کیهان:نبرد یکپارچه
«نبرد یکپارچه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سید محمد عماد اعرابی است که در آن میخوانید؛سال 1967 بود که انتصابی معنادار در دستگاه اجرایی ایالات متحده رخ داد، انتصابی که شاید تا آن زمان اولین و آشکارترین نمونه از یک «ارتباط آمریکایی» در ساختار پیچیدهای از قدرت بود: ژنرال رابرت مکنامارا وزیر دفاع جانسون –رئیسجمهور دموکرات ایالات متحده- به ریاست بانک جهانی منصوب شد. مکنامارا واضع طرح مفتضحانه بمباران ویتنام شمالی و وزیر جنگ شکستخورده ایالات متحده در ویتنام بود که حالا در منصبی تازه و در ظاهری کاملا متفاوت مشغول به کار میشد. کارشناسان و اقتصاددانان آمریکایی اما تحلیلی دقیق و جالب توجه از این انتصاب داشتند: «به نظر میرسد میتوان نتیجه گرفت که ژنرال مکنامارا وزیر جنگ سابق آمریکا، سرخورده از تحمیل شکست نظامی به ویتنام این بار در جنگ با کشورهای در حال توسعه، طرح گرسنگی هلاکتبار آنان را در بانک جهانی پی میگرفت.»(COEHM, 2005, p.364) در واقع نبرد ایالات متحده با ویتنام و کشورهای جهان سوم از حالت نظامی به اقتصادی تغییر فاز داده بود و حالا بانک جهانی -همچون بسیاری از نهادهای بینالمللی دیگر- به عنوان بازویی برای سیاست خارجی آمریکا عمل میکرد. این امر آنقدر برای صاحب نظران مشهود بود که جان پرکینز اقتصاددان آمریکایی گفت: «جنایاتی که اکنون امپریالیسم نوین با زیرکی بسیار و حیلهگری مرتکب میشود معادل همان جنایات بیشرمانه نظامی است که قبلا در ویتنام مرتکب شده بود. آسیای جنوب شرقی به ما آموخت که توان ارتشها محدود است.
لذا، اقتصاددانان با تهیه طرحی مناسبتر، به خواستههای این امپریالیسم نوین پاسخ دادند.»(John Perkins, 27December2005)
سال 1988 بود که مقامات ایالات متحده با صراحت درباره پیوستگی راهبردهای نظامی و اقتصادیشان اظهار نظر کردند، شاید اتفاقی باشد اما این تاریخ درست مصادف با پایان جنگ تحمیلی عراق به ایران بود. «کمیسیون راهبرد یکپارچه دراز مدت دفتر ریاست جمهوری [آمریکا]»(PCILTS) در این سال اعلام کرد: «ما [...] باید به مناقشه کم شدت بسان جنگی که منحصر به وزارت دفاع نمیشود بنگریم.
در بسیاری از مناقشات، ایالات متحده آمریکا نه فقط به پرسنل و ادوات جنگی وزارت دفاع که نیز به دیپلماتها و متخصصان اطلاعاتی، متخصصان سموم شیمیایی کشاورزی، بانکداران و اقتصاددانان [...] و حرفهایهایی از دهها و دهها نوع دیگر نیازمند است.»( COEHM, 2005, p.364) این عبارت بیانگر نبردی یکپارچه در تمامی حوزهها است که بنابر ارزیابی میدان نبرد از فازی به فاز دیگر منتقل میشود.
بر همین اساس بود که مشاور ارشد شورای روابط خارجی آمریکا در سال 1388 اقدام آشوبگران خیابانی در ایران را بخشی از جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران تحلیل کرد. ولی نصر به abc news گفت: «من فکر میکنم همه در منطقه (غرب آسیا) میدانند که یک جنگ نیابتی در منطقه میان عناصر ضد ایرانی مورد حمایت ایالات متحده با ایران جریان دارد، درست مثل گروههای مخالف داخل ایران.»(Vali Nasr, 22May2007) این نبرد اما فاز دیگری هم داشت که در قالب سندی سری با عنوان «سیاه» توسط جرج بوش به تصویب رسیده بود. این نکته را اولین بار در سال 1388 روزنامه تلگراف چاپ لندن منتشر کرد: «رئیسجمهور، انجام عملیاتی با عنوان «سیاه»(Black) را توسط سازمان سیا با هدف تغییر رژیم ایران به تصویب رسانده است.
آقای بوش یک سند رسمی مبنی بر حمایت از سازمان سیا برای ایجاد یک کمپین تبلیغاتی و شایعهپردازی به قصد بیثباتسازی و نهایتا سرنگونی حکومت روحانیون را امضا کرده است. این طرح شامل تخریب اقتصاد ایران با دستکاری نرخ ارز و معاملات مالی بینالمللی است.»(The Telegraph, 27May2007) بنابراین رویدادهایی نظیر مسدودسازی ارتباطات مالی بین بانکی(swift)، نوسان نرخ ارز و ... که امروز اثرات مشهود و ملموسی بر در هم ریختن اقتصاد ایران داشته و همچنان نیز ادامه دارند دست کم در سال 1388 به تصویب رئیسجمهور جمهوریخواه ایالات متحده رسید و اکنون رئیسجمهور دموکرات آمریکا نیز با رعایت همان نقشهراه به سیاستگذاری در قبال ایران میپردازد. در واقع این اقدامات بخشی از یک برنامه جامع در سیاست خارجی ایالات متحده علیه ایران اسلامی است، سیاستی خودبرتر پندارانه که به دنبال تأمین منافع نظام سرمایهاش دیگران را رعیت و شایسته هر برخوردی میداند.
شاید روح حاکم بر چنین سیاستگذاری خارجی را بتوان در این جملات مایکل لدین استاد انستیتو امریکن اینترپرایز یکی از مهمترین اندیشکدههای مشاور وزارت امورخارجه آمریکا جستجو کرد: «هر ده سال یکبار، یا چیزی شبیه این، آمریکا باید به یک کشور بند کند و پرتش کند به سینه دیوار، فقط برای آنکه به دنیا نشان دهد ما با کسی شوخی نداریم.»(Michael Ledeen, 10 April 2003) لدین به خوبی میداند در این سیاست فرقی میان کشورهای هدف نیست، خواه ایران باشد و یا عربستان؛ پس میگوید: «ما خواهان ثبات در ایران، عراق، سوریه، لبنان و حتی عربستان سعودی نیستیم؛ سؤال اصلی نه لزوم یا عدم لزوم بیثباتی (در این کشورها) که چگونگی ایجاد بیثباتی است.»( Michael Ledeen, January 2002)
این نبرد یکپارچه و همهجانبه گاه در فاز اقدامات مسلحانه نظیر کودتای نوژه و جنگ تحمیلی؛ گاه در فاز بیثباتسازی حاکمیت مرکزی نظیر گروهکهای تجزیهطلب و آشوبهای خیابانی؛ گاه در فاز فرهنگی نظیر پروژه جذب و هضم و استحاله از درون و گاهی در فاز اقتصادی نظیر کاهش قیمت نفت، نوسانات نرخ ارز و ... خود را نشان میدهد، به عبارتی تمامی این اقدامات، رویدادهایی مشاهده پذیر از یک سیاست خارجی واحد و پایدار با هدفگذاریهای خرد و کلان است. با این حساب منطقی به نظر میرسد اگر مذاکرات هستهای را نیز در چنین چیدمانی از سیاست خارجی ایالات متحده و به عنوان نبردی در فاز دیپلماسی قرار دهیم. بر این اساس، فضای مذاکرات نه با چند دقیقه قدم زدن که حتی با کیلومترها پیادهروی نیز عوض نخواهد شد.
در پایان شاید بد نباشد به انتصاب دیگری در ساختار اجرایی ایالات متحده اشاره کنیم. انتصابی که در دو هفته گذشته اتفاق افتاد و در آن دیوید کوهن معاون خزانهداری آمریکا و طراح تحریمهای اقتصادی ایران به عنوان معاون سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) منصوب شد.(ایرنا؛ 20دی1393) آیا این انتصاب میتواند در مسیر عکس سال 1967 نشانهای از تغییر فاز دیگری در سیاستگذاری ایالات متحده باشد؟
خراسان:تکیه ظریف بر نقش هسته ای بهارستان
«تکیه ظریف بر نقش هسته ای بهارستان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حامد رحیم پور است که در آن میخوانید؛سرانجام آقای ظریف،وزیر خارجه کشورمان، از نقش مجلس به عنوان یک اهرم فشار بر طرف غرب یاد کرد وهشدار داد که اگر تحریم های جدیدی علیه ایران تصویب شود،مجلس ایران تلافی خواهد کرد. این درحالی است که در 16 ماه مذاکرات دولت آقای روحانی ، نقش مجلسی که می تواند همکار وهمیار دولت در رسیدن به توافق هسته ای باشد،نادید گرفته شده بود.هفته پیش در یک برنامه تلویزیونی،آقایان جهانگیرزاده و کوثری 2عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس حضور یافته بودند و به شدت از این که دولت از ظرفیت های مجلس در میز مذاکره استفاده نمی کند، گلایه داشتند.
آقای کوثری می گفت ما چندین بار طی جلساتی که با اعضای تیم هسته ای داشتیم،از آقای ظریف ومعاونانش درخواست کردیم،اگر کمکی از دست مجلس بر می آید، به تیم هسته ای یاری می رسانیم،حتی کمیسیون امنیت ملی مستقیم به رئیس جمهور نامه نوشت و آمادگی خود را برای همکاری با تیم مذاکره کننده اعلام کرد،اما جوابی از آقای روحانی نشنید.پیش از این هم،مجلسی ها از طرحی با 205امضا خبر داده بودند که دولت را ملزم می کند،درصورت زیاده خواهی های آمریکا غنی سازی را تاسطح 60 درصد انجام دهد،حتی آقای لاریجانی رئیس مجلس نیز البته غیر مستقیم گفته بود که «اگرغرب اقدام به تحریم های جدید کند، ایران هر درجه ای از غنی سازی را که بخواهد، دنبال می کند.»
اما این طرح ها و صداهایی که از سوی مجلس بلند شده بود درجریان مذاکرات از سوی تیم هسته ای کشورمان نادید گرفته شد و حتی گاهی از آن به جای این که به عنوان یک اهرم فشار بر طرف مقابل یاد شود، به عنوان صدای مخالفان و تندروها تعبیر شد. اگر چه روشن است که برخی موارد برخی انتقاد هاو مواضع مطرح شده از سوی تعدادی از نمایندگان توجیه مبتنی بر منافع ملی نداشت و به همین دلیل هم مورد حمایت اکثریت نمایندگان قرار نگرفت.
روند تصویب قوانین بین المللی مانند اعمال تحریم و یا عدم تحریم بر کشورهای مختلف از جمله ایران در آمریکا علاوه بر اختیاراتی که رئیس جمهور آمریکا دارد باید تا حد زیادی از کانال و با مجوز های کنگره باشد. این روزها نیز شاهدیم که رئیس جمهور آمریکا برای متقاعد کردن و جلب تایید سناتورها همواره حساب جداگانه ای برای آن باز می کند، سخنرانی های مفصلی ترتیب می دهد و سعی در متقاعد نمودن آنان می نماید.
درمیان این صحبت ها اگرچه یک پیام این است که دولت آمریکا به دنبال عدم تصویب تحریم جدید است اما روی دیگر این جدل های رسانه ای و بحث های قوای اجرایی و مقننه آمریکا، تحت فشار قرار دادن ایران با گیوتینی به نام تحریم هاست. به گونه ای که خروجی این بحث ها این است که کنگره به دنبال تحریم است و دولت موافق تحریم نیست و می خواهد به خاطر مذاکرات جلوی تحریم ها را بگیرد و در سمت مقابل نیز مدام به ایران فشار می آید که اگر توافق نکند، دولت آمریکا نیز ممکن است هرگز نتواند مقابل تصویب تحریم های جدید مقاومت کند! برای این که بدانیم نمایندگان کنگره و دولت آمریکا تا چه مقدار با یکدیگر در برنامه هسته ای هماهنگ هستند، به سخنان «آنتونی بلینکن» معاون وزیر خارجه آمریکا که هفته پیش در جلسه کمیته روابط خارجی سنا حضور یافته بود،اشاره می کنیم.بلینکن که عکسش در لحظه امضای توافق ژنو در اتاق اوباما و در حالی که بسیار شادمان است،دررسانه ها منتشر شده بود، به نمایندگان سنا می گوید :«تحریم های وضع شده علیه ایران، در واقع تقسیم کار با دولت آمریکاست و اوباما می داند هدف کنگره از تحریم های بیشتر، کمک به دولت برای امتیازگیری بیشتر از ایران است».
در این شرایط به نظر می رسد که مجلس ایران، این توانایی را دارد که با نقش آفرینی در مذاکرات با زیاده خواهی های آمریکا مقابله کند،تا در نتیجه موازنه قدرت صورت گرفته و به عنوان برگ برنده ای در دست طرف ایرانی قرار بگیرد.
بررسی تاریخ روش برخورد با زورگویان این واقعیت را هویدا می کند که همیشه باید با دست برتر در گفت وگو و تعامل با آنان برخورد کرد و هر جا که از موضع ضعف، شرایط آنان را پذیرفته ایم چیزی جز زیان، شکست و تحقیر عایدمان نشده است.
جمهوری اسلامی:توطئه تجزیه یمن خنثی شد
«توطئه تجزیه یمن خنثی شد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛رئیس جمهور یمن، دیروز با قبول شروط انصارالله به قدرت بازگشت و اوضاع پیچیده یمن هم اکنون درحال بازگشت به شرایط عادی است.
با استعفای همزمان رئیس جمهور، نخستوزیر و دولت یمن و استنکاف آنها از عمل به توافقات انجام شده با نیروهای انقلابی به رهبری انصارالله، عملاً این کشور وارد دوران خلا قدرت شده بود که بار دیگر بوی شوم تجزیه از آن به مشام میرسید؛ واقعهای که عربستان همواره در آرزوی آن بود. این توطئه با وقایع دیروز، خنثی شد.
استعفای هماهنگ نهادهای اجرایی و حکومتی یمن در شرایط حساسی که باید به مطالبات مردم پاسخ داده میشد و انقلاب منحرف شده این کشور به مسیر واقعی باز میگشت، در حقیقت کودتای خاموشی بود که براساس نقشه راه ترسیم شده توسط آل سعود کلید زده شد. عربستان که از دیرباز یمن را حیات خلوت خود میداند و شکل گیری یک حکومت مقتدر و مستقل ملی در یمن را خطری برای منافع خود تلقی میکند، همواره از طرحهائی که به تجزیه این کشور منجر شده و حاکمیت ملی را تضعیف کند حمایت کرده و به آن دامن زده است. از گذشته نیز سه استان یمن شامل استانهای «عسیر»، «نجران» و «جیران» از گذشته در تصرف عربستان بوده و علیرغم آنچه به موجب توافق مقامات دو کشور، ریاض موظف شد این سه استان را در سال 1333 به یمن باز گرداند، کماکان این مناطق حاصلخیز شمال یمن را در تصرف خود دارد، به گونهای که عربستان عملاً آن را به کشور خود ضمیمه کرده است.
رژیم سعودی همچنین 10 جزیره حساس یمن را در دریای سرخ و دریای عرب در تصرف خود داشته و هرگز حاضر نشده حدود مرزهایش را با یمن مشخص کند و همواره به دنبال بلعیدن این کشور همسایه بوده است. در این راه، حضور شیعیان حوثی در شمال یمن و در مناطق مرزی مشترک با عربستان در طول تاریخ مهمترین مانع ریاض بر سر راه سیطره بر یمن به شمار آمده است. به همین دلیل، عربستان که همواره نفوذ گستردهای در میان سران قبایل وهابی و حنبلی داشته با تزریق پول و سلاح، آنها را به رویارویی با حوثیها و تجزیه یمن تحریک کرده و سعی داشته با تضعیف شیعیان زیدی که بیش از 40 درصد جمعیت یمن را تشکیل میدهند به اهداف خود برسد.
سعودیها به خاطر منافعی که در تجزیه یمن دنبال میکنند حتی از زمانی که یمن جنوبی و شمالی در سال 69 به وحدت رسید و کشور واحد یمن تشکیل شد، با این همگرایی مخالف بوده و سعی کردند از طریق نفوذ گسترده خود در جنوب یمن، این دو بخش را عملاً در مقابل هم قرار داده و زمینههای جنگ داخلی و جدایی یمن را فراهم آورند.
دلایل، شواهد و مدارک تاریخی فراوانی وجود دارند که نشان میدهند سعودیها از دیرباز سیاست سلطه بر یمن را از دو طریق دنبال میکردهاند.
نخست تضعیف و از بین بردن شیعیان زیدی که نفوذ گستردهای در شمال یمن و در مرزهای جنوبی با عربستان دارند و همواره سد نفوذناپذیری در مقابل نفوذ عربستان به داخل یمن بوده و در مناطقی از حضرموت و دریای سرخ نیز حضور جدی دارند. دوم درهم شکستن وحدت یمن و ایجاد دسیسه برای تجزیه این کشور به اقلیمها و مناطق قوی و قبیلهای. تحولات اخیر یمن و پیشتازی حوثیها در به دست گرفتن پرچم انقلاب ناتمام و نیمهکاره این کشور و طرح مطالبات ملی و سراسری به نمایندگی از احزاب و گروههای سیاسی، بسیاری از نقشههای ریاض را نقش بر آب کرد. با توجه به علائق مذهبی زیدیها به جمهوری اسلامی ایران، عربستان، آمریکا و رژیم صهیونیستی در صف واحد علیه گروه انصارالله قرار گرفتند بگونهای که برخی از مقامات این کشور علناً از احتمال قدرت گرفتن شیعیان یمن و کنترل انصارالله بر باب المندب و دریای سرخ ابراز وحشت و نگرانی کردند.
از این جهت عربستان از یکسو با حمایت صریح و آشکار از حکومت «عبدربه منصور هادی» ودولت صنعا که عملاً دارای بافت جنوبی بوده و منافع قبایل تحت نفوذ آل سعود را نمایندگی میکند و از سوی دیگر پشتیبانی تسلیحاتی از تروریستهای القاعده که از مدتها قبل در مقابل انصارالله صف آرایی کرده و همچنین تشکیل «گروه یاران جنبش جنوب» که یک گروه سیاسی وابسته میباشد، عملاً مقدمات تجزیه را کلید زده و از تحقق خواستههای انقلابیون که بیش از 5 ماه است در صنعا در انتظار عمل دولت به توافقات انجام شده هستند، جلوگیری میکند. در چارچوب همین توطئه بود که ناگاه طرح پیش نویس قانون اساسی یمن توسط دولت صنعا ارائه شد. این طرح انحرافی که منطبق بر خواست ریاض مبنی بر ایالتی شدن یمن و تقسیم کشور به شش اقلیم شده، مقدمهای بود برای حرکت به سوی تجزیه این کشور. ارائه این طرح در چنین مقطع حساسی که گروه انصارالله خواستار باز گرداندن انقلاب به مسیر واقعی و مشارکت عمومی همه اقوام، قبایل و گروههای سیاسی در اداره کشور بود، قطعاً نه تنها راهکاری برای پیشرفت و اقتدار ملت و کشور یمن نبود بلکه حمایت کشورهایی همچون عربستان، آمریکا، رژیم صهیونیستی و شورای همکاری خلیج فارس از آن بر ابهام و اهداف پشت پرده این طرح خبر میداد.
وقایع اخیر یمن پس از استعفای رئیسجمهور و دولت و اعلام خودمختاری 5 استان عمدتاً جنوبی این کشور از مجموع21 استان به بهانه طرفداری از رئیسجمهور مستعفی، نشان داد عربستان به این نتیجه رسیده که دیگر قادر به جلوگیری از گسترش نفوذ حوثیها و موج مطالبات مردم یمن که درخواستههای گروه انصارالله انعکاس مییابد نیست.
قبول شروط انصارالله توسط رئیسجمهور یمن و بازگشت وی به قدرت، نشان داد که گروه انصارالله دارای مقبولیت مردمی و نفوذ فوقالعادهایست که حتی حامیان خارجی عبدربه منصور نیز باید آن را به رسمیت بشناسند. بدین ترتیب، اکنون باید در انتظار بازگشت یمن به آرامش و ترتیبات حکومتی منسجمی باشیم که مورد قبول انقلابیون و عامه مردم است.
قدس: بالاترین آمار طلاق در پایتخت معنوی ایران؛ زنگ خطری برای کشور
«بالاترین آمار طلاق در پایتخت معنوی ایران؛ زنگ خطری برای کشور»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم علی عسکری است که در آن میخوانید؛در مکتب اسلام، خانواده، هسته اصلی جامعه به شمار میآید و ارزش و نقش آن در ساخت جامعه سالم و رشد و تعالی انسانهای مسلمان، ضرورتی انکارناپذیر است.
پیامبر رحمت و رسول خاتم حضرت محمد(ص) در این رابطه فرمود: هیچ بنایی در اسلام در نزد خداوند محبوب تر و گرامی تر از تشکیل خانواده نیست و هیچ ارزش و بهایی نیست برای کسی که از این اصل اساسی رویگردان باشد. همچنین آن حضرت در بیان معروف و مشهور دیگری فرموده است:ازدواج و تشکیل خانواده ، سنت من است و هر کس از آن سرپیچی کند و آن را برنتابد از من نیست.
در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابنده انسان است ، اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات برای نیل به این مقصود از وظایف حکومت است. بسیار روشن و واضح است که بدون سامان یابی زندگی خانوادگی و استواری و دوام آن، جامعه به سامان نمی رسد و فرآیند تکاملی مثبت و سازنده شکل نمی گیرد و بدین جهت است که در یک جامعه آرمانی و اسلامی ضرورت دارد برنامه ریزی همه جانبه اقتصادی و فرهنگی برای تشکیل خانواده و استوار نگاه داشتن آن به انجام برسد، زیرا با خانواده و پایداری سالم و سازنده آن، نسل فرهیخته سالم و شریف پرورش می یابد و انسانهای تربیت یافته خدادوست و نوعدوست تحویل جامعه می شود.
در این ارتباط توجه به زیرساختها و بسترسازی فرصتها و تأمین امکانات، بسیار مهم و دارای اهمیت و وظیفه بسیار خطیری است که متوجه مسؤولان کشور است.هم به جهت مسؤولیت های فرهنگی و هم از جهت مسؤولیت های مدیریتی و اقتصادی که متوجه آنهاست؛ به عنوان نمونه در «اصل سوم» قانون اساسی که تنها بخشی از مسؤولیت ها و وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران در آن ذکر شده، به این موارد اشاره شده است:
-ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی براساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی؛ رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی؛ پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه ، مسکن، کار، بهداشت و تعمیم بیمه.
در اصل«سی و یکم» بیان شده: داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمند ترند بخصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند.
در اصل« چهل و سوم» آمده است: برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه کن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد با حفظ آزادگی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران براساس ضوابط زیر استوار می شود.
1-تأمین نیازهای اساسی:مسکن،خوراک ، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه و...
آنچه یادآور شدیم تنها بخش ناچیزی از مسؤولیتهای قانونی دولت و حاکمیت در خصوص تأمین زمینه و زیر ساخت برای تشکیل خانواده و برنامه ریزی برای دوام و استمرار آن بود. متأسفانه قانون تسهیل ازدواج و تشکیل خانواده را سالها پیش از این، ما نمایندگان ملت در مجلس هفتم تصویب کردیم و شورای نگهبان تأیید کرد، اما دولت وقت به آن پایبندی عملی جدی نشان نداد.
دولت کنونی هم برای ازدواج، اشتغال و مسکن جوانان کار اساسی و در خور شأن به انجام نرسانیده است و شاید هم آن را جزو اولویتهای کاری خود به شمار نمیآورد. تأسف بارتر اینکه به جهت مشکلات اقتصادی، طلاق به عنوان یک امر ناپسند و ویرانگر بویژه طلاق توافقی در میان زوجهای جوان موضوعیت جدی پیدا کرده و بنیان خانواده و جامعه را در هم می کوبد. چیزی که مسؤولان براحتی از کنار آن می گذرند و غفلت پیشه کرده اند. حضرات مسؤولان می دانند که طلاق، فساد را گسترش می دهد. آرامش روانی جامعه و مردم را بر هم می زند. تربیت صحیح فرزند را دشوار و در نهایت کشور را از معنویت تهی می کند.
برنامه ریزان و نخبگان بویژه کارشناسان و مدیران می دانند پیامبر اکرم(ص) فرمود: طلاق عرش خدا را می لرزاند و فرمود: بد افرادی هستند کسانی که طلاق در نزد آنان از پیمان خدایی ازدواج استوارتر است. سخن آخر و درد آور اینکه بنا به اعلام رسمی سازمان ثبت احوال، مشهد- پایتخت معنوی کشور- و شهرکهای اقماری حاشیه آن بیشترین آمار طلاق را به خود اختصاص داده است. فروپاشی کانون خانواده در مشهد بیش از سایر نقاط کشور زنگ خطری است برای نظام. امید آنکه تا دیر نشده برای پیشگیری از این پدیده شوم و نامطلوب ، در عمل و نه در حرف و شعار چاره اندیشی شود.
سیاست روز:شکست کامل هژمونی آمریکا در دست ایران
«شکست کامل هژمونی آمریکا در دست ایران»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛اکنون تنها موضوعی که در هیاهوی اتفاقات سیاسی بینالمللی دنیا، هنوز به حاشیه نرفته و همچنان در مباحث محافل سیاسی و رسانهای داغ خواهد ماند، موضوع هستهای ایران است.
این موضوع برای آمریکاییها اکنون به یک پرونده حیثیتی تبدیل شده است و مقامات این کشور میکوشند هرگونه که شده، نتیجه دلخواه را به دست آورند.
همانطور که تحلیلگران، صاحبنظران و اندیشمندان آمریکایی هم اعتراف کردهاند، آمریکا دیگر هژمونی جهانی نیست، این تحلیل و دیدگاه درست، از سوی شخصیت هایی مطرح شده است که خود، سالها در دستگاه حاکمیت آمریکا انجام وظیفه کردهاند و به همه ابعاد این حاکمیت آشنایی کامل دارند.
کیسینجر، تئوریسین کهنهکار آمریکایی که اکنون گرچه سن و سالی از او گذشته و پیر شده است، اما همچنان دیدگاههای او در سیاستهای آمریکا به عنوان راهنما و راهبرد به کار میرود. او در گفتوگو با رادیو ملی آمریکا اعتراف میکند که جایگاه آمریکا در دنیا افول کرده است. کیسینجر گرچه ابا دارد تا بگوید که آمریکا دیگر هژمونی جهانی نیست، اما «زبیگنیو برژینسکی» مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا با صراحت میگوید که آمریکا دیگر هژمون جهان نیست.
تأثیری که آمریکا پیش از این بر روی معادلات جهانی داشت، اکنون در ضعف شدید به سر میبرد. این کشور نمیتواند علیرغم این که سالهاست سعی کرده است، خود را کدخدای دنیا معرفی کند، معضل کوچکی به نام داعش را حل کند. این که او نمیخواهد دستهای به نام داعش در منطقه محو شود، شاید درست باشد، اما باید به این نکته مهم هم توجه داشت که، آمریکاییها دیگر آن قدرت و توانایی پیشین خود را ندارند، به همین خاطر است که برای چنین موضوع پیش پا افتادهای اگر می توانست مستقیم ورود پیدا میکرد و این گروهک تروریستی را از بین میبرد تا وجهه حاکمیت آمریکا در افکار عمومی تا اندازهای بهتر میشد، آمریکا هم از چنین اتفاقی بدش نمیآید.
اما در کنار این ناتوانیهایی که از آمریکا دیده میشود، مصمم بودن آنها برای مهار جمهوری اسلامی ایران، قابل توجه و تأمل است.
آمریکاییها، با وجود جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از مسائل بینالمللی را رها کردهاند و انرژی خود را بر روی ایران و موضوع هستهای متمرکز ساختهاند.
یکی از دلایلی که آمریکاییها بر روی موضوعاتی مانند، سرکوب داعش، سرنگونی بشار اسد، انقلاب مردمی یمن، تحولات اوکراین و ... کمتوجه شدهاند، به همین خاطر است، یعنی آمریکاییها آن انرژی و هزینههای سیاسی، نظامی و اقتصادی که برای مسائل دیگر میخواهند هزینه کنند، بر روی ایران متمرکز کردهاند تا بتوانند، با تحمیل خواستههای خود به جمهوری اسلامی ایران آن «هژمون» از دست رفته را باز یابند.
به همین خاطر است که تئوریسین کهنهکار آمریکا «کیسینجر»، اعتقاد دارد که «از نقطه نظر ژئواستراتژیک، من ایران را مسئلهای بزرگتر از داعش میدانم.» آمریکاییها متوجه نقش اساسی، تأثیرگذار و سرنوشتساز جمهوری اسلامی ایران در معادلات و تحولات حال و آینده منطقهای و بینالمللی شدهاند و از آنجا که نقش ابرقدرتی و فرماندهی این کشور در جهان بسیار کمرنگ شده است، نیازمند طرف مقابلی هستند که بتواند با هماوردی با او، این «هژمون» از دست رفته را بازیابد.
انتخاب حاکمیت آمریکا، ایران است، کاخ سفید به خوبی میداند که در صورت پیروزی مقابل ایران، آن قدرت و توانایی که سابق و البته به واسطه نظامی و مداخلات سیاسی داشت، با مهار ایران به دست خواهد آورد.
این پیروزی آمریکا براساس خواستههای خود بر ایران، باعث میشود که تحولات منطقه که اکنون به زیان آمریکا رقم خورده است، تغییر جهت داده و به سمت او سوق پیدا کند. برای همین است که در گفتوگوهای هستهای میان ایران و ۱+۵، تنها آمریکاست که «متکلم وحده» است و دیگران از او تبعیت میکنند. چون منافع مشترک دارند.
به این سخن «پل رابرتس» معاون اسبق خزانهداری آمریکا توجه کنید، «اگر دولت ایران فکر میکند، تحریمهای واشنگتن و دیگر اقدامات خصمانه علیه کشور شما به خاطر برنامههای هستهای است، نابخردانه و اشتباه است. باید بگویم واشنگتن مخالف ایران است چون کشور شما مملکتی مستقل با دولتی مستقل است. ایران برده، وابسته و یا عروسک خیمهشببازی آمریکا نیست.»
در مقابل چنین سیاستی که سالهاست از سوی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران دنبال شده است، تنها ایستادگی و سیاست انقلابی میتواند، آمریکا را به شکست بکشاند. شکست آمریکا مقابل ایران، که به امید بازآفرینی هژمونی خود در جهان به دست و پنجه نرم کردن با جمهوری اسلامی پرداخته، سرنوشت آینده آمریکا را هم رقم خواهد زد.
دستگاه دیپلماسی کشور در این نبرد سهم بسیاری دارد. رفتارها و مواضعی که در جریان گفتوگوهای ایران و آمریکا رخ میدهد میتواند، هم برای ما سرنوشتساز باشد و هم برای آمریکاییها.
برای همین است، هنگامی که وزیر امور خارجه کشورمان با همتای آمریکایی خود دیدار میکند و سپس به قدم زدن در خیابانهای ژنو میپردازند، مورد توجه محافل سیاسی، رسانهای و تحلیلگران و منتقدان داخلی قرار میگیرد.
این که گفته شود، موضوع قدم زدن ظریف و کری در ژنو، حاشیه است و اهمیتی ندارد، اتفاقاً موضوع اصلی است.
آیا میتوان از قدم زدن دو دیپلمات ارشد دو کشور ایران و آمریکا اینگونه برداشت کرد که نوعی روابط دوستانه بین آن دو برقرار شده و نشان دهنده مثبت بودن روند گفتوگوهای ایران و آمریکاست؟ در حالی که مسائل، مشکلات و اختلافات جدی همچنان در فضای گفتوگوهای هستهای حاکم است؟!
وطن امروز:اسد هست و ملکعبدالله رفت
«اسد هست و ملکعبدالله رفت»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ انقلاب اسلامی صرفنظر از دستفرمان بعضا غلط دولتها با قدرت مشغول طی طریق است. ادارههای اینجا و آنجا، خواه به انقلاب اسلامی کمک کنند، خواه چوب لای چرخ بگذارند، ارادههای انقلابی، انقلاب را تنها نخواهند گذاشت. شهیدان شهریاری، احمدیروشن و... دست روی دست نگذاشتند تا ببینند کدام دولتمرد با هستهای موافق است و کدام نه! کار خویش انجام دادند. صد البته بهتر است ادارههای دولتی به وظیفه خود عمل کنند اما نکنند هم، اندک خللی در عزم جوانان انقلابی صاحب اراده به وجود نخواهد آمد. پس انقلاب پیش رفته است. ما منکر ضعف هیچ دولتی از دولتهای پس از انقلاب نیستیم لیکن حرکت رو به جلوی انقلاب اسلامی در همه آرمانهای زمینی و آسمانی کاملا مشهود است.
با ملاک آرمانها، همان اندازه که انقلاب اسلامی پیشرفت داشته، دشمن و بویژه آمریکا عقبنشینی آن به آن داشته. فیالمثل در آرمان سران کاخ سفید، هرگز این نبود که عمر با برکت انقلاب اسلامی به بهار سی و ششم برسد، با آن همه تهدید و تحریم و ترور و جنگ و چه و چه که علیه ملت ما روا داشتند. حال ایران، هستهای هم شده! در سخنان امام خامنهای دقت کنید. گویی همان خمینی بتشکن است، لیکن قیاس کنید رفتار و گفتار سران 30 سال پیش کاخ سفید را با سران روسیاه امروزش.
نقشههای ریگان برای خلیجفارس را یادتان هست؟ واقعیت آن است که این گزینه بامزه نظامی روی میز آقای اوباما، سالیانی پیش برای خودش ارج و قربی داشت، نقطه هدفی داشت، سوختی داشت! در همان سالیان یعنی نزدیک 30 سال پیش بنا به اقتضای روزگار، ولیفقیه به یکی از 2 قطب آن روز دنیا نامهای نوشتند و نکات مهمی را متذکر شدند و پیشبینی کردند... و همه محقق شد.
اینک 30 سال از آن دوران گذشته و هم او دست برتر در منطقه را دارد که در جغرافیای مقاومت، سیدحسن و حاجقاسم را در آستین دارد. اینک لازم نیست ولیفقیه به آقای اوباما نامه بنویسد، بل این اوباما است که در ضمن نامه، منت ژنرالهای سپاه انقلاب اسلامی را میکشد. اینک ولیفقیه، نامه هم بخواهد بنویسد به جوانان غربی مینویسد، چرا که آمریکا دیگر ابرقدرت و کدخدای جهان کنونی نیست که لازم باشد ولیفقیه به او نامه بنویسد و آینده را پیشبینی کند. آینده معلوم است! آن روزی که آمریکا، حرف اول و آخر را در دنیا میزد، روزگاری بود که مثلا اراده میکرد فلانی در فلان جا رئیسجمهور نباشد، فیالفور همین اتفاق میافتاد اما من فردایی را میبینم که بشار اسد با رای مردم شام همچنان رئیسجمهور سوریه است و آن روز، اوباما دیگر رئیسجمهور آمریکا نیست! همانطور که امروز اسد هست و ملک عبدالله نیست! خامنهای هم دهه 60 ولیفقیه بود حتما به گورباچف نامه مینوشت و خمینی هم امروز اگر در میان ما بود ـ دقیقا عین آقا ـ محلی به اوباما نمیگذاشت و نامه به قلوب ذاتا پاک جوانان دیار غرب مینوشت، بلکه اسلام را بیواسطه رسانههای شیطانی دریابند. فلذا خامنهای همان خمینی است اما آنچه عوض شده، نوع آرایش جبهه حق و باطل است. در این آرایش جدید، دست برتر از آن جبهه حق است و این رئیسجمهور آمریکا است که لاجرم باید نامه به بزرگان بنویسد. آقای اوباما لابد دوست میداشت بزرگان نامه او را محلی بگذارند، بیچاره نمیدانست که امروزه روز برای جانشین خمینی، جوانان غربی، بیشتر از سران غرب موضوعیت دارند! من واقعا دلم برای سران غرب و در راسشان این آقای اوباما میسوزد.
بیچارگانی هستند که برای ادامه حیات، یک روز متوسل به ابوبکر البغدادی میشوند، دگر روز به «خبر مرگش»! این هم آخر شد ابرقدرت؟! امام اگر به گورباچف نامه نوشت، این هم بود که رئیسجمهور شوروی برای ادامه حیات خود، لااقل آدمکش و تروریست از جای جای عالم اجیر نمیکرد و یک حد و حدودی از پرنسیب و پرستیژ برای خودش قائل بود. خب! دقیقا در این منظومه است که بعضی پیادهرویها، نه فقط اقتصاد را علاج نمیکند که در حکم پیادهروی روی مخ منافع ملی و غرور ملی معنی مییابد. وقتی در جنگ آرمانها، دست برتر از آن انقلاب اسلامی ملت ایران است، بیشتر باید مراقب برند بهمن ۵۷ بود. بعضیها بدانند اگر این نبود که در جمهوری اسلامی صاحب مسؤولیت هستند، ملت هرگز این همه در رفتار و گفتار ایشان دقیق نمیشد. ادعا میشود که ما اگر در برابر دشمن علیالدوام کوتاه بیاییم، در صورت عدم توافق، افکار عمومی همه دنیا حق را به جمهوری اسلامی میدهد، نه آمریکا. من حتی اگر با این ادعا موافق باشم، سوال میپرسم که در برابر دشمن اساسا تا کی و تا کجا باید کوتاه بیاییم؟ و براستی خط قرمز این بساط کجاست؟ درباره ادعای یادشده ضمن اشاره به چند نکته پرونده این متن را میبندم و خواننده را به تامل و تدبر بیشتر دعوت میکنم.
یک ـ اساس این تفکر که افکار عمومی دنیا در قضیه هستهای، حق را به 1+5 میدهد، نه ایران، اشتباه و ناشی از یک ذهن مرعوب است.
دو ـ اما گیرم لازم باشد برای اقناع بیشتر جهانیان، از چیزهایی کوتاه بیاییم. گمانم آنچه در این یک سال و نیم اخیر انجام شده، کافی باشد.
سه ـ کوتاه آمدن بیش از این، اصلا و ابدا به اقناع بیشتر جهانیان منجر نخواهد شد بلکه دنیا اتفاقا از خود خواهد پرسید این همه کشور مسلمان سفیر فرانسه را اخراج کردند، چرا جمهوری اسلامی در بینشان نیست؟ این چه وقت سفر وزیر امور خارجه ایران به پاریس بود؟ ایران که در میدان مسابقه، با عناصری چون قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله بهخوبی از پس نقشههای شوم آمریکا و اسرائیل برآمده، چرا در زمین دیپلماسی متوجه برند خود نیست؟!
چهار ـ اگر ادعای مورد بحث را قبول کنیم آیا ممکن نیست در نهایت به اینجا برسیم که انقلاب اسلامی را دودستی تقدیم دشمن کنیم تا دنیا نه فقط پی به حقانیت ما ببرد بلکه ملتفت مظلومیت ما هم بشود؟! آیا مضحکتر از این هم چیزی پیدا میشود؟!
پنج ـ صدالبته طراحی رفتار و گفتار بهگونهای که دست آخر، دنیا بیش از پیش متوجه ذات پلید و درستنشدنی شیطان بزرگ شود بلامانع است، منتها دقت باید کرد در این طراحی به منافع ملی و اقتدار ملی ظلم نشود.
شش ـ این یک اصل است؛ آدمی که از خود ضعف نشان دهد بیش از آنکه محق بودن خود را ثابت کرده باشد، ذلیل بودن خود را به کرسی نشانده... و دنیا به آدم ذلیل هیچ حقی در هیچ قضیهای نمیدهد.
هفت ـ اتفاقا اگر قضاوت جهانیان برای ما ملاک است، در عالم دیپلماسی، بسی بیش از اینها باید روی موضع حق خود پافشاری کنیم. زیادی که کوتاه بیاییم، دنیا لابد با خود خواهد گفت ایران که خودش هم روی مواضع خود محکم نیست و خودش هم خود را چندان محق نمیداند که روی این حق ایستادگی کند، ما چرا حق را به او بدهیم؟
هشت ـ افکار عمومی دنیا بماند؛ بعضیها در همین ایران خودمان به جای آنکه منبعث از این بساط یکسال و نیم، متنبه راه غلط خود شوند، تازه میگویند «سیاست باید به اقتصاد یارانه بدهد»! علاوه بر پیادهروی با اجنبی و سفر به پاریس در بدترین زمان ممکن، دقیقا باید تا کجا در برابر دشمن خم شویم که شاخکهای فهم بعضیها تکانکی بخورد؟ آمدیم و این جماعت اصلا نخواست موضوع را بفهمد، آیا ما مسؤول فهم اینها هم هستیم یا کمی این وسط باید دلمان برای برند انقلاب اسلامی بسوزد؟ انقلابی که امام آن، نه لزومی به نامه نوشتن به اوباما میبیند، نه حتی جواب دادن به نامه او، آیا اندازه فهم بعضیها ارزش ندارد؟
نه ـ خنده به دشمن، تحریم را برنمیدارد. دیگر این یک سال و نیم اخیر همه گونه به دشمن لبخند زده شد اما تحریم به قوت خود باقی است بعضا تحقیر هم میکنند. تحریم وقتی از بین میرود که دشمن ببیند تحریم او بیاثر است اما تحریم دشمن چگونه بیاثر میشود؟
ده ـ نگاه به درون، به اقتصاد، به عزم ملی، به جوانان وطن خود، اثر تحریم را از بین میبرد یا آنچه در این یک سال و نیم اخیر عمل شد؟ برای از بین بردن اثر تحریم، من که رد خون شهریاری شهید را میگیرم تا خندههای جناب ظریف! این انتخاب سرنوشتساز، امتحان خود را پس داده است! غنیسازی 20درصد و چرخش سانتریفیوژها، خود نوعی فراعمل اقتصادی و ناظر بر افقهای آینده جهان است. آنچه نمیگذارد چرخ کارخانهها بچرخد، لباس بدون جلیقه ضدگلوله حاجقاسم سلیمانی نیست، مردمک چشم «علیرضا» نیست، پری نقاشی «آرمیتا» نیست، سیدحسن نصرالله نیست، تحولات یمن نیست، «خبرمرگش» نیست، قطرات خون سردار شهید سپاه قدس نیست، تذکرات آیتالله جوادیآملی نیست؛ در یک کلام خلاصه کنم بیتدبیری است! آقایان! قند در دل دشمن آب کردن، برای اقتصاد این ملت، نان نمیشود. بفهمید!
جوان:گفتمانی برای توفیق در مذاکرات هستهای
« گفتمانی برای توفیق در مذاکرات هستهای»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجی نجاری است که در آن میخوانید؛مواضع اخیر آقای ظریف در جریان مذاکرات هستهای و اظهار ناامیدی ایشان از اینکه امریکاییها در یک روال طبیعی حاضر باشند نسبت به حقوق هستهای ایران تمکین کنند و آن را به رسمیت بشناسند، نشان داد که در روند تعاملات دیپلماتیک، عکس یادگاری یا پیادهروی در فضای آزاد نه تنها گرهگشا نیست، بلکه بهکارگیری بعضی از لبخندها و واژهها دشمن را در تشدید فشارها و پیگیری استراتژی تغییر محاسبات خود امیدوارتر میکند.
پس از پیادهروی آقای ظریف با جان کری، اوباما در سخنرانی خود در جمع نمایندگان کنگره امریکا بعد از ماهها مجدداً از روی میز بودن همه گزینهها سخن به میان میآورد. اوباما در عین حال در جریان کنفرانس مطبوعاتی با نخستوزیر با بیان اینکه شانس توافق با ایران کمتر از 50 درصد است، میگوید: حتی اگر با ایران به توافق هستهای هم برسیم، مشکلات ما با ایران حل نخواهد شد، ما مشکلات دیگری نیز با ایران داریم، از جمله حمایت ایران از تروریسم، مواضع ایران در قبال اسرائیل، تأمین مالی حزبالله و اختلاف بر سر سوریه.
مواضع اخیر آقای ظریف در نشست داووس، آنجا که گفته بود: اگر پای عزت ایران به میان بیاید، ابایی از رویارویی نخواهیم داشت» و این جمله آقای عراقچی که تصریح میکند «در صورت افزایش فشارها ایران میز مذاکرات را ترک خواهد کرد»، اگرچه نشان از کاهش خوشبینی نفرات اصلی تیم مذاکرهکننده هستهای ایران نسبت به نتیجهگیری آسان از مذاکرات هستهای دارد، اما از سوی دیگر میتواند نمایانگر، ورود مذاکرات به مرحله حساس و تعیینکننده باشد و باید آن را به فال نیک گرفت.
تجربه چهار دهه مقابله نظام سلطه با محوریت امریکا علیه انقلاب اسلامی، نشان داده است که نه ایران و نه هیچ کشور دیگری قادر نبوده و نخواهد بود که در تعامل با نظام سلطه و حامیان آنها، از موضع ضعف به حقوق قانونی و طبیعی خود برسد. در دوران جنگ تحمیلی زمانی امریکا و دیگر اعضای دارنده حق وتو شورای امنیت حاضر شدند در قالب قطعنامه 598 بخشی از حقوق مردم ایران در دوران جنگ تحمیلی را به رسمیت بشناسند و برای تعیین متجاوز گام بردارند که ایران توانسته بود با فتوحات خود ضمن بیرون کردن متجاوزین از خاک میهن اسلامی، به نقاط ارزشمندی در داخل خاک عراق تسلط یابد. در روند اخیر مذاکرات هستهای نیز زمانی 1+5 در مذاکرات جدیتر شدند که مشاهده کردند ایران توانسته به اهداف مورد نیاز خود در روند فعالیتهای صلحآمیز هستهای دست یابد، مضافاً بر اینکه در روند تحولات منطقه نیز توانسته دست برتر را داشته باشد و نظام سلطه را در تحقق اهدافش در منطقه ناکام بگذارد.
ایران تاکنون در روند مذاکرات برای اعتمادزایی و خنثیسازی راهبرد ایرانهراسی غرب به اندازه کافی انعطاف نشان داده است و پس از این نوبت امریکاییهاست که باید احساس کنند که با ایرانی مصمم مواجهند که دیگر حاضر نیست اندکی از خطوط قرمز خود در روند فعالیتهای غنیسازی هستهای کوتاه بیاید و این آنها هستند که باید در مسیر خود تجدیدنظر کرده و از بازی پلیس خوب و بد میان کنگره و کاخ سفید دست برداشته و مذاکرات را در روند طبیعی خود پیش ببرند؛ اگرچه سناریوپردازی و طراحیهای امریکاییها از خلاف آن حکایت دارد. برخی از کارشناسان انتخاب دیوید کوهن، مسئول پرونده تحریم ایران در وزارت خزانهداری امریکا را به عنوان معاون سازمان سیا، نشانه برنامهریزی امریکا برای سختتر کردن شرایط تحریم در آینده میدانند.
اما فارغ از راهبرد امریکاییها در مواجهه با ایران، نقطه اتکای آنها در انتخاب نوع استراتژی در مقابله با ایران به نوع واکنش و مواضع مسئولان ایران در برابر سیاستهای آنها باز میگردد. در شرایطی که تکیه اصلی افراطیون کنگره بر تشدید تحریمها علیه ایران استوار بود، واکنشهای مسئولان تیم مذاکرهکننده ایران و هشدار رئیس مجلس مبنی بر تصویب طرح افزایش سطح غنیسازی ایران در مجلس، کنگره امریکا را به تجدیدنظر واداشته و روزنامه واشنگتنپست از رایزنی کنگره با اوباما برای به تعویق انداختن طرح تشدید تحریمهای ایران سخن به میان میآورد. تغییر موضع مسئولان مذاکرهکننده هستهای نسبت به گذشته، در کنار ایجاد فضای مناسب برای تقویت آمادگی ملی در مواجهه با تحریم اقتصادی و تکیه بر اقتصاد مقاومتی از سوی دیگر اتکا به ظرفیتها و توان ملی در عرصههای منطقهای و بینالمللی، موقعیت برتری به ایران در مواجهه با 1+5 و به ویژه امریکاییها داده که باید آن را قدر دانست و محور راهبردهای آتی در چند ماه آینده قرار داد.
حمایت:کجا را هدف گرفتهاند؟
«کجا را هدف گرفتهاند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم پرویز سروری است که در آن میخوانید؛«کلودیا روت» نایبرئیس مجلس قانونگذاری آلمان در دیداری با محمدرضا عارف که با حضور مسئولینی از وزارت خارجه صورت گرفت با بیان اینکه آمده است تا از تحلیلهای عارف در زمینه مسائل داخلی استفاده کند، در دخالتی آشکار در مسائل داخلی کشورمان گفت: من آمدهام تا یک سال مانده به انتخابات مجلس بدانم که در سفر بعدی خود شما از من در چه جایگاهی دعوت خواهید کرد! وی همچنین ضمن حمایت از فتنهگران سال 88 خواستار رفع حصر سران فتنه شده و مدعی شد در این صورت مردم ایران نیز خوشحال میشوند! «روت» پا را از این فراتر گذاشت و در مورد نقش شورای نگهبان در انتخابات، حضور زنان در ورزشگاه ها و ادعای نقض حقوق بشر در ایران به اظهار نظر پرداخت.
ریشه چنین اظهاراتی را باید در رویکرد نه چندان سنجیده جریانی دانست که نیمنگاهی به بیرون دارد؛ به نحوی که پیش از این نیز، کاترین اشتون به خود اجازه داد به ایران بیاید و اظهاراتی مشابه را بر زبان جاری کند.پیش بینی می شد هر قدمی که پس بگذاریم، دشمن کینه توز چندین گام رو به جلو برخواهد داشت و این در حالی است که ما صادقانه در میدانهایی مانند مذاکرات حضور پیدا کردیم. سال ها بود که غرب و آمریکا از مقامات کشورمان برای مذاکره مستقیم، التماس می کردند و ما با این تحلیل که آنان در اصل مذاکرات هسته ای و دستیابی به یک راه جامع، صادق نیستند، مهلتی برای جولان به آنان نمیدادیم.
اما در نهایت فرصتی به وجود آمد تا غرب و آمریکا چهره واقعی خود را به نمایش بگذارند. فرصت طلایی مذاکرات مستقیم که ایران در اختیار آنان قرار داده است تا گذشته جنایت بار خود را اصلاح نمایند، در عوض با زیاده خواهی و دخالت در امور داخلی کشورمان پاداش داده شد! از سوی دیگر، این روزها شاهد برگزاری تظاهرات نژادپرستانه گروه «پگیدا» علیه مسلمانان در آلمان هستیم است و دولت این کشور، هیچ رفتار جدّی در جهت مقابله با این رفتار آپارتایدی به عمل نیاورده است. هنوز فراموش نکرده ایم که بانو «مروه شربینی» در سال 2009 به علت داشتن حجاب توسط یک افراطی آلمانی با 18 ضربه چاقو مقابل چشمان قاضی و ماموران دادگاهی در آلمان به شهادت رسید و این ماجرا با واکنش سرد مسئولین آلمانی مواجه شد.
بسیار عجیب است دولتی که یکی از متهمین اصلی فروش مواد شیمیایی کشنده مانند گاز خردل به رژیم جنایتکار صدام است و با بعضی استانداردهای دوگانه موجب قتل و غارت در جهان گردید که داعش، جبهه النصره و جریان تکفیری تندرو مولود حمایت های مستقیم و غیرمستقیم آنان و هم پیمانانشان است، امروز جمهوری اسلامی را مورد خطاب و تذکر درباره حقوق شهروندی قرار می دهد. جای تعجب است دولتی با این پیشینه نامطلوب در زمینه حقوق بشر، در بزرگترین و کوچکترین مسائل کشورمان دخالت کرده و آن را تحت بهانه حمایت از حقوق شهروندی توجیه می نماید. ما از مسئولین آلمانی سؤال می کنیم آیا شاخک های اطلاعاتی شما از عربستان و کشورهای مرتجع منطقه هیچ اخباری از نقض حقوق شهروندی و نادیده گرفتن ابتدایی ترین اصول دموکراسی دریافت نمیکند؟! آیا شکنجه، تعقیب قضایی و زندانی کردن هواداران دموکراسی در کشورهای نزدیک مرزهای ما، دل شما را به درد نمی آورد؟
چگونه است که جمهوری اسلامی با برگزاری ده ها انتخابات موفق و پرشور با مشارکت همه جانبه مردم، امروز مورد انتقاد و عتاب و خطاب شما قرار می گیرد و مهد دموکراسی منطقه را به نقض حقوق بشر محکوم می کنید؟ معلوم نیست که این روند مداخله جویانه بناست تا چه زمانی ادامه پیدا کند. امروز ایران مقتدر با کارشکنی غرب در مذاکرات هسته ای آنهم به سبب ترس واهی از دستیابی به سلاح هسته ای مواجه است و از سوی دیگر غرب و آمریکا با فروش و تامین سلاح از جمله موشک و زیردریایی، دست رژیم کودک کش صهیونیستی را برای هرگونه جنایت در غزه باز می گذارند. سریال تکراری نقض حقوق بشر در زندان های آمریکا و اروپا تا بدانجاست که صدای دادگاه این اتحادیه را هم در آورده است اما هیچ ندای حقوق بشری از سوی دولتمردان آنان به گوش نمی رسد.
سوال اساسی ما اینجاست که آلمان با چه مجوزی این اجازه را به خود میدهد که در مسائل داخلی کشوری مستقل دخالت کند؟ لازم است در اینجا، این مداخله هشداری برای برخی باشد و از آنان سوال شود که چه عملی انجام داده و چه رفتاری از خود بروز داده اند که امروز مورد طمع دشمنان این مرز و بوم قرار گرفته اند؟ چه رفتار ساختارشکنانهای از سوی آنان دیده شده – به خصوص در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 – که ذائقه دشمنان ما و کسانی که در صف مقابل ما قرار دارند را شیرین کرده اند؟ کشورهای به اصطلاح دموکرات غربی، آشکارا در امور داخلی ما دخالت کرده و بدون هیچ پرده ای، صریح و شفاف از پیروزی جریانی خاص در انتخابات مجلس سال آینده اظهار خوشنودی می کنند. آنان با بیانی مداخلهجویانه از هم اکنون کلید دخالت را در انتخابات زده اند، همانطور که در فتنه 88 اینگونه عمل کردند و در 20 خرداد آن سال اعلام نمودند فلانی-بخوانید یکی از سران فتنه- روز شنبه آتی، پیروز انتخابات خواهد بود.
این مداخلات که به نوعی یادآور مواضع برخی جریانات سیاسی در کشور در جریان آن روزهای پرآشوب است، همه و همه نمایانگر این واقعیت است که دشمنان ما از رأفت و همراهی دستگاه دیپلماسی برای دستیابی به یک نتیجه منطقی و منصفانه سوء استفاده کرده و رفتار منعطف ما را به ضعف، درماندگی و ناچاری تعبیر می کنند. همین رفتارهای نسنجیده باعث شده است که یک مسئول نه چندان مطرح اروپایی، در ریز و درشت مسائل داخلی ورود پیدا کرده و دخالت نماید.
ما به کشورهای متوهم غربی هشدار می دهیم که با آتش بازی نکنند. پر واضح است که در جهان پر از ظلم کنونی، کشورهای زرق و برقدار اروپایی در میان ملت های مستضعف جهان منفورند. مداخله و امر و نهی در امور داخلی ما از همه کشورهای مستکبر نامطلوب است و از آلمان که مدعی حقوق بشر است، نامطلوب تر می نماید. لذا دخالتی که غرب به آن لباس دلسوزی برای پیشرفت ایران پوشانده است باید وجدان های خفته را بیدار کند، زیرا سلام گرگ بی طمع نیست.
آفرینش:سرعت بالای فناوری و ضرورتهای زندگی امروز
«سرعت بالای فناوری و ضرورتهای زندگی امروز»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛سرعت تغییرات و تحولات در زندگی امروزی به حدی بالاست که موجب به وجود آمدن طیف گستردهای از خرده فرهنگهای مختلف در سبک زندگی ما شده است. فرهنگها و مدلهایی از زندگی که تا چند سال پیش هیچ کس تصورش را هم نمیکرد و یا در خوشبینانه ترین حالت توقع رشد فزاینده آنها را نداشت. تا چند سال قبل کسی تصور نمیکرد که تمام اطلاعات، ارتباطات، مشغلهها، خرید و فروش، آموزش، اوقات فراغت، و هزاران خدمات دیگری که در زمره امورات روزمره زندگی، صورت میگیرند در قالب یک تلفن همراه و از طریق اینترنت انجام بپذیرد. امروز بسیاری از کارهایی که تا پیش از این باید از طریق مراجعه حضوری انجام میگرفت به صورت یک اپلیکیشن تلفن همراه صورت میگیرد و شرکتهای مختلف مدام در تلاشند تا سرویس جدیدی را به کاربران ارائه کنند. براساس آمار، تا پایان سال 2014 بیش از 179 میلیارد اپلیکیشن روی موبایلها دانلود و نصب میشود و این در حالی است که پیشبینی میشود تا سال 2017 تعداد اپلیکیشنهای دانلود شده به رقم 268 میلیارد برسد. اما نکته قابل توجه میزان رشد و نفوذ این فناوریهای نو در کشورهای درحال توسعه میباشد.
ایران نیز ازجمله کشورهایی است که به واسطه جمعیت جوانش تحت تاثیر جذابیت و کاربری این برنامهها قرار گرفته و کاربران ایران فاصله چندانی با کشورهای توسعه یافته در میزان استفاده از این ابزارکها ندارند. البته کاملا واضح است که جوامع غربی از خدمات و تکنولوژیهای پیشرفتهتری بهره میبرند، اما دراصل قضیه، فاصله میان افراد در جوامع مختلف بسیار کم شده است. اگر تا قرن گذشته فاصله استفاده از تکنولوژی و انتقال فناوری درمیان کشورها چند دهه طول می کشید، باگذشت زمان سرعت انتقالها بیشتر و بیشتر شد تا اینکه این تفاوت انتقال خدمات و فناوری به کمتر از 5 سال در دهه گذشته رسید و امروز سیر اشعاعه تکنولوژی و اطلاعات به کمتر از یک سال رسیده و شاید فردا این فاصلهها به ماه یا هفته و روز برسد، که بعید هم نیست.
اما نکتهای که بسیار ظریف و قابل توجه است اینکه همراه با تکنولوژی، رفتارها، سبک زندگی و فرهنگ جدید نیز به کشور راه پیدا میکند. البته ورود این فرهنگها ضرورتاً منفی و مخرب نیست، و برخلاف بسیاری از داده پردازیهای غلط و رایج در کشور، بسیاری از رفتارهایی که در دین اسلام ما به آنها تاکید شده ، محور عملکرد مردم در جوامع غربی است و باید پذیرفت که خود ما بسیاری از این رفتارها را رعایت نمیکنیم و صرفاً ازنام آنها استفاده میکنیم.
اما وجه تشابهی در زمینه برخورد با فناوری و فرهنگ وجود دارد و آن اینکه نمیتوان با برخوردهای مستقیم و سلبی با آنها برخورد کرد. همانطور که جلوی استفاده از شبکههای اجتماعی را با فیلترینگ نمیتوان گرفت، درمواجهه با رفتارها و فرهنگهایی که به عنوان خوراک فکری به جامعه تزریق میشود، نمیتوان دیوار کشید و مردم را از آنها منع کرد. مسلماً درتمامی امور فرهنگی و استفاده از فناوری های روز باید ملاک را قانون قرار داد، اما باید به این نکته هم دقت داشته باشیم که فاصله میان روابط افراد در جوامع مختلف به واسطه شبکههای ارتباطی به حداقل رسیده و به قول معروف تمام امورات اجتماعی به صورت آنلاین قابل دسترسی است.
البته این نکته نباید فراموش شود که بسیاری از مشکلات امروز جامعه به سبب عدم آموزش و مهارت استفاده از تکنولوژی میباشد، که این مهم باید با نگرش عقلانی و برنامه ریزی هدفمند مسولان مورد نظارت قرار بگیرد. باید برای منع جامعه ازیک خرده فرهنگ یا رویکرد رفتاری از روشهای آگاهی دهنده وارد عمل شد و مردم را به این باور برسانیم که کدام راه درست و کدام مسیر بی راهه است و آنها را برای این تشخیص آموزش دهیم، نه اینکه آنها رامنع کنیم.
وقتی قدرت انتخاب وجود داشته باشد، کمتر افرادی پیدا میشوند که مسیرفساد را انتخاب کنند، و در این صورت قانون میتواند مستقیماً با افراد خاطی برخورد کند. باید به مردم اعتماد کرد و آنها را برای زندگی و فناوری های روز دنیا آموزش داد، نه اینکه آنها را مجبور به رفتارهای مورد نظر و تغییر سلیقه کنیم. اگر اختیار را به جامعه دادیم و زمینه آموزش کاربردی آنها را نیز فراهم کردیم، آن وقت میتوان توقع داشت که افراد در مواجهه با معضلات و ناهنجاریهای فرهنگی تصمیم درست را بگیرند و به این سطح از آگاهی برسند که برای حفظ سلامت خود و جامعه پیرامونشان از مفسدههای موجود در فناوری پرهیز کنند.
شرق:محکومیت ظریف یا رحیمی؟
«محکومیت ظریف یا رحیمی؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛نیازی به یکمطالعه میدانی وسیع نبود؛ حتی یکنظرسنجی ساده و ابتدایی هم میتوانست نشان دهد برای بسیاری از مردم، قدمزدن آقای ظریف با جان کری در جریان مذاکرات هستهای، خیلیخیلی بیشتر حایزاهمیت بود تا خبر محکومیت معاوناول رییس دولت سابق. به همین دلیل هم برخی اصولگرایان به جای پرداختن به موضوع محکومیت آقای رحیمی، به موضوع محکومیت بسیار مهمتر حرکت دکتر ظریف پرداختهاند. درست قضیه هم همین بود. نه به واسطه آنکه مردم اینگونه فکر میکنند بلکه به واسطه آنکه اساسا از نظر مصالح و منافع ملی هم این دوخبر دارای وزن و اهمیت بسیار متفاوتی هستند. دومی اساسا اهمیتی نداشت.
یکی از مسوولان ارشد دولت گذشته مرتکب خطایی بسیار جزیی شده، دادگاه رسیدگی را صورت داده و او را مجرم شناخته است. حکم محکومیت نیز به وی ابلاغ شده و عنقریب به زندان خواهد رفت. اموالی را هم که از بیتالمال برده بود ظاهرا بازگردانده شده و نگرانی از این بابت نیست. از نظر سیاسی هم این خبر، وزن چندانی ندارد.
یعنی فیالواقع به اصولگرایان، ارتباط چندانی پیدا نمیکند که آنها مجبور شوند موضوع مهم و حیاتی قدمزدن ظریف با کری را کنار بگذارند و بروند سر وقت موضوع پیشپاافتاده محکومیت آقای رحیمی. اساسا معاون اول احمدینژاد، ارتباط چندانی با اصولگرایان پیدا نمیکند! خود احمدینژاد و آن هشتسال هم به اصولگرایان ربطی ندارد چه رسد به معاون اول ایشان. دلایل زیادی وجود دارد که رحیمی اساسا ارتباطی با مدیریت اصولگرایان بر کشور در سالهای٨٤ تا ٩٢ پیدا نمیکند. اولین و مهمترین آن، این بود که او ٢٠سال پیش در دولت آقای هاشمیرفسنجانی استاندار کردستان بوده است.
بنابراین اگر قرار است کسی پاسخگوی محکومیت آقای رحیمی باشد، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است که چندسال پیش، رحیمی را استاندار کرده بود. از نظر اصولگرایان، اینکه آقای رحیمی پولهایی را که غیرقانونی برداشت کرده بود به چه افرادی و در کدام نهاد داده و آن پولها برای چه اهدافی هزینه شدهاند، خیلی مهم نیست. مهم آن است که چرا آقای هاشمیرفسنجانی، بیستوچندسال پیش پای این فرد را به قوهمجریه کشور باز میکند؟ تازه همه اینها در صورتی است که روی طرح موضوع استعفای آقای رحیمی اصراری وجود داشته باشد.
اما با توجه به اینکه اساسا این موضوع نه از نظر سیاسی، نه اقتصادی و نه بعد اجتماعی اهمیت چندانی ندارد و مردم هم به آن توجهی نکردهاند، بنابراین اصولگرایان نیز خیلی به آن نپرداختند. از دید آنان همانطور که گفتیم مساله بااهمیت روز، این بوده که چرا آقای ظریف چند دقیقهای با همتای آمریکایی خود، مذاکرات را در حالت قدمزدن و نه در پشت یک میز، دنبال کرده است؟ موضوع بعدی حایز اهمیت، باز از دید اصولگرایان این بوده که با توجه به اینکه ناشر هفتهنامه «شارلیابدو» دولت فرانسه است، چرا ظریف در این شرایط به آن کشور رفته تا حقوق قانونی ملت ایران را بر سر مساله هستهای به غرب دوباره گوشزد کند.
... و البته نسبت به هرگونه توهین به اعتقادات مسلمانان بهصورت مستقیم هشدار دهد؟ واقعا هم انسان وقتی بدون جهتگیریهای سیاسی به موضوعات مهم کشور مینگرد و فقط هم مصالح و منافع ملی را ملاک قرار میدهد، ذرهای تردید برایش باقی نمیماند که آنقدرها هم موضوع هستهای برای کشور اهمیتی ندارد. معلوم نیست چرا دولت آقای روحانی اینقدر روی حل پرونده هستهای تاکید گذاشته و برای آن اولویت قایل شده است؟ موضوع هستهای و تبعات آن نه تاثیری روی اقتصاد کشور دارد، نه مناسبات ما با ایالاتمتحده، اتحادیه اروپا و قدرتهای دیگر دنیا را تحتتاثیر قرار میدهد، نه وضعیت رابطه با همسایگان منطقهای را عوض میکند و نه هیچگونه تاثیر دیگری بر وضعیت کشور دارد. به همین دلیل، مسوولان در دولت قبلی خیلی روی مذاکرات هستهای و پیشرفت آن تاکیدی نداشتند. مهم نه بازکردن گره ١٠ساله پرونده هستهای است و نه محکومیت معاون اول دولت سابق. اتفاقا مردم این را در رأیای که در ٢٤خرداد٩٢ دادند کاملا شفاف به نمایش گذاشتند اما کو چشم بینا؟!
مردم سالاری:پاتک به سبک پایداری
«پاتک به سبک پایداری»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛خبرگزاریها روز چهارشنبه، اول بهمن خبر دادند که محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری پیشین، به پنج سال و 91 روز حبس و پرداخت سه میلیارد و 850 میلیون تومان محکوم شده است. پس از آن البته با استناد به جزئیات جدیدی که از سوی خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضائیه، گزارش شد به نظر میرسد که مبلغی که آقای رحیمیباید پرداخت کند هماینک به 5 میلیارد و 700 میلیون تومان افزایش پیدا کرده و جریمه نقدی و انفصال از خدمات دولتی نیز در حکم او درج شده است.
این که جریان اصولگرا پس از این رأی، ساکت ننشسته و واکنش نشان دهد انتظار محتملی به شمار میرفت اما سخنان و سبک اعلام برائت این گروه از رحیمی بیشتر به یک کمدی سیاسی میماند. علیرضا زاکانی، نماینده تهران در مجلس، و محمد دهقان عضو هیأت رئیسه مجلس ادعا نمودند که این اصولگرایان بودند که پرونده رحیمیرا پیگیری کردند، دهقان همچنین از «سکوت اصلاحطلبان» در مورد پرونده آقای رحیمیانتقاد کردهاست! این ادعای عجیب در حالی از سوی این نمایندگان مطرح میشود که محمدرضا رحیمیبا رأی اکثریت نمایندگان مجلس هفتم به عنوان رئیس دیوان محاسبات که از دستگاههای زیرمجموعه مجلس است، انتخاب شد. پس این موضوع که مجلس در همراهی با رحیمیو اعتماد به وی سنگ تمام گذاشته است قابل انکار نیست. همچنین به نقل از تابناک دوره زمانیِ اتهامات آقای رحیمی(در سال 86) با برگزاری انتخابات مجلس هشتم مصادف است و محمدرضا نادری، وکیل رحیمیمدعی است، حدود 170 نامزد انتخابات مجلس هشتم از منابع مالی استفاده کردهاند که اکنون باعث زندانی شدن موکل وی شدهاست! رحیمیدر نامهای به صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، ضمن رد اتهامات خود تأکید کرده است که این اتهامات مربوط به برگزاری انتخابات بوده و او مبالغ کمک به نامزدهای انتخابات مجلس هشتم را به همراه مدارک به دادگاه ارائه کردهاست. متأسفانه در این موضوع جریان مخالف دولت نه تنها تصمیم به عقبنشینی و پیش گرفتن رویه خودپالایشی را ندارد بلکه در فرار به جلو قصد دارد خود را از همراهی برگزیده متخلفش مبری اعلام نموده و حتی در این مسیر جناح رقیب را با اتهام سکوت مقصر در این تخلف مالی نشان دهد!
حتی اگر ادعای رحیمی و وکیلش در این که مبالغ مطرح در این پرونده صرف مخارج 170 نامزد انتخاباتی مجلس هشتم شده را نادیده بگیریم باز قرار گرفتن رحیمیدر رأس دیوان محاسبات مجلس به مدد آرای نمایندگان اصولگرا نه تنها بار گناه مجلسیان ساکت دیروز و بر آشفتگان امروز را کاهش نمیدهد بلکه عملا آنها را در این مسأله منشأ اثر جلوه میدهد. هر بیننده بیطرفی میتواند بفهمد که رفتار مجلس جز در دو سال آخر دولت دهم تا چه حد با رئیسجمهور و اعضای کابینه وی از سر حمایت بیحد و حصر بود. در این دوره 6 ساله بسیاری از منتقدین اصلاحطلب دولت یا راه زندان در پیش گرفتند یا وادار به سکوت شدند نتیجتاً قبل از این که دهقان از سکوت اصلاحطلبان در این مورد که هیچ توجیه منطقی ندارد گلایه نماید باید از خود بپرسد که مجلس تا چه حد با تغافل یا همراهی در سکوت اجباری اصلاح طلبان مقصر بوده است. دهقان همچنین مدعی میگردد که رحیمیزمانی «شیفته» هاشمی رفسنجانی بوده و حتی در دولت سازندگی استاندار بوده است. این ادعا در حالی مطرح میگردد که احمدی نژاد که خود را در تضاد کامل با آیتالله هاشمینشان میداد، رحیمی را پنج سال به عنوان معاون در کنار خود داشت. دهقان پاسخ نمیدهد که چگونه ارتباط و شیفتگی ادعایی وی در مورد رحیمیدر 16 سال پیش میتواند عاملی برجسته در تعیین خط مشی سیاسی این محکوم، مورد نظر قرار بگیرد ولی مقام وی در دولت احمدی نژاد تا سال گذشته باید کاملاً نادیده انگاشته شود. همچنین زاکانی در کنار حمید رسایی، نماینده تهران، از قوه قضاییه خواسته اند تا در رسیدگی به پرونده مهدیهاشمی، فرزند آیتالله هاشمیرفسنجانی، با دقت و سرعت بیشتری عمل کند گویی که این نمایندگان اصولگرا، بیصبرانه منتظر «های» خود در مقابل «هوی» اصلاحطلبانی هستند که این روزها بحث فساد مالی و به طور مشخص پرونده محمدرضا رحیمیرا به عنوان پاشنه آشیل جریان تندرو اصولگرا به خوبی نشانه رفتهاند.
محمود احمدینژاد نیز از جمع اصولگرایان تبری جو از رحیمیعقب نمانده است وی تمام ماجرای رحیمی را مربوط به سال 86 و قبل از آن و دوره ریاست او بر دیوان محاسبات کشور وابسته به مجلس شورای اسلامیدانسته است. وی بدون اشاره به این که رحیمی از سال 87 معاون رئیسجمهور بوده و بیاعتنا به کشف فسادهای مالی گسترده در دولت وی، در ادعایی مضحک ارتباط دادن تخلفات مالی رحیمی با دولت خود را کار مغرضان دانست. دفتراحمدینژاد در حالی از رحیمیمحکوم شده اعلام برائت میکند و تخلفات او را به جریان دیگری از اصولگرایان که برخی کرسیهای مجلس را در اختیار دارند نسبت میدهد که آبان ماه سال 1390، احمدینژاد ضمن حمایت از معاون اولش قول داده بود که اگر ثابت شود رحیمیاختلاس کرده به تلویزیون آمده و ضمن عذرخواهی اعلام کند که شایستگی این سمت (ریاستجمهوری) را ندارد. احمدینژاد همچنین پاسخ نمیدهد که چرا متخلف سال 86 در خرداد 1392 نشان درجه یک خدمت از وی میگیرد و در دولت دهم نیز ریاست ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی را عهدهدار میشود.
وجود رحیمیو دیگر متخلفان اقتصادی شاید عبرتی باشد برای عناصری که سالها بر حکومت یک دست، پا میفشردند و برای حذف هر تفکر متفاوتی هر راهی را مجاز میشمردند. مطمئناً گردش قدرت سیاسی بهترین گشایش را جهت سرباز کردن دملهای چرکین فساد مالی در اختیار مردم قرار خواهد داد تا هیچکس نتواند با آسودگی خیال از قدرت همیشگی با بیتالمال همچون گوشت قربانی یا غنیمت باد آورده در جهت امیال و تثبیت قدرت خود رفتار نماید.
ابتکار:بهرخودان ژیانه!
«بهرخودان ژیانه!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که در آن میخوانید؛کوبانی را کمتر کسی حتی از کردهای ایران و عراق و ترکیه میشناختند. شهری که به یکباره نماد مقاومت نوع انسان در مقابل ارتجاع و خشونت شد. مقاومت کوبانی چند خصیصه ویژه داشت که برجسته ترینشان یکی حضور فعال و بی نظیر «زنان» در فرایند مبارزه و مقاومت و دیگری «موسیقی» است.
در واقع اگرچه در برخی از رسانه ها به واسطه برخی رویکردهای «جنسیت باورانه» و «فمنیستی» سعی شد تا حضور زنان بیشتر و پررنگ تر از آنچه بود، نشان داده شود اما واقعیت امر این است که شاید در هیچ برهه ای از تاریخ و جغرافیا، زنان تا این اندازه در خط مقدم مبارزه علیه ارتجاع و خشونت نبوده اند.
از این رو بیراه نیست اگر مقاومت کوبانی را زنانه ترین مقاومت نوع بشر در مقابل بنیادگرایی خشونت آمیز نام بگذاریم. کلیپهای ویدیویی متعددی که از شهر و مناطق پیرامونی کوبانی در فضای مجازی منتشر میشد به خوبی گواه حضور همه جانبه مردم در جبهه های تن به تن علیه جانیان داعش بود. ویدیوهایی که حتما در آنها نشانی از «زنان» و «موسیقی» وجود داشت.
حالا که کوبانی به طور کامل از وجود نیروهای گروه تروریستی داعش پاکسازی شده لازم است تا چند نکته را یادآوری کنیم. شاید مهمترین این نکات، خودباوری و خوداتکایی مردم کوبانی در شرایطی بود که نیروهای نظامی ارتش کشورهای سوریه، ترکیه و عراق نه تنها کمترین کمک ها را به این شهر ارسال نکردند بلکه حتی خود در مواردی نیز خواسته یا ناخواسته در جبهه و هیئت داعش قرار گرفتند و موجب بحرانی تر شدن مسئله کوبانی شدند. همانطور که گفته شد در چنین شرایطی خود اتکایی مردم محلی زمینه ساز رقم زدن یک اتفاق تاریخی بزرگ در دنیا شد؛ شکستن تصور شکست ناپذیری داعش و فروریختن هیمنه آن در حالی که خشونت این گروه تروریستی در اوج قرار داشت، کار آسانی نبود! شکسته شدن بت ارعاب و توحش افسارگسیخته داعش درست از روزی آغاز شد که زمزمه های مقاومت در کوبانی رسانه ای شد و تصاویری انتشار یافت که در آن زنانی سالخورده با اسلحه های قدیمی در خاکریزهای شهری، تصمیم به مبارزه با نیروهای مجهز داعش داشتند.
و حالا کوبانی آزاد شده است، برخلاف تصور بسیاری از رهبران سیاسی در خاورمیانه و غرب و انچه در این پیروزی بیش از هرچیز افکار عمومی را به خود مشغول کرده یکی حضور زنان است و دیگری موسیقی! آوازی که ضرباهنگ انفجارها و شلیکها را میشکست و در کوهستان ها پیروزی را نوید میداد.
من تردیدی ندارم که آنچه از مقاومت کوبانی باقی میماند قدرت موسیقی و حضور ضد ارتجاع زنان است نه تلاشها و سیاستورزیهای ائتلاف ضد داعش، نه توحش داعش، نه خیانت ها و تلاش پنهانی ترکیه برای آسیب زدن به سوریه از گذرگاه کوبانی و نه حتی گلوله و تفنگ.
این یک پاراگراف، درس بزرگی برای همه قدرت های جهان است! و البته درس بزرگی برای انسانیت. کوبانی داستان اسطوره ای زمان ما است که نباید به سادگی از کنار آن عبور کنیم.
کوبانی از امروز راوی قصه های آینده است. راوی یک قصه کهن با پیرنگی کاملا کلاسیک و کاملا شبیه به افسانهها.
این یادداشت دیگر نمیخواهد برای تحلیل این اتفاق خجسته، جست و خیز کند و شادی درونی اش را از پیروزی موسیقی بر خشونت و زن بر ارتجاع در لایه ای از بزک دوزک منطقی و تحلیلی پنهان کند. پس زنده باد کوبانی؛ بژی، بژی کوبانی! بژی بژی بهرخودان!
دنیای اقتصاد:تاملی بر بازار فولاد
«تاملی بر بازار فولاد»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمود اسلامیان است که در آن میخوانید؛بدون تردید تولید فولاد در کشور از مزیتهای مهم و نسبی کشور است. مصرف سرانه فولاد در دنیا به عنوان شاخصی در توسعهیافتگی محسوب میشود. برگزاری همایش ملی فولاد طی سالهای اخیر امکان تعامل فعالان صنعت فولاد در داخل و خارج از کشور را فراهم کرده است. وجود مزیتهایی همچون انرژی، سنگ آهن، زغال سنگ و سایر عوامل تولید فولاد به همراه 4 دهه دانش بهرهبرداری و ساخت آن باعث شد توسعه تولید فولاد درایران مورد توجه قرار گیرد.
آنچه باعث تاسف است کمرنگ کردن نقش ایمیدرو به واسطه واگذاریهای انجام شده و فقدان سازوکارهای قانونی برای نظارت در این حوزه است؛ این امر باعث شده توسعههای فولادی بدون یک نقشه راه و عدم توازن پیگیری شود که در آینده عوارض بسیاری به همراه خواهد داشت. فقدان یک متولی با اختیارات قانونی تاثیرگذار است.
علاوه بر آن در شرایط حاضر به دلیل کاهش قیمت انرژی و رکود نسبی حاکم بر اقتصاد دنیا خصوصا کشور چین عرضه محصولات فولاد در منطقه رشدی بیسابقه یافته است. شرایط موجود اقتصادی کشور نیز باعث شد میزان مصرف فولاد کاهش یابد.
عمده کشورهای منطقه با اتخاذ تصمیمات فوری از صنعت فولاد به لحاظ میزان اشتغال حمایت کردهاند. در حال حاضر بهرغم مشکلات ارزی حداقل 3 میلیون تن فولاد طی 10 ماه گذشته به کشور وارد شده است. در مقابل حدود حداقل یک میلیون تن موجودی کالای ساخته شده فولادی در کارخانههای کشور انباشته شده است. تصمیمات اتخاذ شده در دولت قبلی و افزایش تقریبا دو برابر نیروی انسانی در واحدهای بزرگ فولاد قیمت تمام شده را افزایش داده و آنها را در مقابل واردات تضعیف کرده است.
دولت چین با توجه به تولیدی معادل 700 میلیون تن فولاد و رکود نسبی حاکم بر اقتصاد جهان با مشوقهای صادراتی باعث کاهش قیمت فولاد در منطقه شده است.
میزان بدهی واحدهای فولاد رو به افزایش بوده و حجم کالای رسوب شده نیز بسیار بالا است. این در حالی است که در گذشته گاه دوماه پیشفروش انجام میشد. در حقیقت مجموعه فولاد کشور از نظر نقدینگی 4 ماه نسبت به دو سال قبل تاخیر دارد. ادامه این وضع به صلاح کشور نیست. مکانیزم تعرفه در قانون برای تنظیم بازار لحاظ شده است. متاسفانه در کشور از سازوکار مذکور کمتر بهموقع و بجا استفاده میشود. فولاد نقشی بزرگ در اشتغال کشور دارد. بهرغم همه بیتدبیریهای گذشته توانسته است خود را حفظ کند لیکن بحران حادث شده نیازمند تصمیمات جدی و فوری است.
1- با توجه به کاهش قیمتهای جهانی فولاد به میزان 30 درصد نسبت به دو سال قبل و ثبات نرخ ارز، وضع تعرفهای به میزان مذکور قیمت فولاد را نسبت به دو سال قبل ثابت قرار میدهد، بنابراین حمایت ذکر شده تاثیری در تورم کشور نخواهد داشت اما میتواند روند نامطلوب واحدهای فولادی را تغییر دهد؛ امری که توسط بسیاری از کشورها انجام شده است.
2- در شرایط تحریم هدف عدم دسترسی به منابع ارزی است. دولت میتواند با اتخاذ تصمیمات حمایتی از صادرات نسبت به جایگزینی نفت اقدام کند، هر نوع محدودیت در امر صادرات نوعی خودتحریمی است.
3- عدم تخصیص ارز مبادلهای به واردات محصولات فولادی؛ در شرایطی که موجودی انبارهای فولادی اشباع شده و مصرف فولاد کاهش یافته است، تخصیص ارز با رانت قابلتوجه غیرمنطقی است.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد