چرا دست به قتل زدی؟
داستانش طولانی است. همسرم برای شرکت در مراسم سالگرد پدرش به سمنان رفته بود. من تنها بودم و به دوستانم زنگ زدم. حسن، حامد و محسن به خانهام آمدند و حشیش و شیشه کشیدیم. حامد خودرو داشت و نیمهشب خواست به خانهاش برود. محسن هم با او رفت. من و حسن تنها ماندیم و مشغول تماشای فیلم جنگی شدیم. وقتی فیلم به پایان رسید به حسن گفتم بیا با هم بجنگیم مثل همین قهرمان فیلم! حسن هیکل ریزتری نسبت به من داشت. او میگفت که هیکلت به این حرفها نمیخورد! ایستاده بودیم و به شوخی یکدیگر را هل میدادیم و در خیالمان میجنگیدیم، ناگهان سرش به کابینت آشپزخانه خورد و به زمین افتاد! به دلیل مصرف شیشه همه ماجرا یادم نیست. وقتی به خودم آمدم دیدم حسن نفس نمیکشد. خیلی ترسیده بودم و نمیدانستم چهکار کنم. فکر و خیال یکلحظه راحتم نمیگذاشت و میترسیدم پلیس دستگیرم کند و آبرویم برود. چارهای نداشتم، جنازه را داخل خودروی حسن گذاشتم و به کرج بردم و پس از اینکه جسد را در بیابان رها کردم چندکیلومتر جلوتر توقف کردم و تا صبح کنار خیابان خوابیدم، بعد خودرو را نزدیکی خانه مادرم رها کردم.
وقتی به خانه آمدم همسرم برگشته بود. پدر و برادر حسن همراه دوستم محسن به خانه ما آمدند. دنبال حسن میگشتند. من هم گفتم تا ساعت 6 با من بود و بعد یک پیامک برایش آمد و سریع از اینجا رفت. آنها که رفتند به سوی خودروی حسن رفتم، وقتی به آنجا رسیدم پلیس کنار خودرو بود. فهمیدم جنازه پیدا شده است. از خانه مادرم به عمویم زنگ زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم، او به حرفم خندید، فکر کرد سربهسرش گذاشتهام! چون من حتی یکبار هم پایم به کلانتری باز نشده بود. عمویم که به خانه آمد همه چیز را موبهمو برایش تعریف کردم. بنده خدا مادرم زار زار گریه میکرد و مدام میگفت باور نمیکند که من مواد کشیده و دست به این کار زدهام. به هر حال با اصرارهای مادر و عمویم ساعت 12ظهر تا جلوی پاسگاه رفتیم، ولی من ترسیدم خودم را معرفی کنم.
چطور دستگیر شدی؟
دستگیر نشدم. یکماهی را در خانه یکی از همکلاسیهای دوران دانشگاهم ماندم و برای اینکه به من شک نکند از آنجا هم به خانه یکی دیگر از دوستانم که تنها زندگی میکرد، رفتم و چهار ماه هم در خانه او ماندم. در این مدت از تلفن همگانی به مادرم زنگ میزدم و از اخبار آگاه میشدم. او از من میخواست خودم را معرفی کنم، ولی میترسیدم تا اینکه فهمیدم حامد آخرین کسی بوده که پیام را برای حسن فرستاده و بهعنوان تنها مظنون قتل حسن بازداشت است. عذاب وجدان داشتم و شبها کابوس میدیدم. نمیتوانستم آزاد باشم و دوست بیگناهم در زندان باشد، بنابراین رفتم و خودم را به پلیس معرفی کردم.
همسرت کجاست؟
طلاق گرفته، اما هنوز با مادرم زندگی میکند. خودش طلاق نمیخواست، برادرانش مجبورش کردند. چهار تا برادر گردنکلفت دارد که طلاقش را گرفتند، اما او دلش نمیخواهد با آنان زندگی کند.
بچه هم داری؟
بله، یک پسر پنج ساله دارم که خیلی هم دلم برایش تنگ شده و از زمانیکه زندان افتادم، او را ندیدهام.
چه حکمی برایت صادر شده است؟
حسن بیستوهشت ساله و مجرد بود. پدر و مادرش اولیایدم هستند و حکم قصاص برایم صادر شده است.
از پدرت حرفی نزدی؟
او را از هفت سالگی ندیدم. نمیدانم کجا رفت و چرا؟ با مادرم اختلافی نداشت. مادرم در این سالها برای من و خواهرم هم مادر بود و هم پدر. دوست نداشت در این مورد حرفی بزند. به همین دلیل هیچوقت از مادرم چیزی نپرسیدم.
فکر میکردی یک روز زندانی شوی؟
نه، مدتی در مغازهای بهعنوان فروشنده کار میکردم و هر بار از جلوی زندان رد میشدم با خودم میگفتم نکند یک روز من زندانی شوم و پسرم بیپدر بماند! هرگز فکر نمیکردم مرا به اتهام قتل به زندان بیاورند.
چه مدت از اعتیادت میگذشت که حسن را به قتل رساندی؟
چند ماه بیشتر نبود، البته من شیشه میکشیدم و حسن حشیش!
مادر و خواهرت به ملاقاتت میآیند؟
خواهرم ازدواج کرده و در کشور سوئد زندگی میکند. مادرم هم گاهی میآید و همه تلاشش را میکند تا از خانواده حسن رضایت بگیرد.
در زندان به چه چیزی فکر میکنی؟
به اشتباهاتم. من لیسانس حسابداری دارم. فکر میکنم که چطور به سوی شیشه رفتم و چه چیز باعث شد زندگیم را از دست بدهم. همسر و فرزندم را دوستم دارم و هر شب خوابشان را میبینم و از خدا میخواهم نجات پیدا کنم تا به زندگی برگردم و اشتباهات گذشتهام را جبران کنم.
حرف آخر؟
از خانواده حسن تقاضا میکنم مرا ببخشند، من قصد به قتل رساندن پسرشان را نداشتم و این اتفاق ناخواسته بود.
نگاه کارشناس
شیشه با آدمها چه میکند؟
دکتر ولی حسینی/ جرمشناس: آمفتامین که در ایران به عنوان «شیشه» شناخته شده، یکی از انواع مواد مخدر صنعتی است که اثرات مخرب فراوانی بر سیستم عصبی، عروقی و تنفسی دارد و با موادی ارزانقیمت و بسادگی در لابراتوارهای غیرقانونی تولید میشود. ابتدای دوران مصرف، شیشه سبب تواناییهای کاذب فکری و جسمی میشود و مصرفکننده برای تداوم این حال خوش، مجبور به افزایش مقدار و دفعات مصرف میشود و در نتیجه در زمانی کوتاه، آثار مخرب اعتیاد به شیشه بهصورت زودرنجی و بهانهگیری، خشم، بدبینی، توهمات دیداری و شنیداری و حالت تهاجم آشکار میشود که اغلب به ارتکاب جرائم گوناگون از جمله قتل منجر میشود. شیشه ارتکاب هر عمل جنونآمیزی را در خیال مصرفکنندگانش براحتی توجیه میکند. فرد شیشهای براحتی تصمیم و نظر مثبت خود را در مورد یک موضوع پس از چندساعت به نظری منفی تبدیل میکند و این تغییر مواضع ناگهانی، اطرافیان وی را به ستوه میآورد. در این پرونده مصرف شیشه و حشیش در مهمانی شبانه و جمعی مجردی جنایتی تلخ را رقم زد. از این نوع پروندهها بسیار دیدهایم که فرد پس از دستگیری مدعی میشود به دلیل مصرف شیشه متوجه نشده چطور دست به قتل زده است. خانوادهها باید نظارت بیشتری بر رفتار فرزندان و همسر خود داشته باشند و هر گونه تغییر رفتار مانند بیخوابی و عصبیشدن را جدی بگیرند. افراد شیشهای مجرمان خاموش هستند و در یک لحظه شخصیت آرام آنها به شخصیتی جنایی تغییر میکند و در زمان ارتکاب جرم هیچ کنترلی بر رفتار خود ندارند.
مهدی دبیری / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد