کیهان: عکس (گفت و شنود)
گفت: یک افسر برجسته پلیس فرانسه که مسئولیت تحقیق و بررسی درباره حادثه پاریس را برعهده داشت خودکشی کرده است.
گفتم: چرا؟! مگر دولت فرانسه اعلام نکرد که هر دو تروریست را شناسایی کرده و به قتل رسانده است؟!
گفت: ولی اسناد و شواهدی در دست است که نشان میدهد ماجرا کاملا مشکوک بوده و تروریستها با مقامات امنیتی فرانسه همکاری داشتهاند.
گفتم: با این حساب، احتمالا افسر مسئول پرونده متوجه چیزهایی شده و برای اینکه دست به افشاگری نزند، سرش را زیر آب کردهاند!
گفت: برخی تحلیلگران غربی نیز همین نظر را دارند و معتقدند این افسر پلیس برای اینکه اسرار را فاش نکند به قتل رسیده است.
گفتم: یارو اعلام کرده بود بعد از مرگش همه اعضای بدنش را اهداء کنند ولی ورثه او از اهدای مغز وی خودداری میکردند، پرسیدند چرا مغزش را اهداء نمیکنید؟! گفتند؛ چون عکسهای خانوادگی در آن است!
سیاست روز: مترو نگو، بگو اروپا
وسط فرمایشات «مدیرعامل شرکت بهرهبرداری مترو تهران» تک مضراب نزده بودیم که زدیم. راستش را بخواهید اول نمیخواستیم بزنیم اما وقتی دیدیم مواضع ایشان کاملا شفاف است، حیفمان آمد نزنیم. این شما و این تک مضراب «ننجون استکبارزده و مشوشکننده اذهان عمومی» که از این پس به نام اختصاری «ننجون» و «مدیرعامل شرکت بهرهبرداری مترو تهران» که با نام اختصاری «مدیرعامل» تقدیم میشود.
مدیرعامل: رعایت حریم واگنهای بانوان در مترو از سوی مسافران، همچون حرکت خودروها در بین خطوط سفید، الزامی و در راستای حقوق شهروندی است.
ننجون: همچون مبارزه با کفر جهانی و آمریکای جهانخوار را فراموش کردید.
مدیرعامل: ارتقای سطح آرامش و آسایش شهروندان یکی از اهداف مهم در برنامه این شرکت است و از لوازم تکریم مسافران محترم مترو، حمایت از حقوق بانوان و آقایان در استفاده مطلوب از خدمات است.
ننجون: اتفاقا شما در بستهبندی و کنسرو کردن شهروندان خیلی موفق عمل کردید و فروشندگان دوره گرد خدوم هم لوازم تکریم را هم هر روزه در مترو میفروشند. اصلا مترو نگو بگو اروپا!
مدیرعامل: امروز مسافران مترو در زمینه برخورداری از فرهنگ سفر و استفاده از مترو در سطح و تراز خوبی قرار گرفتهاند.
ننجون: البته چون جا کم است و فشار هم زیاد، گاهی فرهنگ یکی میرود توی حلق بغل دستی و یکی روی گردن دیگری سوار میشود.
مدیرعامل: برخورداری از محیط آرام و امن در واگنهای بانوان از خواستهها و مطالبات به حق شهروندان و مسافران عزیز است.
ننجون: عجب! مگر کنسرو هم زنانه و مردانه دارد؟
مدیرعامل: آسایش بانوان محترم مستلزم همکاری متقابل آقایان و بانوان در رعایت حقوق یکدیگر و همکاری این دو قشر با خدمتگزاران مردم در شرکت بهرهبرداری مترو تهران است.
ننجون: این دو قشر؟! زمان ما به چیزهای دیگری «قشر» میگفتند.
مدیرعامل: شرکت بهرهبرداری مترو تهران طرح حفظ حریم واگنهای بانوان را با جدیت و قاطعیت پیگیری و اجراء میکند.
ننجون: نکته مهم هم همین است وگرنه آتش گرفتن واگنها و خرابیهای پیاپی لکوموتیو و تاخیرهای بالای یک ساعت موضوع چندان با اهمیتی نیست که با جدیت و قاطعیت، پیگیری و اجرا کنید.
مدیرعامل: مسئولان مترو برای ایجاد نظم و انضباط در خور شأن شهروندان و مسافران عزیز اهتمام ویژه داشته باشند.
ننجون: و از هر مسافری که پا یا گردنش لای درهای مترو گیر کند دو نمره از نمره انضباطش کم کنند.
آرمان: ایستگاه بعد جوانمرد قصاب!
معاون محیط زیست انسانی سازمان حفاظت زیست (اولا این یک جمله نامرتب است و ما قرار است مرتبش کنیم؟! اگر عنوان شغلی ایشان بازهم به عبارت محیط زیست نیاز دارد، ناراحت می شویم اگر تعارف کند، خدا را شکر در این یک مقوله دست مان باز است) گفته«رئیس جمهور یک روز با وسایط عمومی سر کار برود» حال قصد داریم
دکتر روحانی را در حال استفاده از خودروهای عمومی تصور کنیم؛
داداش هل نده!
دکتر روحانی در حالیکه مقاومت می کند تا فشار جمعیت باعث نشود پایش از خط قرمز عبور کند، با رسیدن قطار و باز شدن در، سرش را به عقب بر میگرداند و می گوید«بابا هل ندید، اول بذارید اونایی که میخوان پیاده شن، پیاده شن! بعد ما سوار شیم» در حین گفتن این جمله موج جمعیت ایشان را به داخل واگن هدایت می کند. پس از چند دقیقه دو دستفروش وارد واگن میشوند و داد می زنند«خودکار پلیکان یه بسته ۲۰ تایی ۱۰۰۰ تومن» دستفروش دوم هم میگوید«لواشک های ترش و خوشمزه، یه بسته ۲۰۰۰ تومن» آقای روحانی سرش را تکان می دهد و توی دلش می گوید«به به، توی جلسات اقتصادی هیات دولت باید از دانش و تجربیات این دستفروشهای عزیز حتما استفاده کنیم. ببین چطوری از لابلای جمعیت عبور می کنند، جون می دهند برای دور زدن تحریم ها!» در همین حین دکتر روحانی به یک نفر که خیلی نزدیک ایشان ایستاده و لبخند ژکوندی هم زده میگوید«عزیزم میشه یه کم اونورتر بایستی؟» دوست عزیز هم پاسخ می دهد«کدوم ورتر؟! جا هست؟!» در پایان ازدحام جمعیت باعث می شود رئیس جمهور که از ایستگاه دانشگاه امام علی(ع) تلاش کرده تا در ایستگاه میدان حر پیاده شود، نهایتا در ایستگاه جوانمرد قصاب موفق به انجام این کار شود و در آخر به دلیل خرابی پلههای برقی، ۱۲۰ تا پله را بالا برود!
قانون پرتاب اتوبوس بی آر تی
رئیس جمهور وارد یک ایستگاه اتوبوس بی آرتی میشود، پس از نیم ساعت یک اتوبوس میآید که حتی توی اگزوزش هم مسافر پیدا می شود، اتوبوسهای بعدی هم به همین ترتیب، نهایتا ایشان به زور سوار میشود و پس از هر بار ترمز راننده اتوبوس جمعیت چنان به اینطرف و آنطرف پرت میشوند، که جای بخش بانوان و آقایان هم عوض میشود، نهایتا دکتر روحانی در اولین فرصت از اتوبوس پیاده می شود.
تپش تپش وای از تپش!
تاکسی ۱۰ متر آنطرف تر از جایی که رئیس جمهور ایستاده متوقف می گردد، راننده تاکسی به محض اینکه ایشان سوار می شود، می گوید«در رو آروم ببند» دو نفر آقا عقب نشستهاند که پاهایشان را با بیشترین زاویه ممکن از هم باز گذاشته اند، صندلی جلو هم خانومی نشسته که دارد مهمانی دیشب جاریاش را با دقیق ترین جزییات برای یک نفر پشت تلفن همراه تعریف می کند، راننده تاکسی سیگار میکشد و از بلندگوهای تاکسی آهنگی با مضمون«تپش تپش وای از تپش...» پخش می شود، وسط راه راننده و یکی از مسافرین از ماشین پیاده میشوند و سر پول خرد به قصد کشت همدیگر را می زنند، دکتر روحانی تو دلش می گوید«استفاده از خودروهای عمومی حتی از انگلیسی حرف زدن هم سخت تره!»
نتیجه: بهتر نیست رئیس جمهور پیاده سرکار برود؟! بهتر نیست قبل یا همزمان با اظهارنظر، فکر هم بکنیم؟!
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد