جام جم: حمایت موسیقی از فوتبال!
این که تیم ملی فوتبال ایران در مقابل تیم ملی فوتبال عراق، بازی را در پنالتیهای بیرحم آخر کار و بعد کلی زحمت و تلاش و دویدن و عرق ریختن در جام باشگاههای آسیا واگذار کند و به سلامتی بکشد کنار، برگردد منزل که استراحت و رفع خستگی کند، چیزی نیست که آدم ناراحت شود و از کوره در برود. بالاخره، همین شکستها مقدمه پیروزیهای آینده است. حالا گاهی شکستهای قبل از پیروزی، یک مقداری بیشتر از حد معمول به طول میکشد که باز هم نباید موجبات عصبانیت کسی را فراهم کند.
یک نمونهاش حرکت و حمایت خوب برخی از اهالی موسیقی از اهالی فوتبال است. ایشان در پستهایی که در صفحات خود در فضاهای مجازی گذاشتهاند، گفتهاند که از پیروزی مهمتر، جنگیدن تا پای جان برای خوشحال کردن 80 میلیون ایرانی در سراسر جهان است.
1- خارج زدن مشترک: چون در عالم موسیقی نیز گاهی و گهگداری، بعضیها خارج میزنند و نباید سریع ناراحت شد؛ چیزی که زیاد است، ساز. خب دوباره میزنند. گاهی خارج میروند تا در باشگاههای خارجی سرمایهگذاری کنند. گاه نیز خارج از عرف و انتظار، قراردادهای آنچنانی میبندند که آدم خیال میکند میخواهند تیم برزیل را شکست بدهند.
2- زدن ناجور: در موسیقی هم پیش میآید که عدهای ندانسته یا حتی گاه بندرت دانسته، اقدام به زدن مثلاً شیپور از سر گشادش میکنند؛ به هوای این که هم تنوعی در سازوکار خود داده باشند، هم که گامی در جهت جامعه چندصدایی مورد نظرشان برداشته باشند.
3- ساز مخالف: دیده شده است که در حوزه موسیقی هم بعضیها همینطور الکی ساز مخالف میزنند. سازی ناسازگار با سلایق عمومی و طبع و طبیعت آدمی. خب در فوتبال هم گاهی پیش میآید که بعضیها ساز مخالف با بقیه میزنند. بنابراین هرکس در تلاش است تا گل خودش را بزند.
کیهان: هواپیما (گفت و شنود)
گفت: برخی از دولتمردان محترم به جای این که از نقاط قوت خودشان سخن بگویند، درباره نقاط ضعف دولت سابق حرف میزنند!
گفتم: اگر نقطه قوتی داشتند که با کمال افتخار درباره آن توضیح میدادند.
گفت: وقتی از آنها درباره وعدههایی که دادهاند و عمل نکردهاند سؤال میشود، همه تقصیرها را به گردن دیگران میاندازند و ادعا میکنند که منتقدان دولت یازدهم مانع شدهاند!
گفتم: ابتدا باید بگویند میخواستند چه اقدامی انجام بدهند و بعد ادعا کنند که منتقدان نگذاشته و مانع شدهاند.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: دانشآموزی میگفت؛ اگر به مادر من مأموریت بدهند که هواپیمای گمشده مالزی را پیدا کند، بلافاصله به من میگوید؛ پاشو ببینم زیر تو نیست؟!
سیاست روز: جرثقیل یک ابزار است
رئیس پلیس راهور که اینقدر احساساتی باشد یحتمل پاسبانها هم به قول سهراب سپهری شاعر میشوند. وقتی مصاحبه اخیر ایشان را خواندیم به چند گمانهزنی مختلف رسیدیم. یکی اینکه ایشان در سوییس زندگی میکند و رئیس پلیس شهر زوریخ است. یکی دیگر اینکه ما در ایران زندگی نمیکنیم و این خیابانها را در خواب دیدهایم.اما گمانهزنی اصلی این است که ایشان هم دریافتهاند قدر جنبه ملت غیور ما بالاست و دارند شوخی میکنند چون خنده بر هر درد بیدرمان دواست. هر چند کار درد بیدرمان ما از دارو و دوا هم گذشته است. لبخند بزن جناب سرهنگ! همه چی آروم است و ما بسی خوشبختیم.
رئیس پلیس: برخی از دوربینهای ما در حد فلاش زدن کار میکنند.
ننجون: دستشان درد نکند. ما با بعضی از دوربینهایتان عکس سلفی هم گرفتهایم.
همه دوستان در شهرداری موضع ما را میدانند.
ننجون: همانطور که قبلا عرض کردم درباره مواضع شما نمیتوانم چیزی بگویم و از این بابت به دوستانتان در شهرداری حسادت میکنم. لطفا بعدی!
ایدهآل من این است که یک روز تعداد پلیس در شهر به اندازه انگشت دست باشد.
ننجون: ایدهآل بعضیها هم این است که اصلا در شهر پلیسی نباشد تا ترافیک درست نشود و مردم به کار و زندگیشان برسند.
هرقدر سطح تماس پلیس با جامعه کمتر باشد، فساد هم کمتر است.
ننجون: جناب...! این الان خودزنی بود؟
یا واقعا به خودتان... دارید؟!
اما جرثقیل یک ابزار است...
ننجون: که در زمانهای قدیم کمک میکرد اشیای سنگین را برای ما حمل کند و امروز اتومبیلهای پرسرعت را از گوشه خیابان بلند کرده و پرتابش میکند توی یک کامیون که ملت درس عبرت بگیرند.
آنطور که من دیدهام شصت هفتاد درصد موتورسواران پشت چراغ قرمز توقف میکنند.
ننجون: البته با توجه به هیبت جنابعالی در حضور شما بیشتر از شصت هفتاد درصد توقف میکنند ولی سرتان را که بردارید تغییر مسیر میدهند و در پیادهروها لایی میکشند.
شرق: پیشبینی شهرداری تهران از زلزله احتمالی
تراژدی دو حالت دارد:
حالت اول اینطوری است که شمشیر داموکلس بالاسرت آویزان باشد و هرآن جُنب بخوری شمشیر از بالا وارد شود و تمام شوی. حالت دوم اینطوری است که در تهران زندگی کنی.
تراژدی تهران دو حالت دارد. حالت اول اینطوری است که داخل هوای آلوده تهران تمام شوی. حالت دوم این است که زلزله بیاید تهران بخوردت و داخل زمین تهران شوی و تمام شوی.
حالا اگر زلزله بیاید دو حالت وجود دارد. یا زیر دستوپا میمانیم و تمام میشویم یا وارد فاضلاب تاریخی تهران میشویم و تمام میشویم.
به همین مناسبت شهرداری تهران دیروز اعلام کرده اگر زلزله بیاید یکمیلیوننفر میمیرند.
تنها تمهیدی هم که مسوولان شهری به ذهنشان میرسد این است که وقتی زلزله شد بدویم برویم آن سمتی که این یکمیلیوننفر نیستند تا جان سالم بهدر ببریم. با این اوصاف که شهرداری تهران میگوید یعنی اگر تهران به خودش یک تکان بدهد، یکمیلیوننفر از بین میروند، دیگر بوی کافور بلند شده است.
البته فراموش نکنیم شهرداری تهران برای جلوگیری از صدمات و تلفات زلزله احتمالی تهران، چراغهای آبیرنگ و قرمزرنگ زیبایی در اتوبانها نصب کرده است.
البته ممکن است شما فکر کنید اگر زلزله بیاید و یکمیلیون تهرانی از بین بروند، هم مشکل جاپارک حل میشود هم مشکل ترافیک. که باید بگویم اشتباه فکر میکنید. چون وقتی زلزله بیاید یکمیلیون امثال بنده که ماشین ندارند زیر پایشان خالی میشود و میافتند توی فاضلاب تاریخی تهران. پس در کل به نظر ما با این تکانها مشکل تهران حل نخواهد شد حتی اگر طوری خودش را تکان بدهد که ما هم تکان بخوریم.
پیشنهاد آمبولانسچی
یک راه برای اینکه وقتی زلزله آمد توی یکمیلیون تلفاتی که شهرداری تهران پیشبینی کرده، نباشیم، این است که همین الان آمبولانس را بزنیم کنار و برویم توی افق گم شویم و خلاص.
آرمان: یکی منو ور داره!
چند سال پیش یک آهنگی بود که عده ای آن را روی زنگ پیامک تلفن همراه شان می گذاشتند که در آن یک نفر می گفت«یکی منو ور داره، یکی منو ور داره!» یا به طور مثال بارها این جمله را شنیدهایم که«سر نخواستن کسی دعواست!» یا گاهی اوقات همینطور که در خیابان راه می روید یک بچه داخل یک سبد می بینید و داخل سبد هم یک دست نوشته است که روی آن نوشته«عزیزی که این بچه را پیدا می کنی، خودت بزرگش کن» در گذشته هم که هنوز پای تبلت و پلی استیشن به خانه ها باز نشده بود، بچهها برای شادی و تفریح بازی«دست رشته» را انجام می دادند. حالا مدیون می شویم اگر فکر کنید مقدمه فوق کوچکترین ارتباطی با اتفاقات اخیر در مورد محمدرضا رحیمی دارد(صرفا قصد داشتیم ستون را پر کنیم!) اخیرا دوستان اصولگرای نازنین اعلام کرده اند که محمدرضا رحیمی دست پرورده دولتهای سازندگی و اصلاحات است.
در همین رابطه بنده چند دقیقهای به اصولگرایان نگاه میکنم، آنها هم طبیعتا به بنده نگاه می کنند، بنده چند دقیقه به آنها خیره میشوم و آنها هم چند دقیقه به بنده خیره میشوند، حقیر به آنان زل می زنم، آنها نیز به حقیر زل میزنند، سخنی بین مان رد و بدل نمی شود، سعی میکنیم تا بالاخره با ارتباط چشمی یکی از ما کوتاه بیاید که نهایتا بنده کوتاه میآیم! دوستان اگر روی دور باشند پس فردا بعید نیست استاد کوچک زاده و نادر قاضی پور و حمید رسایی را به کام خود و به نام اصلاح طلبان بزنند،کلا ارتباط دادن معاون اول دولت عدالت محور به دولتهای قبلی خودش یک جفت شش اساسی به حساب می آید(اساسیها!) در همین رابطه مطرح است؛ الف- احتمالا آقای خاتمی با لباس مبدل آمده و به رحیمی نشان لیاقت داده(یک چیزی تو مایه های علامت میتی کومان!) ب- اگر پس فردا گفتند غلامحسین الهام تمام قد اصلاح طلب است، با غم انگیزترین حالت تهران چه کنیم؟! ج- توصیه میکنم اول دوستان عکسهایش را پاره می کردند، بعد فکر یک چاره می کردند، د- ظاهرا اصلاح طلبان عادت دارند مانند رونالدینیو یک سمت را نگاه کنند و به سمت دیگر پاس دهند، یعنی محمدرضا رحیمی با آنها در ارتباط باشد اما برای تبلیغات انتخاباتی دیگر دوستان فکر یک چاره باشد!
رحیمی؟ شیب؟ بام؟ جنگل؟
حالا که خیلی از دوستان زیربار نمی روند(از خصوصیات بارزشان است ظاهرا!)
ما یک سوال در این رابطه مطرح کرده و پاسخ عزیزان را با همدیگر می خوانیم؛
سوال: آیا شما محمدرضا رحیمی را میشناسید؟
دکتر احمدی نژاد: آقای رحیمی؟! نه به جا نیاوردم، گوجه فرنگی لازم داشتید بیاید از سر کوچه ما بخرید!
غلامحسین الهام: بله که می شناسم(نگاهی به اطراف می کند) یک زمانی بنده سمت عضو هیات مدیره و معاون نظارت استراتژیک این سازمانی که گفتی بودم، یادش بخیر!
جوانفکر:برو بعدی.
عبدالرضا داوری: نمره منفی داره؟!
اسفندیار رحیم مشایی:رحیمی؟ اثر تاریخیه؟! اگه هست بگو تماس کاری کنم بفرستنش اینجا دو تا عکس سلفی باهاش بگیریم.
مهدی کلهر: حافظا(!) مرد نکونام نمیرد هرگز...
حمید معصومی نژاد: ررررررم، ایتالیا!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد