داستان سوپرمن‌های واقعی

نسبت بین سینما و شخصیت را از چند منظر می‌توان مورد بازخوانی قرار داد. یکی این‌که هر فیلمی بازنمایی بصری و دراماتیک اندیشه و احساسات کارگردان یا نویسنده آن است. در واقع زیست ـ جهان و تجربه‌های زیسته نویسنده یا کارگردان به عنوان یک شخصیت مستقل درجهان سینمایی اثر متجلی می‌شود و حتی بسیاری از نظریه‌پردازان سینما معتقدند که سینمای مستند نیز بازتاب حقیقت نیست، بلکه بازنمایی آن بوده به این معنی که کارگردان به عنوان یک شخصیت مستقل که دنیای ذهنی و رفتاری خاص خود را دارد واقعیت را از زاویه دید خود به تصویر می‌کشد.
کد خبر: ۷۵۵۱۵۵
داستان سوپرمن‌های واقعی
نسبت دیگر سینما و شخصیت به ارتباط دراماتیکی اثر با کاراکترهای قصه برمی‌گردد. به هر حال هر فیلمی از مجموعه‌ای از شخصیت‌ها تشکیل شده یا قصه یک یا چند شخصیت را روایت می‌کند که گاه برخی از آنها به کسوت قهرمان درآمده و برخی دیگر به ضدقهرمان بدل می‌شوند. هیچ فیلمی نمی‌تواند فارغ از شخصیت باشد و درادبیات سینمایی حتی فیلمی درباره سنگ نیز فاقد شخصیت نیست و آن سنگ اگرنه شخصیت حقیقی بلکه شخصیت نمایشی‌‌ ـ ‌‌ بصری پیدا می‌کند. البته در بازخوانی شخصیت‌های سینمایی نیز دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد مثلا این‌که همه کاراکترها لزوما شخصیت نیستند، بلکه بسیاری از آنها تیپ یا کلیشه‌های انسانی‌‌ـ ‌‌رفتاری‌اند و شخصیت‌‌پردازی مستلزم برخی عناصر و مولفه‌هایی است که در نهایت آن کاراکتر را نزد مخاطب باورپذیر می‌سازد. شخصیت‌هایی که به نمونه‌های واقعی خود نزدیک است تخت و یکدست، سیاه و سفید نیست و خوب یا بد مطلق نیست! از پیچیدگی و فراز و فرودهای روانشناختی برخوردار بوده و مخاطب را به چالشی درونی با خود وامی‌دارد و امکان همذات‌پنداری را برای او فراهم می‌کند. در واقع از منظر منطق دراماتیکی هر کاراکتری، شخصیت نیست.

اینها که گفتیم بیشتر ناظر به سویه درون سینمایی و وجوه فیلمنامه‌ای شخصیت بود، اما از منظری بیرونی یعنی نسبت سینما و شخصیت از حیث انطباق اجتماعی بازهم می‌توان شخصیت در سینما را به دو نوع عمده تقسیم کرد. یکی شخصیت‌های نمایشی یا سینمایی که محصول تخیل و خلاقیت نویسنده بوده و گرچه ممکن است تصویری از واقعیت باشد اما خود واقعیت نیست. در واقع این نویسنده یا کارگردان است که آن را خلق کرده است. مثلا شخصیت خسرو شکیبایی در فیلم هامون گرچه تصویری از روشنفکران آن دوره را به نمایش می‌گذارد، اما شخصیتی حقیقی به نام هامون در بیرون از جهان فیلم و ساحت اجتماعی وجود ندارد و داریوش مهرجویی آن را خلق کرده است، اما مثلا شخصیت چمران در فیلم «چ»، شخصیت‌ واقعی است که نمود سینمایی پیدا کرده‌ است. پس دومین نوع از شخصیت‌های سینمایی یا به عبارت درست‌تر شخصیت در سینما، آدم‌های واقعی هستند که سینما بخشی از زندگی یا شخصیت آنها را به تصویر می‌کشد. اگرچه ممکن است به واسطه مقتضیات قصه و ملزومات دراماتیکی، کارگردان تغییراتی در شخصیت پردازی انجام داده مثلا عنصری را کم و اضافه کند، اما در نهایت باید شخصیت پردازی وفادار به حقیقت بوده و تصویر واقعی آن شخصیت را به تصویر بکشد. طبیعتا هیچ تصویر سینمایی از شخصیت‌های حقیقی نعل به نعل و عین شخصیت واقعی نیست حتی در چهره‌پردازی و گریم کارگردان این حق را دارد تا جایی که به تحریف شخصیت منجر نشود آن را در فرآیند دراماتیزه بپروراند.

در این فرصت تلاش خواهیم کرد به این شکل از شخصیت‌پردازی و روایت شخصیت‌های واقعی در سینما پرداخته و کم و کیف آن را مورد تحلیل قرار دهیم. در تاریخ سینمای ایران و جهان شاهد فیلم‌های مختلفی بودیم که قصه یک شخصیت واقعی در عرصه‌های مختلف را دستمایه روایت خود قرار دهند حتی در سریال‌های تلویزیونی. بر این مبنا سریال‌هایی مثل امیرکبیر، سردار جنگل، روزگار غریب، شوق پرواز، امام‌علی(ع)، مختارنامه و حتی هزاردستان را به عنوان سریال شخصیت محور قرار دهیم. در عرصه سینما نیز می‌توان از فیلم‌هایی مثل چ حاتمی‌کیا، تختی بهروز افخمی، کلوزآپ عباس کیارستمی، فرزند صبح افخمی و... نام برد. فیلم‌هایی که شخصیت‌های واقعی را به شخصیت‌های سینمایی بدل می‌کند. فیلم‌هایی مثل محمد رسول‌لله، عمرمختار، عصرجدید، دزیره، ایوان مخوف و... در سینمای جهان نیز نمونه‌هایی از فیلم‌هایی هستند با روایت قصه شخصیت‌های واقعی. این دست از آثار، معمولا شخصیت‌های محوری خود را از عرصه‌هایی مثل تاریخ، سیاست، ورزش یا خود هنر می‌گیرند. مثلا خداحافظی احمد امینی درباره زندگی رضا صادقی، خواننده پاپ بود یا مثلا فیلم‌هایی درباره زندگی ونگوگ نقاش معروف ساخته شده است. وقتی به این‌گونه از آثار نگاهی می‌اندازیم متوجه می‌شویم آنها بی‌دلیل برای تبدیل شدن به فیلم انتخاب نشدند. شخصیت‌های معروف در حوزه‌های مختلف وجود دارند، اما تنها برخی از آنها به فیلم سینمایی بدل می‌شوند وقتی علت را جستجو می‌کنیم، می‌بینیم یکی از دلایل مهم این انتخاب، ظرفیت و ظرافت‌های دراماتیکی این افراد است به این معنی که زندگی بسیاری از این مشاهیر و مفاخر به واسطه ظرفیت‌های نمایشی از کشش‌های لازم دراماتیکی برخوردار بوده و به نوعی زندگی یا شخصیت واقعی آنها سینمایی است. مثلا چندبعدی بودن شخصیت شهید چمران یا موقعیت نظامی او و مثلا اتفاقاتی که در پاوه افتاد ذاتا واجد عناصر و مولفه‌های دراماتیکی بوده و قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی را دارند. حتی در محاوره‌های عامیانه نیز برخی افراد که زندگی پر فراز و نشیبی داشته‌اند، می‌گویند باید از زندگی ما فیلم ساخته شود. این گفته در واقع تاکیدی است بر تعلیق آفرینی یک زندگی یا شخصیت.

به عبارت دیگر یک شخصیت واقعی، قابلیت سینمایی زندگی‌اش را از درون زندگی و شخصیت خودش می‌آورد و این قابلیت باید در زندگیش وجود داشته باشد وگرنه هر شخصیت مشهوری از این امتیاز و پتانسیل برای سینمایی‌شدن برخوردار نیست بازنمایی و روایت بصری و دراماتیک زندگی و شخصیت این قهرمان‌ها فارغ از هرنوع نگاه و مقصودی که در سیاستگذاری‌های رسانه‌ای وجود دارد از شخصیت‌هایی سخن می‌گوید که مثل قهرمان‌های تاریخی غیرقابل دستیابی و دور ازدسترس نیستند و به دلیل معاصر بودن و تجربه‌های مشترک تاریخی ـ فرهنگی از قابلیت الگوپذیری و همانندسازی برخوردارند و بسیاری ازموقعیت‌های درام و کاراکترهایش برای مخاطب ملموس و آشناست و از یک تجربه مشترک زیستی برمی‌خیزد. به همین دلیل شاید بتوان مدعی شد مثلا شهید بابایی در شوق پرواز از ظرفیت‌های الگوسازی بیشتری نسبت به مختار برخوردار است. نزدیکی تاریخی و شمایل رفتاری قهرمان‌های معاصر با مخاطب با این ذهنیت همراه است که این شخصیت‌ها در همین نزدیکی و در همین زمانه می‌زیستند و به این درجه از مقام انسانی و اخلاقی دست یافتند و این موقعیتی است که می‌تواند برای آنها نیز تجربه شود. سریال «سیمرغ» درباره زندگی خلبانان شهید شیرودی و کشوری به کارگردانی «حسین قاسمی جامی»، فیلم‌های «به کبودی یاس» و «شور شیرین» جواد اردکانی درخصوص زندگی شهیدان برونسی و کاوه، نمونه‌هایی از این دست است.

گرچه قهرمان‌های ملی و معاصر صرفا به شخصیت‌های جنگ و دفاع مقدس محدود نمی‌شود و این رویکرد را می‌توان درباره شخصیت‌های علمی و فرهنگی نیز تعمیم داد که اتفاقا یک ضرورت رسانه‌ای ـ اجتماعی است. امروزه در کشور ما شخصیت‌های شهیر و فاخری زیست می‌کنند یا هم‌عصر و زمانه ما بوده‌اند که قصه زندگی آنها هم واجد جذابیت دراماتیکی است، هم جاذبه‌های تربیتی و اخلاقی و بازنمایی آنها در قالب فیلم یا سریال‌هایی تلویزیونی می‌تواند هم به مضامین سریال‌سازی تنوع بیشتری ببخشد و هم‌ نسل جوان‌تر را با این الگوهایی انسانی و علمی آشنا کند. مثلا آیا زندگی شخصیتی مثل پروفسور حسابی این قابلیت را ندارد تا به تصویر کشیده شود یا از آن سو برخی
از علمای دینی مثل شهید مطهری؟

خوشبختانه این ضرورت‌ها در حال شناسایی است و می‌تواند ظرفیت‌هایی تازه‌ای از درام را به فعلیت و شکوفایی برساند. دفاع مقدس و قهرمان‌های آن البته یکی از مهم‌ترین نمونه‌های سریال‌سازی با این رویکرد هستند که شوق پرواز را می‌توان نقطه عزیمت آن دانست. یکی از امتیازات این سریال را باید در انتخاب هوشمندانه شهاب حسینی برای بازی درنقش شهید بایایی به عنوان یک قهرمان ملی دانست که محبوبیت و قدرت بازیگریش به این الگوسازی تلویزیونی کمک می‌کند. واقعیت این است که گرچه این شخصیت‌ها یک قهرمان واقعی محسوب می‌شوند، اما تبدیل آنها به یک قهرمان مجازی در آثار نمایشی نیز ساده و بی‌اهمیت نیست. چه بسا ضعف در شخصیت‌پردازی موجب شود تا تصویر غلط یا ضعیفی از قهرمان‌های ملی و مذهبی در فیلم و سریال‌ها ترسیم شود که ظرفیت‌های الگوسازی و اخلاقی این قهرمان‌ها را کاهش داده و حتی مخدوش کند، لذا در ساخت سریال‌های شخصیت‌محور بویژه شخصیت‌های معاصر باید هم به شخصیت‌پردازی نمایشی و دراماتیکی آنها نیز توجه داشت و آن را دست‌کم نگرفت.

حالا که قرار است قهرمان‌های ملی در قالب تولیدات نمایشی به مردم معرفی شوند، این بازنمایی و روایت تصویری باید واجد جذابیت و جذبه‌های دراماتیک باشد تا بتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کرده و در ذهن و جان او نفوذ کند.

فیلم‌هایی با شخصیت واقعی تولید دشوارتری دارد؛ نه از حیث پروداکشن که از حیث پرداخت دراماتیکی. مخاطب درباره قهرمان‌های سینمایی از پیش تصویر ذهنی ندارد، اما از قهرمان‌های اجتماعی و واقعی که بر پرده سینما به نمایش در می‌آیند از پیش تصویر ذهنی دارد و مدام این دو تصویر را با هم انطباق می‌هد، لذا توجه به جزئیات و درایت در پردازش شخصیت‌های واقعی سینما دشوارتر از شخصیت‌های نمایشی صرف است و مخاطب با هوشمندی آن را زیر ذره‌بین خود نظاره می‌کند. اگر این شخصیت‌ها به غلط روایت شوند نه‌تنها به شکستن تصویر ذهنی مخاطب می‌انجامد که به نوعی تحریف تاریخ محسوب شده و ظلم به خود این شخصیت‌هاست؛ هرچند گاهی سینما باید دست به آشنایی‌زدایی بزند. چه‌بسا تصویری که عامه مردم از یک شخصیت شناخته شده دارند غلط یا ناقص است و سینما کمک می‌کند تا دست به اصلاح این شناخت زده و به تصویر دقیق و روشن‌تری درباره آن شخصیت برسند و این ضرورت البته خود از تاثیرگذاری سینما هم ناشی می‌شود. به این معنی که تصاویری که سینما از شخصیت‌ها ارائه می‌دهد تاثیرگذاری عمیق و درازمدتی دارد و خیلی‌ها بسیاری از شخصیت‌ها را با همان تصویر سینمایی‌شان می‌سازند. گویی این شخصیت در سینما به قهرمان بدل می‌شود یا اگر خود قهرمان و اسوه‌اند قهرمان‌تر و اسطوره جلوه می‌کنند. گاهی قدرت و نفوذ شخصیت‌ها و قهرمان‌های سینمایی از خود شخصیت و آن قهرمان، جذاب‌تر و محبوب‌تر و قدرتمندتر می‌شود، چرا که در عصر تصویری امروز، تصویر واقعیت از خود واقعیت جذاب‌تر است.

سید رضا صائمی ‌‌/‌‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها