سید علی محمد رفیعی فرزند سید محمد جعفر روز 14 مرداد ماه 1331 در شهرستان بروجرد متولد شد.
وی در طول جنگ علاوه بر حضور در مناطق عملیاتی به عنوان افسر ناظر مقدم هوایی، جزو یکی از خلبانان کابین عقب «اف- 14» بود که توانست بیش از 500 ماموریت گشت زنی رزمی، پوشش هوایی و اسکورت را در تمام ساعات شبانه روز انجام بدهد و در سرنگونی تعدادی از هواپیماهای متجاوز دشمن و خنثی سازی بسیاری از ماموریتهای آنان نقشی اساسی ایفا کند او علاوه بر مشاغل گردانی وانجام پرواز، پس از آتش بس به ستاد تهران منتقل شد و در پست افسر دایره طرح مدیریت جنگهای الکترونیک (جنگال) معاون عملیات نهاجا و سال بعد به عنوان رییس همین دایره انجام وظیفه کرد.
سپس به ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران (سماجا) منتقل شد و در موقعیت رابط نیروی هوایی در مرکز فرماندهی این ستاد خدمت کرد بار دیگر به نهاجا برگشت و در دفتر مطالعات و تحقیقات این نیرو شغل جانشین رییس کمیته تحقیق در روشهای عملیاتی را برعهده گرفت توین کتاب «سوروایول» یا روشهای چگونه زنده ماندن، در دفتر مطالعات نهاجا، یادگار اوست که در سطح نیروی هوایی استقبال شد.
علی محمد سومین فرزند این خانواده بود او تحصیلات ابتدایی را در مدارس «فردوسی» و «داریوش» محل زادگاهش به اتمام رساند.
شش سال متوسطه را در مدرسه «خواجه نصیر طوسی» گذراند و توانست با دریافت دیپلم طبیعی در سال 1351 به جست وجوی شغل مناسب بگردد. پدرش در اداره آگاهی بروجرد مشغول بود و خانوادهای با شش فرزند را اداره میکرد.
با توجه به علاقهای که به خلبانی داشت، نیروی هوایی را برای استخدام انتخاب کرد. پس از دو بار مراجعه به مرکز استخدام این سازمان در خیابان «تهران نو»، از پس آزمونها و معاینات دقیق پزشکی برآمد و در تاریخ هفتم مهرماه 1351 وارد دانشکده خلبانی شد.
طی دو ماه آموزشهای نظام جمع، اسلحه شناسی و غیره را آموخت و سردوشی گرفت. از این پس کلاسهای زبان و دروس علمی شروع و در ادامه وارد گردان پرواز «قلعه مرغی» شد.
درسهای آکادمی پرواز را نیز تحصیل کرد و با هواپیمای ملخدار «پایپر» اولین پروازهای عمرش را انجام داد پس از آموختن پرواز مقدماتی، نمره لازم در آزمون جامع زبان را کسب کرد و بهمن ماه 1353 به ایالت «تگزاس» آمریکا اعزام شد.
در پایگاه «لکلند» واقع در شهر سان «آنتونیو» زبان تخصصی و پیشرفته را خواند و دیپلم مربوطه را گرفت.
بعد به پایگاه «مدینا» منتقل شد و حدود 30 ساعت پرواز با هواپیمای سبک ملخ دار «تی -41» را تجربه کرد سپس برای ادامه دوره به پایگاه «کلومبوس» واقع در ایالت «میسیسیپی» رفت تا پرواز با جت زیر سوت «تی -37» را آموزش ببیند دوره او در این پایگاه ناتمام ماند و به کشور برگشت.
ششم بهمن ماه 1354 برای دومین بار عازم آمریکا شد کلاس زبان را مرور کرد و آموزش تخصصی برای پرواز در کابین عقب هواپیمای «اف-14» را با هواپیماهای «تی-2» و «تی -39» در پایگاه دریایی «پنسی کولا» نزدیک شهر «وارینگتون» در ایالت «فلوریدا» سپری کرد. پس از خاتمه دوره، اسفند ماه 1356 به ایران برگشت.
اوایل سال 1357 به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد اما به دلیل وجود کلاس دیگری که قبل از دوره آنها منتظر آموزش بودند و شرایط رو به پیشرفت بحران در کشور همچنان منتظر آموزش ماند تا جنگ تحمیلی رسما آغاز شد.
علی محمد رفیعی 24 خرداد ماه 1358 با «پروین گرجیها» پیوند زناشویی بست که ثمره این پیوند مقدس دو دختر به اسامی ستاره سادات (1359) و ساغر سادات (1366) و یک پسر به نام سید سلمان (1361) شد که هر سه دارای مدرک کارشناسی هستند.
رفیعی دوره پیشرفته رزمی خود را در کابین عقب شکاری فوق مدرن تامکت یا «اف-14» با استاد گرانقدرش، «عباس حزین»، طی کرد و از محضر استادان دیگری چون:«محمد هاشم آل آقا»، «عباس بابایی» و «جلیل زندی» درس آموخت.
سید علی محمد در دوران خدمت، در پایگاه هشتم شکاری اصفهان که بعدها به منطقه هوایی شهید بابایی تغیر نام داد، پایگاه هوایی هفتم ترابری شکاری شیراز، پایگاه ششم شکاری بوشهر، ستاد نهاجا و سماجا خدمت کرد.
همچنین ماهها در پایگاه هوایی ششم شکاری بوشهر به صورت مامور آمادگی داد و سرانجام با 32 سال خدمت، مهر ماه 1383 با درجه سرهنگی بازنشسته شد.
سرهنگ خلبان علی محمد رفیعی در خاطراتی بیان میکند:اوایل جنگ تحمیلی بود.هنوز برنامهریزی کاملا منظم و مرتبی وجود نداشت سعی ما بر این بود که مناطق جنگی تعیین شده را به صورت شبانه روزی پوشش بدهیم و حفاظت کنیم.
چراکه قرار بود هر هواپیما در طول ماموریت یک یا دو بار سوخت گیری کند و بعد جای خود را به هواپیمای جایگزین که از اصفهان یا شیراز میآمد، بدهد و به پایگاه باز گردد. تا هواپیمای جایگزین منطقه را تحویل نمیگرفت، گروه قبل مجاز به ترک منطقه نبودند خلبنانان این هواپیما وقتی در یگان مینشستند، به طور خودکار در نوبت آخر پروازهای آمادگی قرار میگرفتند این نوبت معمولا حدود 30 تا 36 ساعت بعد میرسید.
15 بهمن ماه به همراه خلبان «محمد پیراسته» نیم ساعت مانده به غروب، به منطقه رفتیم و خلبنانان قبلی خداحافظی کردند با این ترتیب ما هم باید حدود چهار ساعت دیگر تعویض میشدیم از آنجا که احتمال دادم نماز مغرب و عشا قضا شود، تصمیم گرفتم نماز را سر وقت در هواپیما بخوانم.
وقت تعویض ما رسید. افسر کنترلر رادار با رمز اطلاع داد هواپیمای جایگزین دچار مشکل شده و خلبنانان کمی دیرتر با هواپیمای دیگری خواهند آمد این خبر بار دیگر و بار دیگر تکرار شد. تا آنجا که ما نماز صبح را در حال پرواز خواندیم. زمان ما به 11 و 55 دقیقه رسید؛ یعنی توانستیم ناخواسته رکورد پروازهای گشت زنی هوایی را تا آن زمان به نام خودمان ثبت کنیم.
مدتی بود رژیم بعث تصمیم به وسعت دادن بمباران شهرها گرفت در این راستا بمباران تهران را به عنوان پایتخت، با امید تاثیر جدی بر کاهش روحیه مردم و حمایت آنها از هیات حاکمه، با هواپیمای «میگ -25» در دستور کار قرار داد.
این هواپیما در ارتفاع بالاتر از 75 هزار «پا» با سرعتی نزدیک به سه برابر صوت پرواز میکرد از این رو سرنگونی آن امری محال به نظر میرسید چرا که از برد موشکهای زمین به هوا خارج و شرایط رهگیری و سرنگونی آن برای شکاریهای خودی نیز خیلی دشواربود.
همچنین اول مرداد ماه 1362 در کابین عقب سروان «شهرام رستمی» از پایگاه هوایی شیراز به منظور گشت زنی و پوشش هوایی منطقه بندر ماهشهر بلند شدیم. تقریبا حوالی کازرون افسر کنترلر رادار بوشهر با هیجان اعلام کرد یک فروند هواپیمای بلند پرواز میگ -25 در ارتفاع 75 هزاز پا و سرعت 5 و دو دهم برابر صوت در حال پرواز به سمت تهران است به سرعت در رادار هواپیما هدف را جست وجو کردیم و آن را پیدا کردم هماهنگیها با کابین جلو انجام شد و روی هدف قفل راداری صورت گرفت رستمی با استفاده از آخرین مرحله قدرت پس سوز موتورها، به سرعت ارتفاع را زیاد کرد تا قفل راداری شکسته نشود در ارتفاع 45 هزار پا تمام پارامترهای شلیک موشک فراهم شده بود بلافاصله یک تیر موشک هوشمند «فونیکس» را به سمت دشمن شلیک کردیم موشک از زیر بال رها شد و شروع به اوج گیری کرد چیزی نگذشت که موشک به خوبی هدف را مورد اصابت مستقیم قرار داد.
برق انهدام این هواپیمای گرانقیمت و خطرآفرین برای کشور را در آسمان مشاهده کردیم و ندای «اللهاکبر» سر دادیم. این انهدام اولین میگ -25 بود که باعث شد نزدیک به یک سال دشمن به فکر بمباران با آن نیفتد.
خاطره دیگر باز میگردد به 11 بهمن ماه 1365 که همراه «جعفر بهاداران» در پی به صدا درآمدن آژیر «اسکرامبل»(اقدام فوری) در پایگاه بوشهر، با سرعت هواپیما را روشن کرده و بعد از خزش به ابتدای باند، بلند شدیم. چند دقیقه بعد افسر کنترل رادار یک هدف نزدیک شونده را از سمت غرب گزارش کرد که احتمالا قصد حمله به نیروگاه اتمی بوشهر را داشت.
لحظاتی بعد هدف را در رادار هواپیما پیدا کرده و با دادن اطلاعات به خلبان به سمت آن رفتیم. در موقعیت مناسب از نظر سرعت، ارتفاع و فاصله وقتی شرایط مناسب شلیک موشک «فونیکس» توسط سیستم هواپیما اعلام شد، دکمه شلیک را فشردیم. با کمال تعجب دیدیم موشک عمل نکرد تا به خود بیاییم، هواپیمای دشمن را رو به روی خود دیدیم بهاداران با شدت گردش کرد و خود را در پشت شکاری مهاجم قرار داد و اقدام به شلیک موشک حرارتی «سایدوایندر» کرد.
متاسفانه این موشک هم عمل نکرد! وضعیت نگران کنندهای بود اگر خلبان عراقی میفهمید ما چنین مشکلی داریم، حتما برای زدن ما اقدام میکرد خوشبختانه همان قدر که ما نگران بودیم او هم مضطرب بود و ضمن تخلیه بمبها با سرعت هر چه تمامتر به سمت مرزهای عراق ادامه داد. خوشحال بودیم که مأموریت اوهرچه بود خنثی شد اما شرایط ما برای نشستن خیلی بحرانی بود هر آن امکان داشت موقع نشستن موشکها خود به خود شلیک شده و خسارتی به ما یا هواپیما بزنند به هر حال با سلام و صلوات و ذکر دعا به سلامت فرود آمدیم.(ایسنا)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد