در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
توی صف نانوایی ایستادهای و یک نفر از راه میرسد و خودش را به در و دیوار میکوبد تا هر طور شده، بهانهای برای جلو زدن پیدا کند. چند دقیقه بعد غر زدنها شروع میشود، و تو هم با خودت فکر میکنی عجب آدم نافرمی!... از این مثالها کم نیستند، عابرانی که وقتی چراغ قرمز است، از خط عابر پیاده رد میشوند یا رانندههایی که از آخرین ثانیههای نارنجی بودن چراغ راهنما سوءاستفاده میکنند. آنهایی که توی اتوبوس به پیرمردها و پیرزنها جا نمیدهند یا بدتر از آن زبالههای ریز و درشتشان را از پنجره ماشین به بیرون پرت میکنند، اگر فکر کنید، اینجور آدمها و اینطور وقتها کم نیستند، آن موقع که من و تو و خیلیهای دیگر داریم به این فکر میکنیم، که این مملکت با وجود این آدمها حالاحالا مشکل دارد. به این فکر میکنیم که با وجود این رفتارها، انگ جهانسومی شاید برازندهمان باشد. شاید خیلی وقتها هم کار خاصی نکنیم، اما توی دلمان حرفهایی نثارشان میکنیم. شاید هم زیر لفظی غری بزنیم یا آنقدر کفری شویم که این همه بیفرهنگی را با دعوا حالیشان کنیم. اینها همه مثالهای بارز و روشنی بود، مثالهایی که توی دنیای مدرن زیادی توی ذوق میزنند. افرادی که انگار مدتهاست فاتحه آدمیت را برایشان خواندهاند و دیگر امیدی به بهبودشان نیست. گویی که از جهان دیگر آمدهاند یا ساکنان عصر حجرند.
توی تاکسی بودم یک روز، که ظریفی میگفت، اینها را باید با لودر صافشان کرد! به همین سادگی، به همین خوشمزگی!
اما از این مثالهای دمدستی که بگذریم، انتقاد کردنهای ما هیچ وقت تمامی ندارد، نه فقط در همین مثالهای ملموس و پیش پا افتاده که برای انتقاد کردن 90 درصد حق با ماست، که اگر هر روزمان را نگاه کنیم پر است از نقدهایی که گاهی بر زبان میآیند اما بیشتر وقتها، درونمان را پر میکنند از حرفهای بر زبان نیامده. ما را اگر به حال خودمان بگذارند، از راه رفتن آدمها هم ایراد میگیریم، از انتخاب رنگ لباسشان، از طرز حرف زدنشان، از نحوه صدا کردنشان، از انتخاب سریالی که شبها میبینند، از کتاب و مجلهای که ورق میزنند یا نمیزنند، از ساعت خوابیدن و وقت بیدارشدنشان، از بودن یا نبودن توی شبکههای اجتماعی... اگر به ما باشد، هر تقی که به توقی بخورد، صدایمان درمیآید، انتقاد از همسر، از بچه، از رئیس، از مغازهدار، از همسایه، دوست، قوم و خویش، همکار، همکلاسی و... آخر انتقادهای ما که تمامی ندارد، همیشه همه آدمها یکجای کارشان میلنگد، از نگاه ما، اطرافیان همیشه یا در درک مساله مشکل دارند یا در حل آن. همیشه یک جایی، درزی، روزنی، سر سوزنی برای کارهای نابجا هست، رفتارهای نادرست، عکسالعملهای دور از شان و خلاف قاعده...
خسته شدم، من از این همه انتقاد خسته شدم، از این همه فراموشی، از اینکه هر کس به تنهایی پر است از انتقاد، از اینکه اگر کل زندگیات را هم برای خودت وقت بگذاری باز هم کم است. که اگر هرکس خودش را ساخت، دنیا برای همه ساخته میشود و چه خوب است که هرکس، قاب آینه را، رو به صورت خودش بگیرد، رو به سیرتش هم. به خوب و بد بقیه کار ندارم، اصلا انتقاد خوب است و سازنده اما انتقادی که از خودم شروع نشود، به هیچ جا نمیرسد. مصداق همان ضربالمثل معروف: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. من هم امروز، خیلی انتقاد کردم! بگذارید کلام را همین جا درز بگیرم. هزار است پیکان انتقاد که به سویم نشانه میرود. که اگر به خودم بپردازم، بهتر است. اصل، همان تک جمله بالای صفحه بود و بس! خودت را بهتر کن، این همه کاری است که برای بهتر کردن ِاین جهان میتوانی بکنی.
مریم تجلی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رییس گروه سلامت هوا و تغییر اقلیم وزارت بهداشت و درمان در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی جامجم با هاشم بیگزاده و مجید یحیایی، مجریان برنامه «صبحانه ایرانی »شبکه دو