نگاهی به مجموعههای ایرانی تولید شده در سه دهه اخیر ثابت میکند فیلمنامه در کنار کارگردانی و البته بازیگر از ارکان کلیدی آثار موفق تلویزیونی به حساب میآید که هرگاه این سه عامل در بالاترین سطح خود قرار داشتهاند، محبوبیت اثر تضمین شده است. نویسندگان فیلمنامه در این آثار از چند عامل مهم و حیاتی برای ارتقای سطح کیفی کارشان بهره گرفتهاند که مهمترینشان شخصیتپردازی است؛ در حقیقت شخصیتهای کار از اصلی تا مکمل هریک باید براساس طبقه اجتماعی و خانوادگی صاحب هویت مشخصی بوده و به اصطلاح شناسنامهدار باشد. نویسنده در پرداخت شخصیتها باید لایههای مختلفی را برای شخصیت در نظر گرفته و رفتارش را براساس این لایههای شخصیتی شکل دهد. آنچه که آثار شاخص تلویزیونی را از دیگر آثار متمایز میکند، عنصری به نام شخصیتپردازی است که ظرافتهای بسیاری را با خود دارد. در ادامه به شاخصترین فیلمنامههای مجموعههای تلویزیونی از منظر شخصیتپردازی نگاهی خواهیم انداخت.
شخصیتهایی از گذشتههای دور
شخصیتهای تاریخی در مجموعههای تلـویزیونی به دو دسته تقسیم میشوند؛ نخست آنهایی که متعلق به قرنها پیش بوده و دست نویسنده برای خلق آنها بازتر است. «سربداران» که فیلمنامهاش را کیهان رهگذار به نگارش درآورده یکی از شاخصترین نمونههای اینچنینی است که داستانش در دوره حکومت مغولها بر ایران میگذرد و شخصیتهای اصلی آن همچون شیخ حسن جوری، فاطمه و قاضی شارح هریک کولاژی از چند شخصیت تاریخی به حساب میآیند. شیخ حسن بهعنوان وجدان بیدار جامعه که در برابر زور و سلطه مغولها ایستادگی کرده و جنبش سربداران را به راه میاندازد، قهرمان سربداران است که وجوه مثبت آن کاملا به دل مخاطبان مینشیند. در نقطه مقابل قاضی شارح اهل سفسطه قرار دارد که سایه روشنهای بسیار داشته و بشدت خاکستری به نظر میرسد. بخش مهمی از موفقیت سربداران و تازگی و طراوت آن پس از گذشت سه دهه به همین شخصیتپردازی درست و اصولی بازمیگردد.
بهروز افخمی هم در مجموعه تلویزیونی «کوچک جنگلی» که این روزها برای چندمین بار روی آنتن شبکه آی فیلم رفته، بخشی از تاریخ معاصر را مد نظر قرار داده و به نهضت جنگل پرداخته است. افخمی در مقام نویسنده فیلمنامه کارش را بر مبنای مستندات تاریخی که کم هم نبوده پیش برده و تنها اندکی شاخ و برگ باتوجه به سلیقه خویش به آن افزوده است. شخصیت میرزا کوچک خان جنگلی بهعنوان یک آزادیخواه مسلمان گاه چنان چندوجهی و پیچیده میشود که قضاوت کردن درباره آن حسابی سخت میشود. روحانی بودن میرزا و اعتقادات مذهبی قویاش در تضاد با عقاید سوسیالیستی گروه احسانالله خان که در مبارزه با استعمارگران به آنها پیوسته، یکی از چالشهای بزرگ موجود در فیلمنامه است که نقطه عطف مهمی را خلق میکند. در کنار شخصیت دوست داشتنی میرزا به دکتر حشمتی برمیخوریم که از ستونهای نهضت جنگل بوده و به واسطه روحیه لطیف و شاعرانهاش قادر به همراهی میرزا در اواخر کار نهضت نیست. افخمی روی این شخصیت بخوبی مانور داده و مکمل خوبی برای میرزا خلق کرده که در کنار دیگر شخصیتهای فرعی درخشانی همچون حسن آلیانی، شیخ علی شیشهبر، یوزف و حاج احمد کسمایی قرار میگیرد. علی حاتمی نیز یکی دیگر از بهترین مجموعههای تاریخی تلویزیون ایران به نام «هزاردستان» را ساخته است. این مجموعه تماشایی که شخصیتهای متعددی را در خود جای داده، بشدت متکی بر شخصیتهای ریز و درشت فیلمنامه بوده که هریک از لایههای مختلفی تشکیل شدهاند. رضا تفنگچی جوان در قسمتهای نخست، جوان لاقید و راحتی است که در اردوی معیرالدوله تفنگچی بوده و با دستمزد کار فصلی خود روزگار را به بطالت سپری میکند. حاتمی در این بخش با ریزهکاری بسیار این وجه از شخصیت رضا را در فیلمنامه پرورانده است که در ادامه پس از آشنایی با ابوالفتح صحاف، متحول شده و راه تازهای در پیش میگیرد. در بخشهای مربوط به رضا خوشنویس با رضای پیر و خسته روبهرو میشویم که فقط به قصد انتقام از هزاردستان پا به میدان گذاشته، اما در نهایت موفق به انجام آن نمیشود. حاتمی در اینجا لایه دیگری از این شخصیت را به تصویر کشیده که در جوانی به چشم نیامده و در پیری خود را به رخ مخاطبان میکشد. در کنار او نمیتوان از شخصیت یگانه مفتش شش انگشتی یادی نکرد که حاتمی یک شناسنامه کامل و مفصل در فیلمنامه برایش تدارک دیده شده؛ شناسنامهای که از کودکی تا به امروزش را شامل میشود. همینطور خان مظفر که خود را صاحب تقدیر آدمهای اطراف خود دانسته و همچون مهرههای شطرنج به بازی با آنها به بیرحمانهترین شکل ممکن مشغول است.
درگیری میان خیر و شر
مجموعههای تلویزیونی بسیاری با درونمایه دینی در سه دهه اخیر ساخته شده که بسیاری از آنها به لحاظ فیلمنامه و بویژه پرداخت شخصیتها در وضع مطلوبی به سر میبرد. داوود میرباقری یکی از بهترین نویسندگان در اینگونه است که تمام کارهایش از «امام علی(ع)» تا «مختارنامه» همگی به لحاظ شخصیتپردازی در اوج قرار دارند. او در اولی براساس مستندات تاریخی شخصیتهای فوقالعادهای را در دو جبهه خیر و شر خلق کرده که تقریبا همگی آنها دارای هویت مستقلی هستند. در جبهه خیر با مالک اشتر نخعی، عمار و محمد ابابکر روبهروییم که هریک بخشی از شخصیت امیرالمومنین(ع) را با توجه به منع نمایش تصویر ائمه، به تصویر کشیده و به قطب مثبت کاریزمایی فوقالعاده بخشیدهاند. بویژه مالک اشتر که شجاعت دلنشینی داشته و مخاطب را به همذاتپنداری حداکثری با خویش وامیدارد. در قطب منفی کار هم شخصیتهای کار شدهای همچون معاویه و عمربن عاص قرار دارند که وجه بارز شخصیتشان پلیدی است که با ظرافت خاصی توسط میرباقری نوشته شده است. به خصوص عمربن عاص که تجسم تمامعیار شر است که هوش خود را در خدمت آن به کار گرفته است. همین دقت در شخصیتپردازی است که مجموعه یاد شده را در گذر زمان ماندگار کرده و تازگیاش را حفظ کرده است. میرباقری در مختارنامه با توجه به حجم حوادث و شخصیتها دو نویسنده دیگر به نامهای حسن بیرانوند و حسن میرباقری را در کنار خود قرار داده که حاصل، یک کار درخشان شده است.
این سه نفر در مختارنامه شخصیتهایی برگرفته از تاریخ را به باورپذیرترین شکل ممکن خلق کرده و به تصویر کشیدهاند. شخصیت مختار ثقفی بهعنوان یک قهرمان بشدت باورپذیر و همدلی برانگیز بوده که قصه را پیش برده و از تقابل او با قطب منفی کار، درام شکل میگیرد. مختار همچون بسیاری از شخصیتهای برجسته سریالهای تاریخی در وهله نخست کنشمند بوده و در وهله بعد از هوشی والا بهره گرفته که این دو بخش مهمی از این شخصیت را ساختهاند. در جبهه خیر شخصیتهای دیگری نیز مانند مسلم بن عقیل، میثم تمار، کیان ایرانی و پسر مالک اشتر قرار دارند که شجاعتی مثال زدنی در آنان موج میزند و به جبهه خیر قدرت کوبندهای بخشیدهاند. در قطب منفی هم با شخصیتهای پرداخت شدهای همچون عبیدالله ابن زیاد، عمر بن سعد، شمر، خولی، عبدالله بن زبیر و... روبهروییم که اغلب چند بعدی بوده و فقط در یک مورد با یکدیگر اشتراک دارند که آن هم چیزی جز منفی بودن شخصیتشان نیست. مهدی فخیمزاده هم در دو مجموعه «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق» به بخشهایی از زندگانی امام حسن(ع) و امام رضا(ع) پرداخته و شخصیتهای مختلفی با پیشینه تاریخی را خلق کرده است؛ گرچه شخصیتپردازی در فیلمنامه ولایت عشق کیفیت بهتری داشته و فخیمزاده در خلق آنها مسلطتر عمل کرده است. برای مثال میتوان از اباصلت، داماد فضل بن سهل و زوج جوان دوستدار امام هشتم(ع) در قطب مثبت و مامون و فضل بن سهل در قطب منفی یاد کرد که هرکدام کم و بیش به استانداردهای شخصیتپردازی نزدیک شدهاند.
گونه کمدی: خنده بر دردهای بیدرمان
کمدیهای تلویزیونی بنا بر قاعده همیشگی اینگونه اغلب با اندکی اغراق در پرداخت شخصیتها در فیلمنامه این آثار همراه بوده که مخاطب هم آن را پذیرفته و به آنها تن داده است. مجموعههای کمدی در ایران به چند دسته تقسیم شده و طیفهای متنوعی را شامل میشود که از کمدیهای 90 قسمتی شبانه تا مجموعههایی با رگههایی از کمدی را در بر میگیرد. از نویسندگان شاخص گونه یاد شده میتوان به پیمان و مهراب قاسمخانی، رضا عطاران و سروش صحت در کنار علیرضا کاظمیپور، حمید برزگر، علیرضا ناظر فصیحی و... اشاره کرد که هریک سبک خاصی در نوشتن دارند. در کمدیهای 90 قسمتی شخصیتپردازی اساسا جایگاه چندانی نداشته و شخصیتها بیشتر به تیپ نزدیک هستند. تیپهای آشنایی برای مخاطب که نمونههایش را در جامعه دیده و حال نمونه اغراق شده آن را در قاب کوچک تلویزیون مشاهده میکند. برادران قاسمخانی که کارهای شاخصی همچون «شبهای برره»، «پاورچین» و... را در کارنامه دارند، آشکارا شخصیتهای خود را از کمدیهای مشهور تلویزیونی همچون دوستان و مانتی پیتن و... وام گرفته و با اندکی تغییر از آن در نوشته خویش استفاده میکنند. در شبهای برره این دو خلاقیت فوقالعادهای به خرج داده و بخوبی از تخیل خود برای خلق سرزمینی نامعلوم به نام برره بهره گرفتهاند که حتی دستور زبان خاص خود را دارند! این خلاقیتها در مجموعههای «دزد و پلیس» و «پژمان» شدت بیشتری به خود گرفته و به تولید کمدیهای متفاوتتری ختم شده که گاه با نمونههای غیرایرانی خود برابری میکند. در نقطه مقابل رضا عطاران در نگارش فیلمنامه مجموعههایی چون بزنگاه، خانه به دوش، ترش و شیرین و متهم گریخت به شیوهای کاملا متفاوت عمل کرده و شخصیتهایش را از دل جامعه بیرون کشیده است. شخصیتهای این آثار به واسطه نگاه ریزبینانه عطاران به مردم و جامعه خود بیشترین حجم از واقعیت را با خود دارد که تنها اندکی اغراق که لازمه کمدی است چاشنی آن شده است. برای مثال میتوان از شخصیت آقا ماشاءالله و همسرش در «خانه به دوش» و زن ترشی فروش و خانوادهاش در «ترش و شیرین» یاد کرد که همگی آنها برای مخاطب آشنا به نظر رسیده و به همین دلیل هم شوخیهای شکل گرفته براساس شخصیتهای یاد شده را راحتتر میپذیرند. این راحتی مخاطب در مواجهه با شخصیتهای داستان را میتوان برگ برنده رضا عطاران در مواجهه با مخاطبان دانست که پس از امتحان پس دادن در تلویزیون همراه با عطاران به سینما رفته است.
«دردسرهای عظیم» نوشته علیرضا کاظمیپور یکی دیگر از کمدیهای اخیر تلویزیونی است که کاملا متفاوت از نمونههای اشاره شده از آب درآمده است. کاظمیپور در اینجا شخصیتی به نام لطیف را بهعنوان مرکز ثقل داستان خلق کرده که فارغالتحصیلی بیکار، اما علاقهمند به مقوله بازیگری است. این شخصیت دوستداشتنی به واسطه مابهازا داشتن در جامعه به باور مخاطبان خود نشسته و اغراقهایش هم آزاردهنده جلوه نمیکند. در طرف دیگر مهندس خاکپوری قرار دارد که پس از ایست قلبی هنگام انتقال به سردخانه به هوش آمده و حال به دنبال راهی برای گرفتن حق خود از شریک کاری و همسرش است. کاظمیپور در خلق این شخصیتها به تلفیقی از تیپ و شخصیت فکر کرده و بر همین اساس پیش رفته که به یک موفقیت نسبی هم دست یافته است. کاظمیپور هنگام خلق شخصیتهای این اثر توجه به این موضوع حیاتی داشته که شخصیتهایش را از دل جامعهای که در آن زندگی میکنیم انتخاب کند و باید اعتراف کرد که او در خلق شخصیتهایی پذیرفتنی و نگارش دیالوگهایی جذاب کاملا موفق عمل کرده است.
گونه ملودرام: زندگی با قصههای خانوادگی
شاخصترین گونهای که اغلب نویسندگان فیلمنامههای مجموعههای تلویزیونی به آن متوسل شده و قصه خود را در بستر آن روایت کردهاند، ملودرام است که در بسیاری موارد با گونههای دیگر ترکیب شده است. ملودرامها اغلب خانواده محور بوده و قهرمانهایش نیز براساس نیازهای داستان انتخاب میشوند که به همین خاطر هم شخصیتهای یاد شده معمولارگههای پررنگی از واقعیت را با خود دارند. عموم مخاطبان علاقه زیادی به تماشای این آثار دارند، چراکه در وهله نخست براحتی با قهرمان آن ارتباط برقرار کرده و فراز و فرودهایش را درک میکنند و در وهله بعد باید به علاقه ذاتی آنها به قصه شنیدن اشاره کرد که این امر بستر مناسبتری در گونه ملودرام دارد. به همین دلیل هم بهترین فیلمنامهنویسان ایران چه در سینما و چه در تلویزیون، معمولا ملودرامنویسهای خوبی هستند که گاه در دیگر زمینهها به نوشتن میپردازند. برای مثال میتوان به سعید مطلبی اشاره کرد که در سالهای اخیر مجموعه پربیننده «ستایش» را در مقام نویسنده فیلمنامه روی آنتن داشته است. ستایش بخصوص در سری نخست یک نمونه کلاسیک از گونه ملودرام است که تمام عناصر اصلی آن را در خود داشته و قصهاش را روان و بدون لکنت روایت میکند. آشنایی برادر ستایش با طاهر فردوس در خدمت سربازی، کشیده شدن پای طاهر به ماجرای فرار محمد از مرز و در نهایت علاقه میان طاهر و ستایش، شالوده فیلمنامه ستایش را تشکیل داده که با ریتمی مناسب پیش میرود و مخاطب را تا به انتها با خود همدل و همراه میکند. مطلبی در ستایش مجموعهای از تیپ و تیپ ـ شخصیت را به کار گرفته و تقریبا برای هریک شناسنامه پر و پیمانی را تدارک دیده است. حشمت فردوس بارفروش ثروتمندی است که کار خود را از صفر شروع کرده و پس از سالها زحمت به همه چیز رسیده است. او به پشتوانه ثروتش طاقت «نه» شنیدن از هیچ کس را ندارد. قلدری، زورگویی و خشونت درونی از لایههای مختلف حشمت فردوس است که با همه اغراقهایش باورپذیر بوده که بیش از هر چیز مدیون نگاه ریزبینانه مطلبی، فیلمنامهنویس به آدمهایی از جنس اوست. او یک ضد قهرمان جذاب و کنشمند است که در تقابل با ستایش درام را شکل داده و قصه را با ریتمی مطلوب پیش میبرد و مخاطب را در بیم و امید نسبت به سرنوشت ستایش و فرزندانش قرار میدهد. در طرف دیگر ستایشی قرار دارد که مهمترین وجه شخصیتش مظلومیت است که با زورگوییهای حشمت فردوس در تضاد است. مطلبی در پرداخت این شخصیت کار دشواری را پیشرو داشته و باید متقاعدکنندگی ستایش را به حداکثر برساند. برای این امر علاقه طاهر به ستایش را در دل داستان قرار داده که با مخالفتهای والدین در عین پافشاری این دو همراه است. ازدواج طاهر و ستایش و ماجراهای تودرتوی متعاقب آن، لایههای دیگری را به این دو بویژه ستایش اضافه کرده که ایستادگیاش در برابر حشمت فردوس را باورپذیرتر میکند.
نویسنده فیلمنامه در پرداخت دیگر شخصیتها آنچنان که باید موفق عمل نکرده، زیرا عمده تمرکز خود را روی ستایش، طاهر و حشمت فردوس گذاشته است؛ البته در این میان استثناهایی هم به چشم میخورد که مهمترینش انیس (عروس خانواده فردوس) در قطب منفی و پدربزرگ ستایش در قطب مثبت هستند. انیس نمونه کاملی از یک انسان زیادهخواه با عقدههای تلنبار شده قدیمی است که طاهر و ستایش را مزاحم بلندپروازیهای خویش میبیند. او باوجود برخی اغراقها به واسطه خاکستری بودنش باورپذیر جلوه کرده و مخاطب را از خود متنفر میکند. در قسمتهای پایانی فصل نخست با پدربزرگ مسن ستایش در مقام بزرگتر یک روستا روبهرو میشویم که تمام خصوصیات مردان قدیمی را با خود دارد و در مواجهه با بحران، خم به ابرو نمیآورد.
در سری دوم نویسنده فیلمنامه همچون سری نخست موفق نشان نداده و شخصیتهای اصلیاش (حشمت فردوس و ستایش) در دایره تکرار گرفتار شدهاند. در حقیقت تقابل این دو به قوت سری قبل از کار درنیامده و مخاطب نسبت به آنها حس پیشین را ندارد. در این بین نمیتوان از پرداخت کلیشهای فرزندان ستایش در کنار پسر بزرگ فردوس در فیلمنامه اثر به سادگی گذشت که قصه را از نفس انداخته و از فرم واقعیاش دور کرده است. با این حال «ستایش2» در دو قسمت پایانی به اوج رسیده و مخاطب را با خود همراه میکند، زیرا شخصیتها از پیله تکرار خارج شده و کنشمندی خود را به رخ میکشند.
حسین سهیلیزاده هم یکی دیگر از کارگردانهای پرکار تلویزیون است که علاقه ویژهای به ملودرام نشان داده و تقریبا تمام ساختههای چند سال اخیرش از «دلنوازان» و «ترانه مادری» تا آوای باران در جذب مخاطب موفق عمل کردهاند. آوای باران نوشته سعید جلالی و علیرضا کاظمیپور که پاییز گذشته روی آنتن شبکه سوم سیما رفته، ملودرامی موفق با استفاده از قصههای آشنایی همچون الیور توئیست و سیندرلاست که به بهترین شکل ممکن ایرانیزه شدهاست. شخصیتهای مثبت و منفی با وجود اغراقهای به کار رفته در آنها، قابل قبول و باورپذیر به نظر رسیده و مخاطبان در پذیرش آنها با مشکل چندانی روبهرو نیستند.
برای مثال میتوان از باران یاد کرد که در کودکی گم شده و حال در جوانی زندگی سخت و مشقت باری را بیآنکه خبری از خانوادهاش داشته باشد، از سر میگذراند. خاکستریترین شخصیت فیلمنامه آوای باران که عالی هم از کار درآمده، شکیب است که شباهتهای زیادی به فاگین الیور توئیست داشته و بیرحمیاش در قبال دو نفر از اعضای گروهش مخاطب را بشدت شوکه میکند.
علاوه بر این باید از فیلمنامه سریال زیرتیغ نوشته علیاکبر محلوجیان یاد کرد که از شخصیتپردازی دقیقی استفاده میکرد که موجب میشد مخاطب با این اثر همراهی کند. محمدرضا هنرمند در نمایش ریزهکاریهای شخصیتهای فیلمنامه این اثر بخوبی عمل کرده است.
همچنین حجت قاسمزادهاصل با مجموعه تلهفیلمها و سریالش یعنی «یادآوری» نشان داده که تا چه اندازه به شخصیتپردازی اهمیت میدهد. در واقع نقطه ثقل آثار او همین شخصیتپردازی ویژه این آثار است.
با این حال به نظر میرسد توجه به عنصر فیلمنامه هنوز چنان که باید و شاید در دستور کار قرار نگرفته و ما همچنان شاهد فیلمنامههایی هستیم که تقریبا هیچ حرف تازهای برای مخاطب ندارد، اما با وجود این همین فیلمنامهها در اشکال گوناگون جلوی دوربین میرود و طبیعی است که محصول نهایی این آثار در مواجهه با مخاطب تاثیری نداشته باشد. حضور فیلمنامهنویسان تازهنفس و باانگیزه میتواند یکی از چارههای رهایی از این بنبست باشد. شاید وقتش باشد به نیروهای جوانی که در حوزه نگارش فیلمنامه فعالیت میکنند، جدیتر نگاه کنیم.
محمد جلیلوند
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد