کیهان:راز ماندگاری
«راز ماندگاری»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛خبر تبرئه «حسنی مبارک» دیکتاتوری که 30 سال بر مصر حکومت کرده بود، بار دیگر سبب پدید آمدن ناآرامیهایی در قاهره و برخی شهرهای دیگر مصر و بروز درگیری پلیس با مردم و حتی کشته و زخمی شدن عدهای شد. ریشهیابی و تحلیل کلان انقلاب مصر، موضوع این نوشتار نیست، بلکه مرور علت فرجام تلخ آن قیام پرشور، دستمایه متن پیشروست. این مرور میتواند عبرتآموز باشد.
1- زنجیرهای بیداد و ستم رژیم مبارک که وارث رژیم دیکتاتوری «انور سادات» بود، با گذشت سی سال، مردم را به جان آورد و در یک خیزش عمومی، و در حالی که کسی فکرش را نمیکرد، رژیم پوشالی اما دیکتاتور مبارک در کوتاه زمانی از هم پاشید و سقوط کرد. مردم مصر در آن روزها یک چیز را میدانستند و یک چیز را نمیدانستند! آنها هم میدانستند که دیگر رژیم مبارک را نمیخواهند اما نمیدانستند که چه میخواهند! همین شد که در گام اول سریع و منسجم به پیروزی رسیدند اما برداشتن گام دوم به این آسانیها نبود.
2- بیداری اسلامی- همان که غربیها به غلط به آن نام بهار عربی دادهاند- با سرنگونی حکام ستمگر و دستنشانده به بخش مهم و غیر قابل باوری از پیروزی و هدف خود رسید اما... برای غرب که عزیزترین و حرفگوشکنترین نوکرانش را از دست میداد، صبر و سکوت معنا نداشت! پس از همان لحظه نخست دست به کار شدند تا اکنون که نمیتوانند جلوی خیزش و بیداری تودههای عظیم ملت مسلمان را بگیرند، آن را به وضع مطلوب و مورد نظر خود منحرف کنند. مصر یکی از نمونههای کامل و عبرتآموزی از این مدعاست و بررسی اندک حوادث این کشور نشان از آن دارد که حاصل قیام مردم، به تاراج دستنشاندگان جدید رفته است و بازگشت آن، اگرچه دشوار، ولی شدنی است.
3- اما چرا چنین شد و چرا آن آتش سوزان خشم مردم، امروز به ارکان دیکتاتورهای جدید کارگر نمیافتد؟ و چرا در نمونه بالاتر و زیباتر این حوادث، یعنی در بیداری مردم ایران و انقلاب اسلامی ایران، چنین وضعی پیش نیامد و مردم هم در سرنگونی طاغوت و هم در جایگزینی نظام مطلوب خود، راه به سرمنزل مقصود بردند؟ و چرا آمریکا در انحراف آن قیام مردمی با تحمیل آن همه خسارت و توطئه، طرفی نبست؟ آیا باید سادهاندیشانه پذیرفت که ایران با این موقعیت خاص جغرافیایی، اقتصادی و اعتقادی برای آمریکا در مقابل تونس و لیبی ارزش و بهای کمتری داشته است؟! یا نه واقعبینانه باید پذیرفت که آنها دهها برابر توطئههای مصر و لیبی و تونس و... در ایران توطئه کردند اما در همه آنها ناکام ماندند.
4- واقعیت این است که انقلاب اسلامی ما با بیداری و انقلابهای مردم مسلمان و رنجکشیده کشورهای عربی، به جز یک ویژگی منحصر به فرد تقریبا، در بقیه زمینهها واجد شباهتهای فراوان است. در هر2 ماجرا مردم از جور حاکمان به ستوه آمدهاند. حاکمان دستنشانده آمریکا و نوکرانی بیارادهاند، خونریزی و وحشیگری، فصل مشترک رفتار آنهاست، در انقلاب، همه مردم به میدان آمدهاند و... با این همه اشتراکها باید پذیرفت که آن یک نقطه افتراق، همان نقطه تعیینکننده و همان شاه کلیدی است که از انحراف انقلاب اسلامی در ایران جلوگیری کرد و فقدانش در کشورهای عربی، کار را به اینجا کشاند که میبینیم و آن ویژگی تعیینکننده چیزی نیست، جز «رهبری».
5- در باب رهبری و تاثیر آن بر حفظ و بقای نظام فراوان گفته شده و تکرار آن گرچه شیرین و ضروری است اما مجالی جداگانه میطلبد. اما این نکته را نباید ناگفته گذاشت که به همان میزان و حتی بیش از آن که ما به اهمیت و ضرورت وجود رهبری برای حفظ نظام و عبور از گردنههای مهلک واقفیم، دشمنان ما به آن پی بردهاند و همه حمله و خصومت خود را بر روی این نقطه ثقل نظام متمرکز کردهاند. از نخستین روزهای پیروزی انقلاب، نوکران آنها با دیکتاتوری خواندن نظام ولایت فقیه، نقش پیاده نظام و عمله استکبار را بازی کردند و آنگاه که با 98/2 درصد رای موافق از مردم تودهنی خوردند، به لانههاشان خزیدند. پس از امام(ره) در کنار گسترش دامنه شیفتگان آن حضرت، هجمهها و دشمنیها نیز بیشتر شد. هرچه این مخالفتها بیشتر میشد، بر اهل نظر این موضوع آشکارتر میشد که آنها، ستون خیمه را شناختهاند و برای انداختن آن از هیچ کاری دریغ نمیکنند. در دوره اصلاحات این حملات شدت گرفت، آنها میکوشیدند به هر زبانی بگویند که اصلا وجود عنصری به نام «رهبر»، با دموکراسی و نظامهای مترقی منافات دارد! میکوشیدند رای مردم را در مقابل رهبری قرار دهند! آن روزها تقسیم کار حساب شده و نانوشتهای بین آنها شده بود تا به هر قیمت ممکن رهبری را از نظام و مردم بگیرند! یکی از پادوهای دشمن در حاشیه کنفرانس برلین و زیر سایه شعار آزادی مدنی و فضای باز سیاسی- که عناوینی پرفریب و دروغین بود با هدف متهم کردن نظام به دیکتاتوری- مدعی شد که عصر امام به سرآمده و باید سراغ افکار امام را از موزهها گرفت!
پس از او عبدالکریم سروش که مطابق اسناد موجود بارها از مراکز آمریکایی برای سیاهنمایی علیه اسلام و انقلاب مواجب گرفته و از جمله در یک قلم، پنتاگون مبلغ 6 میلیون دلار برای چاپ و انتشار کتابهای وی اختصاص داده بود ولایت فقیه را شکستخورده و ضد عدالت معرفی کرد تا پازل دشمن در تضعیف رهبری را تکمیل کند. آغاجری نیز در این مسیر از هیچ کوششی برای تضعیف نهاد رهبری فروگذار نکرد و حتی در جلسه سخنرانی در منزل عبدالله نوری با تمسخر و هتاکی نسبت به مراجع و فقها احکام آنها را فاقد وجوه اخلاقی و انسانی دانست و سیستم آنها را سیستم تسلط بر انسانها تشریح کرد!
آنها و دهها نفر دیگر از پادوهای دشمن در آن دوران همه سعی خود را به کار بردند تا آن یک نقطه تفاوت ایران با دیگر کشورهای اسلامی را به زعم خودشان بزنند. البته کار به فاز عملیاتی هم رسید! فتنه 78 و فتنه 88 دو کارگاه عملیاتی کسانی بود که سالها درس ضدیت با نظام و رهبر مردمیاش را خوانده بودند و حالا وقت آن شده بود که در بوته عمل، کار را یکسره کنند! فتنههایی که با تدبیر رهبری و حمایت مردمی ناکام ماند و بانیان و حامیانش را روسیاه کرد.
6- اما مگر رهبری نظام- چه امام راحل و چه امام حاضر- چه ویژگیهایی داشته و دارند که دشمن تا این حد از آنها خوف داشته و حاضر بود برای حذف آنها از عرصه سیاسی نظام همه پیاده نظام و نوکرانش را به کار بگیرد؟! چه ویژگی ممتازی در این رهبران الهی بوده و هست که بیش از سه دهه، دشمن را پشت در نگه داشته است؟ محمد مرسی چه ضعفی داشت که تنها یک سال دوام آورد و پس از آن کشور و انقلاب مردمیاش را دو دستی به دشمن تقدیم و تسلیم کرد؟! گرچه در این باره گفتنیها فراوان است و گرچه مقایسه رهبران نظام اسلامی با افرادی چون مرسی، مقایسهای غلط و نارواست اما از سر ناچاری و از باب عبرتآموزی و انذار به آنها که سادهاندیشانه نسخههای دموکراسی غربی را چونان کتاب مقدس میدانند باید به برخی نکات اشاره کرد.
الف: دشمنشناسی را باید ویژگی ممتاز امام راحل و امام حاضر دانست. آنها با درایت و هوشیاری دریافتند که آمریکا از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون دشمن شماره یک ملت ماست و علیرغم همه سیاستبازیها و دعواهای درونی و اغلب ساختگی و بیحاصل، همچون پدری هوشیار هیچگاه و در هیچ شرایطی از کید و کینه آمریکا غافل نشدند و در هر فرصتی مردم را از آن آگاه کردند. این را باید مقایسه کرد با رفتار کسی که آمریکا را نه تنها دشمن ندانست، بلکه یار و همراه و دلسوز مردم مصر میشمارد و فراموش کرد که مردم زیر چکمههای نوکر همین دوست و همراه له شدند!
ب: این دشمنشناسی یک ثمره مهم دارد و آن بیاعتمادی به هر قول و وعده آنهاست. امام راحل در تمثیلی تاریخی حتی مسلمان شدن آمریکا را هم نیرنگ میدانستند و امام حاضر همین چند روز پیش بار دیگر بر بیاعتمادی به آمریکا تاکید کردند. این را مقایسه کنید با کسی که با تکیه بر قول و وعده آمریکا، در نخستین دیدار خارجیاش با نوکر اصلی آمریکا در منطقه یعنی شاه عربستان- که دستش به خون مسلمانان آغشته است- رفت و با او پیمان بست و حمایت او را چاشنی دولت نوپای خودش کرد! و برای شیمون پرز، نماینده ویژه فرستاد!
ج- دشمنشناسی و بیاعتمادی همیشگی به آمریکا یک ثمره دیگر هم داشت و آن عدم به کارگیری نوکران و عوامل دشمن بود. در روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی، عوامل رژیم طاغوت که به هر نحو مرتکب جنایت علیه مردم شده بودند، با خواست عمومی و مطالبه ملی، محاکمه و مجازات شدند. این را مقایسه کنید با رفتار کسی که عامل مهمترین جنایات مبارک یعنی رئیس ستاد ارتش را علیرغم قیام ملی و شکستن ساختار دیکتاتوری، در جایگاه خود ابقا کرد و تنها یک سال بعد، همان شخص یعنی ژنرال سیسی در مقابل چشمان حیرتزده مردم، در کودتایی آشکار دولت برآمده از انقلاب را سرنگون کرد و خود بر تخت قدرت تکیه زد! همان رویایی که آمریکا در سالهای اول انقلاب اسلامی ما هم داشت و البته به کابوسی وحشتناک تبدیل شد.
اینها و دهها نمونه دیگر، صفات برجسته و ممتاز رهبران ماست که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه منشأ آثار و برکاتی برای مردم ایران و دیگر مسلمانان شده و هر روزه شعاع بیشتری از انوار این رهبری الهی آشکار میشود. فراموش نکنیم در منطقه آشوبزده امروزین خاورمیانه، به لطف الهی، ایران جزیره ثبات است و مأمن و حامی همه آزادیخواهان.
خراسان:دیکتاتور بی گناه، مردم مجرم
«دیکتاتور بی گناه، مردم مجرم»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛حسنی مبارک دیکتاتور مصر که از سال ۱۹۸۱ پس از کشته شدن انور سادات به مدت ۳۰ سال بدون این که رقیبی در کار باشد به اسم رئیس جمهور خود را حاکم کشور مهم و بزرگ مصر کرده بود با خیزش عظیم مردم سرانجام در سال ۲۰۱۱ پس از تظاهرات میلیونی مردم خصوصاً در شهرهای بزرگ و به ویژه در میدان التحریر قاهره مجبور به کناره گیری از قدرت شد، محاکمه منطبق بر عدالت دیکتاتور ۸۳ ساله (در زمان خلع از قدرت) و ایادی داخلی موثر او در تداوم دیکتاتوری حاکم بر مصر، به خاک و خون کشیدن تظاهرات مردم، فساد مالی و... از جمله مهمترین خواسته های مردم به پا خاسته این کشور بزرگ اسلامی در شمال قاره آفریقا بود اما جالب است که پس از چند دوره محاکمه طی این ۳ سال سه روز پیش پس از آن همه کش و قوس، دیکتاتور مصر از تمامی اتهامات مربوط به قتل معترضان و فساد مالی نه تنها تبرئه شد که حتی درخواست غرامت هم کرده است.
به دلایلی که در این مقال فرصت پرداختن بدان ها نیست آن خیزش بزرگ مردمی در مصر دچار معضلات، مشکلات و انحراف هایی شد که نهایتاً پس از حدود یک سال ریاست جمهوری محمد مُرسی دوباره سر و کله ژنرال های کودتاگر پیدا شد و در مدت کوتاهی نظامیان و ژنرال السیسی با اتکا به قدرت نظامی و البته جایگاهی که ارتش مصر از زمان جنگ با اسرائیل در نگاه مردم داشت، نظام امور کشور را به دست گرفت و پس از مدت کوتاهی آقای ژنرال در یک رأی گیری بدون رقیب واقعی با استفاده از تمامی امکانات و تبلیغات و حمایت آشکار و پنهان برخی کشورهای غربی و عربی ردای ریاست جمهوری را به تن خود دوخت و بدین ترتیب نه تنها خیزش مردم مصر به اهداف خود نرسید و توسط کودتاگران و حامیانشان مصادره شد بلکه این ماجرای تلخ ناکامی مردم از رسیدن به اهدافشان تنها یک روی سکه بدرنگ کودتا و مصادره خیزش مردم مصر بود.
روی دیگر این سکه، ناقص ماندن و به انحراف کشیده شدن جریان بیداری اسلامی در اکثر کشورهایی بود که مردمانشان برای اسلام خواهی و آزادی قیام کردند. انحرافی که قیچی چند سر حامیان غربی عربی، داعش و دیگر گروه های تکفیری، برخی عملکردهای اخوانی ها، نبود وحدت لازم و یکصدایی، نبود رهبری و نداشتن ایستادگی لازم سرشاخه ها و بلکه ریشه بسیاری از این خیزش های مردمی را برید و قطع کرد و البته که تبرئه دیکتاتور مصر و همدستانش از اتهام قتل معترضان و فساد مالی یکی از تبعات به انحراف کشاندن و مصادره خیزش های مردم مسلمان از جمله مردم مسلمان مصر است ، تبرئه ای که آن چنان رسوا و بی پایه بود که حتی یوسف القرضاوی روز تبرئه مبارک را «روز غمناک عدالت بشری» نامید و البته کودتاگران را و دادگاه های آن چنانی را چه باک از صدور حکم تبرئه برای دیکتاتور مصر چون این نوع دیکتاتورها که از نگاه حامیان غربی شان «دیکتاتورهای خوب» هستند اساساً نباید از قدرت و ریاست جمهوری به سلطنت تبدیل شده شان، خلع می شدند چه رسد به محاکمه چون این دیکتاتورهای خوب! هم با حامیان غربی خود خصوصاً آمریکا و هم حامیان عربی شان و هم با رژیم صهیونیستی دست های بسیاری با هم در کاسه داشته اند و دارند پس نه تنها حامیان غربی و عربی اعتراضی به تبرئه این گونه دیکتاتورها ندارند بلکه برخی هم پالکی هایشان مثل شاه بحرین از شدت ذوق زدگی بلافاصله و بعد از صدور حکم تبرئه مبارک به او تبریک می گوید.
اما و متأسفانه در این ماجرا مردم از سوی قدرت نظامی و سرکوبگر حاکم بر مصر به شدت تحت فشار هستند و اعتراضاتشان به تبرئه مبارک تاکنون علاوه بر ده ها زخمی، چند کشته هم به دنبال داشته است و این نوع رفتار با مردم به روشنی از نیت و اراده سرکوب هر گونه اعتراضی به حکم تبرئه مبارک حکایت می کند وا ما یکی از فواید تبرئه دیکتاتور مصر برای حامیان غربی و عربی او تلاش برای ایجاد حاشیه امن برای دیکتاتورهای مورد تأیید و حمایت خودشان است. اینان با تبرئه مبارک قصد انتقال این پیام را به مردم درگیر با برخی حاکمان دیکتاتور دارند که نتیجه درگیر شدن با دیکتاتورهای مورد تأیید و حمایت آمریکا و برخی کشورهای غربی و عربی همین است پس به فکر خیزش و انقلاب علیه دیکتاتورهای مورد تأیید و حمایت ما نباشید.
و اما یک سوال ساده که نه تنها نسل امروز بلکه تاریخ و آیندگان نیز از حاکمان کنونی و دادگاه مصر می پرسند این است که اگر مبارک و همدستانش در جریان قتل تعدادی از معترضان، مقصر و مجرم نیستند، پس آن هایی که در خیابان ها به خون خود غلتیدند را چه کسانی و به دستور چه افرادی به گلوله بستند؟ خون آن انسان ها به گردن کیست؟ اگر مبارک و همدستانش مقصر و مجرم نیستند، پس شاید حکومت و دادگاه مصر، مردم طالب آزادی و اسلام و جان به لب رسیده از فشار و دیکتاتوری را مجرم و گناهکار می دانند!!
جمهوری اسلامی:خط پروازی سلطه
«خط پروازی سلطه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛براساس بعضی گزارشها، عادی سازی روابط رژیمهای عربی بویژه در حوزه خلیج فارس با رژیم صهیونیستی اخیراً شدت گرفته است. منابع صهیونیستی از برقراری خط پروازی مستقیم و محرمانه میان فرودگاه بن گوریون تل آویو و بعضی پایتختهای کشورهای عربی خلیج فارس خبر دادهاند.
روزنامه "ها آرتص" فاش کرد که یک خط پروازی محرمانه و ثابت میان دولتهای عربی حوزه جنوبی خلیج فارس و رژیم صهیونیستی وجود دارد که در ماههای اخیر بسیار فعال شده است. این روزنامه صهیونیستی در عین حال روابط اسرائیل با دولتهای عرب حوزه خلیج فارس را دارای حساسیت و اهمیت ویژهای دانست که علیرغم نبود روابط دیپلماتیک رسمی و علنی، به طور گستردهای وجود دارد و تلاش میگردد حساسیت برانگیز نشود.
این خبر اگر در کنار سایر اخبار و تحولات نه چندان خوشایند منطقهای قرار گرفته و با برخی جریانات زیر پوستی و نامحسوس منطقهای و بینالمللی در کنار هم قرار گیرند، میتوانند از رویدادهای آتی و توطئههایی که برای منطقه تدارک دیده شده پردهبرداری کنند. تماسهای مستقیم و غیرمستقیم اخیر ریاض و تل آویو و اظهارات اخیر برخی مقامات امنیتی سعودی از جمله همین وقایع منطقهای هستند.
ترکی الفیصل، رئیس سابق اطلاعات عربستان چندی پیش در سخنانی در کنفرانس "صلح با اسرائیل" گفته بود "این رویا چه قدر شیرین است که روزی با پرواز مستقیم از ریاض به بیتالمقدس سفر کنم." وی در ادامه تاکید کرد: "درصورت نرمش مختصری از سوی اسرائیل و عقب نشینی از سرزمینهای اشغالی سال 1967 (صرفاً اراضی اشغالی سال 1346 و نه اراضی سال 1327 که بیتالمقدس نیز شامل آنست)، همه کشورهای عربی اقدام به عادیسازی روابط با اسرائیل خواهند کرد!"
این مقام سعودی در عین حال در شرایطی که برحسب ظاهر، هیچ چشماندازی از صلح و سازش با اسرائیل در شرایطی بحرانی کنونی مشاهده نمیشود تصریح کرد: "اکنون با ارادهای که درخصوص تحقق صلح در میان کشورهای عرب شکل گرفته و با حمایت آمریکا و اتحادیه عرب از آن، هیچ چیزی غیرممکن نیست؛ از این رو امیدوارم اسرائیلیها طرحی را که اعراب در آوریل گذشته (فروردین ماه) در واشنگتن مطرح کردهاند مورد توجه قرار گیرد."
جالب اینست که این تبادل پیام و اطلاعات میان ریاض و تلآویو و تعدادی دیگر از رژیمهای سازشکار عرب زمانی انجام میشود که لایحه نژادپرستانه نتانیاهو برای تشکیل دولت یهود به علت افراطی بودن آن و احتمال واکنش از سوی فلسطینیها، با مخالفت برخی احزاب و مقامات رژیم صهیونیستی و حتی بعضی از وزرای دولت ائتلافی وی مواجه شده ولی این توطئه خطرناک کمترین واکنشی را از رژیمهای عرب به همراه نداشته است. این رفتارها دقیقاً همین نظریه را تأیید میکند که آمریکا و اسرائیل در جریان ترتیبات و تهدیدات امنیتی برای خاورمیانه به دنبال ایجاد فشار و تماس هرچه بیشتر با رژیمهای ضعیف و سازشکار منطقه و نزدیک شدن پایتختهای عرب با تل آویو هستند تا در آیندهای نه چندان دور از آغاز روابط رسمی سیاسی، اقتصادی با اعراب پردهبرداری کنند.
واقعیت اینست که توطئه عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی از ابتدای شکلگیری رژیم صهیونیستی همواره در دستور کار سیاستهای کلان سران این رژیم قرار داشته و برای ایجاد زمینه و مشروعیت بخشیدن به آن، تقویت فشار و سلطه بر آن کشورها دنبال شده است.
رژیم صهیونیستی از سال 1346 (1967 م) و پس از پشت سر گذاشتن پنج جنگ با کشورهای عربی، با پشتوانه حمایتهای بیدریغ نظامی، سیاسی و اقتصادی آمریکا و دیگر کشورهای غربی و با تکیه بر بازدارندگی توان نظامی و برتری نسبت به کشورهای پیرامونی، از جغرافیای اشغال شده خود در جنگها حفاظت نمود.
از سوی دیگر کشورهای عربی که گرفتار سران سازشکار شده و علناً تمایلی به مقاومت در برابر متجاوزان صهیونیست نداشتند، در جهت مشروعیت سازی برای اسرائیل مورد سوءاستفاده قرار گرفتند. به همین جهت، از زمانی که انورسادات خائن در سال 1358 پیمان ننگین کمپ دیوید را با اسرائیل امضا کرد و این رژیم غاصب را به رسمیت شناخت، تا سال 1370 که کنفرانس مادرید با حضور طرفهای مورد منازعه اعراب و اسرائیل تشکیل شد، حرکتهای پنهانی و محرمانه زیادی صورت گرفت که منجر به برقراری روابط سیاسی میان اردن و رژیم صهیونیستی و آغاز روابط تجاری و اقتصادی میان برخی کشورهای عربی و تل آویو گردید.
شاید این شیوه، بهترین گزینه برای خروج رژیم صهیونیستی از گردابی باشد که مقاومت ملت فلسطین و انتفاضههای ادامهدار برای موجودیت اسرائیل پدید آورده است. این رژیم، با این ترفند درصدد است بتواند با برقراری پیوندهای دیپلماتیک و اقتصادی با کشورهای خاورمیانه بویژه کشورهای نفتخیز عربی حاشیه خلیج فارس، از این خطر در امان بماند و همچنان به سلطه خود بر رژیمهای سازشکار منطقه ادامه دهد، زیرا در منطق صهیونیستها، همزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان و برقراری رابطه با محیط منطقهای، معنایی جز ادامه رویکردهای استعماری و توسعهطلبانه ندارد که این بار نیز قصد دارد در پی قبول شکست در مقابل مقاومت اسلامی ملت فلسطین آن را در قالبها و عرصههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی و برقراری تعامل با رژیمهای سازشکار دنبال کند.
ناگفته پیداست که رژیم صهیونیستی از برقراری مناسبات با رژیمهای عرب، اهدافی از قبیل گسترش و تحکیم مشروعیت و محدود کردن مناطق و کشورهای نگرانی ساز برای این رژیم، تقویت هرچه بیشتر توان نظامی، سلطه بر شبکههای اقتصادی و اجتماعی کشورهای اسلامی، توسعه نفوذ و سلطه منطقهای و جهانی و تخریب روند شکلگیری هستههای مقاومت را در نظر دارد. بدین ترتیب، عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی بیش از هر چیز دیگری منافع جهان اسلام و کشورهای اسلامی را تهدید میکند و زمینه را برای سلطهگری همهجانبه صهیونیسم بینالملل که تاکنون فقط در زمینه جغرافیایی محقق شده، فراهم میسازد.
تجربه ثابت کرده هر زمانی که اعراب به صورت آشکارا و یا محرمانه گامی در مسیر سازش با اسرائیل برداشتهاند، صهیونیستها شدیدترین موضع را علیه اعراب و فلسطینیها اتخاذ کرده و از موضعی طلبکارانه و برتریجویانه برخورد نمودهاند.
تاریخ چند دهه اخیر نشان داده که صهیونیستها فقط زبان زور را میفهمند و تنها با همین شیوه میتوان اشغالگران را از خانه و کاشانه مسلمانان بیرون راند. طبعاً هر گامی که به سوی عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل برداشته شود به معنای گشودن درها و دروازههای بلاد اسلامی به روی صهیونیستها و راه دادن سربازان اسرائیلی به سرزمینها و کشورهای اسلامی است که مسلمانان باید با این توطئه خطرناک مقابله و با افزایش تمایل برخی رژیمها و شیوخ عرب برای عادیسازی روابط با اشغالگران صهیونیست به رویاروئی بپردازند.
رسالت:انفعال اصلاح طلبان
«انفعال اصلاح طلبان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛برخی اصلاح طلبان در حوزه سیاست دنبال چند منحرف سیاسی مثل اکبر گنجی، مصطفی تاجزاده، عیسی سحرخیز و... افتادند و تا به خود بجنبند سر از سکولاریسم و لائیسیته درآوردند. با آنکه با اسلام و نظام و امام (ره) سر جنگ نداشتند، یک دفعه چشم باز کردند و دیدند با اسلام و نظام و امام (ره) فاصله دارند و به همان میزان به انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی نزدیک شده اند.از سوی دیگر برخی از علمایی که ادعای اصلاح طلبی داشتند در حوزه معرفت شناسی، دنبال هجویات کدیور و سروش رفتند و محصول آن، این شد که فاصله شان روز به روز با فقها و مراجع و حوزه ها زیادتر شد و ادبیات سیاسی و معرفتی خود را آلوده به فحاشی علیه فقها و عالمان دین کردند و یک دفعه افتادند در دره روشنفکری وابسته، که اگر صدای آنها را بخواهیم دقیق بشنویم، باید به بی بی سی و رادیو آمریکا گوش کنیم.
اگر آن روز که اکبر گنجی گفت؛ «امام را باید به موزه تاریخ سپرد»، اصلاح طلبان سکوت نمی کردند و در برابر او می ایستادند، راه نجاتی برای خود باز کرده بودند، امروز دیگر آقای محمد رضا تاجیک، مشاور خاتمی در دوران اصلاحات، آنها را به زندگی نباتی و نزدیک به «انگلی» و نوعی «اختگی» و «انفعال» متهم نمی کرد. اگر امروز که عیسی سحرخیز به نوامیس فکری اصلاح طلبان بد و بیراه می گوید، مثل گذشته سکوت و انفعال اصلاح طلبان ادامه داشته باشد، بی اعتمادی مردم نسبت به آنها فزون تر خواهد شد. اصلاح طلبان باید بگویند روزی که سحرخیز با بزرگان اصلاح طلب، عکس یادگاری می گرفت، نمی دانستند او به امام و نظام اعتقاد ندارد و تا این اندازه بی ریخت است؟ اصلاح طلبان باید صریحاً بگویند که با سخنان ساختارشکنانه و ضد انقلابی او مخالفند و با آن مرزبندی دارند.اصلاح طلبان و شرکایشان نباید به اصولگرایان خرده بگیرند که چرا در مورد سخنان موهن سحرخیز، حاشیه سازی کردند. آنها باید بدانند امام (ره) بنیانگذار انقلاب نور در جهان امروز است. او «حاشیه» نیست، «متن» انقلاب است. آنها نباید از این متن، دور شده و یا دچار بی مهری به آن شوند. اگر آن زمان که سروش در حوزه معرفت شناسی دین می گفت؛ «دین رازآلود مثل شعر پر ایهام و پر ابهام است» و نیز می گفت؛ «دین عظیم تر از آن است که به دست مفسران رسمی سپرده شود» و فقه و فقها را به سخره می گرفت، در برابر او می ایستادند و پاسخ علمی از باب روشنگری می دادند، امروز مجبور نبودند وقتی که او به ساحت پیامبر اکرم (ص) اهانت می کند و صریحاً آخرین فرستاده خدا را «راوی رؤیاهای رسولانه» می نامد و در پی اثبات «خوابنامه بودن قرآن» است، سکوت کنند.
امروز سروش یک فیلسوف هتاک است. فحش هایی که او در نامه پراکنی های خود به علما و بزرگان دین می دهد در طول تاریخ اسلام، اگر نگوییم بی نظیر است، کم نظیر می باشد. سروش در فتنه 88 رفت کنار «گوگوش»، با جمهوریت نظام اعلام جنگ کرد و مرتبت خود را از یک فیلسوف به یک هرزه گوی هتاک، فروکاهید و صدای خود را همراه بی بی سی و رادیو آمریکا از گوساله سامری ای که به نام «دروغ تقلب» ساخته بودند، به گوش مردم رساند. غافل از اینکه مخاطب او امت موسی (ع) نبود، بلکه امت پیامبر اکرم (ص) و امت خمینی (ره) بود. امت خمینی (ره) صدایی را که از گوساله سامری خارج می شود، فقط یک زوزه باد می داند. این امت، «بید»ی نیست که با آن «باد»، بلرزد.
پیروی برخی روحانیون از جریان روشنفکری وابسته که سر در آخور ماده و معنای غرب دارد، سر از خروج از حاکمیت و یا خروج بر حاکمیت و «بغی» درآورد. ما این فرایند را در نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و نیز نهضت امام خمینی (ره) بارها تجربه کردیم. چرا باید از یک سوراخ، هزار بار گزیده شویم؟ «تولی» به ولایت
امام (ره) و رهبری، و «تبری» از دشمنان نظام و اسلام، یک تکلیف الهی است. چرا برخی از اصلاح طلبان به این فریضه مهم عمل نمی کنند؟ عمل به این فریضه، اصلاح طلبان را به دوستان انقلاب نزدیک می کند و آنها را از دوستی با ضد انقلاب و نامحرمان انقلاب بازمی دارد. انجام این فریضه به تحقق وحدت ملی و انسجام اسلامی کمک می کند و موجب اقتدار ملی در برابر دشمنان اسلام و همچنین باعث تحکیم امنیت ملی می شود. انجام این فریضه موجب می شود دشمنان در جنگ نرم علیه ملت ایران، ناکام بمانند و از سربازگیری از جبهه انقلاب به نفع مقاصد شوم خود، ناامید شوند.
دکتر محمد فرهادی که به عنوان یک اصلاح طلب معتدل در جلسه رأی اعتماد، صریحاً اعلام کرد: «رهبری، فصل الخطاب، و فتنه خط قرمز ماست»، عمل به فریضه تولی و تبری بود. آثار وجودی این عمل را در رأی اعتماد مجلس دیدیم. این فریضه، کلید اصلی خروج از انسداد سیاسی است. چرا اصلاح طلبان از این کلید برای گشودن قفل هایی که دشمنان اسلام بر سرای وحدت و همگرایی ملت زده اند، استفاده نمی کنند؟
قدس:اشرف غنی و بحران کمک های خارجی
«اشرف غنی و بحران کمک های خارجی»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن میخوانید؛محمد اشرف غنی و عبدا... عبدا... رئیس جمهور و رئیس شورای اجرایی در دولت وحدت ملی افغانستان در رأس یک هیأت بلند پایه از مقامهای قضایی، امنیتی، سیاسی و نظامی برای شرکت در اجلاس وزیران خارجه ناتو به بروکسل سفر کردند و پس از آن عازم لندن شدند تا در کنفرانس دیگری مرتبط با افغانستان شرکت کنند.
دراین باره که در بروکسل چه گذشت و وزیران خارجه کشورهای عضو ناتو چه تصمیماتی درباره افغانستان گرفتند، اطلاعات موثق چندانی انتشار نیافت، اما گفته شده است که طرفین انتظارات خود را از یکدیگر به اطلاع طرف مقابل رساندهاند.
البته نشست بروکسل اختصاص به افغانستان نداشت و موضوعات مهم منطقه ای از جمله آینده اوکراین، بحران خاورمیانه و ظهور و بروز داعش در سوریه و عراق نیز همچون مسأله افغانستان مورد بحث قرار گرفتند. اما آنچه که در ارتباط با افغانستان قرار داشت، بحث چگونگی خروج نیروهای ناتو از افغانستان و حفظ بقیه نیروها در پایگاه های امن نظامی بود که مطابق معاهده امنیتی امضا شده بین واشنگتن و کابل، نیروهای خارجی می توانند تا سال 2024 در افغانستان باقی بمانند.
بنابراین آنچه که انتظار می رفت که بین اشرف غنی و عبدا... با مقامهای ناتو مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرد، نحوه خروج بخشهای اصلی نظامیان ناتو و حفظ امنیت آنها به هنگام خروج و مسؤولیت نیروهای باقی مانده ناتو در افغانستان و مأموریت جدید آنها بود.
در این باره که چه توافقهایی حاصل شده نیز اطلاعات چندان موثقی انتشار نیافته است، اما قابل تصور است که چارچوبهای قانونی حضور نیروهای خارجی در افغانستان از موارد اصلی مذاکرات بوده است، موضوعی که در افغانستان اختلاف نظرها در قبال آن در سطح حکومتی و سطح مردمی شدید است و موافقان و مخالفان خاص خود را نیز دارد.
دو موضوع اصلی مورد اختلاف واگذاری پایگاه های نظامی به ارتش آمریکا و مصونیت قضایی به نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان است که تا کنون موافقان و مخالفان آن نتوانسته اند به جمع بندی واحدی برسند، از این رو انتظار ویژه ای از نشست بروکسل نیز وجود نداشت و ظن غالب آن است که دولت اشرف غنی و ناتو هنوز نتوانسته اند اختلافاتی را که در دوره حکومت حامد کرزی وجود داشت، برطرف کنند.
اما اجلاس دوم در لندن برای دولت افغانستان از اهمیتی ویژه و حتی فراتر از اجلاس بروکسل برخوردار است. در این اجلاس موضوعات متنوع تری مورد بحث قرار داشتند، ولی ادامه همکاری های اقتصادی و کمکهای بین المللی به افغانستان در محور مذاکرات هیأتهای نمایندگی بیش از 70 کشور و سازمان بین المللی قرار داشت.
در کنفرانس لندن که در حقیقت ادامه کنفرانس توکیوست و با هدف رایزنی درباره ادامه کمکهای بین المللی به افغانستان تشکیل شده، هر دو طرف اختلاف نظر جدی دارند.
از نظر افغانستان جامعه جهانی باید به کمک و حمایت مالی از افغانستان مادامی که اقتصاد این کشور در سطحی قرار نگرفته است که بتواند نیازهای خود را از منابع مالی داخلی تأمین کند، ادامه دهد. در مقابل ناتو نیز از حکومت افغانستان خواستار شفافیت و نظارت بر چگونگی مصرف کمکهای بین المللی و جلوگیری از هدر رفتن و حیف و میل آن است.
ظاهراً وجود فساد حکومتی و ناکارآمدی نهادهای ناظر در دوره سیزده ساله حکومت حامد کرزی حدود 110 میلیارد دلاری را که جامعه جهانی در افغانستان هزینه کرده، با کمترین بازده برای مردم این کشور روبرو ساخته و بخش اعظم این کمکها در مناسبات فسادآمیز هدر رفته است؛ هر چند که منصفانه نیست همه گناهان را به گردن دولت کرزی بیندازیم.
دولت کرزی بارها نارضایتی خود را از اینکه کمکهای بینالمللی در مسیر درست خرج نمی شود و کشورهای خارجی کمکهای اعطایی را در جهت منافع خود هزینه و بخش مهمی از آنها در قالبهای مختلف به کشورهای مبدأ بازگردانده میشوند و تنها بدنامی آن نصیب مردم افغانستان میشود، اعلام کرده و صحبت از فساد بزرگ متعلق به کشورهای غربی و فساد کوچک ناشی از بوروکراسی داخلی افغانستان به میان آورد بود.
دولت وحدت ملی نیز با شرایط مشابهی روبروست و انتظار دارد که در اجلاس لندن اول اینکه کمکهای بین المللی به تحریک توسعه پایدار خودکفایی اقتصادی، حل و فصل ترانزیت و تسهیل تجارت افغانستان یاری رساند و دوم اینکه کمکها در اختیار دولت افغانستان قرار گیرد، اما آیا واقعاً چنین اتفاقی خواهد افتاد؟ هنوز در اجلاس لندن نشانه های مثبتی در این باره بدست داده نشده است.
سیاست روز:فرصت طلایی
«فرصت طلایی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛این که آمریکاییها به گسترش روابط ایران و روسیه واکنش نشان میدهند نشان دهنده نگرانی آنها از این روند است.
اکنون که روسیه، همانند جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا تحریم شده است، این اتفاق، فرصت مناسبی را برای دو کشور قدرتمند منطقه ایجاد میکند تا با همگرایی در حوزه اقتصادی و البته سیاسی، به تک آمریکاییها و اروپاییها پاتک بزنند.
ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی دو کشور اکنون باید بیش از گذشته فعال شود. فرصت طلایی به وجود آمده با شرایطی که علیه دو کشور ایجاد شده است، میتواند چالشهای آمریکا را در سطح بینالملل افزایش دهد. هر دو کشور ایران و روسیه که اکنون مورد غضب غرب واقع شدهاند، میتوانند با همگراییهای راهبردی، علاوه بر این که خود را در مقابل آمریکا و غرب قدرتمندتر کنند، اقتصاد لیبرالی آنها را هم که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند، تضعیف نمایند.
دو کشور بزرگ و تأثیرگذار ایران و روسیه قابلیتهای فراوانی دارند، این قابلیتها مانند ظرفیتهای نفتی و گازی مهمترین عاملی است که میتواند در صورت اتحاد اقتصادی میان دو کشور، اهرم فشاری باشد تا علیه تحریمهای غرب به کار رود. همانگونه که اکنون، آمریکا با همکاری کشورهای عرب نفتخیز منطقه توطئه نفتی را علیه ایران آغاز کردهاند و روسیه هم از این اتفاق متضرر خواهد شد، این دو کشور هم میتوانند در این زمینه فشارهای زیادی را به غرب وارد سازند.
افزایش قیمت گاز صادراتی دو کشور با توجه به تشکیل اوپک گازی که مبدع آن رهبر معظم انقلاب اسلامی بود، ابزار تأثیرگذاری است که باید از آن در فصل زمستان بهترین استفاده را کرد.
از سوی دیگر با توجه به ادامه تحریمهای آمریکا و اروپا علیه ایران و روسیه، که به نظر میرسد، قرار نیست به این زودیها هم برچیده شود، گسترش مناسبات اقتصادی در دیگر زمینهها از جمله در حوزه کشاورزی و محصولات آن و در زمینه صنعت میتواند کمبودهای حاصل از تحریمها را خنثی کند.
روسیه اکنون باید به این امر پی برده و یقین حاصل کرده باشد که غرب و اروپا شرکای قابل اعتمادی در هیچ زمینهای نیستند و اگر منافع دیگری را مدنظر داشته باشند، همه مناسبات خود را با این کشور لغو خواهند کرد، همانطور که بر سر ماجرای اوکراین، این کار را انجام دادند.
توافقهای اقتصادی ایران و روسیه که مدتی است گسترش یافته است، گرچه با واکنش آمریکا و حتی تهدید به تحریمهای جدید همراه بوده است، اما یک اصل مهم را اثبات میکند و آن این که، این اتفاق یعنی گسترش روابط اقتصادی باب میل آمریکاییها نیست چرا که به خوبی میداند، ایران و روسیه در صورت اتخاذ عزم جدی در این زمینه، علاوه بر استحکام بخشیدن به پایههای اقتصادی خود، با روابط استراتژیک دو کشور در معادلات منطقهای و بینالمللی تاثیر مستقیم خواهند داشت و اهداف آمریکا را هدف قرار میدهند.
اتفاق نظر روسیه و ایران در تحولات منطقه به ویژه سوریه و عراق و مبارزه با تروریسم در منطقه مهمترین نکاتی است که باعث شده است، ضمن جلوگیری از رسیدن به اهداف آمریکا در سناریوهای منطقه، تاثیر و نفوذ دو کشور را هم در معادلات بینالمللی اثبات کند.
با توجه به شرایطی که علیه دو کشور ایجاد شده است، ایجاب میکند که حوزه روابط تهران و مسکو فراتر رفته و در زمینههای امنیتی و نظامی هم برقرار شود. این اقدام باعث خواهد شد، چالشهای زیادی برای نفوذ و گسترش ناتو در منطقه ایجاد شود.
ایران و روسیه میتوانند شرکای قابل اعتمادی در بسیاری زمینهها از جمله اقتصادی، سیاسی و نظامی باشند، برای برقراری چنین شرایطی رایزنیهای مقامات دو کشور باید بیش از پیش افزایش یابد و هر چه سریعتر زمینه آن فراهم گردد. با ایجاد چنین روابطی دیگر کشورهای منطقه هم تمایل خواهند داشت تا روابط خود را با ایران و روسیه گسترش دهند و آنگاه اتحادی شکل خواهد گرفت که علیه سیاستهای غرب، به عنوان ابرقدرت منطقهای ایستادگی خواهد کرد.
وطن امروز:مذاکرات هستهای کجا ایستادهایم؟
«مذاکرات هستهای کجا ایستادهایم؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ یکم- بحث درباره شیوه صحیح مواجهه با مذاکرات هستهای چندان پیچیده نیست. برای کسانی که هدفشان توافق به هر قیمت است و اصل توافق را مهمتر از محتوای آن میدانند، طبعا بهترین حالت این است که هیچکس جز آنچه آنها میخواهند، چیزی نگوید یا شاید بهتر باشد اصلا هیچ کس هیچ چیز نگوید و آنها خود ببرند، بدوزند و بر تن خویش و ملت کنند اما برای آنها که منطق رهبر معظم انقلاب اسلامی را ملاک عمل خویش میدانند، 2 نکته بیهیچ ابهامی مبنای عمل است:
1- خطوط قرمزی وجود دارد که تعیین میکند کدام توافق خوب و کدام بد است و این خطوط قرمز نیازمند تبیین، تذکر و نگهبانی است.
2- هدف نهایی و راهبردی، توافق به هر قیمت نیست بلکه هدف این است که جامعه و دولت به درجهای از آگاهی برسند که دریابند کار کشور با امید بستن به آمریکا و توقع معجزه داشتن از مذاکرات پیش نخواهد رفت و حتی اگر میخواهیم مذاکرات موفق باشد، گام اول قطع امید کردن از آمریکا به عنوان مهمترین طرف مذاکره است.
بر همین اساس، رهبر معظم انقلاب هرگز نقد استدلالی و خیرخواهانه به روند مذاکرات را نفی و نهی نکردهاند. مسدود کردن بابی که رهبری آن را باز گذاشتهاند به این معناست که کسانی چیزهایی برای نگران بودن دارند و میخواهند به جای بحث درباره آنها، از طریق همهگیرسازی سکوت پیش ببرند.
دوم- بیایید اصولمان را مرور کنیم. وقتی این اصول را پیش چشم داشته باشیم، روشن خواهد شد که بحث بر سر چیست و اختلاف کجاست.
اصل اول این است که هیچکس نه با مذاکره و نه با توافق مخالف نیست. نه مذاکره ابداع دولت حسن روحانی است و نه توافق کردن امری است که پیشینیان از آن گریزان بودند.
اصل دوم این است که توافق نکردن بهتر از توافق بد است و شاخص اینکه توافقی خوب است یا بد، میزان پایبندی صریح و قابل راستیآزمایی آن به خطوط قرمزی است که برای تیم مذاکرهکننده معین شده است.
اصل سوم این است که بدون شک یک توافق خوب یا حتی تلاش برای دستیابی به آن، همه از جمله منتقدان را پشت سر تیم مذاکرهکننده بسیج خواهد کرد اما نباید توقع داشته باشند تا زمانی که چنین توافقی حاصل نشده، پرسشگری در این باره بالکل تعطیل شود! نگرانی از محتوای مذاکرات نه به معنای زیر سوال بردن جدیت تیم مذاکرهکننده است و نه دلسوزی آنها را نفی میکند، اگرچه آنها هم جدیت و هم دلسوزی اسلاف خود را نامهربانانه و مکررا نفی کردهاند.
اصل چهارم این است که توافق ژنو، یک توافق خوب نیست. همین که اکنون صهیونیستها به مدافعان تمدید توافق ژنو تبدیل شدهاند نشاندهنده آن است که روندی که براساس این توافق استوار شده، منافع ضروری آنها را تامین میکند و به همین دلیل
– بهرغم مخالفتهای ظاهرسازانهای که تاکنون با این توافق میکردند- تمدید این توافق را بهتر از به هم خوردن مذاکراتی میدانند که آنها را مجبور خواهد کرد یا بلوفهایشان را عملی کنند یا بپذیرند تا امروز بزرگتر از دهانشان حرف زدهاند.
و پنجمین اصل این است که حتی پس از یک توافق، آنچه باید در افکار عمومی جامعه ایرانی رسوب کند، افزایش حس ستیز و مقاومت در مقابل آمریکا، تشدید اتکا به ظرفیتهای درونی و جدیتر و علنیتر شدن رویارویی راهبردی با آمریکاست. آدرسهایی که اکنون دولت آقای روحانی به مردم میدهد به هیچوجه با این اصل راهبردی منطبق نیست. در ماههای گذشته، درون و بیرون مذاکرات، هیچ تلاشی از ناحیه دولت برای افزایش بیاعتمادی عمومی به آمریکا مشاهده نشده است. برعکس، دولتیها زیادهخواهیهای پیدرپی آمریکا در مذاکرات را به طور سیستماتیک سانسور کردهاند و بدتر از آن، حتی وقتی منتقدان یا صدا و سیما تلاش کردهاند به مردم بگویند که نهتنها ماهیت و ادبیات آمریکا عوض نشده بلکه جسارتآمیزتر هم شده، زبان به گلایه و در مواردی هم تهدید گشودهاند تا به هر قیمت ممکن این روند را متوقف کنند.
مساله بسیار مهم در اینجا این است که آیا دولت براساس خطمشی کلان «افزایش تقابل راهبردی با آمریکا در عین مذاکره و – در صورت امکان- توافق خوب هستهای» عمل میکند یا اینکه همزمان با پیشبرد مذاکرات، در حال اعتبارزدایی عملی از منطق راهبردی است که میگوید قدرتمند شدن ایران در گرو نرفتن زیر بار استانداردهای آمریکایی است؟ این یک اصل ایدئولوژیک نیست که تبعیت از آن از بالا ابلاغ شده باشد. این حقیقتی است که بیش از هر کس دولتیها خود را درون مذاکرات و در تعامل فشرده و بسیار نزدیک با آمریکا در یک سال گذشته دریافتهاند. سوال این است که چرا حقیقت رفتار آمریکا به افکار عمومی منتقل نمیشود و چرا در مواردی دولت ترجیح میدهد بایستد و رفتار آمریکا را توجیه کند به جای اینکه در مقابل آن موضع بگیرد یا پاسخ جسارتها و زیادهگوییهای آنها را بدهد. چه چیز دولت را ملزم میکند از آمریکا تصویری بسازد جز آنچه واقعا هست؟
سوم - تیم مذاکرهکننده و شخص آقای دکتر ظریف به تناوب گفتهاند مهمترین هنر آنها در یک سال گذشته این بوده که تصویر امنیتی ساخته شده از ایران را از ذهن جهانیان زدودهاند. بیایید ابتدا فرض را بر این بگذاریم که واقعا چنین تصویری وجود داشته و اکنون بر اثر زحمات دکتر ظریف و تیمش از میان رفته یا تعدیل شده است. مهمترین سوالی که دائما دور زده میشود این است که هدف غربیها از امنیتیسازی پرونده ایران در جهان چه بوده است؟ چرا آمریکا و اسرائیل چنین تصویری از ایران ساختهاند؟ بعید است پاسخ آقای ظریف هم چیزی جز این باشد که هدف از این تصویرسازی، اعمال فشار بر ایران به منظور تغییر محاسبات و امتیازگیری از ایران در حوزههای امنیت ملی بوده است. تصویر امنیتی از ایران ساخته شده تا به ایران فشار آورده شود و هدف فشار هم این است که ایران در حوزههایی که غرب از آن نگرانی جدی دارد، امتیاز بدهد. دولت آقای روحانی چه کرده؟ حتی اگر از مذاکرات اخیر بگذریم و فقط روی توافق ژنو تمرکز کنیم، آمریکاییها خود به صراحت گفتهاند فوریترین امتیازهایی را که سالها بود از ایران میخواستند در این توافق گرفتهاند (و راز اشتیاق آنها به تمدید توافق ژنو هم چیزی جز این نیست) بنابراین حتی اگر تصویر امنیتی از ایران تعدیل شده باشد علت این نیست که دولت روحانی معجزه کرده بلکه علت این است که پروژه امنیتیسازی به هدف خود که تغییر محاسبات و وادار کردن دولت ایران به امتیازدهی بوده، رسیده بنابراین در حال فروکش کردن است. در واقع با این روشی که دوستان عمل کردهاند، اساسا زدودن تصویر امنیتی ایران از ذهن و زبان غربیها چندان هنری نمیخواهد؛ غربیها به میزانی که امتیاز بگیرند، بیشتر لبخند خواهند زد.
اما نکته مهم این است که فرض بنیادین این بحث عمیقا مخدوش است. ملاک قضاوت در این باره که امروز پرونده ایران امنیتیتر است یا سال گذشته، چیست؟ اگر ملاک سخنان غربیها باشد که هیچ از شدت و حدت آن کاسته نشده است. اگر ملاک رفتار آنها باشد، آیا آقای ظریف میتواند ادعا کند رفتار عملی آمریکا با ایران در صحنههای متنوع رویارویی که میان دو کشور وجود دارد اکنون کمتر توطئهگرانه است؟ اگر ملاک، برنامهریزیهای آینده آنها درباره ایران باشد، این برنامهریزیها هیچ تغییر راهبردی نکرده بلکه در مواردی غربیها علائمی نشان دادهاند که با رفتار دولت یازدهم آنها بیشتر امیدوارند بتوانند در ایران به هدفهایشان برسند. حتی اگر میزان اجماعسازی آمریکا در جهان علیه ایران را ملاک بگیریم، امروز دولت ایران زیر بار تعهداتی رفته است که کوچکترین عدول از آنها به موجی از فشارهای بینالمللی علیه آن منجر خواهد شد ضمن اینکه در صحنه نیز - هم چنانکه مقامهای دولتی خود معترفند- چیزی از فشارها بر کشور کاسته نشده است.
بنابراین اگر آقای ظریف ملاکی، اندکی عمیقتر از لبخند و مصافحه آمریکاییها داشته باشد، نمیتواند به سادگی ادعا کند که تصویر امنیتی از ایران در جهان تعدیل شده است. این تصویر تنها زمانی تعدیل خواهد شد- همچنانکه تحریمها زمانی حقیقتا برچیده میشود- که آمریکا ایران را آنقدر قدرتمند ببیند که چارهای جز رفتار مبتنی بر احترام متقابل با آن نداشته باشد یعنی دقیقا همان اتفاقی که در منطقه رخ داده و در نامه اوباما به رهبر انقلاب ظاهر شده است.
جوان:آمادگیهای دفاعی و محاسبات سیاسی
«آمادگیهای دفاعی و محاسبات سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عباس حاجی نجاری است که در آن میخوانید؛در گرماگرم رقابتهای منطقهای که در قالب تحرکات جریان تکفیری و شکلگیری ائتلاف مقابله با آن و همچنین تعاملات دیپلماتیک ایران اسلامی با قدرتهای جهانی پیرامون موضوعات هستهای، که این روزها دوران اوج خود را سپری میکند، نقش توان و قدرت دفاعی ایران اسلامی بهرغم درگیر نبودن جدی در عرصه عملیاتی، بیش از هر زمان دیگری قابلیت و توانمندی خود را به اثبات رسانیده است.
به باور تمامی اندیشهورزان و صاحبنظران سیاسی و استراتژیک، قدرتهای سلطه زمانی راهکار مذاکره با ایران را برگزیدند که از تسلیم ایران از طریق تهدید نظامی ناامید شدند.
در عرصه مذاکرات هستهای نیز پشتگرمی تیم مذاکره کننده به توان دفاعی و اقتدار ملی ایران سبب شد که در روند مذاکرات، قدرتهای سلطه نتوانند بهرغم برتری عده و عده نظامی، اراده خود را بر ایران تحمیل کنند، به گونهای که یکی از نگرانیهای جدی آنها این بوده و هست که افزایش فشارها به جایی بینجامد که ایران میز مذاکره را ترک کند و همه چیز به نقطه اول خود بازگردد. این معنا البته به شکلی صریحتر در کلام مقام معظم رهبری در دیدار مجمع عالی بسیج، آنگاه که نقشه راه آینده مذاکره را ترسیم نمودند تبلور یافت.
آنگاه که ایشان با تأکید بر ایستادگی مردم و مسئولان ایران در برابر حرف «زور» خاطرنشان کردند که اگر در مذاکرات حرف منطقی زده و قرارهای عادلانه و عاقلانه گذاشته شود قبول میکنیم، اما ایران از صدر تا ذیل از آحاد مردمش تا همه مسئولانش در مقابل زیادهخواهی میایستند.
در بررسی مؤلفههای اصلی قدرت نیروهای مسلح ایران که این روزها مقوم دستگاه دیپلماسی در تعاملات منطقهای و میز مذاکرات هستهای شده است، ویژگیهای منحصر به فرد نیروهای مسلح ایران به عنوان تعیینکنندهترین عامل قابل توجه است. مقام معظم رهبری در ماه گذشته در مراسم هشتمین دوره دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش، لازمه اقتدار واقعی نیروهای مسلح را همراه شدن ایمان، بصیرت، عزم راسخ و احساس مسئولیت واقعی در کنار نیروهای انسانی مجهز به آموزشهای روزآمد و تجهیزات پیشرفته دانسته و یادآور شدند که قابلیتهای معنوی و تواناییهای علمی و قدرت ابتکار و عزم راسخ نیروهای مسلح و تجربیات هشت سال دفاع مقدس سبب شده است که دنیا روی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران حساب باز کند و آن را جدی بگیرد، زیرا میداند هر جا عرصه مسئولیت و رزمآوری باشد، نیروهای مسلح سنگ تمام خواهند گذاشت.
وجود تفکر بسیجی در نیروهای مسلح که پایهگذار آن امام راحل عظیمالشأن بودند، مؤلفه دیگری است که ضمن شکستناپذیر کردن ایران اسلامی، به تعبیر زیبای مقام معظم رهبری این روزها رایحههای آن همچون عطر گلهای بهاری صادر شده است و کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد، تفکری که نسیم روحافزای آن اکنون عراق، سوریه، لبنان، غزه را معطر کرده و به لطف خداوند در آینده نه چندان دور، در قدس شریف و برای نجات مسجدالاقصی نیز شاهد آن خواهیم بود.
اما نکته مهم دیگر که این را باید مرهون هدایتهای فرماندهی معظم کل قوا دانست، حفظ آمادگیهای نظامی، فارغ از محاسبات سیاسی است، محاسباتی که درصورت تفوق بر ویژگیهای منحصر به فرد نیروهای مسلح ایران، میتوانست به عنوان عاملی بازدارنده، بر کارآمدیهای رزمی باشد. الهامبخشی و پیشرو بودن نیروهای مسلح ایران در عرصه نظامی و دستاوردهای مهم صنایع دفاعی متأثر از این شاخصه مهم است.
حمایت:این نسخه بدیل ندارد
«این نسخه بدیل ندارد»عنوان سرمقاله روزنامه حملایت به قلم ابراهیم رزاقی است که در آن میخوانید؛در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب اسلامی واژه ای به اسم «مقاومت»، همواره در ادبیات مسئولین و مردم، جایگاه ویژه ای داشته است و افراد و گروه هایی که خود را مقید به اجرا کردن این واژه مقدس در عرصههای گوناگون می نمودند از ارج و قرب خاصی هم برخوردار بودند. در چند سال اخیر با علنی تر شدن تهدیدات دشمن، بر اساس ارشادات مقام معظم رهبری، عبارت «اقتصاد مقاومتی» هم به فرهنگ واژگان انقلاب افزوده شده است. سیاست های اقتصاد مقاومتی یا به عبارت دیگر «استقلال اقتصادی» به علت تهاجم خارجی اهمیت شایانی پیدا کرده است. استقلال، از اصولی ترین شاخصه های انقلاب اسلامی است و حتی بر شعار «آزادی و جمهوری اسلامی» اولویت دارد.
با وجود مشکلات معیشتی، مردم قلباً مایلند برای تغییر اقتصادی کشورشان کاری انجام دهند و حتی مشارکت کنند، اما چنین موقعیتی، آنچنان که باید و شاید از سوی مسئولین به وجود نیامده است. کاملاً آشکار است که با تشدید شدن تحریم ها، به واقع درآمد کشور رو به کاهش گذاشته چون اتّکای اقتصاد ما به درآمدهای نفتی بوده است. اگر بخواهیم از کلیدواژه های بعضی از مسئولین، آدرس بگیریم، به یک کلمه که نشان از واقعیتی تلخ دارد، دلالت می شویم و آن «کاپیتالیسم» یا اقتصاد سرمایه داری است. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اقتصاد کشور ما نه سرمایه داری است و نه سوسیالیستی.
در اصل 44 قانون اساسی به متولی امر اقتصاد در حیطه بخش دولتی تصریح شده اما در کنار آن به مالکیت و سرمایه گذاری بخش خصوصی در کنار تعاونی ها نیز اشاره گردیده است ولی این تلفیق از نگاه مسئولین، مورد غفلت قرار گرفته است. نکته اینجاست که بعضی از متولیان امر اقتصاد در عمل، خود را مکلف و معتقد به اجرای سیاست های اقتصاد سرمایه داری می دانند اما در شعار نشان می دهند که به سیاست های اقتصاد مقاومتی وفادارند، بنابر این، به سیاست ها و برنامه ریزی های کاپیتالیستی خود، لباسی از اقتصاد مقاومتی می پوشانند. به زبان دیگر، تفسیری از اقتصاد مقاومتی دارند که ارتباطی به آن ندارد. سوالی که در این میان به ذهن متبادر می شود این است که چرا علیرغم تاکیدات مکرر رهبر انقلاب برای مبارزه با فساد و در زمانی که اقدام واقعی برای جلوگیری از فساد صورت نمی گیرد، کاری موثر صورت نمی دهند؟
مشروعیت مسئولین و نظام ما در میان کشورهای متمدن و صاحب دموکراسی از رتبه بالایی برخوردار می باشد که گواه آن، میزان مشارکت 80 یا 90 درصدی مردم در انتخابات است در حالی که در انتخابات اخیر میان دوره ای کنگره آمریکا، میزان مشارکت، زیر 19 درصد بوده است و چنانچه مسئولین، حرکتی جدی برای سر و سامان دادن اقتصاد صورت دهند با همراهی گسترده آنان مواجه خواهد بود. بعضی از مسئولین به هنگام قبول منصب، متعهد به قانون اساسی می شوند اما در اجرا، قانون اساسی را نادیده می گیرند و در جهت منافع شخصی و گروهی خود حرکت می کنند.
اگر نمایندگانی نتوانستند از منافع مردم و سیاست های اقتصاد مقاومتی دفاع کنند، باید آنقدر در مقابل جمع کثیر این جریان ارزشی، قلیل و شرمنده به نظر آیند که در دور بعدی انتخابات، موفق به ورود به مجلس و مناصب دیگر نشوند. نمایندگان وظیفه دارند اگر مجموعه ای در راستای اقتصاد مقاومتی حرکت نمی کند، به افشاگری دست بزنند. کسب استقلال اقتصادی کار بسیاری سختی است و نیاز به همراهی همه مردم دارد و اگر کسانی که از ضعف ها آگاه هستند، سکوت اختیار کنند، طبیعی است که مردم در ناآگاهی باقی مانده و نمی توانند برای تامین این هدف بزرگ، کمک کار باشند. این روشنگری ها می توانند به مردم کمک کند تا مسئولین ناشایست را بشناسند و آنان را برای دور بعدی مسئولیتشان انتخاب نکنند و افرادی لایق که اعتقاد عملی - و نه فقط اقرار لسانی- دارند، جایگزین آنان شوند.در حال حاضر که ما در موج مذاکرات هسته ای قرار داریم نباید وضعیت فوق العاده خود را فراموش کنیم.
آمریکا به فرموده امام و رهبری هیچ غلطی نمی تواند بکند اما بی تدبیری مسئولین در غفلت کردن از مستحکم نمودن اقتصاد، بیشتر از دشمن بیرونی، آسیب زاست. بنابراین نباید سرنوشت اقتصادی را به نتیجه مذاکرات گره زد. بعد از جریانات فتنه در سال 88، هجمه جدید دشمن به شکل علنی رونمایی شد و اگرچه بُعد امنیتی آن کنترل گردید اما فشار اقتصادی دشمن همچنان ادامه دارد. امید دشمنان - که از اعلام علنی آن هم اِبایی ندارند- تحت فشار قرار دادن اقشار آسیب پذیر از لحاظ اقتصادی است به حدّی که برانگیخته شده و علیه نظام موضع بگیرند. دشمن سعی می کند مردمی که خود این نظام را برپا کردند، علیه نظام قرار دهد. قاطبه مردم کشورمان، به فرمایشات رهبری معظم اعتقاد قلبی دارند و تمام آحاد جامعه همانگونه که در مقابل ظلم و استکبار جهانی مقاومت کردند، با جان و دل با اقتصاد مقاومتی همراه هستند جز عدّه ای قلیل که به دلیل منافع خود با کارشکنی در مقاطع حساس، مانع تحقق بخشیدن به آن شده و می شوند.
وقتی ما می دانیم که در بازی شطرنج دشمن، حرکت بعدی، به عنوان مثال تحریم واردات مواد غذایی، ماشین آلات و دارو است، چه دلیلی دارد که ما چنین نیازهایی را در داخل تولید نمی کنیم ؟ وقتی قطعات کارخانجات تامین نشود در نتیجه به تعطیلی کشانده میشوند؛ پس چرا دولت این قطعات را تولید نمی کند ؟ چرا مانند صنایع نظامی که بر اثر تحریم های طول جنگ، اکنون صاحب فناوری هستیم و علاوه بر نیاز داخلی، صادرات هم داریم، در عرصه اقتصاد نیز این فرمول تجربه شده را عملی نمی کنیم ؟ چرا چهره اقتصادی ایران در عرصه جهانی، مثل چهره مقاومت ما نیست ؟ باید راه امید دشمنان داخلی و خارجی را بست و اقتصاد و مقاومت را با یکدیگر تلفیق کرد تا آخرین تیر ترکش دشمن به سنگ بخورد. راه چاره همانست که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی نوروزی خود فرمودند: «اگر تحریمها اثر گذاشته است، علت آن اشکال اساسی در وابسته بودن اقتصاد کشور به نفت است و بر همین اساس باید اقتصاد بدون نفت از برنامههای اصلی و اولویتهای دولت باشد.»
آفرینش:ایدز و چالش اطلاع رسانی
«ایدز و چالش اطلاع رسانی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛هفته جهانی اطلاع رسانی ایدز، فرصتی است تا مسائل مربوط به این بیماری را باتوجه بیشتری مورد بررسی قرار دهیم و پیرامون آن مباحثی را مطرح کنیم. مباحثی که اغلب ریشههای فرهنگی و اجتماعی دارند و پرداختن به آنها در جامعه ما کمی با تعارف و ملاحظات خاص اخلاقی مواجه شده است. درسراسر دنیا در هفته اطلاع رسانی ایدز، راهپیماییها و کمپینهای حمایتی از این بیماران واطلاع رسانی گسترده برای عموم، صورت میگیرد و رسانهها به طورجامع مباحث مربوط به این "بیماری قرن" را پوشش میدهند. اما "هفته اطلاع رسانی ایدز" در کشورما دچار آفتی بزرگ در عرصه اطلاع رسانی شده است. به طوری که جز برگزاری همایشهایی تخصصی در مراکز پزشکی، چیز خاص دیگری صورت نمیگیرد.
متاسفانه یکی از مشکلاتی که در کشور ما وجود دارد آن است که با آهنگ جهانی حرکت نکردهایم بهطوری که بیماری ایدز در جهان در حال کاهش است ولی در ایران سیر صعودی پیدا کرده است. بنابر این ما خیلی عقب هستیم به همین دلیل، باید تمرکز را روی مشاوره و آگاهسازی مردم قرار دهیم. البته با راهاندازی مجموعههای تخصصی آزمایشگاهی HIV در کشور تاقدری به این مهم پرداخته شده است، اما این مجموعهها اکثرا درپایتخت راه اندازی شده و تعداد زیادی از مردم باآنها آشنا نیستند.
ازدیگر مشکلات ما درمبارزه با ایدز و آگاهی بخشی به جامعه، گیرکردن در مطرح سازی دلایل شیوع ایدز وراههای پیشگیری از آن است. متاسفانه ما به اشتباه "پنهان کاری" را مترادف با معنای "مصلحت" قرار دادهایم، درحالی که به هیچ وجه نمیتوان در زمینه ایدز به مصلحت اندیشی فکر کرد!. چرا که آسیبهایی که از قبل پنهان کاری و سرپوش نهادن بردلایل گسترش ایدز، درجامعه ایجاد میشود بسیار بیشتر و خطرناکتر ازملاحظات اخلاقی و مطرح نکردن دلایل گسترش و راههای پیشگیری از آن میباشد.
زمانی میگفتیم که انتقال ایدز از راه جنسی در کشور ما محدود است اما اکنون در ایران نیز مشابه دنیا این موضوع در الویت شیوع ایدز قرار گرفته است. لذا ما باید پنهان کاری را کنار بگذاریم و در مورد این برخوردهای خطرناک به جامعه آگاهی بدهیم. البته برخورد با رفتار جنسی مخفی در جامعه اسلامی ما کمی سخت است چرا که حجب و حیای اخلاقی تاحدی کار را سخت نموده است. اما باید رویه خود را تغییر دهیم و آشکارا صحبت کنیم. البته راههای هدفمندی برای این اطلاع رسانی وجود دارد که از جمله آن میتوان از سازمانهایی مانند آموزش و پرورش و رسانهها استفاده کرد وبا دسته بندی مخاطبان اطلاعات مناسب را به آنها بدهیم.
درمرحله بعدی باید راههای جلوگیری از ابتلا به ایدز از طرق مختلف و هدفگیری مخاطب صورت بگیرد. درحال حاضر جوانان ما به صورت جدی در معرض ابتلا به این بیماری از طریق رفتارهای پرخطر جنسی هستند. لذا میتوان با استفاده از واحدهای درسی در دانشگاهها، بهره گیری از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی آنها را مورد خطاب قرار داد و مطالب آموزشی را به دست آنان رساند.
قدم بعدی هم در اختیار گذاشتن دارو و گسترش مراکز درمانی تخصصی برای بیماران است. تقریباً 60هزار نفر از مبتلایان به ایدز در کشور هنوز از بیماریشان اطلاعی ندارند و این آمار بسیار تلخ است. چرا که به گفته وزارت بهداشت، این بیماری برای هر بیمار مبتلا به ایدز ماهانه 20 میلیون تومان هزینه دارد و این عدم آگاهی از ابتلا به بیماری فرصت را برای جلوگیری و پیشرفت بیماری از بین می برد و هزینه های سنگین تری را بر بیمار تحمیل خواهد کرد.
باتوجه به آمارهای موجود هنوز آتشفشان ایدز در کشورما فوران نکرده است. اما اگر تغییر الگوی انتقال ایدز جدی گرفته نشود، تا سالهای دیگر این تعداد مبتلایان چند برابر خواهد شد و ممکن است موج سوم ایدز، ایران را با تهدید جدی مواجه کند. نباید فراموش کنیم که جامعه جوان ما به شدت درمعرض خطر ابتلا به این بیماری از طریق رفتارهای پرخطر غیراخلاقی می باشد و از سوی دیگر نباید میزان رشد و آگاهی مردم را دست کم بگیریم و همچون دهه های قبل، عنوان کردن برخی مطالب آموزشی و بهداشتی را تحت لوای مصلحت اخلاقی از جامعه دریغ کنیم. چرا که این نوع برخورد منسوخ شده و با رشد آگاهی عمومی دیگر به عنوان مطالبی غیر اخلاقی قلمداد نمیشوند، بلکه جامعه نیازمند دریافت این نوع آموزشها و به کار بستن آنها در زندگی امروزی میباشد.
مردم سالاری:صبر معلولین تا چه حد؟
«صبر معلولین تا چه حد؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سعید ضروری است که در آن میخوانید؛نامگذاری روزهای سال به عناوین مختلف مجالی است برای گرامیداشت و آگاهی بخشی در سطحی کلان و بسترسازی برای ایجاد تغییرات و بهبود شرایط موجود. افراد دارای معلولیت هم در تقویم ملی و جهانی روز 12 آذر (سوم دسامبر) را به خود اختصاص داده اند تا فرصتی باشد برای آگاهی بخشی نسبت به تواناییها، نیازها، چالشها و محدودیتهای تحمیلی و همچنین یادآوری وجود 15 درصد از جمعیت که نیازهای متفاوتی از نظر دسترسی به امکانات شهری و زندگی اجتماعی دارند. میتوان این روز را فرصتی در نظر گرفت جهت یادآوری مسئولیت اجتماعی رسانهها، سازمانها و موسسات خصوصی و دولتی تا در برنامهها و تصمیمات خود نیازهای افرادی را که با محدودیتهای مختلفی مواجه هستند و در برخی موارد بیگناه در حصر خانگی بسر میبرند در نظر گرفته و بی تفاوت از کنارشان نگذرند. در کنار موانع متعدد شهری، موانع اجتماعی همچون نگاه خیره به معلولین، عدم پذیرش و بزرگنمایی اقدامات و طرحهایی که شاید بتوانند تنها حقوق اولیه افراد دارای معلولیت را تامین کنند گوشه ای از مشکلات و چالشهایی است که میتوان نام برد.
در نبود مسئولیت اجتماعی فردی و سازمانی، چماق قانون تنها گزینه در دسترس است که آن هم در بسیاری از موارد به دلیل کسری بودجه امکان اجرایی شدن ندارد. به عنوان مثال در ماده 8 قانون جامع حمایت از حقوق معلولان آمده است: «معلولان نیازمند واجد شرایط در سنین مختلف میتوانند با معرفی سازمان بهزیستی کشور از آموزش رایگان در واحدهای آموزشی تابعه وزارتخانههای آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دیگر دستگاههای دولتی و نیز دانشگاه آزاد اسلامی، بهرهمند گردند.» اما بعد از گذشت 10 سال از تصویب این قانون تحصیل رایگان در عمل تنها پرداخت 50 تا 60 درصد از شهریه را پوشش میدهد و این در حالی است که دانشجویان دارای معلولیت به علت دسترسی نداشتن به حمل و نقل عمومی با هزینههای سرسامآور حمل و نقل شهری و بین شهری و عدم مناسب سازی فضاهای آموزشی نیز مواجه هستند و داستان نخ نما شده خودروهای وارداتی ویژه معلولین و راهاندازی آسانسورهای مترو از دیگر مواردی است که هراز چند گاهی تیتر خبرها میشوند و مجدد به آرشیو منتقل میشوند.
روز جهانی افراد دارای معلولیت در جامعه ما که به دنبال فراهم کردن حقوق اولیه افراد معلول است شاید فرصتی باشد برای یادآوری نابرابریهای اجتماعی، آمار بالای بیکاریشان، مسکن، نگاه پایین دستی جامعه به معلولان، وعدههای تکراری و یادآوری انتظار دو ساله برای تصویب لایحه اصلاحیه قانون جامع حمایت از حقوق معلولان که در پس موجهای سیاسی و لوایح دو فوریتی در عمل فراموش شده است. حال اینکه این لایحه اصلاحیه تا چه حد بتواند توسط دولت تدبیر و امید اجرایی شود از جمله مواردی است که مصرانه جامعه معلولین بدنبال پاسخ آن هستند. با توجه به جامعیت لایحه اصلاحیه که با نظر سه جانبه مجلس، دولت و سازمانهای مردم نهاد معلولان تهیه شده است امید است تحولی در زندگی افراد دارای معلولیت صورت پذیرد و گوشه ای از مشکلاتی که کاسه صبرشان را لبریز کرده رفع شود. از این جهت 12 آذر فرصتی مغتنم است جهت طرح کردن و تکرار لیست مشکلات معلولان، ارائه و پیگیری راه حلها و اصرار بر درخواستهای قانونی- انسانی از مسئولین، نهادها و تشکلات مختلف جهت رفع تبعیضهای اجتماعی از جامعه معلولان بدور از هرگونه نگاه خیریه و دلسوزانه به بزرگترین اقلیت کشور.
ابتکار:روحانی و استراتژی حمله شیر
«روحانی و استراتژی حمله شیر»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن میخوانید؛اساتید علوم سیاسی و روابط بینالملل دراولین گام تدریس سیاست خارجی به دانشجویان خود یک امر مهم را متذکر میشوند و آن هم تاثیر مستقیم سیاست داخلی بر سیاست خارجی است. این اساتید به دانشجویان خود میگویند وقتی قرار شد پای میز مذاکره بروید و بر سر منافع ملی کشورتان با دیگران مذاکره کنید، سعی کنید کوله بار شما در سیاست داخلی پر از آرامش، اطمینان و اعتمادباشد تا به واسطه آن بتوانید کوله بار سیاست خارجی خود را نیز پرکنید. بر همین اساس و با مشاهده رفتار رئیس جمهور روحانی طی یک سال ونیم گذشته میشود فهمید که « شیخ دیپلمات» نیز این توصیه های دانشمندان علم سیاست را در دستور کار خود قرار داده است.
رئیس دولت یازدهم که با شعار برداشتن دیوار بی اعتمادی در سیاست خارجی و حل پرونده هستهای پای به عرصه انتخابات گذاشت، دوست دارد در پایان دو سالگی دولتش به این شعارها جامه عمل بپوشاند. او میداند که حل پرونده هستهای ایران یعنی حل بسیاری از مشکلات اقتصادی ایران و به همین خاطر او دوست ندارد این فرصت طلایی را از دست بدهد.
رئیس جمهور روحانی بر همین اساس و برای داشتن دست قدرتمند در مذاکرات هستهای سعی کرد در داخل مرزها سیاست تعامل با تمام گروهها و جریانهای سیاسی کشور را در دستور کار خود قرار دهد. حسن روحانی دست دوستی خود را از همان روزهای ابتدایی به سمت تمام نهادهای تاثیرگذار ایران دراز کرد تا آنها را با خود در مسیری که ترسیم کرده است همراه کند. او از فراجناحی بودن سخن به میان آورد، مجلس را در راس امور دانست، از جایگاه ویژه مراجع و حوزههای علمیه در نزد دولت گفت و از سپاه نیز خواست که با دولت همراه باشند.
رئیس جمهور به دنبال تشکیل ید واحدی برای مذاکرات هستهای بود. همین رفتار روحانی باعث شد برخی دوستان دولت لب به گلایه بگشایند که چرا روحانی در برابر برخی تندروها یا حتی برخی رفتارهای نمایندگان مجلس کوتاه میآید؟ این سوالها از دولت روحانی یک پاسخ دارد و آن هم اینکه اولویت اصلی روحانی حل پرونده هستهای و مشکلات اقتصادی مردم است و به همین خاطر نمیتواند شرایط کشور را به گونهای رقم بزند که هدف اصلی دولتش به خطر بیفتد. قطعا پنجه در پنجه شدن با رقبای سیاسی میتواند حواس و تمرکز دولت را پرونده هستهای به دعواهای سیاسی کشور بکشاند که میتواند ضربه سختی به مذاکرات هستهای وارد کند. برای پی بردن به آرامش سیاسی در داخل یک کشور در هنگام گفتوگوهای دیپلماتیک میتوانید به اوضاع اوباما قبل و بعد از در اختیار گرفتن اکثریت کنگره توسط جمهوری خواهان نگاهی کنید.
در مذاکرات ژنو، اوباما با دستی باز پای به میز مذاکره گذاشته بود و حرفی از راضی کردن هیچ کس نمیزد اما در وین او مجبور شد در تمام زمان مذاکره از راضی کردن کنگره در صورت توافق با ایران سخن به میان بیاورد و از این نگران باشد که رقبای جمهوری خواهش در مسیر موفقیت احتمالی او در سیاست خارجی در قبال ایران سنگ اندازی کنند. روحانی با یک تصمیم درست سیاست خارجی را با سیاست داخلی پیوند زد تا بتواند پروند هستهای ایران را به سرانجام برساند. قطعا رسیدن به توافق بزرگ با 1+5 میتواند ناقوس تغییرات در سیاست داخلی ایران را به صدا در بیاورد.
این رفتار روحانی یادآور سکانسی از فیلم « پل چوبی» است که در آن مهران مدیری در نقش«صبوحی» در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان سابق خود در مورد حس استاد، پس از لمس بدن شیر گفت:« فهمیدم که قدرت شیر توی عضلاتش نیست...توی وجودشه...وقتی میخواد چیزی رو بدست بیاره، با تمام وجود بلند میشه، با تمام وجود دنبالش میکنه، و با تمام وجود بدستش میاره...»روحانی نیز دقیقا از این همین روش برای به دست آوردن اهداف خود استفاده میکند. روحانی با «استراتژی حمله شیر» و با استفاده از تمام ظرفیت های کشور به پای میز مذاکره رفته است. استراتژی که میتواند نام او را به عنوان یک دیپلمات کارکشته و رئیس جمهور ایران در جهان جاودانه کند.
اعتماد:درباره افزایش قیمت نان
«درباره افزایش قیمت نان»عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد به قلم سعید لیلاز است که در آن میخوانید؛طبیعتا هر افزایش قیمتی ناخوشایند است. هیچ مصرفکننده و تولیدکنندهیی در دنیا، تمایل به افزایش قیمت هیچ کالایی ندارد. این عدم تمایل بهخصوص در مورد «نان»، که جزو کالاهایی است که در اصطلاح اقتصاددانان، کششناپذیری آن بسیار بالا بوده و قوت غالب مردم را تشکیل میدهد، اهمیت بسیاری دارد؛ اهمیتی که در طول پنج سال اخیر، فشارهای تورمی بر دوش افراد کمدرآمد جامعه ایران تا آنجا زیاد بوده که هر یک درصد افزایش قیمت در هر حوزهیی، فشارهای مضاعفی را بر مردم وارد میکند.
در شرایط عادی به هیچوجه قرار نداریم که بگوییم نان چه قسمت از هزینه این خانوارها را تشکیل میدهد، اما چون خانوارهای کمدرآمدی که معتقدم در این چند سال نیمی از قدرت خرید خود را از دست دادهاند، بخش مهمی از قدرت خرید خود را به نان اختصاص میدهند، قطعا افزایش قیمت نان ضربه سختی را به معیشت و قدرت خرید این دسته از خانوارهای ایرانی وارد خواهد ساخت.
اما وقتی قیمت کالایی بالا میرود، باید بتوانیم به درستی به ریشهها و عوامل آن توجه کنیم. واقعیت این است که با توجه به همه اتفاقاتی که طی چند سال گذشته روی داده، اگر قیمت نان افزایش پیدا نکند در عرضه نان تنها به این دلیل که کسی دیگر حاضر به پخت نان نیست، دچار مشکل میشویم. در حوزه نانواییها صرفه اقتصادی پخت نان به عنوان مشکلی بزرگ برای دولت وجود دارد که اگر دولت به مشکل نانواها هم توجه نکند، نمیتواند عرضه نان را به شکل درستی ادامه دهد.
در عین حال آنهایی که انتظار دارند که دولت برای نان یارانه بپردازد -که البته بجا هم است- باید همواره به این سوال هم بتوانند پاسخ دهند که در محل درآمد یارانههای نان، به خصوص در شرایط فعلی اقتصادی، این مقدار از کجا باید تامین شود؟ کسانی که میگویند این افزایش قیمت نباید صورت میگرفت، باید پاسخ دهند که یارانه مورد نظرشان که عنوان میکنند علاوه بر کشاورزان به نانواها هم تعلق بگیرد از چه محلی تامین شود؟ همه ما به درستی میدانیم مشکلات بسیار بزرگی در بودجه دولت وجود دارد؛ مشکلات بزرگی که دولت را مجبور به تهیه بودجهیی بسیار انقباضی و تعدیل شده کرده است.
اگر دولت تن به افزایش پرداخت یارانه نان برای جلوگیری از افزایش قیمت آن بدهد، یا باید آن را از محل بودجه عمرانی بپردازد که به منزله کاهش اشتغال و کاهش رشد اقتصادی کشور است، یا باید از محل کسری بودجه یا چاپ پول بدون پشتوانه آن را جبران کند. از آنجایی که دولت حسن روحانی بنا ندارد از جیب مردم پول برداشته و روز بعد با فخرفروشی به آنها یارانه بپردازد، معتقدم که شرافتمندانهترین راهحل را انتخاب و صادقانه این مشکل را با مردم مطرح کرده است. نه توسعه کشور را به معیشت روز مردم فروخته و نه آینده اشتغال ملت را تاریک ساخته است. با وجود اینکه میدانیم که چقدر این تصمیم سخت بوده و دولت فشار بسیاری را برای این تصمیمگیری تحمل کرده است اما چارهیی جز این ندارد.
پرداخت هر یارانهیی در حوزه اقتصاد اصولا بد نیست. ولی هر سیاست یارانهیی باید به سه سوال بتواند پاسخ دهد؛ چرا پرداخته میشود؟ به چه کسانی باید پرداخته شود؟ تا چه زمانی باید پرداخته شود؟ ولی در مورد «نان» به طور خاص، که پرداخت یارانه به آن کاملا توجیهپذیر است باید جواب دهیم که از چه محلی باید پرداخته شود؟ باید چه بودجهیی را حذف کنیم تا دولت بتواند یارانه نان را بپردازد؟ اگر نتواند این کار را انجام دهد چه کند؟ آیا منتقدین دولت توصیه میکنند که برای پرداخت یارانه بیشتر، دولت یازدهم هم اقدام به چاپ پول بدون پشتوانه کند؟
دنیای اقتصاد:تحریمها و تشویقها
«تحریمها و تشویقها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر یداله اثنیعشری است که در آن میخوانید؛مذاکرات و پیگیریهای منتهی به 24 نوامبر بالاخره به پایان رسید و نهایتا وزرای اروپایی، آمریکا، چین و مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با نگاه به منافع ملی کشورهای خود و متحدانشان که مخالف برنامه هستهای ایران هستند، بهمنظور انجام بررسیهای لازم و دستیابی به توافق نهایی با نمایندگان جمهوری اسلامی ایران تن به تمدید هفت ماههای برای ادامه بحثها دادند تا در وقت اضافه بتوانند روی مواضع ایران و مسائل باقیمانده بررسی بیشتری کرده و در مورد آنچه توافق حاصل نکردهاند، به نتیجه برسند. مهلت یکساله مذاکرات در حالی به پایان رسید که دو طرف در مورد برخی نظرات به توافق جامع نرسیدند و موافقت کردند که در مدت هفت ماه، پیگیریهای خود را ادامه دهند تا بالاخره با تعدیل مواضع، توافق نهایی حاصل و اجرایی شود.
بنابراین هیات سیاسی کشورمان تلاشهای متعهدانه خود را تحت حمایت رهبری، رئیسجمهور و ملت ایران، کماکان صرف به نتیجه رساندن مواضع کشور و متقاعد کردن طرف مقابل به پذیرش حداکثری این نظرات کنند.
آنچه تاکنون از مذاکرات عاید کشورشده و بهزعم نمایندگان 1+5 مشوقهایی برای نگهداشتن ما پشت میز مذاکره است، رفع برخی تحریمهای غیراصلی و آزادسازی مقادیری از داراییهای نقدی است که در آخرین مرحله مقرر شده، ماهانه 700 میلیون دلار از ارزهای توقیفی آزاد و آنطور که اعلام شده، به حسابهای خارجی بانک مرکزی واریز شود.
با توجه به این واقعیت که دلارهای آزاد شده، درآمد سالهای قبل کشور است که به علت توقیف، امکان استفاده از آنها در زمان خودش مهیا نبوده، لاجرم از منابع دیگری استفاده شده که البته هزینههایی را نیز به اقتصاد تحمیل کرده است. این واقعیت بیانگر آن است که در حال حاضر هزینه کردن آنها فاقد توجیه بوده و لازم است وضعیت آنها مورد برنامهریزی تخصصی و دقیق قرار گیرد، در غیر این صورت، احتمال دارد همین امکان تبدیل به خسارت شود.
در حالت غیر کارشناسانه، دو وجه را میتوان برای مصرف وجوه آزاد شده تصور کرد:
1- افزودن به داراییهای خارجی بانک مرکزی در ازای پرداخت ریال توسط این بانک به خزانه.
این اقدام مستلزم خلق پول جدید و افزایش نقدینگی، با نتیجه کاهش ارزش پول و تورم بیشتر است.
2- بهکارگیری در واردات کالا و خدمات با جمعآوری ریال از جامعه.
نتیجه این کار، واردات بیشتر با احتمال بروز صدمه به تولید داخلی خواهد بود. البته مدیریت منابع ارزی میتواند آنها را در طرحهای غیرمصرفی و زیربنایی به کار گیرد تا اثر بهتری در رفع نواقص و نارساییهای کشور داشته باشد.
3- استفاده از دلارهای آزاد شده در پرداخت بدهیهای دولت به بانک مرکزی و بانکها.
سالم سازی اقتصاد و شفاف کردن رابطه دولت با نظام بانکی، ایجاد امکان توسعه منابع بانکها در جهت وامدهی به بخشهای مولد و اشتغالزا و رد دیون هنگفت دولت به بانک مرکزی که بخش مهم آن مربوط به دولت قبل است، از اثرات مثبت این اقدام میباشد.
در عین حال، بهنظر میرسد هر چند رفع تحریم در کلیه مواردش باعث خیر و کمک به اقتصاد و مردم است، ولی با توجه به اثرات مختلف تحریمها، باید تلاش در رفع آنهایی کرد که مشکلات بیشتری برای کشور بهوجود آوردهاند. برای تحلیل موضوع، مقایسه آزادسازی دلار با برخی از تحریمها بررسی میشود:
استفاده از ارزهای آزاد شده، باید تحت سیاست و مدیریت دقیق صورت گیرد و صرف واردات کالاهای مصرفی یا فروش به بانک مرکزی نشود.از طرفی برای تحریمکنندگان تفاوتی ندارد که این مبالغ در حساب مسدودی یا حسابهای بانک مرکزی نزد بانکها یا صادرکنندگان آنها باشد. در مقابل برخی تحریمها اثرات بسیار مثبت و وسیعی دارند و بهتر است در مورد آنها چانهزنی شود. از جمله:
تحریم بانک مرکزی و تحریم نفتی، از جمله تحریمهایی هستند که بهطور روزمره به کشورخسارت وارد میکنند؛ بنابراین، رفع آنها اولا مدیران بخش انرژی را قادر میسازد تولید نفت، گاز و پتروشیمی را به میزان و کیفیت مناسب برسانند تا سهمیه و درآمد بحقی نصیب کشور شود. ثانیا بانک مرکزی نیز با آزاد شدن از تحریم، میتواند با مدیریت صحیح، وجوه و داراییهای ارزی کشور را در بانکهای معتبر و با شرایط مورد توافق نگهداری کند تا بتواند برخلاف سالهای قبل از آنها استفاده بهینه کند.
همکاری بانکهای معتبر در پذیرش اعتبارات اسنادی صادره از بانکهای ایرانی نیز از ثمرات رفع تحریم بانکی است که گشایش بزرگی در تامین نیازهای کشور کرده و باعث میشود صنعتگران و بازرگانان با حداقل هزینه و زمان، کالای مورد نظرشان را وارد یا صادر کنند.
نتیجه آنکه: 1- پرهیز از ورود وجوه ارزی آزاد شده به بخش مصرفی و استفاده از آن در بخش زیربنایی، همچنین پرداخت مطالبات بانک مرکزی و بانکها از دولت، مناسبترین راهکار برای بهکارگیری این منابع است. 2- اهتمام دررفع تحریمهای اصلی که هزینههایی برای کشور ایجاد کرده، هنر بزرگ مدیران عالیرتبه و دستاندرکاران مذاکرات با مدد الهی در مدت باقیمانده خواهد بود.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد