سروان میری پس از مطالعه پرونده‌ای قدیمی، برق را خاموش کرد و خوابید. ساعت 6 صبح با صدای زنگ تلفن همراهش از خواب بیدار شد.
کد خبر: ۷۴۰۶۳۶
جنایت در شب بارانی

ـ بله. بفرمایید.

ـ سلام جناب سروان. اصغری، مامور کلانتری 12 هستم. ساعتی قبل قتلی در حوزه کلانتری به ما گزارش شد. بازپرس جنایی گفتند شما رو هم باخبر کنیم.

سروان آدرس را گرفت و راهی محل جنایت شد. باران می‌بارید، اما خیابان‌ها هنوز شلوغ نشده بود. پس از نیم ساعت خود را به محل قتل رساند. خانه‌ای ویلایی در شمال شهر. خودروهای پلیس و آمبولانس پزشکی قانونی با چراغ‌های روشن سروان را برای پیدا کردن محل قتل راهنمایی کرد.

چهار پنج نفر از اهالی کنجکاو، رفت‌وآمدها به محل جنایت را زیر نظر دارند. سروان با نشان دادن کارتش وارد خانه می‌شود. مامور کلانتری پس از مشاهده کارآگاه به سمت او آمد تا گزارش تحقیقات اولیه را به او بدهد.

«جناب سروان، مقتول حسین چهل ساله و صاحب کارخانه... است. جسدش در راهروی خانه و توسط خدمتکار پیدا شده. به احتمال قوی اصابت یک ضربه سخت به سر حسین باعث مرگ او شده است. حسین هر روز صبح ساعت 5 به کارخانه می‌رفت. امروز صبح خدمتکار وقتی متوجه غیبت حسین می‌شود، برای بیدار کردن او به طبقه بالا می‌رود که با جسد روبه‌رو می‌شود. همسر مقتول هم مدعی شده به علت مصرف داروهای اعصاب خوابش سنگین بوده و متوجه ماجرا نشده تا این‌که خدمتکار او را بیدار کرده است.»

سرقتی هم شده؟

نه هیچ سرقتی صورت نگرفته است.

سروان وارد ساختمان شد. صدای شیون زنی فضای خانه را پر کرده بود. کارشناسان بررسی صحنه جرم در حال اثربرداری بودند. کارآگاه با کمک مامور کلانتری به طبقه بالا رفت. جسد مرد میانسال با صورت روی زمین افتاده بود. شکافی روی پیشانی مقتول دیده می‌شد. جسد با در اتاق خواب سه متر فاصله داشت و بررسی صحنه نشان می‌داد، حسین در حال رفتن به سمت راه‌پله بوده که با قاتل درگیر شده و با ضربه مرگبار او به قتل رسیده است.

مرد جوانی در گوشه‌ای از راهرو ایستاده و نگاهش به جسد دوخته شده بود. مامور کلانتر به او اشاره کرد و به سروان گفت: مهدی، خدمتکار خانه است. مرد خونسردی است و سعی می‌کند خود را از مرگ صاحبکارش ناراحت نشان دهد. شب قبل مقتول با او درگیر شده و تهدید کرده بود اخراجش می‌کند.

میری به سمت مهدی رفت و او را به اتاقی برد تا بازجویی کند.

چند وقت است اینجا کار می‌کنی؟

من شش سال در کارخانه حسین آقا کار می‌کردم. به خاطر رفتارم آقا به من اعتماد کرد و خواست به خانه بیایم و در اینجا به عنوان خدمتکار کار کنم.

دیشب برای چه با مقتول درگیر شدی؟

درگیر. من جرات درگیری با حسین آقا را نداشتم. برنج کمی بوی سوختگی می‌داد و آقا به این موضوع اعتراض کردند. من هم عذرخواهی کردم.

قرار بود امروز اخراج شوی؟

نه این‌طور نیست. آقا زود عصبانی می‌شد و تهدید به اخراج می‌کرد، اما خیلی زود آرام می‌شد و فراموش می‌کرد.

هر روز صبح مقتول را بیدار می‌کنی؟

نه امروز برای صبحانه نیامدند. به موضوع مشکوک شدم و به طبقه بالا آمدم که با جسد آقا روبه‌رو شدم. خانم را یک بار صدا زدم که او با دیدن جسد گفت به پلیس زنگ بزنم.

دیشب مورد مشکوکی ندیدی؟

نه من شب‌ها در اتاق سرایداری که پشت ساختمان است، می‌خوابم.

کارآگاه اظهارات مهدی را در دفترچه‌اش نوشت و سراغ همسر مقتول رفت که صدای شیون و زاری او از اتاق خواب می‌آمد.

مریم لبه تخت نشسته بود و زن جوانی سعی می‌کرد او را آرام کند. سروان خودش را معرفی کرد و وارد اتاق شد. از زن جوان که بعد معلوم شد خواهر مریم است، خواست بیرون اتاق منتظر بماند.

به او تسلیت گفت و خواست با دقت به پرسش‌ها پاسخ دهد تا بتواند قاتل را دستگیر کند.

همسرتان با فردی مشکل نداشت؟

نه او مرد آرام و مهربانی بود. هیچ وقت با کسی با تندی صحبت نمی‌کرد.

دیشب متوجه مورد مشکوکی نشدید؟

من به علت مشکل اعصاب، دارو مصرف می‌کنم. دیشب هم دارو خورده بودم. صبح متوجه صدای پا در راهرو شدم. بعد هم صدای مهدی آمد که همسرم را صدا می‌کرد. از اتاق بیرون آمده و با جسد حسین روبه‌رو شدم.

سروان نگاهی به اطراف اتاق انداخت. در کنار تخت یک مجسمه برنزی بود. هیچ مورد مشکوکی دیده نمی‌شد. قصد داشت از اتاق خارج شود که متوجه لکه خونی در مقابل در شد.

ماموران کلانتری را صدا زد و از او خواست خانه را به طور کامل بگردند. پس از نیم ساعت یکی از ماموران در آشپزخانه، مجسمه برنزی که نمونه‌اش را در اتاق خواب دیده بود، در میان ملحفه‌ای خون‌آلود پیدا کرد.

تحقیقات در این زمینه ادامه داشت. سروان به بررسی خانه پرداخت. با حضور بازپرس جنایی گزارش خود را ارائه کرد و قاتل ساعتی پس از قتل دستگیر شد و سه روز بعد در اداره آگاهی مهر سکوت را شکست.

پاسخ معمای پلیسی

1 ـ در خودکشی فرد با هر دستی ضربه بزند، ضربه سمت مقابل بدن وارد می‌شود. فردی که با دست راست ضربه زده باید ضربه‌اش به سمت چپ بدن وارد می‌شد.

2 ـ نرگس روز حادثه با مادرش صحبت کرده و اگر قصد خودکشی داشت رفتارش مانند هر روز نبود.

3 ـ وحید کلید خانه مقتول را داشت و روز حادثه نیازی نبود به کلانتری برود و در صورت نگرانی می‌توانست خودش راهی آنجا شود و پازل را نیمه رها نمی‌کند و حل پازل نشان از آرامی او داشته است.

4 ـ هیچ‌کس برای خودکشی با این روش اقدام نمی‌کند و پس از ضربه در واکنش به درد دستش روی چاقو نمی‌ماند.

در این مسابقه 187 نفر از خوانندگان شرکت کرده که 103 نفر پاسخ صحیح داده‌اند. از میان خوانندگانی که پاسخ صحیح داده‌اند آقای محمدرضا عزلت از قم با شماره 0138...0910 به قید قرعه برنده شده‌اند.

از میان نظرات خوانندگان

4990...0901 سلام، ممنون از بچه‌های تپش، ممنون از شما به خاطر مطالبتون.

2291...0912 سلام کارمند اورژانس 115 قم هستم. هر ماه یکی از خاطرات بچه‌های 115 را در ارتباط با احیای بیماران در تپش درج کنید تا باعث تنوع مطالب شود.

5818...0911 سلام. چرا هر هفته صفحات تپش کمتر می‌شه لطفا بیشترش کنید.

تپش: ضمیمه تپش هر هفته در 16 صفحه منتشر می‌شود و تعداد صفحات آن تغییری نداشته است.

3369...0930 سلام. واقعا ممنون از طراحی زیبا صفحه معما. از قبلی خیلی بهتره.

0050...0911 سلام. با تشکر فراوان از روزنامه جام‌جم بخصوص ضمیمه تپش. لطفا صفحاتی هم در مورد کسانی که از دام اعتیاد نجات پیدا کرده‌اند چاپ کنید تا پیام بهبودی به دیگر عزیزان دربند اعتیاد برسد که زندگی بدون موادمخدر امکان‌پذیراست. اعتیاد عروس مرگ است.

3598...0913 معمای پلیسی سخت‌تر شده است.

1458...0912 سلام درخواست دارم مطالب گفت‌وگو و سرگذشت مجرمان را بیشتر کار کنید تا باعث عبرت افرادی شود که فکر مجرمانه دارند.

9941...0917 گزارش هفت زن خوب بود، اما کاش عکس این زنان را هم چاپ می‌کردید.

شما خواننده گرامی با معرفی قاتل و با اشاره به دو دلیل کارآگاه می‌توانید در مسابقه معمای پلیسی شرکت کنید. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 30011224 ارسال کنید.

وحید شکری / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها