کیهان:لطفاً به فکر سقف هم باشید!
«لطفاً به فکر سقف هم باشید!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛تنها چهار روز دیگر تا پایان ضربالاجل برای رسیدن به توافق بلندمدت هستهای باقی مانده است و دیگر خبری از پیشبینیهای خوشبینانه مبنی بر رسیدن به توافق در تاریخ مذکور (سوم آذر) نیست. اما آیا این وضعیت به ترک اتاق مذاکره و اعلام شکست خواهد انجامید؟ پاسخ منفی به نظر میرسد.
باراک اوباما با شعار تغییر پا به کاخ سفید گذاشت. شش سال از ریاست جمهوری وی میگذرد و نه تنها نتوانست تغییری ایجاد کند بلکه نارضایتیهای داخلی در آمریکا شدت گرفته که نمود آن را در کاهش بیسابقه محبوبیت اوباما میتوان دید. امری که در انتخابات اخیر تاثیری تعیینکننده داشت. میزان پایین مشارکت در این انتخابات به اعتراف خود آمریکاییها در 200 سال گذشته بیسابقه بود و دموکراتها اکثریت سنا را به نفع جمهوریخواهان از دست دادند. در حال حاضر اوباما را باید سیاستمداری ورشکسته دانست.
وقتی اوباما به کاخ سفید رفت، مدعی شد میخواهد سیاست خارجی کشورش را براساس دیپلماسی پیش ببرد و جهان را جای امنتری کند. آن زمان هم خاورمیانه گلستان نبود اما با گذشت شش سال، اینک خاورمیانه به دریایی از آتش و خون تبدیل شده که اشتباهات استراتژیک و محوری کاخ سفید در این تراژدی را نمیتوان نادیده گرفت. برای چنین سیاستمداری، مذاکرات هستهای با ایران و نتیجه آن، آخرین شانس است و شکست مذاکرات کلکسیون ناکامیها را تکمیل میکند.
دولت یازدهم نیز طی بیش از یک سالی که از عمر آن میگذرد بخش اعظم انرژی و توان خود را معطوف به مذاکرات هستهای کرده است و اغراق نیست اگر بگوییم به نوعی حیثیت سیاسی خود را به این مذاکرات پیوند زده است. برای چنین دولتی، شکست مذاکرات هستهای ناکامی بزرگی است.
اگر چه مذاکرات مسقط و مذاکرات اخیر در وین در سکوت خبری برگزار میشود و تقریباً خبری از جزئیات آن به بیرون درز نکرده است اما فضا و روند گفت و گوها حاکی از آن است که به احتمال قوی در پایان ضربالاجل سوم آذر، اعلام خواهد شد توافقی کلی شکل گرفته است و به نتیجه رسیدن درباره جزئیات به آینده موکول شده است. دریک توافق کلی، هرکسی میتواند برداشت خود را از موضوع داشته باشد. دولت یازدهم میتواند جشنی برپا کند و آن را فتحالفتوح بنامد و آمریکاییها نیز میتوانند ادعا کنند فعالیت هستهای ایران را متوقف کردهاند و جشن بگیرند!
نگاهی به گزارشهای راهبری مراکز تصمیمساز غربی نشان میدهد، آنان از مدتها قبل و در حالی که امید بسیاری به نتیجه مذاکرات توافق نهایی وجود داشت، سناریوهای مختلفی را برای شکست احتمالی مذاکرات پیشبینی کردهاند. سناریوی نخست (plan A) آنها توقف و برچیدن کامل برنامه هستهای جمهوری اسلامی از راه مذاکره و تبدیل این برنامه به یک فعالیت کاریکاتوری و نمایشی (غیرصنعتی) است.
به اعتراف خود آنها فرقی هم نمیکند که این برنامه هدفش صلحآمیز یا نظامی باشد، به هرحال باید برچیده شود. اگر چه آنان با توافقنامه موقت ژنو موفق شدند مانع از پیشرفت برنامه هستهای ایران شوند اما این سناریو تا کنون به دلیل مقاومت جمهوری اسلامی تکمیل نشده است.
محتوای کلی سناریو و طرح دوم آنان (plan B) برای شکست احتمالی مذاکرات از این قرار است؛ باید فضای رسانهای و افکار عمومی علیه ایران به شدت تحریک و مخدوش شده و جمهوری اسلامی مسئول این شکست معرفی شود. تحریمهای قبلی به جای خود باقی میماند و تحریمهای جدید و سختتری وضع خواهد شد و تهدید - البته توخالی- تل آویو برای حمله به ایران نیز بیشتر میشود!
آنان برای تاثیرگذاری بر محاسبات جمهوری اسلامی، در حالی که طرح نخست خود را دنبال میکنند، طرح دوم را به شدت تبلیغ کرده و روی آن مانور میدهند. دنیس راس از سیاستمداران کهنهکار آمریکایی در تحلیلی در فارن افرز در این زمینه مینویسد؛ اگر ایران بپذیرد که در صورت شکست مذاکرات چیزهای زیادی را از دست میدهد، آن وقت حصول توافق محتملتر خواهد شد.
خلاصه سناریوی دوم غرب برای مذاکرات در دو گزاره خلاصه میشود؛ چماق افزایش تحریم و تهدید حمله نظامی. باید توجه داشت که این سناریو عملاً چیزی جز یک عملیات روانی و فریب نیست. اگر آمریکاییها و یا رژیم صهیونیستی اندکی احتمال میدادند که با حمله نظامی میتوانند به اهداف خود علیه جمهوری اسلامی ایران دست یابند، لحظهای در اجرای آن تعلل نمیکردند و مگر نه آنکه صراحتاً اعلام کردند هدف اصلی از لشکرکشی به منطقه پس از تئاتر 11 سپتامبر، جمهوری اسلامی ایران بوده است؟
و اما درباره افزایش تحریمها نیز باید گفت به اعتراف خود تحریمکنندگان، چنین حجم و موجی از تحریم علیه یک کشور در طول تاریخ بیسابقه است. آنان اکنون صنعت نفت و مبادلات پولی ایران در سطح بینالمللی را نشانه رفتهاند و میتوان گفت تحریمها به سقف خود رسیدهاند. پس از این چه اتفاق دیگری میتواند روی دهد؟ صادرات فرش و پسته را هدف بگیرند؟!
در این سوی ماجرا، اگرچه دولت یازدهم - براساس راهبردی اشتباه- تمام تخممرغهای خود را در سبد توافق احتمالی هستهای گذاشته است اما آیا داشتن طرح جایگزین و کار کردن روی آن، منافاتی با مذاکره و هرگونه نتیجهای دارد؟
همانگونه که در ابتدای این یادداشت ذکر شد، به احتمال قوی توافقی کلی اعلام خواهد شد، توافقی که جزئیات مهم و تعیینکننده را به آینده موکول خواهد کرد. همان جزئیاتی که پس از گذشت یک سال بر سر آنها توافقی نشد و در آینده نیز هیچ تضمینی وجود ندارد که سرنوشت آنها چه خواهد شد. طبق اخبار منتشر شده، آمریکاییها حداکثر بخشی از تحریمها را تعلیق - نه لغو- خواهند کرد. مسئلهای که هرلحظه میتواند منقضی شود و با سوابقی که از آمریکا داریم، به هیچ عنوان قابل اطمینان نیست.
خوشبختانه دولت یازدهم این شانس را داشته است که بدون زحمت مطالعه و فکر، سناریوی دوم خود را داشته باشد و آن سناریو چیزی نیست جز سیاستهای «اقتصاد مقاومتی». البته حق و درست آن بود که دولت این طرح را به عنوان طرح اول خود انتخاب میکرد و سرمایهگذاری اصلی خود را حوزههای مختلف روی آن متمرکز میکرد. حال که دولت ترجیح داده است توافق هستهای را به عنوان طرح اول خود انتخاب کند، غفلت از اهمیت طرح دوم رسیدن به اهداف صحیح و واقعی طرح نخست را نیز اگر نگوئیم ناممکن، دستکم بسیار سخت میکند. متاسفانه برخی شواهد نشان میدهد این طرح در دولت چندان جدی گرفته نشده است که اگر جدی گرفته شده بود، مشاور رئیس جمهور مزیت اقتصادی کشور را در آبگوشت بزباش و قورمهسبزی خلاصه نمیکرد!
آمریکا و رژیم صهیونیستی به ما حمله نکرده و نمیتوانند حمله کنند چون میدانند که توان نظامی جمهوری اسلامی قدرت پاسخگویی قاطعی در این زمینه دارد. پس عاجزانه درخواست میکنند که بیایید درباره توان موشکی مذاکره کنیم! اما اقتصاد ما را با تحریم نشانه رفتهاند چون دچار ضعفهایی مزمن در این زمینه هستیم. حکم عقل سلیم در این ماجرا چیست؟ دست به دامان دشمن شدن و درخواست رفع تحریم یا برطرف کردن نقطه ضعف؟ وقتی سقف خانه سوراخ است و منطقه بارانی، بهتر است یکبار زحمت خیس شدن و رفتن به بام و تعمیر سقف را بکشیم یا سطلی روی زمین بگذاریم و هرساعت آن را خالی کنیم و امیدوار باشیم شاید باران بند بیاید؟!
خراسان:آمریکا و راهبرد محوریت شرق
«آمریکا و راهبرد محوریت شرق»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد کاظم تارخ است که در آن میخوانید؛آمریکا مهمترین بازیگر فرا منطقه ای در آسیا، خاورمیانه و شرق آسیاست که از زمان پایان یافتن جنگ جهانی دوم به گونه های متفاوت حضور خود را در هیبت های مختلف حفظ نموده است. این کشور پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 به بهانه مقابله با تروریسم با تمام توان در خاورمیانه حضوری جدی تر یافت و دو جنگ عراق و افغانستان را به همراه متحدانش رقم زد. آمریکا پس از یک دهه جنگ در این منطقه بیش از 6 تریلیون دلار هزینه کرده و در نهایت بدون هیچ پیروزی ملموسی ناگزیر به خروج نیروهایش از عراق و افغانستان شده است. خروج نیروهای آمریکایی از عراق به طور کامل و در مورد افغانستان که مقرر است تا پایان سال جاری میلادی صورت پذیرد. اما موضوع پیمان امنیتی و تمکین دولت جدید افغانستان ممکن است در این امر خلل به وجود آورد ولی پر واضح است که آمریکا علی رغم تحمل هزینه های سنگین نتوانسته در این سال ها یک چهره قدرتمند از خود به حامیانش در منطقه نشان دهد. برهمین اساس راهبرد امنیت ملی دولت اوباما در این برهه از زمان کاستن از تعهدات این کشور در اروپا و خاورمیانه است.
در شرق آسیا نیز آمریکا حضوری طولانی و متحدان زیادی دارد لیکن به این علت که این منطقه بیشترین چالش امنیتی را برای آمریکا دارد در راهبرد امنیت ملی آمریکا چین جایگاه خاصی دارد و واشنگتن برقراری موازنه با این کشور به عنوان اولویت در راهبرد را دنبال می کند تغییر اولویت داشتن چین در راهبرد امنیت ملی آمریکا سبب شده که این نگرش منجر به تهیه یک سند جدید راهبردی شود که در سال جاری میلادی منتشر می شود. سفر رییس جمهور ایالات متحده آمریکا در اردیبهشت ماه سال 93 به چهار کشور شرق آسیا بار دیگر سبب توجهات غرب به شرق آسیا گردید.
چین کشوری است بسیار وسیع با جمعیتی بالغ بر یک میلیارد و نیم و رو به رشد در بین کشورهای تراز اول جهان از لحاظ اقتصادی و تولید ناخالص ملی چین به عنوان قدرتی بزرگ در حال ظهور است تا هژمونی آمریکا را در شرق به چالش بکشاند . بر همین اساس کاخ سفید با احساس خطر سیاست محوریت آسیا را در دستور کار خویش قرار داد . ظهور ژاپن و چین و بیشتر کشور های شرق آسیا به عنوان قدر ت های جدید اقتصادی معادلات قدرت را در این منطقه تحت تاثیر قرار داده و تداوم آن می تواند تغییرات جدی در نظام بین الملل ایجاد نماید. در میان کشورهای شرق آسیا چین هم به لحاظ قابلیت های ملی و هم به دلیل تعارضات عقیدتی از موقعیت متفاوتی برخوردار است .
چین ظرفیت ها و قابلیت های بالایی برای به چالش کشیدن موقعیت آمریکا در منطقه و نظام بین الملل دارد و از این نظر مناسبات چین با آمریکا ویژگی هایی دارد که قابل قیاس با سایر کشورها نمی باشد از سویی چین رقیب سرسخت آمریکاست و از طرفی آمریکا نیازمند به داشتن روابط با چین است . اوباما که راهبرد کاخ سفید را در 2012 بر محوریت شرق ترسیم کرد براین باور بود که کشورهای شرق آسیا بیشترین تاثیر را از چین می گیرند . در این راهبرد فرض براین است که هرکدام از کشورهای منطقه شرق آسیا به ویژه چین به دلیل پیوند خوردن با نهادهای چند جانبه منطقه ای ، گسترش سرمایه گذاری و تجارت منطقه ای، حفظ حضور نظامی گسترده و پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر شرایط ویژه ای را به وجود آورده اند که در سرنوشت یکدیگر موثرند.
قابلیت های قدرت افکنی زیادی در کشورهای شرق آسیا وجود دارد که آمریکا نمی تواند مانع آن بشود. لذا آمریکا برای امنیت متحدین راهبردی خود در برابر تهدیدات دیگر کشورها مشکل اساسی دارد و عدم پایبندی به تعهدات فی مابین از سوی آمریکا سبب شده موقعیت آمریکا در منطقه و نظام بین الملل زیر سوال رفته و به چالش کشیده شود این در حالی است که هر کدام از کشور های منطقه به دنبال گسترش روابط خود با آمریکا می باشند ولی به دنبال برقراری روابط بهتر با چین نیز هستند. این روابط دوگانه کشورهای شرق آسیا با چین سبب بروز وضعیت پیچیده ای در تعامل بین این دو کشور در حوزه های مدیریت مسائل نظامی و اقتصادی شده است از جهتی آمریکا و چین نمی توانند مانند دوران جنگ سرد و جهان دو قطبی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق عمل نمایند. یک نویسنده آمریکایی که برای موسسه کارنگی قلم می زند در تحلیل چگونگی مدیریت کردن چین از سوی آمریکا با اشاره به نکات اصلی راهبرد آمریکا در شرق در گزارشی که ارائه می دهد این گونه می آورد:
- در شرایط فعلی آمریکا موقعیت برتر خود را نسبت به چین در مسائل اقتصادی از دست داده است با توجه به افزایش قابلیت های اقتصادی چین در دو دهه اخیر
– پدیدار شدن زمینه های بروز خطر در امنیت آمریکا و متحدانش در شرق آسیا
– بالا رفتن سهم چین در تنظیم معادلات منطقه ای و افزایش قابلیت های این کشور در نظام جهانی
– عدم کار آمدی راهبرد مهار چین ارطریق قطع روابط همسایگانش
آمریکا سعی دارد در دو حوزه نظامی – اقتصادی در منطقه شرق آسیا تعادل برقرار نماید و متحدانش را به خود امیدوار و از گرایش هر چه بیشتر آنها به چین ممانعت به عمل آورد هم اینک آمریکا ومتحدانش از تسلط چین بر روی ذخایر نفت در دریای چین نگرانی هایی دارند . ذخایر نفتی که کشف شده و ذخایری که هنوز شناخته نشده اند می تواند آینده جریان حرکت انرژی را جابجا نماید از این جهت است که کشورهایی همچون مالزی ، فیلیپین، تایوان ، ویتنام و برونئی در بهره برداری از ذخایر نفت در مورد اراضی خود با چین اختلافاتی دارند ولی حاضر به دوری از پکن نمی باشند.
آمریکا در این میان ضمن اینکه به دنبال ایجاد روابط گسترده با چین است از سوی دیگر در پی اجرای تعهدات خود با متحدانش می باشد که از لحاظ اقتصادی به شدت به چین وابسته اند این رویکرد سبب شده که یک پیچیدگی خاصی در روابط چین و آمریکا و این دو کشور با سایر کشورهای منطقه به وجود آید و همین امر قدرت آمریکا را در شرق آسیا تنزل دهد چرا که متحدان آمریکا در جاهایی که حمایت و پشتیبانی این کشور را در مقابل چین طلب می کنند اثری از حمایت را ندیده و آمریکا را در پشتیبانی خود نمی بینند. سفر رییس جمهور آمریکا باراک اوباما به شرق آسیا به عیان ثابت کرد که آمریکا تمایلی به مهار و منزوی کردن چین نداشته و بیشتر متحدانش رابه خویشتن داری فرا می خواند. آمریکا از چین هم خواستار تمکین حاکمیت قانون و مقررات بین المللی شده است. در پایان باید گفت که جهان تک قطبی به زودی در زیر چرخ های قدرت اقتصادی نظامی شرق دوران افول خود را نظاره گر می باشد.
جمهوری اسلامی:پیچیدگی در تحلیل فساد
«پیچیدگی در تحلیل فساد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛قضیه سید محمود علیزاده طباطبایی، وکیل مدافع جناب مهدی هاشمی بهرمانی رفسنجانی، در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم فرمودند: «شرکت استات اویل تنها شرکت اروپایی بود که علی رغم تحریم ها، وارد مذاکره با ایران شد و قرارداد منعقد کرد و هنوز هم آقای زنگنه به عنوان وزیر نفت که آن روز نیز وزیر نفت بود، میگوید این قرارداد جزء افتخارات من است» (تسنیم، 25/8/93، خبر شماره: 558445). توضیح اینکه، شرکت نفتی نروژی استات اویل در سالهای 2003 و 2004، رشوهای به مبلغ 15/2 میلیون دلار به شرکت مشاورهای با مالکیت مهدی هاشمی بهرمانی رفسنجانی پرداخت کرده است. استات اویل در نروژ، با عنوان «ارتشاء» (Bribery) مجرم شناخته شده و محکوم گردیده است، اما طرف ایرانی، که در سند شماره 132 اداره مواد مخدر و جرایم ملل متحد، با عنوان «پسر رئیس جمهور سابق ایران، و همچنین، یکی از مدیران شرکت ملی نفت ایران» معرفی شده است، هم اکنون، در انتظار حکم به سر میبرد.
در زمان وقوع جرم، یعنی در سال 1381 و 1382، ایران، هشت سال بود که تحت تحریمهای فلج کننده نفتی که از زمان دولت دموکرات بیل کلینتون در سال 1995/ 1373 وضع شده بود، بخش نفت ایران در مضیقه قرار داشت. یک سال بعد، قانون موسوم به داماتو (سناتور جمهوریخواه) شرایط صنعت نفت در ایران را دشوارتر کرد. این نکته را هم باید اضافه کنیم که سابقه وضع تحریم ها علیه ملت ایران، به سال هزار و سیصد و سی و دو، و کابینه دکتر مصدق باز میگردد و در آن وقت و پس از انقلاب اسلامی، تقریباً هیچ زمانی نبوده است که ما بدون تحریمهای غرب زندگی خود را بگذرانیم.
این دو پاراگراف، بیانگر دو واقعیت در اقتصاد ایران هستند. از یک طرف، ما در حصر، مجبور به انجام مبادلات خود در جهان بودیم و هستیم، و از طرف دیگر، با عنایت به اینکه تحریم ها و رژیم و مرجع وضع آنها را عادلانه و مشروع نمیدانیم، در این فضا، ناگزیر، باید به اقدامات زیر زمینی برای پیشبرد اقتصاد و توسعه خود دست بزنیم. در این شرایط، سکتور بزرگی از اقتصاد ایران، به هدف دور زدن تحریم ها، لاجرم غیر شفاف میشود، و در محیط غیر شفاف، کسب نا مشروع هم یحتمل اتفاق میافتد و فساد و به تبع آن احزاب سیاسی و رقابتهای انتخاباتی آلوده میشوند (چنانچه این رسوخ فساد اقتصادی به فساد سیاسی در پرونده غلامحسین کرباسچی به اثبات رسید).
آنچه امروز، پرونده کرسنت، یا استات اویل هورتن را غامض میسازد، این است که مدافعان این پروندهها، ممکن است نظر به شرایط تحریم، تفسیر خود را چنین بیان دارند که «این قرارداد جزء افتخارات من است». در واقع، آنها میگویند و رفتار رئیس جمهور دکتر حسن روحانی در اصرار بر وزارت عالیمقام بیژن نامدار زنگنه هم مؤید آن است که آنها، به این شیوهها مشغول کار راه اندازی از کشور بودهاند و هم اکنون نیز به همین دلیل حضور آنان در وزارت نفت ضرورت دارد.
در مقابل، مخالفان فساد و هواداران شفافیت، از این ایده دفاع میکنند که اگر ما در شرایط تحریم وارد فاز اقتصاد غیر شفاف شویم، و عملاً به شکل گیری قدرتهای مافیایی تن دهیم، در این صورت، رفته رفته این قدرت ها، فساد را به عمق اقتصاد و سیاست و بوروکراسی ما طوری تزریق میکنند که خسارت آن، از خسارت توسعه نیافتگی ناشی از تحریم ها بیشتر است. داشتن یک توسعه بطئی و مستقل و درونزا زیر بار تحریمها، بهتر از یک توسعه شتابناک متکی به گسترش شبکههای قدرت زیر زمینی و مافیایی است.
هر دو تفسیر، هوادارانی دارند، و بیانات هر یک قابل اعتناست. من تفسیر دوم را ترجیح میدهم، ولی در این نوشته صرفاً مایلم، عمق نظری این مناقشه را تشریح کنم، باشد که متفکران شاخههای مختلف علوم انسانی، به بحث در اطراف موضوع بپردازند، و مناقشه زیربنایی که بسیاری از گفتگوهای سیاسی سعی در پنهان کردن آن دارند را حل و فصل نمایند، تا زیر بنای اختلاف ها و
سوءتفاهم ها از بین برود. تنها در این صورت است که زمینههای اصولی اتحاد مردم و نخبگان فراهم میگردد.
پس، صورت مسئله چنین است: «فساد» و «شفافیت»، در کشورهایی دچار وضع فوق العاده و در معرض تهدید و حصر، مانند ایران متفاوت است. این دست کشورها، لاجرم باید بخش مهمی از اقتصاد خود را به اقتصاد زیر زمینی و غیر شفاف بدل کنند تا بتوانند به نحوی، از پس وضع فوق العاده و حصر برآیند. ولی امروزه، معلوم شده است که شفافیت، مهمترین رکن مبارزه با فساد است، و کشورهای در معرض تهدید، نمیتوانند شفاف باشند، چرا که ابزار تحریم و تهدید ابزار متعارف و صحیحی برای منازعات جهانی نیست، ولی به هر حال «هست». مردم ایران از سال هزار سیصد و سی و دو، و سپس، از انقلاب اسلامی هزار سیصد و پنجاه هفت، که خواستند مستقل از قدرتهای بزرگ، مشیت خود را خود به دست گیرند، با تهدید قدرتهای جهان مواجه بودهاند، و طی این سال ها برای توسعه کشور، مسیر تحریم ها را دور زدهاند، و این حقایق موجب شده است که گروهی از سیاستمداران ایرانی، فساد را به خوب و بد تقسیم کنند، و در این تفسیر، مفهوم «مصلحت» مقصر بوده است.
ریشه یابی قضیه: سطح اول
موضوع فساد، موجودیت کشورها و روابط اجتماعی را تهدید میکند، و بخش اعظم این تهدید از کمی دانش ما در مورد این پدیده بر میآید.
علوم انسانی، در طراحی نظامهای حکومتی و حقوقی و اخلاقی عقب افتادهاند. در واقع، نتوانستهاند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند. آنها به لحاظ تحلیلی، تمایزی بین اقدامات فساد آمیز در کشورهای در معرض تهدید و نظامهای فاسد در شرایط معمولی قائل نیستند.
بله؛ کوششهای نظری مربوط به ارتقای دانش حکومت و حقوق و اخلاق، از گسترش عظیم در روابط اقتصادی در سایه رشد
محیر العقول نظامهای ارتباطی عقب افتادهاند؛ و نتیجه این
عقب ماندگی در زمینه سواد حکومتداری و حقوقدانی و اخلاق شناسی، نزاع شدید بر سر مبنای وجدانی نظامهای جدید، و گسترش عظیم «فساد»، و از آن بیش، «اتهامات فساد» است. بازتاب این انفجار و گسترش، از دست رفتن مشروعیت ها و اعتمادهاست.از این رو، گسترش مباحثه راجع به موضوع «فساد»، یک ضرورت اجتماعی فوری است که فوریت آن از این عقب ماندگی سیاسی و حقوقی، و به تبع آن، فروپاشی نهادها و روابط اجتماعی بر میخیزد. موضوع فساد، جداً موجودیت کشورها و رابطه افراد در درون جوامع را تهدید میکند.
ادامه ریشه یابی قضیه: سطح دوم
بخشی از غموض در تحلیل موضوع «فساد»، به این باز میگردد که پیشینه فکر پردازی بشری در مورد «فساد»، طولانی و گسترده نیست. «فساد» به این معنا که ما امروز با آن مواجهیم، یک پدیده نو ظهور است. افلاطون، ارسطو، توکودیدس، و ماکیاولی، بیش از «فساد» به «فضیلت» (Virtu) میپرداختند؛ فساد (corruption, Latin: ‘corruptus’)، بیشتر به مفهوم «فقدان فضیلت» تلقی میشد. فیلسوفان سیاسی متقدم، بیشتر دل مشغول حسن توزیع قدرت و ثروت، حسن رابطه بین رهبران و پیروان، حسن منابع قدرت و حق اخلاقی حاکمان برای حکمرانی، یا «عشق» مردم به «آزادی»، کیفیت رهبری سیاسی و ماندگاری ارزش ها یا اصالت سیاسی بودند، نه فساد. سیاست به عنوان فرآیندی اجتماعی در نظر گرفته میشد که در آن، فضیلت، دست کم به معنای غایت و توجیه قدرت سیاسی در روشهای کاربست و پیگیری آن، وجه اساسی همت بود.
پس، «فساد» (corruptus)، در مفهوم کلاسیک، بیشتر به مثابه «فقدان ظرفیت وفاداری به فضیلت» تعریف میشد. نکته اینجاست که این تعریف فساد، فضیلت را مفروض میدارد، و اغلب، در جوامعی با اندازه کوچک قابل کاربرد بود که در مورد مفهوم فضیلت اتفاق نظر نسبی وجود داشت. در این جوامع کوچک، سلسله مراتب حکمرانی و حقوقی، نه تنها حافظ قدرت بود، بلکه بیان کننده ارزش ها و اهداف جامعه هم محسوب میشد.
بله؛ این تعریف از «فساد» با فرض اتفاق نظر در مورد مفهوم «فضیلت»، بیشتر در جوامع کوچک یا جوامع انقلابی، به دلیل انسجام بالای اجتماعی، صادق بود. در چنین وضعیتی، طبعاً جایگاه اخلاقی حاکمان و تصمیم سازی آنها از یک سوی، و کل جامعه ربط نزدیکی به هم داشت.به بیان دیگر، در گذشته، بحث فساد به مثابه فقدان فضیلت، بیشتر با موضوع انحرافات اجتماعی قعر جامعه ارتباط پیدا میکرد، ولی امروز موضوع فساد، در بخش عمدهای عارضهای در رأس هرم جامعه و بویژه نزد مدیران جامعه یا همان ها که چارلز رایت میلز به آنها «بالا بالایی ها» (Higher Mans) میگوید، محسوب میشود. اکنون، مفهوم فساد به قدر زیادی با مفهوم «سوء استفاده از قدرت» و اختلاف نظر مردم با بخشی از «بالا بالایی ها» پیوند یافته است.
ادامه ریشه یابی قضیه: سطح سوم
هنگامی که «بالا بالایی ها» از اصولی منحرف میشوند که به آنها ادعای قدرت و وفاداری دارند، جامعه به عنوان یک کل بر سر دو راهی قرار میگیرد؛ دو راهی تن دادن به بی ثباتی ها و «آتشفشان»های سیاسی و اجتماعی در یک سوی، و حفظ سلامت جامعه از سوی دیگر؛ آن هم حفظ سلامتی که چندان نخواهد پایید، چرا که اختلاف نظرها در مورد فضیلت سیاسی به قدری زیاد شده است که گاه، به نظر میرسد که فساد «بالا بالایی ها» به معنای تخطی آنان از قانون، به راه و رسم ناگزیر سیاست یک کشور بحران زده و محصور بدل شده است. در این شرایط، مباحث اخلاقی عالم سیاست، بیش از آنکه حول پیگیری اهداف اخلاقی اصولی تکامل یابند، پیرامون حفظ «اعتدال» و شیوههای «نرمش» رشد میکنند.
جوامع امروز، پسامدرن و گسیخته شدهاند، و بسیاری از جوامع را میتوان مشاهده کرد، در حالی که بیش از قرار گرفتن در هر گونه سیستم فراگیر از ارزش ها، محل نزاع گروهها و منافع شدهاند. نهادهای سیاسی، اعم از حکومتی و غیر حکومتی، چنان پیچیده و غامض شکل گرفتهاند، و گروههای اجتماعی و دستور کارشان چنان متفاوت شدهاند، که به نظر میرسد هیچ راه یا استدلالی برای قضاوت در مورد فساد یک نظم سیاسی کلی وجود ندارد.
ادامه ریشه یابی قضیه: سطح چهارم
تلقی سر و ساده از فساد «بالا بالایی»ها، اصولاً در جوامعی میتواند به صراحت مطرح گردد که نیروهای رقیب سیاسی بتوانند به اندازه نیروهای حاضر در حکومت نیرومند شوند، و قوت پیدا کنند تا علیه گروه مستقر، اقدام و فساد را طرح بحث کنند. مفهوم بسیط «فساد»، مستلزم وجود «گروههای رقیب» یا تعدیل کننده منابع قدرت است که میتوانند با حاکمان مواجه شوند. تنها با وجود گروههای رقیب، گروه حاکم دولتی دستکم باید قدرت دیگران را نیز به حساب بیاورد و شاید سرانجام، در معنایی ابتدایی، «پاسخگو» گردد.
ولی آنچه برداشت پختهتر از «فساد» را ضروری ساخته است، آن است که در دنیای نابرابر امروز، تنها شمار اندکی از کشورهای خوابآلود، میتوانند فارغ از تهدید بیرونی، رقابتهای رهای دموکراتیک را برقرار سازند. میزان بالای دو گانگی در قدرت، تنها در جوامعی امکان بروز دارد که در آنها، کشور با تهدید بیرونی قابل ملاحظهای مواجه نیست، یا چند دستگی در نیروهای داخلی، اصل بقای جامعه را تهدید نمیکند. اگر به لحاظ طبیعی یا تهدید بیرونی، فضای سیاسی درونی با تهدید مواجه شود، طبعاً مردم از طرح بحثهای سیاسی در مورد فساد «بالا بالایی ها» حمایت نمیکند. در این فرآیند، زبان فساد تبدیل به گفتمانی از تنازع میشود که نه تنها قادر است مشروعیت حکومت را تضعیف کند، بلکه اصل موجودیت ملت را در مقابل دشمن بیرونی به مخاطره میافکند؛ بالاخص در زمانی که به مباحث حیاتی دیگر گره خورده باشد، یا مردم، بیم فوران «آتشفشان»ها را در سر بپرورند.
ادامه ریشه یابی قضیه: سطح پنجم
بدون حضور گروههای معارض قدرت، و در واقع، بدون پراکندگی منابع سیاسی که در گام اول، تمایز بین ثروت و قدرت را مشخص میکنند، و تقاضای پاسخگویی را فعال (یا الزام) کردهاند، مفاهیم اولیهای چون تمایز عمومی و خصوصی یا قدرت شخصی در برابر قدرت و منافع رسمی چندان مفهومی نداشت. مع الوصف، از این حقیقت نیز نباید غفلت کرد که تمایز بین ثروت و قدرت هم بیش از آنکه واقعی باشد، نحوی فرض نظری و تصوری از یک رویه حقوقی دور از واقعیت است. در واقع امر، و در عمل، «بالا بالایی»های اقتصادی، هم تأمین مالی گروههای حاضر در قدرت را به عهده میگیرند، و هم تأمین مالی گروههای ظاهراً رقیب قدرت را، و نهایتاً، این «بالا بالایی»ها هستند که با هم بر سر موضوعات مربوط به فساد توافق میکنند.
«گروههای واسط» یا آنچه اصطلاحاً به آن «نهادهای مدنی» میگویند را به زحمت میتوان مدافعان خلاق اخلاق، یا حتی، طرفداران هر گونه منافع ورای منافع خود و گروه خویش دانست. حتی، در مواردی که فعالیتهای آنان در کانالهای سیاسی رسمی و قانونی تعریف میشود، لزوماً به دنبال دفاع از اصول نبودند. این حقیقت را میتوان، امروز در چرخش محیرالعقول روشنفکران اصلاحات به سوی کارگزاران، مشاهده کرد.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛زمین و زمان و ایام و هفتهها، وامدار بزرگمردی است که خون خود و فرزندان و یارانش را فدای حفظ دین خدا کرد و اهل بیت گرامیاش را با تحمل شدائد، پاسدار خون خدا قرار داد. این هفته که روزهای پایانی محرم را سپری میکنیم با سالروز شهادت پیامآور حادثه کربلا و یادگار بزرگ عاشورا حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام همراه بود و یادآور مصائب بزرگی که بازماندگان حادثه کربلا برای جاودانگی اسلام و پاسداری از دین رسول الله(ص) متحمل شدند.
از رویدادهای هفته اینکه مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه افسری دانشگاه امام علی(ع) با حضور رهبر معظم انقلاب برگزار شد. در این مراسم فرمانده کل قوا با اشاره به قابلیتهای معنوی، تواناییهای علمی، قدرت ابتکار و عزم راسخ نیروهای مسلح فرمودند: "دنیا برروی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران حساب باز میکند و آنرا جدی میگیرد، زیرا میداند که هر جا عرصه مسئولیت و رزمآوری باشد، نیروهای مسلح سنگ تمام خواهند گذاشت."
ایشان همچنین دنیای امروز را تشنه پیام آزادیبخش اسلام ناب دانستد و گفتند: "بدخواهان و زورگویان جهانی، تلاش میکنند تا با استفاده از هنر، سیاست، نظامیگری و همه ابزارها، مانع شنیده شدن ندای اسلام ناب شوند اما این ندا شنیده شده است و نشانه آن هم، هراس روزافزون قدرتهای استکباری است."
تهران در این هفته مرکز رایزنیها و سفر همزمان سه هیات بلندپایه سیاسی از روسیه، چین و عمان بود که در ادامه حضور هیاتهای کشورهای مختلف در یکسال گذشته بود که از آغاز دولت جدید برای بسط و توسعه روابط به کشورمان سفر میکنند. این روند در دولت یازدهم که با حمایتهای رهبر معظم انقلاب شکل گرفته افزون بر رفع تنگناها بر سر راه حضور مؤثر جمهوری اسلامی ایران در عرصه منطقهای و بینالمللی میتواند فرصتهای بیشتری را ایجاد کند تا با ادامه مذاکرات هستهای بین ایران و گروه 1+5 و تلاشهای دیپلماتیک تیم مذاکره کننده ایران، به حقوق هستهای کشورمان دست یابیم.
در همین راستا، در روزهای پایانی فرصت باقیمانده، دهمین دور مذاکرات هستهای ایران و1+5 در وین آغاز شد. این دور از گفتگوها توسط خبرنگارانی که در وین حضور دارند، حساسترین و مهمترین مرحله مذاکرات لقب گرفته و دو طرف نیز برای رسیدن به توافق جامع در روزهای پایانی در تلاشند. البته هر چند که در رسیدن به توافق در کلیات، گامهای مفید و چشمگیری برداشته شده ولی دستیابی به تفاهم در جزئیات، موضوعی است که در صورت وجود اراده سیاسی در طرف مقابل، میتواند در چند روز آینده شکل بگیرد. از این رو وزیر خارجه کشورمان مذاکرات جاری را بهترین فرصت برای پایان دادن به پرونده هستهای دانست و در عین حال تاکید کرد راهحلهای مناسبی روی میز مذاکرات چیده شده است که در صورت وجود اراده جدی در طرف مذاکره کننده، میتوان به توافق نهایی دست یافت.
وی همچنین اظهار امیدواری کرد سوم آذر روز پیروزی ملی در رسیدن به اهداف ملت ایران باشد، زیرا نتیجه هرچه باشد، چه دستیابی به توافق و چه ایستادگی در برابر زیادهخواهیها، برای ما یک پیروزی بزرگ است.
در این هفته ادامه سقوط قیمت نفت در بازارهای جهانی و در آستانه فصل سرما به این فرضیه که پشت سر کاهش قیمت و افزایش تولید برخی کشورها، توطئهای برای ضربه زدن به اقتصاد کشورمان وجود دارد، دامن زد. قیمت نفت در چند ماه گذشته از قیمت بالای صد دلار در هر بشکه به حدود 70 دلار کاهش یافته که تداوم این وضعیت میتواند به کشورهایی که اقتصادشان متکی به درآمدهای نفتی است، خسارت بار باشد، بویژه آنکه دولت آقای روحانی درحال تنظیم نهایی بودجه سال آینده و ارائه بموقع آن به مجلس است. از سوی دیگر به نگرانیها برای تحقق نیافتن 803 هزار میلیارد تومانی بودجه سال جاری که رقم درآمد از فروش هر بشکه نفت معادل 100 دلار در نظر گرفته شده دامن میزند. بدین ترتیب، زنگ خطر کسری بودجه سال جاری به صدا درآمده و این واقعه ایجاب میکند راهکار مناسبی که منجر به افزایش تورم نشود، در نظر گرفته شود. البته کارشناسان معتقدند تبعات مختلف کاهش قیمت نفت با چند ماه تاخیر در اقتصاد کشورمان نمایان میشود و به هر حال دولت یازدهم را که به دنبال سامانبخشی به وضع آشفته برجای مانده از دولت قبلی است، میتواند دچار مشکل و عدم تحقق وعدههایش کند.
در این هفته دولت یازدهم چالش دیگری را، البته در داخل، و از ناحیه عدم رأی اعتماد مجدد مجلس به چهارمین وزیر پیشنهادی آقای روحانی تجربه کرد. روز سه شنبه دکتر دانش آشتیانی به عنوان چهارمین وزیر پیشنهادی دولت برای تصدی وزارت علوم از احراز این مسئولیت بازماند و نمایندگان با 171 رأی مخالف به وی رأی عدم اعتماد دادند. به این ترتیب قفل این وزارتخانه این بار هم باز نشد، گویی که تدبیری برای حل و فصل این موضوع وجود ندارد. آقای روحانی معتقد است که هرگز قصد لجبازی با مجلس را نداشته و وزرای انتخابی را براساس معیارهای کارشناسی شده و وعدههای انتخاباتی خود انتخاب کرده و در مقابل، نمایندگان مجلس نیز بر چرخیدن در، بر همان پاشنه فقدان صلاحیت سیاسی اصرار دارند. به هر حال اینکه گره وزارت علوم، کی، کجا و چگونه باز خواهد شد، سئوالی است که قاطبه دانشگاهیان و آحاد مردم از مسئولان دارند و شاید معرفی دکتر محمد فرهادی به عنوان گزینه پنجم بتواند به نوعی مصالحه و پایان دادن به بلاتکلیفی کمک کند.
در خبرهای خارجی نیز رخدادهای فلسطین اشغالی و ادامه انتفاضه، توطئه غرب برای تجزیه سوریه، مخالفت مردمی با انتخابات فرمایشی بحرین و شکستهای سنگین داعش در عراق، اهم رویدادهای هفته را تشکیل میدادند.
عملیات شهادت طلبانه دو فلسطینی علیه صهیونیستها در قدس، که در جریان آن هفت صهیونیست کشته شدند، مقامات رژیم صهیونیستی را در شوک و وحشت فرو برد و نقطه عطف در انتفاضه اخیر فلسطینیها محسوب شد. دو فلسطینی روز سه شنبه با سلاحهای سرد و گرم به یک مؤسسه صهیونیستی حمله کردند که در جریان آن علاوه بر کشته شدن هفت صهیونیست، 15 نفر دیگر نیز زخمی گردیدند. در پی این عملیات رژیم صهیونیستی به اقدامات شتابزده از جمله تشدید تدابیر امنیتی و تهدید فلسطینیها پرداخت.
عملیات دو مبارز فلسطینی پاسخی بود به سیاستهای تجاوزکارانه و جنایات اخیر صهیونیستها. رژیم صهیونیستی اخیراً بار دیگر برای غصب مسجدالاقصی خیز برداشته است در مقابل فلسطینیها برای خنثی کردن این توطئه وارد میدان شدهاند که تاکنون چند شهید نیز تقدیم کردهاند. با اینحال، خنثی کردن توطئه اخیر صهیونیستها که با بهرهبرداری از اوضاع آشفته منطقه صورت میگیرد، به اقدامات گستردهتر از سوی تمامی کشورهای اسلامی نیاز دارد.
این هفته، طرحی از سوی اروپا برای سوریه اعلام شد که هدف نهایی آن، تجزیه سوریه میباشد. در این طرح آمده است که بشار اسد همچنان در قدرت بماند ولی در ازای آن، خودمختاری مناطقی که دردست مخالفان حکومت سوریه است به رسمیت شناخته شود.
کاملاً واضح است که بانیان این طرح درصدد هستند سوریه را قطعه قطعه کنند و برای پوشش نیت شوم خود، موافقت با ادامه حکومت بشار اسد را مطرح کردهاند. این طرح را چند کشور اروپایی پیشنهاد دادهاند که هفته گذشته نماینده سازمان ملل آنرا به مقامات دمشق ارائه داد.
مسئولان سوری هنوز به این طرح واکنش رسمی نشان ندادهاند ولی محافل سیاسی این کشور، آنرا غیرقابل پذیرش و ضد سوریه عنوان کردهاند. واقعیت این است که عاملان اصلی ایجاد بحران سوریه، که در قصد خود برای ساقط کردن حکومت سوریه ناکام ماندهاند با این طرح درصدد هستند سوریه را تضعیف کنند و این کشور را از سر راه سیاستهای خود بردارند و منافع رژیم صهیونیستی را تضمین کنند.
این هفته، در آستانه برگزاری انتخابات فرمایشی در بحرین، انقلابیون این کشور ضمن رد این انتخابات، رژیم را تهدید به برگزاری اعتراضات سراسری و اعتصاب نمودند. مجلس بحرین سه سال قبل همزمان با اوجگیری قیام مردمی و در پی خروج 18 نماینده عضو "جمعیت الوفاق" منحل شد و در این مدت این کشور مجلس نداشته است. رژیم آل خلیفه درصدد است مجلسی تشکیل دهد که در آن به جای نمایندگان واقعی ملت بحرین، عوامل این رژیم و عناصر سرسپرده جای بگیرند.
شیخ علی سلمان دبیرکل جمعیت اسلامی الوفاق و قدرتمندترین شخصیت مخالف رژیم بحرین، تاکید کرد ملت بحرین دیگر از سیاست رعب و وحشت رژیم آل خلیفه بیم ندارد و بحرینیها حق دارند انتخابات فرمایشی را تحریم کنند. این شخصیت مبارز بحرینی تاکید کرد هیچ نشانهای که رژیم به خواست و اراده مردم پاسخ مثبت داده باشد دیده نمیشود. رژیم آل خلیفه در طول چهار سال گذشته که مردم این کشور با یک قیام سراسری خواستار استقرار یک دولت مردمی و رفع تبعیضهای سیاسی و اعاده عدالت بر جامعه بحرین بودهاند، به سیاست سرکوب پرداخت و در این راه از نیروهای ارتش عربستان که در قالب "سپر جزیره" در بحرین مستقر هستند، برای سرکوب شدید ملت بحرین سود برده است.
این هفته، عراق نیز شاهد تحولات تازهای بود از جمله اینکه ارتش عراق در مواجهه با تروریستهای تکفیری به پیشرویهای جدید دست یافت. ارتش عراق در بزرگترین پیروزی در جنگهای چند هفته اخیر، توانست بر شهر بیجی و همچنین بر پالایشگاه مهم بیجی تسلط پیدا کند و در جریان پاکسازی این منطقه 300 نفر از تروریستهای تکفیری وابسته به گروه داعش را به هلاکت برساند.
پیشرویهای ارتش و نیروهای مردمی عراق در قلع و قمع تروریستها از چند هفته قبل آغاز شده و همچنان ادامه دارد. در این راستا "حیدر العبادی" نخستوزیر عراق خبر داد که به زودی عملیات آزادسازی موصل آغاز خواهد شد. شکست تروریستها منحصر به عراق نبوده است و در سوریه نیز این جبهه تکفیری در هفته جاری متحمل شکست و تلفات سنگینی شد. از شهر کوبانی سوریه خبر رسیده است که نیروهای مدافع این شهر به پیشروی خود برای آزادسازی کامل این شهر استراتژیک ادامه میدهند و به گفته منابع وابسته به مدافعان، هم اکنون تنها بخش کوچکی از کوبانی دردست تروریستهای داعش قرار دارد و این درحالی است که بیش از 800 تروریست در درگیریهای کوبانی کشته شدهاند.
قدس:بازگشت دوباره میهمان ناخوانده
«بازگشت دوباره میهمان ناخوانده»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر محمد رسولی است که در آن میخوانید؛در پی اتفاقات اخیر در عراق به نظر میرسد طرح بازگشت دوباره به این کشور توسط ستاد مشترک ارتش و برخی دیگر از مقامهای نظامی و سیاسی آمریکا کلید خورد تا با ایجاد یک جریان ساختگی مبنی بر سقوط قریب الوقوع بغداد، زمینه های بازگشت را فراهم کنند،
اما موفقیتهای نظامی ارتش و نیروهای مردمی عراق، این طرح راناکام کرده است.
مخالفان حضور نظامی دوباره آمریکا در عراق، می گویند، در گذشته برخی گروه ها هم صدا با برخی جریانهای جنگ طلب در آمریکا ,آنقدر به دولت «نوری مالکی» فشار آوردند تا جلوی عملیات ارتش در فلوجه را گرفتند واین شهر تسلیم داعش شد.
جریانها و سیاستمداران عراقی که این تفکر را نمایندگی می کنند، از سوی بسیاری از عراقی ها به عنوان «بازوی سیاسی داعش» معرفی می شوند و معتقدند که آنان به دنبال اهداف پیدا و پنهانی از جمله ایجاد مانع در مسیر موفقیتهای نظامی ارتش و مردم عراق علیه داعش هستند
این نیروهای سیاسی که از دید صاحبنظران عراقی عملکردی مشکوک در بحران اخیر عراق دارند، اکنون نیز تلاش می کنند با جلوگیری از ورود نیروهای مردمی به مناطق مختلف عملیاتی در کمک به ارتش، زمینه لازم را برای بازگشت دوباره نظامیان آمریکایی ایجاد کنند.
جریانهای سیاسی طرفدار بازگشت نظامیان آمریکایی امیدوارند با ورود آمریکایی ها به صحنه زمینی جنگ، روند پیشروی ارتش و نیروهای مردمی عراق متوقف شود.
آنها تلاش دارند با ورود نظامیان آمریکایی، چهره جنایتکار و خونریز داعش را ترمیم کنند، زیرا می پندارند حضور نظامیان آمریکایی، داعش را بار دیگر در جایگاه گروه ضد اشغالگری قرار داده و جنایات صورت گرفته توسط این گروه، کم رنگ خواهد شد.
از سوی دیگر,آمریکایی ها نیز علاقه مند به بازگشت دوباره به عراق و ایجاد زمینه تأثیر گذاری در روند سیاسی این کشور هستند. دیگر اینکه تا کنون عملیات هوایی آمریکا و 40 کشور عضو ائتلاف آمریکایی ضد داعش نیز جواب نداده، از همین رو آمریکایی ها احساس می کنند در پیروزی ها و موفقیتهای جدید کسب شده در جنگ علیه داعش سهمی ندارند.
در این شرایط تلاش آمریکا برای اهمیتزدایی از دستاوردها و توانایی ارتش و نیروهای مردمی عراق ادامه دارد و فرماندهان ارتش ایالات متحده برای توجیه حضور نظامی گستردهتر در عراق، به دنبال ضعیف نشان دادن نیروهای مردمی و ارتش عراق در مبارزه با تروریستها هستند. در عین حال پنتاگون در حال بررسی پیشنهاد اعزام نیروهای نظامی در کنار ارتش است.
آمریکا قطعاً خوابی برای منطقه دیده و سعی می کند کل منطقه را آماده پذیرش آن و بازگشت نیروهای نظامی خود کند، اما این بار به بهانه حفاظت از منطقه در مقابل خطر داعش و در این روزها اخبار زیادی از پایتختهای کشورهای غربی به گوش می رسد که آمریکا قصد دارد بر اساس طرحی، تعداد زیادی از سربازان خود را به منطقه اعزام کند. بتازگی رئیس جمهوری آمریکا نیروهای کشورش را در عراق به سه هزار و 100 نفر افزایش داده است و تأکید کرده که بر شمار نیروهایش می افزاید. البته او حضور نیروهای آمریکایی را این گونه توجیه کرد که برای آموزش نیروهای عراقی به این کشور اعزام شده اند تا نیروهای عراقی با آموزش آمریکایی ها بتوانند در مقابل داعش بایستند.
به نظر نمیرسد، آموزش نیروهای عراقی نیاز به این شمار از مربیان و مشاوران آمریکایی داشته باشد، اگر عراق چند میلیون سرباز و افسر در ارتش خود داشت حضور این شمار از نیروهای آمریکایی در عراق توجیه پذیر بود، اما در این شرایط ظاهراً واشنگتن طرحی برای دخالت نظامی قدرتمند آمریکا در سوریه و عراق دارد، اما این بار از دریچه مبارزه با داعش وارد شده و این بدین معناست که نیروهای آمریکایی در قالب نیروهای دوست و نه مهاجم به عراق باز می گردند. در این خصوص نکته مهم آن است که آمریکایی ها که در سه دهه گذشته با اشتباههای استراتژیکی و سیاستهای قلدرمابانه خود هزینه های وحشتناکی را بر گرده ملتهای منطقه گذاشته اند، به نظر می رسد باردیگر در آستانه یک اشتباه تاریخی دیگر هستند.
سیاست روز:فتنه افتاد!
«فتنه افتاد!» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛سرانجام در واپسین روزهای پایانی قانونی اداره وزارت علوم از سوی سرپرست، رئیسجمهور «محمد فرهادی» را به عنوان وزیر پیشنهادی علوم به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد تا شاید چهارشنبه هفته آینده، نمایندگان به این گزینه روی خوش نشان دهند.
فرهادی اکنون رئیس سازمان جمعیت هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران و البته سوابق مدیریتی و اجرایی از سالهای گذشته در کارنامه او دیده میشود.گرچه او هم، همچون وزرای پیشنهادی پیشین خود، اصلاحطلب است، اما نسبت به آنها از مقبولیت بیشتری برخوردار است.
این که جعفر توفیقی، که خود او، از گزینههای پیشنهادی آقای روحانی برای وزارت علوم بود که با مخالفت نمایندگان مجلس، منصرف شد، گفته است، رئیسجمهور مسیر انتخاب وزیر علوم را تغییر نمیدهد» درست است و باز هم میبینیم که وزیر علوم از همان طیف سیاسی پیشنهاد شده است که بقیه پیشنهادیها بودند، اما این رویه نشان میدهد، اصلاحطلبان چه تندرو، چه میانهرو و چه طیف اصلاحطلب منطقی و منصف خواهان وزارت علوم هستند و شاید حتی آن را برای خود به عنوان سهم پیروزی میپندارند.
گرچه آقای روحانی روز سهشنبه در دفاع از آشتیانی وزیر پیشنهادی علوم که البته رأی اعتماد هم نگرفت، گفت که «برخلاف آنچه که برخی از رسانهها شایع میکنند، من در انتخاب وزیر تحت فشار هیچ گروه سیاسی و یا هیچ شخصی نبوده و نه هستم و نه من کسی هستم که فشارپذیر باشم و بخواهم به خاطر نظرگروهی انتخابی را انجام دهم» انشاءالله که همینگونه است، اما اصلاحطلبان تندرو به واسطه سهمخواهیهای خود، از این آب گلآلود معرفی وزیر پیشنهادی علوم به مجلس، ماهی دلخواه خود را میخواستند صید کنند، گزینههای پیشین که مقبول واقع نشدند و مجلس شورای اسلامی براساس وظیفه قانونی خود به آنها رأی اعتماد نداد. خط قرمز مجلس هم فتنه بود که البته به خاطر حساسیتهای وزارت علوم، رفتار نمایندگان با وزرای پیشنهادی علوم که تاکنون معرفی شدهاند، به صلاح نزدیکتر بود. هر چند این وزارتخانه ۳ ماه است بدون وزیر اداره میشود، اما ارزشش را دارد که وزیر متعهد، متخصص و معتمد به ساختمان «هرمزان» برود.
اکنون هم که آقای محمد فرهادی به عنوان وزیر پیشنهادی معرفی شده است، یک فضای مثبت هر چند نسبی، درباره او در میان نمایندگان مجلس شورای اسلامی دیده میشود.
چندی پیش بود که آقای احمد توکلی نماینده مردم تهران در مجلس نامهای به رئیسجمهور نوشت و در آن قید کرد که، «اگر انتخابتان در دایره اصلاحطلبان میگنجد، با توجه به این که در میان برادران اصلاحطلب، افراد باسابقه مدیر و فهیمی که بدون شبهه در آن حوادث تلخ(فتنه) مشارکت نداشتهاند، کم نیستند، حل مشکل آسان است» باید پذیرفت و این پذیرش باید از سوی دولت و رئیسجمهور باشد که، مجلس به اصلاحطلب بودن یا نبودن وزراء آنچنان حساسیت ندارد و تنها حساسیت و خط قرمز نمایندگان بر سر موضوع فتنه و نقشآفرینی افرادی است که به عنوان وزیر به مجلس معرفی میشوند. در میان وزرای دولت تدبیر و امید، تعداد افرادی که اصلاحطلب هستند و توانستند رأی اعتماد از مجلس بگیرند، بیشتر از طیفهای سیاسی دیگر است و همین موضوع ثابت میکند که مجلس نسبت به وزیر اصلاحطلب آنچنان که تبلیغ میشود، حساسیت ندارد و تنها به این خاطر به این موضوع دامن زده میشود که، اختلافات مجلس و دولت علاوه بر این که دامن زده شود، بزرگنمایی هم شود.اگر اصولگرایان اصرار داشتند که وزیر علوم باید از طیف سیاسی آنها باشد آنگاه هم دولت و هم اصلاح طلبان حق داشتند نسبت به این رویه انتقاد کنند.
اگر آقای رئیسجمهور و مشاوران ایشان سری به روزنامهها و رسانههای اصلاحطلب بزنند و آنها را بررسی کنند، از زمان معرفی وزرا به مجلس و خاصه وزیر علوم، فضایی که در این رسانهها شکل گرفته است در راستای دامن زدن به همین اختلافاتی است که جریان دارد.
روز گذشته روزنامههای اصلاحطلب در تیترها و گزارشهایی که درباره آشتیانی وزیر علوم پیشنهادی که رأی اعتماد مجلس را نگرفت، مواردی را مطرح کردهاند که اثبات میکند هدف آنها چیست.
«دانش افتاد»، «چهارمین نه»، «مجلس به دانش هم اعتماد نکرد»، «نمایش فیلم تکراری در مجلس» و... .
در یکی از این گزارشهای روزنامههای اصلاحطلب نوشته شده است، «چهارمین گزینه هم با نه ۱۷۰ نماینده مجلس مواجه شد، این نه در درون خود چند آری داشت، آری به بیوزیر ماندن یکی از مهمترین وزارتخانههای دولت، آری به مشغول ماندن فکر دولت، آری به تلاش برای تحقق خواست تعدادی از نمایندگان دارای دیدگاه جناحی و آریهای زیاد به موضوعاتی که نیاز مردم نیست.»
البته اتفاقی که در این مدت در مجلس شورای اسلامی بر سر وزیر علوم افتاد، با توجه به رویکرد اصلاحطلبان در رسانههای خود باید گفت، «فتنه افتاد»، «مجلس باز هم به فتنه اعتماد نکرد»، اگر برای اصلاحطلبان موضوع فتنه اهمیت ندارد که البته چنین است، چون آنها خواهان به فراموشی سپردن آن اتفاقات ناگوار هستند،به خاطر این که مسبب آن بودند،اما برای نمایندگان مردم اهمیت دارد، چون به آینده وزارت علوم که با دانشگاه، دانشجو و استاد سروکار دارد، حساس هستند و نمیخواهند آنچه که در سالهای ۷۸ و ۸۸ اتفاق افتاد، تکرار شود. ضمن این که موضوع فتنه و خط قرمزی که برای آن ترسیم شده است، از تأکیدات رهبر معظم انقلاب است.
ایشان حتی در دیدار اعضای هیأت دولت این نکته را به وزرا و رئیسجمهور یادآور شدند و بر روی آن تأکید کردند.
در هر صورت، مجلس قرار است به وزیر رأی اعتماد بدهد و این رأی اعتماد هم براساس مواردی است که طبق قانون و شرایط زمان و مکان باید با وزیر پیشنهادی مصداق پیدا کند. پس نمیتوان اقدام مجلس را نوعی تقابل یا لجبازی تلقی کرد.
اکنون «محمد فرهادی» رئیس جمعیت هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران که وظیفه کمکرسانی و امداد را برعهده دارد، به یاری دولت آمده تا شاید بتواند، وزارت علوم را از این وضعیت نجات دهد. چهارشنبه هفته آینده با توجه به ذکر صلوات نمایندگان هنگام خواندن نامه معرفی فرهادی به مجلس، نشان خواهد داد که خانه ملت چه رویکردی خواهد داشت.
وطن امروز:اینک انتفاضه سوم
«اینک انتفاضه سوم»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است که در آن میخوانید؛ سرانجام سومین انتفاضه قدس از راه رسید و چه مغتنم و بهموقع هم از راه رسید؛ همزمان با سردرگمترین عصر سیاست خارجی کاخ سفید و درست وقتی که موج جهاد قلابی تکفیریهای دستپرورده بانکداران و نفتخواران یهودی، منافقانه سرزمینهای اشغالی فلسطین را از فتوای جهاد مستثنا کرده است. در روزهایی که جانیان داعش و جبههالنصره و سایر شعبههای القاعده در آسیا و آفریقا و اروپا، براساس دستورالعملهای از بیخ و بن اسرائیلی وهابیت، جهاد را به نکاح و جنون و جنایت در هر جایی به جز قلمرو آمریکا و اسرائیل تقلیل دادهاند، موج تازه انتفاضه اگر هم به آزادی فوری بیتالمقدس منجر نشود، دستکم حقیقت جهاد را در حساسترین زمان ممکن روشن خواهد ساخت؛ یعنی اصالت مقاومت مسلمین در برابر ظلم اشغالگران.
ماهیت حقیقی فتنه صهیونیستی - تکفیری در منطقه وقتی روشن میشود که داعش و جبههالنصره مدعی جهاد اسلامی زمانی هم که به مرزهای یهودیان کافر و نجس (به زعم آنان) در جولان و صحرای سینا میرسند، با رژیم اشغالگر قدس از در آشتی درمیآیند و به جای آزادی قبله اول مسلمانان، آدرس حجاز و ایران و شمال آفریقا را به عنوان مقصد بعدی حملاتشان میدهند. بنابر این موج انتفاضه سوم تنها فرقان جریان مقاومت حماس و جهاد اسلامی و تودههای رنج کشیده فلسطینی در برابر جریان دستنشانده سازش تشکیلات خودگردان نیست، بلکه فراتر میرود و شمای حقیقی جهاد را در کل جهان اسلام تبیین میکند.
با این حال نباید تصور کرد دست خالی مردم مظلوم قدس و کرانه باختری در برابر پادگاننشینان سراپا مسلح اسرائیلی- که طی روندی یک سدهای درست مشابه تشکیل داعش، برای قتل و غارت و حیات توام با جنایت از میان یهودیان چهارگوشه عالم دستچین شده و به ارض مقدس فلسطین کوچانده شدهاند- کماکان خالی خواهد ماند و آزادی قدس صرفا به عنوان چشماندازی در دوردست نگریسته خواهد شد، بلکه واقعیات امروز، حتی دیگرمردمان جهان و طبعا دولتهایشان را که تا به امروز به مساله اشغالگری دولت عبری بیتوجه بودند، به تناقضهای عمیق حقوق بشری در چهارراه تمدن حساس کرده است.
این روزها جمهوری اسلامی ایران براساس ایده مقام معظم رهبری که «فلسطین، فلسطین از نهر تا بحر است، نه حتی یک وجب کمتر»، مسلح کردن کرانه باختری و قدس را به موازات غزه مطرح کرده است و در حالی که اسرائیلیها بر اثر موج سوم انتفاضه تنها ظرف یک ماه متحمل تلفات و خساراتی به اندازه 2 سال گذشته شدهاند، شاهد هستیم پایگاههای سنتی حامی این رژیم در جهان نیز دیگر حاضر نیستند هزینههای گزاف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حمایت از تفکر صهیونیستی سرطانی توسعه سرزمین عبری از سینا تا فرات را حتی در حد ادامه شهرکسازیها در محدوده اراضی فلسطینی 1967 بپردازند. ما در دوره فرصتهای نوین بینالمللی زندگی میکنیم که این محصول انفجار اطلاعات و ارتباطات است.
در چنین فضایی موج عظیمی از فرصتطلبیهای دیپلماتیک نیز به راه میافتد بهطوری که حتی بسیاری از ریزکشورها برای دنبالهروی از هژمونی آمریکایی، شروع به باجخواهی از دولت اوباما در رابطه با تایید وضعیت موجود در سرزمینهای اشغالی کردهاند. موجودیتهای سیاسی مستقلتر نیز همانند آنچه امروز در اتحادیه اروپایی شاهد هستیم، مساله فلسطین را ابزار ابراز وجود در مقابل فشارهای هژمونی آمریکایی قرار دادهاند. اینکه اعضای اتحادیه اروپایی پیشگام به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین - سوئد، بریتانیا، اخیرا اسپانیا و هلند، و بلژیک در آیندهای نزدیک - مطرحترین پادشاهیهای جهان را شامل میشوند، اتفاقی نیست و نشان میدهد حتی خاندانهای سلطنتی اروپا که در تشکیل غده سرطانی اسرائیل در قرن بیستم دخیل بودهاند، امروز با باجگیری از آمریکا- خانه اصلی صهیونیسم- مساله فلسطین را محل بسیار مناسبی برای مقاومت در برابر مستحیل شدن حاکمیتشان درنظم نوین آمریکایی نومحافظهکاران دیده و دیپلماسی را به زمین فلسطین بردهاند.
مثلا نسل جدید سیاستمداران اروپا میپرسند چرا ربع قرن پس از فروپاشی دیوار آهنین کمونیسم، هنوز پدیدهای مشابه دیوار برلین وحتی بسیار شومتر و فراگیرتر از آن، سرزمین فلسطین را چندپاره ساخته و چگونه میشود لیبرالیسم غربی که 25 سال پیش تقسیمبندی برلین شرقی-برلین غربی را برنتافت در عصر گردش آزاد اطلاعات، تفکیک بیتالمقدس توسط یک حکومت مورد حمایت غرب به 2 بخش غربی و شرقی را پذیرا باشد؟
جالب اینجاست حتی وقتی دولت نتانیاهو لایحه تقسیم زمانی و مکانی مسجدالاقصی میان صاحبان فلسطینی و مهاجران اسرائیلی را به کنیست میبرد، آن را براساس لیبرالیسم غربی توجیه میکند که باید همه تفکیکها و موانع را برداشت اما در نقطه مقابل فلسطینیها را در حصاری از تفکیکها و موانع غیر قانونی در شهر و دیار خودشان به اسارت کشیده است.
تازه اینها متحدان آمریکا و شرکا یا کارگزاران دیرین خاندانهای یهودی سلطه هستند اگرنه رقبای استراتژیک آمریکا مثل چین و روسیه که زمانی بازی در زمین فلسطین و علیه اسرائیل را به صورت تاکتیکی دنبال میکردند، امروز به این نتیجه رسیدهاند که توسعهطلبی بنیاسرائیل را پایانی نیست و در صورت ادامه حیات رژیم صهیونیستی باید با خاورمیانه خداحافظی کنند و بالطبع استراتژیشان را بر حمایت از جریان مقاومت قرار دادهاند. این تنها به استفاده از حق وتو علیه منافع اسرائیل (نظیر آنچه در بحران سوریه دیدیم) محدود نمیشود، بلکه حمایت کرملین از حماس و اعلام همکاری این هفته مسکو با حزبالله، هکشدن چندینباره اسرار نظامی اسرائیل بویژه در رابطه با گنبد آهنین توسط چینیها همپای رقابت شدیدی که میان رهبران پکن و کمپانیهای بوئینگ و لاکهید متعلق به خاندانهای راکفلر و روتشیلد - بنیانگذاران حقیقی اسرائیل- بر سر به دست آوردن اسرار سلاحهای فوق پیشرفته - مانند سلاحهای غیرمتعارف الکترومغناطیسی و تکنولوژیهای لیزری- وجود دارد، همگی نشان میدهد دشمنان فرامنطقهای آمریکا نیز متوجه شدهاند که باید گلوی اوباما و جانشینانش را در زمین فلسطین بفشارند که نتیجهاش را در آشفتگی سیاسی امروز واشنگتن، بر اثر فاصله کاخ سفید دموکرات و کنگره جمهوریخواه در مورد سطح حمایت از دولت عبری مشاهده میکنیم. شاید این شکاف با رفتن اوباما پر شود اما فراموش نکنیم همین فاصله بود که باعث شد برای نخستین بار از زمان موجودیت ننگین اسرائیل، نخستوزیر آن با القابی چون «فضله مرغ» و «ترسو» در افکار عمومی آمریکا مطرح شود و قطعا این زخم سر بر آورده بر بدنه صهیونیسم بزودی چرک خواهد کرد.
جوان:فرهنگ بسیج فراتر از جغرافیای ایران
«فرهنگ بسیج فراتر از جغرافیای ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛بسیج و بسیجیان دارای یک تفکر، اندیشه و فرهنگ با عناصر و مشخصات ویژه هستند. سالگرد تأسیس بسیج، فرصت مناسبی برای بازخوانی این فرهنگ و ارزیابی از موقعیت آن در دهه چهارم انقلاب اسلامی است. حضرت امام (ره)، احیاگر این تفکر و اندیشه ناب دینی در عصر حاضر و بنیانگذار تشکل بسیج میباشند.
تفکر بسیجی ریشه در آموزههای تمامی ادیان آسمانی و به ویژه اسلام عزیز دارد و بر اساس همین نگاه به بسیج است که در وصفش حضرت روحالله فرمودند: «بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نمودهاند.»
داشتن روحیه جهادی و اهل جهاد بودن با دشمنان بشریت و کسانی که به دنبال سلطه بر مسلمین و کشورهای اسلامی هستند، از شاخصههای اصلی بسیج و بسیجیان است. از این روی میتوان گفت، فرهنگ بسیج و بسیجیان، فرهنگ جهاد، ایثار و مقاومت است. فرهنگ بسیج و بسیجیان فرهنگ هوشیار بودن در برابر توطئههای دشمنان و حضور با صلابت و همیشگی در صحنه برای مقابله و خنثیسازی این توطئههاست.
بسیج و بسیجیان با چنین فرهنگی، به دنبال عزتبخشی به مسلمین هستند.
عزت و سربلندی از آن خدا، رسول خدا و مومنین است. در یک جامعه ایمانی، عیار ایمان را با عزت و سربلندی آن جامعه میتوان سنجید. نمیتوان ادعای مسلمانی و داشتن ایمان کرد، لکن ذلیل و خوار بود و تحت سلطه کفار و اجانب زندگی و برای رفع نیازها و تأمین معیشت به سوی آنان دست دراز کرد. این سبک زندگی، با عزتی که خدا برای مومنین خواسته قابل جمع نیست زیرا حضرت حق فرمود: «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین» مومنین برای رسیدن به این عزت، باید مجاهدت کنند. عزت در پرتو جهاد به دست میآید و راه رسیدن به عزت، حرکت در مسیری است که حضرت علی (ع) برای تمامی انسانها تا روز قیامت، اینگونه ترسیم فرمودند: «کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً». از ویژگیهای برجسته بسیجیان، حرکت کردن در همین مسیر است. بسیج و بسیجی، آن نیرویی است که خالصانه، صادقانه و عاشقانه در راه خدا، با دشمنان خدا با ظالمین و ستمگران میجنگد و با آنان سازش نمیکند و در این مسیر همواره در کنار مظلومان قرار دارد و از مظلوم دفاع میکند. بسیج و بسیجی آن نیروی راهبردی عدالت گستر زمانه ماست که بزرگراه اصلی رسیدن به عدالت را در مبارزه با ظالمین و دفاع از مظلومان یافته است زیرا به این گفته مولا امیرالمؤمنین (ع) ایمان راسخ دارد که فرمود: احسنالعدل نصره المظلوم».
زیباترین عدالت، یاری کردن مظلوم است.» آری بسیجیان واقعی امروز آن مردان بزرگ روزگار هستند که لحظهای از مبارزه با ظالمین و ستمگران غافل نشده و همواره در مسیر یاری رساندن به مظلومان هستند. چنین نیروهایی بودند که جنگ تحمیلی را به دفاع مقدس تبدیل کردند و طی 36 سال گذشته، توطئههای اصلی دشمنان علیه ملت ایران و انقلاب اسلامی را با شکست مواجه ساختند. احیاگر تفکر و فرهنگ بسیجی در عصر ما که این بنیان مرصوص را با امر به تشکیل بسیج مستضعفین در پنجم آذرماه سال 1358 عینیت بخشید، بسیج را در مرزهای ایران خلاصه نکرد و برای تشکیل بسیج جهان اسلام در دیگر کشورهای اسلامی، دارای نگاهی روشن بود. حضرت امام (ره) انقلاب اسلامی را مقدمه انقلاب جهانی اسلام و رهایی تمامی مستضعفان از چنگال مستکبران میدید. بر همین اساس آن نیروی رهاییبخش امت اسلامی از تحت سلطه اجانب و کفار از منظر حضرت روحالله، همان بسیجیها هستند. بر مبنای چنین راهبردی، آن عزیز سفر کرده در پیام سالگرد تشکیل بسیج در دوم آذر 1367 میفرمایند: «بسیج منحصر به ایران اسلامی نیست، باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد.»
اکنون با نگاهی اجمالی به جهان و خصوصاً به کشورهای اسلامی و به خصوص به کشورهای منطقه راهبردی غرب آسیا و شمال آفریقا، شکلگیری هستههای مقاومت بر اساس تفکر، اندیشه و فرهنگ بسیجی در جای جای این کشورها دیده میشود. اولین تشکل بسیجی در جهان اسلام که از انقلاب اسلامی سرچشمه گرفت و از جبهههای نبرد ملت ایران درسها آموخت، حزبالله لبنان بود. حزبالله لبنان با برخورداری از انسانهای پاک و صادقی که در پرتو ایمانشان و فقط برای حق و عزت و اعتلای مسلمین مبارزه میکند، توانست هیمنه رژیم صهیونیستی را فرو ریزد و به دیگران در جهان اسلام و در جهان عرب بیاموزد چگونه میتوان با تکیه بر قدرت ایمان و نیروهای بسیجی، طی 33 روز نبرد همهجانبه، صهیونیستها را شکست داد. کارآمدی تفکر مقاومت و فرهنگ بسیجی در لبنان، زمینههای شکلگیری این تفکر و فرهنگ مقاومت اسلامی در برابر رژیم صهیونیستی را در سرزمینهای اشغالی پدید آورد.
نبردهای 33 روزه، 8 روزه و 51 روزه مقاومت اسلامی در نوار غزه، نشان داد که هیچ نیرو و قدرت مادی، نمیتواند جریان مقاومت را که عناصر اصلیاش بر پایه تفکر بسیجی و قدرت ایمان پا به عرصه مبارزه نهادهاند از پای درآورد. دکتر رمضان عبدالله، دبیرکل جنبش جهاد اسلامی، پس از جنگ 51 روزه غزه، در کلامی از سرچشمه این قدرت و فرهنگ مقاومت رونمایی کرد. ایشان در دیدار با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی با صراحت گفت، اگر سیاستها، حمایتها و هدایتهای راهبردی جمهوری اسلامی و شما نبود، امروز خبری از مقاومت در منطقه و این پیروزیها علیه رژیم صهیونیستی نبود. اکنون جلوههای دیگری از کار آمدی نیروهای مردمی با تفکر بسیجی در صحنههای نبرد سوریه و عراق به خوبی قابل مطالعه و مشاهده است. سوریها نجات کشورشان از شر توطئههای خارجی و مزدوران داخلی را مرهون حمایتها و هدایتهای راهبردی جمهوری اسلامی ایران میدانند.
از کارهای بزرگ جمهوری اسلامی در عرصه تحولات سوریه، احیای تفکر بسیجی و شکل و سازمان دادن به نیروهای مردمی در این کشور، بر اساس تجربیات بسیج در ایران اسلامی بود. این نیروهای کارآمد، اکنون در کنار ارتش سوریه، نقشی بسیار مهم، مؤثر و تعیینکننده در حفظ مناطق و مراکز راهبردی سوریه از یک طرف و مبارزه با گروههای تروریستی داعش و آزادسازی و پاکسازی مناطق آلوده از طرف دیگر دارند. برخی از صاحبنظران بر این اعتقادند که اگر در سوریه، نیروهای مردمی با تفکر و فرهنگ بسیجی پا به عرصه مبارزه با گروهکهای تروریستی برخوردار از حمایت خارجی نمیگذاشتند، امروز سوریه از محور مقاومت خارج شده و غربیها با کمک مزدورانشان بر این کشور چنگ انداخته بودند.
همین نقشآفرینی هستههای مقاومت و نیروهای مردمی با تفکر بسیجی را در کشور عراق میتوان به خوبی مورد مطالعه قرار داد.
تروریستها و جریانهای تکفیری- بعثی، تصور میکردند با حمایت جبهه غربی- عربی- عبری و ترکی، میتوانند با تسلط بر بغداد و شهرهای مذهبی عراق و تخریب اماکن مقدس نجف، کربلا، سامرا و کاظمین، جنگ شیعه و سنی را به صورت جدی کلید زده و حمامهای خون به راه اندازند؛ اما با فتوای مرجعیت صدها هزار نیروی مردمی پا به میدان نهاد و در کوتاهترین زمان با بهرهگیری از الگوی سازمان بسیج ایران، سازمان یافت و توطئه بزرگ امریکا و متحدانش علیه دولت و ملت عراق را در هم شکست. بررسی عملیاتهای بزرگ علیه داعش در ماههای اخیر مانند عملیات آزادسازی «آمرلی»، عملیات «العظیم» عملیات «عاشورا» در منطقه جوفالصخر و عملیات آزادسازی شهر بیجی، نشان میدهد که این نیروهای مردمی با روحیه و تفکر بسیجی، نقش اصلی را در این عملیاتها و پیروزیهای ملت عراق داشتهاند. بر همین اساس میتوان هستههای شکل گرفته مقاومت با همان مختصات مورد نظر حضرت امام(ره) را در دیگر کشورها مورد مطالعه قرار داد که به دلیل پرهیز از طولانی شدن این مطلب از ورود به آن پرهیز میشود. فقط به عنوان نمونه اشاره میشود که انصارالله یمن، بیشترین شباهتها را به حزبالله لبنان دارد و عناصر آن دارای تفکر و روحیه بسیجی هستند.
حمایت:آتش تهیه مدعیان حقوق بشر برای مذاکرات هسته ای!
«آتش تهیه مدعیان حقوق بشر برای مذاکرات هسته ای!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علاء الدین بروجردی است که در آن میخوانید؛روز سه شنبه، دپیلمات های کانادایی، پیش نویس قطعنامه ضد ایرانی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران را با اقبالی کم، در کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رساندند که با واکنش نماینده دائم ایران و سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان مواجه شد. نکته جالبی که درباره بانیان پیش نویس این قطعنامه ضد ایرانی به چشم میخورد این حقیقت است که آنها به لحاظ معیارهای جهانی حقوق بشر، دارای مشکلات متعدد و استانداردهای دوگانه هستند. این کشورها از یک سو ایران را بدون توجه به گزارشات منصفانه در نشست «یو پی آر» شورای حقوق بشر سازمان ملل و با نادیده گرفتن حقوق اساسی آحاد مردم ایران، به نقض «وحشتناک» حقوق بشر متهم می کنند و از سویی دیگر به روی جنایت ها و موارد آشکار نقض حقوق بشر هم پیمانان خود، چشم می بندند. آنها به دلایل سیاسی در برابر جنایات رژیم صهیونیستی در جریان جنایت غزه و کشتار وحشیانه مردم فلسطین سکوت کرده و نسبت به تعدّی به آبرو و ناموس مسلمانان و منع نمودن آنان از حقوق دینی و انسانی در جریان وقایع اخیر در مسجد الاقصی، خونسردانه عبور می کنند. شاید روزی یا هفته ای و یا ماهی را سراغ نداشته باشیم که در اقصی نقاط جهان، نوع انسان، از هر دین و آیینی از جانب یاغیان و مستکبران مورد آزار و شکنجه قرار نگیرد اما سابقه و تاریخچه آنان نشان داده که رگ غیرت آنان وقتی می جنبد که منافعشان به خطر بیفتد.
در جریان بربریّت داعش در عراق و سوریه، تا زمانی که منافع غرب تهدید نشد، منعی از سوی مدّعیان حقوق بشر ندیدند و به کشتار ادامه دادند اما به محض اینکه جنگجویانی از کشورهای غربی و اروپایی به داعش پیوستند، تمام ابزارهای حقوق بشری را علیه آنان به کار گرفته و حمله نظامی را آغاز نمودند. لازم است نگاهی گذرا به کارنامه حقوق بشری کانادا، کشوری که به اتخاذ سیاست های ضدایرانی طی سال های اخیر مشهور شده بیندازیم و پس از آن، علّت همزمانی طرح این مسئله با مذاکرات هسته ای را مرور کنیم.
کتاب «حقوق بشر در کانادا» که مرکز دیده بان حقوق بشر وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران آن را منتشر کرد و در سال 2007 تجدید چاپ نمود، به مواردی از نقض حقوق بشر در کانادا می پردازد که از سوی منابعی نظیر نهاد پیمان های حقوق بشر سازمان ملل متحد، سازمان های غیردولتی و همچنین رسانه های موثق اعلام شده اند. در بعضی از سر فصل های این کتاب مواردی همچون خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان (کودکان و تجاوز جنسی، نبود حمایت از کودکان) وحشیگری پلیس و بدرفتاری (وحشیگری پلیس علیه افراد بی گناه، وحشیگری پلیس و آزار نژادی، وحشیگری پلیس علیه بومیان)، به عنوان مصادیق نقض حقوق بشر در این کشور به اصطلاح متمدن، اشاره شده است. به عنوان دسته گلی دیگر، عفو بین الملل در سال 2012 از دولت کانادا خواسته بود تا موارد نقض حقوق بشر و به ویژه حقوق بومیان این کشور را بررسی کند. این گروه حقوق بشری مستقر در لندن، با انتشار گزارشی اعلام کرده بود: «دولت کانادا در هر زمینهای چه در خصوص رعایت حقوق زمین و معاهدات، سطوح فقر، متوسط طول عمر، خشونت علیه زنان و دختران، بازداشتهای گسترده و حبس یا دسترسی به خدمات دولتی هچون مسکن، مراقبت های بهداشتی، آموزش، آب و حفاظت از کودکان و بومیان در سراسر این کشور، با یک بحران بشری نگران کننده روبروست.»اما روی دیگر سکه طرح پیش نویس حقوق بشری علیه ایران، که آتش تهیه آن چندی پیش توسط احمد شهید، گزارشگر بدنام سازمان ملل تهیه شده بود، تحت فشار قرار دادن تیم مذاکره کننده هسته ای در مذاکرات وین است. تنها پنج روز به مهلت تعیین شده باقی مانده است و طبیعی است طرف غربی از هر وسیله ای برای امتیاز گیری از ایران استفاده کند. اظهارات نماینده روسیه در سازمان ملل پس از طرح این پیش نویس جالب توجه است، آنجا که پس از توصیف کردن آن با عنوان «یک طرفه» به دلیل اقدام بر خلاف مکانیزم یو پی آر، می گوید: «ما متعجب هستیم که این کشور (کانادا) هر ساله قطعنامهای مشابه علیه جمهوری اسلامی ایران ارائه میکند.»
جای تعجب بیشتر اینجاست که این پیش نویس هنگامی طرح می شود که طرف غربی مذاکرات هسته ای، از اهرم رسانه ای گسترده علیه ایران برای مرعوب کردن مسئولین ما طرفی نبسته و بار دیگر شانس خود را به منظور تحت تاثیر قرار دادن ملت های جهان برای امتیاز گیری، می آزماید. به عبارت دیگر، کانادایی ها سعی می کنند کشورها و ملت های جهان را با موضوعاتی مانند ظلم به زنان در ایران، عدم وجود آزادی برای اقلیت ها، اعدام زندانیان و موضوعاتی از این دست که همراه با بار احساسی هستند، تحت تاثیر قرار دهند، زیرا آنچه که در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب از آنان در قبال کشورمان شاهد بودیم، فقدان نگاه روشن و واقع بینانه به مسائل داخلی ماست. متاسفانه این نگاه، منشأ بسیاری از مشکلات بوده و تجربه نشان داده هر گاه کشورهای غربی آذوقه انبار استدلالشان خالی شده است، به مسائل غیرواقع بینانه همراه با بار عاطفی روی آورده اند. هر چند چنین ترفندهایی به شکل های مختلف، در مقاطع حساس انقلاب به کار گرفته شده اند اما می توان به بی اثر بودن کامل آن اطمینان داشت.
مکر و حیله ای که نه تنها اثر قابل توجهی نداشته بلکه، نقاب از چهره اتوکشیده، ادکلن زده و مؤدب کشورهای متمدن غربی بر می گیرد و مضحک بودن سخنان آنان را آشکارتر می کند. سخن را با تحلیل روز سه شنبه تحلیلگر روزنامه انگلیسی گاردین به پایان می بریم و برای خوانده شدن این مقاله توسط مسئولین سیاست خارجی کانادا و کشورهای غربی، ابراز امیدواری می کنیم: «...تهران تنها در صورتی توافق هستهای را میپذیرد که این توافق شأن ایران را حفظ کند...»
ابتکار: پیوند مبارک با کتاب
«پیوند مبارک با کتاب»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم جواد حیدریان است که در آن میخوانید؛دیروز همکار تازه جوانم «مصطفی» بابت کتاب کم حجم «پرندگان میروند در پرو میمیرند» از من تشکر کرد که به او امانت داده بودم تا با خواندنش ققنوس ذهنش در خیال به پرواز درآید و به هر حال کتابخوان شود. پرندگان... کار زیبایی از رومن گاری، نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، خلبان و دیپلمات فرانسوی است که البته چاپش افست و مربوط به سالها پیش است! دوستم میگفت که حالا دیگر این کتابخوانی را یک امتیاز برای خودش تلقی میکند و در ویترین افتخاراتش به آن میبالد. اشاره طنز آلودش به سخنان شوخ طبعانه علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیشتر میزد که گفته بود «امید است روزی برسد که کسانی که به خواستگاری میروند به جای اینکه از اموال آنها پرسیده شود از میزان پیوندشان با کتاب و کتابخوانی سوال شود.
سستی در مطالعه یکی از پرخسارتترین آفتهای فرهنگ عمومی است و پیدا کردن ریشههای این سستی باید از برنامههای مهم توسعه کتاب و کتابخوانی باشد.» پیش از وزیر البته ایده خلاقانه احمد مسجد جامعی وزیر سابق فرهنگ برای همراه کردن مردم با کتاب و کتابخوانی پیشنهاد داده شد که روز 29 آبان، نویسندگان و هنرمندان و حتی دولتمردان در فروشگاه های کتاب حاضر شوند و کتاب هم بفروشند. خودش هم میخواهد این کار را بکند. ایده مسجد جامعی بی شک تازه، بدیع و اثر گذار است و میتواند در صورت جدی گرفته شدن، پای خیلی ها را به صرف دیدن محبوبان ادبیات و هنر به کتابفروشی ها و اماکن عرضه کتاب بکشاند. تشویق به مطالعه و بالا بردن سرانه سواد غیر دانشگاهی، آگاه سازی و نشر دانایی در میان انبوه مردم نتایج بی شماری به دنبال دارد که از منظر جامعه شناختی قابل بحث است. مناسبات قدرت در اندیشه فیلسوفانی مثل میشل فوکو، نیچه و دیگران به دانش و علم ختم میشود. قدرتی که از کلیدی ترین مفاهیم فسلفه اجتماعی است.
بی شک تلاش برای ارتباط توده جامعه با مفهوم مطالعه و بالا نگه داشتن سرانه خوانش، لزوما به معنی پر کردن وقت مرده نیست بلکه به خودی خود زلال فرهیختگی، پختگی و نخبگی را در شریان لایه ها و قشرهای اجتماعی سرریز میکند و رفتارهای اجتماعی و کنش های مدنی - سیاسی مردم را شکل میدهد. جامعه بیگانه از اندیشه ورزی، جامعه ذلیل و عقب مانده است و البته خردگرایی هم جز با آگاهی و دانایی امکان پذیر نیست. خواندن برای آگاهی و فهم، بی شک مساله ای انضمامی است و با موقعیت - وضعیت پیوندی بنیادین و ارگانیک دارد. جامعه ایرانی از دیرباز سرزمین حکمت وفلسفه و ادبیات بوده و تاریخش با چهره های تابناک ادب و هنر و فرهنگ در دنیا شناخته شده است اما در دوره های متاخر هرگز نمیتوان نامی از آثار ایرانیان کاتب یافت و فلسفه و اندیشه و شعر و ادبیات ایرانی جز در جرقه های کوتاه و مقطعی در سپهر جهانی شناخته نیستند.
بی شک رغبت برای بلعیدن تولیدات ادبی و هنری در کشور میتواند سایق انگیزشی نویسندگان وطنی را هم قلقلک بدهد و آثار خلاقانه تر تولید کنند نه اینکه با از بین بردن زمینه های تولید در نویسندگان چشمه انگیزه شان را بخشکانند و باغ علاقه شان را خاکستر کنند. ممانعت از انتشار «زوال کلنل» محمود دولت آبادی که یکی از امیدهای پارسی زبانان جهان در ادبیات داستانی است، خود از این جمله آتش سوزی ها و خشکسالی های ادبیات و نشر ایرانی است. او اما واقع بین تر از این حرف هاست و در روزگاری که مرزها در حال در هم شکستن اند، پیام داده که اجازه ندهند اثرش به غیر مجاز سپرده شود. او بارها در برابر نشر این کتاب به زبان فارسی در کشورهای دیگر مقاومت نشان داده ولی به زبان عشق سخن گفته و البته تاکید کرده که این اثر اشکال ساختاری ندارد که شاهکاری ساختاری است! او این روزها نگران وضعیتی است که میتواند سوداگران قاچاق کتاب را به وسوسه اندازد و حقوق مدنی و انسانی اش را زیر پا له کند.
بی انگیزه شدن نویسندگان و مترجمان و خوانندگان رابطه معنا دار و متقابلی با هم دارند که به بازار نیامدن آثار فاخر و پر مغز یکی از نتایج این بی روحی و در هم شکستگی فرهنگی است و اینکه تجمیع این همه ناخوانی و نادانی خود را در فرسودگی و رخوت جامعه نشان میدهد که...
مردم سالاری:اعتمادسازی در مذاکرات هستهای؛ سیاسی یا حقوقی؟
«اعتمادسازی در مذاکرات هستهای؛ سیاسی یا حقوقی؟ »عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم امیر راغب است که در آن میخوانید؛مذاکرات هستهای در حالی به روزهای حساس خود نزدیک میشود که پس از چند دور گفتگوی فشرده و موثر، بنابر شواهد و قرائن موجود، ظاهرا مهمترین مسئله باقیمانده، توافق بر سر الگو و شیوهنامه برداشته شدن تحریمها است. تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی، در پی رسیدن به راهکاری تضمین شده و بدون ابهام است تا برداشته شدن تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای را به عنوان بخشی اجتناب ناپذیر و تفسیرناپذیر از هرگونه توافق، در متن نهایی بگنجاند.
اینکه پس از قریب به دوازده سال کشمکش بر سر برنامه هستهای ایران، تیم ایران، توانسته مسیر مذاکرات را به سمت و سویی هدایت کند که بر خلاف مواضع رسمی و کلیشهای مقامات غربی، این آمریکاییها هستند که میبایست در حساسترین برهه مذاکرات، «اعتمادسازی» کنند؛ به کفایت، نشان از هوشمندی و درایت مذاکره کنندگان کشورمان و نیز درسآموزی آنها از راه طی شده پیشین دارد. از ابتدا هم معلوم بود که مسیر درست مذاکرات، حرکت بر بُردار «اعتمادسازی» و تلاش برای معکوس کردن پیکان آن به سوی طرف مقابل است. مسیری که ظاهرا مذاکره کنندگان خبره و باتجربه کشورمان، در این برهه یکساله از مذاکرات، توانستهاند آن را به خوبی پیش ببرند و نتیجه نهایی مذاکرات نیز بیتردید تأثیری بر قضاوت ما درباره این وجه از عملکرد دکتر ظریف و همکارانشان نخواهد گذاشت.
واقعیت آن است که جمهوری اسلامی، از سال 2002 و هنگامی که پرونده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به واسطه گزارشها و اسناد ادعایی برخی محافل مخالف نظام در خارج از کشور، از حالت «عادی» خارج شده و به عنوان یک «مورد خاص» به شورای حکام آژانس منتقل شد؛ در ارزیابی واقعبینانه از شرایط وقت، پذیرفت که برای حفظ «توان هستهای» خودش باید از طریق مجاری بینالمللی اقدام کند. این راهبرد، در آن زمان، هرگز به عنوان نوعی وادادگی و عقبنشینی تفسیر نشد.
مقامات کشورمان در آن هنگام به این جمعبندی درست رسیده بودند که از آنجا که برنامه هستهای کشورمان در مسیر «تحقیق و توسعه» قرار دارد، تداوم آن مستلزم حفظ «ارتباط» با کشورهای دارنده این فناوری میباشد و این به معنای آن است که امکان هیچگونه «جهش انفرادی» برای این پروژه، متصور نیست. فلذا یگانه راهبرد «معقول»، تن دادن به پروسه «اعتمادسازی» است. با اعتمادسازی، میشد علی رغم هجمه بینالمللی علیه برنامه هستهای مان، هم جایگاه خودمان را به عنوان یک کشور دارنده توان دستیابی به این تکنولوژی، در جهان حفظ کنیم و هم تعهد کشور به توافقات بینالمللیاش با دنیا را به جهانیان نشان دهیم. این مسیری بود که از مذاکرات سعدآباد در سال 2002 آغاز شد و سپس در بروکسل و پاریس ادامه یافت.
پروسهای که میتوان آن را تلاش ایران برای دستیابی به «پایهای حقوقی» برای اعتمادسازی درباره برنامه هستهای خود، قلمداد کرد. این که غربیها چگونه با این استراتژی واقعبینانه و بزرگمنشانه مقامات ایران برخورد کردند ماجرایی نیست که مجال طرح آن و نیز ضرورت تکرارش در این مقال باشد؛ چه آنکه امروزه مقامات وقت کشورهای اروپایی نیز به اشتباهات آن روز خود معترفند. در این باره میتوان اینگونه گفت که در شرایطی که استراتژی ترسیم شده از سوی مقامات عالی کشور برای مذاکره کنندگان ایرانی، تأکید بر معنای «حقوقی» اعتمادسازی بود - مسیری که حتی در مذاکرات لیسبون و پس از فک پلمپ از تأسیسات هستهای هم از سوی ایران، با مسوولیت علی لاریجانی ادامه یافت- طرف مقابل اما با اسرار و لجاجت بر سر تفسیر «سیاسی» از اعتمادسازی، عملا مسیر هرگونه توافق را سد کرد. و البته پس از آن مذاکره کنندگان بعدی ما نیز عملا ، وارد بازی «اعتمادسازی سیاسی» شدند. و البته ماشینی که با فرمان «سیاست» رانده شود؛ مقصدش نیز از پیش معلوم است.
برنامه ایران، از شورای حکام آژانس انرژی اتمی، که نهاد فنی- حقوقی «داوری» درباره هرگونه مناقشه هستهای میان کشورهاست؛ به شورای امنیت سازمان ملل و سپس اتحادیه اروپا رفت که همین ورود غیر حقوقیشان به موضوع، به کفایت، حکایت از انحراف از تفسیر «اعتمادسازی» در میان کشورهای غربی داشت؛ انحرافی که البته دیپلماسی هستهای ما در پنج سال آخر دولت پیشین نیز علیرغم تأکید و تکرار مداوم آن نتوانست محملی «حقوقی» برای نشان دادن آن و جلوگیری از تداومش ارائه دهد و در نتیجه پنج قطعنامه و چندین سند دیگر علیه ایران در مجامع بینالمللی بر جای ماند. توقف این رویکرد در فصل جدید از مذاکرات در دوره یکساله پیشین، اینک حکایت از آن دارد که طرفین «اراده سیاسی» برای بازگشت به فرآیند «حقوقی» اعتمادسازی متقابل را یافته اند. تا جایی که به طرف مقابل بازمیگردد؛ این «بازگشت» به پروسه حقوقی، میتواند ناشی از ناکارآمدی حربه سیاست، و شکست در آن فاز قلمداد شود.
اما در مقابل بازگشت کشور ما به پروسه «اعتمادسازی حقوقی»، که علیرغم برخی ناکامیها در فاز اجرایی، سیاست اصولی ما در طول همه این سالها بوده است را نیز میتوان ناشی از تصمیم مدبرانه و برآورد صحیح مقامات عالی کشور در این باره دانست که تداوم کشمکش در فاز سیاسی، آنهم پس از توفیق در آن و اذعان رقیب، رهاورد بیشتری برای کشور ندارد. این شاید همان فهمی باشد که در میان بخش وسیعی از جماعت مشهور به «دلواپسان» وجود ندارد. آنها رهاوردهای بیشتری را در فاز سیاسی به انتظار میکشند در حالی که تصمیمگیران کشور، بر این عزم راسخ هستند که میوههای زمین سیاست را اکنون در میدان «اعتمادسازی حقوقی» بچینند. سرانجام این مسیر، هرچه باشد قضاوت تاریخی راجع به تصمیم کلان نظام در این مقطع و نیز درایت مذاکره کنندگان در پیشبرد آن به نفع کشور، بیتردید مثبت خواهد بود.
دنیای اقتصاد:نقش نفت در مذاکرات
«نقش نفت در مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدعلی کاشفی است که در آن میخوانید؛دور دهم مذاکرات هستهای ایران و کشورهای 1+5 شامل آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلستان بهعلاوه آلمان در حالی در وین اتریش در جریان است که تنها چندروز تا پایان ضرب الاجل 3 آذر جهت دستیابی به توافق جامع نهایی میان طرفین باقی مانده است؛ توافقی که هدف از آن برای غرب، اطمینان از صلحآمیز بودن ماهیت برنامه هستهای کشورمان و برای تهران، لغو کلیه تحریمهای یکجانبه و چندجانبه غرب است. تحلیلگران و کارشناسان مسائل سیاسی و بینالمللی مدتها است که درخصوص خروجی این مذاکرات به گمانهزنی میپردازند؛ عده زیادی معتقدند که مذاکرات با - یا بدون - توافق روی مسائل کلی تمدید شده و ادامه مییابد، درحالیکه عده کمی محتاطانه نسبت به حصول توافق جامع نهایی تا دوشنبه آینده ابراز امیدواری میکنند.
گزینه شکست کامل مذاکرات و بازگشت به شرایط قبل از توافق مقدماتی ژنو نیز بهعنوان آلترناتیو سوم با بیاقبالی اکثر تحلیلگران روبهرو شده است.
در این میان و در حالی که پویایی و عدم قطعیت در خصوص سرنوشت مذاکرات هستهای در اوج خود است، کاهش شدید قیمت جهانی نفت خام همانند قویی سیاه روی صحنه سیاست بینالملل ظاهر شده است. موضوع زمانی حائز اهمیت میشود که بدانیم افول 30 درصدی قیمت طلای سیاه چگونه بر محاسبات هزینه – فایده ایران و روسیه، دو بازیگر مذاکرات تاثیر میگذارد. دو کشوری که بهطور همزمان منافع متقابل و متضاد بسیاری با یکدیگر دارند. ایران در یکسوی میز مذاکرات در تلاش برای احقاق حقوق هستهای و رفع تحریمهای غرب و مسکو است و روسیه در آن سوی میز و در کنار پنج قدرت دیگر جهان، در تلاش برای محدودسازی هرچه بیشتر برنامه هستهای تهران.
این در حالی است که درآمدهای بودجهای هر دو کشور به شدت وابسته به قیمت نفت خام بوده و هردو بودجه سال جاری خود را با پیشفرض قیمت 100 دلاری نفت در هر بشکه تنظیم کرده بودند. جالبتر آن است که هردو – البته با شدت متفاوت – تحت تحریمهای اقتصادی آمریکا و اروپا نیز قرار دارند. ایران بهخاطر مناقشه هستهای با کشورهای 1+5 و روسیه به علت الحاق شبهجزیره کریمه به خاک خود و حمایت از جداییطلبان اوکراین. نقطه اشتراک یا بهتر بگوییم افتراق ایران و روسیه، حضور در بازار تولید و صادرات نفت خام است. در حالی که کاهش قیمت نفت باعث فشار درآمدی بر دولتهای تهران و مسکو شده است، هیچ یک نیز از موفقیت دیگری و افزایش عرضه نفت خام در بازار متزلزل جهانی خشنود نخواهد شد.
تحلیلگران بازار انرژی معتقدند حصول توافق نهایی میان ایران و گروه 1+5 و لغو تحریمهای تهران، باعث افزایش بیشتر عرضه نفت خام در بازار جهانی و کاهش شدیدتر قیمت نفت خواهد شد. پییر آندوراند، تحلیلگر و تاجر نفتی که سقف قیمت نفت در سال 2008 و کف قیمت در ماه گذشته میلادی را بهدرستی پیشبینی کرده بود، تخمین زده است که قیمت نفت در 6 ماه آینده، 18 درصد دیگر افت کرده و به 65 تا 70 دلار در هر بشکه میرسد. وی تحلیل خود را بر دو فرض اساسی بنیان نهاده است: حصول توافق نهایی میان ایران و 6 قدرت جهانی و بینتیجه پایان یافتن نشست آتی اوپک در 6 آذرماه (دقیقا 3 روز پس از پایان ضربالاجل 3 آذر). چنانچه این تحلیل، حتی بدون توجه به سطح دقت اعداد تخمینی، معقول و معتبر در نظر گرفته شود، سوال این است که روسیه از حصول توافق جامع نهایی میان ایران و گروه 1+5 تا 3 آذرماه سود میبرد یا متضرر میشود؟
دیوید سنگر، تحلیلگر ارشد نیویورک تایمز چندروز پیش نوشت که روسیه ممکن است مایل باشد مذاکرات تمدید شود و آینده توافق هستهای در برزخ قرار گیرد تا با این کار نفت ایران از بازارهای جهانی همچنان دور مانده و قیمت آن بیش از پیش کاهش نیابد تا روسیه بیش از این متضرر نشود. در حقیقت چنانچه از دیدگاه منافع روسیه به موضوع مذاکرات هستهای بنگریم شاید ضرورتی در خصوص تعجیل در دستیابی به توافق جامع هستهای آن هم در این مقطع حساسِ کاهشِ مستمر قیمتهای نفت خام نباشد. روسیه میتواند امیدوار باشد که در چند ماه آینده یا ظرف یکسال پیش رو، روند کاهشی قیمت نفت متوقف شده و بازار اندکی در جهت افزایش قیمتها حرکت کند. ضمن آنکه ممکن است فرصتی فراهم شود تا روسیه و غرب بر سر بحران اوکراین به توافقاتی پایدارتر رسیده و تحریمهای اقتصادی اروپا و آمریکا علیه روسیه و اقتصاد کمرمق آن کاهش یابد. همچنین پوتین و دولت او این فرصت را خواهند داشت تا در زمانی مناسب، تمهیدات و برنامهریزیهای اقتصادی خود، بهمنظور تدوین بودجهای متناسب با قیمتهای جدید بازار را پیگیری کنند.
با این اوصاف بهنظر میرسد همانطور که روسیه در تحویل سامانه موشکی اس 300 و تکمیل نیروگاه بوشهر به کندی حرکت کرد، درخصوص همکاری و تسهیل روند دستیابی به توافق جامع نهایی نیز عجلهای نداشته باشد.
برخلاف نظر ریابکوف، معاون وزیر امورخارجه روسیه که دوشنبه 26 آبان و در حاشیه نشست G-20 در استرالیا اعلام کرده بود که هیچ نشانهای از وجود عزم و اراده سیاسی در تهران و واشنگتن برای دستیابی به توافق تا 3 آذر وجود ندارد، به نظر میرسد که از زاویه دیگری هم میتوان به موضوع نگاه کرد. درواقع، گذشت زمان به نفع مسکو است و اظهارات ریابکوف را میتوان بهعنوان تلاش روسیه برای مبرا ساختن خود از هرگونه سرزنش ناشی از عدم توافق نهایی تا 3 آذرماه ارزیابی کرد.
آرمان:اعتدال؛ راهبردی برای تمام فصول
«اعتدال؛ راهبردی برای تمام فصول»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حسین عبداللهی است که در آن میخوانید؛در آموزههای اسلامی و مکاتب اخلاقی و سیاسی مختلف و متکثر، بابی گسترده و فصلی موزون به کلیدواژه اعتدال و مصادیق مختلف آن اختصاص داشته و طی طریق در این چارچوب عقلانی و خردورزانه مورد تاکید و تصریح بزرگان و اندیشمندان از هر نوع و سنخ و مرتبهای است. اعتدال آنگونه که بسیاری گمان میبرند با عدالت همخوان و همسنخ نبوده و به منش و کنشی اطلاق میشود که بهدور از هیجان زدگی و تصمیمهای خلقالساعه است، رویکردهایی که به افراط و تفریط رهنمون شده و اعتدال در نقطه مقابل آن بروز و ظهور یافته و نضج میگیرد. خرداد ماه سال92 یکی از کاندیداهای انتخاباتی محوریترین شعار خود را اعتدال نام نهاده و اهتمام خود را بر مبنای بازگشت عقلانیت و تدبیر امور در چارچوبی وزین و دور از افراط و تفریطهای مرسوم گذاشت.
مردم نیز خسته از تندرویها و بیمبالاتیها این گفتار را پسندیده و شیخ منادی اعتدال را به کاخ ریاستجمهوری رهنمون کردند. مردم میدانستند که به اعتدال برای «نه» به افراط و تفریط رای دادهاند اما واضح و مبرهن بود که در وجه ایجابی نیز لازم است که حدود و ثغور این منش و کنش و رویکرد مشخص شده تا از سوءاستفاده مغرضین از یکسو و نقدهای نامنصفانه منتقدین از سوی دیگر جلوگیری به عمل آمده و آسمان اعتدالورزی بری از آسیبهای تندروی و کندروی باقی بماند و حالت کاریکاتوری به خود نگیرد.
از یک طرف همانگونه که اشاره رفت در منابع و ماخذ دینی و در مکاتب نوین فکری به حد و میزان وافی و کافی مفاهیم نظری و محتوایی پیرامون اعتدال و مصادیق آن وجود داشته و از طرف دیگر در فضا و اتمسفر ایرانی، افرادی بودند که عملکردهای آنان مصداق بارز اعتدالورزی و دوری از افراط و تفریط در تلاطمهای دوران بود. با چنین مقدمهای و نیز با توجه به ضروریات زمانه و مطالبات عمومی، لازم است که مانیفستی جامع و مانع برای اعتدال ترسیم و تبیین شود که از موافق تا منتقد بدانند که با چه چیزی روبرو بوده و برای نقد یا طی طریق در این مرام و مسلک رهیافتی موزون داشته باشند تا نهال اعتدال بری از خطرات و مخاطرات در فضای سیاسی باقی مانده و بتواند مسیری مرصوص را در چشمانداز پیش رو در برابر همگان قرار دهد. در همین رابطه همایش ملی اعتدال توسط یاران رئیسجمهوری و با محوریت انجمنهای علمی معتبر کشور برگزار شد، اقدامی که میتواند نخستین گام متقن در این مسیر باشد و به شفافیت صورتبندیها در عرصه سیاسی کشور کمک شایان توجهی کند.
اگر واژگانی چون اصلاحات یا اصولگرایی با وجود عقبه و سابقه بسیار و معتکفان پر شمار خود هیچگاه به شکل علمی تعریف و تبیین نشده و هر کسی میتواند منویات خود را از این واژگان مستفاد کند و در فضایی چنین مبهم هر کسی شرح خود را بنگارد اکنون اعتدال یک دستمایه علمی و منطقی برای تعیین چارچوبها و حدود و ثغور در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور دارد و این نکته از خلط مبحثها و انحرافها جلوگیری خواهد کرد.
البته فراموش نکنیم که فارغ از این تبیین و تشریحهای علمی و محتوایی که به جای خود لازم و ضروری است، مردم به عملکردها و رویکردهای دولت نظر داشته و باید آن را بر اساس ذائقه و فهم اجتماعی خود بر مدار اعتدال ببینند، همانگونه که بزرگانی چون آیتا... هاشمی به عنوان نماد اعتدال ورزی شناخته میشوند و یکی از دلایل اقبال به دولت، قرابت فکری و عملی رئیسجمهوری به این پیر سیاستورزی ایرانی بود. یادگار امام نیز در مراسم افتتاحیه همایش ملی اعتدال به نکته کلیدی و سنجیدهای اشاره کرد، جامعهای که اعتدال ورزی نداشته باشد به سعادت و خوشبختی رهنمون نخواهد شد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم