در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
فرمانده روایتی انتقادی نسبت به مادیگرایی در زندگی امروز و تغییر ساختار اجتماعی و روایت احساس غربت و تنهایی آدمهایی از جنس فرمانده (بیژن امکانیان) است که حتی دیگر همرزمان سابقش نیز با او همراه نیستند. مواجهه او با یکی از همرزمانش که آرپیجی زن بود و حالا آنچنان غرق در کاسبی و مشغول دنیا شده که دیگر دلبستگی و شاید اعتقادی به گذشتهاش نداشته است. مواجهه فرمانده با این همسنگر قدیمی (محمدرضا داوودنژاد) بر اثر یک تصادف اتفاقی شکل میگیرد. موتور فرمانده به آیینه بغل اتومبیل کسی میخورد که زمانی سربازش بوده و حالا از حیث اقتصادی در موقعیت بالاتری از او بوده و مشغول تجارت و بازرگانی است؛ اما زندگی تلخی دارد، تنها زندگی میکند و همسر و فرزندش به کانادا مهاجرت کردهاند.
از سوی دیگر جنسهایش در گمرک توقیف شده و اجازه ترخیص داده نمیشود. به همین دلیل او به فرمانده سابقش رجوع میکند تا گره از کارش باز کند بیآن که بداند رئیس گمرک حبیب، شوهرخواهر فرمانده و همرزم قدیمی آنهاست، اما در مواجهه فرمانده با حبیب در گمرک، با مخالفت او مواجه شده و این که آنها باندی درست کردهاند که به واسطه سابقه حضور در جبهه انحصار واردات برخی اجناس را به دست گرفته و از راه حلال زندگی نمیکنند. با این حال مواجهه حبیب با فرمانده که اکنون یک پیک موتوری شده و از سرباز خودش که رئیس گمرک است پایگاه اجتماعی پایینتری دارد جالب است. او با همه بدگمانی و بدگویی که درباره همسنگر سابقش میکند و با دلایلی که مطرح میکند خیلی هم بیراه نمیگوید، اما با این حال فرمانده در برابر او میایستد، خواهش میکند، ریش گرو میگذارد و او را به نگاهی حرگونه دعوت میکند. از آن سو نیز وقتی با آن همسنگری سابق سخن میگوید و او را به گذشته و زندگیاش و به ارزشها و آرمانهایی که برایش جنگید تذکر میدهد، هر دو سرباز و همسنگر خویش را به خود آورده و این فاصله ودشمنی را به آشتی و دوستی بدل میکند. شاید آنچه بیش از هر چیز باعت نفوذ کلام و نفس فرمانده میشود خلوص و زلالی نیت و باورهایش باشد. او بیش از آن که فرمانده نظامی باشد فرمانده عاطفی بوده و از کاریزمای معنوی قدرتمندی برخوردار است.
آنچه در این تلهفیلم برجسته میشود، علاوه بر آسیبشناسی اخلاقی بچههای جنگ در بستر زندگی و مصائب معاش است تاکید بر ثبات قدم و پایداری در مسیری است که آگاهانه انتخاب شده است. انتخاب آگاهانهای که فلسفه وجودی خود را از فلسفه عاشورا میگیرد تا تاکیدی باشد بر این که هر انتخابی بهایی دارد و بهای زندگی عزتمندانه شفقت بر خلق و سختگیری بر نفس است. حاجی یا فرمانده در سکانس پایانی در مسجد تاکید میکند که فرمانده به معنی دستور دادن نیست، به معنی سلطه و فرماندهی نیست. فرماندهی یعنی تصمیمگیری درست، یعنی مسئولیتپذیری، یعنی تلاش برای این که دیگران نه به زور که آگاهانه به بهشت بروند. در واقع در پس این قصه و مفاهیم اخلاقی که قرار است بازخوانی شود قرار است بر نقش مهم امام حسین(ع) به شکل تلویحی تاکید شود. فرماندهی که نماد سلطه و دستور نیست که نماد عشق و آگاهی و مسئولیت است. کشتی هدایت و سکاندار سعادت آدمی. فیلم به شکل تلویحی تاکید میکند بر رمز و رازهای فرمانده و فرمانبر بودن و این که چگونه میتوان نه فقط در میدان جنگ که در جنگ با زندگی، فرمانده بود و فرمانده ماند.
سیدرضا صائمی/ جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد