صحنه‌سازی برای قتل

عقربه‌های ساعت 4 بعدازظهر را نشان می‌داد، سرگرد میری بعد از یک روز کاری به خانه بازگشت. روز پرکاری را در پلیس آگاهی گذرانده بود. لباس‌هایش را عوض کرد و خودش را روی مبل رها کرد. کنترل را برداشت و تلویزیون را روشن کرد.
کد خبر: ۷۳۵۴۵۶
صحنه‌سازی برای قتل

کانال‌ها را عوض کرد و بی‌حوصله آن را خاموش کرد و چشم‌هایش را بست. تا ساعتی دیگر همسرش و امیرمهدی کوچولو به خانه بازمی‌گشتند و نمی‌خواست او را خسته ببینند. چشم‌هایش گرم خواب شده بود که صدای زنگ تلفن همراهش سکوت خانه را شکست. خودش را به تلفن رساند و جواب داد.

بله بفرمایید.

سلام جناب سرگرد. افسر کلانتری 24 هستم. ساعتی قبل یک مورد خودکشی مشکوک داشتیم که بازپرس دستور دادند شما هم در صحنه حاضر شوید.

میری آدرس محله حادثه را گرفت و راهی آنجا شد. محل حادثه در یکی از خیابان‌های شمالی شهر بود. ترافیک عصرگاهی تهران کلافه‌کننده بود. خودروی پلیس و آمبولانس پزشکی قانونی در مقابل ساختمانی شش طبقه بودند. نوار زرد رنگ بررسی صحنه جرم، محل افتادن جسد را نشان می‌داد و چند سرباز ازاهالی می خواستند از نوار زرد فاصله بگیرند.

تعدادی از ساکنان ساختمان هم در مقابل در ایستاده بودند.بازار شایعات داغ بود و هرکدام از اهالی برای خود تفسیری از ماجرا داشت. جسد زن جوان با لباس خانه در فاصله کمی از دیوار روی زمین افتاده بود. اصابت سر با زمین باعث خونریزی شدید شده بود.

سرگرد دفترچه یادداشت‌اش را بیرون آورد و آنچه را در صحنه می‌دید می‌نوشت. رئیس کلانتری با مشاهده سرگرد خود را به او رساند و گزارش تحقیقات اولیه را به او داد. «جسد متعلق به زنی سی و دو ساله به نام نیلوفر است که پس از درگیری با همسرش خودکشی کرده است. همسایه‌ها قبل از سقوط زن جوان صدای فریاد او را شنیده بودند. ما صحنه را بررسی کردیم اما دلیلی برای قتل پیدا نکردیم.وقتی موضوع را به بازپرس ویژه قتل اعلام کردیم او دستور داد با شما تماس بگیریم تا صحنه را بررسی کنید.»

سرگرد دوباره به بررسی صحنه و محل سقوط پرداخت. در کنار جسد یک تکه آجر و خاک ریخته بود که وقتی کارآگاه به ساختمان نگاه کرد، بخشی از دیوار بالکن طبقه چهار تخریب شده بود که حکایت از سقوط زن جوان از آنجا داشت.

همسایه‌ها در گوشه‌ای از ساختمان ایستاده بودند و نظاره‌گر اقدامات پلیس بودند.

کارآگاه با راهنمایی رئیس کلانتری سراغ همسایه‌ای رفت که موضوع را به پلیس اطلاع داده بود. مرد جوان هنوز شوکه بود و بریده بریده حرف می‌زد. در بالکن مشغول آب دادن گل‌ها بودم که صدای فریادزنی را شنیدم. البته از قبل هم صدای درگیری نیلوفر خانم و شوهرش شنیده می‌شد. متوجه رد شدن شی‌ء از مقابل بالکن شدم. به پایین که نگاه کردم زن جوان روی زمین افتاده بود. با اورژانس و پلیس تماس گرفتم.

قبل از سقوط حرفی نشنیدی؟

نه. فقط صدایی شبیه جیغ بود.

نیلوفر و همسرش همیشه با هم درگیری داشتند؟

بله بعضی شب ها صدای درگیری آنها به گوش می رسید.

متوجه نشدی علت درگیری امروز آنها چه بود؟

نه. فقط فریاد می زدندو من صدایشان را نامفهوم می شنیدم.

سرگرد از آن مرد تشکر کرد و به طبقه چهارم رفت تا محل سقوط را بررسی کند. مامور کلانتری در حال بازجویی از مرد جوانی بود که سعی می‌کرد خود را ناراحت نشان دهد. از حرف‌هایش معلوم بود که شوهر نیلوفر است. در بالکن دیواری آجری به ارتفاع حدود 70 سانتی‌متر بود که بخشی از آن تخریب شده بود و به پایین ریخته شده بود. سراغ مرد جوان به نام سعید رفت تا از او تحقیق کند.تلفن همراه مرد جوان زنگ می خورد و او بی‌حوصله رد تماس می‌داد.

همسایه‌ها مدعی هستند قبل از سقوط همسرتان با هم درگیری داشتید. علت آن چه بود؟

همسرم زن شکاکی بود و علت درگیری همیشگی ما این بود. تلفن همراهم خاموش شده بود و او تصور می‌کرد از روی عمد این کار را کرده‌ام.

برای رفع شک او کاری نکردی؟

من چند بار از او خواستم نزد روانپزشک برویم اما قبول نمی کرد و می گفت؛ تو می خواهی به همه بگویی من دیوانه ام.

همسرتان سابقه خودکشی داشت؟

نه. اما چند بار تهدید کرد که قرص می‌خورد، اما هیچ‌وقت این کار را نکرد.

پس چرا امروز خودکشی کرد؟

نمی‌دانم. همه‌چیز در یک لحظه رخ داد.

برای منصرف کردنش کاری نکردی؟

به سمتش رفتم، اما لبه دیوار ایستاد و خود را به پایین پرت کرد.

سرگرد پس از بررسی دوباره صحنه سقوط و اظهارات سعید دوباره به آپارتمان بازگشت و دستور بازداشت همسر نیلوفر را به اتهام قتل صادر کرد.

سعید پس از انتقال به پلیس آگاهی و رو به رو شدن با دلایل سرگرد به قتل اعتراف کرد و گفت: مدتی بود به صورت مخفیانه با زنی ارتباط داشتم. نیلوفر متوجه این موضوع شده بود و هر شب تلفن همراهم را بررسی می کرد تا شاید بتواند مچ مرا بگیرد. روز حادثه با آن زن در حال قدم زدن در خیابان بودم که ناگهان با نیلوفر رو به رو شدم. وقتی به خانه آمدم بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم و من در یک لحظه کنترلم را از دست داده و او را به پایین هل دادم.

با امضای برگه بازجویی، سعید به بازداشتگاه منتقل شد تا فردا صحنه قتل را در حضور بازپرس بازسازی کند. کارآگاه میری با توجه به سه دلیل توانست راز این قتل را فاش کند. شما خواننده گرامی با اشاره به این سه دلیل می‌توانید در مسابقه معمای پلیسی شرکت کنید.(ضمیمه تپش)

برای شرکت در مسابقه پاسخ خود را به شماره 300011224 پیامک کنید.

وحید شکری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها