جام جم: طنز تلخ اسیدپاشی
جامعه باز را انسانها و شهروندانی تشکیل میدهند که معتقد به گفتوگو و نرمش و ملایمت در برخورد با دیگران و استفاده از عقل و منطق برای اثبات حرف خود یا احیاناً به کرسی نشاندن آن هستند. باورمندان به این موضوع، استفاده از بمب و پاره آجر و اسید را برای اثبات خود و تأثیرگذاری روی دیگران، کاری زشت و مستوجب عقاب و عذاب دنیوی و اخروی میپندارند و میدانند.
در مقابل اما جامعه اسیدی را نیز انسانهایی تشکیل میدهند که اعتقاد زیادی به گفتوگو و زبان لیّن قرآنی در مواجهه منطقی و مهربانانه با سایر بنیآدم یا بنیبشر ندارند. اینان، برهان قاطع خود را استفاده از کارد شناسایی و پاشیدن اسید به صورت این و آن میدانند.
چند روزی است که وقوع چند حادثه دلخراش اسیدپاشی در اصفهان، افکارعمومی کشور را سخت آزرده ساخته است.
بسته پیشنهادی: هرچند وقتی صحبت از اسید و اسیدپاشی میشود، هر موی تن ما به یک جهتی سیخ میشود که مپرس؛ اما چون همه آحاد ملت باید در این خصوص واکنش نشان دهند و انزجار خود را از این اعمال ناشایست داعشگونه اعلام بدارند؛ فلذا نگارنده فاقد اسید نیز عرایضی پیشنهادی دارد که به زبان خوش تقدیم میدارد:
1ـ مجازات شدیداللحن: به نظر درست ما، حبسهای کوتاهمدت کارساز نیست. وقتی که طرف ناجوانمردانه با یک ظرف اسید، انسانی را از زندگی ساقط کرده و کاری با وی کرده که از صدبار مردن هم بدتر است؛ لهذا کمترین مجازات آن است که چنان در هلفدونی بیفتد و محبوس شود که حداقل بخش اعظم عمرش به باد فنا برود. حالا اعدام پیشکش!
2ـ فرهنگسازی درازمدت: در پارهای از موارد، هرچند نیاز به کار تربیتی و فرهنگی هست، اما ممکن است نیازمند یک پروسه زمانی بیست سی ساله باشد. نمیتوان دست روی دست گذاشت و شاهد اسیدپاشی به روی صورت شهروندان بود و منتظر نشست که به مرور زمان، با کارهای فرهنگی درست میشود ان شاءالله!.... بله، ممکن است درست شود؛ اما چه صورتها و چه زندگیها که تا آن زمان خراب میشود.
3ـ توزیع محدود اسید: تا اطلاع ثانوی، فقط از طریق تعاونیهای ادارات، اسید در اختیار مصرفکنندگان عزیز قرار گیرد. قیمت آن هم چنان افزایش پیدا کند که برای اسیدپاش ملعون نصرفد که اقدام به عمل شنیع اسیدپاشی کند.
4ـ جمعکردن اسیدها: نیروهای واکنش سریع، در یک اقدام خودجوش و هماهنگ، تمامی اسیدهای موجود در سطح جامعه را جمع کنند. این طوری شاید این ماده خطرساز از دسترس برخی اشرار بیوجدان خارج شد. پشت شیشه برخی مغازهها نیز زده شود که: «اسید اضافه شما را خریداریم!»
کیهان: شیرینی کشمشی! (گفت و شنود)
گفت: رئیس یکی از احزاب مدعی اصلاحات گفته است؛ قصد داریم برای نمایندگی مجلس نامزدهای «مدرسگونه» را معرفی کنیم!
گفتم: شهید مدرس یک تنه در مقابل قدرتهای بیگانه ایستاد ولی مدعیان اصلاحات در فتنه 88 قصد داشتند ایران را تحویل مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس بدهند که ملت جلوی آنها را گرفت.
گفت: خب! حالا چه عیبی دارد که نامزدهای اصلاحطلبان این یک خصوصیت شهید مدرس را نداشته باشند؟!
گفتم: شهید مدرس در مواضع خود حتی یک قدم از مبانی اسلام کوتاه نمیآمد ولی مدعیان اصلاحات روی قید «اسلام» در گزینه «جمهوری اسلامی ایران» خط کشیده بودند.
گفت: حالا این یک خصوصیت را هم نداشته باشند! چه عیبی دارد؟!
گفتم: شهید مدرس سادهزیست بود، قانونگرا بود، شجاع بود و... اما مدعیان اصلاحات قانونشکن، ترسو و...
گفت: پس با کدام شباهت و چه قرابتی از نامزدهای «مدرسگونه» حرف میزنند.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو شیرینی کشمشی خریده بود ولی دید حتی یک کشمش هم درون آن نیست. به مغازهدار اعتراض کرد و گفت؛ این چه شیرینی کشمشی است که یک دانه کشمش هم ندارد؟! و مغازهدار با قیافه حق به جانب گفت؛ مگه وقتی شیرینی ناپلئونی میخری درون هر کدام از شیرینیها یک «ناپلئون» وجود دارد؟!
سیاست روز: مدل اقتصادی نوبختیسم
وزیر آموزش و پرورش: تلاش می کنیم تا طی دو تا سه سال آینده سیستم گرمایشی تمام مدارس را ایمن کنیم با شرکت بیمه بحث آتش سوزی و حوادث ناگوار دانش آموزی را
پیش بینی کردیم تا در صورت بروز حادثه بخشی از خسارت جبران شود.
از اظهارنظر فوق نتیجه می گیریم که:
الف) علم از ثروت بهتر است ولی عقل هم چیز بدی نیست.
ب) ثروت از علم مهمتر است و عقل خیلی چیز الزمی نیست.
ج) عقل خیلی خوب است وگرنه علم و ثروت به هر حال می آیند و می روند.
د) علم و ثروت و عقل به هیچ دردی نمی خورند و سخنان حکیمانه یک چیز دیگر است.
محمدباقر نوبخت: کاهش تورم به معنای کاهش قیمتها نیست بلکه رشد قیمتها با سرعت کمتری صورت می گیرد.
به این مدل اقتصادی چه میگویند؟
الف) نوبختیسم.
ب) بدبختیسم.
ج) شوربختیسم.
د) سیاه بختیسم.
نقطه چین زیر را پر کنید.
شهردار تهران: در دهه 70 هر فردی اگر پول داشت می توانست ...
الف) شهردار تهران بشود.
ب) روی سیبیل شهردار بنشیند و نقاره بزند.
ج) هر چه دلش خواست بخرد.
د) تراکم بگیرد.
شرق: شوخی خرکی
«بعضی از پسران جوان اصفهانی درحالیکه بطری آبمعدنی در دست دارند سوار بر موتور دنبال دختران جوان راه میافتند و بهعنوان شوخی و تفریح آنها را به اسیدپاشی تهدید میکنند.» ما چند نوع شوخی داریم؛ شوخی پشتوانتی، شوخی دستی، شوخی خرکی.
شوخی پشتوانتی: اینطوری است که مثلا پشت وانت نشستی یکی هلت میدهد پایین و بعد قاهقاه میخندد. یا یک مطلب احمقانه را بهعنوان شوخی برایت نصفهشب اساماس میکنند و میگویند «بابات بر اثر تصادفی که دوساعت پیش جلو خانهاش اتفاق افتاد از خواب پرید.» در همه این جنس شوخیها همه میخندند جز شما.
شوخی دستی: یکدفعه شما را هل میدهند توی آب. یا پرت میکنند توی استخر. یا وقتی خوابید بادکنک بالای سرتان میترکانند. یا روی شما اسم میگذارند و کاری میکنند همه شما را به این اسم صدا کنند. یا از قول شما میروند به آدمهای دیگر مزخرفات تحویل میدهند و میگویند همه این حرفها را فلانی زده. در همه این جنس شوخیها همه میخندند جز شما که دارید گریه میکنید.
شوخی خرکی: شوخی خرکی ولی شوخی جدیدی است. شوخیای است که خر طفلک هم ازش سر درنمیآورد و خیلی ناراحت است که چنین کارهایی بهپاش میزنند. شوخی با مرگ دیگران است. شوخی با مصیبت دیگران است. شوخی با لامپ است. شوخی با فیلم خصوصی فلان بازیگر است که منتشرش میکنی تا بخندی.
شوخی با مریضی دیگران است. شوخی با نقص عضو دیگران است. شوخی با چیزی است که دست مردم نبوده و طبیعت و زندگی برایشان پیش آورده. شوخی غمانگیز مجریهای تلویزیون با آقای دوشواری است که سادهدلانه دارد حرفش را میزند و آنان دارند به ریشش میخندند و بعد فیلمش را منتشر میکنند تا همه به او بخندند.
شوخی خرکی دستانداختن مردم است که دستشان به جایی بند نیست. شوخی خرکی ریختن آبمعدنی روی سروصورت زنان و دخترانی است که وحشت اسید وجودشان را سوزانده، که اسید بدن همشهریشان را سوزانده و شما تهدید به اسیدپاشی میکنی و بعد رویش آب میریزی و میخندی.
شوخیخرکی یعنی بیماری. شوخیخرکیکنندگان را باید به تخت بستشان. آنان ترسناکتر از کسی هستند که پول میگیرد تا کاری کند. در شوخی خرکی هیچکسی نمیخندد جز بیماری که دارد مریضیاش را سر دیگران خالی میکند تا بخندد.
آرمان: امروز با سر الکس فرگوسن
اگر دهانم را باز کنم کیروش و روی کین باید مربیگری را ببوسند و بروند بلال فروشی! دیدیم این روزها پیرامون آقای فرگوسن حرف و حدیث زیاد است گفتیم مستقیما به خودش زنگ بزنیم و بفهمیم قضیه از چه قرار است. آقای فرگوسن هم که دل خونی داشت جواب ما را داد و خواست از طریق این ستون از حق خودش دفاع کند. این شما و این هم دفاعیات آق فرگوسن!
استاد این آقای ونگال هم برخلاف انتظارات همه ما بیشتر ونگال مویس از آب درآمده تا ونگال شما! در این باره توضیحمی دهید؟
والا ما یه بار اومدیم یه خبطی کردیم ، بچه محلمونو گذاشتیم جای خودمون گفتیم حرمتمون رو نگه میدارن هم بچه ها غیرتی تعصبی بازی می کنن هم مسئولین باشگاه بهش وقت میدن! هر چی آبرو تو این سی سال جمع کرده بودیم ریخته شد تو چاه انگار! روی همین حساب تصمیم گرفتیم دیگه درباره نیمکت منیو حرف نزنیم.
نفرمودین از این آقای ونگال راضی هستین یا نه!
یه اخلاق کنهای داره که خوشم میاد.الان نفسمفس این حیف نونارو گرفته.از این کارش خوشم اومد اما باسه منچستر هیشکی فرگوسن نمیشه! اون دورانی که چهار تا جک و جونور رو می فرستادیم تو میدون پدر صاحاب بچه تیمای لیگ برتری رو در میآوردیم این آقای ونگال تو هلند تو میدون کشتارگاه آمستردام برای خودش جیگرگی داشت بعد از ظهرها هم به عنوان مدیر آکادمی می رفت مدرسه فوتبال آژاکس اولیای بازیکنارو تلکه می کرد! باور نمی کنین از یاپ استام و ون درسار و نیستلروی بپرسین.روز اولی که این آدم پاشو گذاشت تو اولد ترافورد این سه تا زنگ زدن گفتن مراقب باشین مدیر آکادمی منچسترو عوض نکنه که والدین بازیکنای پایه همشون تلکه میشن! مام گفتیم خیالت راحت! تو آکادمی منچستر فقط یک نفر شیتیل میگیره اونم آدم خودمه! ما سی سال اینجا لبوفروش نبودیم که ببو گلابی بیاد جای منو بگیره!
یعنی خودتون هم اهل بخیه تشریف دارین؟
بالاخره ما زحمتشو کشیدیم خاکشو خوردیم برفشو خوردیم مشتشو خوردیم الان سر پیری حداقل باید معاشمون سرجاش باشه دیگه.بعدم ما لوطیخور زیاد داریم.همه لیدرای باشگاه منچستر حقوق بگیر خودمن وگرنه باشگاه که به اینا مواجب نمیده! از وقتی این گلیزرای گدا گشنه از آمریکا پا شدن اومدن اینجا دیگه نون منچستر برکت سابقو نداره آقا.
استاد این قضیه کتاب خاطرات روی کین چیه؟ اون لاطائلات چی بود استاد درباره شما و کیروش؟
روی از اولش هم توهمی بود.یادمه بند کرده بود به کروش که این بابا اینکاره نیست.بذارینش کنار برین یکی از همبازیای قدیم منو بیارین بذارین سر جاش! فکر کنم با استیو بروس دوتایی ریخته بودن رو هم که این زیرآب اونو بزنه و استیو رو برگردونه اینجا که بعدش دو تایی تو نقل و انتقالات با هم بخورن اما استیو بروس از وقتی فهمیدم سر انتقال کانچلسکیس از مدیر برنامه هاش یه موتور هوندا گرفته بود از چشمم افتاد! این سر همون قضیه لج بود.یه روز تو اتاق بودیم که گیرداد به کارلوس.خواستن جلوی من با هم دعوا کنن با کف گرگی چنان جفتشونو ناکار کردم که تا دو روز هیچ کدوم نمیتونستن بیان سر تمرین!
خب چرا کیروش رو زدین؟ دعوا رو روی کین شروع کرده بود که! زدم چون یه دلیلی داشتم که الان نمیتونم به شما بگم.بالاخره الان سرمربی تیم ملی شماست.بگم که مایلی کهن آتو می گیره دوباره به آقای کیروشی پور متلک میندازه! بالاخره اونم داستان خودشو داشت که نمیشه گفت! خلاصه جفتشونو زدم!
ولی اینکه کین در کتابش نوشته که به شما گفته بوده پیرمرد ابله و خواسته شما را بزند از کجا در آمده؟
شما ایرلندی ها را نمی شناسی.پیر که می شوند میروند دم شومینه، برای خودشان توهم در میکنند! کین هنوز که هنوز است مرا می بیند خودش را گم میکند سر همان کتکی که خورده بعد کتاب که چاپ می کند می شود شیر برره! از این دست بازیکن ها زیاد داشتم.همشان هم کتک لازم را خورده اند! بعضیهاشان مثل بکهام پرو بودند و جای کتکی را که خوردند به همه نشان دادند.بعضی ها هم نشان ندادند. اینها برای شما بازیکن بزرگ هستند.برای من همه شان از دم در اند ازه های هویج پخته هم به حساب نمی آیند! فیالواقع اگر بنده دهان مبارک را باز کنم همه اینها باید بروند بلالفروشی و با مربیگری بای بای کنند!
سر الکس عزیز! در دوران بازنشستگی چه می کنید؟
(می خندد) صف شیر...صف گوشت...صف سبد کالاهای اساسی...صف عابر بانک برای دریافت یارانه نقدی..یک عمر خانوم مان را به بهانه اینکه تمرین داریم پیچاندیم که صف نایستیم الان سر پیری ناچاریم جبران مافات کنیم!
قدس: مش غضنفر و تکدی گری
دیروز عصری با پیکان خوسُرُم کِلّه کِردُم سمتِ خِنه آبِجیم تا بِچّه هام که اونجه بودنِ وَردارُم بیارُم خِنَما.
سَرِ چاررا که رسیدُم چراخ قرمز رفتُ مویَم وایستادُم. هَموجور کِلیکُم تو دُماغُم بودُ فِکِر مِکِردُم که ناسَن یَک یَرِگه گدایی با رویِ نامَقبولُ دستایِ ناشورِش عینِ کَلپِسه چِسپید به شیشه ماشین که بِزِش پول بُدُم.
ایقذَر از قیِفَش دِلُم به شور اُفتاد که هَمونجه دست کِردُم تو جیبِ تُنبونُم تا یَک صَدی بِزِش بُدُم که بِره یُ دِگه نِبینُمِش ولی هم آمَدُم پول بُدُم دیدُم یَک بِچِّگه اَزووَر پِرّید رو کاپوتِ ماشینُ گفتِگ به مویَم کمک کُن.
یَک زَنه از عَقِب دِلنگونِ ماشین رَفت. یَک پیرزالی چِسپید به تایِرایِ ماشین که بِزِش پول بُدُمُ یَک بِچّه خُردویَم پِرّید رو سَقُفِ ماشین.
خُلِصه به هم یَکدِقه ایقذَر گدا دورِ ماشینُم لوکّه رِفتن که دِگه یَک خُردویَم جولویُ دوروَرُمِ نِدیدُمُ تا چراغ سبز رَفتُ آمدُم راه بیفتُم گُرُمبَستی کوبیدُم به ماشینِ جولوییم.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چیجوریه که اگِر یَک پولی به زِمین افتاده بِشه، صدتا اداره یُ سازمانُ مسؤول مِگَن مَسولیتِ وَرداشتنُ جَم کِردنِ ای پولِ با مایِ ولی ایقذَر که گِدایُ فقیر به تو شهرا تارتُ پارتَنُ هَم چهره شهر رِ نامَقبول کِردنُ هَم بِرِیِ بهداشتُ امنیتِ مردمِ شهرا ضِلَر دِرَن، هَم یَکنِفر نِمیه اینارِ جَم کُنه یُ بُبُرَشا!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد