کیهان: باغ وحش
گفت: منوشه امیر یعنی همون منوچهر ساچمهچی تهرانی، مدیر رادیو اسرائیل از نتانیاهو به عنوان یک شخصیت صلحدوست! یاد کرده است!
گفتم: وارونه نهند نام زنگی، کافور!
گفت: منوشهامیر میگوید؛ حمایت نخستوزیر اسرائیل از «جنبش سبز»! حمایت از صلح و آزادی در ایران بود!
گفتم: پس برای همین گفته بود اصلاحطلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند!؟
گفت: پسر یعقوب نزولخور گفته است؛ مقامات اسرائیل خواهان آرامش برای مردم غزه و کرانه باختری هستند! و... دهها تعریف و تمجید دیگر از این جرثومههای فساد و تباهی.
گفتم: از یارو پرسیدند؛ رفیقت چه شکلیه؟! گفت؛ مثل اسب نجیب! مثل کبوتر مهربون! مثل پلنگ قوی! مثل... بهش گفتند؛ دیگه بسه یک روز قرار بذار که بریم باغ وحش از نزدیک ببینیمش!
اعتماد: تمهیدی برای فردا
جلوتر از اینها آنونس دادم که برای تولد جناب دکتر احمدی نژاد در این ستون برنامه دارم و قرار است جشن بگیرم و شادی کنم و با حفظ و رعایت شوون پا بکوبم.
یادداشت امروز هم پیشواز آن واقعه خجسته و درواقع مقدمه یی است لازم برای آن متن. اما در اصل این مقدمه را دوستان و حامیان جناب دکتر تمهید کرده اند و من روسیاه جز انعکاس و تحلیل داده، نقشی در آن ندارم. کار من هم در اینجا به نحوی «داده، پردازی» است. داده ها را پردازش می کنم اگرچه مدیریت شان با فرد دیگری است.
بنا بر شواهد و قراین پوستری در شهر پخش شده با پرتره رییس جمهور سابق که شعری چهار مصرعی را در ثنایش به ضمیمه دارد: العهده علی الراوی. من این پوستر را در سایت ها دیدم و شنیدم که در فضای مجازی دست به دست می چرخد. اگر روی در و دیوار شهر، به خصوص نارمک چسبانده اند بنده بی اطلاعم. پوستر حالت لنداسکیپ دارد و نصفش عکس جناب استاد است که به حالت سلام دست بلند کرده اند و لبخند می زنند و نصف دیگر شعری است که با فونت نستعلیق روی یک زمینه فیروزه یی نوشته اند: «دوری ز منو عکس تو را می بوسم/ مهرورزی و لبخند تو را می بوسم/ یک گوشه پرونده شان بالازن/ من «بگم بگم» های تو را می بوسم». احسنت و طیب الله به این شعر و به این شاعر. کاش در محضرش بودم و طلب اعاده می کردم تا حظ دو چندان ببرم.
فونت نستعلیق (از اینها که توی کامپیوتر هست) و کاغذ گلاسه و چاپ چهاررنگ به نظرم افاده معنا نمی کند. کاش این شعر را مرحوم عرب زاده زنده بود و با زر روی قالی ابریشمین می بافت. جدا که من اول فکر کردم سعدی جدیدی پا به عرصه وجود گذاشته... شاعران جمله تلامیذ وی اند/ بروید از خودشان بپرسید. کجا هستند بدبینانی که فکر می کردند صفحات زرین تاریخ ادبیات ورق خورده و سلسله جبال شعر به تپه، ماهورهای کم ارتفاع ختم شده؟ نخیر: هردم از این باغ بری می رسد و تازه تر از تازه تری می رسد. یکباره از جایی که گمان نمی کنید سلاست سعدی و حذاقت نظامی و عرفان حافظ و حکمت فردوسی و بلاغت عنصری جمع می شوند و چهار مصرع ساده را بیان می فرمایند که مثل کهکشان راه شیری تا ابد بر تارک ادبیات فارسی می درخشد. حیف و دریغ و درد که این شعر در لسان ترجمه الکن می نماید و نه تنها انگلیسی زبان ها و فرانسوی ها و آلمانی ها محروم از شنیدن این تکرار می بوسم می شوند بلکه فرصت دریافت جایزه نوبل ادبی از پارسی گویان دریغ می شود. آیا با «آی کیس، آی کیس» می شود این یم معنی را منتقل کرد؟ آیا با «تل آی، تل آی» می شود معنای ژرف «بگم بگم»های به ظاهر ساده را به دوستداران ادبیات جهان نشان داد؟ آیا زبان شاعر به تنگنا نمی افتد اگر در انگلیسی بگوییم «آی کیس یور کایندنس اند یور اسمایل»؟ من چه ساده ام که فکر می کنم در ترجمه به تنگنا می افتیم. حتی اقیانوس فارسی نیز چنین نهنگ معنایی را در خود تاب نمی آورد. دقت کنید که شاعر چه با فراست و توسم شاعرانه پیامش را منتقل می کند اما زبان از همراهی اش باز می ماند؟ به «بالازن» مصرع سوم دقت کنید. کاش استاد آذر یا دیگر سیمرغ های ابرپیمای ادب فارسی و ورجاوندان وادی معنا قبول زحمت می کردند و به میدان می آمدند و این بار گران را از دوش من لاجان نحیف برمی داشتند.
از پشه لاغری چه خیزد آنجا که عقاب پر بریزد؟ اما جسارتم را به حساب نادانی ام بگذارید که بزرگان میدان را خالی کردند و قرعه فال را به نام من دیوانه زدند. چه باک؟ به جای شرح و اشارت به تکرار شعر می پردازم آنجا که شاعر نواهای ملکوتی را استراق سمع کرده و بیان فرموده «دوری ز منو عکس تو را می بوسم». شاید مخاطب ناآشنا بپرسد که دکتر دور نیست و چرا شاعر نمی تواند به جای عکس، اصلش را ببوسد؟ حال آنکه اینجا یک معنی ظریف نهفته است و اشارتی است به دوری آدم از بهشت به جهت اکل میوه ممنوعه. «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد در این دیر خراب آبادم » در اصل بیان دم دستی و مبتذلی است از این معنی بلند عارفانه. معنی بلندی که شاعر با یک بالازن ساده و با ایهامی شگرف پرده از اسرار غیبش برداشته... چه بگویم که «من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر/ من عاجزم زگفتن و خلق (یعنی شماها) از شنیدنش». فقط نمی دانم به جای جان گرامی به شاعر چه خلعتی داده اند که درخور باشد؟ جان گرامی؟ هزار جان فدای یک مصرع. آن هم نه همه مصرع ها که برای مثلامصرع سوم بیش از هزار و پانصد جان هم کم است. کاش در حساب و کتاب شان جان مرا هم بشمارند.
شرق:یک مطلب کاملا علمی
ما امروز یک مطلب علمی برای شما تهیه کردیم که وزن و بار علمی ستون را بکشیم بالا.
خبرگزاری مهر گزارش داده تهران 135هزار قاچاقچی و موادفروش دورهگرد دارد. 135هزارتا کم نیستها. الان بهازای هر 303هزارنفر یک سالن سینما در کشور وجود دارد، که جای نگرانی ندارد، چون در همین تهران هشتمیلیوننفری بهازای هر 59نفر یک ساقی مواد وجود دارد، که انصافا با تلاش شبانهروزی توانستهاند در رگهای شهروندان جا باز کنند. حالا رسما اعلام شده فقط تهران 135هزار ساقی دارد، اگر ما بگوییم جز تهران هیچکجای ایران دیگر مواد خریدوفروش نمیشود، که حتما هم همینطور است، اگر مثلا 80میلیوننفر جمعیت را در نظر بگیریم و این 135هزار ساقی تهران به کل کشور سرویس بدهند، باز هم بهازای هر 592نفر یک ساقی وجود خواهد داشت. پس هر 303هزارنفر یک سینما، هر 592نفر یک ساقی. خب شما باشید چیکار میکنید؟
بعد 135هزارنفر هم کم نیستها. یعنی وقتی توی پایتخت از هر 59نفر یکنفر فروشنده باشد، آدم فکری میشود چندنفر خریدار وجود دارد؟ من حتی به خودم هم شکم رفت، شما که جای خود دارید. یعنی آدم شک برش میدارد که یا تهیهکننده است یا مصرفکننده. به نظرم باید گاز آمبولانس را بگیرم و بروم از خبرگزاری مهر خواهش کنم یکبار دیگر بزند توی ماشینحساب و ببیند واقعا این عددها درست است یا نه. یعنی یک آماری ندهند که آدم به خودش و شما شک کند.
بعد هم گویا یکسری چیزها ارزان شده، منتها نه همه چیزها. مثلا ممکن است گوشت و مرغ و نان و برنج ارزان نشده باشد، اما موادمخدر ارزان شده است. مثلا طبق گزارش خبرگزاری مهر، تریاک که در سال91 کیلویی سهمیلیونو600هزارتومان بوده الان شده کیلویی یکمیلیونو700. یا هرویین از کیلویی 14میلیونتومان کشیده پایین، شده کیلویی دومیلیونو500. حتی شیشه که همه را میکشد بالا هم کشیده پایین و از کیلویی 17میلیونتومان رسیده به کیلویی 12میلیونتومان. گرچه برخی فکر کردند هرچی گران شد هیچوقت ارزان نمیشود؛ اما میبینیم که شده.
قدس :مش غضنفر و امواج سرطان زا
تازه دِلُم خوش بود که دِگه تو شیرُ ماست اَزی روغنایِ پالم نِمِزَنَنُ دِگه سرطان نِمیگیرِم ...
که چَنهَفته جولوتَرا ناسَن یَک یَرِگه هایی آمَدَن به بالا پُشتِ بومبِ هَمسِدَما یَک دکلِ مخابراتیِ دِرازی دِلَنگون کِردنُ رَفتن. چَنوَخت که گذشت ای بِچّه خوردویَم ناخوش احوال رَفت. هَمَّش مُگُفت فِکِر مُکُنه یَک چیزی به تو کِلَّش مُجُلّه. معلِّمِشَم مُگُفت خَیلی پَخمه رِفته یُ دِگه دَرساش رِ نِمُخوانه یُ مَقشاش رِ دُرُست نِمِنویسه. مو که دیدُم ایجوری رِفته، یَکروز دستِش رِ گیریفتُمُ کِلّه کِردِم سمتِ دکترِ مُخُ ایجور چیزا. وَختی بِرِیِ دکترِ گفتُم که چی رِفته یُ اویَم بِچَّم رِ یَک ماینه یی کِرد، بِزِم گفت به نِزدیکایِ خِنَتا اَزی دَکَلا اَلِّک کِردَن؟ واچُرتیدُمُ گفتُم ها دکتر، از کُجه فهمیدی؟ گفتِگ از وَختی اَزی آنتنایُ دَکَلایِ غیراستاندارد به هَمّه یِ شهر تارتُ پارت رِفته، ایقذَر اَزی مریضایِ روحیُ جسمی داشتُم که دِگه چِشُم بِسته یَم مِتِنُم بُگُم کی به نِزدیک خِنَش آنتن دِره یُ کی نِدِره. تازَش اینا عوارض اولِشه، ای امواج خُردو خُردو سرطانَم میِره.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم حالا که بِرِیِ دانشمندایُ محققایُ دکترایُ مسؤولاما ثابت رِفته که امواجِ ای دَکَلایِ مخابراتی تو جونِ آدِما سرطان میِره، واز بِرِیچی هَرروز عینِ سیبیس که از زِمین سبز مِره، اَزی دَکَلایِ مخابراتی رو بومبِ خِنه هایُ ساختمونا جاسازی مِره؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم