شخصیت کامل زهرای مرضیه(س)
فاطمه هوشینو در یک خانواده پنجنفره بودایی در ژاپن چشم به جهان گشود. همه اعضای خانوادهاش وکیل بودند، اما او از کودکی به معنویت علاقه داشت وبزرگترین دغدغه ذهنیاش یافتن پاسخ این پرسش بودکه«هدف اززندگی انسان چیست؟»
حادثه ۱۱سپتامبر جهان را تکان داد. رسانهها هجمه سنگینی علیه مسلمانان به راه انداختند، آنان را «تروریست» خواندند و علیه آیین محمدی و پیروانش سخن گفتند و نوشتند.
موج منفی رسانههای شرق و غرب، ذهن خانم هوشینو را به سمت و سوی دیگری برد. او آن زمان دانشجوی روابط بینالملل بود. وقتی اراده الهی بر گشودن راهی قرار گیرد، هیچ نیرویی جلودارش نخواهد بود. خانم هوشینو که امروز طلبه جامعهالزهرای قم است، میگوید: «مشاهده آن هجمههای بیرحمانه علیه اسلام، انگیزهای در من ایجاد کرد تا مطالعه کنم. میخواستم بفهمم ریشه این حجم گسترده از تبلیغات منفی کجاست و اندیشه حقیقی مسلمانان چیست. نتیجه تحقیقاتم این بود که اسلام با خشونت مخالف است و این کشف، مرا به مطالعات عمیقتر سوق داد. ترجمه انگلیسی قرآن را خواندم و به صوت عربی آن گوش دادم. تلاوت این کتاب الهی بر جانم نشست و روح مرا آرام کرد. وقتی آیه «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» را شنیدم، پاسخ قطعی پرسش سالیانم را یافتم. این آیه، معنای هستیبخش زندگی منبود.»
او در کنار مطالعه اسلام، به بررسی ادیان دیگر هم پرداخت، اما هیچکدام نتوانستند به وضوح قرآن، هدف خلقت را تبیین کنند. شنیدن سوره یاسین، نور ایمان را در دلش افروخت و تصمیمگرفت مسلمان شود.
«به یک مرکز اسلامی در توکیو که وابسته به عربستانسعودی بود زنگ زدم و تلفنی شهادتین گفتم و مسلمان شدم. آن زمان نمیدانستم سنی شدهام، چون تنها قرآن برایم مهم بود و اختلاف مذاهب آگاهی نداشتم. بلافاصله الفبای عربی را یاد گرفتم تا بتوانم نماز بخوانم و قرآن تلاوت کنم.»
اما با خواندن قرآن، گاهی معنای آیات را متفاوت با ترجمه مییافت و همین در ذهن او سؤالاتی جدی، بهویژه درباره آیه ولایت، پدید آورد. پاسخی نشنید جز اینکه «نباید چونوچرا کنید» و این البته برایش قانعکننده نبود.
پس از جستوجوی دوباره در اینترنت، با دیدگاه شیعیان آشنا شد. آنها هیچگاه نگفتند «سؤال نپرس» بلکه تأکید داشتند دو نظر را بخواند و با مقایسه، به حقیقت برسد. این رفتار را منطبق با آیه «لا اکراه فیالدین»یافت.
او نخستینبار در یک پایگاه اینترنتی دعای «یستشیر» را خواند و ازشناخت عمیق صاحب دعا نسبت به خداوند شگفتزده شد. اینجا بود که حضرتعلی(ع) راشناخت و به او علاقهمند شد. باحدیث ثقلین فهمید که برای پیروی از قرآن باید اهلبیت پیامبر(ص) را هم بشناسد، از این رو شیعه شد.
فاطمه میگوید: «یکسالونیم پس از مسلمانشدن، به ایران مهاجرت کردم تا راحتتر اعمال دینیام را انجام دهم. نوروز ۸۹ به ایران آمدم و ازدواج کردم. اسلام، زندگیام را پر از برکت کردومرا ازتجملات دور ساخت.حضرتزهرا(س) برایم شخصیتی کامل و شگفتانگیز است.هرچه کردهاند، بهترین بوده و این بهدلیل عصمت ایشان است. پس از تشرف به اسلام، خطبه فدکیه رامطالعه کردم وازفداکاری ایشان برای زنده نگهداشتن اسلام آگاه شدم.به همیندلیل،حجاب فاطمی را برگزیدم. گرچه ابتدا سخت بود، اما در حرم امامرضا(ع) تصمیم گرفتم چادری شوم و از آن روز پوشیدن چادر برایم آسان و شیرین شد. تلاشم این است که به شخصیت والای حضرتزهرا(س) نزدیک شوم تا شایستگی قرب و رضایت ایشان را پیداکنم.»
حجابی که مصونیت شد
شفا مصطفی، بانوی تازهمسلمان استرالیایی داستانی زیبا از تشرف به اسلام دارد. او که حالا یکی از مبلغان موفق شریعت محمدی است قصه خود را اینگونه روایت میکند: «آشنایی من با اسلام از طریق برادرزاده همسرم شکلگرفت. میخواستم به همسرم و برادرزادهاش ثابت کنم اسلام دینی کفرآمیز است. شروع به تحقیق کردم. آن روزها اصلا تصور نمیکردم که خودم هم روزی مسلمان شوم. تحقیقات خودم را درباره جایگاه خدا در اسلام ومسیحیت،شخصیت حضرتعیسی(ع)، مسأله تصلیب و تاریخ قرون اولیه مسیحیت آغاز کردم. قرآن و کتاب مقدس را کنار هم میگذاشتم و مطالبشان را با هم مقایسه میکردم و پس از آن به بررسی دیدگاههای علمای مسیحی و مسلمان رویآوردم. بااینحال هنوز هم تصویر روشنی از شخصیت پیامبر(ص) به دست نیاوردم و فقط به این نکته پی بردم که مسیحیت راه درست زندگی نیست. البته باز به حقانیت اسلام ایمان نیاورده بودم، ولی آن را از گزینههایم حذف هم نکردم. از خدا خواستم کمکم کند. ایمان من به پیامبر از طریق کتاب مقدس وبهویژه عهد عتیق صورت گرفت. درتحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که محمد(ص)همان پیامبر ناشناخته مسیحیان است که مسیح(ع) به آن بشارت داده است و اینگونه بود که به آخرین فرستاده خدا مومن شدم.
اوایل مسلمانشدنم گمان میکردم حجاب جزو واجبات دینی نیست، بلکه زاییده فرهنگ اقوام مسلمان است. ۹ ماه را با همین وضعیت سپری کردم و فقط هنگام نماز، رفتن به مسجدوتلاوت قرآن باحجاب بودم. جایی خوانده بودم که «حجاب مصونیت است»، اما در غرب این قضیه چندان صادق نیست، چون در آنجا، حجاب جلبتوجه میکند نه بیحجابی! بههرحال، پس از مدتی به وجوب حکم حجاب پی بردم. اتفاقا آنروزها مصادف با «جنگ خلیجفارس» بود ومن میخواستم با افتخار تمام، مسلمانیام را به همه نشان بدهم.همان روز اول، جوانی با دیدن حجابم، آب دهان به طرفم انداخت ومن به این فکرافتادم که: «عجب پس مسلمانی این چیزها راهم دارد!»ولی الحمدلله اصلا ازحرکت آن جوان ناراحت نشدمواتفاقاخیلی برایمجالب بود.
تا آنجا که من تحقیق و تجربه کردهام، حجاب بخش بسیار مهمی از ایمان زن مسلمان است. به یاددارم یکبارطی کنفرانسی در سیدنی، به خواهری که نظرم را درباره حجاب پرسیده بود گفتم: حجاب، درکشور ما ودرهمه جای دنیا، پرچم اسلام است. ما در کشورمان برای حفظ این حجاب خیلی تلاش و مبارزه میکنیم. سیاستمداران استرالیا با تلاش بسیار قصد داشتند حجاب را در اینجا هم ممنوع کنند. ما مسلمانان هم با انتشار مقالات و اعتراضات دیگربه آنها پاسخ میدادیم.خود من چندین اعتراضیه به پارلمان استرالیا فرستادم. دستآخردولت قانع شدوبه برکت این مبارزات، زنان مسلمان بیشتری در جامعه، با حجاب ظاهر میشوند. همان روزها حتی بعضی از خانمهای غیرمسلمان شهر ما پیش من آمدند و گفتند: اجازه میدهید ما هم برای ابراز حمایت از شما حجاب داشته باشیم؟ من هم جواب دادم: حتما! همه این پیروزیها به لطف خدا حاصل شد.