افشای نامه‌های رجوی به گورباچف:

بیش از 10 هزار ایرانی را قتل عام کردیم

برای اولین بار در اسفند 1363 بود که سازمان مجاهدین خلق به طور علنی از طلاق و جدایی مریم قجر عضدانلو و مهدی ابریشمچی و سپس ازدواج فوری مریم عضدانلو با آقای مسعود رجوی تحت عنوان به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک یاد کرد.
کد خبر: ۷۱۶۹۴۳
ازدواج ها و طلاق‌های اجباری در تشکیلات منافقین

البته پروسه شکل‌گیری آن چند ماه قبل از این تاریخ با انتصاب مریم عضدانلو به عنوان همردیف مسوول اول سازمان مجاهدین خلق و ارتقای یکشبه تشکیلاتی وی از سوی مسعود رجوی آغاز شد.

بعد از این مرحله این تضاد یا این بهانه مطرح شد که نامحرم بودن رجوی و مریم عضدانلو با یکدیگر مانعی بر سر پیشرفت کارهای سازمان است.

دفتر سیاسی سازمان مجاهدین خلق در توجیه این بهانه و ضرورت طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواج ایشان با رهبرعقیدتی و پیشوای مذهبی سازمان یعنی رجوی، در اطلاعیه 19 اسفند 1363 آورده است:

ما در رأس رهبری خود و صرفا در همین نقطه خواستار یگانگی هر چه بیشتر و نامشروط بودن طرفین و منجمله یگانگی خانوادگی آنها بودیم و به هیچ وجه نمی‌توانستیم و نمی‌باید کمترین دوگانگی یا مشروط بودن این رهبری را به غیرآن (یعنی مشروط بودن مریم عضدانلو به مهدی ابریشمچی) پذیرا شویم.

بعد از چند سال و به دنبال شکست استراتژیکی ارتش آزادیبخش در عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان (عملیاتی که ایران نام مرصاد برآن نهاده است) و کشته شدن بیش از 1400 نفر از اعضای سازمان، رجوی در مرداد 1367 برای خنثی کردن سوالات و انتقادات استراتژیکی اعضا و مسوولان سازمان به یاد مرحله بعدی انقلاب ایدئولوژیک افتاد.

جالب است یادآوری کنم که قبل از بحث طلاق‌های اجباری، رجوی ابتدا خط ازدواج‌های اجباری را مطرح کرد و زنان ومردانی که همسران خود را بتازگی در عملیات دروغ جاویدان از دست داده بودند، مجبور به ازدواج‌های اجباری با یکدیگر کرد، اما چرا؟

به خاطر این‌که مرگ همسران خود را در عملیات دروغ جاویدان فراموش کنند و جای خالی آنان را احساس نکنند و این‌که سوالات سیاسی و استراتژیکی و ریشه یابی علل شکست نظامی و استراتژیکی دروغ جاویدان در ذهن آنان شکل نگیرد یا پر رنگ نشود.

درست یک سال بعد از خط ازدواج‌های اجباری، رجوی در جهتی دیگر خط طلاق‌های اجباری را تحت عنوان مرحله بعدی انقلاب ایدئولوژیک مطرح‌کرد.

بنابراین رجوی در 28 مهر 1368 در اطلاعیه‌ای مریم عضدانلو (رجوی) را مجددا از موضع همردیف مسوول اول سازمان به موضع مسوول اول سازمان مجاهدین خلق ارتقا داد و از سوی دیگر، خودش را نیز از موضع مسوول اول سازمان مجاهدین به رهبر معصوم و جانشین امام زمان یا خود امام زمان ارتقا داد. (در نشستی موسوم به نشست امام زمان)

در این مقطع تمام کارهای اجرایی سازمان در عراق به حالت تعطیل یا نیمه تعطیل در آمد و نشست‌ها و بحث‌های طلاق اعضا و مسوولان سازمان از همسرانشان در لایه‌ها و سطوح مختلف تشکیلاتی آغاز شد.

در این نشست‌ها رجوی رسما عضویت تمامی اعضا را لغو و شرط عضویت جدید در سازمان مجاهدین را طلاق زنان از شوهرانشان و برعکس اعلام کرد.

رجوی برای توجیه طلاق و به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک، در نشست‌هایی که ابتدا اختصاص به لایه‌های بالایی سازمان داشت، مثل همیشه انحصارطلبانه خود را تنها مبارز واقعی در صحنه سیاسی ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی معرفی می‌کرد و بقیه شخصیت‌ها و سازمان‌ها و احزاب سیاسی را به عنوان مزدور و آلت دست استبداد و رژیم جمهوری اسلامی جا می‌انداخت و راه‌حل‌های دیگر مبارزه با جمهوری اسلامی را نفی و تنها راه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را مسلحانه عنوان می‌کرد.

بنابر این برای اعضا و مسوولان سازمان که در فضای بسته و عدم دسترسی به اخبار و اطلاعات و خود سانسوری کامل قرار داشتند، استراتژی مبارزاتی دیگری در صحنه سیاسی ایران بجز مبارزه مسلحانه باقی نمی‌ماند یا اگر می‌ماند ترس از زندان و مارک خوردن و بریده و مزدور معرفی شدن، فرد را به سکوت و خود سانسوری می‌کشاند.

رجوی مبارزه را به دوسر یک قطب تشبیه می‌کرد و می‌گفت: در یک سر قطب رژیم قرار دارد که مظهر شقاوت و بی‌رحمی و... است و در سر دیگر آن مجاهدین (در واقع خود رجوی) که مظهر عطوفت، رحمت و مهربانی هستند، (زندان و زندان ساز و مهربانی!؟) قرار دارند و هیچ فرد و نیرو و جریان سیاسی نمی‌تواند خارج از این دو نقطه حضور داشته باشد، یا باید با رژیم باشد یا با مجاهدین (رجوی).

بنابر بر استدلال رجوی تمام نیرو‌های حاضر در صحنه سیاسی ایران که تاکتیک و استراتژی جدا از استراتژی مجاهدین را برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی بر می‌گزینند یا به سازمان مجاهدین انتقاد تاکتیکی و استراتژیکی دارند، خود به خود به سمت رژیم جمهوری اسلامی می‌روند، به زبان روشن‌تر رجوی می‌گفت یا باید با من باشی و هرخط سیاسی، تشکیلاتی ( در این مرحله بحث طلاق) و استراتژیکی که من می‌گویم بپذیری یا در صف رژیم جمهوری اسلامی هستی.

وقتی این قسمت به عنوان پایه بحث بخوبی در ذهن افراد می‌نشست و راه حل‌های دیگر مبارزاتی، جز استراتژی سازمان مجاهدین در ذهن اعضا و مسوولان سازمان پاک می‌شد، رجوی قسمت دوم بحث را آغاز می‌کرد و می‌گفت: در این مرحله از تاریخ، تضاد انسان به‌طور عام و مجاهدین به‌طور خاص ایدئولوژی و غول جنسیت است که در مسائل و روابط جنسی متبلور می‌شود و سیستم‌های سرمایه‌داری در آمریکا و اروپا زادگاه و ترویج دهنده فرهنگ جنسی و ایدئولوژی جنسیت هستند وهمه زنان و مردان به‌طور عام و زنان ومردان مجاهدین به طور خاص باید برای یک دوره تاریخی از روابط زناشویی دست بردارند تا نگاه استثماری آنان به جنس مخالف از بین برود و طلاق علی‌الدوام اولین گام برای مبارزه با ایدئولوژی جنسیت و مظاهر فرهنگی غرب و ایدئولوژی سرمایه‌داری است و همه باید همان کاری را کنند که مریم رهایی (مریم رجوی ـ زن سوم مسعود رجوی) در سال 1364 انجام داده است.

در حالی که رجوی با همسرش روابط زناشویی داشت دیگر اعضا حتی حق نداشتند به جنس مخالف فکر کنند

البته در تئوری انقلاب ایدئولوژیک رجوی تضاد‌ها و تناقضات بسیاری وجود دارد که من در این نوشته به دنبال تجزیه وتحلیل آن نیستم و صرفا در این نوشته می‌خواهم به لحاظ تاریخی و گذرا به وقایع به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک بپردازم تا به هدف این مقاله برسم، امیدوارم در آینده فرصت کنم تا خاطرات خود را در این زمینه تدوین و انگیزه‌های رجوی را از طلاق‌های اجباری در سازمان به طور مشروح بیان کنم.

در هر صورت رجوی الگوی مردم جهان به طور عام ومجاهدین به طور خاص را مریم رهایی معرفی کرد و گفت همه باید برای رهایی از غول جنسیت همان کاری را کنند که مریم در سال 1364 انجام داد و خطاب به اعضای شورای مرکزی سازمان گفت:

مریم در سال 1364 چه کرد؟

هر کس باید به این سوال پاسخ می‌داد ودرون ودیدگاه‌های خود را در این زمینه در نشست و در حضور جمع بیان می‌کرد.

افراد بالاتر شورای مرکزی که بحث‌های رجوی را در این زمینه در نشست‌های قبلی پی گرفته بودند، هنگام نشست‌ها بر می‌خاستند ودرس‌های گرفته شده را تکرار می‌کردند و... .

جمع‌بندی و جوهر این بحث‌ها این بود: مریم عضدانلو به خاطر رهبر عقیدتی‌اش که به مثابه جانشین امام زمان است از همسرش، ابریشمچی طلاق گرفته و به عقد و ازدواج رجوی در آمده است.

حالا الگو مریم است و باید همه همان کاری را کنند که او کرده است، البته با این تفاوت که دیگر زنان نمی‌توانستند بعد از طلاق از همسرانشان به‌طور واقعی و فیزیکی به عقد و همسری رجوی در بیایند، پس چه باید می‌کردند؟

باید تمامی افراد روابط زناشویی خود را قطع می‌کردند وسپس از یکدیگر طلاق می‌گرفتند و حلقه‌های ازدواج خود را همراه نامه‌ها و عکس‌های خانوادگی، لباس و تمامی خاطراتی که از یکدیگر داشتند برای پدر خلق‌های جهان و حضرت خضر و موسی زمان ارسال می‌کردند، البته این نیز مورد رضایت رهبر تاریخ‌ساز قرار نمی‌گرفت. رجوی می‌گفت:

شما (اعضا و مسوولان سازمان) با انگیزه‌های گوناگون وحقه بازی اقدام به طلاق می‌کنید، شما قلب‌تان را نمی‌دهید و سپس روی تابلوی بزرگ سالن نوشت:

چند نوع طلاق داریم:

1ـ طلاق از موضع تجارت

2ـ طلاق از موضع فلاکت و استیصال

3ـ طلاق از موضع موقت

4ـ طلاق علی الدوام

این نوع طلاق مورد نظررجوی بود و 3 نوع طلاق دیگر مورد موافقت قرار نمی‌گرفت.

شاخص رجوی برای پذیرش طلاق اعضای مرد این بود که فرد باید به چنان اعتماد و مسخ‌شدگی نسبت به رجوی می‌رسید که در ذهن و قلب خود می‌پذیرفت که رجوی با همسرش رابطه زناشویی دارد و... و آنچه که برای خود و همه حرام است برای رجوی عین صواب است، فرد باید به این باور و اعتماد می‌رسید که در حالی‌که رجوی و مریم عضدانلو روابط زناشویی خود را دارند، او حق ندارد و نباید تا ابد با جنس مخالف ازدواج کند و حتی در تصورات ذهنی خودآگاه یا ناخودآگاه نیز نباید به جنس مخالف فکر بکند.

زنان نیز باید با فردی خیالی به نام آقا جمال که فقط یک متر و نیم قد داشت و معلول شده و کچل هم است و صورتش هم لک وسالک دارد، ازدواج می‌کردند و.....

هدف رجوی از طلاق و انقلاب ایدئولوژیک، نه رهایی زن بود ونه از بین بردن دیدگاه‌های استثماری و تاریخی زن در جامعه و نه...

هدف اول و آخر رجوی محکم کردن نقش و جایگاه خودش در سازمان مجاهدین بود، وی بصراحت اعلام می‌کرد: برای پیشبرد مبارزه باید رهبر سازمان در جایگاه امامت پذیرفته شود و در این جایگاه رهبر فقط به بالاتر از خودش، یعنی خدا پاسخگوست.

خدا نیز که در صحنه واقعی و مادی نمی‌توانست سراغ رجوی برود و انتقادات سیاسی و استراتژیک از وی بکند، مگر بپذیریم که رجوی هنگام نماز و نیایش انتقادات خود را به جای توده‌های سازمانی برای خدا مطرح می‌کرده است.

او بدون پروا در حسرت نوع هژمونی آیت‌الله خمینی با نیرو هایش بود، همان نوع هژمونی و رهبری که پاسداران و بسیجیان رژیم جمهوری اسلامی با فرمان او و به خاطر پیوند‌های عمیق مذهبی و معنوی با او رابطه برقرار می‌کند.

رجوی می‌خواست که اعضای سازمان با وی به جای یک رابطه سیاسی و تشکیلاتی، یک رابطه عمیقا معنوی و قلبی برقرار کنند و به نقطه‌ای برسند که دیگر دلیل انجام کاری را سوال نکنند، در این نوع رابطه معنوی و مذهبی، اعتماد حرف اول و آخر را می‌زند، او می‌گفت: من قلب می‌خواهم، عقل نمی‌خواهم.

رجوی با انقلاب ایدئولوژیک شعور فرد را می‌گرفت و به جای آن شور و احساس تزریق می‌کرد، که البته بعد‌ها همین اصل و جوهر را در سیاست جذب نیروهای جدید نیز به کار گرفت و عملا جذب عناصر دانشجو یا افراد تحصیلکرده و اهالی تهران و شهر‌های بزرگ را به دلیل داشتن پتانسیل پرسشگری و آگاهی‌های سیاسی اجتماعی بیشتر در دستور کار قرار نمی‌گرفت.

این مطالب نکاتی است که سازمان مجاهدین نیز (جدا از نتیجه‌گیری‌های متفاوت) در نشریات رسمی سازمان و سخنرانی‌های رجوی به آن پرداخته شده و مطلب پنهانی به لحاظ تاریخی نیست.

ولی بعد از سرنگونی دیکتاتوری صدام حسین و تغییر شرایط سیاسی وانتقال بخش زیادی از نیروهای سازمان مجاهدین به اروپا و آمریکا، بتازگی اطلاعیه‌ای را در سایت‌های سازمان مجاهدین مشاهده کرده‌ام که بدون ذره‌ای مبالغه دچار شگفتی و تعجب شدم و به خود گفتم چگونه می‌شود اسم خود را انقلابی و... گذاشت و برای رسیدن به قدرت، چنین بی‌پروا دروغ نوشت و صد‌ها بار احساس شور و شعف و شادمانی کردم که دیگر مجاهد خلق نیستم.

خودتان متن اطلاعیه رسمی سازمان مجاهدین در 9 تیر 1382 را بخوانید و قضاوت کنید، سازمان مجاهدین در پاسخ به سوالات و دافعه اجتماعی که در افکار عمومی ایرانیان (بویژه خانواده‌ها) در اروپا وآمریکا در مورد طلاق‌های اجباری وجداکردن کودکان از والدین وجود دارد، در صفحه6 این اطلاعیه نوشته است:

طلاق اجباری و جدا کردن کودکان از والدین این اتهام وارونه جلوه دادن یک واقعیت درخشان در جنبش مقاومت ایران است که رژیم (مثل همیشه هر سوال وانتقادی به رژیم وصل می‌شود) مذبوحانه تلاش می‌کند با طرح آن ایرانیان را از نزدیک شدن به سازمان مجاهدین بترساند.

تا قبل از جنگ کویت، مجاهدین در عراق با خانواده‌هایشان در خانه‌های مسکونی کنار قرارگاه‌های نظامی می‌زیستند. (تجاوز رژیم صدام حسین به کویت در سال 1369 برابر با 1990 میلادی صورت گرفت در صورتی که طلاق‌های اجباری و از هم پاشیده شدن خانواده‌ها از مهر 1368 شروع شد) اما جنگ کویت و شرایط ناامن متعاقب آن، دیگر امکان زندگی خانوادگی را برای مجاهدین در عراق از بین برد. طی 10 سال 150 حمله تروریستی علیه مجاهدین صورت گرفت که ده‌ها کشته و صد‌ها مجروح برجای گذاشته است.

از این‌رو بنا بر ضرورت شرایط جنگی و برای پیشگیری از ضربات نظامی و امنیتی و برای متمرکز کردن همه امکانات خود به این نتیجه رسیدند که ادامه زندگی مشترک خانوادگی در عراق امکان پذیر نیست، اما این اقدام را به هیچ زوجی تحمیل نکردند. حتی سازمانی مانند صلیب سرخ نیز برای خدمت در مناطق جنگی و پرخطر صرفا از اعضای مجرد استفاده می‌کند. هرکس هم که در 12 سال گذشته (12 سال گذشته یا 14سال گذشته!؟ ) برای پیوستن به مقاومت به عراق رفته است بر این امر واقف بوده که در آنجا امکان زندگی خانوادگی وجود ندارد و آگاهانه و آزادانه از این موضوع استقبال می‌کرده است و...»

رجوی برای تسلط بر نیروهایش صریحا اعلام کرد: من قلب می‌خواهم عقل نمی‌خواهم

در این اطلاعیه همه چیز پنهان شده و دلیل طلاق‌های اجباری و به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 و سپس ادامه آن در مهر 1368، جنگ اول خلیج فارس و حمله نیروهای ائتلاف بین‌المللی به عراق و شرایط نظامی و امنیتی عنوان‌‌شده است.

بنابراین طبق استدلال سازمان مجاهدین، باید تمام فلسطینی‌ها به خاطر بمباران هواپیماهای اسرائیلی و شرایط نظامی و امنیتی حاکم برفلسطین از یکدیگر طلاق بگیرند!!

کسی نیست از ایشان بپرسد مگر بمب‌ها و موشک‌های مورد ادعای رجوی، آدم‌های مجرد را از متاهل تشخیص می‌دادند؟ و باید برای جلوگیری از ضربات امنیتی و نظامی همه از یکدیگر طلاق می‌گرفتند ومجرد می‌شدند.

اما چه شده است که سازمان مجاهدین فلسفه انقلاب ایدئولوژیک را فراموش کرده است؟ و برای توجیه طلاق‌های اجباری و رد اتهام می‌نویسد که افراد صلیب سرخ هم در مناطق جنگی مجرد هستند. ضمنا سازمان مجاهدین باید به این سوال پاسخ بدهد که در اروپا و آمریکا که دیگر شرایط جنگی مورد ادعای رجوی وجود ندارد، پس چرا در حال حاضر در اروپا و آمریکا نمی‌گذارید همسران و شوهران با یکدیگر زندگی کنند و فرزندانشان را ببیند؟ مگر در اروپا و آمریکا هم از آن موشک‌هایی که فقط به آدم‌های متاهل می‌خورد، وجود دارد؟

در ادامه اطلاعیه سازمان مجاهدین آمده است: « در مورد کودکان نیز در جریان جنگ کویت و بمباران‌های سنگینی که در سراسر عراق جریان داشت و تمام این کشور نا امن شد، اولیای نگران از سازمان خواستار انتقال فرزندانشان به خارج از عراق شدند (اولیای نگران سوال کردند آیا آقای رجوی بچه‌ها را مانعی برای نهایی کردن بحث طلاق‌های اجباری می‌دانست؟ زیرا تا قبل از فرستادن بچه‌ها به خارج از عراق، پدر‌ها برای دیدن فرزندانشان و رعایت عادی‌سازی بحث طلاق برای کودکان به خانه هایشان می‌رفتند و این مساله موجب شعله‌ور شدن مجدد عواطف شوهران و همسران نسبت به یکدیگر می‌شد و به این ترتیب کودکان مانع و مزاحمی برای طلاق‌های اجباری بودند و به این دلیل خط جدایی کودکان در دستور کار سازمان مجاهدین قرار گرفت) و سازمان این اقدام را به‌‌رغم مشکلاتش به دلایل واضح انسانی پذیرفت، چرا که انتقال این همه کودک هزینه و انرژی عظیمی را می‌طلبید که تماما به عهده مجاهدین بود. به تمامی افرادی که دارای فرزند بودند، اختیار داده شد که با کودکانشان به خارج منتقل شوند (دروغ است) و برخی نیز فرزندانشان را فرستادند در هیچ موردی سازمان در این تصمیم گیری‌های کاملا فردی و خانوادگی کوچک‌ترین مداخله‌ای نکرد و... .»

اما چرا سازمان مجاهدین که روزگاری افتخار خود را بحث‌های طلاق و انقلاب ایدئولوژیک می‌دانست و مدعی می‌شد که بیماران هم با نسخه شفا بخش رجوی شفا پیدا کرده‌اند (اطلاعیه سازمان مجاهدین، 20 خرداد 1364) هم‌اکنون سعی در پنهان کردن به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک خود می‌کند؟

پاسخ این سوال را باید در تغییر شرایط سیاسی و استقرار جغرافیایی بخشی از نیروهای سازمان مجاهدین در اروپا و آمریکا دانست. (دروغگویی خصلت تمامی فرقه‌هاست)

به‌طور واقعی در اروپا و آمریکا بحث طلاق‌های اجباری و جدایی کودکان از والدین دافعه اجتماعی زیادی بین ایرانیان خارج کشور پیدا کرده است و خانواده‌ها هراسان از ارتباط با سازمان مجاهدین هستند و به طور واقعی نگران این مساله‌اند که در صورت ارتباط با مجاهدین کانون گرم خانوادگی آنها از هم خواهد پاشید و سازمان مجاهدین به‌خاطر سرپوش گذاشتن و خنثی کردن این نگرانی سعی در پنهان کردن طلاق‌های گذشته و جاری سازمان از افکار عمومی دارد.

محمد حسین سبحانی، عضو سابق هیات اجرایی منــافقین / برگـرفته از سایت ایران قلم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
حجت الله
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۱
۰
۰
مسعود رجوی خیلی پست بدبخت تر از آنست كه منافقان فكرش را میكنند می گوید 4 سال پیش بخاطر ایدز گرفتن از هزار زن فاحشه در اروپا به دوزخ رهسپار شده است انسانهای پست و فرو مایه بمیرند بهتر است تا مایه ننگ بشریت باشند منافقین از كفار بدترند كسی كه به كشورش خیانت كند بمیرد بهتر است خدا لعنتش كند نوكر صدام هم شده بود هر دو یك حرامزاده بتمام معنی بودند بزودی سوراخ موش هم گیرشان نخواهد آمد بزودی به كشورهایی كه منافقان را پس ندهند حمله خواهد شد انتقام خون 12 هزار ایرانی مظلوم در ترورهای تهران و مجلس شورای اسلامی شهید مطهری و شهید بهشتی و یارانش را خواهیم گرفت /

نیازمندی ها