جام جم: حریم «سلطان مسعود»
حریم «سلطان مسعود» عنوان سرمقاله جام جم به قلم بیژن مقدم مدیر مسئول روزنامه جام جم است که در آن می خوانید:
در روزهای گذشته مستندی درباره گروه تروریستی منافقین از شبکههای مختلف صداوسیما پخش شد به نام «در آغوش یاران» که نه به رفتارهای جنایتکارانه و تروریستی این گروه بلکه به مناسبات داخلی، بویژه رفتار سرکرده این گروه با زنان میپرداخت.
روایتی دیگر از مسعود رجوی که پرونده سیاهش در ترور مردم و مسئولان کشورمان، همکاری با صدام و جاسوسی به نفع دشمنان ایران و حمله نظامی به کشور (پس از قطعنامه 598) اینبار با بهرهکشی از زنانی که به ترفندهای مختلف به پادگان اشرف کشیده شده بودند، قطورتر و رسواتر میشد.
ارزش مستند فوقالذکر در این است که راویان آن زنان و اعضای سازمانی بودهاند که اینک در پی بیش از 20 سال استثمار در گروهک منافقین، وظیفه خود را در افشاگری علیه پلیدترین شبکه ضدانسانی امروز میدانند. بتول سلطانی، نسرین ابراهیمی و زهرا معینی راویان این مستند بودند.
آنان که بهترین سالهای جوانیاشان را در زندانی به نام اردوگاه اشرف گذراندهاند به دلیل بهرهگیری جنسی از سوی سرکرده منافقین یا به خودکشی روی آوردهاند یا در فرصتی طلایی فرار از «جهنم اشرف» را با همه عواقب احتمالی آن به جان خریدهاند.
این گروه که تعدادشان کم هم نیستند، سالهاست به افشای مناسبات غیرانسانی درون سازمان و حرمسرای مسعود رجوی مشغولند.
مستندهایی از این دست به مخاطبان میآموزد که گروهک رجوی فرقهای است فردمحور که با استفاده از تکنیکهای مغزشویی جماعتی را چون بردگان به خدمت میگیرد. اراده و آزادی عمل آنان را سلب، با سرکوب محبت، عشق، علاقه به خویشان و همسر و فرزندان «مرگ عواطف» را در آنان رقم میزند.
این فرآیند با دستور طلاق اجباری تحت عنوان فریبکارانه «انقلاب ایدئولوژیک» و وادار کردن مهدی ابریشمچی به طلاق همسرش (مریم) و ازدواج مریم بلافاصله با مسعود رجوی، جدا کردن فرزندان از والدین و فرستادن به اردوگاههای دیگر آغاز و با به خدمت گرفتن زنان عضو سازمان در جهت بهرهکشی جنسی برای ارضای شهوات سرکرده فرقه (مسعود رجوی) و برگزاری مراسمی با عنوان رقص رهایی(که بتول سلطانی، عضو شورای رهبری سازمان راوی و یکی از قربانیان این ماجراست) به سرانجام رسید. (به منظور مطالعه مصاحبه بتول سلطانی میتوانید به ویژهنامه ایام جامجم شماره69، به تاریخ 2 تیر 1390 مراجعه کنید.)
امروز رها شدگان از زندان و اسارتگاه فرقه رجوی خود را خوشبختترین آدمهای روی زمین میدانند که توانستهاند دنیای آزاد را تجربه کنند.
زندانی که پس از فروپاشی قرارگاه اشرف در پایگاه لیبرتی عراق و بیش از 30 سال است در شهر اوورسورواز در اطراف پاریس همچنان پابرجاست و شاید باورکردن آن سخت باشد، اما بدانیم بسیاری از نیروهای منافقین طی بیش از 30 سال حضور در این شهرک (بخوانید پادگان و زندان) هنوز نتوانستهاند برج ایفل پاریس را ببینند.
از این رو تولید سریالهای تلویزیونی یا مستندهای متعدد درباره این فرقه خطرناک و ضدانسانی اقدامی ارزشمند بوده و باید ادامه یابد؛ چرا که علاوه بر بازدارندگی در جذب جدید اندک نیروهای ناآگاه باعث افشای مدعیان حقوق بشر و مبارزه با تروریسم خواهد شد که چنین فرقه خطرناکی را بیش از سه دهه است با کمکهای مالی، نظامی و سیاسی پشتیبانی کرده بیآنکه مانع بهرهکشیهای غیرانسانی آنان شوند.
کیهان: «ز طوفان غم مخور!»
«ز طوفان غم مخور!» یادداشت روز کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن می خوانید:
کارشناسان و تحلیلگران برجسته غربی، خود معترف هستند که هر یک از دهها توطئه و ماجرای خطیری که برای جمهوری اسلامی تاکنون پیش آمده، اگر برای هر کشور دیگری پیش آمده بود، عملاً آن نظام سیاسی را ساقط میکرد.
از انواع و اقسام تهدیدات سخت و نیمهسخت گرفته تا تهدیدات پیچیده و نرم؛ شورشهای مسلحانه به نام قومیتها، انواع و اقسام طرحهای کودتا، ترور گسترده مقامات بلندپایه کشور، هشت سال جنگ تحمیلی، تحریمهای گوناگون (که به اعتراف خود غربیها در طول تاریخ بشر بیسابقه است!) و تلاش برای براندازی به شیوه انقلابهای رنگی (فتنه 18 تیر 78 و اغتشاشات 88) تنها چند نمونه از این لیست پر و پیمان و البته عجیب و غریب است.
راز پایداری و بالندگی جمهوری اسلامی با گذشت بیش از سه دهه از عمر آن، علیرغم همه این دشمنیها و توطئهها در چیست؟ این سوال اگرچه تکراری است اما گذشت زمان نه تنها باعث کاهش اهمیت آن نشده، بلکه به دلیل ماهیت ماجرا، بر اهمیت آن به شکلی تصاعدی افزوده است.
آنچه درجه اهمیت این سوال کلیدی را معین میکند، میزان دشمنی یا تعهد به انقلاب و جمهوری اسلامی است چرا که پاسخ این سوال رهیافتی برای حفظ و ارتقای جایگاه جمهوری اسلامی (از سوی متعهدان به آن) و مقابله با توطئههای معاندان برای تضعیف و براندازی آن است.
بیشک پاسخ این سوال تنها در یک عامل خلاصه نمیشود اما نگاهی عمیق و دقیق به گردنههای خطرناکی که پشت سر گذاشتهایم، موید این نکته است که دفع هیچ کدام از این مخاطرات مهلک، بدون عامل همبستگی و همراهی «امام و امت» مقدور نبوده است.
این نکته حساس و عامل کلیدی از دید دشمنان نظام و انقلاب نیز پنهان نمانده و نگاهی به طیف گسترده اقدامات و تلاشهای آنان برای ایجاد اخلال و تضعیف این پیوند، نشانگر این قضیه است.
یکی از مشهورترین نظریات علوم اجتماعی معاصر، در تبیین رابطه میان مردم و راس هرم قدرت سیاسی را ماکس وبر ارائه کرده است.
این اندیشمند آلمانی در نظریه خود سه نوع رابطه را میان راس و قاعده هرم سیاسی مطرح میکند:
1- سنتی: در این نوع رابطه مردم از حاکم به دلیل سنتهای موجود در جامعه اطاعت میکنند و وراثت در این نوع رابطه نقشی اساسی دارد.
2- قانونی: در این شکل از رابطه، مردم به دلیل قانونمند بودن از راس هرم سیاسی اطاعت میکنند و عقل نقشی کلیدی در این همراهی قاعده با راس هرم سیاسی دارد.
3- کاریزماتیک یا فرهمند: در این نوع رابطه، راس هرم سیاسی دارای محبوبیتی بالاست و مردم صرفاً بر اساس احساس خود بدون دخالت دادن عامل عقل و منطق از وی فرمان میبرند.
نگاهی به نحوه زمامداری امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری نشاندهنده این واقعیت است که نظریه وبر قادر به توضیح و تفسیر رابطه امت و امام - بر اساس سه مدل فوق - نیست و اگر بخواهیم به نوعی سادهسازی مفاهیم دست بزنیم، تنها راه تبیین این رابطه ترکیبی از مدل دو و سه است.
اگر چه امام خمینی(ره) و امام خامنهای مدظلهالعالی هر دو بر قلوب مردم حکم رانده و رابطه عاطفی عمیقی با مردم داشته و دارند اما سیره سیاسی این دو رهبر نشان میدهد آنان هرگز در پی پیش بردن منویات خود صرفاً از طریق این ابزار نبوده و عقل و منطق در این رابطه نقشی کلیدی و محوری داشته و دارد.
از همین روست که در شرایط خطیر و حساس فعلی منطقه که اغلب کشورها به نوعی دست به گریبان مخاطرات عمیق امنیتی هستند، حتی افراد غیرسیاسی و به نوعی منتقد نظام نیز اعتراف دارند آرامش کشور در این دریای متلاطم و طوفانزده، به دلیل سکانداری ناخدایی است که بارها و بارها این کشتی را از گردابهای مهلک و صخرههای پیش رو رهانیده است و در عبور از این عقبهها، پیروی و حمایت یکپارچه امت را با خود داشته است.
غربیها از هیچ تلاشی برای تضعیف و گسستن این پیوند دریغ نمیکنند و در رسانههای خود نیز میکوشند تصویری مغشوش و گاهی حتی وارونه از این رابطه عقلانی- عاطفی ارائه کنند اما این فضاسازیها تاکنون تاثیری بر این پیوند عمیق و ریشهدار نداشته و تنها به درد فاکتور و پرکردن جیب گویندگانش از خزانه سرویسهای امنیتی میخورد.
البته در موارد بسیار نادری نیز به کیفیت و نتایج این رابطه اعتراف کردهاند. یکی از این موارد نادر، گزارش مدیر پروژه ایران در اندیشکده آمریکایی «مرکز بلفر» است.
وی که به تازگی سفر شش هفتهای خود به ایران را به پایان رسانده و به آمریکا بازگشته، گزارش دست اول و جالبی از مشاهدات خود به این مرکز ارائه داده است.
وی با زیر سوال بردن تصورات و برداشتهای کلیشهای غرب از ایران و مردمش، تاکید میکند که آنچه وی در این سفر طولانی از نزدیک مشاهده و لمس کرده، حاصل مراوده و گفتوگو با طیفهای گوناگون جامعه ایران و سلایق مختلف است و با نسخههای سطحی و تبلیغاتی غرب، نمیتوان پیچیدگیهای جامعه و حکومت چند لایه ایران را درک کرد.
مدیر پروژه ایران «مرکز بلفر» سه نتیجه کلی از مشاهدات خود را اینگونه بیان میکند:
1- ایرانیها کاملاً به افزایش قدرت و جایگاه خود در منطقه اعتماد دارند و هیچگونه ضرورت یا نیازی را به مصالحه و سازش برای فیصله دادن به بنبست هستهای احساس نمیکنند.
2- برای ایرانیها، خط قرمز هستهای دیگر برخورداری از ظرفیت غنیسازی در داخل نیست، بلکه آنها به دنبال چرخه کامل سوخت هستهای برای تولید انرژی هستهای در مقیاس صنعتی هستند. این روایت را میتوان بخشی از گفتمان حقخواهی ایرانیها دانست که مبتنی بر باورهای مردم این کشور در زمینه استقلال، خودکفایی و پیشرفتهای علمی است.
3- شواهدی را از اینکه تحریمها، اقتصاد ایران را فلج کرده است، ندیدم.
وی سپس به این نکته اشاره میکند که با این مقدمات جای تعجب ندارد که رهبر معظم انقلاب با اعتماد به نفس و اطمینان خاطر 190 هزار سو برای غنیسازی اورانیوم را مطرح میکنند.
ایستادگی قاطع رهبر انقلاب اسلامی بر خطوط قرمز هستهای، تنها یک مورد از دستاوردها و نعمات رابطه امام و امت است.
یادمان نرفته است دوران مجلس ششم را که عدهای ترسو و خودباخته به رهبری نامه نگاشته (معروف به نامه جام زهر)، فرار از برابر دشمن را عین عقلانیت خوانده و با ژست خیرخواهی، از ترس تهدید توخالی دشمن به مرگ، خودکشی را توصیه کردند! و البته پاسخ غیرمستقیم رهبر معظم انقلاب به آن جماعت نیز شنیدنی است. ایشان در بیانات 7 خرداد 82، مرعوب شدن را آفتی برای تصمیمگیری صحیح عنوان کرده و میفرمایند؛ «به نظر من در امکانات و اقتدار دشمن مبالغه میشود.
نه اینکه بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب شما از امکاناتی که دارند و وسایلی که میسازند، بیشتر اطلاع دارم، چون اینجا مرکز سیل اطلاعات گوناگون از جاهای دیگر است و ما میدانیم در دنیا چه خبر است. سلاح و تجهیزات و ابزارهای جاسوسی و ابزارهای اطلاعاتی و ... برای ایجاد سیطره یک قدرت بر ملتی که بخواهد بایستد، کافی نیست لذا میبینید که امروز در حرفهایشان میگویند که بایستی از درون با ایران برخورد کرد؛ باید ارادهها؛ اراده بر ایستادگی را سُست کرد.
اگر اراده یک ملت - که در اراده مسئولینش تجسم و تجسد پیدا میکند - سُست نشود، هیچ کاری نمیتوانند بکنند.»
بیش از یک دهه از آن نامه خفتبار و آن پاسخ حکیمانه میگذرد. دشمن طی این سالها تهدید و فشارهای خود را چندین و چند برابر کرده است تا اراده ملت را سست کند اما این عزم و اراده نه تنها سست نشده، بلکه همچون تیغ پولاد سختتر و برندهتر شده است و البته این تنها مدعای انقلابیون نیست و چنان آشکار است که حتی مدیر پروژه ایران «مرکز بلفر» را نیز مجبور به اعتراف میکند.
پس جای تعجب نیست اگر اوباما در برابر این اراده الهی از روی خشم و استیصال اذعان کند که هدف او برچیدن تک تک پیچ و مهرههای برنامه هستهای ایران است اما حیف که نمیتواند چنین کند و البته در دیگر عرصهها نیز وضع به همین منوال است.
در پایان خالی از لطف نیست که اشارهای به تبلور رابطه عمیق امام و امت در این روزها کنیم. عمل جراحی رهبر معظم انقلاب که با موفقیت انجام شد، اگرچه دلها را لرزاند و چشمها را نگران کرد اما به لطف خداوند متعال، طعم تلخ این ماجرا با نمایش دلبستگی عاشقانه و عاقلانه امت به امام خویش کام یاران را شیرین و چشم دشمن را پرآتش کرد. تا ایران را چنین مردمانی و چنان رهبری است، ما را از موجهای سنگین این اقیانوس طوفانی بیمی نیست.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
جمهوری اسلامی: «آمریکا، رانت خواری از تروریسم»
«آمریکا، رانت خواری از تروریسم» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
جان کری، وزیر خارجه آمریکا، دیروز به پیروی از اوباما وارد صحنه تبلیغات درباره ائتلاف باصطلاح ضد تروریسم مورد نظر آمریکا شد و در سخنانی مضحک گفت ایران در این ائتلاف جائی ندارد و اگر بخواهد در مبارزه با تروریسم شرکت کند باید دریائی از تغییرات در مواضع خود ایجاد نماید.
روشن است که منظور جان کری اینست که ایران چون از حزبالله لبنان و مقاومت فلسطین حمایت میکند، حامی تروریسم است و به همین دلیل نمیتواند در ائتلاف برای مبارزه با تروریسم شرکت کند.
مسخره بودن این سخن چنان واضح است که هیچ صاحبنظر مسائل بینالمللی نمیتواند بیپایه بودن آن را نادیده بگیرد.
این، راه و رسم دولتمردان آمریکائی است که برای توجیه تخلفات خود از مقررات بینالمللی، قربانیان تروریسم را اگر گوش به فرمان آمریکا نباشند تروریست بنامند و بزرگترین تروریستها را در فهرست قربانیان تروریسم قرار دهند، کاری که درباره سران رژیم صهیونیستی انجام دادهاند و مقاومت فلسطین و حزبالله لبنان را که در برابر صهیونیستهای جنایتکار مقاومت میکنند تروریست مینامند.
طبعاً در چنین فرهنگ منحطی، ایران که حامی مردم مظلوم و مقاوم فلسطین و حزبالله لبنان است باید حامی تروریسم قلمداد شود، اما وزیر خارجه آمریکا باید بداند که ایران هرگز دست از حمایت مقاومت و حزبالله برنخواهد داشت.
قبل از جان کری، شب پنجشنبه گذشته باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا همزمان با سیزدهمین سالگرد انفجار برجهای دوقلوی نیویورک که به واقعه 11 سپتامبر معروف است، در نطقی که رسانههای آمریکایی آن را مهم و بیان استراتژی وی درباره مقابله با داعش توصیف کردهاند، گفته بود:«اگر کسی آمریکا را تهدید کند، جای امنی نخواهد یافت».
باراک اوباما، از رهبری آمریکا بر یک ائتلاف برای مبارزه با داعش خبر داده بود که در عراق و سوریه صورت خواهد گرفت. وی در عین حال گفته بود از کنگره خواسته است اختیارات و منابع لازم را برای آموزش و تجهیز جنگجویان مخالف دولت سوریه فراهم کند.
روشن است که منظور رئیسجمهور آمریکا از «جنگجویان مخالف دولت سوریه» همان تروریست هایی هستند که طی سه سال و نیم گذشته مرتکب فجیعترین جنایات علیه مردم سوریه شدند و این کشور را به ویرانهای تبدیل کردهاند.
اینکه اوباما با متفاوت دانستن این تروریستها با تروریستهای داعش، اعلام میکند قصد دارد با داعش مبارزه کند ولی از سایر تروریستها حمایت خواهد کرد بدین معناست که از نظر رئیسجمهور آمریکا تروریستها باید به دو دسته تقسیم شوند، یک دسته تروریستهایی که تحت فرمان آمریکا هستند و طبعاً باید مورد حمایت قرار گیرند و دسته دوم آنها که تحت فرمان نیستند یا از فرمان بری آمریکا خارج و به یک تهدید تبدیل شدهاند و به همین دلیل باید با آنها مبارزه شود.
به عبارت روشن تر، از نظر آقای اوباما عدهای از تروریستها خوبند و عدهای بد. معیار خوبی و بدی نیز خود دولتمردان آمریکائی هستند.
از آنجا که تروریستهای داعش اخیراً نافرمانی کردهاند و دو خبرنگار آمریکایی را سر بریدهاند، از این به بعد تحت عنوان «تروریستهای بد» قرار میگیرند ولی سایر تروریستها به دلیل اینکه مثل گذشته از آمریکا خط میگیرند و از دستورات سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) پیروی میکنند «تروریست های خوب» هستند و مورد حمایت آمریکا نیز قرار دارند.
نکته قابل توجه اینکه حتی درباره داعش نیز رئیسجمهور آمریکا در همین نطق اخیر خود گفته است نظامیان آمریکائی اعزام شده به عراق، عملیات مستقیم علیه داعش انجام نخواهند داد.
این نکته را باید بدین معنی دانست که دولت آمریکا با اینکه تروریستهای داعش را تهدیدی برای منافع خود میداند، در عین حال منتظر فرصتی است تا بتواند با آنها برای ادامه حیاتشان بدون آنکه متعرض آمریکا شوند به توافق برسد و مبارزه علیه آنها را متوقف نماید.
اشاره اوباما به برخوردی که دولت آمریکا با «اسامه بن لادن» کرد نیز مؤید همین نکته است. رئیسجمهور آمریکا خواست با به رخ کشیدن سرنوشت بن لادن به سران داعش بفهماند «بن لادن» قربانی نافرمانی از آمریکا شد و شما اگر میخواهید به سرنوشت او دچار نشوید دست از نافرمانی بردارید و در چارچوب مورد نظر واشنگتن عمل نمائید تا شما را نیز در فهرست تروریست های خوب قرار دهیم.
از جمله نکات قابل تأمل و در عین حال رسوا کننده خود آمریکاییها که در نطق اخیر اوباما وجود دارد اینست که گفته است:«داعش یک گروه اسلامی نیست، زیرا هیچ مذهبی کشتن افراد بیگناه را روا نمیداند».
وی برای تأیید این سخن خود افزود:«اکثریت بزرگ قربانیان داعش، مسلمانان بودهاند».
اکنون سؤالی که «اوباما» باید به آن پاسخ بدهد اینست که در مدت طولانی حضور تروریستهای داعش در سوریه که در آنجا نیز اکثریت قربانیان آنها مسلمانان بودند، چرا شما به عنوان رئیس جمهور آمریکا حتی یک کلمه در مذمت آنها به زبان نیاوردید و حتی در زمینههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی از آنها حمایت نیز کردید؟ منظرههای چندش آور سر بریدنها، شکم دریدنها، خوردن قلب قربانیان و کشتارهای دستجمعی به دست تروریستهای داعش در سوریه را شما غربیها بارها دیدید و نه تنها محکوم نکردید بلکه از آنها حمایت کردید. شما آقای رئیسجمهور آمریکا بر این رسوایی را چگونه میتوانید سرپوش بگذارید؟
نزدیکترین واقعه، کشتار بیش از دو هزار نفر از مردم غزه به دست صهیونیست هاست که به دستور مستقیم شما آقای اوباما، کمکهای نظامی و مالی و حمایتهای سیاسی و تبلیغاتی بی سابقهای در اختیار رژیم صهیونیستی قرار گرفت تا بتواند در جنگ 51 روزه هرچه میتواند مردم غیرنظامی غزه را بیشتر قتل عام کند. با این پرونده سیاه حمایت از تروریسم دولتی که رژیم صهیونیستی مظهر آنست، رئیسجمهور آمریکا نمیتواند مدعی مبارزه با تروریسم باشد.
در مورد اصل برخورد با داعش در عراق نیز اوباما قبل از آنکه وعدهای بدهد، برای سران دولت عراق شرط گذاشت. وی دو روز قبل از نطق شب پنجشنبه خود گفته بود شرط ورود آمریکا به مقابله با داعش در عراق اینست که دولت عراق طبق نظر آمریکا شکل بگیرد.
دولتمردان آمریکایی حتی در نهایت گستاخی درباره تصدی تعدادی از وزارتخانههای مهم عراق نیز دخالت کرده و نخستوزیر این کشور را تحت فشار قرار دادند تا افراد مورد نظر آمریکا را در فهرست وزرا قرار دهد. این شرط گذاریها و این فشارها آشکارا به معنی برخورد ابزاری با مبارزه با تروریسم است و آمریکا در نظر دارد از ماجرای داعش، که خود پدید آورنده آن بود، رانت خواری کند.
رفتارهای چندگانه دولتمردان آمریکائی با تروریسم اکنون چهره دولت آمریکا را بقدری مشوه و کریه کرده که هیچکس در هیچ نقطهای از جهان حاضر نیست ادعاهای مبارزه با تروریسم را از سران این دولت بپذیرد.
کارنامه سیاه آمریکا در 13سال اشغال نظامی افغانستان که به بهانه مبارزه با تروریسم بعد از انفجار برجهای دوقلوی نیویورک به این کشور لشکرکشی کرد، پوچ بودن ادعاهای دولتمردان آمریکایی را به اثبات میرساند. به همین دلیل، تردیدی نیست که ادعای رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا مبنی بر مبارزه با داعش یک شعار تو خالی است که حتی برای بازسازی چهره مخدوش دولت آمریکا نیز کارآمد نخواهد بود.
ابتکار: «مجرمانی که مسئولان را گروگان میگیرند»
«مجرمانی که مسئولان را گروگان میگیرند» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می خوانید:
محمدرضا رحیمی معاون اول دولت دهم، پس از اعلامِ غیر رسمی حکم دادگاه اش در محفلی تهدید کرده که افشاگری خواهد کرد.
بابک زنجانی پس از بازداشت گفته بود که من تنها یک ویترینم و برخی دیگر پشت من پنهان شده اند و این یعنی که اسنادی برای افشاگری دارم.
شهرام جزایری در دادگاهِ بررسی اتهاماتش لیستی از چهرههای مشهوری را برشمرد که به آنها پول داده بود.
مه آفرید خسروی نفر اول متهمِ اختلاسِ بزرگ نیز در یکی از جلسات دادگاهِ خود سخنانی بر زبان آورد که مضمون آن تهدید به افشاگری درباره برخی از افراد مشهور بود.
این ماجراها به خوبی نشان میدهد که مجرمانی که در نظام اقتصادی کشور مشغول اختلاس و اختلال هستند، یاد گرفته اند که بی گدار به آب نزنند.
آنان با نشان کردن برخی از مسئولانِ ضعیف النفس و بی خرد، در یک رابطه دو طرفه، هم آنان را واسطه نفوذ خود به مراکز مهم قرار میدهند و هم در مقابل، به اصطلاح «از خجالت آنان در میآیند» و سهم شان را پرداخت میکنند.
تا اینجای کار یک رابطه دو طرفه به وجود آمده که در آن مجرم به مسئولانِ فوق الذکر منافعی میرساند و مسئولان نیز از نفوذ خود فرصتهایی «ویژه» برای آنان فراهم میکنند؛ اما به نظر میرسد که این مجرمانِ حرفه ای چندان به این رابطه برابر راضی نیستند. آنان تنها به نفوذ مسئول مربوطه اکتفا نمیکنند، بلکه به روزی میاندیشند که احتمالاً در برابرِ دستگاه عدالت باید پاسخگوی اعمال مجرمانه خود باشند.
از همین روست که مسئول بی خرد را به دامی می اندازند تا از او سندی داشته باشند و در صورت لزوم نه تنها او را، بلکه کل نظام را- به خیال خود - تهدید کنند. تا شاید دستگاه عدالتِ کشور را وادار به اغماض در برابر اعمالِ مجرمانه خود کنند.
به نظر میرسد که این مجرمان حرفه ای در آغاز به کارِ دوستی با این مسئولان طرح نقشه ای را میریزند، که بخش مهمی از آن را شاید بتوان «گروگان گیری» نامید.
آنان ابتدا از منفذِ سودجویی برخی از مسئولان، به نظام اقتصادی کشور ورود پیدا میکنند و بخشی از سیستم سیاسی و اقتصادی کشور را به گروگان میگیرند.
در تصویری فرضی این مسئولان در حالی که فکر میکنند شریک اقتصادی این مجرمان هستند، وقتی کار به دستگاه قضایی کشیده میشود میفهمند که تنها گروگانهایی فریب خورده هستند که با پای خود به دامگاه قدم گذاشته اند.
در همه این موارد اختلاس گران و ویژه خواران تلاش میکنند تا- به زعمِ خود- سرنوشت این مسئولان خطاکار را به آبروی نظام گره بزنند و از این منظر متولیانِ دستگاه قضایی را وادار به چشم پوشی از خطاهای خود کنند؛ اما آن چنانکه برخی از قضاتِ پاکدست نشان داده اند، نباید با این شیوه مجرمانِ ویژه خوار را همراهی کرد.
به نظر میرسد که جدا کردن حسابِ مسئولان خطاکار از حسابِ نظام سیاسی کشور و توجه به فردیتِ آنها در ارتکاب جرم، و مهم تر از آن برداشتن چتر امنیت از سر آنان، از سویی میتواند مانع از رشد گروهی از مسئولانِ ویژه خوار در لایههای نظام اجرایی و اداری کشور شود و از سوی دیگر مجرمان حرفه ای را در گروگان گیری و تهدید نظام، ناکام میگذارد.
آفرینش: «سانسور فناوری و تلاش برای توسعه علمی!»
«سانسور فناوری و تلاش برای توسعه علمی!» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
وضعیت نابسامان اینترنت در کشور در چند وقت اخیر به حدی برای کاربران مشکل ایجاد کرد که دلیلی شد تا دراین وجیزه اشاره ای کلی به اوضاع و احوال اینترنت وکاربران در کشور داشته باشیم.
طبق آخرین آمارها، جایگاه ایران به لحاظ متوسط سرعت دانلود اینترنت خانگی از میان 168 کشور جهان در جایگاه 167 جهان قرار دارد. در این رده بندی کشور آفریقایی مالی بعد از ایران در جایگاه 168 قرار گرفته است. در این آمار کره جنوبی با سرعت دانلود بیش از 31 مگا بایت بر ثانیه (31 هزار کیلو بایت بر ثانیه) در جایگاه نخست و کشور های لیتوانی، سوئد، رومانی و لتونی در جایگاه های دوم تا پنجم قرار دارند.
متوسط سرعت دانلود اینترنت در ایران 480 کیلو بیت بر ثانیه است که حتی از کشور افغانستان با سرعت 1440 کیلو بیت بر ثانیه هم پایین تر است.
جای تاسف است که ایران به عنوان یک کشوری با جمعیت غالب جوان و دانشگاهی نمی تواند از مزایای اینترنت پرسرعت استفاده کند.
اما دلایل و مسبب این معضلات اینترنت در کشور چیست؟ آیا دیگر کشورهای دنیا هم با مشکلات ما رو به رو هستند؟ اینترنت و کاربران در ایران با مشکلات فراوانی از برخوردهای سلیقه ای گرفته تا مشکلات فنی مواجه می باشند، که به چند مورد اشاره می کنیم. هرچند امید برطرف شدن آنها را نداریم.
«پهنای باند» و «قیمت اینترنت» از اساسی ترین مشکلاتی که درکشوربا آن روبه رو هستیم. مقامات مسئول اظهارمی دارند که پهنای باند برای ظرفیت کنونی کافی است ومشکلی وجود ندارد.
از سوی دیگر شرکت های ارائه کننده اینترنت پهنای باند را عامل افت سرعت و کندی اینترنت می دانند اما ضررکننده اصلی دراین میان کاربران هستند.
1- کاربران درسراسر کشور اینترنت را از شرکت های ارائه کننده و مخابرات گران می خرند. مثلا کاربران درایران برای سرعت 128کیلوبیت بر ثانیه چیزی حدود 15هزار تومان میپردازند که معادل تقریبی 15دلار می شد! (قبل از تورم قیمت دلار) در حالی که قیمت اینترنت 4مگابیت بر ثانیه در همسایگی ایران چیزی حدود 25دلار در سال است.
مقایسه بین سرعت و قیمت اینترنت در کره جنوبی و ایران نشان می دهد که سرعت اینترنت رایگان کره جنوبی حدود 500 برابر اینترنت پولی در ایران است. در حالی که قیمت اینترنت 128 کیلو بیت در ثانیه ای ایران بین 10 تا 20 هزار تومان در ماه هزینه دارد قیمت اینترنت 224 مگابیت برثانیه ای کشورهای چون مالزی تنها حدود 1500 تومان در ماه تعیین شده است. قیمت یک سرویس256 در ایران تقریبا 2 برابر امارات، 3 برابر مصر و 12 برابر ترکیه است!
2- کاربران با پرداخت هزینه وصل برای تهیه سرعت مورد نیاز به هیچ وجه از سرعت واقعی بهره مند نمی شوند. سرعت دانلود یک کاربر با اینترنت 128 کیلوبیت درخوشبینانه ترین حالت 60 کیلوبیت می باشد!.
3- به علت کافی نبودن پهنای باند اینترنت درکشور، شرکت های ارائه کننده فضای موجود را بین مشترکان فراوان به اشتراک می گذارند. درحالی که این امر معنای دیگری غیراز «دزدی» و «حق الناس» تداعی نمی کند، اما فروشندگان هزینه سرعت واقعی را از تمام کاربران دریافت می کنند.
4- پس از دریافت هزینه وصل اینترنت دیگر کاربر به حال خود رها می شود و هیچ نهادی به طور رسمی پاسخگوی نیازها ومشکلات وی نمی باشد. البته تلفن های گویای شرکت های پشتیبان کننده همیشه دردسترس هستند، اما شما با هرمشکلی از افت سرعت گرفته تا قطعی اینترنت به آنها مراجعه کنید یک پاسخ می شنوید:«مشکل از ما نیست از جانب مخابرات است!» یا «درحال حاضر کمی افت سرعت داریم که تا چند دقیقه دیگه برطرف میشه!» درحالی که این مشکل تا روزها، هفته ها، ماه ها برسرجای خود باقیست.
5- به علت همین مواردی که دربالا گفته شد، شرکت های ارائه دهنده اینترنت برای کسب سود هرروز زیادتر می شوند. اما هیچ نهادی وجود ندارد که برکار آنها نظارت فنی داشته باشد و برای کاربران مشخص کنند که کیفیت کدام شرکت نسبت به هزینه ای که دریافت می کند بهتر است(یک رده بندی کیفی وجود ندارد).
به عنوان مثال اینترنت پرسرعتی که خود مخابرات به کاربران خانگی ارائه میدهند از بی کیفیت ترین و کم سرعت ترین اینترنت موجود در کشورمیباشد. ضمن اینکه تلفنهای گویای پاسخ گویی آن (2020) به هیچ وجه مشکلات کاربران را رفع و رجوع نمیکنند و مراجعه کنندگان صرفا باید صدای منشی تلفنی و یا آهنگهای انتظار را بشنوند!
6- جدای از تمام این مسائل فنی، واردشدن سلیقهها و نگرشهای غیر اصولی به بحث افزایش سرعت اینترنت، از دیگر موانع جدیدی است که شاید از تمام مشکلات گفته شده بزرگتر هم باشد!. کاربران اینترنت در ایران علی رغم پرداخت گران ترین اینترنت جهان از کمترین امکانات اینترنتی در مضیقه اند.
7- داشتن نگرش منفی و بی اعتمادی به سطح شعور و آگاهی کاربران اینترنتی معضل دیگری است که خود از عوامل جلوگیری از ارائه اینترنت پرسرعت درکشور میباشد. متاسفانه درتمامی دورهها این موضوع مطرح است که گسترش و افزایش پهنای باند اینترنت موجب فساد در جامعه و ابتذال اخلاقی جوانان خواهد شد!. آیا باید تا این حد به جوانانی که در یک حکومت و جمهوری اسلامی زندگی می کنند و پرورش یافته دست نسلی انقلابی هستند، بی اعتماد بود و از بابت خطاهای احتمالی تمامی منافع و فرصتها را از کاربران اینترنتی گرفت؟!
امروزه میزان استفاده کاربران اینترنت یکی ازمعیارهای توسعه یافتگی کشورها تلقی می گردد. جای تاسف است که کشورما با ترسیم اهدافی همچون چشم انداز20 ساله، در فراهم کردن ابتدایی ترین نیاز عصر ارتباطات یعنی اینترنت در چنین وضعیتی به سر می برد.
یقین داریم که این رشد سریع علم و فناوری ما را ناخواسته به ورطه استفاده از امکانات جدید اینترنتی پیش خواهد برد، اما مایه تاسف است که ما با دست خودمان مانع از رشد و استفاده از دستاوردهای جدید در حوزه اینترنت و اطلاعات میشویم و کاری که امروز میتواند مایه تسریع گسترش فناوری اطلاعات درکشورمان شود را موکول به چند سال بعد میکنیم و خود را محکوم به عقب ماندگی می نماییم.
مردم سالاری: «بلاتکلیفی، آفت بزرگ مدیریت»
«بلاتکلیفی، آفت بزرگ مدیریت» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می خوانید:
راست گفتهاند که اندیشههای عالی و ابداع و ابتکار، در فراغ خاطر و آرامش روحی، حاصل میشود و نیز اقتدار مدیریت معقول متکی به اعتماد به نفس است و اگر آن آرامش خاطر و این اعتماد به نفس نباشد، امور مدیریت در سطوح مختلف به روزمرگی و بیحاصلی میگذرد چنانچه روزگار جامعه با این حال و هوا بگذرد، روزمرگی وکارهای باری به هر جهت در اذهان مدیران نهادینه میشود.
حال اگر بیطرفانه و به دیده نقد معقول به چنین فضایی چشم بدوزیم، هیچ چیز تازهای که با زمان و مکان تناسب داشته باشد و تحولی ایجاد کند نمیبینیم و چون در «بودن» دچار خسران میشویم اوضاع جامعه اداری ما رو به جلو نیست و سیر قهقرایی را سپری میکند و مردم هم در مراجعات خود دچار سرگردانی خواهند شد .
مقدمه بالا به انگیزه برخورد با مدیری بلاتکلیف و دلمرده و ناامید نسبت به آینده، نوشته شد . مدیری که نگران فردای وزیرش بود که آیا در کوزه استیضاح خیاطان قبادوز خواهد افتاد یا نه ؟ در آن صورت آیا خود پس از آن استیضاح، در صورت اخذ رای اعتماد مجدد از مجلس قانونگذاری، ماندنی است یا با تدبیر تازهای که به میان آمده باید عطای مدیریت را به لقایش ببخشد. بحث در اینجا هرگز در حب جاه و تشنگی به قدرت نیست.
شیفتگی به خدمت و در ذات آن برنامهریزیهای کوتاه مدت و دراز مدت در به سامان شدن امور و حصول نتایج مثبت است چون در مدیریت اداری جامعه ما با هزار درد و دریغ، مدیر محوری حرف اول و آخر را میزند و متاسفانه هنوز به آن جایگاه نرسیدهایم که بودن و نبودن مدیر مهم نباشد و برنامهها و طرحها در سیر منطقی و قانونی خود اجرا شود تا فردایمان بهتر از امروز باشد. حال، اشاره به مصداقها و موارد، پیام نگارنده را بیشتر در ذهنها خواهد نشاند و البته سنجش و قیاس موردها بیشتر مستند و مستدل و نتیجه بخش خواهد بود.
در اینجا اعتراضی به استیضاح نیست چون سوال و تذکر و استیضاح از اختیارات قانونی نمایندگان است و هیچ اما و اگر و حرف و حدیثی به استناد قانون نیست چون مصالح و منافع کشور و انقلاب و نظام مطرح است که نباید تزلزل روحی و عاطفی بر خادمان این سرزمین و مدیران خدوم، عارض شود.
عالم و آدم میدانند به اینکه دولت نهم و دهم، اکثریت مجلس را پشتیبان داشت و با دلگرمیتمام، کارها کرد کارستان، و به حمایت همین وفاق تام و تمام بر برج عاجی نشست که مجلس را ندید و از تعرض و کنایه سخنها گفت و همیشه پروندهها در بغل آمد تا با چوب «الف« خود، همه را وادار به سکوت کند و چون نوبت سوال مجلس رسید پاسخها را در قالب مزاح گفت و«CD » به مجلس آورد و کاری هم به این نداشت که قوه قانونگذاری « بهرحسین در اضطراب است و درباره عباس جوابی نمیخواهد«!
اما دولت یازدهم، مبحثی جداگانه بود که نمیبایست میآمد اما به اقتضای شرایط، علی رغم ناخواستهها آمد به همین علت چوب «الف» تذکر و سوال و استیضاح بی سابقه را از آغاز آمدن به استناد آمارها برسر خود دید و اگر چه رای اعتماد گرفت اما این دغدغه به همراه دولت به وزارتخانهها رفت و باعث شد که وزیران به سبب برخی مخالفتها و حرف و حدیثها، تمرکز لازم را در اداره امور نداشته باشند که نمونههایش اکنون در ادارات مختلف، «مبتلا به» جامعه است و هزینههایش را مردم همیشه هزینه پرداز ما میپردازند!
در حالی که در این زمان، قوه مجریه، حمایت قوای دیگر را میخواهد تا بتواند برای بیکاری روزافزون جوانان تحصیلکرده بیکار و دهها هزار طرح نیمه کاره و در راه مانده پر از لطف و کرم و نبوغ دولت پاک پیشین و گرانیهای افسار گسیخته و رشد منفی اقتصادی و در امور خارجی، کاغذ پارههای تحریم رابطه معقول و مسالمت آمیز با همسایگان و مراکز هستهای در منطقه ای که خطری ریشه برانداز بیخ گوش ماست و دهها مورد دیگر، نسخه درمان و نجات بنویسد.
آیا به صلاح حال و آینده جامعه ایران اسلامی، حتی به صلاح فرد فرد ما نیست که از کژتابیهای گفتاری و رفتاری در حق دولتی که به رای اکثریت قاطع ملت ایران بر مسند اجرایی نشسته است، پرهیز کنیم و اجازه بدهیم که مسوولان با پشت گرمی و اعتماد به نفس و اعصابی آرام به ملت خدمت کنند و برای مشکلات عدیده حیطه مسئولیت خود، تدبیری موثر و کارآمد بیندیشند؟
و آیا میدانیم که اگر چنین نکنیم، مردم ناراضی از مسئولان و نظام اداری قائم به فرد، کمکم به خود القا میکنند که این دولت و مجلس و در نهایت، خود حکومت، گویا نمیخواهد به حل مشکلات موجود در عرصه داخلی و خارجی بپردازد. در چنین صورتی نظام، پشتوانه مردمیخود را به تدریج از دست میدهد و بدیهی است که پیامد این تلقیات، نه مطلوب آینده کشور است و نه خواست مسئولان و مجلسیان.
خراسان: «چرا جان کری ایران را متهم می کند؟»
«چرا جان کری ایران را متهم می کند؟» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمدجعفر قنادباشی کارشناس مسائل خاورمیانه است که در آن می خوانید:
هدف اصلی آمریکا از راه انداختن موج مقابله با داعش چیست ؟چرا در حالی که بسیاری از تحلیل گران معتقدند مقابله با داعش بدون حضور ایران امکان ندارد جان کری در اظهاراتی عجیب ایران را به حمایت از تروریسم متهم می کند؟
آمریکا از پیگیری ایجاد ائتلاف علیه داعش دو هدف را در سطح خرد وکلان دنبال می کند این کشور بعد از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ 50 روزه غزه متوجه دو اتفاق و تحول مهم در منطقه خاورمیانه شد.
نخست ناکارآمدی رژیم صهیونیستی به عنوان ژاندارم شصت و چند ساله برای حفاظت از منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه به عبارت دیگراز نظر آمریکا این رژیم نه تنها کارآمدی خود را از دست داده است بلکه در آستانه نابودی قرار گرفته است در مقابل جبهه مقاومت اسلامی در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای است چراکه در جنگ غزه تنها رژیم صهیونیستی شکست نخورد بلکه حامیان منطقه ای و فرامنطقه ای این رژیم شکست را پذیرفتند.
نکته دوم اینکه آمریکا در آستانه انتخابات کنگره قرار دارد این در حالی است که دموکرات ها متهم هستند که در شمال آفریقا و خاورمیانه بسیار ضعیف عمل کرده اند وتحرکی از خود نشان ندادند از این رو احساس می کنند که در انتخابات پیش رو بازنده خواهند بود این موضوع به کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی و حمله به سفارت آمریکا در تونس و در حال حاضرهم ناتوانی سامانه گنبد آهنین در دفاع از رژیم صهیونیستی در جنگ 50روزه باز می گردد به همین دلیل آمریکا نیاز دارد با راه اندازی یک ماجرا جویی بین المللی هم در منطقه و هم در داخل آمریکا فضا را به نفع خود تغییر دهد و به باز سازی خود بپردازد.
بد نیست برای روشن شدن ماجرا به پروژه شکل گیری داعش اشاره ای داشته باشیم این نیرو چیزی شبیه به نیروی القاعده است که آمریکایی ها و انگلیسی ها در تشکیل آن سهیم بودند ،پاکستانی ها در آموزش و عربستان به لحاظ ایدئولوژیک و مالی این نیرو را حمایت کرده اند تا القاعده در افغانستان راه بیفتد اما با گذشت مدتی حامیان القاعده به نتیجه رسیدند که القاعده وارد مباحثی شده که برای منافع آنها خطرناک خواهد بود لذا نیروی القاعده را محدود کردند.
این سناریو هم اکنون در باره داعش در جریان است، نیروی داعش توسط آمریکایی ها و انگلیس ها به وجود آمده و در ترکیه آموزش دیدند و کشورهایی مثل عربستان ضمن تغذیه ایدئولوژیک به لحاظ مالی آنها را حمایت کردند اما امروز منافع همین کشورها به خصوص آمریکا و انگلیس از سوی داعش به خطر افتاده است.
از این رو در اولین قدم به داعش وجهه ضد آمریکایی دادندتا حضور منطقه ای آمریکا در نزد افکار داخلی و عمومی توجیه داشته باشد. به نظر می رسد آمریکا با تشکیل این ائتلاف به دنبال اهدافی است که توسط جبهه النصره، ارتش آزاد سوریه و داعش به دست نیاورده است.
در حالی که اگر آمریکا مداخله نمی کرد جبهه مقاومت اسلامی همانطور که با معارضین سوری برخورد کرد با داعش برخورد و آن را از بین می برد اما از آنجایی که به این ترتیب به قدرت منطقه ای جبهه مقاومت افزوده می شدآمریکا مانع شد به عبارت دیگر ،آمریکا با اطلاع از توانایی جبهه مقاومت اسلامی و برای مشخص نشدن قدرت این جبهه به دنبال تشکیل ائتلاف بین المللی علیه داعش بود.
اهداف آمریکا را در لا به لای ادعا های جان کری علیه ایران می توان دید آنها حضور و همکاری جمهوری اسلامی ایران را در برخورد با داعش نمی خواهند بلکه علاقه مند هستند که با سرکوب داعش قدرت ما را سرکوب کنند این نشان می دهد که این حرکت در هدف نهایی خود، حرکت ضد داعشی نیست بلکه حرکتی ضد جبهه مقاومت اسلامی است که محور آن جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان می باشد.
دنیای اقتصاد: «بازار طلا و سرمایهگذاری درست»
«بازار طلا و سرمایهگذاری درست» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر مرتضی بینا است که در آن می خوانید:
کاهش شدید قیمت جهانی طلا بار دیگر نگاهها را به سوی این بازار جلب کرد. برخی بهدنبال آن هستند که مقصد آینده این فلز را بدانند و برخی در جستوجوی دلایل آن هستند. در چنین فضایی، طبق معمول بازار نظرها و پیشبینیها در مورد روند آینده قیمت طلا و دلایل حرکات نزولی و صعودی آن داغ شده است.
این طبیعت کار خبری است که به وقایع روز عکسالعمل نشان بدهد و برای هر واقعهای بهدنبال دلایلی بگردد که به لحظه وقوع نزدیک هستند.
اخیرا هم بهدنبال چنین اتفاقی در بازار طلا سوالی که مطرح شده آینده قیمت طلا، سرمایهگذاری در این بازار یا خروج از آن است.
در چنین مواقعی بسیاری از صاحبنظران تحتفشار و ذهنیت ناشی از وقایع روز، تحلیلهای مقطعی برای کسانی که میخواهند در بازار به طور مقطعی فعال باشند ارائه میدهند.
این گونه تحلیلهای مقطعی میتوانند برای خوانندگانی که مقطعی عمل میکنند بسیار مفید باشد، اما نه برای تصمیمگیری در آینده؛ بلکه برای برآورد تحلیلهایی که خود خواننده قبلا انجام داده اما همانطور که در گذشته از طریق روزنامه «دنیای اقتصاد» تاکید شده طرز فکر اصولی در مورد سرمایهگذاری هیچگونه سنخیتی با خرید و فروش طلا ندارد.
در همان زمانی که قیمت طلا نرخ صعودی را طی میکرد، نگارنده طی مقالات متعددی مخاطبان را به پیروی از اصول سرمایهگذاری صحیح تشویق کرد و از تندروی در سرمایهگذاری طلا بر حذر داشت.
امروز هم همان منطقی که برای پیشبینی قیمت طلا در مقالات و مصاحبههای مشابه مثلا در مصاحبه اردیبهشت 1392 هفتهنامه «تجارت فردا» و روزنامه «دنیای اقتصاد» در مورد احتمال نزول قیمت طلا در دو سال آینده به زیر 1200 دلار داشتم پابرجا است.
بهخاطر میآورم که در مصاحبه اردیبهشت 1392 وقایعی از قبیل فروش طلا توسط قبرس یا حرکات دولت چین یا دوران ازدواج مردم هند یا انواع و اقسام تحلیلهای مقطعی در جهات مثبت و منفی مطرح بود.
متاسفانه این گونه تحلیلها به خواننده اجازه نمیدهد که به اصول پایهای اقتصاد فکر کند و تصمیم درست بگیرد. خلاصه کلام این که قیمت طلا بالا و پایین خواهد رفت و در کوتاهمدت هیچکس حتی روسای بانکهای مرکزی بزرگ دنیا هم توان پیشبینی کوتاهمدت قیمت طلا را ندارند، اما اصول اقتصاد پابرجا هستند.
طلا ذاتا دارای هیچ بازدهی مثبتی نیست. امروز بحران مالی فروکش کرده، انبارها از محصولات کهنه خالی شدهاند و شرکتها تولیداتی دارند که مردم دنیا خواهان محصولاتشان هستند. سرمایهگذاری در این شرکتها بازدهی بسیار بالایی دارد.
کسانی که در گذشته بهخاطر انباشته شدن انبارها از محصولات کهنه و بحران مالی به طلا پناه برده بودند، کمکم از پناهگاه خارج میشوند و با فروش طلای خود سهام شرکتهای پیشرو دنیا را میخرند و این مساله روی قیمت طلا اثر منفی میگذارد.
یادآوری میکنم اگر در سالهای اولیه دهه 1980 در طلا سرمایهگذاری کرده بودید بعد از 20 سال یعنی در اواخر دهه 1990 ارزش دارایی شما به یکدهم تقلیل پیدا میکرد. اگر فکر میکنید که بحران بزرگی در راه است بروید و در طلا پناه بگیرید در غیر این صورت از اصول درست سرمایهگذاری پیروی کنید و همه تخم مرغها را در یک سبد نگذارید.
پورتفوی خود را نگاه کنید و درصد ثابتی طلا مثلا 5 درصد در نظر بگیرید و همیشه همانقدر داشته باشید. به این ترتیب همیشه ارزان میخرید و گران میفروشید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد