کیهان: قابلمه(گفت و شنود)
گفت: مدعیان اصلاحات پشت سر هم اعتراض میکنند که چرا وزارت کشور، فرمانداران و استانداران قبلی را عوض نمیکند؟!
گفتم: ولی وزیر کشور اعلام کرده که 80 درصد فرمانداران را عوض کرده و احتمالا مشغول تعویض بقیه نیز هست!
گفت: پس این مدعیان اصلاحات دیگر چه میخواهند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو خسته و کوفته وارد خانه شد و به همسرش گفت؛ غذا را بیاور که خیلی گرسنهام. همسرش قابلمه غذا را سر سفره آورد و یارو با ولع میخورد و غرغر هم میکرد. همسرش پرسید؛ چی شده؟ چرا غر میزنی؟ غذا خوب نیست؟ و یارو گفت؛ غذا خوبه ولی نفرات پای سفره زیاده. همسرش گفت؛ ولی فقط من هستم و قابلمه و تو! و یارو گفت؛ بهتر آن بود که من باشم و قابلمه!
سیاست روز: یک شیشه کشک
یک عضو شورای شهر: خوشبختانه تمام هزینههای خسارت حادثه مرگ یک شهروند توسط عوامل شهرداری تهران، به خانواده این مرحوم پرداخت میشود.
به نظر شما منظور از «تمام هزینههای خسارت» کدام یک از گزینههای زیر است؟
الف) چند میلیون تومان به اضافه یک پنجه بوکس خون آلود
ب) چند میلیون تومان و یک دسته گل برای عرض معذرت
ج) چند میلیون تومان و یک سیدی حاوی ترانه «همه چی آرومه»
د) چند میلیون تومان پول و یک شیشه کشک!
معصومه آباد: خودروی پیمانکار دارای آرم بازیافت شهرداری بوده که نباید اینگونه باشد.
به نظر شما خودرویی که سرنشینانش با پنجه بوکس یک کارگر بیگناه را به قتل رساندهاند باید چه آرمی داشته باشد؟
الف) آرم باشگاه مشتزنی
ب) آرم مافیای سیسیل
ج) آرم یاکوزای ژاپن
د) آرم جکیچان
معاون شهردار تهران: مقصران حادثه دستگیر و به موضوع اعتراف کردند همچنین مدیرعامل این شرکت پیمانکاری نیز دستگیر شده است.
با توجه به این اظهارنظر دستگیرشدگان بعدی عبارتند از:
الف) سفیر نایروبی در چین - یک خلبان هواپیمای آنتونف
ب) آبدارچی اداره آبخیزداری شهرستان ملارد - یک راننده اتوبوس اسکانیا
ج) معاون وزارت راه و ترابری مصر - یک خواننده مبتذل فرانسوی
د) ننجون من - ننجون تو - ننجون دیگران
شرق: مساله لنگهبهلنگه
قالیباف سوار آمبولانس بود و من آژیرکشان داشتم میرفتم. در حین حرکت ما در خیابانها، ماشینها بهصورت خودجوش از هم تفکیک میشدند؛ ماشینهای اداری و نیسانها و اتوبوسها و پرایدها و پرایدوانتها میآمدند اینور، ماشینهای لوکس و صورتی و قرمز و 206ها و لامبورگینیها میرفتند آنور.
گفتم: چیکار میکنید؟
گفتند: به احترام آقا قالیباف، واسه اینکه حرفش زمین نماند، تفکیک میکنیم، ماشینها اینور، ماشینهها آنور.
بساطی شده بود. شهر تهران که قبلا یکپارچه مردانه بود، الان دوپارچه شده بود؛ تکه زنانه و تکه مردانه.
در همین تفکیککاریها بودیم که یکهو آقا قالیباف بهنقل از خبرگزاری مهر و در مشهد گفت: «با مساله تفکیک جنسیتی مخالفم.»
ما گفتیم: ببخشید مسالهای نیستها، اما چطوری است توی تهران یک حالت دارید توی مشهد یک حالت؟ بعد هم بههرحال تکلیف شهر و شهروند را مشخص کنید، الان ما بهخاطر روی ماه شما، همهچیز را تفکیک کردیم. یعنی طرح زوج و فرد را همهجا لحاظ میکنیم. روزهای زوج میرویم دستبوس مادر، روزهای فرد میرویم دیدار پدر. شهردار باورش نمیشد اینقدر کسی خاطرش را بخواهد.
دیگر با شهردار رسیده بودیم بهشت، خیابانش را عرض میکنم، دم سبزهمیدان. قالیباف همینکه از آمبولانس پیاده شد راهپلهها هم از هم تفکیک شد، راه از اینور، پلهها از آنور. رسید دم در اتوماتیک، در از هم تفکیک شد و هر لنگهاش رفت یکطرف. من هم گفتم تا افق تفکیک نشده است، در افق گم شوم.
آرمان: جشن زانتیا
نشسته بودم توی قهوه خانه و همچنان به سطل آب روبرویم نگاه میکردم و حسرت میخوردم چرا دیروز که بان کی مون آمده بود قهوه خانه دوربین را ندادم دستش تا از پیوستنم به جنبش سطل آب یخ فیلمبرداری کند. همینطور که به سطل نگاه میکردم و آه میکشیدم در باز شد و مرد قد بلند و خوش تیپی وارد شد و همان جا روی نیمکت اول قهوه خانه نشست.
گفتمای ول ، بالاخره یکی پیدا شد. بلند شدم و رفتم روبرویش ایستادم و گفتم: چی بیارم خدمتتون؟ مرد نگاهی از بالای عینک به سر تا پایم انداخت و گفت : قهوه فرانسوی .گفتم الان قهوه جوش را روشن میکنم. رفتم قهوه جوش را روشن کردم و دوربین را برداشتم و برگشتم پیشش. گفتم ببخشید شما قیافهتان خیلی برای من آشناست. بازیگر هستید؟ مرد خوشتیپ دوباره از بالای عینک براندازم کرد و گفت نه ، من از فرانسه میآیم. گفتم به به، خوش آمدید. احوال شما؟ برای ایرانگردی آمدهاید؟ مرد صدایش را صاف کرد و گفت: نه خیر ، برای کار آمدهام. گفتم چه خوب ، ببخشید فضولی میکنم ولی میشود بدانم کارتان چی هست؟ مرد جواب داد: مدیر کارخانه خودروسازی هستم.
رفتم سمت قهوه جوش و قهوه ریختم و برگشتم سر میز و گفتم بفرمایید قهوه درجه یک فرانسوی. کدام کارخانه؟ اسمش را شنیدهام؟ مرد فنجان قهوه را برداشت و گفت: سیتروئن. شنیدهای حتما. گفتم: مگر میشود کسی اسم کارخانه شما را نشنیده باشد. خیلی خوش آمدید ، صفا آورید ، آمدهاید قرارداد ببندید با شرکتهای ما؟ مرد فنجان را تا لبش بالا برد و دوباره پایین گذاشت و گفت: نه ، دیروز از مدیرعاملی شرکت استعفا دادم.
گفتم استعفا دادید؟ آخر چرا؟ مدیرعامل سابق سیتروئن دوباره فنجان را بالا برد و پایین گذاشت و گفت: آمده ام ایران کار کنم. از این حقوق بخور و نمیر مدیرعاملی خسته شدهام. گفتم: چقدر عجیب. چه طور به این نتیجه رسیدید اینجا میتوانید بیشتر پول در بیاورید؟ مدیرعامل سابق نگاهی به فنجان کرد و گفت:تو مطمئنی این قهوه فرانسه س و زهری چیزی نیس؟ نگاهی به فنجان قهوه و آقای مدیرعامل سابق انداختم و گفتم: ما قهوه فرانسه را اینطوری درست میکنیم.
مدیرعامل سابق گفت: خب چرا با آبروی قهوه فرانسه بازی میکنید؟ اصلا نمی شود این را خورد . عصبانی شدم ، هنوز نیامده داشت روحیه انتقادی غیرسازنده اروپاییاش را به رخ میکشید . گفتم ما یک عمر در ماشینهای شما نشستیم نگفتیم اینها شبیه فرانسوی ش نیستند ، الان شما یک فنجان قهوه ما را نمی توانی تحمل کنی؟ بخور ببینم .
مدیرعامل سابق که متوجه روحیه سازش ناپذیر شرقیام شده بود فنجان قهوه را بالا برد و به زحمت هورت کشید. گفتم: خب حالا بگو چرا فکر کردی توی ایران بیشتر پول در میآوری؟ هان؟ رئیس سابق همانطور که سعی میکرد قهوه را در گلویش پایین ببرد گفت: خب ما نشسته بودیم توی شرکت ، داشتیم ورشکست میشدیم، حقوقمان کم شده بود، مردم پول نداشتند ماشین خوب بخرند و ما هم سودمان کمتر شده بود . بعد هر روز که اوضاع ما بدتر میشد میشنیدیم که توی ایران یک عدهای هستند که هر چند وقت یک بار جشن میگیرند زانتیا آتش میزنند.
گفتم زانتیا آتش میزنند؟ گفت بله ، چطور خبر نداری. اسمش را گذاشته اند جشن میلیاردی.هر یک میلیارد که به حسابشان اضافه میشود جشن میگیرند و وسط جشن زانتیا آتش میزنند. گفتم: همین ایران خودمان؟ تو رو خدا؟ مدیرعامل دوباره فنجان را بالا برد و گفت: به جان خودم ، من هم دیدم که خب چرا من نیایم هی میلیارد اضافه نکنم به پولم؟ تا کی مستاجری بکشم توی پاریس؟ استعفا دادم و آمدم اینجا کار کنم.
گفتم ولی فکر میکنم دیر رسیدیها. الان دیگر از آن خبرها نیست. رئیس سابق فنجان را پایین گذاشت و گفت: خودم دیروز فهمیدم. هرجا میروم میگویم مدیرعامل سیتروئن بوده ام میگویند حتما دکترایت را هم آکسفورد گرفتهای و بعد میخندند.
زدم زیر خنده و گفتم حالا غصه نخور. الان میروم دوربینم را میآورم یک دقیقه از من فیلمبرداری کن اگر کارت خوب بود همین جا استخدامت میکنم قهوه فرانسه واقعی درست کنی برای مشتریها. رفتم سراغ دوربین و برگشتم، سرجایش نبود ، این طرف و آن طرف را خوب نگاه کردم ، نبود که نبود. دوربین را گذاشتم روی میز و به فنجان قهوه نگاه کردم ، خالی بود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد