دکتر غلامحسن ابراهیمی دینانی در کتاب خود با نام «سخن ابن سینا و بیان بهمنیار» از انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، کوشیده گرد غفلت از کتابهای کمتر دیده شده شاگردان ابن سینا بردارد. این کتاب که مقدمهای 43 صفحهای دارد، در 16 فصل تنظیم شده و در فصول آن درباره جایگاه ادراک و شناخت در اندیشه شیخ، حقیقت، ارتباط تعقل با تخیل، عدم امکان اثبات مبدا مشترک در علوم طبیعی، تفاوت میان مشاهده و یقین، تفاوت کل و کلی و... سخن گفته شده است. دکتر دینانی ابن سینا را حکیم مسلمان ایرانی میداند که نه ارسطویی است و نه افلاطونی و نه نوافلاطونی، بلکه فیلسوفی است که آثار گذشتگان خود را مطالعه کرده و سپس مسیر خود را برای فلسفیدن یافته و در آن غور کرده است.
از ابن سینا و شاگردان او آثار متعددی به دست ما رسیده که بعضی کمتر دیده شدهاند. شما در کتابتان به کدام دسته از منابع بیشتر ارجاع دادهاید؟
بعضی از کتابهای ابن سینا و شاگردانش درباره او، نه تنها دیده نشدهاند بلکه کسی آنها را نمیشناسد. اهل فلسفه، کتاب شفا و اشارات را میشناسند و بعضی از بخشهای آن را به دقت مطالعه کردهاند. ولی کمتر کسی از کتاب التحصیل نوشته بهمنیار، شاگرد ابن سینا سخن میگوید. این کتاب مهم حاصل جلسات شیخ با شاگردانش است که مشغول تدریس و پاسخگویی به سوالات آنها بوده. حتی کتاب المباحثات نیز جز از سوی کسانی مانند ملاصدرا که بارها به آن ارجاع داده، خوانده نشده است. خلاصه آنکه من در کتابم کوشیدهام ضمن توجه به اشارات و شفا و در نظر گرفتن اهمیت آنها، بیش از همه به کتابهای شاگردان بوعلی سینا ارجاع دهم تا از تکرارهای صورتگرفته دوری کرده باشم و ابعاد و نکات جدیدی از اندیشه ابن سینا را مطرح کنم.
در مقدمه کتابتان بر آزاداندیش بودن ابنسینا و عدم وابستگی او به فیلسوفان پیشین اشاره کردهاید. در حالی که بعضی ابن سینا را پیرو اندیشههای ارسطو میدانند. به نظر شما ابن سینا پا جای پای ارسطو گذاشته است؟
ابن سینا مستقل میاندیشیده است و ارسطویی نیست، گرچه آثار ارسطو را مطالعه کرده ولی با اشاره به بحث برهان صدیقین و کلی طبیعی و.... میتوان گفت که او مستقل از گذشتگان است و مطالعهای که در آثار آنان داشته، در مسیری که خود به آن رسیده، اوج گرفته است.
درباره تاثیرپذیری او از افلاطون و افلوطین چه نظری دارید؟
ابن سینا برای افلاطون اعتبار زیادی قائل نبود. اوافلوطینی نیز نبوده، گرچه اثولوجیا را نیز خوانده است. ابن سینا یک فیلسوف مسلمان ایرانی است که به ایران باستان نیز نظر داشته، بنابراین، یک حکیم خسروانی است. به عبارت دیگر، ابن سینا اولین حکیم خسروانی است که تا حدی از یونان نیز اثر گرفته ولی اصلا او یونانی نیست. همان طور که میدانید حتی افلاطون نیز بعضی از اندیشههایش را به واسطه حضور یکی از شاگردان ایرانیاش، وامدار ایران است. یکی از دلایل بیتوجهی بوعلی سینا به افلاطون عدم وجود قدرت توجیه رابطه عالم معقول و محسوس در مساله مثل افلاطون است.
اهمیت کل و درک تفاوت آن با کلی در چیست؟
این موضع آنقدر مهم است که یکی از فصول کتاب را به توضیح آن اختصاص دادهام، زیرا بعضی تفاوت این دو را بدرستی نمیدانند.
اگر جزئی از کل را بردارید، از آن کاسته میشود. ولی اگر جزئی از کلی را بردارید، هیچ مسالهای رخ نمیدهد و موجب نابودی یا کمبود کلی نمیشود. پس وقتی کسی میمیرد، در یک نگاه، جزئی از یک کل (کل جمعیت انسانها) کم شده ولی در نگاه دیگر، در مفهوم کلی انسان هیچ تغییری ایجاد نشده است و ما مفهوم کلی انسان را مثل گذشته درک میکنیم. درک این سخن ابن سینا نه تنها در روزگار خودش، بلکه امروز هم درست صورت نگرفته است، مگر از سوی کسانی چون ملاصدرا. عقل درک کلیات است. اگر کلی نباشد، جزئی نیست. آیا اگر کلی نباشد امکان شناخت وجود دارد؟ درک کلی خاصیت انسان است و حیوانات هیچ درک کلی ندارند به همین جهت است که حیوانات کشفیات علمی ندارند و فلسفیدن را نمیدانند. در منطق همه قوانین کلی است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد