مطبوعات و کودتای 28 مرداد

ماجرا کودتا در وصیت‌نامه سرگرد اسماعیل علمیه

مرداد سال 1332 در صفحه حوادث تاریخ ایران حوادث متعددی را پشت سر گذاشته و بر صفحه ثبت خود ضبط کرده است گرچه محققی صاحب‌نام این ماه را «مرداد خاموش»1‌ نام نهاده است؛ ماهی سرنوشت‌ساز که ناگفته‌های بسیاری دارد. وقوع کودتا در 25 مرداد که ناموفق بود و به خروج شاه و ثریا از ایران منجر شد و کم‌ و کیف آن در پی کودتای 28 مرداد در پرده‌ای از ابهام و ایهام فروماند و کمتر مجالی برای طرح و بحث یافته است.
کد خبر: ۷۰۷۲۷۶
ماجرا کودتا در وصیت‌نامه سرگرد اسماعیل علمیه

وصیت‌نامه مرحوم سرگرد اسماعیل علمیه متنی و منبعی است که می‌تواند در بازخوانی و روشن‌تر نمودن زوایای تاریک این کودتا مورد استفاده قرار گیرد. سرگرد اسماعیل علمیه از خاندان علمیه ساکن تبریز بود که تحصیلات اولیه‌اش را در تبریز شروع کرد و ادامه آن را در دانشکده افسری مهندسی هوایی پی گرفت و در ایام نهضت ملی کردن صنعت نفت از طرفداران آن بود وی بعد از وقوع کودتای 25 مرداد بازپرس پرونده دستگیرشدگان و متهمان اصلی پرونده شد. پس از وقوع کودتا او هم از تبعات آن بی‌نصیب نماند و مدتی زندانی کشید. در ایام نهضت اسلامی در سال 1342 به همراه سرهنگ رحیمی از وکلای محکومانی چون مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی بودند که به علت دفاع از ایشان مدتی زندانی و تبعید نیز شد و سرانجام در سال 1355 درگذشت. وی انسان شریف و پاکدامنی بود و فرزندانش در امور خیر و دستگیری از محرومان اکنون هم فعال هستند.2

از آنجا که مرحوم علمیه بازپرس کودتای 25 مرداد و از طرفداران دکتر مصدق بود، وقوع کودتای دوم که با مشارکت آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و همراهی شوروی‌ها به موفقیت رسید، این موضوع را جدی می‌کرد که هر آن وی دستگیر شود و به قتل برسد و از آنجا که بیم آن داشت پس از قتل وی حکومت، او را خائن به وطن و کشور معرفی می‌کند وصیت‌نامه‌ای در تاریخ 30 مرداد 1332 خطاب به فرزندانش به نگارش درمی‌آورد، فرزندانی که کم‌سن و سال بوده‌اند. وی می‌نویسد:

«اکنون که مشغول نوشتن این سطور می‌باشم 2 روز است که فضل‌الله زاهدی کودتای نظامی کرده و حکومت را در دست گرفته است و دکتر مصدق در بازداشت نامبرده است. من بازپرس پرونده کودتای 25/5/32 بودم. اغلب سران حکومت فعلی یا در بازداشت من بودند یا دستور جلب آنها را داده بودم. اکنون به طوری که جناب سرهنگ هشترودی پدر خانمم اظهار داشته، گویا به دژبانی دستور داده شده که من و سرهنگ شایانفر، دادستان فرمانداری و سرهنگ فرجادی، معاون وی و سروان دکتر مودب میرفخرایی معاون اینجانب را دستگیر نمایند، چون سرباز هستم مایل نیستم مانند عده‌ای فراری باشم و خودم را پیش وجدان خودم سربلند و بی‌تقصیر می‌دانم. فردا طبق معمول به قسمت مربوطه خواهم رفت، ممکن است بازداشت گردم و جلب به علت این‌که آن‌طور که این دوست از ابتدای امر نشان داده، چندان پای‌بند مقررات و قوانین نیست مرا که بازپرس هستم، به علت استقلال قضات حق بازداشت ندارد باید تکلیف مرا در صورت احراز تخلف، دادگاه عالی انتظامی تعیین و نمی‌تواند بازداشت نماید، مرا بازداشت نموده و آزار و اذیت نمایند یا منجر به نیستی من ‌گردد لذا برای روشن‌شدن ذهن فرزندان دلبندم در آینده که به غلط قضاوت ننمایند آنچه در مورد این پرونده در ذهنم مانده و حاکی از عملیات دولت فعلی است به رشته تحریر درمی‌آورم.»3

وی در قسمت پایانی4 ‌ وصیت‌نامه خود هم عنوان می‌کند:

«همسر عزیزم و فرزندان دلبندم؛ قضایای بالا را بدین منظور نوشتم که چون حکومت فعلی می‌داند که من از اسرار آنها آگاهم، مرا نیست نماید. وضع کشور نیز در آینده توسط اینها تثبیت گردد اسم مرا به بدنامی ببرند این موضوعات را نوشتم که فرزندانم هر وقت بزرگ شدند بخوانند که پدر آنها خیانت به کشور نکرد و راه و روش وی درست و شرافتمندانه بوده است. چه بسا اگر اوضاع ایجاب کند این اوراق را بدهید منتشر کنند که فرزندانمان در جامعه سربلند باشند و در مقابل رفقا خفیف نگردند.»

هدف و انگیزه اصلی سرگرد علمیه در سطور بالا روشن گردید. وی در ادامه به شرح ماوقع شب 25 مرداد می‌پردازد که چگونه از وقوع کودتا مطلع شده است و پس از بحث و بررسی که بین مسوولان دادستانی شد، رسیدگی پرونده کودتای 25 مرداد به وی ارجاع شده است.

وی در اولین اقدام به بازجویی از سرهنگ نصیری، رئیس ساواک بعدی پرداخته است. وی در ادامه مطلب با توجه به وقوع کودتای 28 مرداد و بازگشت محمدرضا پهلوی به ایران تلاش دارد شاه و نقش وی در کودتا را کمتر مورد توجه قرار داده و مسائل را به عوامل اجرایی کودتا ربط دهد.5

تا ساعت 9 شب 27 مرداد از سرهنگ زندکریمی بازجویی می‌شود و تا این موقع هنوز ردپایی از نقش بیگانگان در کودتای 25 مرداد روشن نشده بود. در انجام کودتا گارد سلطنتی نقش مهمی ایفا کرده بود، اگرچه با دستگیری سرهنگ نصیری با ناکامی مواجه شده و کودتا شکست خورده بود.

نکته جالبی که در این وصیت‌نامه قابل توجه است:

«ماموریت چهارم سرهنگ نصیری، ابلاغ فرمان عزل نخست‌وزیر که مینوت آن به خط خودش بود، به دکتر مصدق بوده و بعد بردن وی نزد نخست‌وزیر جدید که در صورت مقاومت می‌بایست با کمک واحدهایی که سرهنگ آزموده و سرهنگ خسروپناه و سرهنگ زند کریمی به آنجا می‌آورند، حمله و نخست‌وزیر را دستگیر نمایند.

ضمنا باید اضافه نمود که طبق گفته سرهنگ آزموده گویا ابلاغ فرمان عزل نخست‌وزیر ابتدا با سرتیپ دفتری بوده که از لحاظ قوم و خویش بودن با دکتر مصدق بهتر و راحت‌تر انجام می‌شد، ولی معلوم نیست بعدا این ماموریت به سرهنگ نصیری داده شده است. گویا سرتیپ دفتری به علت ماموریت‌های مهم دیگری که می‌بایست انجام دهد، انجامش مقدور نبوده، به عهده سرهنگ نصیری گذاشته.»

ماموریت هر یک از عوامل کودتا چون سرهنگ آزموده، سرهنگ زند کریمی و سرهنگ خسروپناه در ادامه پرداخته شده است. ضمن این که اطلاعات سودمندی از دیگر عوامل دخیل در کودتای 25 مرداد چون سرهنگ اخوی، سرهنگ منصورپور و تیمسار باتمان قلیچ ارائه شده است.

نقش برادران رشیدیان و تشکیل جلسات کودتاچی‌ها در منزل آنها، نقش مداخلات بیگانگان بویژه انگلیسی‌ها هم در این وصیت‌نامه روشن می‌شود.

مرحوم اسماعیل علمیه در قسمت دیگر وصیت‌نامه خود، عوامل موفقیت کودتای 28 مرداد را برمی‌شمارد. از آن جمله می‌توان به عدم قاطعیت دکتر مصدق اشاره کرد. خوشبینی بیش از حد به عده‌ای از افسران از جمله سرتیپ متین دفتری از دیگر نقاط ضعف دکتر مصدق برشمرده شده است.

مورد دیگری که در عوامل موفقیت کودتا نام می‌برد «روش آن روز دکتر فاطمی در مورد مقام همایونی بوده است که هرچه ناسزا بوده به وی گفته است... به نظر من، اگر بدون اهانت به اعلیحضرت، به سرکوبی توطئه‌چیان و عوامل بیگانه می‌پرداختند، موفقیت بیشتر بود. فرماندهان و عوامل کودتا کمتر می‌توانستند این همه از زیردستان خود یا عده‌ای از افراد ملت استفاده نمایند.»6

خبط دیگر دولت دکتر مصدق بی‌خبر گذاشتن ملت در روز 28 مرداد بود. «می‌بایست اولا اداره رادیو حفظ گردد، ثانیا از ساعت 8 یا 9 صبح که آثار تشنج هویدا بود، با دادن اعلامیه‌ها، مردم را باخبر نمایند که اجتماع نموده، تظاهرکنندگان را که عده آنها در مقابل یکصد هزار نفری که به دولت رای داده بودند، چیزی نبود. هر کدام تفی می‌انداختند در زیر تف می‌ماندند، خبر کنند. از طرف نهضت ملی و احزاب ملی هیچ‌گونه اعلامیه‌ای صادر نشد. مردم بدون سرپرست و حیران بودند.»7

رحیم نیکبخت

پانوشت‌ها:

1 ـ مسعود کوهستانی، اسناد حمله به منزل آیت‌الله کاشانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1359.

2 ـ برگرفته از اظهارات سرکار خانم علمیه دختر مرحوم علمیه همسر جناب مهندس افشار

3 ـ صفحه اول وصیت‌نامه.

4 ـ صفحه31 وصیت‌نامه.

5 ـ صفحه 4 وصیت‌نامه.

6 ـ صفحه 29 وصیت‌نامه.

7 ـ صفحه 30 وصیت‌نامه.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها