در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
بعضی از عشقها زیباتر، مقدستر و ارزشدارتر هستند و برخی دیگر وقتی در مقام قیاس در ردههای پایینتر جای میگیرند... اما به هرحال عشق، عشق است دیگر. جنس همه آنها یکی است. دوست داشتن است دیگر و خیلی دلیل نمیخواهد و این مهمترین تعریفی است که میتوان در نظر داشت. این که چه میشود ما هوادار یک تیم فوتبال میشویم، به خیلی چیزها ارتباط دارد که حتی خودمان از خیلی از آنها بیاطلاع هستیم.
یک روز، یک جا، یک وقت حس میکنیم که باید از این تیم خوشمان بیاید و از همه چیزهایی که مربوط به این تیم است لذت ببریم و علیه همه چیزهایی که علیه این تیم است، بایستیم. هستند کسانی که اعتقاد دارند گاهی برای بعضیها دوست داشتن یک تیم فوتبال یک جبر است و از آن گریزی نیست. این حرف افراطی را نمیشود خیلی جدی گرفت اما این جمله را از ما داشته باشید که عشق به یک تیم فوتبال، مثل عشق به هر چیز دیگری به تعداد آدمهای روی زمین شناسنامه دارد و عشق به یک تیم فوتبال را حتی برای هواداران آن تیمها هم نمیتوان یک شکل و یکسان توصیف کرد.
ریشهها
ناگهان میبینی هوادار یک تیم شدهای و دل کندن از این تیم برایت سخت است. شاید لحظهای باشد که از خودت بپرسی چرا از میان این همه تیم، من به این تیم علاقهمند هستم. خیلی از مواقع این سوال هیچ گاه پرسیده نمیشود. جامعهشناسان و روانشناسانی که در این زمینه تحقیق کردهاند، یک مساله را حاصل یک عامل نمیدانند و اعتقاد دارند که مجموعه ای از مسائل فردی و جمعی ، خودآگاه و ناخودآگاه، گذشته و حال دست به دست هم میدهند تا یک تیم، محبوب یک فرد شود.
گاهی مسائل جغرافیایی باعث میشود یک تیم محبوب شود. گاهی این عامل جغرافیایی با عوامل اجتماعی، سیاسی و.. گره میخورد تا انتخاب صورت بگیرد. به عنوان مثال تیم آتلتیکو بیلبائو برای اهالی باسک یک تیم فوتبال نیست، جایی است برای فریاد زدن حرفهایشان، یا اهالی کاتالان برداشتی که از پیراهن تیم بارسلونا دارند، بسیار متفاوت از برداشتی است که دیگر مردم هوادار این تیم در سطح جهان دارند، برای ما حکومت سلطنتی مادرید اصولا چیز چندان مهمی نیست اما برای یک کاتالانی این مساله بزرگ است تا آن حد که هر سال روزی را به روزی که ساینول مدیرعاملی که توسط دیکتاتوری فرانکو ترور شد، اختصاص میدهند.
بعضی وقتها آدمهایی هستند که باعث میشوند یک نفر طرفدار یک تیم شود. ستارهای میدرخشد و برقش در قلب یک نفر میرود. تا آنجا که حتی وقتی از آن تیم هم میرود، باز هم عشق به یک تیم باقی میماند. گاهی یک اتفاق باعث یک مساله میشود. گاهی هم دلیل این مساله به روحیه آدمها بازمیگردد. خیلیها تمایل به قدرت دارند و همیشه برنده بودن، برای همین طرفدار تیمهایی میشوند که شانس برنده شدن آنها بیشتر است. بعضیها روحیه «حمایتکننده» دارند، تیمهایی را انتخاب میکنند که ضعیفتر هستند و.... گاهی علاقه به یک تیم حالت وراثتی دارد. پدر طرفدار یک تیم میشود و چون از کودکی فرزندش را با خود به ورزشگاه میبرد، عشق به آن تیم فوتبال هم به عنوان بخشی از ماترک که در وصیتنامه نیامده، منتقل میشود. گاهی هم این عشق به فوتبال حالت عکس دارد و نوعی طغیان است علیه کسانی که تیمی را دوست دارند. نمونه بسیار داریم که علاقه به تیم حالت پلکانی دارد. یک نفر در سطح محلی، در سطح ملی و در سطح جهانی طرفدار یک تیم است. تیمهای که در ریشه شباهتهای فراوانی به هم دارند. اما با وجود همه این حرفها بازهم نمیتوان دلیلی برای علت علاقه به یک تیم پیدا کرد. عشق است دیگر چون به آن میرسی هیچ شرح وبیانی نمیتوان برای آن پیداکرد!
خاطرهبازها
آدمهای عشق فوتبال خاطرهباز هستند. آنها غیر از هویت فردی خود، یک هویت جمعی هم دارند و اکثرا خاطرهباز هستند. خاطرههایی که تقریبا برای این تیپ آدم مشترک است.
رنگی که به محبوبترین رنگ زندگیات تبدیل میشود. پرچمی که وقتی میچرخد، غرور وجودت را فرا میگیرد. شعاری که همه با هم زمزمه میکنند، عصبانیتهای مشترک، خوشحالیهای مشترک... برای آدم عشق فوتبال، خاطره لزوما چیزی نیست که خودش تجربه کرده باشد، گاهی خاطره چیزی است مربوط به زمانی که وجود نداشته و به دنیا نیامده، برای یک آدم عشق فوتبال تمام تاریخ یک تیم میشود، خاطره خودش و همه چیز آن چنان در یادها به اشتراک گذاشته میشود که گویی همه آن را ادراک کردهاند. برای خاطرهبازهای عشق فوتبال، ندانستن برخی خاطرهها از سوی برخی یک جرم محسوب میشود. آنها که با خاطرهها زندگی میکنند، به هر بازی و به هر لحظه از بازی به چشم یک فرصت برای جمعآوری خاطره نگاه میکنند.
خاطرهبازها گاه به حد همذاتپنداری میرسند. کم نیستند هوادارانی که با حرکات یک بازیکن چنان در قالب او فرو میروند که وقتی او گل میزند، گویی خودشان دروازه حریف را باز کردهاند و این گل زدنها و گل نزدنها را چنان تعریف میکنند که انگار جزیی از زندگی خودشان است. این خاطرهبازها که در هیچ بازه زمانی و مکانی نمیگنجند، آنهایی هستند که در یک بازی فوتبال، فارغ از همه دلایل و دقیقا بیهیچ دلیلی به یک نقطه مشترک میرسند و در لحظهای با تمام وجود فریاد میزنند:«گـُ گـُ گـُ گـُ گـُ گـُ ل»
یک حس کاملا مشترک
پرچم، بوق، پیراهن، شال گردن و... همه چیز مهیاست تا یک هوادار فوتبال برای 90 دقیقه آماده شود.90 دقیقهای که گاهی شخص از هویت فردی خود خارج میشود و یکی میشود از جمعی که غم و شادیهای خود را تقسیم میکند. هواداران فوتبال این روزها برای خود یک پدیده محسوب میشوند. آنها ساعتهای متمادی از روزگار خود را به فوتبال اختصاص میدهند، فوتبال میبینند و در مورد فوتبال صحبت میکنند و برای آنهایی که در تیم مقابل تقسیم بندی میشوند، کری میخوانند. چه میشود اینها از میان این همه گزینه برای انتخاب تیم خود به یک تیم میرسند، از آن نکتههایی است که شاید خود هوادار هم نداند. برای آنها دلیل این علاقه کوچکترین اهمیتی ندارد. آنچه مهم است تیمی است که دوست دارند و لذتی که از این دوست داشتن به آنها منتقل میشود. این حس کاملا مشترک گاهی تا آنجا اوج میگیرد که آدمهای عشق فوتبال کسانی را که از فوتبال بیزار هستند یا نسبت به آن بیتفاوت هستند را درک نمیکنند. آنها وقتی با هم میافتند دنیایی دارند که برای خودشان کاملا ملموس است. با مرزها و علایق مشخص. این بخش عظیمی از خاطرات آنهاست.
افشین خماند / گروه ورزش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفت و گو با دکتر محمدهادی همایون روند«ظهور» را از آغاز تاریخ تا بازه کنونی بررسی کرده ایم
عزیز حسنویچ، مفتی اعظم کرواسی در گفتوگو با «جامجم»مطرح کرد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد