خادمی، نماینده دادستان تهران درباره کیفرخواست صادره میگوید: «یک سال قبل نزاعی خیابانی در غرب تهران درگرفت که طی آن جوانی به نام نیما بشدت زخمی شد.
نیما پس از انتقال به بیمارستان بر اثر عمق ضربهای که خورده بود و همچنین پارگی یکی از رگهای اصلی بدنش، جان خود را از دست داد. در این مرحله بود که پلیس در جریان قتل قرار گرفت و پروندهای در این خصوص تشکیل شد. خانواده نیما، شاهدان عینی و متهم به قتل شناسایی شدند و تحقیقات آغاز شد. شاهدان، انگشت اتهام را به سمت کامران نشانه رفتند و او را ضارب اصلی معرفی کردند. کامران نیز در برخی مراحل بازجویی به قتل اعتراف و جزئیات را تشریح کرد.
او توضیح داد با شیشهای شکسته به سمت مقتول رفت و با وارد آوردن ضربهای عمیق بر بدن او باعث خونریزی شدید و سپس مرگ وی شد البته متهم در مراحل دیگر تحقیق اتهام قتل را انکار کرد و گفت گفتههایش دروغ بوده و او ضربهای به مقتول نزده و نمیداند چه کسی این کار را کرده است، اما مدارک موجود در پرونده نشان میدهد ضارب کسی بجز کامران نیست.»
نماینده دادستان ادامه میدهد: «چند شاهد در پرونده وجود دارند که هرچند خودشان متهم به شرکت در نزاع دستهجمعی هستند، اما شهادت دادهاند کامران را حین وارد کردن ضربه بر بدن مقتول دیدهاند. ضمن این که شیشهای که در دست متهم بود، تکهای از یک قلیان بود که خود کامران آن را شکست. هرچند کامران نوجوان است، اما به سن مسئولیت کیفری رسیده و با توجه به درخواست ولیدم مقتول، درخواست رسیدگی به این پرونده را داریم.»
رضایت نمیدهم
نیما فقط یک ولیدم دارد و او هم برادر جوانش است. او برای قاتل برادرش درخواست قصاص کرده و میگوید حاضر نیست گذشت کند. این جوان به دلیل از دست دادن برادرش بشدت غمگین است و در حالیکه گریه میکند، میگوید: «یک سال قبل از مرگ نیما پدر و مادرم که هر دو بیمار بودند به فاصله هفت روز فوت شدند. ما دو برادر از آن به بعد تنها شدیم و نیما همه زندگی و تکیهگاه من شد.
خیلی دوستش داشتم، دلم خوش بود اگر روزگار پدر و مادرم را از من گرفت برادری مهربان و صبور به من داد تا کنارم باشد. ما با هم زندگی میکردیم. نیما خیلی مهربان بود و همیشه از من حمایت و مراقبت میکرد و نمیگذاشت خیلی احساس تنهایی کنم. او بعد از فوت پدر و مادرم به من قول داد همیشه کنارم خواهد بود و مرا دوست خواهد داشت. نیما همه زندگی من بود. ما در همه سختیها کنار هم بودیم و قرار بود همیشه هم کنار یکدیگر بمانیم تا این که کامران برادرم را کشت.»
این جوان ادامه میدهد: «من در جریان درگیری نبودم و نمیدانم مقصر کیست و اصلا چرا این دعوا اتفاق افتاد، اما میدانم برادرم مستحق مرگ نبود و کامران حق نداشت او را بکشد. اگر کامران جوان است، برادر من هم بسیار جوان بود.
من درخواست قصاص دارم و از خون برادرم نمیگذرم. هیچ کس نمیتواند درک کند در چه شرایطی برادرم را که تنها تکیهگاهم در زندگی شده بود، از دست دادم. همه جای خانه بوی نیما را میدهد. هنوز نتوانستهام با غم از دست دادن او کنار بیایم و تا زمانی که قاتلش مجازات نشود، آرام نمیگیرم.» برادر نیما درباره شب حادثه میگوید: «آن شب تلفنی به من گفتند حال برادرت بد است و باید به بیمارستان بیایی. من هم سریع خودم را به آنجا رساندم و متوجه شدم نیما فوت شده است. مراسم ختم برادرم را خودم برگزار کردم، برایش حجله گذاشتم و گریه کردم و داغ نبودنش را تحمل کردم حالا کامران هم باید این درد را تحمل کند. من رضایت نخواهم داد و میخواهم انتقام بگیرم.»
روایت یک شاهد
نیما چطور زخمی شد و اصلا چرا این درگیری اتفاق افتاد؟ یکی از شاهدان میگوید: «تولد یکی از دوستانمان بود و قرار بود در پارک دور هم جمع شویم و چند ساعتی خوش بگذرانیم. ما برای خرید رفته بودیم که وقتی برگشتیم، دعوا شروع شده بود. برای حمایت از دوستمان جلو رفتیم. من با یکی از دوستان نیما درگیر شدم که یکدفعه صدای شکستن چند قلیان را شنیدم. بعد تکه شیشهای در دست کامران دیدم. البته من خودم ندیدم او ضربهای بر بدن کامران زده باشد، اما دیدم تکه شیشهای در دستش است و با نیما هم درگیر شده است.
چند لحظه بعد همه پراکنده شدند، نیما داشت به آن سوی خیابان میدوید و دستش هم روی پایش بود. در این هنگام زمین افتاد و دوستانش دورش را گرفتند و یکی از آنها که خیلی هم ترسیده بود، فریاد زد کشتی، کشتی؛ البته نفهمیدم خطابش به چه کسی بود. در بازداشتگاه که بودیم، یکی از دوستان نیما گفت کامران، نیما را زده و او خودش همه چیز را از نزدیک دیده است، اما من خودم وارد شدن ضربه را ندیدم.»
این شاهد درباره علت درگیری میگوید: «ماجرا به مدتها قبل برمیگشت. آن طور که متوجه شدم نیما و کامران یک ماه قبل از این ماجرا با هم درگیر شده بودند. دعوا ادامه یافته و به شب حادثه کشیده بود. ظاهرا نیما با موتور آمده و به کامران نگاه کرده بود.
چشم در چشم شده بودند و کامران هم سر این موضوع ناراحت شد و با هم دعوا کردند. من اصلا نیما را نمیشناختم حتی زمانی که در بازداشت بودیم و در مورد قتل از ما میپرسیدند، توضیح دادم اصلا نیما را نمیشناختم. وقتی آزاد شدم عکسش را روی حجله دیدم. ما اصلا نام همدیگر را هم نمیدانستیم.
دعوا هم بین من و نیما یا گروه ما با گروه نیما نبود. درگیری اصلی بین کامران و نیما بود و من هم برای این که کمک کنم دعوا زودتر تمام شود، جلو رفتم. واقعا از مرگ نیما متاسف هستم. بلافاصله بعد از زخمی شدن نیما، دوستانش او را به بیمارستان رساندند، اما بیفایده بود و پزشکان نتوانستند کمکش کنند.»
من بیگناه هستم
کامران اتهام قتل را قبول ندارد و میگوید اعترافات اولیهاش اشتباه است و از ترس این حرفها را زده است. او میگوید: «آن شب همگی در پارک بودیم که بین نیما، من و چند نفر دیگر درگیری اتفاق افتاد. خیلی شلوغ شده بود، اما من نیما را نزدم.
فقط دیدم او زخمی شده و به سمت دیگر خیابان میدود. حتی در آن لحظه هم متوجه نشدم او زخمی شده و فکر کردم میخواهد فرار کند.»
کامران درباره تکه شیشهای که دستش بود، توضیح میدهد: «دعوا شدید بود. وقتی دیدم ممکن است کتک بخورم، یک قلیان را شکستم و تکهشیشهای را برداشتم البته هیچ ضربهای به نیما نزدم و حتی نزدیک او هم نشدم و ضربه را به شخص دیگری به نام داوود که از دوستان نیما بود، زدم و پایش را زخمی کردم. من این کار را قبول دارم، اما ضارب نیما نبودم.»
شاهدان میگویند درگیری نیما و کامران را دیدهاند و حتی برخی از آنها میگویند دیدهاند که کامران بر بدن نیما ضربه وارد کرده است. کامران این ادعا را رد میکند و میگوید: «درگیری من و نیما خیلی کوتاه بود. من با داوود دعوا میکردم و اصلا هم متوجه نشدم نیما چطور زخمی شد. مرگ او ربطی به من ندارد.»
مرجان لقایی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم