سیاست روز : پیشی! بیا منو بخور
هیلاری کلینتون: من به شدت معتقدم که ایران یا باید غنیسازی اندکی داشته باشد یا برای حداقل مدت طولانی غنیسازی نداشته باشد.
به نظر شما ایشان غیر از این موضوع به چه چیز دیگری "اعتقاد" دارند؟
الف) مونیکا - معشوقه همسر محترمشان -
ب) روح
ج) ارواح اجداد
د) هر سه مورد
وزیر ورزش: مشکل کفاشیان این است که مدام میگوید وزارت بیا در کار ما دخالت کن!
اظهارنظر فوق به کدام یک از گزینههای زیر شباهت بیشتری دارد؟
الف) عسس! بیا منو بگیر
ب) پیشی! بیا منو بخور
ج) لولو! بیا منو ببر
د) عقرب! بیا منو بزن
جراید: علی ربیعی – وزیر کار - و هیات همراهش میرسند و به سمت کورهها میروند. وزیر به سر پسر بچهها دست میکشد و از آنها میپرسد شما هم کار میکنید و پسر بچههای چهار، پنجساله تا ۱۰، ۱۲ساله ذوقزده تایید میکنند.
در پاراگراف فوق کدام یک از نکات فلسفیتر است؟
الف) وزیر کار و همراهانش خیلی آدمهای خوبی هستند که سرزده به کورهها سر میزنند و برای اینکه خدای ناکرده "ریا" نشود.
ب) وزیر وقتی کودکان را در کورهها میبیند اصلا تعجب نمیکند چون احتمالا خبر ندارد کار کودک "جرم" است.
ج) وزیر وقتی کودکان را در حال کار میبیند از آنان میپرسد که "شما هم کار میکنید؟!
د) کودکان معمولا در کورههای آجرپزی سرسرهبازی میکنند به خاطر همین هر چیز که به آنها بگویی "ذوقزده" تایید میکنند.
شرق:به اتفاق
«فلانی میآید ایشان را به اتفاق خواهرشان استخدام کنید.» این بخشی از نامه معاون آقای احمدینژاد در حوزه سرمایه انسانی است. به نظر ما باید این جمله را با آب طلا یا آب هویج یا آب چغندر نوشت، چون همانطور که ما از دادگری کوروش خوشمان میآید، حتما آیندگان از داد درآوردنگی احمدینژاد بدشان نخواهد آمد.
حافظ چه گفت؟
به همین مناسبت حافظ شیرازی خطاب به محمود احمدینژاد گفت: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت، که ملاحت یعنی لبخند توی دوربین. البته متاسفانه به همین ملاحت، جهان که میتوان گرفت هیچ، هشتسال هم میشود رییسجمهور یک کشور شد.
به اتفاق چه گفت؟
لطفا خودتان را معرفی کنید.
من به اتفاق هستم.
شما به اتفاق چی هستید؟
من به اتفاق خواهرم هستم.
آیا شما به اتفاق میمون و مبارکی هستید؟
خیر. من به اتفاقی هستم که اتفاقی به دنیا آمدم.
شغل شما چیست؟
من شغلم به اتفاق خواهرم است و خواهرم هر شغلی داشته باشد به اتفاق من است.
آیا برای مملکت فایدهای داشتهاید و مثمرثمر بودهاید؟
من به اتفاق خواهرم و خواهرم به اتفاق من مثمرثمریم.
مهمترین کاری که کردی چه بوده؟ (با ذکر خاطره و شکل تعریف کنید.)
بله. مثل آن جوکه که چندنفر قرار میگذارند بروند مسافرت، هرکسی یک چیزی میآورد، نفر آخر هم میگوید شما که همهچیز آوردهاید من هم داداشم را بیاورم، یکبار آقای احمدینژاد میخواست برود سازمان ملل سخنرانی کند. چون همه هیات دولت مخالف آمریکا بودند تصمیم گرفتند بروند از داخل آمریکا با آمریکا مخالفت کنند برای همین هیات دولت و ارهواوره و شمسی روشنضمیر عازم آمریکا شدند که سفت مبارزه کنند. که من هم خواهرم را بردم و به اتفاق خواهرم به آمریکا اعتراض کردیم.
قدس:مش غضنفر و تبلیغ کالاهای بیگانه
او زِمانیکه ماها مَردِسه مِرفتِم، موضویِ انشا هَمِّشه یا ای بود که علم بِیتَرِ یا ثروت،...
یایَم ایکه تابستونِتایِ چیجوری گذِروندن ولی حالا یَک موضویایی به بِچّه ها مِگَن که مو یِ آدم بزرگَم نِمِدِنُم بایِست چی بِنویسُم. دیشب که تو خِنه داشتُم روزنِمه مُخواندُم، بِچَّم آمَد چِفتُم نِشستُ بِزِم گفتِگ معلمِما گفته بایِست بِرِی فردا یَک انشا بِنویسِم با موضویِ حمایت از تولیدایِ داخلیُ مصرف کالاهای ایرانی، ولی مو نِمِدِنُم که چی بِنویسُم.
گفتُم خب بینویس که ما نبایِست چیزایِ خاریجی بِخِرِمُ بایِست جنسایِ ایرانی بِخِرمِ تا اَزِشا حمایت کِرده باشِم. بِچَّم گفت مَگِر ما جنسِ ایرانیَم دِرِم؟ گفتُم ها که دِرِم.
گفتِگ پس بِرِیچی هَروَخت تیلویزیون تبلیغ دِره، از هَم برنجُ روغن گیرفته تا مایه دَسشوییُ ماشین رَخشوییُ یَخچالُ موبایلُ هَمّه چیزا اِسماش خاریجیِ. مو که دیدُم بِچِّگه راست مِگه یُ نِمتِنُم جِوابش رِ بُدُم، یکَدِنه قایِم زَدُم پَس کِلَّشُ گفتُم وَخِز برو تو اتاقِت از خودِت یَک چیزی دَربیار بینویس بِرِیکه مو وَخت نِدِرُمُ مُخوام روزنِمه بُخوانُم.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم تو کیشورِ ما که هَروَخت پیچِ رادیون رِ واز مُکُنی یا تیلویزیون رِ روشن مُکُنی مِبینی یَک کَلّه دِره تبلیغِ جِنسایِ خاریجی رِ مُکُنه، بعد اووَخت چیجوری انتظار دِرَن که مردم از تولیدایِ داخلی حمایت کُنَنُ جنسایِ ایرانی بِخِرَنُ مصرف کُنَن؟
فرهیختگان : میزگرد سیاسی در تاکسی
امروز برای کار اداری باید میرفتم روی سطح زمین. «روی سطح زمین» ما، همان «بیرون» بقیه است. بقیه مردم میگویند «من میروم بیرون.» ولی برای ما که محل کارمان در مترو و زیر زمین است، کار اداری، به مثابه سفر به «سطح زمین» و جهانی تازه است. مردم اینجا، با مردم زیر زمین خیلی فرقی ندارند. تنها ویژگی زیر زمین منظمتر بودنش است. زیر سطح زمین وقتی مثلا محاسبه میکنید که 14 دقیقه دیگر در فلان ایستگاه باشید، با مقداری اغماض به موقع میرسید، ولی روی سطح زمین برای هیچچیز کوچکترین تضمینی وجود ندارد.
البته سطح زمین آفتاب هم دارد که در ایام گرم سال به مثابه کاتالیزور عمل میکند و باعث میشود مردم سریعتر به فعل و انفعال شیمیایی با یکدیگر برسند.
این است که در تابستان و ماههای گرم سال، هر جا را نگاه میکنید دو نفر با هم درگیری فیزیکی و شیمیایی دارند. هرچه هوا گرمتر شود، اعصاب مردم ضعیفتر شده و پیوندهای کووالانسی قویتری با اقوام دیگران به وجود میآورند. بهعنوان مثال اگر هر انسان بیاعصاب را یک اتم کربن در نظر بگیریم، میدانیم دو اتم کربن میتوانند با چهار اتم هیدروژن پیوند کووالانسی تشکیل داده و اتیلن را به وجود بیاورند.
اما خود بنده شاهد بودم که در ماههای تیر و مرداد که هوا گرم است، یک اتم کربن، به خاطر اینکه اتم هیدروژنی بیهوا پریده جلوی ماشینش، یک تنه با آن اتم هیدروژن و 15 نفر دیگر از اقوامش پیوند کووالانسی برقرار میکند. کلا گرما و اعصاب و پیوند کووالانسی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند.
داشتم سوار تاکسی میشدم که یکی از مسافران فریاد زد: «بیااااااااااااا دوری کنیم از هممممممم!» زهرهام ترکید، در را با سرعت باز کردم و خودم را پرت کردم روی زمین! راننده داد زد: «روانی! دیوانهای؟!» گفتم: «مُمُمسافرتون عصبانی بود ترسیدم.» گفت: «بابا مسافر کدومه؟ آهنگه.» عجیب بور شدم. همه مسافران به من میخندیدند. پیرمردی که جلو نشسته بود، گفت: «آره میگفتم. خدا بگم چیکارشون نکنه، حق عائلهمندی ما رو هم قطع کردن.» راننده گفت: «ما که الهی شکر رانندهایم، کلا برامون حق و حقوق قائل نیستن.»
پیرزن کناریام گفت: «بیا! اینم قطع کردن. کو پس؟ چرا ارزونی نمیشه مادر؟» گفتم: «خب مادر جان دو روزه که نمیشه. زمان میبره.» پیرمرد گفت: «همهشون با همن.» گفتم: «اگه مجلس سال دیگه هم رأی بدیم شاید اوضاع بهتر شه.» یکی داد زد: «بیاااااا تنها بشیم کم کمممممم!» دوباره رنگم پرید، راننده سریعا گفت: «چیزی نیست، آهنگه!» پیرزن گفت: «جوون! حرف ما پیرها رو گوش کنید. هرکی بیاد کاری نمیتونه بکنه.» پرسیدم: «چرا نتونه؟» پیرمرد گفت: «نمیذارن.» پرسیدم: «کی نمیذاره؟» گفت: «همینا دیگه.» گفتم: «کدوما دقیقا؟»
گفت: «پسر مگه بازپرسی داری منو سینجیم میکنی؟ همین آمریکا و انگلیس!» بعد از دوساعت بحث راجع به مجلس بعدی، پیرمرد و پیرزن هر کاری کردم وا ندادند، ولی راننده با قاطعیت فریاد زد: «برو بابا!» با تعجب گفتم: «درست صحبت کنید من فقط نظرم رو گفتم.» راننده با تعجب به سمت من برگشت و گفت: «داداش جسارت نکردم خدمت شوما. با این بابایی بودم که دوساعته راهنما زده رفته روی اعصابم. اتفاقا من باید رأی بدم.» پرسیدم: «جدی؟ به کی؟»
گفت: «به این نماینده مجلسه. کوچکزاده! یکشنبهها رادیو مجلس گوش میکنم. خیلی شجاعه، چه انتقادی میکنه از دولت!» پرسیدم: «شما طرفدار دولت قبلی؟» گفت: «من کلا طرفدار هیچ دولتی نیستم! طرفدار اونام که از دولت انتقاد میکنن.»
گفتم: «خب انتقاد به کی باشه مهمه.» گفت: «مهم نی! مجلس جای آدمای جیگر داره. هرکی از دولت انتقاد کنه خیلی جیگر داره.» گفتم: «آقا شما دوتا لطف کن، اول اینکه سر اون چهارراه نگه دار پیاده میشم، دوما هیچ وقت رای نده جان هرکی دوست داری.» بعد از این همه بحث ببین رسیدیم به کجا! با خودم گفتم کاش مثل پسرک بغلی، آهنگ گوش میکردم و الکی پای حرفشان نمینشستم.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد