کیهان: نبرد محاسبات در هفت میدان
«نبرد محاسبات در هفت میدان» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن می خوانید:
تبیین نحوه تلاش دشمن برای تاثیرگذاری بر دستگاه محاسباتی جمهوری اسلامی، بخش عمدهای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیرشان با کارگزاران نظام را تشکیل میداد. برنامهها و تحرکات دشمن در این زمینه به مسئولین نظام جمهوری اسلامی خلاصه نشده و آنان در میدانی گستردهتر، مردم را نیز نشانه رفتهاند؛ چرا که اساساً جمهوری اسلامی مقولهای جدای از ملت نیست و مسئولین آن نیز از دل همین مردم برخاستهاند.
در ادامه به هفت مورد از محورهای تلاش دشمن برای ایجاد خطا در دستگاه محاسباتی ملت و مسئولان نظام اشاره میشود:
1- ایجاد تردید، ناامیدی و حتی به نوعی انزجار از آرمانها، شعارها، اصول و ارزشهای بنیادین انقلاب اسلامی را میتوان راهبردیترین میدان تلاش دشمن عنوان کرد. تلاشی پیگیر و مستمر که میکوشد یک ملت را نسبت به حرکت و راه تاریخی خود دچار خطای تشخیص کند. در این مسیر مفاهیم ارزشمندی مانند عدالت، استقلال، ایثار و... مورد هجمه و تخریب قرار میگیرند و در تضاد با پیشرفت، آزادی و عقلگرایی تعریف میشوند. دشمن در این راه از هر ابزاری استفاده میکند. دولتهای نهم و دهم با شعارهای ارزشی بر مسند نشستند. فارغ از فرجام دولت پیشین و میزان پایبندی به آرمانها و شعارهای خود، امروز چنان از آن سخن میگویند که گویی کشور در این هشت سال به قهقرایی ژرف رفته و این سقوط نیز هیچ دلیلی نداشته جز همان آرمانها و شعارهای ارزشی!
2- آدرس غلط دادن درباره راهحل مشکلات اقتصادی کشور، از دیگر محورهای تلاش دشمن برای ایجاد خطا در محاسبات مردم و مسئولین است. آنان میکوشند با گره زدن مشکلات معیشتی جامعه با موضوعاتی مانند مذاکرات هستهای و سیاست خارجی کشور، چنین وانمود کنند که تنها راه رسیدن دست مردم به دهانشان، بالا بردن دست پشت میز مذاکره و تن دادن به زورگوییهای چند کشوری است که با شامورتیبازی خود را جامعه بینالملل جا زدهاند. کسی منکر آزاردهنده بودن تحریمها نیست. وقتی دلار به ابزاری جنگی تبدیل شده ولی همچنان صرف وارد کردن خودروهای لوکس و خلال دندان میشود، باید دانست که عیب کار جای دیگری است و نسخههای وین چاره این دردها نیست.
3- نحوه نگاه به علم و ارتباط آن با سایر مسائل از دیگر محورهایی است که دشمن میکوشد تصویری مخدوش و البته دلخواه خود از آن ارائه کند. دشمن به خوبی میداند که مسیر اقتدار و پیشرفت هر کشوری، لاجرم با مرکب دانش طی میشود؛ پس باید این مسیر را به هر روشی تخریب کرد. از تحریم علمی گرفته تا شناسایی و جذب نخبگان دانشگاهی تا ترور دانشمندان ایرانی برای ایجاد رعب و وحشت در دل سایرین. در این صحنهپردازی، دانشگاه به باشگاه سیاسی - آن هم از نوع اپوزیسیونی- تبدیل میشود، استاد انقلابی و متدین بیسواد معرفی میشود و به دانشجو هم القا میشود ایران جای کار علمی و پژوهشی نیست و اگر میخواهد به جایی برسد، باید برود آن طرف آب!
4- دشمنان جمهوری اسلامی به درستی به اهمیت و نقش «زن» از منظرهای مختلف در خانواده، جامعه و حتی نظام سیاسی کشور پی برده و نقش و جایگاه تعیین کننده و بیبدیل زنان در انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و... را به وضوح دیده است و از همین جهت، پرداختن به مسائل زنان را به طور ویژهای در دستور کار خود قرار دادهاند.
تلاش دشمن برای ایجاد خطای محاسباتی در جامعه زنان کشور را میتوان در این گزارههای القایی مشاهده کرد:
- خانهداری و شوهرداری باعث سرافکندگی است و اشتغالزن، نشانه پیشرفت.
- حجاب و عفاف اساساً مانع تحقق اهداف زنان است.
- و بالاخره معرفی ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها، به عنوان اولویت اصلی امروز جامعه زنان ایرانی!
5- فتنه 88 برای دشمن به مثابه چهارپای لنگی بود که نتوانست آن را به سرمنزل مقصود برساند و مدتی است که دشمن پرده سوم این نمایش را روی صحنه برده است. پس از آنکه بازیگران تئاتر تقلب و آشوب، صحنه را ترک کردند، پرده فراموشی آغاز شد و اینک نوبت پرده سوم است. دشمن پالان طلبکاری بر چهارپای خود گذاشته، سروصدا به راه انداخته و میخواهد جای متهم و شاکی را عوض کند. این قیلوقالها برای آن است که به خیال خودشان هر دو طرف کوتاه بیایند و وطنفروشی فتنهگران این وسط ماله کشیده شود و البته آب و هوای اعتدالی این روزها هم در این طمع بیتاثیر نیست. ایجاد خطای محاسباتی درباره لایههای اصلی وقایع سال 88 و زدن برچسب افراطی به مطالبه بحق و انقلابی مردم در این باره، خواست دشمن در این زمینه است.
6- میدان دیگر دشمن در راستای ایجاد خطای محاسباتی، دوقطبیسازی در حوزههای مختلف است. دو قطبی ملت - حاکمیت یکی از اصلیترین این موارد است. دشمن با استفاده از شکافهای عمیق تاریخی که ناشی از قرنها حکومت استبدادی و نظام سلطنتی ایران است، میکوشد همان شکاف و اختلاف را درباره مردم و جمهوری اسلامی نیز القا کند. گسلهای بعدی را میتوان همگی در ذیل این دوقطبی ساختگی مشاهده و تعریف کرد. دوقطبیهایی ساختگی مانند حوزه - دانشگاه، علما - روشنفکران، انتخابی- انتصابی، حاکمیت دوگانه و... آرمانها، اهداف کلان و منافع ملی در گرد و خاک این دوقطبیهای کاذب مغفول میمانند. مردمی که خود را جدا از حاکمیت فرض کنند، چگونه میتوانند موتور محرکه پیشرفت آن کشور باشند و در مواقع بحرانی با حضور در عرصههای سرنوشتساز تاریخ را رقم بزنند. آخرین مورد تاریخی از این درک مردمی و شکست دشمن در این زمینه حماسه 9 دی سال 88 بود.
7- تجربه ثابت کرده است پیشرفت جوامع بیش از آنکه متکی به استعداد و مهارتهای فردی باشد، ناشی از کار جمعی است. این تجربه امروزه ردای علم نیز بر تن کرده و از آن به عنوان «سینرژی» یا «همافزایی» نام برده میشود. فرض کنید 5 عامل، هر کدام در زمانی مشخص و به طور جداگانه یک واحد کار انجام میدهند حال اگر این 5 عامل در کنار هم قرار بگیرند و با کمک هم در همان زمان، 8 واحد کار در مجموع انجام دهند، «همافزایی» اتفاق افتاده است. در تاریخ معاصر آنقدر گفته بودند و شنیده بودیم که ایرانیها روحیه کار جمعی ندارند که خودمان هم باورمان شده بود و برایش دلیل میآوردیم! موفقیت کشورمان در ورزشهایی مانند کشتی و ناکامی در رشتههای گروهی، ناشی از این خصلت عنوان میشد. پیشرفتهای چشمگیر کشور در حوزههای مختلف مانند دانش بومی هستهای، فضایی، پزشکی، تکنولوژیهای برتر مانند نانو و دیگر مصادیق، به روشنی گویای این واقعیت است که برای ایرانیها، خواستن، توانستن است. در عرصه ورزشی نیز درخششهای چشمگیر و البته مستمر تیم ملی والیبال ایران را میتوان مهر بطلانی بر توهم و خطای فوق دانست.
دشمنان ما از آخرین ابزار و تکنولوژیهای روز برخوردارند و از تلاش برای ایجاد خطاهای محاسباتی نیز دست برنمیدارند. در این سوی میدان نیز اگرچه تنها 35 سال از عمر نظام مقدس جمهوری اسلامی میگذرد اما حوادثی که بر این ملت طی این 35 سال رفته را بدون اغراق باید کمنظیر و یا حتی بینظیر خواند. حوادث و مخاطراتی که هر کدام از آنان برای از پای انداختن نظامی باتجربه کفایت میکرد. دشمن در شناخت جمهوری اسلامی و عناصر اقتدار و ایستادگی آن دچار خطاهای محاسباتی است. به فرموده رهبر معظم انقلاب؛ «محاسبات ما را نمیتوانند عوض کنند؛ محاسبات جمهوری اسلامی از روز اوّل بر اساس منطق عقلانی بوده است؛ بر اساس یک قوّه عاقلهای بوده است. عناصری که این محاسبات را شکل میداده اینها است: اوّل، اعتماد به خدا و سنن آفرینش؛ دوّم، بیاعتمادی به دشمن و شناخت او.»
سیاست روز: مذاکرات و آینده سیاسی اوباما
«مذاکرات و آینده سیاسی اوباما» عنوان سرمقاله امروز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید:
۱ـ دور ششم مذاکرات هستهای میان جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ از ۱۱ تیر ماه آغاز گردیده و به گفته برخی محافل رسانهای و سیاسی تا اواخر تیر ماه ادامه مییابد. این مذاکرات در حالی ادامه دارد که دو اصل در رفتار آمریکاییها قابل تامل است.
نخست آنکه آمریکا از زمان آغاز مذاکرات اعمال تحریمها و جریمههای مالی علیه بانکهای فرانسوی و آلمانی را تشدید کرده و برخی از بانکها به جرم ارتباط با ایران وادار به پرداخت جرائمی شدهاند. دوم آنکه محافل رسانهای غربی از جمله رویترز و حتی مایکل مان سخنگوی اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و سرپرست گروه ۱+۵، از احتمال حضور وزرای خارجه ۶ کشور در وین (روز جمعه) خبر دادهاند. نکته جالب آنکه فرانسویها اعلام کردهاند ما به درخواست آمریکا به وین خواهیم رفت.
۲ـ باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا چندی پیش در وست پونت (درجمع نظامیان) در باب قدرت جهانی آمریکا میگوید: نظامیگری و لشکرکشی قدرت جهانی، آمریکا نمیباشد هر چند که اگر لازم باشد از گزینه نظامی استفاده میکنیم. وی در ادامه میگوید: این قدرت اقتصادی آمریکا و نیز توان آن در ایجاد اجماع جهانی است که جایگاه و اقتدار جهانی آمریکا را شکیل میدهد. لازم به ذکر است از آن سخنرانی تاکنون بسیاری از سناتورهای ارشد آمریکایی با گرایش دموکرات از جمله هیلاری کلینتون، جنگطلبیهای آمریکا از جمله عراق را اقدامی اشتباه عنوان و حتی از رای خود به جنگ عذرخواهی کردهاند.
۳ـ انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا در آبانماه در حالی برگزار میشود که آمارها نشان میدهد اوباما به عنوان محور حزب دموکرات محبوبیت مردمی چندانی ندارد و جایگاه وی حتی به زیر ۳۰ درصد رسیده است. در عرصه اقتصاد داخلی و نیز ایفای نقش آمریکا در معادلات جهانی نیز وی کارنامه چندان موفقی نداشته است. ارزیابی وضعیت انتخاباتی نشان میدهد که برتری با جمهوریخواهان خواهد بود و دموکراتها در انتخابات سنا و مجلس ملی با شکست مواجه میشوند. این شکست برابر خواهد بود با ۲ سال ریاست جمهوری زجرآور برای اوباما. چرا که در سال ۲۰۱۶ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار میگردد و مسلما جمهوریخواهان از ابزار کنگره برای تخریب دموکراتها به عنوان جریان حاکم بهره خواهند گرفت. شرایطی که فشارهای سنگینی را به اوباما وارد میسازد و شاید به بر باد رفتن رویای وی برای معرفی خود به عنوان رئیسجمهوری مقتدر و البته سنتشکن منجر گردد.
۴ـ مجموع شرایط ذکر شده نشان میدهد که اوباما و حزب حاکم آمریکا (دموکرات) برای خروج از بنبست کنونی و تغییر دیدگاه مردمی تا انتخابات میان دورهای کنگره نیازمند رسیدن به موفقیتی در عرصه سیاست خارجی میباشند. موفقیتی که از یک سو ناکامیهای داخلی اوباما را کمرنگ سازد و از سوی دیگر برتری راهبرد اوباما بر دیدگاه جمهوریخواهان رابه مردم آمریکا اثبات نماید.
چنانکه ذکر شد راهبرد اوباما اعلام قدرت آمریکا در قالب قدرت اقتصادی و نیز ایجاد اجماع جهانی در رسیدن به اهداف است و در این عرصه راهبرد جمهوریخواهان یعنی جنگ در حاشیه قرار دارد. با توجه به اینکه آمریکا در بسیاری از معادلات جهانی نظیر سوریه، اوکراین، مقابله با روسیه، روند سازش در غرب آسیا (خاورمیانه) کارنامه قابل قبولی ندارد، اوباما تلاش دارد تا از مذاکرات هستهای ایران برای نیل به این مقصود بهره گیرد.
چنانکه در ابتدا ذکر شد آمریکا همزمان با دور ششم مذاکرات هستهای، اعمال تحریم و تنبیهات علیه برخی بانکهای اروپایی را اجرا کرده و از سوی دیگر بر لزوم دیپلماسی فعال مبنی بر مشارکت فعال ۶ کشور در مذاکرات تاکید دارد چنانکه حتی سخنی از حضور وزرای خارجه ۶ کشور در وین به میان آمده است.
اوباما تلاش دارد تا چنان وانمود سازد که استمرار مذاکرات و حتی به نتیجه رسیدن آن در زمان معین به دلیل دو اصل راهبردی قدرت آمریکا - اقتصاد و ایجاد اجماع جهانی و نه گزینه نظامی- بوده است؛ هر چند که وی در ظاهر ادعای وجود تمام گزینههای روی میز را تکرار میکند.
وی در حالی نقش سازنده و فعال ایران در روند مذاکرات را کماهمیت نشان میدهد که دائما تلاش میکند تا به افکار عمومی آمریکا و جهان چنان القاء سازد که نتیجه رسیدن مذاکرات براساس دیدگاه وی به قدرت آمریکا بوده است. اوباما میداند که مردم آمریکا از جنگ خسته شدهاند- چنانکه ۷۵ درصد مردم آمریکا در نظرسنجیها به مذاکرات با ایران تاکید کردهاند- اوباما که در سال ۲۰۱۲ با شعار عدم جنگهای جدید و به ویژه رویکرد دیپلماتیک به ایران توانست بر رامنی جمهوریخواه پیروز گردد تلاش دارد تا یک بار دیگر از این مولفه برای انتخابات میان دورهای کنگره برخوردار گردد.
با توجه به این شرایط میتوان گفت که ادعای گزینه نظامی در قبال ایران ادعایی کاملا واهی و دور از ذهن است و اوباما برای القای راهبرد خود به مردم آمریکا یعنی معرفی قدرت آمریکا در اقتصاد و توان ایجاد اجماع جهانی، هرگز از گزینه نظامی استفاده نخواهد کرد.
اوباما به شدت نیازمند به نتیجه رسیدن مذاکرات ایران و ۱+۵ است. این عبارت که آمریکا بیش از ایران به نتیجه مذاکرات نیاز دارد ادعایی ساختگی و اغراقگونه نمیباشد. آینده سیاسی اوباما و دموکراتها در مرحله نخست (انتخابات میان دورهای کنگره) و در بلند مدت انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ تا حدود زیادی به این مذاکرات گره خورده است چرا که این مذاکرات بیانگر کارآمدی راهبرد اوباما در استفاده از قدرت اقتصادی و دیپلماسی جهانی به جای گزینه جنگ جمهوریخواهان و البته زمینه ساز حمایت مردم از سیاستهای دو سال آینده اوباما در صحنه جهانی، خواهد بود که میتواند بر نتایج انتخابات تاثیرگذار باشد.
حقایق جاری در درون آمریکا و عرصه جهانی نشان میدهد که این آمریکاست که بیش از ایران به مذاکرات نیاز دارد لذا دلیلی برای عقبگرد ایران از اصول خود وجود ندارد و اگر قرار است رفتاری تغییر کند این آمریکاست که باید در معادلات خود تجدیدنظر کرده و برای به نتیجه رسیدن مذاکرات، امتیازات گستردهای از جمله پذیرش حقوق هستهای ایران در چارچوب انپیتی و لغو تمام تحریمها را در نظر گیرد. چرا که به نتیجه نرسیدن مذاکرات تاثیر چندانی بر ایران ندارد اما میتواند تمام راهبردهای انتخاباتی اوباما را با دگرگونی همراه سازد.
مردم سالاری: اعتدال و تناقض
«اعتدال و تناقض» سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی راستی است که در آن می خوانید:
انقلاب فرهنگی که در سال 1357هجری شمسی در ایران رخ داد، حکایت از آن داشت که میتوان روح زمانه و عصر خود را تلطیف کرد. از یک طرف مسکن و دارویی بود بر دردها و آلام انسانهای مانده در برزخ جهان سوم و از طرفی هم این توان را در خود میدید که با تمدنی که با هیبت کامل در برابر تمدنهای آسیایی قدعلم کرده بود به معارضهجویی بپردازد. تمدن نوینی که «سرمایه» کلید واژه اصلی و نهایی آن بود. این معارضه و تقابل خود را در هیبتِ جملات و کلماتی همانند دفاع از مسلمین و مظلومین جهان در سیاست خارجی و برقراری عدالت در سیاست داخلی نشان میداد.
این کلمات و جملهها آنقدر در بحبوحه انقلاب و بعدتر از آن کارکرد مثبتی برای جامعه داشت که جنگ تحمیلی را بدون هیچ چشمداشتی هدایت میکرد و جوانان این مرزو بوم را عاشق نبرد و شهادت مینمود. آنها خالصانه و با ادبیاتی خالص در جبهههای جنگ، حق بودن خود و باطل بودن طرف مقابل را به نمایش میگذاشتند. رمز مقاومت انسانِ آن روزگار همین رفتار و کرداری بود که بر پایههای حق، عدالت و دفاع از مظلوم استوار شده بود.
آن زمان حتی مفهوم طبقه و طبقات هم که ادبیات چپ را مزین میساخت رنگ باخته بود و از «منزلت» انسانها سخن به میان میآمد. اگرچه این شأن و منزلت که به جای طبقه نشانده شده بود کمرنگ جلوه مینمود اما یکی از مهمترین مولفههای انقلاب اسلامی ایران است. برای مثال، در این جایگزینیِ مفاهیم، به فقیر و مستضعف به عنوان طبقهای از طبقات نگاه نمیشود و شأن و منزلتی فراتر از سرمایهدار مییابند.
از آن زمان تا امروز قریب به چهار دهه سپری میشود و امروز به جای آن همه ادبیات خالص، تبلیغات پرطمطراق صدا و سیما، بنگاههای سرمایه در ایران همچون اپراتورهای تلفن همراه و بنرها و بروشورهایی که صندلی پارکها را نیز احاطه کردهاند نشانده شده است. روزانه با هر ترفندی پیامهای تبلیغاتی بسیاری برای شهروندان ارسال و در حوزه عمومی به نمایش در میآید و بهای دیدن یک فیلم و برنامه ورزشی تفریحی مناسب از تلویزیون خوراکهای جور واجور سرمایهداران برای مخاطب تدارک دیده شده است.
آنچنان نهادها و سازمانهای رسمی و غیررسمی با تناقض عجین شدهاند که تشخیص سره از ناسره دشوار است و هیچ اعتدالی نمیتواند میان سرمایه و ادبیات و ارزشهای اولیه انقلاب اسلامی پل بزند. پیشقراول این بنبست صدا و سیمایی است که سالیانی است به جای خصوصیسازی شبکههای خود به ابزاری در دست بنگاههای تجاری تبدیل شده است تا هر آنچه را این بنگاهها برای مخاطب تشخیص دهند به نمایش درآورند.
گزافهگویی نیست که این روزها تبلیغات آزاردهندهترین موضوع روانی اجتماعی برای شهروندان است و نه تنها بارقههایی از پنداشتههای انقلابِ فرهنگی را بر باد میدهد بلکه همچنان حامل تناقضهایی خواهد بود که جامعه نیمه سنتی و نیمه مدرن ایران با خود به دوش میکشد. تبلیغاتی که هیچ نوع قرابتی با احکام و اصول اولیه حکومت اسلامی و پیگیری عدالت ندارد. آنچه امروز ما را به تسخیر درآورده کل و هیبتی است-در قامت تمدنی مبتنی بر سرمایه- که عدالت اسلامی با اقدامات برخی از کارگزارانِ مسلمانِ این نوع عدالت توان معارضه با آن را از دست داده و روز به روز بر شدت آن افزوده میشود.
گفتمانِ اعتدال برآمده از جامعه که مدعی میانهروی است و سعی دارد تا در آینده بر صورتبندیِ گفتمانی خود اصرار ورزد باید در مرحله اول تناقض شکل گرفته در عدالت خواهی را حل کند تا بتواند به اهداف خود که همانا نهادینه ساختن عقلانیت ایرانی اسلامی است بیش از پیش نائل شود.
ابتکار: سوءاستفاده از اصطلاح جدیدالاسلامها!!
«سوءاستفاده از اصطلاح جدیدالاسلامها!!» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم رضا سلیمانی است که در آن می خوانید:
از روزی که یک جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی در مورد «جدیدالاسلامها» به طور ناقص منتشر شد، بارانی از تحلیلهای ناصواب و مخالف در فضای مجازی و روزنامههایی که معمولاً کاری جز بهانهگیری و سوژهسازی در مورد ایشان ندارند، سرازیر شد و برخی جریانها بدون توجه به مقدمه و مؤخره مطلب، در مخالفت با آن، چنان بر طبلهای تخریب و بداخلاقی کوبیدند که انگار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، نکتهای برخلاف اصول مسلّم اسلام یا مبانی اصیل انقلاب اسلامی گفته است.
عطش این گروه معلومالحال را سرمقالههای پیدرپی و مصاحبههای متوالی و جهتدار، با افراد همیشه دمدستی و کلیشهای نیز فروکش نکرد و روی به انتشار استفتاء از مراجع عظام آوردند و بر آن شدند تا به هر طریق ممکن، با تحریف سخنان ایشان، هم از شدت عصبانیت خود از نتیجه انتخابات اخیر کم کنند و هم زره بر تن نخبگان دانشگاهی و حوزوی بپوشانند و آنان را به نبرد با فرهنگ اعتدال بفرستند که مصداق آن فرهنگ در ایران امروز، شکلگیری دولت یازدهم و اقبال مردم به این فرهنگ ریشهدار اسلامی است.
به این فراز از سخنان آیتالله هاشمی رفسنجانی در انتقاد از روشهای قهری و غلط تبلیغ دین و نقش آگاهی مردم توجه کنید: «... کسانی که حسرت قدرت دارند، کسانی که دل از قدرت نمیکنند، کسانی که قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی وارث حساب میکنند، اینها تصورات دیگری هم میتوانند بکنند.
چقدر تلاش شد که نگذارند در کشور اینترنت باشد! چقدر ماهواره را از بالای پشتبامها جمع کردند! و من نمیدانم چه تأثیری کرد؟ نه تنها از آگاهی مردم چیزی کم نکرد، بلکه بر آگاهی مردم افزود، یعنی مردم فکر کردند چرا اینجوری میشود؟ چه نتیجهای دارد؟ یعنی یک جایی را ما ببندیم، چندین جای دیگر را بشر باز میکند، یک راه دیگری پیدا میشود. واقعاً باید موکول کنیم به عقل.ما به عنوان مبلغان دینی باید دین واقعی را به مردم بگوییم. البته ممکن است ما هم اشتباه کنیم. من نمیگویم همیشه ما درست میفهمیم. مردم احتیاج به ارشاد الهی دارند. حتی خود پیغمبر اسلام(ص) که معصوم است و خداوند او را از همه چیز حفظ میکند، روزی چند بار میگوید: «اهدنا الصراطالمستقیم» و «ربّ زدنی علما» ما همیشه نیازمندیم.
من فکر میکنم ما با همین رویه توانستیم راه را باز کنیم. خیلی از گرهها الان باز شده و یک فضای جدیدی ایجاد شده... یکی از موانع، داخلی است که فرصتطلبها و آنهایی که جدیدالاسلام هستند، نسبت به انقلاب زیادهخواهی میکنند و آن انقلابیون اصلی را که در موقعی که هیچ کس امید نداشت که بشود رژیم شاه و آمریکا را بیرون کرد، فقط به خاطر اینکه وظیفه انجام بدهند، میآمدند میدان و زندانها را پر کرده بودند. الان اکثر آنها را از میدان به در کردهاند.»
حال، معلوم نیست هیاهوی اشخاص و رسانههای بعضاً طرفدار دولتهای نهم و دهم، علیه این سخنان به خاطر برداشت معکوس از آن توصیه روایی که میفرماید «انظر ما قال و لا انظر من قال» است یا براساس اصل آن سفارش؟! چون با هر منطق و استدلالی که واژههای این جملات تفسیر و تشریح شود، نیاز به این همه موضعگیریهای خصمانه و عقدهگشایی نیست.
اولاً، واژه جدیدالاسلامها مگر چه محدوده و عدهای دارد که گروهی آن را به خود گرفتهاند و خطاب آیتالله هاشمی را تحقیر خویش پنداشتهاند؟ این واژه در لغت به معنای کسانی است که یا دینی نداشتند و یا پیرو دین دیگری بودهاند و اخیراً با گفتن «تشهد» آیین مسلمانی برگزیدهاند، ولی در اصطلاح سیاسی، آن هم در ادبیات امروز کشور، کنایه از کسانی است که از اسلام درکی سطحی و زودگذر دارند و ظاهرسازیها را عمق اسلام میدانند و براساس این برداشت سطحی، برای دیگران حکم میدهند و سپس در رسانهها مجری احکام خود میشوند و کار خود را معیار دین اسلام و تقویت آن میدانند، مانند آن جوان صدر اسلام که وقتی «جدیدالاسلام» شد، رهبانیت برگزید و خانوادهاش شکایت به پیامبر(ص) بردند و رسول مکرّم(ص) با ردّ این شیوه، «لا رهبانیت فی الاسلام» را در مفاهیم و تعالیم اسلام جاودان کرد.
در دوره معاصر و تاریخ انقلاب اسلامی نیز مصداق کنایی «جدیدالاسلامها» کسانی هستند که در دوران مبارزات اسلامی مردم ایران علیه رژیم فاسد پهلوی، مبارزه را یا مشت بر سندان کوبیدن و یا برافراشتن پرچم ضلال در زمان غیبت میدانستند و در زمان امام راحل نیز میدانی برای بروز اندیشههای خویش نداشتند و در 10 سال گذشته با نذر و نیاز، جریان دلخواه خویش را بر مسند قدرت نشاندند و به خاطر نوع برداشتی که از اسلام و مذهب تشیّع داشتند، مانند بسیاری از اسلاف خویش که استفاده از هرگونه تکنولوژی روز از جمله بلندگو و رادیو را حرام میدانستند، الان نیز مطلقاً هرگونه استفاده از ماهواره را - ولو برنامههای علمی و تحقیقاتی آن- حرام میدانند و با آن مخالفند.
ثانیاً، انگار این جماعت و پیاده نظام آنها در رسانهها، موافق استفاده از ماهواره هستند، ولی وقتی دیدند شخصیتی مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی در مخالفت با روشهای تبلیغی آنان سخن گفت، آن را مخالف برداشتهای خویش میدانند و برآشفتهاند.
هر کس که سابقه این گروه را بداند، خوب میداند که این جماعت «نه جدیدالاسلام» هستند و نه «موافق ماهواره»، بلکه براساس وظیفه جناحی و سیاسی خویش باید اعتراض کنند و سابقه ذهنی مردم سرشار است از اعتراض آنها به سکوت و سخن گفتن آیتالله هاشمی رفسنجانی و وقتی دیدند با یک جمله کوتاه، یعنی «نمیگویم نمیآیم» در ایّام قبل از انتخابات، موجی از امید برای دوستان و دوستداران نظام اسلامی ایجاد کرد و «حماسه سیاسی» مورد نظر رهبری معظم انقلاب را محقق نمود، الان نیز میتواند یک تحوّل عمده اجتماعی ایجاد نماید و سپس موج رویگردانی مردم از صداوسیما را به خاطر عملکرد سؤالبرانگیزش تبدیل به سونامی فراگیری نماید که در آن صورت، مهمترین ابزار تبلیغاتی و ضدتبلیغاتی این جریان از حیّز انتفاع ساقط میشود البته همه این احتمالات تحلیلی، اما و اگرهای سیاسی است و براساس مثل معروف «العاقل یکفی بالاشاره» همه نخبگان سیاسی و حتی عامه مردم خوب میدانند که این هیاهوها که بعضاً با
«وا اسلامای» آنان همراه میشود، به خاطر ترس از جایگاه و نفوذ کلام آیتالله هاشمی رفسنجانی در جامعه است.
جایگاهی که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 ثابت کرد که خورشید اندیشههای ایشان، حتّی اگر در پس ابرهای ردّ صلاحیت هم باشد، با تابیدن یک اشعه، راه را نشان میدهد و الان نیز که فضای سیاسی کشور به تدریج به سوی انتخابات «مجالس» آن هم از نوع «شورای اسلامی» و «خبرگان رهبری» پیش میرود، مهمترین رسالت، وظیفه و هدف مخالفان سیاسی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، مخالفت با هر جمله گفته یا نگفته ایشان است و مهم نیست که این جمله «مخالفت با ماهواره» باشد یا موافقت با آن!! وقتی هدف، وظیفه و مأموریت این باشد، نباید زیاد شگفتزده شد که جدیدالاسلامها چقدر در رسانهها، هواخواه دارند؟! نباید تعجب کرد که اگر کسی از مخالفت آنها با ماهواره سخن گفت، مانند شبکههای ماهوارهای مورد هجمه رسانهای قرار گیرد!! باید ایشان را تخریب کرد البته از این پس و مطمئناً تا انتخابات سال آینده «دو مجلس»، رویکرد ضداخلاقی خبرسازی برای یک جریان خاص، وظیفه رسانهای و روزبهروز تشدید خواهد شد و در این راه، آیتالله هاشمی رفسنجانی مهمترین شخصیتی است که میدانند اگر سخنانش در جامعه انتشار یابد، با اقناع عقلی، حماسهای دیگر که سرشار از شور و شعور است، خلق میشود، حماسهای که به مذاق بعضیها خوش نمیآید و میدانند که اگر همه مردم بیایند، جایی در مصادر امور ندارند!
خراسان: از ریودوژانیرو تا غزه، از غزه تا وین
«از ریودوژانیرو تا غزه، از غزه تا وین» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن می خوانید:
در بحبوحه مذاکرات ایران و کشورهای ۱+۵ و درحالی که گمانه های سیاسی بعضا از امکان دستیابی به یک توافق جامع هسته ای سخن به میان می آوردند، جریانی افسار گسیخته به نام دولت اسلامی عراق و شام موسوم به داعش با حمایت غیر قابل انکار عربستان و دیگر شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس از نزدیک مرزهای سوریه و عربستان در عراق سر بر می آورد. اقدامی که نگرانی جدی ایران و آمریکا را به دنبال داشته است.
برای ایران داعش مسئله امنیت ملی است آمریکا هم از به خطر افتادن منافعش در خاورمیانه سخن به میان آورده است. نکته جالب ماجرا آنجا است که اسرائیل از مذاکره و همکاری آمریکا با ایران برای ایجاد راه حلی برای بحران عراق ابراز نگرانی می کند و سعودی ها داعشی ها را انقلابیون عراق می خوانند. چندی بعدتر و هنگامی که تیم های مذاکره کننده در وین برای دستیابی به یک توافق در حال دست و پنجه نرم کردن با یکدیگرند ناگهان منطقه با بحرانی دیگر مواجه می شود.
سه شهرک نشین صهیونیست توسط گروهی بی نام و نشان ربوده می شوند، حماس و گروه های مقاومت هرگونه ارتباط خود با این ماجرا را رد می کنند. چند روز بعد جنازه سه شهرک نشین در گوشه ای پیدا می شود.( این در حالی است که سیاست مقاومت در اسیرگیری از صهیونیست ها همواره بر زنده نگاه داشتن اسرا و مبادله آنها با اسرای فلسطینی بوده است.) صهیونیست ها در تلافی یک نوجوان فلسطینی را زنده زنده در آتش می سوزانند و کم کم مقدمات یک جنگ تمام عیار و خشونت بار در غزه و سرزمین های اشغالی فراهم می شود.
سئوال اینجاست که چرا اسرائیل چنین زمانی را برای حمله به غزه انتخاب کرده است؟ اهداف آنها در کشتار وحشی گری های اخیر چیست؟
واقعیت این است که به دنبال بحران سوریه و خطای استراتژیک حماس در پشت کردن به جریان مقاومت، خلائی جدی در حمایت از مقاومت فلسطینی ایجاد شده است. دمشق به عنوان سرپل مقاومت با بحران داخلی دست و پنجه نرم می کند و لذا پشتیبانی لجستیک برای حماس به شیوه گذشته امکان پذیر نیست.
خالد مشعل که به حمایت دوحه و آنکارا دل بسته بود، تنها چیزی که عایدش شده محکومیت حمله به غزه توسط دستگاه دیپلماسی ترکیه است، قطری ها همین را هم دریغ کرده اند. از سوی دیگر کودتای نظامی در مصر باعث شد تا اخوانی ها از قدرت برکنار شوند و دولت جدید هم رابطه خوبی با شاخه فلسطینی اخوان یا همان حماس ندارد، لذا تلاش جدی برای دستیابی به یک آتش بس از طریق قاهره صورت نمی گیرد.
بحران غزه همزمان شده است با مسابقات جام جهانی، یعنی هنگامی که همه توجه ها به زمین چهارگوش فوتبال است و انعکاس وحشی گری های صهیونیست ها خیلی در افکار عمومی جهان دیده نخواهد شد.
صهیونیست ها در حمله به غزه اهداف چند گانه ای را دنبال می کنند. نظامیان صهیونیست بر این باورند که در این جنگ می توانند انبارهای تسلیحات حماس را خالی کنند، انبارهایی که پر شدن دوباره آن به دلیل بحران سوریه سخت خواهد بود.
از سوی دیگر انهدام زیر ساخت ها در نوار غزه هرگونه امید برای زندگی در این منطقه را از بین خواهد برد و امکان تحقق ایده یک کشور فلسطینی را به تاخیر خواهد انداخت. همچنین، این حمله با کاهش قدرت حماس در سرزمین های اشغالی مانع از اتحاد گروه های فلسطینی شده و در اتحاد فتح و حماس رخنه ایجاد خواهد کرد. علاوه بر همه اینها بحران آفرینی اسرائیلی ها در سرزمین های اشغالی و عربستان در عراق را می توان نوعی باج گیری سیاسی از مذاکرات هسته ای نیز قلمداد کرد.
تل آویو و ریاض به خوبی می دانند که حل شدن پرونده هسته ای ایران به گونه ای که حقوق ایران در آن رعایت شود، تحقیر دشمنان ایران و ارتقای جایگاه تهران در منطقه را به دنبال خواهد داشت. لذا تلاش می کنند با بحران آفرینی مذاکرات هسته ای را تحت الشعاع قرار دهند و در صورت توان منافع خود را بر این مذاکرات تحمیل کنند.
بایستی منتظر ماند، هنوز حمله نیروی زمینی صهیونیست ها آغاز نشده است، روزهای آینده خبرهای زیادی را به همراه خواهد داشت، بنی گاتس رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی از احتمال غافلگیری نیروی زمینی اسرائیل توسط حماس سخن گفته است، احتمالا همان گونه که آلمانی ها هفت بر یک برزیل را غافلگیر کردند. هنوز فینال جام جهانی مانده است، برخی از احتمال سفر وزرای خارجه ۱+۵ به وین سخن به میان آورده اند. باید منتظر ماند.
آفرینش: باید مراقب ترکشهای عراق بود
«باید مراقب ترکشهای عراق بود» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
آمریکاییها درآن سوی آبهای آتلانتیک نشستهاند و امروز تحولات خاورمیانه را خطری برای امنیت ملی خود تلقی میکنند، پس ما که در بطن این خطرات قرار گرفتهایم و باید بیش از تمامی کشورهای دنیا در بروز حوادث امنیتی در اطرافمان مراقبت ویژه داشته باشیم. درحال حاضر قطار تحولات عراق به ایستگاه تجزیه و چند پاره شدن این سرزمین نزدیک میشود. این چند پاره شدن به لحاظ گوناگون برای ما خطرناک و چالش آفرین خواهد بود.
درابتدای این گفتار باید به همه آنهایی که میگویند ایران از گزند داعش و ناامنیهای عراق درامان است، نکتهای را گوشزد کنیم. دراینکه قدرت ایران اسلامی به لحاظ امنیتی و نظامی در حدنصاب مناسبی قرار دارد شکی نیست، اما انفجار و متلاشی شدن یکپارچگی عراق قطعا ترکشهایی خواهد داشت که به نزدیک ترین همسایگان آن ازجمله ایران اصابت خواهد کرد، پس باید واقع بین بود!.
تحقق این تجزیه برای ما مشکلات فراوانی را به همراه خواهد داشت. با تثبیت قدرت داعش در عراق و استحکام پایههای حکومت ناخلفشان که برپایه خشونتهای غلیظ و تعصبی نهاده شده، دراولین قدم با یک تغییر و مهاجرت قومیتی مواجه خواهیم بود. شاید در ابتدای امر برای برخی قبایل سنی خوشایند باشد که خود را از حکومت مرکزی جدا ببینند، اما دربلند مدت نمیتوانند الگوهای حکومتی داعش را که سرشاراز تحجراست را تاب بیاورند. لذا مهاجرت را انتخاب میکنند و اولین مقصدی که دراینگونه پناهندگیها دردستور کار قرار میگیرد، شهرهای مرزی کشور همسایه(ایران) است. بدون درنظر گرفتن عواقب بسیاری که در حیطه امنیتی برای ما به وجود خواهد آمد، درخوش بینانه ترین حالت حداقل یک مشت مهاجرعراقی به ایران میآیند که محتاج نیازهای اولیه همچون خوراک، پوشاک و محلی برای زندگی هستند. حال مردم کشورمان چه باید بکنند؟! سرمایه و ظرفیتهای استانی باید تامین کننده نیاز مهاجران به لحاظ امنیتی و معیشتی باشد و این یعنی فشار به ایرانیان مرز نشین. در ماجرای حلبچه به یاد داریم چقدر عراقی به ایران آمدند. فرض کنید داعش به خانقین بیاید، چقدر از مردم آنجا فرار میکنند و به ایران میآیند. کردستان که نمیتواند همه آنها را پناه دهد!.
ازسوی دیگرکردهای عراق بیش ازهمیشه عزم خود را جزم کردهاند تا از فرصت به وجود آمده برای تشکیل یک کشورمستقل کرد استفاده کنند و درتکاپوی یک رفراندوم برای این موضوع هستند که مسلماً نتیجه آن از قبل مشخص خواهد بود. اما این موضوع پیش ازآنکه برای احزاب شیعی و سنی و حتی داعش مهم باشد، برای امنیت استراتژیک ایران حیاتی است. تجربه نشان داده که کشورها و دولتهای نوپا به سبب ضعفهای مختلف سیاسی و برای کسب وجههای بین المللی معمولا به سمت قدرتهای بزرگ گرایش پیدا میکنند و به آلت دست آنها تبدیل میشوند. همانطور که الان کردستان عراق روابط اقتصادی خود را با اسرائیل آغاز کرده و به آنها نفت می فروشد و دولت اسرائیل از استقلال کردستان حمایت میکند، هیچ تضمینی وجود ندارد که درآینده به لحاظ اطلاعاتی و نظامی همکاری نداشته باشند و پای سرویسهای جاسوسی موساد به مرزهای ایران باز نشود.
ازسوی دیگر اگر داعش پایههای استقرارخود در عراق را مستحکم کند معلوم نیست تا کجا و تا چه زمانی طمع برای بدست آوردن سرزمین داشته باشد. جدای از این مسئله استقرار داعش یعنی به وجود آمدن یک همسایه شرور در نزدیکی مرزهای ایران و این مسئله خطر ناامنی را همواره برای مرزهای غربی ما درحالت اضطراری نگه خواهد داشت.
در بعد منطقهای نیز تجزیه عراق آثار ناخوشایندی برای ایران به همراه خواهد داشت. به لحاظ سیاسی همواره ایران، عراق و سوریه به عنوان جبههای مستحکم در قلب خاورمیانه بوده اند که در مقابل زیادهخواهیهای غرب و تلآویوو کارشکنیهای جبهه عربی، ایستادگی کرده و مانع از تحقق خواستههای نامشروع آنها گردیده اند. اما دیدیم که با تضعیف جبهه سوریه چه تبعات سنگینی دامن عراق را گرفت و حکومت این کشور را به مرز تجزیه رسانده است.
حال تامل کنید که چه فشار سنگینی به لحاظ سیاسی، اقتصادی و امنیتی به ایران بعنوان حامی اصلی این دو کشور وارد خواهد شد. غرب به دنبال تضعیف و کوچک سازی کشورهای استراتژیک خاورمیانه می باشد تا بتواند به راحتی از سد آنها بگذرد و دشمنان امنیت اسرائیل را کنار بگذارد.
آنچه گفته شد شاید درحد یک تحلیل و فرضیه بوده باشد و ماهم امیدواریم که محقق نگردد، اما باید پیش بینی شرایط وخیم را پیش ازوقوع آن کرده باشیم و بی جهت خود را جزیره امن و مصون از گزند تحولات ندانیم، چون هرانفجاری ترکشهای به همراه خواهد داشت...
دنیای اقتصاد: بنگاهداری بانکها
«بنگاهداری بانکها» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر رضا بوستانی است که در آن می خوانید:
دکتر روحانی، رئیسجمهور محترم، در همایش روز صنعت از بانکهای کشور به دلیل بنگاهداری انتقاد کرد. پیشتر نیز دکتر آخوندی، وزیر محترم راه و شهرسازی، از این پدیده انتقاد کرده و بانکها را متهم ساختهبود که شرکتهای خود را بر دیگر متقاضیان تسهیلات ترجیح میدهند. در یک تصویر کلان نیز دکتر سیف، رئیسکل بانک مرکزی، اعلام کرد که بانکها بیش از آنچه مقررات به آنها اجازه داده در امر بنگاهداری وارد شدهاند.
بر اساس مقررات، بانکها میتوانند حداکثر 40 درصد از سرمایه خود را به سرمایهگذاری مستقیم تخصیص دهند؛ اما بانکهای کشور بهطور متوسط 52 درصد از منابع خود را مستقیما سرمایهگذاری کردهاند.
ناپسندبودن بنگاهداری از سوی بانکهای تجاری امری روشن است. بانکها باید پسانداز خانوارها (منابع) را جمعآوری کنند و آنها را به بنگاههایی که بالاترین بهرهوری را دارند، تخصیص دهند. حمایت از تعداد محدودی بنگاه بدون توجه به بهرهوری آنها تخصیص کارآمد منابع را مختل خواهد کرد؛ بنابراین در راستای تضمین تخصیص کارآمد منابع، بانکها از بنگاهداری نهی شدهاند، اما چرا در کشور ما بانکها سرمایهگذاری مستقیم را بر فعالیت اصلی خود ترجیح میدهند؟
بهطورکلی دارایی بانکها به دو دسته تقسیم میشود: تسهیلات پرداخت شده به متقاضیان و سرمایهگذاری مستقیم در فعالیتهای اقتصادی. این داراییها سبد دارایی بانک را تشکیل میدهند و سودآوری بانک بستگی به ترکیب این داراییها دارد؛ بنابراین بانک باید ترکیبی از داراییها را انتخاب کند که سود بانک را حداکثر میکند. اینکه سهم تسهیلات و سرمایهگذاری مستقیم در سبد بهینه داراییهای یک بانک چقدر باشد، به بازده هر یک از این داراییها و ریسک مرتبط با آنها بستگی دارد.
هرچه بازده یک دارایی بیشتر باشد، سهم آن دارایی در سبد داراییهای بانک نیز بیشتر و بالعکس هرچه بازده یک دارایی کمتر باشد، سهم آن دارایی در سبد داراییهای بانک کمتر میشود. در ایران، نرخ سود تسهیلات بهطور دستوری توسط شورای پول و اعتبار تعیین میشود و این شورا تمایل دارد، نرخ سود را در سطوح پایین حفظ کند. پایین بودن نرخ سود تسهیلات نیز باعث شده تحصیل این داراییها توسط بانکها جذابیت کمتری داشته باشد و در عوض تمایل به سرمایهگذاری مستقیم افزایش یابد؛ بنابراین پدیده شرکتداری بانکها را میتوان به راحتی با توجه به پایین بودن نرخ سود توضیح داد.
با توجه به انگیزه بانکها برای سودآوری نمیتوان با تشدید سختگیریها بانکها را از سرمایهگذاری مستقیم منصرف کرد. تنها راه رفع این مشکل تکیه بر مکانیزم بازار برای تعیین نرخ سود تسهیلات است. نرخ سود پایین، نه تنها بانکها را به سمت بنگاهداری سوق داده، بلکه اشتیاق به تاسیس بانکهای جدید و تمایل به تامین مالی را از طریق بانکها نیز به همراه داشته است؛ بنابراین به نظر میرسد، تجدیدنظر در نرخهای سود برای تضمین کارآیی در سیستم بانکی کشور امری حیاتی است.
هدف از پایین نگه داشتن نرخ سود تشویق سرمایهگذاری بوده است و اکنون نیز با همین استدلال از افزایش این نرخ جلوگیری میشود. مساله بنگاهداری بانکها نشان میدهد که پایین بودن نرخ سود نسبت به مقادیر تعادلی در بلندمدت نه تنها به افزایش سرمایهگذاری کمک نمیکند، بلکه به کاهش تسهیلات اعطایی بانکها نیز منجر خواهد شد. این مساله همچنین منجربه ایجاد مازاد تقاضا برای تسهیلات بانکها شده که سهمیهبندی و ایجاد رانت را در پی دارد و کارآیی سیستم بانکی را به شدت مختل میکند.
راه چاره این مساله نزد بانکها نیست؛ چراکه آنها بهترین فعالیت را در راستای دستیابی به سود انجام میدهند. این وظیفه سیاستگذار است تا محیط را بهگونهای طراحی کند که بنگاهداری فعالیت مطلوب بانکها نباشد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: