مرد خانواده، کار در رشته تحصیلی اش یعنی ادبیات را رها کرد و وارد حرفه پدرش شد که صادرات فرش بود. جهش اقتصادی در زندگی مشترک آنها اما زیاد طول نکشید یکی از شرکای مرد خیانت کرد و او ناگهان ورشکست شد. طبیعتاً هرچه جای تان روی نردبان دنیا بالاتر باشد، استخوانهای تان سخت تر می شکند. این اصل برای آنها هم صدق کرد و طوری سقوط کردند که اطراف مرد از انواع طلبکارها و چک های برگشتی پر شد.
یک هفته بعد از ورشکستگی ، مرد به همسرش گفت می خواهد به ویلای شمال شان برود و مدتی آنجا تنها باشد و درباره مشکل شان فکر کند. او غروب شنبه با خودروی شخصی اش به سوی شمال حرکت کرد و صبح روز بعد وقتی هیچ تماسی را پاسخ نداد زن ناگهان دلنگران شد و حسی عجیب او را کشاند تا ویلای شمال که مرد در آن خودش را کشته بود با نامه ای که در آن نوشته بود با توجه به ورشکستگی اش، هیچ راه دیگری برای حل مشکل به نظرش نمی رسد جز این که از زندگی کردن انصراف بدهد!
طرز تفکر زن اما با شوهرش کاملاً متفاوت بود و گرچه مرد هیچ وقت اجازه نمی داد زن درباره مشکلات اقتصادی شان نظر بدهد او سکان زندگی را بدون شوهرش در دست گرفت. از برخی طلبکارها مهلت گرفت، شغلی ساده بر اساس تخصصش پیدا کرد و بخشی از حقوقش را به پرداخت بدهی ها اختصاص داد اما بخش عمده بدهی ها را با فروش وسائل اشرافی زندگی شان تأمین کرد که از ابتدا هم با خریدشان مخالف بود. به این ترتیب فرش های ابریشم ، عتیقه ها ، خانه ، ویلای شمال ، خودروها و ... همه به پول نقد تبدیل شد و جیب طلبکارها را پر کرد و دل شان را راضی.
مشکل زن حالا تقریبا حل شده است و اگر مرد هم بود و همراه او کار می کرد شاید خیلی زودتر میتوانستند بخش باقی مانده بدهی های شان را بپردازند. مرد اما حالا خودش را از شیرینی زندگی محروم کرده است؛ زندگی که به خیال زن، یک ورشکستگی ، برای پایان دادن به آن بهانهای احمقانه محسوب می شود.
متوجه تفاوت در شیوه فکر کردن این زوج شدید؟ نقطه بحران در این پرونده یک ورشکستگی بزرگ در سال های آغاز زندگی مشترک است. مرد برای حل این بحران فقط به یک راه فکر کرده است : کشتن خودش !
زن اما به چندین راه فکر کرده است مثلا اول کشتن خودش، دوم فرار کردن از صحنه ماجرا و رفتن به کشوری دیگر ، سوم باقی ماندن و پرداخت بدهی ها از طریق کار کردن و فروش وسائل زندگی، چهارم بهت زده باقی ماندن و بازی کردن نقش یک قربانی بی دست و پا ، ششم قرض گرفتن های بیشتر و پرداخت بدهی های طلبکارهای فعلی و بوجود آوردن طلبکارهای بعدی و ....
او پس از فکر کردن به همه این راه ها باقی ماندن و پرداخت بدهی های شوهرش را انتخاب کرد و سپس وارد عمل شد.
ما در روانشناسی به شیوه تفکر مرد این داستان، همگرای مطلق و به شیوه تفکر زن داستان، واگرای منجر به همگرا می گوییم. منظور از تفکر همگرای مطلق یعنی اعتقاد به این که برای حل هر مساله ای صرفاً یک راه حل وجود دارد و جز آن، ممکن نیست. در تفکر واگرای منجر به همگرا اما، فرد خلاقانه به همه روش های حل مساله فکر می کند و پس از آن که ده ها گزینه مختلف را برای حل مساله ابداع می کند ، با تفکری همگرایانه، گزینه ها را غربال می کند و بهترین راه حل را انتخاب می کند.
در حقیقت، یک دارنده تفکر واگرا، باور دارد برای هر مساله ای بیش از یک راه حل وجود دارد و به همین علت وقتی یکی از راه هایش برای حل مساله به نتیجه نمی رسد راهی دیگر را انتخاب میکند و متوقف نمیشود یا از صحنه فرار نمیکند یا ناامید نمیشود اما کسی که تفکر همگرای مطلق دارد، وقتی شکست می خورد، مستأصل می شود.
واضح است که زندگی در کنار کسانی که فکر خلاق دارند و برای حل هر بحرانی در زندگی ده ها راه حل پیدا می کنند احساس امنیت بیشتری به همراه دارد تا زندگی با کسانی که همیشه فقط یک راه به نظرشان می رسد و دیگر هیچ!
مریم یوشی زاده/ خبرنگار جام جم آنلاین/
دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
چون :
1- این مطالب فقط برای انتخاب شریك زندگی نیست بلكه مهارت هایی برای داشتن یك زندگی مشترك بعد از ازدواج رو هم یاد می ده و مفیده. شما چه قبل از زندگی مشترك مهارت حل مساله یا فكر كردن واگرا رو بلد باشی به دردت می خوره چه بعد از زندگی مشترك !
2- مخاطبی كه نظر شخصی خودشون رو معرفی كردن ، خیلی عجیبه كه شما فكر می كنی مهارت های زندگی كه مورد تایید روانشناس های همه دنیاست و آمارهای علمی نشون می دن باعث دوام زندگی مشترك می شه ، بی اعتبارن و حتی ادعا می كنید كه می خواین ببینید پایایی و اعتبار تست هایی كه گرفته شده چی بوده ، یعنی انقدر علمی از یه جنبه برخورد می كنید بعد از یه جنبه دیگه به ملت می گید كلا به حرف اطرافیان گوش كنید كه معتبر تره !
3- جناب نظر شخصی ، من تعجب می كنم كه شما كه انقدر به مسایل علمی روانشناسی و جامعه شناسی شك داری و اعتقاد داری كه این نوع مطالب نباید به گوش مردم برسن ، چرا خودت رو از توده مردمی كه براشون تصمیم گرفتی جدا كردی و همه این كتاب ها رو در این باره به قول خودت خوندی ، انقدر زیاد كه حالا می تونی خودت یه كتاب بنویسی؟ مردم دیگه عامی اند و شما خاص ؟
3 - اون كسی كه خیال می كنه انتخاب های دورمون كمه پس هر طور شد باید ازدواج كنیم حتی اگر اشكالی دیدیم كه مهم بود . من باهاش واقعا مخالفم. خب همین ازدواج های این مدلیه كه اونوقت میگن نصف بیشتر ازدواج های ایران آخرش دادگاه خانواده است . شما حتی اگر برای انتخاب یه لباس هم بری بازار و اونی كه می خوای رو پیدا نكنی ، نمی گی حالا هر چی دستم اومد می خرم دیگه خب اون چیزی كه به دردم بخوره رو پیدا نكردم !! می گی صبر می كنم و بیشتر می گردم. اونوقت چه طوریه كه واسه انتخاب همسر ، به نظرت توصیه های علمی اثبات شده ای كه بهشون می گی « خرده فرمایش» ، مسخره میان و می گی چون موردكمه بالاخره باید یكی رو انتخاب كرد ؟! البته به نظر من هر كسی باید با اعتقاد خودش زندگی كنه به یه شرط ، فقط یه شرط و اون اینه كه مرد و مردونه ، پیامد های كارشو و انتخابشو بپذیره .