روزنامه خندان

افسردگی در بزرگراه

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۹۱۱۲۱
افسردگی در بزرگراه

جام جم : از عافیت تا معافیت
آنقدر بعضی‌ها با استفاده از درز و شکاف‌های موجود در قانون معافیت پزشکی، از رفتن به خدمت سربازی، سرباز زدند و خودمانی عرض کنم، از بند جیم استفاده کردند و در رفتند که سرانجام، مسئولان نظام وظیفه به فکر افتادند تا قانون معافیت را کمی سفت و سخت کنند که بعضی‌ها به فکر کلک زدن نیفتند و فرصت‌طلبی نکنند.
فلذا از حالا دیگر احدالناسی به خاطر چاقی و لاغری زیاد، نداشتن دندان یا عرق کردن شدیداللحن کف دستی که مو ندارد، از خدمت معاف نمی شود.
در خوشبینانه ترین حالت، این اشخاص، معاف از رزم شناخته می شوند و در کارهای رزمی سخت از آنها استفاده نمی شود.
عین آن بنده خدایی که برای گرفتن معافی، به شورای پزشکی سازمان نظام وظیفه عمومی گفته بود که چشمانش دچار نزدیک بینی است و شورا با زرنگی و تیزبینی چنین نظر داده بود که: «از نامبرده به دلیل عارضه نزدیک بینی، فقط در جنگ های تن به تن استفاده شود. و من الله توفیق».
خبر وارده: «جانشین اداره منابع انسانی ستاد کل نیروهای مسلح گفت: در آیین نامه جدید، تکلیف برخی بیماری ها که مشخص نبود، روشن شده و درباره برخی بیماری ها که قبلا کلی گویی شده بود، اکنون جزئیات نیز مطرح شده و از سوء استفاده برخی فرصت طلبان جلوگیری می شود.
برای نمونه، در آیین نامه قبلی، فردی که 14 دندان کمتر داشت، از معافیت پزشکی برخوردار می شد؛ و این باعث می شد که برخی افراد از شرایط سوء استفاده کرده و دندان های خود را می کشیدند تا از سربازی معاف شوند؛ اما اکنون دیگر این موضوع به طور کامل حذف شده است.» ـ به نقل از جراید
بسته پیشنهادی: هیچکس از عافیت ناشی از معافیت بدش نمی آید، اما بی انصافی است که بی دلیل قرص و محکم کسی از خدمت معاف شود. مردی که آش سربازی را نخورد، نباید زن بهش داد. فلذا در راستای هرچه محدود و محکم تر کردن شرایط معافیت از خدمت، عرایضی هم ما داریم که تقدیم می داریم:
1ـ معاینه همه جانبه: تیم پزشکی حاذقی که شخص درخواست دهنده معافی را معاینه می کنند، از تمام تخصص های موجود باشند؛ از شست پا گرفته تا فرق سر. شوخی که نیست. صحبت دو سال خدمت و دو سال عقب افتادن از زندگی است. مگر جنگ باشد که خب کلا به خطر افتادن زندگی است.
2ـ زرنگی و تیزبازی: گاهی لازم است که برای تشخیص درست و دقیق، سوالی انحرافی مطرح کرد. مثل آن شخصی که دستش را از ناحیه مچ، کج گرفته بود و به هیچ ضرب و زوری راست نمی شد. موقعی که داشت کارت معافی را می گرفت، دکتر به او گفت: حالا که کارتت رو گرفتی، اما مچ دستت مادرزادی این شکلی بود؟... و طرف که غافلگیر شده بود، با دستپاچگی، دستش را راست کرد و گفت: «نه قربان، اولش این شکلی بود!» دکتر گفت: برگرد که گازیدی!... زیادی برای در رفتن گاز دادی!
3ـ دندان کشیدن: کسانی که الان رفتند دندان های خود را برای معاف شدن کشیدند، لطفا دندان طمع خود را نیز بروند بکشند. این تو بمیری ها دیگر از آن تو بمیری ها نیست (زیرنویس: این تو بکشی ها دیگر از آن تو بکشی ها نیست!) فعلا بروند به فکر گرفتن یک وام آن چنانی برای کاشت دندان باشند که آش سربازی و ساچمه پلوی معروفش را با کمتر از 32 دندان، نمی شود درست و حسابی خورد. طرف می شود مصداق آش نخورده و دهن سوخته!
4ـ استراحت مطلق: جوان ها توجیه شوند که الان دیگر سربازی ها آن سربازی های دوران عهد بوق نیست که طرف موقع خداحافظی به خانواده اش بگوید: «یاران و برادران، مرا یاد کنید / رفتم سفری که آمدن نیست مرا». الان الحمدلله طرف از داخل پادگان با خانواده اش چت می کند به کمک دم و دستگاه هایی مثل تبلت و گوشی نوت بوک و... که نخواستیم نامشان فاش شود. اگر سرگروهبان بهش اخم کند، سریع عکسش را در چند نما می فرستد برای والدین!... به قول بر و بچه های امروزی: اصن یه وضی!

شرق : افسردگی در بزرگراه
پشت آمبولانس، پشت چراغ قرمز، پشت ماشین جلویی، پشت رل، پشت به مهرورزی نشسته بودم که موبایلم صدا داد. گفتم: سلام مامان.
گفت: سلام بیبی. ‌داری چه‌کار می‌کنی؟
گفتم: پشتم را کرده‌ام به گذشته و دارم رو به جلو حرکت می‌کنم.
گفت: فهمیدم تو هم مثل برخی مسوولان، وقتی شعار می‌دهی یعنی‌ داری کاری نمی‌کنی.
گفتم: مامان، آبروداری کن. حالا چی شده؟
گفت: رییس‌جمهور پیشین بازداشت شد.
تا این را شنیدم هول شدم و پام را از روی ترمز برداشتم و ماشین پرید جلو و شالاقی خورد به ماشین روبه‌رویی و کاپوت جمع شد. با بغضی سرشار گفتم: راست می‌گویی؟ راست می‌گویی؟ به‌به... جشن و پایکوبی... حالا چرا بازداشت شد؟
مامان گفت: به اتهام نقض اعتماد عمومی و سوءاستفاده از نفوذ خود.
از ماشین پیاده شدم و رفتم بالای آمبولانس و آغاز به عملیات لزگی کردم. لزگی‌کنان پرسیدم: مامان منبع خبرت کجاست؟
گفت: صبر کن ببینم... آهان... خبرگزاری فارس.
گفتم: آها. خب... مطمئنی؟
گفت: بله.
گفتم: نوشته رییس‌جمهور پیشین به اتهام نقض اعتماد عمومی و سوءاستفاده از نفوذ خود بازداشت شد؟
گفت: بله.
لزگی را شل کردم و از آمبولانس آمدم پایین و گفتم: مامان، مطمئنی؟ می‌شود بی‌زحمت یک‌بار متن خبر را برایم بخوانی؟
گفت: بله. و خواند: «به گزارش خبرگزاری فارس، رییس‌جمهور پیشین فرانسه صبح دیروز به اتهام نقض اعتماد و سوءاستفاده از نفوذ خود بازداشت شد.»
گفتم: آها. مثل اینکه به کلمه فرانسه دقت نکرده بودی.
گفت: باز هم‌ داری غر می‌زنی؟ نسل شما همیشه ناراضی است...
بغض سرشار از شعفم، تبدیل به بغض مملو از ملال شد و خداحافظی کردم و تماس را قطع کردم و همان‌جا پشت چراغ قرمز نشستم تا سبز شود و گازش را بگیرم و بروم در افق گم شوم و اگر امکانش بود از روی نقشه محو شوم.

کیهان : اکو
گفت: جان کری وزیر خارجه آمریکا گفته است ایران باید در مذاکرات وین6 آنچه را که مورد نظر ماست بپذیرد!
گفتم: غلط زیادی کرده! حالا اگر نپذیریم چه می‌شود؟!
گفت: جان ‌کری تهدید کرده که اگر ایران خواسته‌های 5+1 را نپذیرد تحریم‌ها بیشتر خواهد شد!
گفتم: عجب رویی دارند این آمریکایی‌ها، خودشان در باتلاق اقتصادی و سیاسی دست و پا می‌زنند و هر روز ضعیف‌تر می‌شوند ولی با کمال پررویی دیگران را تهدید می‌کنند.
گفت: حیوونکی‌ها هنوز متوجه نشده‌اند که قرار است چه بر سرشان بیاید!
گفتم: در مجلس ختم، بلندگوی مسجد اشکال پیدا کرده بود، خادم مسجد پشت بلندگو خطاب به خانواده متوفی گفت؛ مجلس آماده است و اکو پشت سر هم تکرار کرد دس،دس،دس و جمعیت به خیال اینکه مجلس عروسی است، شروع کردند به دست زدن و...

قدس:مش غضنفر و کنکور
هَمی جُمه ایکه رَد رَفت، بِچّه وسطیم کنکور داشت، بِرِیهَمی کِلّه صبح وَرخاستُم با ماشینِ خوسُرُم بُبُرُمِش اونجه که بایِست کنکور بِده.
تا آمدِم سِوار بِرِم دیدُم تایِرِش پَنچَل رِفته. یَکرُبّی طول کیشید تا پَنچَلیش رِ گیریفتُمُ راه افتادِم. هَم دوتا میلان رَد رفتِم ماشین ناسَن به پِتُّ پِت افتادُ خاموش رَفت. نیمساعتیَم طول کیشید تا درستِش کِردُمُ واز راه افتادِم. هَم نِزدیکایِ جاییکه کنکور مِدَن رسیدِم ناسَن گُرُمبَستی زدُم به یَک ماشینِ یُ مجبور رفتِم وایستِم تا افسر بیه. خُلِصه وَختی بِچَّم رِ رسوندُم دَم جلسه کنکورِش که گفتن کنکور یَکساعتِ شورو رِفته یُ دِگه کسی رِ راه نِمِدَن. با خودُم گفتُم الان بِچَّم گیریَش مِگیره یُ خودِش رِ پَخول مِکیشه یُ دِپرس مِره ولی دیدُم یَک دادی زدُ پِرّید به هوایُ از خودِش خوشالی وِل داد. واچُرتیدُمُ گفتُم بِچِّگه بِرِیچی خوشحال رِفتی؟ گفتِگ بِرِیکه حالا که نِمِتِنُم کنکور بُدُم، دانشگایَم نِمِتِنُم بُرُم، یَنی بایِست بِجای درس بِزنُم تو کارِ بازارُ اَزونجه که الان ثروت مَقبولتر از علمِ، چنسال دِگه صدتا اَزینا که الان دِرَن کنکور مِدَنُ مدرک دانشگایی مِگیرن بایِست بیَن زیردستِ مویِ بی سِواد ولی پولدار کار کُنَن!
حالا مو یِ مش غضنفر موندُم بِرِیچی بایِست ایقذَر اِختصادُ اشتغالِما خِراب بِشه که هَرکی رایِ درس رِ پیش مِگیره به نونِ شبِشَم محتاج مِره ولی هرکی مِزِنه تو کارِ بازارُ دلالیُ خِرید فوروش، نونِ بوقَلَمونِش ترک نِمِره؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها