سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
آن وقتها که جوانتر بودند و برای خود برو و بیایی داشتند. میهمانی میرفتند و میهمان دعوت میکردند. همان وقتهایی که مثل حالا انواع و اقسام آلات موسیقی نبود و یک گرامافون قدیمی میتوانست فضای میهمانیها را عوض کند. مردها شانههای افتاده نداشتند و کت و شلوار مشکی میپوشیدند و زنها مثل حالا چهرههایشان پر از چین و چروک نبود و زیبایی و جوانیشان پیدا بود. اما حالا هرکدامشان با سن و سالهای بالا، کمرهای خمیده و حافظههایی که کمکم تحلیل رفته است، ماندهاند در اتاقهای تو در توی خانه سالمندان قدس و دلشان خوش است به عیدهایی که از راه میرسد و گروه موسیقی که میآید و چند ساعتی برایشان آهنگهای شاد میزند. گروهی که روز پدر، عید غدیر، نیمه شعبان و به هر بهانهای میآیند تا همه کارهای خیرخواهانه درحد کمکهای مالی و پرداختهای نقدی باقی نماند و چند ساعتی را نذر شاد کردن پیرمرد و پیرزنهایی کنند که سالهاست با مفهوم دلخوش بودن بیگانه شدهاند.
یک نفر باید سکوت آسایشگاه را بشکند
یکی از نوازندگان گروه موسیقی که در ماه، چندین ساعت از وقتش را وقف سالمندان میکند از دلایل آمدنشان به خانههای سالمندان میگوید. اینکه چرا بین این همه کار خیر، ارگ، تنبک و جاز را بر میدارند و میروند و چند ساعتی را به خواندن و نواختن کنار سالمندان میگذرانند. کنار پیرمردهایی که حتی گاهی به وجد میآیند و با آهنگ این پا و آن پایی هم میکنند. او معتقد است مردم این روزها به دلیل گرفتاریهایشان سعی میکنند آن حس رضایت کمک کردن به دیگران را با کمکهای مادی جبران کنند. درواقع در این دوره و زمانه وقت برای آدمهای پولدار بیشتر اهمیت دارد تا پول. برای همین هم آدمهای محتاج محبت، تنهاتر ماندهاند. نمونهاش همین کسانی که اینجا روزگار میگذرانند و یک نفر هم آنها را به یاد نمیآورد. یا حتی دخترها و پسرهای جوانی که به دلیل معلولیتهای ذهنی اینجا رها شدهاند و اکثر شبانهروزشان را با سکوت در کنار هماتاقیهایی که ممکن است سال تا سال یک کلمه حرف هم نزنند میگذرانند. آنها احتیاج دارند که کسی برایشان این سکوت را بشکند. شده با حرف یا موسیقی. ما آدمهای حرفزدن نیستیم. برای همین هم وسایلهایمان را جمع میکنیم و میآییم اینجا و چند ساعتی برایشان آهنگ شاد میزنیم. کاری که برای خیلیها شاید خندهدار باشد اما فقط ما میفهمیم وقت رفتن از در این آسایشگاه چقدر همه چیز فرق کرده و چه خون تازهای جریان پیدا کرده در تن نحیف و خسته آدمهای اینجا...
خندههایی که تازه میشود
فرقی ندارد چه سن و سالی باشند. آهنگ که میزنند همگی خندههایشان جریان پیدا میکند. خیلیهایشان دیگر دندان ندارند اما برایشان مهم نیست که دندانهای نداشته از زیبایی آنها کم میکند. پیرمردها بعضیهایشان خیلی جدی تکیه دادهاند به صندلی و دست به عصا به یک گوشهای خیره شدهاند. شاید گذشتهای را مرور میکنند که در خواب هم نمیدیدند چندین سال بعد، در یک آسایشگاه، دلخوش به آدمهایی باشند که قرار است هر عید یک نوای تازه برایشان عیدی بیاورند. گروه موسیقی اتاق، اتاق میچرخند و تا نزدیکیهای عصر این کار را ادامه میدهند. آنها معمولا صبح میآیند اما تعداد بالای اتاقها و محوطه وسیع آسایشگاه باعث میشود تا کار خیر همچنان ادامه داشته باشد بدون اینکه کسی مبلغی را برای کمک به مدیران آسایشگاه بدهد.
دفعه بعد که آمدی، برایم روسری قرمز بیاور
پیرمردها و پیرزنها از صدای آهنگ خسته نمیشوند. سرسام نمیگیرند و با اینکه سن و سالی از آنها گذشته دنبال گروه موسیقی راه میافتند. خیلیهایشان دوست دارند این موسیقی تا همیشه ادامه داشته باشد اما قوانین آسایشگاه این اجازه را نمیدهد. اکثر کسانی که در خانه سالمندان قدس هستند ملاقاتی ندارند یا اگر هم کسی به فکرشان باشد خیلی دیر به آنها سر میزند. برای همین هم غریبهها را به چشم آشنا میبینند. گروه موسیقی با همراهانشان به آسایشگاه سر میزنند که معمولا جوانترها هستند. آنها شیرینی و شربت با خودشان میآورند که جشن کاملتر باشد. اگر هم کسی از قبل چیزی سفارش داده باشد برایشان خریدهاند. «یک چیزهایی هست که در آدمها کهنه نمیشود.» این را یکی از کسانی میگوید که با گروه موسیقی به آسایشگاههای مختلف میرود. مثلا اینکه پیرزنها اکثرا از ما روسریهای رنگی میخواهند یا دوست دارند برایشان لوازم آرایش ببریم. زنها در هر سن و سالی هم که باشند زیبایی را دوست دارند یا اکثر مردها اینجا دوست دارند که برایشان سیگار بیاوریم. خیلی از آنها با سیگارهای قدیمی که برایشان میبریم به گذشتههای خود برمیگردند. خواستههای آنها آنقدر کوچک است که دست رد به سینه هیچکدامشان نمیزنیم. آنها معمولا ما را میشناسند. با اینکه خیلیهایشان دیگر هوش و حواس درستی ندارند اما خوب به یاد دارند که دفعه قبل چه چیزی خواسته بودند. اینجا از این درخواستهای کوچک زیاد است. ما و گروهمان همیشه به این فکر میکنیم چرا نباید برای تحقق پیدا کردن آرزوهای یک پیرزن ۹۰ساله تلاش کنیم؟ یا چرا شاد کردن یک پیرمردی که روی ویلچر نشسته و خیلی از نعمتهای خدا را از دست داده کار اشتباهی است؟ همه آدمها زندهاند و برای ما تنها این مهم است که آنها را شاد کنیم حتی اگر خیلیهایشان برای زندگی فرصت چندانی نداشته باشند.(شهروند)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد