نگاهی به جریان ملودرام سازی در تلویزیون در دهه های مختلف

بررسی 35 سال اشک و آه در تلویزیون

از کمدی تا ملودرام

مروری بر همه سریال های فوتبالی چند سال اخیر

سینما و فوتبال به‌عنوان دو قطب سرگرمی‌ساز نقاط اشتراک زیادی دارند که مهم‌ترینشان تکیه بر قهرمان برای جذب مخاطب در بالاترین سطح می‌باشد.
کد خبر: ۶۸۳۹۰۴
مروری بر همه سریال های فوتبالی چند سال اخیر

در فوتبال که این روزها تب آن با آغاز جام جهانی 2014 برزیل شدت بیشتری هم پیدا کرده، اغلب تیم‌های بزرگ جهان به تک‌ستاره‌های خود وابسته​اند و به شکل‌های مختلف روی آنها مانور می‌دهند.

اتفاقی که پیش از این در سینما هم رخ داده و اساسا سینما بر پایه آن (قهرمان) شکل گرفته و مخاطبان خود را به این شیوه عادت داده‌ تا جایی که به‌عنوان یک اصل مهم و حیاتی در تاریخ سینما پذیرفته شده است.

در سه دهه اخیر فیلم‌هایی با محوریت فوتبال در سینما تولید شده که برخی از آنها همچون «فرار به سوی پیروزی» ساخته جان هیوستون و «نام من جو است» ساخته کن لوچ با موفقیت خوبی هم روبه‌رو شده‌اند.

همچنین فیلم‌ حالا خاطره شده «دو هاف تایم در جهنم» با موضوع فوتبال در جنگ جهانی دوم جلوی دوربین رفته است.

در ایران نیز سینما و تلویزیون گاه به فوتبال پرداخته و آثاری با درجات کیفی متفاوتی را پیش روی مخاطبان خویش قرار داده‌اند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به مجموعه‌های «به سوی افتخار» به کارگردانی سیروس مقدم، «سه، پنج، دو» ساخته حسین سهیلی‌زاده و «پژمان» ساخته سروش صحت اشاره کرد که تقریبا هر سه آنها نیز در زمان پخش خود مخاطبان زیادی را پای گیرنده‌ها نشاندند.

فوتبال در چند سال پیش

در سال‌های میانی دهه 70 سیروس مقدم به سراغ فوتبال ایران و حاشیه‌هایش، که در آن زمان بسیار کمتر از این روزها بود، رفت و «به سوی افتخار» را با محوریت یک مربی فوتبال به نام هادی خضوعی روانه آنتن کرد.

یک مربی اخلاق‌مدار به سبک زنده‌یاد پرویز دهداری که پایبند اصول بوده و شاگردانش را نیز به رعایت آن ملزم می‌کرد.

مقدم برای جذاب‌تر شدن قصه و اوج‌گیری درام ضد قهرمان‌هایی همچون: اثباتی بنگاه دار اتومبیل و فریبرز را خلق کرده و به تقابل با خضوعی و شاگردانش می‌فرستد. در حقیقت این شخصیت‌ها نمونه کوچکی از دلال‌های چسبیده به فوتبال ایران بودند که از هر کاری برای به جیب زدن پول بیشتر ابا نداشته و در این مسیر فوتبالیست‌های جوان و کم‌تجربه تیم خضوعی را هدف قرار می‌دهند.

/Media/Image/1392/07/30/635180740907027215.jpg

اثباتی که شباهت‌های کمرنگی به یکی از بازیکنان سابق فوتبال ایران دارد، فوق‌العاده از کار درآمده و بازی شیرین اکبر عبدی هم به جذابیت‌های آن افزوده است. در نقطه مقابل داریوش ارجمند در برابر کاراکتر یک‌بعدی هادی خضوعی کاری از پیش نبرده و فقط به یک بازی بیرونی متکی بر تک‌گویی‌های بشدت معمولی روی آورده است.

مقدم برای ایفای برخی از نقش‌ها از فوتبالیست‌های پا به سن گذاشته‌ای همچون: غلام فتح آبادی، مجید سبزی و سیدمهدی حیدری سود جسته که نتیجه کار هم با توجه به نابازیگر بودن آنها بشدت ضعیف از آب درآمد. با این همه به سوی افتخار با توجه به جو فوتبالی آن ایام و نیز کمبود برنامه‌های سرگرم‌کننده سیما با اقبال عمومی مواجه شد و بینندگان زیادی را جذب کرد.

فوتبال، موتور حرکت داستان

حسین سهیلی‌زاده که در دهه 80 با مجموعه‌های ملودرام شبانه‌ای همچون: فاصله‌ها و ترانه مادری در جذب مخاطب بسیار موفق عمل کرده در «سه، پنج، دو» خانواده‌ای نسبتا فقیر را مرکز ثقل فیلمنامه‌اش قرار داد و ثروتمند شدن یکباره آنها را به‌عنوان موتور حرکت داستان برگزید.

بخش‌ های ابتدایی کار که به معرفی شخصیت‌های اصلی حشمت و خانواده‌اش اختصاص داشت، بسیار خوب و جذاب از کار درآمده و منحنی فیلمنامه در بخش‌های یاد شده سیر صعودی داشت، اما درست پس از اتمام مراسم دفن عموی پولدار حشمت که ارثی 30 میلیارد تومانی برایش به جا گذاشته، کیفیت کار بشدت پایین آمده و به جای شخصیت‌پردازی شاهد کاریکاتورهایی هستیم که تنها رویه ظاهری‌شان با واقعیت تطبیق دارد.

برای مثال می‌توان به دربندی اشاره کرد که در کنار روزنامه‌داری به دلالی بازیکن نیز مشغول بوده و در زد و بندهای اینچنینی مشارکت دارد. هرچند که نمونه‌های مستندی در این باب وجود دارد، اما شخصیت دربندی فقط کپی کمرنگی از نمونه‌های حقیقی است که در برخی صحنه‌ها به فانتزی نزدیک می‌شود.

حشمت نیز با پیشرفت داستان بسیاری از نقاط قوت اولیه‌اش را از دست داده و فقط به تکرار رفتارهای کلیشه‌ای‌اش ادامه می‌دهد. نویسنده فیلمنامه در اینجا حتی به خود زحمت خلق تکیه کلام‌های جدید را برای حشمت نداده و با بی‌سلیقگی تمام به اجرای همان شوخی‌های کهنه ادامه داده است. برای نمونه می‌توان به خرما خارک خطاب کردن مهاجم تیمش به دفعات اشاره کرد. نکته دیگری که ضعف عمده‌ای در فیلمنامه به حساب می‌آید، نبود توجه کافی به دیگر شخصیت‌های داستان همچون: همسر و فرزندان حشمت بوده که در این میان پسر بزرگ او تا حدودی مستثنا می‌باشد.

در‌واقع اینها حکم سیاهی لشگرهایی را برای داستان دارند که کمتر نقشی در پیشبرد آن داشته و کمتر «کنشمند» عمل می‌کنند. البته این مشکل تا اندازه‌ای در یک دو قسمت اخیر حل شده و شخصیت‌های یاد شده نقش مهم‌تری در کار ایفا می‌کنند.

/Media/Image/1392/06/16/635141927524037686.jpg

سهیلی‌زاده که در مجموعه‌های پیشینش به معرفی چهره‌های تازه به تلویزیون، شهرت یافته بود در سه، پنج، دو سراغ بازیگران شناخته شده‌ای از جنس فرهاد آییش، رضا رویگری و شهره لرستانی رفته و بازیگران جوان‌تر سیاوش خیرابی و مریم خدا رحمی را در نقش‌های فرعی به کار گرفته است، اما نتیجه کار چندان چنگی به دل نزده و بازی‌ها بسیار تکراری و تخت به نظر می‌رسد.

آییش که سابقه خوبی در کارهای کمدی دارد، در اینجا صرفا به یک بازی بیرونی متکی بر واکنش‌های فیزیکی تن داده و در میمیک چهره‌اش نیز بشدت غلو کرده که در قاب تصویر چندان نمودی ندارد. درواقع وی شخصیت بانمک مش ماشاءالله در فیلم «پوپک و مش ماشاءالله» را با اندکی تغییر به حشمت سه، پنج، دو تبدیل کرده است. در اینجا نیمه باز بودن دهان حشمت هنگام تماشای دیگران یا گوش کردن به حرف‌های آنها با آن اجرای بشدت اغراق‌آمیز، نه‌ فقط کمکی به این شخصیت نکرده بلکه در تخریب آن نقش بسیار مهمی دارد!.

پژمان و برادران قاسمخانی

سروش صحت و برادران قاسمخانی که مجموعه پژمان را خلق کرده‌اند، برخلاف دو مجموعه اشاره شده در بالا یک بازیکن پا به سن گذاشته در آستانه بازنشستگی (پژمان جمشیدی)را محور کار قرار داده و شوخی‌های به روزی را حول محور آن شکل داده‌اند. آنها برای فرار از گله‌گذاری‌های اهالی فوتبال پژمان جمشیدی را که به‌عنوان فوتبالیست در ذهن فوتبال‌دوستان باقی مانده و سال‌های زیادی هم از بازنشستگی‌اش نگذشته را برگزیده و انواع و اقسام شوخی‌ را در رابطه با وی نوشته و اجرا کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به شوخی‌های مربوط بهروز رهبری‌فرد اشاره کرد که قضیه قهر و آشتی‌های سریالی‌اش با علی پروین و گل و شیرینی آوردن بعدی‌اش شهره عام و خاص است.

پژمان مانند بسیاری از مجموعه‌های کمدی کاری کاملا شخصیت محور است که نقشی کلیدی در پیشبرد داستان دارد و عمده شوخی‌ها روی او واقع می‌شود. به همین دلیل هم پرداخت این شخصیت اهمیتی فوق‌العاده داشته و بخش بزرگی از موفقیت قسمت‌های نخستین پژمان مرهون همین امر است. این شخصیت به عمد اغراق شده، تلفیقی از فانتزی و واقعیت است که فقط روکشی از پژمان جمشیدی واقعی را با خود دارد.

قاسم‌خانی‌ها نیز بسیاری از صفت‌های نه‌چندان جالب چون دفاع، حسادت، دوری از سواد، پررویی و... را در آن گنجانده و شوخی‌هایشان را بر محور آن شکل داده‌اند. برای مثال می‌توان به حسادت جمشیدی نسبت به خسرو حیدری اشاره کرد که رگه‌هایی از حقیقت فوتبالی را نیز با خود دارد. قاسمخانی‌ها همراه با ایمان صفایی در پژمان کمدی موقعیت را در کنار کمدی کلامی به کار گرفته و طیف متنوعی از شوخی‌ها را در آن جای داده‌اند که بخش مهمی از آن عالی از کار درآمده است. برای مثال می‌توان به شوخی‌های تکرارشونده پیرامون او و خسرو حیدری اشاره کرد. رابطه او با وحید (مدیر برنامه‌اش) هم فوق‌العاده از کار درآمده و زوج‌های درخشان کمدی را به یاد می‌آورد که شوخی‌های مسلسل‌وارشان مخاطب را به خنده می‌اندازد. پژمان به لحاظ شخصیت‌های فرعی نیز چنته پری دارد که شامل پدر و پدربزرگ و خواهر و شوهر خواهر پژمان می‌شود. از آنجا که بخش مهمی از زمان هر قسمت در خانه می‌گذرد، این شخصیت‌ها اهمیت بیشتری پیدا کرده و نقشی کلیدی در پیشبرد داستان به عهده دارند. برای مثال می‌توان به پدر و پدربزرگ پژمان اشاره کرد که بسیاری از موقعیت‌های ابسورد این مجموعه را شکل داده و برای مخاطبان خاص‌تر خود لحظات شیرینی به وجود آورده‌اند.

مهم‌ترین و جذاب‌ترین قسمت این مجموعه جایی است که پژمان جمشیدی و بهروز رهبری‌فرد برای به دست آوردن نظر مساعد حمید درخشان برای بازی در تیمش به آب و آتش می‌زنند. کمدی موقعیت در این بخش به اوج خود رسیده که نمونه فوق‌العاده‌اش را در گپ زدن چاپلوسانه پژمان با درخشان مشاهده می‌کنیم.

اما این مجموعه تلویزیونی بیست و پنج قسمتی از نیمه کار به بعد با چالش‌هایی جدی در رابطه با فیلمنامه مواجه شده و در بسیاری از لحظات به دام تکرار می‌افتد. در حقیقت از جایی به بعد قصه به اصطلاح کم آورده و کش می‌آید که این ضعف در مجموعه‌های تلویزیونی ایرانی به یک اپیدمی خطرناک تبدیل شده است. در عین حال شوخی‌ها علاوه بر تکراری شدن به شکل عجیبی اغراق‌آمیز شده‌اند که اوج آن را در بخش‌های مربوط به پیرچشمی پژمان و عینکی شدنش می‌بینیم.

جمع‌بندی نهایی کار نیز تا حدود زیادی شتابزده و براساس فرمول پایان خوش شکل گرفته که چندان به دل نمی‌نشیند. غافلگیری بزرگ این مجموعه خود پژمان جمشیدی است که بدون کوچک‌ترین سابقه بازیگری به خوبی از عهده ایفای نقش برآمده و لحظات شیرین بسیاری را خلق کرده که بخش مهمی از آن به هدایت درست صحت در مقام کارگردان بازمی گردد. همین‌طور بازی دور از انتظار و بشدت متفاوت سام درخشانی در نقش وحید که بخوبی مخاطب را غافلگیر کرده و به تحسین وامی دارد.

در روزهای اخیر نیز خبرهایی از تولید سری دوم مجموعه تلویزیونی سه، پنج، دو از سوی حسین سهیلی‌زاده به گوش می‌رسد که در پنجاه قسمت با نگاهی جدی به فوتبال ایران می‌پردازد. با توجه به سابقه خوب این کارگردان در تولید ملودرام‌های اجتماع محور می‌توان به نتیجه کار خوشبین بود.

(محمد جلیلوند/ قاب کوچک)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها