خراسان:آخرین سرمقاله
«آخرین سرمقاله»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛خداوند بی همتا را میلیاردها مرتبه شکرگزارم که توفیق خدمت به دین و میهن در عرصه فرهنگ را عطایم فرمود و حال که پس از ۱۷ سال خدمت و به پایان رسیدن دوره مدیر مسئولی وظیفه خدمت در مسئولیتی دیگر بر عهده ام گذاشته شده است قصد آن دارم که به عنوان آخرین نوشته البته تحت عنوان «سرمقاله»، اولاً از همه خوانندگان فرهیخته، گرانقدر، صاحب فکر و اندیشه و تشخیص که طی این سال های متمادی با محبت های بی دریغشان هم مایه دل گرمی این حقیر و همکاران عزیزم و هم چراغ راه ما بوده اند صمیمانه تشکر و قدردانی کنم و به حرمت ولی نعمتمان، امام رئوفمان علی بن موسی الرضا(ع) از همه شما عزیزان طلب حلالیت و دعای خیر داشته باشم، ثانیاً نکاتی چند در قالب «امیدها و آرزوها» و «انتظارات» را به خوانندگان عزیز و صمیمی و کسانی که پس از این کمترین، مسئولیت سنگین و بسیار خطیر مدیر مسئولی را بر عهده خواهند گرفت تقدیم کنم و البته پس از این نیز اگر عمر و توفیقی باشد با اجازه مردم باز هم برای ایران و هم وطنان عزیزم خواهم نوشت. چرا که نوشتن برای دین و میهن و مردمم را همچون عزیزانم دوست می دارم و عاشقم هر چند کم بضاعتم.
امیدها و آرزوها
روزنامه خراسان با قدمت بیش از ۶۵ سال امروز به لطف خداوند و عنایت ویژه مولایمان حضرت ثامن الحجج(ع)، حمایت های شما مردم عزیز و تلاش همکاران سخت کوشم تنها یک روزنامه نیست بلکه به خاطر تلاش برای کسب رضای الهی همت ویژه برای تحصیل هرچه بیشتر منافع ملی و عزت ملی و حفظ وحدت ملی، نقد آگاهانه و منصفانه و از سردرد، انتقاد سازنده و نه تخریب، پی گیری مطالبات واقعی مردم، اطلاع رسانی به هنگام و صادقانه، ایجاد پل امن و مستحکم بین مردم و مسئولان و رعایت حداکثری اخلاق حرفه ای به یک «میراث فرهنگی» برای کشور تبدیل شده است و پرواضح است که این افتخار و جایگاه ممتاز در بین رسانه های کشور ثمره لطف الهی، عنایت امام رضا(ع)، حمایت مردم و تلاش همکاران عزیزم در طی این چند دهه و خصوصاً دو دهه اخیر بوده است و عقل حکم می کند که برای پاس داشت و ارتقای کیفیت این رسانه مردمی و میراث فرهنگی هر کس به اندازه توان و مسئولیتش هرچه می تواند بکوشد تا کمیت و کیفیت و جایگاه این رسانه هر روز ارتقا یابد بنابراین امید دارم که این روزنامه که بزرگان و نام آورانی همچون ملک الشعرای بهار، استاد فخرالدین حجازی، معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی و بزرگان دیگری در آن قلم زده اند همچنان بر مسیر رشد و تعالی و «فخامت»، «وزانت»، «صداقت»، «صمیمیت» و انجام کار حرفه ای با توکل به خداوند پیش رود و خدای ناکرده خواسته یا ناخواسته فردی یا افرادی به گونه ای عمل نکنند که این روزنامه به ورطه «خام» و «سبک نویسی» و «زرد نویسی» بیفتد.
ضرورت حفظ استقلال و اعتدال خراسان
همچنین امیدوارم استقلال و مشی «اعتدال» گرایانه، انصاف و واقع بینی این رسانه هر روز پررنگ تر شود نه این که خدای ناکرده این روزنامه مورد قبول و تأیید مردم و شناخته شده به مشی اعتدال به بیراهه ناموزون و نامتوازن تندروی و افراط یا کندروی و تفریط دچار شود، نیک می دانیم که اکثر قریب به اتفاق خوانندگان عزیز، این روزنامه را به خاطر اعتدال، میانه روی، صداقت، انصاف و پی گیری مطالبات واقعی مردم قبول دارند و بر همین اساس به آن اطمینان و اعتماد کرده اند و ان شاء ا... این اعتماد و اطمینان ادامه خواهد داشت و مستحکم تر خواهد شد. بر این باورم که سرمایه اصلی هر خدمت مقبول و موثری لطف خداوند و پس آن گاه محبت و اعتماد و اطمینان مردم است و اعتماد مردم به خراسان نتیجه سال ها و دهه ها تلاش است که باید همچون جان، عزیز و گرامی داشته شود.
میثاق با شهیدان
امید و آرزو دارم که این رسانه همچنان بر طریق صواب و پر از ثواب پاسداشت ارزش های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و راه امام و رهبری عزیزمان محکم و مومنانه گام بردارد. امروز خراسان مفتخر است به چاپ و انتشار ده ها «حدود سیصد» ویژه نامه فاخر فرهنگی در عرصه های مختلف از جمله در عرصه پاسداشت و ترویج ارزش های دفاع مقدس، ویژه نامه ۱۷۰ صفحه ای «سند عزت» اوج تلاش همکاران عزیزم در مسیر گرامی داشت یاد و خاطرات شهیدان سرافراز دوران دفاع مقدس و پاس داشت آن ارزش های کربلایی به حساب می آید، این حقیر تا بدان حد دل بسته شهیدان به خدا پیوسته است که آرزو دارد همین نوشته ها برای شهیدان دستگیر قبر و برزخ و قیامتش باشد و خدا می داند که همکاران مومن و انقلابی و وفادار به آرمان های انقلاب و دفاع مقدس که مجال نام بردنشان در این مقاله نیست چه عاشقانه، صادقانه و مومنانه در ویژه نامه های دفاع مقدس قلم زدند، اجرشان با خدای شهیدان باد، امیدوارم تبلور ارزش های انقلاب و دفاع مقدس هر روز در خراسان بیشتر شود و چاپ صفحه ارزشمند «پلاک عزت» ادامه یابد امیدوارم کارهای علمی و فرهنگی آن چنان در خراسان عمیق تر شود که هر روز کشورمان، دانشمندانمان و جوانانمان به قله های دانش و فناوری نزدیک تر شوند. آرزو دارم محققان، پژوهشگران، دانشمندان، مخترعان و مبتکران آن چنان بر صدر نشینند و قدر بینند که هیچ محقق و مبتکری خیال مهاجرت از ایران عزیز، این سرزمین مادریمان را در سر نپروراند. آرزو دارم ارتباط نخبگان حوزه و دانشگاه با خراسان گسترده تر و عمیق تر شود امیدوارم خراسان پس از این هم، بسیار بیش تر بر مقوله فرهنگ و فرهنگ سازی، تمدن و تمدن سازی پافشاری کند که کشورمان در همه عرصه های فرهنگی و تمدنی به اوج برسد و زمینه تمدن سازی انقلاب اسلامی هرچه سریع تر مهیا شود.
توجه به مشکلات و مطالبات مردم و ریشه کنی فقر و فساد و تبعیض
آرزو دارم خراسان همچنان و بیش از این ها بر حل مشکلات اجتماعی و معیشتی و خصوصاً ایجاد شغل برای جوانان عزیزمان پی گیرانه تلاش کند و همچنان در عرصه اطلاع رسانی به تهیه گزارش و ارائه تحلیل پیشگام و پیش قراول باشد تا سهمی به سزا در رفع مشکلات مردم و ترغیب جوانان به ازدواج و تحکیم بنیاد خانواده و کاهش طلاق و گرایش به موادمخدر داشته باشد، امیدوارم با تلاش مجدانه دستگاه های نظارتی و پی گیری و نظارت دقیق همه رسانه ها و خراسان ریشه های فقر و فساد و تبعیض خشکانده شود، بساط رانت و پارتی برچیده شود و شکاف عمیق طبقاتی از بین برود و عدالت در تمامی عرصه ها جایگزین تبعیض و بی عدالتی ها شود آرزومندم «سواد رسانه ای» در بین اقشار مختلف جامعه افزایش یابد و بی سوادی حتی از دورترین روستاها ریشه کن شود. آرزو دارم بسیار بیشتر از این ها مفاخر علمی و فرهنگی ایران زمین و بزرگداشت یاد و نام آن ها در کنار ترویج ارزش های دینی مورد توجه ویژه خراسان قرار داشته باشد نه اینکه فردوسی حکیم و پانصد بزرگ و دانشمند و فقیه و متکلم اهل توس حتی در توس غریب باشند.
خراسان و ۵ روزنامه
نکته دیگر اینکه به لطف خداوند و به برکت نام و بارگاه مطهر رضوی، خراسان توفیق یافته است به مدد تلاش همه همکاران عزیزم در چند سال اخیر در کنار انتشار خراسان کشوری چهار روزنامه دیگر به نام های خراسان رضوی، خراسان جنوبی، خراسان شمالی و اخیراً روزنامه سیستان و بلوچستان را منتشر کند.
انتشار روزنامه های خراسان رضوی و خراسان جنوبی و خراسان شمالی بر اساس سیاست حفظ مشترکات و علقه های فرهنگی با محوریت بارگاه منور رضوی انجام شد. برای استان گلستان نیز ویژه نامه ای منتشر می کنیم اما انتشار روزنامه آن هم به عنوان اولین و تنها روزنامه برای استان سیستان و بلوچستان و مردم مظلوم و نجیب این سرزمین یکی از آرزوهایم بود که به لطف خدا و با تلاش بی وقفه همکارانم در روزنامه و موسسه خراسان این آرزو هم جامه عمل پوشید و از این پس بخشی از صدای مردم عزیز این پهناورترین استان کشور با آن همه ظرفیت های مغفول و دسترسی این استان به آبهای آزاد جهان و صدها ظرفیت معدنی، کشاورزی، گردشگری و... به گوش مسئولان رسانده شود. بی گمان یکی از دلایل عمده علاقه حقیر به انجام خدمت در روزنامه خراسان پی گیری مطالبات مردم عزیزمان در جای جای ایران و نشاندن لبخند رضایت بر چهره مردم عزیزمان بوده و هست.
چه باک از فشارها و استرس ها
هر چند آنان که دستی بر آتش کار در رسانه دارند می دانند که این خدمت علاوه بر این که جمعه و شنبه و ساعت کار و شب و روز نمی شناسد چه استرس ها و فشارهای فراوان روحی و روانی بر خدمتگزاران این عرصه تحمیل می کند و به دلیل همین استرس ها، مجلس این شغل را در ردیف مشاغل سخت و زیان آور قرار داده اما چه باک از تحمل این همه فشار و استرس و دل نگرانی آن گاه که حاصلش به لطف خداوند رضایت الهی، رشد و پیشرفت ایران عزیزتر از جان و نشاندن لبخند رضایت بر چهره مردمان باشد.
آرزو داشتم و دارم با توجه به این که برخی کارشناسان روزنامه خراسان را بسیار موثر در افکار عمومی و «صاحب سبک» می دانند این رسانه دانشکده ای به نام عزیز خراسان تأسیس کند تا برای آینده این کشور علاقه مندان به کار در رسانه را آموزش دهد که قدم های مبارکی در این راه برداشته شده است.
ظرفیت بین المللی شدن
از دیگر آرزوهایم این بوده است که خراسان برای «خراسان بزرگ» که مرزهای آن تا ماوراءالنهر ادامه داشته منتشر شود. بسیار مشتاقم که مسئولان و همکاران عزیزم پس از این زمینه انتشار خراسان را در کشورهای پارسی زبان مانند تاجیکستان و افغانستان و همچنین در عراق و پاکستان به خاطر اشتراکات متعدد دینی و فرهنگی فراهم کنند تا گامی جدی برای بین المللی شدن خراسان عزیزمان برداشته شود گرچه بر اساس خبری که اخیراً منتشر شد خراسان جزو ۵ روزنامه برتر کشور شناسایی شد اما بسی مشتاق بودم که این رسانه مردمی و مورد اعتماد مخاطبان به لحاظ شمارگان روزنامه اول کشور باشد و حتی با گسترش فرهنگ مطالعه شمارگان خراسان و دیگر روزنامه به شمارگان میلیونی برسد آن هم در شرایطی که در همین کشور همسایه پاکستان که ممکن است به چشم برخی نیاید روزنامه هایی با تیراژ ۸۰۰ و ۹۰۰ هزاری دارد. اما هم به دلیل مشکلات اقتصادی و تهیه کاغذ و تسلط مافیای توزیع بر نظام توزیع نشریات در کشورمان و به دلیل اینکه خراسان تقریباً تنها روزنامه ای است که الحمدلله از جانب هیچ ارگان دولتی و غیردولتی و هیچ سازمان و حزب و گروهی حمایت نمی شود و به لطف خداوند تمام هزینه هایش را خود تأمین می کند که همین استقلال و بی نیازی از دولت ها، سازمان ها و احزاب و گروه ها و این استقلال اقتصادی عامل اصلی استقلال سیاسی روزنامه خراسان شده است آرزوی شمارگان میلیونی تاکنون محقق نشده است اما تحقق این آرزو در صورت فراهم شدن شرایط دور از دسترس نیست. توقع دارم همکاران عزیزم در خراسان از ابتکار و خلاقیت و نوآوری و اهتمام هر چه بیشتر در ارتقای کیفیت مطالب هیچ گاه غافل نشوند و سرعت کار عزیزانم را از «صحت» و «دقت» و امانت داری لحظه ای غافل نکند، توقع دارم خراسان هیچ گاه صاحب اصلی خود یعنی مردم را فراموش نکند و از آنان فاصله نگیرد و به دام جناح ها و گروه ها و خواسته های آنان نیفتد. خدای ناکرده پاتوق و بلندگوی حزب و جناح و گروهی نشود.
تغییر نام «خراسان» هرگز
لازم می دانم برای همدمان و همه آنانی که با خراسان انس دیرینه دارند بنویسم که طی این سالها برخی به حقیر و برخی همکارانم توصیه می کردند که اگر نام خراسان را تغییر دهید می توانید به جای مقام سوم آمار شمارگان روزنامه در کشور به رتبه بالاتری دست یابید تنها پاسخ بنده و دیگر مدیران مجموعه این بوده است ما هرچه داریم از نام عزیز و پرآوازه خراسان و مردم گران مقدار این سامان داریم و خود را رهین منت نام خراسان که شمیم بارگاه منور امام رئوفمان از آن به جان می رسد و مدیون مردم خراسان می دانیم پس نه تنها هیچ گاه هیچ اقدامی برای تعویض نام مبارک خراسان نکردیم و همه همکاران امروز و آینده خراسان نسبت به این نام «حمیّت» و «غیرت» خود را حفظ خواهند کرد، پس نام خراسان این دُرّ گرانمایه و نام سرزمینی که قطعه ای از بهشت بر دل آن همچون نگینی درخشنده و جهان افروز جای گرفته چون جان عزیز داشته و خواهیم داشت.
طلب حلالیت
و نکته آخر اینکه قطعاً همه آرزوها، انتظارات و توقعات این حقیر فعال در عرصه فرهنگی در این مقال نمی گنجد و امیدوارم از ثمره آنچه که به لطف الهی در حدود این دو دهه از خدمتم به کمک همه همکاران عزیزم و شما مردم عزیز انجام شده مورد رضایت خداوند، رضایت اهل بیت و خصوصاً امام رئوفمان و شهیدان والامقام مان و رضایت شما مردم عزیز بوده باشد. از همه مخاطبانی که سرمقاله های مرا که به خاطر پرداختن به ابعاد مختلف موضوعات و دور نشدن از دایره انصاف و جلوگیری از «ایجاز مُخِل» طولانی و پرحجم می شد با بزرگواری تحمل کردند و خواندند هم حلالیت و هم پوزش می طلبم و دیگر بار تأکید می کنم که بزرگترین امید و آرزوی همیشگی ام عزت هرچه بیشتر ایران و مردم این سامان و حاکمیت واقعی و عمیق اسلام و اخلاق در سیاست و فرهنگ کشورمان و رشد، پیشرفت و توسعه روزافزون میهن و توفیق بیش از پیش مردم فهیم و تمدن ساز و فرهنگ پرور ایران در تمامی عرصه های معنوی و مادی است.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
کیهان:لیبرال سرمایهداری و انحصار رسانهای
«لیبرال سرمایهداری و انحصار رسانهای»عنوان یادداشت میهمان کیهان به قلم سیدعمار موسوی است که در آن میخوانید؛آزادی در اندیشه لیبرالیسم مفهوم خاصی دارد که آن را از سایر گرایشهای سیاسی متمایز میسازد. لیبرالها این واژه را معمولاً به صورت «آزادی از» چیزی تعریف میکنند نه «آزادی برای» منظوری. توماس هابز آزادی را «فقدان موانع خارجی» میداند و میگوید انسان باید از موانعی که ممکن است بخشی از قدرت انسان را در انجام آنچه میخواهد سلب کند، آزاد باشد. میتوان این رویکرد را قیام قدرت برای تداوم خویش از طریق آزادی نامید و بخشی از دلایل پیوند جریان سرمایهداری و قدرت با اندیشه لیبرالی را در همین چارچوب تبیین نمود. قدرت میل به بیشینگی و ثروت میل به انباشت دارد و ایدهآلترین شرایط محیطی برای این دو، نبود موانع کنترل کننده خارجی است؛ که در مفهوم «آزادی لیبرالی» تئوریزه شده و نوعی «وابستگی متقابل» میان سرمایهداری و لیبرالیسم ایجاد کرده است. لذا باید نتیجه گرفت که جریان سرمایهداری برای بقا، تداوم و حتی حکومت خود، نیازمند سیطره ارزشهای لیبرالی بر جوامع بشری است.
رسانهها به دلیل نقشی که در شکلدهی به افکار و رفتار عمومی دارند، اصلیترین ابزار جریان سرمایهداری برای ترویج و اشاعه لیبرالیسم بودهاند. این جریان، علاوه بر اینکه رسانههای خود را مأمور به لیبرالیزه کرده قلوب و اذهان مردم میکند، در همین جهت تلاش دارد از به کار گرفته شدن ابزار رسانه توسط گفتمانها و مشربهای فکری رقیب جلوگیری نماید و لذا میل به انحصار دارد. «آزادی لیبرالی» در عرصه رسانه این گونه ترجمه میشود که عرصه افکار عمومی میبایست از هرگونه محدودیت و مانعی، آزاد و به دور از دخالت دولتی باشد و همه صاحبان اندیشه به عنوان بخشهای خصوصی بتوانند آزادانه در یک «بازار رقابت کامل» خود را به افکار عمومی عرضه نمایند و مردم به عنوان مشتریان این اندیشهها، بتوانند آزادانه طبق سلیقه خود، هر چه را میپسندند، انتخاب کنند.
اما از آنجا که راهاندازی رسانههای قدرتمند، نیازمند سرمایههای کلان بوده و «همه صاحبان اندیشه» و همه بخشهای خصوصی، قدرت مالی کافی برای ایجاد رسانههای مؤثر را ندارند، عملاً عرصه افکار عمومی تبدیل به میدان جولان اندیشههایی میشود که توسط جریان سرمایهداری تولید میشوند. براساس یک گزارش تحقیقی که «بیزینس اینسایدر» منتشر کرده، تعداد کمپانیهایی که 90 درصد رسانهها در غرب را در انحصار دارند، از 50 شرکت در سال 1980 به 6 شرکت در سال 2011 رسیده و طبق برخی گزارشها، این رقم در سال 2014 به 5 شرکت متعلق به جریان سرمایهداری کاهش یافته است. در این میدان فراخ تاخت و تاز، طبیعی است که کدام عقیده و باور در درازمدت بر افکار عمومی خواهد نشست و به قدرت اجتماعی و سیاسی خواهد رسید و کدام عقیده یا عقیدهها، به همراه صاحبانشان به حاشیه خواهند رفت!
با تاملی در فضای رسانهای و تورقی در نشریات کشور، میتوان رسانههای فراوانی را برشمرد که هم خصوصی و غیردولتی هستند، هم توسط یک جریان سرمایهدار تغذیه مالی میشوند، هم برای ترویج و اشاعه لیبرالیسم در همه حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... قیام کردهاند، و هم خواهان عدم مداخله نظام در حوزه رسانه هستند تا با «آزادی کامل» بتوانند به بیشینهسازی ثروت و قدرت خود بپردازند.
اسلام و نظام سیاسی اسلامی با همه مختصاتش، برای این جریان سرمایهداری و قدرتطلب، یک مانع خارجی و سلبکننده آزادی محسوب میشود و لذا طی دهههای اخیر، یکی از ماموریتهای اصلی رسانههای این جریان، تلاش برای کمرنگ کردن و نهایتا حذف گفتمان اسلامی از عرصه افکار عمومی بوده است.
به طور مشخص، محیط ایدهآل سیاسی برای این جریان، یک نظام لیبرال دموکرات به مثابه سیستمهای سیاسی غربی است و طیف مذکور از آنجا که «گذار» به نظام سیاسی لیبرال را مستلزم وقوع تغییرات جدی در باورها و عقاید لایههای مختلف اجتماعی میداند، تقریبا از اواخر دهه 1360 و اوایل دهه 1370 شمسی تلاش کرده است از طریق ابزارهای رسانهای، سه هدف اساسی را دنبال نماید: 1- تلاش برای ناکارآمد نشان دادن دین اسلام در اداره کشور و ضرورت کنار رفتن آن از عرصه سیاسی- اجتماعی، ضمن تبلیغ و ترویج گرایشهای لیبرالی در تمام حوزهها و برجستهسازی چهرههای آرایش کرده مصادیق و امتداد عملی لیبرالیسم 2- تاکید بر کفایت عقل خود بنیاد بشری در همه امور از جمله سیاستورزی و نظامسازی همانند علمگرایانغربی 3- مستبد خواندن جمهوری اسلامی و تلاش برای القای این همانی نظام ولایی با کلیسای مسیحی. اگر محکمات اسلامی مانند حکم قصاص غیرانسانی خوانده میشود (موردی که اخیرا منجر به توقیف روزنامه آسمان شد)، یا ولایت و جانشینی حضرت علی ابن ابیطالب(ع) انکار میشود (موردی که اخیرا توقیف روزنامه بهار را در پی داشت)، اگر رسانهای خواهان حذف اسلام از عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میشود (روزنامه شرق)، مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان نماد عقبافتادگی خوانده میشود (جامعه سالم، تیر 77)، روزنامهای آیات قرآن درباره عمر طولانی نوح پیامبر(ع) را به سخره میگیرد (صبح امروز، دیماه 78)، دیگری صحت قصه حضرت یوسف را از محالات دانسته و در صحت آیات قرآن شبهه ایجاد میکند (صبح امروز، خرداد 88)، همه و همه حکایت از این دارند که لیبرال سرمایهداری ایرانی، بزرگترین دشمن خود را گفتمان اسلام و موفقیت خود را در گرو حذف این گفتمان از عرصه میداند.
در چنین فضایی، آنچه یک مانع خارجی در برابر لیبرال سرمایهداری ایرانی محسوب میشود تا نتواند با آزادی کامل به تاختو تاز در عرصه افکار عمومی بپردازد، یکی اعمال نظارت و کنترل حاکمیتی بر رسانهها و دیگری وجود رسانههایی است که به اسلام و نظام اسلامی وابستگی دارند. لذا یک تلاش سیاسی- اجتماعی و تبلیغاتی وسیعی آغاز شده تا اولاً نظارت حاکمیتی و به تعبیر لیبرالها «دخالت دولتی» را از عرصه نشر و رسانه حذف نماید و ثانیاً، رسانههای حامی و مدافع اسلام و نظام اسلامی را ساکت کند و یا به تعطیلی بکشاند. به معنی دقیقتر، رسانههای وابسته به لیبرال سرمایهداران وطنی، سودای دستیابی به موقعیت مشابه رسانههای نظام سرمایهداری در جهان یعنی «انحصار» را دارند. این طیف با ادعای «خصوصی بودن»، هماکنون بیشترین نشریات را در کشور دارد هر چند همگی مصداق بارز یک روح در چند بدن هستند. گرانترین کاغذهای نشر، بیشترین هزینههای نیروی انسانی و محتوا، نظام توزیع و... متعلق به همین جریان است. جالب اینکه بارها و بارها همین جریان تلاش نموده و همواره در پی زمینهسازی است که سراغ راهاندازی کانال تلویزیونی خصوصی! نیز برود. از دیگر سو در اظهارنظرهای مکرر و تبلیغات و عملیات روانی سنگین، با استدلالهای واژگونی چون «ضرورت آزادی رسانهها از مداخله دولتی»، صریحاً عنوان میکنند که «نظام نباید رسانه داشته باشد» یا رسانههای وابسته به فلان نهاد انقلابی فقط باید اخبار مربوط به دفاع مقدس از منتشر کنند!
باید هشدار داد که لیبرال سرمایهداری ایرانی امروز به این باور رسیده است که با وجود نظارت حاکمیتی بر حوزه نشر و رسانه و همچنین حضور رسانههای گفتمان رقیب، مسلط کردن ارزشهای لیبرالی بر جامعه ایرانی و تغییر ذائقه دینی مردم ممکن نیست؛ لذا در ماههای اخیر عزمی جدی در عرصه سیاسی- اجتماعی و تبلیغاتی برای قطع ید حاکمیت از حوزه نشر و رسانه، و نیز حذف یا به سکوت کشاندن جریانهای رسانهای اسلامی و در انحصار گرفتن عرصه رسانه و افکارعمومی را آغاز کرده و این امر، توجه جدی و هوشیاری معتقدان به گفتمان دینی و نظام اسلامی را میطلبد.
جمهوری اسلامی:دولت عراق را تنها نگذارید
«دولت عراق را تنها نگذارید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تهاجم تروریستهای "داعش" به چند استان عراق و تصرف تعدادی از شهرها و تهدیدهائی که متوجه اماکن مقدسه سامرا و کربلا از ناحیه این گروه تروریستی شده، واقعهای جدی است که اگر با آن مقابله سریع نشود، کل منطقه در معرض خطر قرار خواهد گرفت.
این تهاجم که از صبح دیروز شروع شد، با توجه به ترکیب مهاجمان، ساز و برگهائی که در اختیار آنان قرار دارد و طرحی که براساس آن عمل میکنند، نشان میدهد که با حمایت و هدایت دولتهای خارجی صورت گرفته است. این واقعیت تلخ را باید به معنای حمایت بعضی دولتها از تروریسم دانست، دولتهائی که در این زمینه پرونده دارند و در عین حال بیش از دیگران سنگ مبارزه با تروریسم را به سینه میزنند.
تروریسم فعال در منطقه خاورمیانه، متأسفانه زائیده جنگهائی است که آمریکا و همدستان غربی آن در این منطقه به راه انداختند و سپس از گروههای تروریستی برای رسیدن به اهداف پنهان خود استفاده کردند. حفاظت از رژیم صهیونیستی، جبران خساراتی که در اثر انقلابهای مردمی ناشی از بیداری اسلامی متوجه قدرتهای سلطهگر غربی در منطقه شد و باز گرداندن مهرههای سرسپرده به حکومت در کشورهای عربی و شمال آفریقا بخشی از اهداف آمریکا و کشورهای اروپائی هم پیمان آمریکا هستند. این اهداف، بدون استفاده ابزاری از گروههای تروریستی آنهم گروههائی که با پوشش و توجیهات دینی عمل میکنند قابل تحقق نیستند. برای قدرتهای سلطهگر نیز اصلاً مهم نیست که چه کسانی را ابزار قرار میدهند، آنچه برای آنها مهم است رسیدن به اهداف سلطهجویانه است و بس.
اکنون، منطقه خاورمیانه و جهان اسلام با تندترین موج تروریسم مواجه است، موجی که از یکطرف تمام کشورهای منطقه را ناامن میکند و از طرفی دیگر اسلام را با چهرهای خشن به جهانیان معرفی مینماید و در عین حال، قدرتهای استعماری با هزینهای که از جیب ملتهای مسلمان میرود و با خونی که از مسلمانان ریخته میشود و امکاناتی که از کشورهای اسلامی به هدر میرود، به اهداف شوم خود میرسند. اینها اموری هستند که نشان میدهند تهاجم این روزهای داعش به استانهای شمال غربی عراق توسط قدرتهای استعماری و مهرههای منطقهای آنها طراحی شده و حمایت میشود.
این، واقعیتی است که حتی "اسامه النجیفی" رئیس مجلس عراق که ذاتاً مشکل چندانی با آشوبگران داخل عراق ندارد نیز به آن اعتراف کرده و آن را خطری برای کل منطقه دانسته است.در این میان، دو سه واقعیت تلخ را نمیتوان نادیده گرفت.
اول آنکه احزاب عراقی در سالهای اخیر بر سر تقسیم قدرت آنقدر به جان هم افتادند که از یکطرف بنیه دولت و نیروهای نظامی را تحلیل بردند و از طرف دیگر دشمنان را برای تصاحب قدرت به طمع انداختند. به جای این تنازع بیحاصل، اگر احزاب و عناصر صاحب نفوذ، تمام امکانات و نیروی خود را یکجا جمع میکردند و با اتحاد و همبستگی به مقابله با معاندان میپرداختند، قطعاً امروز از چنان قدرتی برخوردار بودند که معاندان هوس مقابله با آنها را به ذهن خود راه نمیدادند.
دوم آنکه در عراق، ارادهای جدی برای پاکسازی کشور از باقیمانده بعثیها وجود نداشت. بعضی دولتها حتی با بعثیها همراهی کردند و بعضی دیگر نیز مماشات با آنها را بر برخورد قاطع و جدی ترجیح دادند. بعثیها از این فرصت حداکثر بهرهبرداری را به عمل آوردند و زمینه را برای معارضه جدی با دولت قانونی فراهم ساختند. امروز، نام و عنوان "داعش" پوششی است برای بعثیهائی که با استفاده از فرصت 12 سال گذشته توانستند خود را بازسازی و سازماندهی کنند و به جنگ دولت قانونی بیایند. داعش، که خود را مدعی حاکمیت در عراق و شام میداند، در ابتدای تأسیس فقط مدعی حکومت عراق بود، زیرا مؤسس آن بعثیها بودند. ناکامیهای اولیه این گروه در عراق موجب شد در سوریه فعال شود و بعد از آنکه ارتش سوریه توانست این گروه تروریستی را ناکام نماید، فشار اصلی خود را اکنون بر روی عراق متمرکز کرده است. بدین ترتیب، اکنون مسئولین عراقی تاوان مسامحه در برابر بعثیها و عدم قاطعیت در پاکسازی کشور خود از این عناصر سفاک را پس میدهند.
سوم آنکه آمریکا و دولتهای اروپائی علیرغم سروصدای زیادی که در زمینه مبارزه با تروریسم دارند، نه تنها با تروریستهای داعش برخورد نمیکنند بلکه به آنها کمک تسلیحاتی و بودجهای هم مینمایند. در سوریه، این حمایتها آشکارا صورت میگیرد و در عراق هر چند چیزی اعلام نشده ولی در عمل همه چیز حکایت از دست داشتن آنها در جنایاتی دارد که تروریستهای داعش مرتکب میشوند. اینکه این همه جنایت تروریستها در عراق با موضعگیری دولتهای آمریکا و اروپا مواجه نمیشود، به روشنی نشان میدهد دست این دولتها دردست تروریستهاست و "داعش" ابزار دست آنهاست و آخرین نکته اینکه خطر تروریسم اکنون یک خطر جدی برای کل منطقه است. بنابر این،کشورهای منطقه به ویژه همسایگان عراق نباید در برابر تهاجم داعش به شهرها و استانهای عراق بیتفاوت بمانند. مبارزه با تروریسم، یک وظیفه بینالمللی است که تمام دولتها باید به آن عمل کنند تا این پدیده شوم ریشهکن شود. اگر قدرتهای غربی علیرغم ادعاهای پرطمطراق مبارزه با تروریسم در این زمینه اقدامی نمیکنند و حتی به شکلهای مختلف حمایت و رضایت خود را از عملکرد تروریستها نشان میدهند، کشورهای منطقه باید در عمل وارد صحنه مبارزه با تروریسم شوند و دولت عراق را در این مبارزه سرنوشت ساز تنها نگذارند.
رسالت:دستور کار دولت در مقابله با نبرد نرم چیست؟
«دستور کار دولت در مقابله با نبرد نرم چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛یکی از رموز بزرگ پایداری ملت در برابر استبداد و استکبار جهانی، دشمنشناسی است. مردم ما در اشکال گوناگون جنگ نرم و جنگ سخت با شناسایی دشمن واقعی، از انقلاب صیانت کردند و عقبههای خطرناکی را پشت سر گذاشتند. مقام معظم رهبری در بیانات خود در مرقد مطهر امامخمینی به مناسبت سالروز 14 خرداد فرمودند:"بزرگترین خطر آن است که ما در شناخت دشمن و دوست اشتباه کنیم، جبهه دوست و دشمن را مخلوط کنیم، نفهمیم دوست کیست، دشمن کیست."
جنگ نرم همچنان در دستور کار دشمنان اصلی انقلاب یعنی آمریکا و اروپا علیه ملت ایران است. اگر مختصات جنگ نرم را ندانیم، نمیتوانیم در میدانهای پنهان و آشکار آن حضور و نقشآفرینی کنیم.
پرهیز از سهلانگاری و آمادهباش کامل با هوشیاری و بیداری، شرط اول حضور در جنگ نرم است.
اینکه چطور دشمن را بشناسیم و تمایلات و ترفندهای او را کشف کنیم، اینکه بدانیم کدام فعل و قول به نفع دشمن و کدام به ضرر اوست، مهمترین مسئله ما در حضور در میادین نبرد نرم است.
پایداری در حفظ اصول و پایبندی به باورها و اعتقادات و پرهیز از لغزشها نیاز به هنر و مهارت دارد. یک لحظه غفلت از آموزههای دینی و انقلابی و دور افتادن از مدار هدایت رهبری مشروع جامعه، انسان را به وادی دشمن و دوری از خیمه دین و انقلاب می کشاند. ریزشهای پس از انقلاب محصول همین غفلتها بوده است.
چهار هدف عمده در جنگ نرم از سوی دشمن دنبال میشود؛
1- تغییر باورها
2- تغییر افکار و اندیشهها و تحلیلها
3- تغییر رفتار
4- تغییر ساختار
انقلاب در صیانت از مرزهای جغرافیایی خود در جنگ تحمیلی 8 سال از خود دفاع کرد، براساس تجربیات این نبرد 8 ساله امروز ما دارای بزرگترین، قویترین و موثرترین ارتش منطقه هستیم. هرگز ممکن نیست ما بخوابیم و صبح بلند شویم، ببینیم 1200 کیلومتر مربع از خاک ما در دست دشمن است.
هر تحرک نظامی را اکنون رصد کرده و انشاءالله در نطفه خفه میکنیم. اما سئوال اینجاست که از مرزهای فرهنگی، اخلاقی، فکری و ایدئولوژیک خود چگونه محافظت میکنیم.
وقتی هزاران کانال تلویزیونی ماهوارهای در آسمان ایران روزانه میلیونها پیام آلوده فکری، اخلاقی و ... را بیامان به صورت بمباران، سرازیر ذهنها و قلبهای ما میکنند، پاسداران فرهنگ و مدافعان ارزشها و باورهای ما کجا هستند؟ وقتی در فضای مجازی همین کار با دهها هزار سایت فرهنگی، هنری، خبری و ... انجام میشود، نگاهبانان دین، اخلاق و باورهای ما کجا هستند و چه میکنند؟
طبیعی است یک مقاومت مدنی و فرهنگی در نهادهای مردمی و انقلابی بویژه در حوزهها، دانشگاهها، مساجد و حسینیهها وجود دارد و از همه مهمتر خود ملت با شناخت تاکتیکها و تکنیکهای دشمن مقاومت میکند. اما سئوال این است؛ جایگاه دولت و مسئولین حکومتی در مقابل این هجوم وحشیانه و گسترده چیست؟ صف و ستاد در برابر این تهاجم خانمانسوز در دولت کجاست؟ رئیس دولت براساس وظایف و اختیارات و تعهدات قانونی خود چه میکند؟ما هر روز از سوی دشمن با مسئلهسازی مواجه هستیم. ما هر روز از سوی دشمن شاهد سربازگیری از خیمه انقلاب هستیم. دشمنان با پمپاژ یأس و ناامیدی و ناکارآمد جلوه دادن مسئولین مشغول مشروعیتزدایی از دولت هستند. اتاق فکر جنگ روانی دشمن فعال است.آنان مرتب در حال تردیدآفرینی، اعتمادزدایی، تخریب هویت فرهنگی، اخلاقی و باورهای انقلابی در جامعه ما هستند.
- ما در فضای مجازی مشغول چه چیزی هستیم؟
- در رسانهها اعم از رادیو، تلویزیون، مطبوعات و ... چه میکنیم؟
- در عرصه دیپلماسی کجای کار هستیم؟
- در سپهر ادبیات و هنر چه مسیری را طی میکنیم؟
- سازمانهای مردم نهاد ما در زمینههای سیاسی، علمی، اجتماعی چه میکنند؟
آیا میدانیم که در اتاق جنگ دشمن، آنها مشغول مدیریت احساسات، ادراکات، تصمیمات و حتی تحرکات ما هستند؟ آیا بازیگران، بازیگردانان و بازیخوردگان عرصه نبرد نرم دشمن را می شناسیم؟
شاهد دهها پرسش بیپاسخ در این معرکه هستیم.
شورای عالی امنیت ملی، شورایعالی انقلاب فرهنگی و دیگر نهادهای مسئول در این میدان چه می کنند؟
رئیسجمهور پس از مقام معظم رهبری عالیترین مقام رسمی کشور است. او رئیس شورایعالی امنیت ملی و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است و اختیارات وسیع دارد. او از قدرت قانونی تعریف شده در 29 اصل قانون اساسی برخوردار است.
او وظیفه کلیدی پاسداری از مذهب رسمی و نیز وظیفه کلیدی اعتلای ایران، ترویج دین و اخلاق و حراست از مرزها، استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور را براساس سوگند ریاست جمهوری به عهده دارد. ملت ما در دو مقطع 18 تیر 78 و حوادث تلخ پس از انتخابات سال 88 به فاصله 10 سال، در دو نبرد نرم دشمن علیه استقلال سیاسی و فرهنگی کشور، مردانه ایستاد. مدیریت بحران توسط رهبری معظم انقلاب، آگاهی و هوشمندی معظمله به تکنیکها و تاکتیکهای دشمن، ملت را به سلامت از این دو نبرد بیرون برد. اکنون دشمن دستاندرکار نبرد سوم است.
از تجربیات دو نبرد دیگر میخواهد استفاده کند و شکستهای گذشته را جبران کند. لذا پیچیدگی حضور دشمن را در این عرصه میشودخوب حس کرد. اطلاعات ما باید در این مورد به روز و بهنگام باشد.
حساسیتها را باید افزایش داد.آیا وقتی رئیسجمهور عزیز ما میگوید؛ "بگذاریم مردم خود راه بهشت را انتخاب کنند"(1) نباید به این سئوال پاسخ داد که راههای جهنم را که دشمن در نبرد نرم علیه ملت هموار کرده، چه کسی باید سد کند؟ یا نباید به این سئوال پاسخ داد که راههای بهشت را که دشمن در نبرد نرم علیه ملت سد کرده است، چه کسی باید باز کند؟ آیا دولت در این مورد مسئولیت تعریف شدهای ندارد؟
آیا پاسخ این سئوالات این است که؛
- "دین را نباید دست دولت داد."
- "عدهای بیکار و متوهم، مدام غصه آخرت مردم را میخورند. در حالیکه نه میدانند دین چیست و نه آخرت." (2)
اینگونه سخن گفتن نشان میدهد ما دوست و دشمن را در عرصه نبرد نرم اشتباه گرفتهایم.
لذا باید از رئیسجمهور محترم سئوال کنیم؛ تکلیف دولت در مبارزه با تهاجم سیاسی دشمن چیست؟ وظایف دولت در قبال مبارزه با شبیخون فرهنگی دشمن چه میشود؟ و بالاخره دستور کار دولت یازدهم در نبرد نرم دشمن علیه انقلاب، اسلام و مردم ما چیست؟
آیا در برابر اتاق جنگ نرم دشمن در واشنگتن و لندن، ما هم اتاق جنگی در تهران داریم یا نه؟ در این اتاق چه خبری رصد میشود؟ آیا واکنش این اتاق در حفظ دین و ارزشها این است که نباید غصه آخرت مردم را خورد و دین را هم نباید به دست دولت داد؟!
پینوشتها:
1- رئیسجمهور در همایش بیمه سلامت همگان، جراید 4 خرداد 93
2- رئیسجمهور در دیدار مدیران سازمان محیطزیست، جراید 11 خرداد 93
سیاست روز:سوریه، الگوی مبارزه با تروریسم آمریکایی
«سوریه، الگوی مبارزه با تروریسم آمریکایی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛شکستهای سنگین اهداف غرب در سوریه اکنون ابعاد تازهتری به خود میگیرد. غرب و آمریکا که با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سوریه و رای قاطع مردم به بشار اسد، خود را بازنده اصلی سوریه در مقابل جمهوری اسلامی ایران میداند، نوک تیز پیکان خود را از چندی پیش به سوی عراق هدف گرفت.
القاعده و طالبان گرچه به ظاهر از بین رفتهاند و بنلادن سرکرده گروه طالبان به طرز مشکوکی کشته شد و آمریکاییها هم این پیروزی را برای خود جشن گرفتند، اما اکنون گروههای تروریستی تکفیری با نامهای تازه در دیگر کشورهای اسلامی شکل گرفته است تا اهداف آمریکا را در منطقه محقق سازد.
بشار اسد، مردم و ارتش این کشور که پی به واقعیات و حقایق گروههای تروریستی تکفیری برده بودند، توانستند در مدت ۳ سال گذشته با مقاومت و ایستادگی خود، این توطئه بزرگ را خنثی کنند و با برپایی یک انتخابات مردمی در این کشور، شکست سیاستهای آمریکا در این کشور را تکمیل کنند.
گروههای تروریستی تکفیری که اکنون در خاک سوریه با مقاومت و حملات نیروهای ارتش و بسیج مردمی این کشور در ناتوانی کامل به سر میبرند، عراق را هدف قرار دادهاند و با حمایتهای کشورهای عربی منطقه از جمله عربستان، با استفاده از ضعف ارتش عراق، به پیشرویهای خود ادامه میدهند.
در ابتدا، گرچه عملیات نیروهای داعش که اکنون جایگزین طالبان و القاعده در منطقه شدهاند، با مقاومت ارتش عراق، سرکوب شد، اما اکنون، تجدید قوای نیروهای داعش در شمال عراق و در منطقه نفتخیز این کشور که در اختیار دولت مرکزی است، خبر از یک توطئه بزرگ و دسیسه خطرناک میدهد.
شرایط استان نینوا با بخشی از نیروهای امنیتی که ساختار آن به خاطر اقدامات آمریکا، همچنان بعثی است، شرایط حساس و فوقالعادهای است. موصل که در شمال عراق و نزدیک مرزهای سوریه و ترکیه قرار دارد، دومین شهر بزرگ این کشور است. نفتخیز بودن این منطقه همواره مورد اختلافات و مناقشه اقلیم کردستان بوده است. کردستان عراق از نفت این منطقه به طور مستقیم بهرهای نمیبرد و اکنون که چنین وضعیتی برای استان نینوا پیش آمده، همراهی مسئولان اقلیم کردستان به سرکردگی بارزانی، نشان میدهد که، بین داعش و کردستان عراق یک تبانی صورت گرفته است. سقوط شهرهای نفتخیز استان نینوا و سیطره نیروهای داعش و جلوگیری از ورود مردم منطقه به اقلیم کردستان عراق، این ادعا را اثبات میکند.
ارتش عراق که اکنون به خاطر ساختار بعثی آن، نتوانسته اقدامات لازم را انجام دهد، این فرصت را به نیروهای اقلیم کردستان و نیروهای داعش داده است تا بتوانند آن منطقه را تحت سیطره خود درآورند. تضعیف حکومت مرکزی عراق با نخستوزیر نوری مالکی، سرنگون کردن دولت قانونی عراق، سیطره و نفوذ هر چه بیشتر بر مناطق سنینشین عراق و جداسازی آن از حکومت مرکزی، زمینهسازی برای حضور دوباره نظامی آمریکا در خاک عراق، از جمله برنامهها و اهدافی است که نیروهای «داعش» با هدایت و حمایت کشورهای عربی - غربی دنبال میکنند.
این اتفاق، زنگ خطری خواهد بود برای کل منطقه عراق به عنوان یکی از کشورهای شیعهنشین با داشتن شهرهای مقدس که در آنها بارگاه ائمه اطهار(ع) وجود دارد، از اهمیت ویژهای برای مسلمانان به ویژه شیعیان برخوردار است.
هدف اصلی این اقدامات بیشتر به این موضوع استوار است که جنگ شیعه - سنی در منطقه راه بیفتد و هدف اصلی یعنی دشمنیهای رژیم صهیونیستی با اسلام به حاشیه رانده شود و در کنار آن، خطر اصلی به جای این که اقدامات آمریکا و رژیم اسرائیل محسوب شود، اسلام، چه شیعه و چه سنی، به عنوان تهدیدکننده امنیت منطقه و حتی جهان معرفی شود.
به همین خاطر است که رهبر معظم انقلاب در سالروز رحلت حضرت امام(ره) فرمودند؛ «ما مکرر گفتهایم این گروههای بیعقلی را که به نام سلفیگری، به نام تکفیر، به نام اسلام با نظام جمهوری اسلامی مقابله میکنند، دشمن اصلی نمیدانیم، ما شما را فریب خورده میدانیم... تو اگر خطا میکنی، اشتباه میکنی، کمر به قتل برادر مسلمان خودت میبندی، ما تو آدم نادان و جاهل را کسی نمیدانیم که بایستی کمر به قتل او ببندیم. البته از خودمان دفاع میکنیم. هر کسی به ما حمله کند، با مشت محکم ما مواجه خواهد شد. این طبیعی است. اما معتقدیم اینها دشمنان اصلی نیستند. فریبخورده هستند. دشمن اصلی، آن دشمن پشتپرده است. آن دست نه چندان پنهانی است که از آستین سرویسهای امنیتی بیرون میآید و گریبان مسلمانان را میگیرد و آنها را به جان هم میاندازد.»
اکنون برای مقابله با چنین فریبخوردگانی که در برخی کشورهای اسلامی حضور دارند و دست به جنایت میزنند، بسیج مردمی نیاز است. این اقدام توانست در سوریه موثر واقع شود و یکی از مولفههای تاثیرگذار پیروزی در این کشور، نقشآفرینی و حضور مردم بود. مردم عراق نیز باید از همین الگو بهره ببرند. الگویی که سال هاست در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک راهبرد اساسی بسیاری از توطئهها و دسیسهها را خنثی کرده است. با توجه به شرایط ایجاد شده، تجزیه عراق تحولات گسترده و خونین دیگری را در منطقه ایجاد خواهد کرد.
وطن امروز:وزیرمخابرات یا ارتباطات؟!
«وزیرمخابرات یا ارتباطات؟!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مسعود علوی است که در آن میخوانید؛مدتی است چالشهای سایبری در کشورمان زیاد شده است. عدهای در دولت چانهزنی رسانهای آشکار با هدف تاثیرگذاری بر مردم برای رفعفیلتر از چند شبکه اجتماعی خارجی، بزرگترین دغدغهشان در این حوزه است. حداکثریترین شکل تفکر نیز اختصاص به شخص وزیر ارتباطات دارد که در شکل یک پدیده بیبدیل ظاهر شده و پیشنهاد خرید پهنای باند از خارج کشور را در راس برنامههای خود قرار داده است! گویی ایشان هنوز از مشاوران دوره «پست و تلگراف و تلفن» بهره میبرند و گمان میبرند «پهنای باند» چیزی شبیه کابل مخابرات است!
در مقابل حامیان منافع ملی نیز به دو گروه تقسیم شدهاند. دغدغه برخی دوستان با وجود تکیه بر توجیهات صحیح در مقابل همان تفکر حداقلی درگیر «فیلتر کنیم یا نکنیم» باقیمانده است. در این میانه، بزرگترین اهداف پشتپرده درباره الزامات تبدیل ایران به یک ابرقدرت سایبری همهجانبه متاسفانه مغفول مانده است. شاید سوال اساسی برای مردم این باشد که اصلا چرا باید چنین هدفگذاریای داشته باشیم؟
زیرساخت ملی یا سرویس خارجی؟
سایبر، جدیدترین مرز بینالمللی است! مرزی که در حقیقت غیرواقعی است و درنوردیدن شخصیترین فضای شهروندان آن، از خوردن یک لیوان آب نیز سادهتر است. در میانه این کشورگشایی بیهیاهو با کمترین مقاومت؛ برتریهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سایرینی که حتی ممکن است در عالم واقع صاحب قویترین ارتشهای نظامی یا نظامات سیاسی و اقتصادی نیز باشند به سادگی قابل مهندسی است. یعنی چه؟ با ملموسترین دغدغه سایبری بحث را آغاز میکنیم تا فضا برای خوانندگان گرامی شفاف شود: در حال حاضر اکثریت هموطنانمان، پرداختهای مالی خود را از طریق شبکه شتاب انجام میدهند. یعنی بیشترین جابهجاییهای مالی کشور بهصورت اعتباری «مجازی» و بدون اسکناس در حال انجام است. شبکه شتاب یک زیرساخت الکترونیکی بانکی است که طبیعتا اطلاعات حاصل از تراکنشهای مالیاش یک جایی ذخیره میشود تا امکان سرویسدهی در لحظه به مشتریان را فراهم سازد. در حال حاضر این شبکه به علت خلأهای امنیتی گوناگون ناشی از عدمتامین زیرساختهای ملی بسیار آسیبپذیر است. با یک حمله نهچندان پرهزینه سایبری، دشمنان میتوانند کل تراکنشهای مالی شهروندان مشتری خدمات بانکی را دچار مشکلات همهجانبه کنند! این همان مسالهای است که در حال حاضر اخبار دزدیهای کوچک آن هر روز در جوامع پیشرفته منتشر میشود. مثلا میگویند «یک هکر، اطلاعات بانکی هزاران شهروند آمریکایی را دزدید!» پس مخاطرات عدم ورود دولت به حوزه سایبر با تامین زیرساختهای «شبکه ملی اطلاعات» چیزی بسیار فراتر از دغدغههای فیسبوکی و سرعت اینترنت و امثال اینهاست! اینجا صحبت از جنگهای سایبری خطرناک است که آینده جهانیان را هدف قرار داده است. به همین علت است که از اوکراین گرفته تا چین و روسیه و آلمان «شبکه ملی اطلاعات» خود را در دستور کار قرار دادهاند.
حمله سایبری؟!
شاید بپرسید اگر تا این اندازه زندگی سایبری ما ریسکپذیر است چرا تاکنون کشور با چنین حملاتی ساقط نشده است؟! برای پاسخ به این سوال بازمیگردیم به صفحه فیسبوک یک مدیر عالیرتبه آژانس امنیت ملی آمریکا؛ پس از حمله ویروس استاکسنت به زیرساختهای هستهای کشورمان، گری سیک، سیاستمدار کهنهکار آمریکایی گفت: «حملات به زیرساختهای هستهای ایران از طریق خرابکاری سایبری بدترین کاری بود که دولت اوباما میتوانست انجام دهد! شما باعث شدید ایرانیها به برنامهریزی و سرمایهگذاری در این حوزه ورود کنند. مخاطرات تبدیل شدن ایران به یک قدرت سایبری حتی از برنامه هستهای آنها نیز بیشتر است(!)».
تحریک به خودکفایی
منظور گریسیک چیست؟! ما حمله استاکسنتی آمریکا را با توسل به متخصصان کشورمان خنثی کردیم. ما توانستیم در حوزهای که هماکنون کشورهای پیشرفته «قانونگذاری» و «برنامهریزی» در آن را آغاز کردهاند یک حمله پیشدستانه را به صورت عملیاتی خنثی کنیم. پس بزرگترین خطر برنامه سایبری ایران این است که «زود» وارد بازی بزرگان شده است! اگر میخواهید بدانید نتیجه این ورود به موقع چیست باید به کشاکش سنگین و پرهزینه کشورمان در فضای بینالملل بر سر برنامه هستهای ایرانیان توجه کنید. ما دچار تحریمهای متنوع سیاسی و اقتصادی شدیم چون زمانی که باشگاه قدرتهای هستهای در حال عضوگیری بود، سیاستمداران رژیم شاه با کارتر یک قل دوقل بازی میکردند! 60سال دیرکرد در ورود به عرصه قدرت هستهای، این همه هزینه برای کشور ایجاد کرد. بزرگترین متخصصان غربی پیشبینی میکنند بزودی پس از تدوین قوانین بینالمللی سایبری، تلاش سایرین برای ورود به این حوزه مهم، مثل فضای هستهای کنونی با تحریمهای اقتصادی و سیاسی محافظت خواهد شد. یعنی دیرکرد در تقویت زیرساختهای «ملی» سایبری همگام با کشورهایی مثل آلمان، روسیه، چین و فرانسه موجب خواهد شد هر تلاشی در آینده برای تبیین مولفههای تبدیل شدن به یک قدرت سایبری مستقل در جهان با هزینههای بسیاری همراه شود. علاوه بر آن وقتی زندگی بشر با پیشرفتهای این حوزه گرهخورد زمینهسازی برای بازپسگیری این فضا و محروم ساختن ملتها فراهم میشود.
تحریمهای اقتصادی- خدماتی سایبری
دور نیست روزی که آمریکا یا اروپا بگویند:«اجازه نمیدهیم از این خدمات سایبری استفاده کنید مگر اینکه چنین و چنان کنید!» آن زمان دیگر نمیشود به مردم گفت: «از اسکناس استفاده کنید! شبکه شتاب نداریم!» پس یا باید با اتلاف وقت و ترغیب مردم به استفاده از سرویسهای بیشمار «فعلا رایگان خارجی»، بدون تلاش برای بومیسازی و سرویسدهی به مردم از داخل، بازی را واگذار کنیم یا جریمه دیرکرد حاصل از تنبلی فکری امثال وزیر ارتباطات بازنشستهمان را همگی با هم در آینده نزدیک پرداخت کنیم!
فرهنگ سایبر!
سوال مهم بعدی جنبههای حضور سایبر در سایر عرصههای زندگی است. به طور مثال آیا فرهنگ ما نیز به واسطه دیرکرد در قانونگذاری در حوزه سایبر متاثر از جنگی استاکسنتی خواهد شد؟! پاسخ این است که «سایبر» فضای بازیهای آینده است. برخلاف آنچه برخی سیاستمداران غربی جلوه میدهند، قدرت اصلی جمهوری اسلامی نه در موشکهای کلاهک اتمی است و نه در بمب هستهای! قدرتی که ایرانیان را از 8 سال جنگ تحمیلی با قدرتهای بزرگ جهانی پیروزمندانه بیرون آورد ناشی از فرهنگ ایرانی- اسلامی بود.
خطر بازمهندسی ملیت
یک راه مهم برهم زدن این موازنه قدرت «بازمهندسی جامعهایرانی» از طریق فضایی است که هیچ مرز مشخصی برای صیانت ندارد! سیاستگذاری و مدیریت فضای شبکههای اجتماعی، بازیهای گروهی اینترنتی و حتی کتابهای الکترونیکی و اخبار و اطلاعات فضای مجازی در حال حاضر از دست ما خارج است. اینجا حتی بحث «ممیزی» و «ممنوعات اخلاقی» نیز حداقلی میشود چرا که وقتی با یک برنامهریزی و مدیریت کوتاهمدت میتوان «همدلی و وحدت» یک جامعه را خدشهدار کرد، دیگر امنیت اخلاقی به چه کار میآید؟! همینجاست که بحث ما با برخی اصولگرایان دلسوز نیز آغاز میشود. تلاش برای دغدغهسازی در حوزه سایبر با تقلیل انگیزشهای حاکمیتی برای تبیین قوانین اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ملی در حد کیفیت حضور زنان، یعنی کمک رساندن عمدی به کسانی که از دست رفتن تمامیت ارضی خاک ایران در فضای سایبر را دیکته میکنند و در مقابل گریبان برای کمپین زرد یک جوجهخبرنگار فراری چاک میدهند. اگر محدوده حجاب و برخی ارزشهای فرهنگی دیگر کشورمان به واسطه حملات سایبری ضدفرهنگی «اکنون» خدشهدار شده باید کمر همت بست و این بیقانونی گسترده را سریعتر سامان بخشید، مبادا که «فردا» دیگر ایرانی علاقهمند به حفظ ایران پیدا نشود! چون خاصیت این سیستم، تبدیل به «شهروندان جهانی» است که با ملی گرایی بیگانهاند. پس کلینگری و پرهیز از فضاسازی حداقلی موضوعی، در حوزه همهجانبه و بسیار مهمی چون سایبر بسیار مهم است.
جوان:رشد سرطان تروریسم تا موصل
«رشد سرطان تروریسم تا موصل»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان سید رحیم نعمتی است که در آن میخوانید؛داعش سال گذشته بود که حملات خود را در الانبار شدت داد تا جایی که بخشهایی از شهرهای رمادی و فلوجه را به تصرف خود درآورد. این حملات و قدرت گرفتن داعش در آن موقع چندان چیز عجیبی نبود زیرا الانبار غربیترین استان عراق است و با وجود مرز طولانی عراق با سوریه، ورود داعش به این استان و حملاتش برای داشتن پایگاهی در عراق قابل انتظار بود.
حالا داعش وارد شهر موصل، مرکز استان نینوا، شده و با تصرف آن حرکت خود را به سوی استان صلاحالدین در جنوب نینوا شروع کرده و حتی گفته میشود که بخشهایی از این استان را هم تصرف کرده است. این موج از حمله داعش را نمیتوان مثل موج قبلی ارزیابی کرد چون به صورت روشن تغییر اساسی در استراتژی این گروه دیده میشود که در جهت هدف بلندپروازانه برای تجزیه عراق از درون یا حتی سرنگونی دولت مرکزی طراحی شده است.
بنابر این، نباید این موج را دستکم گرفت چراکه پاگرفتن این غده سرطانی در قلب خاورمیانه میتواند به بزرگترین فاجعه در منطقه ختم شود. قبل از هر چیز باید توجه داشت که داعش در اصل گروهی پا گرفته در عراق بود که به عنوان بازوی القاعده در این کشور، برای سالها کارش در انجام عملیات تروریستی در عراق بود. داعش با شدت گرفتن بحران سوریه به این کشور رفت تا با قرار گرفتن در کنار دیگر معارضان مسلح سوری مثل جبهه النصره علیه نظام سوریه وارد جنگ شود اما تلقی بسیار افراطی داعش باعث جدایی و تکروی این گروه، آن را به درگیری با دو جبهه مقابل از معارضان و ارتش سوریه کشاند و نتیجه آن گیر افتادن در شهر الرقه شد. این وضعیت داعش را به عراق بازگرداند به خصوص اینکه بخش قابل توجهی از نیروهای آن عراقی و به خصوص از میان بعثیها و گارد ریاست جمهوری زمان صدام حسین هستند. وجود این نیروها در داعش امکان قدرت گرفتن در عراق را به آن میدهد و موج نخست از حملات در الانبار به همین دلیل صورت گرفت. هر چند که با تصرف بخشهایی از رمادی و فلوجه پیشرفت قابل توجهی در ابتدای کار به دست آمد اما وضعیت جغرافیایی الانبار و گستره بیابانی آن نقطه ضعفی برای واحدهای داعش بود که توسط هلیکوپترهای ارتش شکار میشدند. داعش به همین دلیل استراتژی خود را تغییر داد تا خود را در بیابان زمینگیر نکند علاوه بر این، سریعتر به هدف خود برسد. باید توجه داشت که تکریت اصلیترین هدف داعش است زیرا پیوند نیروهای بعثی و بازماندگان رژیم سابق در این گروه با قبایل تکریت اساسیترین نقطه قوت آن است.
داعش به همین جهت و به جای زمینگیر شدن در بیابان، مستقیم از الانبار به طرف استان صلاحالدین حرکت کرد اما در سر راه خود با مشکل برخورد کرد و نتوانست شهر سامرا را تصرف کند. داعش با این شکست مسیر خود را اصلاح کرده و با گذشت از موصل راه خود را به سوی تکریت در پیش گرفتهاند که تصرف الشرقیه هم به همین جهت است. بیتردید، رسیدن داعش به تکریت فاجعهای است به مراتب بیشتر از تصرف موصل که یک تهدید جدی هم برای دولت مرکزی است و هم برای اقلیم کردستان. تهدید آن برای دولت مرکزی روشن است اما تهدید اقلیم را با توجه به تلقی به شدت افراطی داعش از مذهب، نژادپرستی عربی آن و وجود عناصر رژیم صدام در این گروه قابل دریافت است. داعش به دلیل همین عناصر به جان کردهای سوری افتاد که در آن موقع واهمهای از کشتار غیرنظامیان نداشت و حالا نوبت اقلیم کردستان عراق و کردهای آن رسیده است. به همین جهت، رهبران اقلیم کردستان نباید تردیدی در اعزام نیروهای خود و سرکوب داعش داشته باشند و اجازه ندهند داعش در حدود اقلیم جای پایی داشته باشد. مسئله دیگر در اصل تصرف موصل است که با وجود تعداد نیروهای داعش قابل تامل است.
گفته میشود داعش با 3 هزار نیرو یا کمی بیشتر از این موصل را گرفته چنان که کل نیروهای آن حدود 5 هزار نفر ذکر شده است. تصرف موصل با این تعداد نیرو امر عادی نیست و شاید برکناری رئیس پلیس استان صلاحالدین هم به همین جهت باشد. حضور افراد نفوذی در میان نیروهای پلیس، امنیتی و ارتش عراق تا کنون فجایع بسیاری را به بار آورده و نمیتوان دخالت این افراد در حمله داعش به موصل و حرکت به سوی تکریت را نادیده گرفت. بنابر این، دولت عراق علاوه بر اینکه ارتش و نیروهای خود را بسیج میکند باید به وجود چنین افرادی در میان نیروهای خود توجه داشته باشد تا 2 یا 3 هزار نفر نتوانند به سرعت شهر بزرگی مثل موصل را تصرف کنند. در هر صورت، حرکت داعش در عراق رشد سرطان تروریسم در این کشور است و رهبران عراق اعم از شیعه، سنی و کرد به سرعت برای ریشهکن کردن آن اقدام کنند و گر نه این سرطان کل عراق یا شاید منطقه را ببلعد.
حمایت:آیا داعش همان القاعده است؟
«آیا داعش همان القاعده است؟»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛بر اساس گزارشهای منتشره داعش که پیش از این در النبار، فلوجه و الرمادی فعال بود در روزهای اخیر حوزه فعالیت اش را به سامرا، موصل، نینوا، کرکوک و تکریت گسترش دادهاست چنانکه در حملات دیروز آنها به این مناطق دهها نفر کشته و زخمی و فضایی بحرانی بر این منطقه حاکم شد. در کنار اهداف و چرایی فعالیت داعش یک سوال اساسی مطرح است و آن اینکه آیا داعش همان القاعده است و یا گروهی با تفکرات جدید که به دنبال کسب قدرت است؟بررسی ابعاد رفتاری داعش و القاعده و نوع جنایات و جهتگیریهای آنها گویای یک اصل است و آن اینکه به رغم ادعاهای مطرح شده مبنی بر جدایی این دو گروه و حتی جنگ رسانهای و تبلیغاتی سران آنها علیه یکدیگر ، دیدگاه و خواستگاه رفتاری القاعده و داعش یکی است. هر دو به دنبال کشتار در جهان اسلام هستند، هر دو از سوی برخی کشورهای مرتجع عربی و غربی هدایت میشوند، هر دو دیدگاهی همسو با صهیونیستها دارند و هرگز به سمت آنها تیری شلیک نمیکنند در حالی که از کشتار میلیونها مسلمان هیچ ابایی ندارند.
این امور و صدها مولفه دیگر نشانگر یکی بودن القاعده و داعش دارد. در این صورت این سوال مطرح است که چرا محافل رسانهای و سیاسی غربی تلاش دارند تا القاعده و داعش را گروههایی با دیدگاه متفاوت معرفی کنند ؟ پاسخ به این پرسش را در چند گزینه زیر می توان مشاهده کرد. نخست آنکه غرب پس از 13 سال کشتار در افغانستان و جهان نیازمند نمایش پیروزی بر تروریسم و در همین حال توجیهی برای ادامه نظامی گری در جهان است. نام نهادن بر گروههای تروریستی با نامهایی مانند النصره و داعش به جای القاعده از یک سو نمایش شکست تروریسم جهانی با محوریت القاعده است و از سوی دیگر غرب با ادعای آنکه گروههایی مانند داعش و النصره شاخههای بر جای مانده از تروریسم هستند نظامی گری خود در جهان را توجیه میکنند.
دوم این که جهانیان اذعان دارند که القاعده ساخته دست سازمان سیای آمریکا و دستگاه اطلاعاتی انگلیس با حمایت مالی عربستان، قطر و امارات است. این موضوع نفرت جهانی از آمریکا و انگلیس و خواست جهانی مبنی بر محاکمه این کشورها به عنوان عاملان اصلی کشتار هزاران انسان بیگناه را به همراه داشته است. کشورهای مذکور با تغییر نام گروههای تروریستی از القاعده به داعش، النصره و دهها عنوان دیگر برآنند تا پرونده سیاه خود در ایجاد و حمایت از گروههای تروریستی را پنهان سازند.
آنها با ادعای فقدان ارتباط با گروههای جدید تروریستی به دنبال فریب افکار عمومی از جنایات خود هستند. حال آنکه هیچ تفاوتی در دیدگاه گروههای تروریستی وجود ندارد و همه آنها دست پروردههای غرب هستند حال با نام القاعده و یا با نام داعش. بنابراین دشمن اصلی منطقه و جهان غرب با محوریت آمریکا و انگلیس و صهیونیستها هستند که برای رسیدن به منافع خود گروههای تروریستی را ایجاد و با آنها به کشتار جامعه بشری میپردازند.
آفرینش:مذاکرات سخت و تصمیماتی سخت تر
«مذاکرات سخت و تصمیماتی سخت تر»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛مذاکرات هستهای همچنان برمحور توافق ژنو برقوت خود استوار است و طرفین سعی بر آن دارند تا از فرصت به دست آمده، بن بست هستهای پرونده هستهای ایران را بازگشایی کنند.
سبک و روش این مذاکرات بر پایه گفتگوهای برد- برد نهاده شده، اما بعضاً شاهدیم که طرفهای غربی همچنان بر سلک پیشین خود می روند و سرعت مذاکرات را کاهش میدهند. رمز موفقیت در توافق ژنو تکیه بر واقعیت ها و نه بر اساس توهمات و فشارهای خارجی بود و طرفین با این روش توانستند اعتماد طرف مقابل را جلب کنند.
"بحث اعتماد" مهمترین عاملی است که طرفین را به گرفتن تصمیمات سخت واداشته و حصول به آن دراین مرحله بسیار سختتر شده است. چون باید بتوان اختلافات را در مسائل کلی به هم نزدیک تر کرد و به جزئیات پرداخت که البته این هنوز خوشبینانه است، اما غیرممکن نیز نباید باشد چون اهمیت و توافق در این مذاکرات بیش از همه برای ملت ایران مهم خواهد بود.
گرفتن تصمیمات سختتر در این مرحله برعهده آمریکا و غرب میباشد، چون باید بتوانند دیدگاه های ما را تامین و با پذیرش حقوق ملت ایران، آن را تثبیت کنند.
این امر با وجود آنکه ایران تمام مراحل بازرسی ازسایتهای هستهای و مراکز اتمی را برای آژانس فراهم کرده و فتوای مقام معظم رهبری نیز مبنی برحرام بودن ساخت و استفاده از سلاح هستهای آن را تضمین نموده، اما به دلایل فشارهای سیاسی ازخارج مذاکرات برای طرف غربی سخت و دشوار خواهد بود.
اما رویکرد مناسبی که دراین دور از مذاکرات گرفته شد و براساس آن ایران با مذاکره کنندگان به صورت دوجانبه به گفتگو پرداخته است بسیار مناسب و ضروری بود. درطول مذاکرات قبلی علی رغم اینکه خانم اشتون به عنوان نماینده 1+5 خصوصا کشورهای اروپایی صحبت میکرد، اما بازهم شاهد مخالفتهایی ازسوی برخی ازآنها بودهایم.
لذا گفتگوی دوجانبه با هریک ازآنها میتواند بسیاری از مشکلات و اختلافات را پیش از ورود به پشت میز مذاکره برطرف سازد و خواستههای طرفین را بهم نزدیک تر نماید.
درهمین راستا گفتگوها با طرف آمریکایی به عنوان اصلی ترین مرجع تصمیم گیرنده در مذاکرات این فرصت را ایجاد میکند تا اختلافات موجود را به طور صریح عنوان و خط قرمزهای ملت ایران را معین نماید. نکته بسیارمهم اخیر در حین مذاکرات ایران و آمریکا نیز، تغییر لحن مقامات ارشد نظامی تلآویو نسبت به مذاکرات هستهای بود.
این مقامات در اظهاراتی اعلام کردند که "ایران به منظور حل و فصل مساله هسته ای خود به طور جدی در مذاکرات هسته ای شرکت کرده است وامکان توافق جامع و نهایی بین ایران و گروه 1+5 در سال جاری میلادی بالا است و دو طرف احتمالا تا پایان سال جاری میلادی روی یک توافق جامع به تفاهم خواهند رسید."
این موضع گیریها هرچند که با گفتار دولت اسرائیل هم خوانی ندارد، اما بیانگر این موضوع است که گفتگوهای ایران با آمریکا و غرب توانسته است افکار عمومی جهان به ویژه مخالفان ایران را به این امر مشتبه کند که پرونده هستهای ایران راهکار سیاسی داشته وقابل حل خواهد بود.
همچنین ایران و فرانسه در ژنو سوئیس با یکدیگر بطور دو جانبه مذاکره می کنند و مذاکرات دو جانبه با آلمان نیز روز یکشنبه آینده در تهران برگزار خواهد شد. این نوع برخوردهای دیپلماتیک میتواند سوءظن غرب به تهران را بکاهد و ایران را به اهدافش از مذاکرات هسته ای که همان کاهش تحریم ها و برداشتن فشارهای بین المللی است، برساند.
البته بازهم نباید فراموش کرد که این مذاکرات سخت نیازمند اتخاذ تصمیماتی سختتر از سوی مذاکره کنندگان و به ویژه طرف غربی میباشد، لذا نباید برای آن نتیجه قابل پیش بینی در نظر گرفت چون هر احتمالی وجود دارد...
آرمان:سقوط موصل و ریشههای آن
«سقوط موصل و ریشههای آن»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد علی سبحانی است که ر آن میخوانید؛افراطگرایی و خشونتطلبی فرقهای دامنه خود را به کل منطقه کشانده و موجب جنگ فرقهای در سوریه و دیگرکشورها شده است. اتفاقاتی که در عراق در طول سالیان گذشته رخ داده سبب تغییرات گستردهای در این کشور شده است.
انتخاباتی که صورت گرفت و اکثریت یک طیف توانستند به قدرت برسند و نظام سیاسی عراق را در دست بگیرند. رویدادهای بسیاری در لبنان و دیگر کشورهای منطقه رخ داده که میتوان تاریخچه آن را در کشوری مانند لبنان دید. با نگاهی به شرایط به وجود آمده در منطقه خاورمیانه مشاهده میشود که اتفاقات بزرگ در کشورهای ایران، عربستان، ترکیه و مصر در چند سال گذشته رخ داده و همچنین دخالتهای خارجی در منطقه سبب شده تا نوعی از تندروی جای خود را به میانهروی بدهد.
اما در حال حاضر تمامی کشورهای منطقه به گونهای با این افراطیگری درگیرند. بطوری که در عراق و سوریه با ورود گروههای تروریستی که توانستهاند میدان فعالیت داشته باشند، نمیتوان شرایط مناسبی را برای آینده پیشبینی کرد. اگر به گروهها و ملتهایی که در منطقه هستند توجه و مطالبات و تقاضاهای آنها بررسی شود متوجه میشویم که مطالبات سیاسی مردمی که در کشورهای منطقه هستند با عملکردهای این گروهها به شدت دارای زاویه است.
یک طرف مردم و طرف دیگر گروههای تندرو قرار گرفتهاند و به نظر میرسد حرکتهای تندی که از سوی گروه داعش و گروههای مسلحی که عملیاتی هستند و ادعای اعتقاد به اسلام را نیز دارند صورت میگیرد بسیار با خواست مردم متفاوت است. این گروهها با گرایشات فرقهای که دارند و توانستهاند پا بگیرند و در عراق میدانداری کنند باعث به وجود آمدن اتفاقات ناخوشایندی در منطقه خواهند شد.
نکته مهم این که هیچ کدام از دولتهای منطقهای راضی به این حجم از خشونت در اطراف خود نیستند و طبیعتا تحمل پذیرش چنین شرایطی برای آنها غیرممکن است.مسلما نیروهای بینالمللی مقابل این حرکت خواهند ایستاد و دولت عراق و نیروهای منطقهای و بینالمللی این حرکت تروریستی را تحمل نخواهند کرد.تحرکات سیاسی و فرقهای بیماری کشنده منطقه محسوب میشود. بیماری سخت و پرجراحتی که باید هرچه سریعتر برای آن چارهای اندیشید اما با راهحلهای کوتاهمدت ریشه اختلافات فرقهای و مذهبی بر سر جای خود باقی خواهد ماند و راه حلی جز بازگشت به گفتوگو و تفاهم رهبران مذهبی در کشورهای بزرگ منطقه ازجمله ایران، عربستان، ترکیه و مصر وجود ندارد. باید همه کشورهای منطقه بسیج شوند که برای خشونتگرایی که مشکل تمامی کشورهای منطقه است راهحلی پیدا کنند زیرا اگر این موضوع ادامه پیدا کند تمامی کشورها و مردم منطقه ضرری جبرانناپذیر را تحمل خواهند کرد.
شرق:آشوب در عراق
«آشوب در عراق»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛ماجراجویی اخیر «القاعده» یا سنگوارههای آدمخوار سربرآورده از عهد «حجاجبنیوسف» را، که اکنون گستاخانه به «موصل» چنگ انداختهاند، از دو دیدگاه میتوان تحلیل کرد: یکی تاسف از اینکه دولت عراق بهدلیل دودستگیهای بعضا میراث صدام و تعصبات گوناگون، هنوز نتوانسته است استقرار خود را چنان تثبیت کند که استان «انبار» و اکنون «موصل»، جولانگاه این سیاهاندیشان جاهلیت نشود. اما روی دیگر سکه، تکانی است که باید دولت عراق را به خود آورد که اینان را منزوی کند و به لانههای بیابانیشان بازگرداند.
اینان که با الهام از قبایل صحرایی عربستان و قبایل کوهنشین جنوب افغانستان، مزه قدرت و تریاک حکومت را چشیدهاند شاید حقانیت خودشان را باور کردهاند و نمیدانند که مدنیت سوریه و بینالنهرین زیر بار بدویت اینان نمیرود. واقعیت این است که دولتهای منطقه نیز از مواجهه با نیازها و واقعیات زمان، دور و غافل ماندهاند.
اگر دوراندیشی لازم در دنیای امروزی اتحادیههای اقتصادی را داشتند، باید از مدتها پیش میان کشورهای همفرهنگ و ثروتمند منطقه، هماهنگیهای لازم برای تشکیل چنان اتحادیهای به عمل میآوردند تا بتوانند در برابر اتحادیه اروپا، اتحادیه اوراسیا، اتحادیه آسهآن و قدرتهای اقتصادی بزرگ دیگر مانند آمریکا، چین، هند و برزیل بایستند و رقابت کنند و به نوعی در پرتو این اتحاد، بقا و حیات خودشان نیز ملعبه نیروهای ماجراجو و توهمپرور قرار نگیرد. شاید این اتفاق حرکتی میان سران کشورهای منطقه ایجاد کند که، بهجای رقابتهای سیاسی و اختلافات گوناگون، توانمندیهای خود را در توسعه اقتصادی متمرکز کنند؛ که توسعه اجتماعی و سیاسی را نیز در پی خواهد داشت و به اینترتیب؛ ماجراجویان متوهم را نیز با بنبست مواجه میکند.
دولت عربستان و امثال آن نیز از اینکه اینگونه مارها را در آستین میپرورانند پشیمان خواهند شد. عراق ثروتمند و با هزاران مشکل و برنامه توسعه رویاروی است. باید با تعدیلات سیاسی و اجتماعی لازم، مشارکتهای قومی و گروهی را در امور کشور تضمین و از قدرتیابی ماجراجویان سلفی جلوگیری کند. سلفیها میخواهند با سدشدن میان عراق و سوریه، مانع چنین اتحادیهای شوند. عراق ثروت و امکانات مالی را برای بسیج نظامی لازم دارد و ناچار است به آن متوسل شود، اما دریغ است که بهخاطر گوشمالی مشتی جنگطلب و آدمکش ناچار شود امکاناتی را که باید صرف بهبود سطح زندگی و بهداشت و خصوصا آموزش و آموزش و آموزش تودههای مردم عراق کند به اینترتیب با هزینههای امنیتی بر باد دهد.
در اتحادی بزرگ میان کشورهای منطقه، منافع مشترک جایگزین رقابتهای خصومتآفرین میشود و ماجراجویان بدوی نیز در برابر قدرتهای متحد و بزرگ مدنی، توان چنین گستاخیهایی نخواهند داشت. بههرحال؛ چگونگی عقبنشینی ارتش عراق از شهر بزرگی چون «موصل» نیز در هالهای از ابهام است و معلوم نیست به چه بهایی، امکانپذیر شده است! جالب است که این حمله همزمان است با حمله «القاعده» و متحدانش به فرودگاه «کراچی» و حمله طالبان به استادان و دانشجویان افغان. آیا اینان اصالتا و بدون پشتیبانی خارجی از چنین قدرت گستردهای برخوردارند؟!
ابتکار: لطفا دلواپس صندلی ریاست مجلس خبرگان نباشید
«لطفا دلواپس صندلی ریاست مجلس خبرگان نباشید»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن میخوانید؛شاید کمتر کسی بعد از دیدن تصاویر جایگاه مسئولان نظام در سالگرد امام خمینی، تصور میکرد که بعد از آن، بیمارستان بهمن میزبان آیتالله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری باشد. آیتالله مهدوی به علت سکته قلبی راهی بیمارستان شد و اینقدر این خبر برای اهالی سیاست و رسانههای ایران دارای اهمیت بود که حسن روحانی در ساعات اولیه این اتفاق راهی بیمارستان شد تا جویای وضعیت رئیس مجلس خبرگان رهبری شود. بعد از آن نیز چهرههای طراز اول نظام راهی بیمارستان شدند تا در جریان آخرین وضعیت روحانی کارکشته سیاست ایران باشند.
حضور چهرهها از جناحهای مختلف در بیمارستان خود بیانگر همین معناست که مهدوی کنی مورد احترام تمام گروهها و جریانهای سیاسی کشور است.
ورق زدن تاریخ جمهوری اسلامی ایران، حکایت از نقش بی بدیل آیتالله در سپهر سیاست ایران دارد. چه آن زمانی که بعد از شهادت رجایی و باهنر عهده دار ریاست دولت شد تا کشور را اداره کند و چه زمانی که ریاست جناح راست را در مقابل دوستان جدا شدهاش از جامعه روحانیت مبارز به عهده گرفت و حال که عهده دار ریاست مجلس خبرگان رهبری است همیشه نقشی محوری در کشور بازی کرده است.
جایگاه مهدوی کنی به اندازهای است که آیتالله هاشمی رفسنجانی در زمانی که به راحتی میتوانست بر صندلی ریاست مجلس خبرگان تکیه بزند به احترام این دوست سابق خود از این پست کناره گیری کرد، تا مهدوی کنی که از نظر اندیشه از نزدیک ترین افراد به او بود، بعد از مشکینی و هاشمی سومین رئیس مجلس خبرگان لقب بگیرد.
مجلس خبرگان رهبری، در ساختار سیاسی ایران دارای جایگاه ویژهای است و در جمهوری اسلامی ایران نقش بی بدیلی را بازی میکند. همین اهمیت باعث میشود که رئیس این مجلس از شناخته شده ترین چهرههای مذهبی و سیاسی در کشور باشد که همین معنا نشان از جایگاه ویژه آیتالله مهدوی کنی در سیاست ایران دارد.
بیماری رئیس مجلس خبرگان باعث شده است تا عدهای براین باور باشند که فرد دیگری را راهی ریاست مجلس خبرگان کنند تا این مجلس بدون رئیس نماند. بسیاری از این سخنان، نشان دلسوزی برای نظام است.
با توجه به زمان باقی مانده به انتخابات پنجمین مجلس خبرگان رهبری و سه اجلاس باقی مانده از مجلس چهارم، نگارنده پیشنهاد میدهد تا زمانی که آیتالله مهدوی کنی در قید حیات است بهتر است جایگزینی برای او معرفی نشود و آیتالله مهدوی کنی همچنان عهده دار ریاست مجلس خبرگان رهبری باشد و جلسات باقی مانده را نایب رئیس اول یعنی آیتالله هاشمی شاهرودی اداره کنند. این کار سبب وحدت بیشتر میان گروهها و جلوگیری از تنش سیاسی در جامعه خواهد شد و در کنار آن احترام رئیس مجلس خبرگان رهبری نیز حفظ خواهد شد. بارها نوشتهایم و گفتهایم که کشور احتیاج به آرامش دارد و به همین علت، به نقد دلواپسان و منقتد دولت پرداختیم که چرا زمینه ساز از بین رفتن وحدت در کشور میشوید؟ حال چندان روا نیست به بهانه بیماری آیتالله مهدوی کنی با مطرح کردن مسائل حاشیهای زمینه ساز از بین رفتن وحدت و ایجاد تنش در جامعه شویم.
یادمان باشد، که ایران بیش از هر زمان دیگری به وحدت داخلی احتیاج دارد و مطمئنا هر فردی از هرجناح و گروهی سعی کند این وحدت را از بین ببرد، به کشور و مردم خیانت کرده است. بهتر است بحث انتخاب رئیس مجلس خبرگان رهبری به زمان انتخابات و مجلس بعد موکول شود و در آن زمان اعضای محترم مجلس خبرگان رئیسی شایسته این مقام را از میان خود انتخاب کنند.
مردم سالاری:خوداتهامی امیدوارکننده
«خوداتهامی امیدوارکننده»عنوان سرمثقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛
برخورد غیر منتظره قطار مسافربری تهران- مشهد با قطار باری در نزدیکی ایستگاه «امروان» دامغان و کشته و زخمیشدن مسافران و زایران بارگاه حضرت رضا(ع) زخم دیگری بر زخمهای درمان نشده سوانح تلخ رانندگی در مناطق پرخطر استان افزود و موجبات شرمساری و ابراز همدردی ما را با آسیبدیدگان بیگناه که به امیدی به زیارت میرفتند فراهم آورد. امید است که با همت و پیگیری مجدانه و مسوولانه مسوولان استان و همکاری وزارتخانههای ذیربط، این نقاط حادثهخیز و این سوانح احتمالی در آینده نه چندان دور، کم و کمتر شود و نام استان سمنان در صدر اخبار ناگوار درونمرزی و برونمرزی به بدی و ناامنی مطرح نشود. بدان آرزو که خبط و بیمبالاتی گذشتگان را آیندگان خبیر هم جبران کنند و هم تکرار نکنند.
بیمبالاتی و سهلانگاری مسوولان هدایت قطار مسافربری و بیتوجهی به چراغ قرمز ایستگاه راه آهن که موجب مرگ و زخمی شدن عده متنابهی از زایران شریف امام رضا(ع) شد، در نظام حقوقی بسیاری از کشورها از جمله همسایگان ما، مصداق قتل غیرعمد شمرده میشود و مجازاتی سخت در انتظار مسببان خواهد بود. البته در نظام حقوقی جمهوری اسلامیایران که از حقوق قضای اسلامی نشات گرفته شده، مقصران در دادگاه عدل، تاوان قصور خود را خواهند پرداخت و هیچ نگرانی در اجرای عدالت نیست و مسامحهای در احقاق حقوق آسیبدیدگان حادثه نخواهد بود.
اما آنچه بسیار مهم و در عین حال موجب تاسف فراوان است، خدشهدار شدن اعتماد عمومینسبت به وسایل نقلیه ریلی است. چون در همه دنیا، قطار امنترین وسیله جابهجایی مسافران در وقت تعیین شده است و هرگز خلف وعدهای در این زمینه نیست و چنانچه اتفاق غیر منتظرهای سبب تاخیر و اتلاف وقت مسافران باشد، برابر مقررات حقوق شهروندی، ضمن عذرخواهی، خسارت وارد شده بر مسافران نیز به نوعی از مسیر قانونی جبران خواهد شد.
ولی با نهایت تاسف، تاخیر قطارها در استان ما و در قطارهای داخلی و بخصوص از استان به تهران، هر روز و مکرر است و هیچکس هم پاسخگو نیست و در حقوق از کف رفته مسافران مضطرب و خانوادههای نگران آنان، احساس مسوولیت هم نمیکند و مسافران مضطر هم نمیدانند که باید به کدام مرجع پاسخگو، مراجعه کنند. تنها نکته مثبتی که در این حادثه دردناک و تاثرآور مایه امیدواری به نظر میرسد، خبر استعفای مدیرکل راه آهن استان شمال شرق و برکناری تمامی مسوولانی است که در این سانحه، قصوری متوجه آنهاست.
این استعفا و خود اتهامی که به طور قطع منطقی و امیدوارکننده به نظر میرسد، کم کم ما را امیدوار میکند به این که میخواهیم از عرف و قاعده جهانی درس عبرت بگیریم و در رویدادهای جانگزا، فرافکنی نکنیم و مثل فلان وزیر و مدیر و... شانه بالا نیندازیم که مگر ما آتش به جان مدرسه «شینآباد» و دانشآموزان بدبختش انداختهایم که استعفا بدهیم. دانشآموزان دردمند و خانوادههای مصیبتزدهای که هنوز در آتش درد خود میسوزند و وعدههای بیسرانجام آنها را به درد و داغ نشانده است و معلوم نیست که مقصران حقیقی پای کدام وسیله خنککننده مطبوعی به صدر مجلس نشستهاند. این خوداتهامی و پذیرش تقصیر، از ضعف مدیریت خود ابراز شهامتی است و اعترافی است بر کوتاهی در مسوولیت به احترام آنان که جان خود را از دست دادهاند و دچار جراحات شدهاند.
در این حادثه، جرم اگرچه بر مدیر و دیگر مسوولان مترتب است و باید مطابق قانون، پاسخگوی قصور خود و اعتماد نادرست بر همکاران سهلانگار باشند، اما یک نکته، بسیار امیدوار کننده و مایه دلگرمیدر نظام حقوق اجتماعی و اداری ما به شمار میآید و آن اینکه، مدیر سهل انگار، مسامحه و گناه خود را میپذیرد و به جامعه احترام میگذارد و با شرمساری و عذر به تقصیر پست خود را ترک میکند و به همه همانندان خود درس میدهد که به ازای گناه باید از دردمندان عذر خواست و تاوان پرداخت و از آسیبدیده و دردمند، طلب پیش نداشت و به عالم و آدم فخر نفروخت و به پشتگرمیها، دلگرم نشد.
دنیای اقتصاد:دلارهای نفتی در دوره رکود تورمی
«دلارهای نفتی در دوره رکود تورمی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حامد قدوسی است که در آن میخوانید؛تولید و صادرات نفت کشور در 6 ماه گذشته در سطحی بالاتر از متوسط سال قبل از آن قرار گرفته است و انتظار میرود که در صورت ادامه روند مثبت مذاکرات هستهای، درآمدهای ارزی دولت در سال جاری به میزان قابل توجهی رشد کند.
سوال مهم این است که در شرایط محدودیتهای مقداری برای عرضه و رکودی که بر بخش تولید حاکم است، شوک مثبت به درآمد ارزی دولت چه پیامدهایی در سطح اقتصاد کلان خواهد داشت؟ آیا درآمد ارزی جدید میتواند کمکی برای رفع کسری بودجه دولت، پرداخت یارانههای بیشتر، حل معضل طرحهای نیمهتمامی مثل مسکن مهر یا پرداخت بدهیهای عظیم دولت به پیمانکاران و مشاوران تلقی شود؟ و کدام یک از این استراتژیها بهینه است و باید توسط دولت انتخاب شود؟
در شرایط رکود تورمی اگر درآمد ارزی به دقت مدیریت نشود، میتواند به شکل مصیبت تورمی جدیدی ظاهر شده و زحمات یک سال اخیر برای کاهش تورم را بر باد دهد. از طرف دیگر نمیتوان از جذابیت سیاسی این درآمدها و نقش بالقوه آنها برای ایجاد تحرک در برخی بخشهای اقتصاد به سادگی گذشت و در مورد آن بحث نکرد.
جواب سوالهای فوق تا حد زیادی وابسته به استراتژی دولت برای مدیریت درآمدهای ارزی است که در یک سطح مجرد میتوان آنها را در چهار مسیر اصلی زیر خلاصه کرد:
۱- تبدیل به ریال از مسیر بانک مرکزی
از زاویه رفع کسری بودجه سادهترین، وسوسهبرانگیزترین و در عین حال پرهزینهترین سیاست تبدیل دلارهای نفتی به بانک مرکزی است. فروش دلارها به بانک مرکزی و دریافت معادل ریالی آن باعث انبساط داراییهای خارجی بانک مرکزی و در نتیجه پایه پولی کشور شده و آتش تورم را مجددا شعلهور میکند. با توجه به اینکه کنترل تورم یکی از اولویتهای سیاستگذاری دولت است به نظر میرسد، این گزینه خطرناک توسط دولت انتخاب نشود.
۲- فروش به بخش خصوصی
دولت میتواند ارزهای نفتی را مستقیما به بخش خصوصی واگذار کرده و معادل ریالی آن را در بودجه به کار بگیرد. این گزینه باعث تغییر در پایه پولی نمیشود و خاصیت تورمزایی ندارد، برعکس با کاهش نرخ ارز (به عنوان یکی از لنگرهای تورم) میتواند تا حدی به کاهش تورم انتظاری کمک کند. این گزینه با سه چالش اصلی برای پیادهسازی روبهرو است: اول اینکه افزایش عرضه ارز باعث افت قیمت تعادلی بازار و دور کردن بازار از قیمتی است که در سالهای اخیر کمابیش تثبیت شده است. محدودیت دوم رفتار تقاضای بخش خصوصی برای ارز است. با توجه به رکود حاکم بر صنایع کشور و شوک منفی به درآمد خانوارها تقاضا برای ارز کاهش یافته است و معلوم نیست که تقاضای خصوصی برای این حجم قابل توجه از دلارهای جدید کافی باشد یا نه؟ نهایتا مشکلات مربوط به تحریمها، انتقال ارز به داخل را پرهزینه کرده و ممکن است این سیاست به همین دلیل غیرعملیاتی باشد.
در صورتی که این مسیر (با فرض رفع موانع قبلی) در عمل قابل اجرا باشد، سوال سیاستی مهم باقیمانده این است که آیا درآمد ریالی باید صرف خلق پروژههای جدید شود (که باعث انبساط تقاضای کل در یک اقتصاد رکودی با موانع طرف عرضه میشود.) یا اینکه صرفا روی مواردی مثل پرداخت بدهی دولت به بانکها و پیمانکاران (درنتیجه تزریق سرمایه کاری جدید به این بخشها) هزینه شود و از ایجاد تقاضای جدید پرهیز شود؟
۳- واردات مستقیم توسط دولت
با توجه به مشکلات انتقال ارز به کشور محتمل است که دولت از بخشی از این ارزها را برای واردات مستقیم کالا و خدمات صرف کند. واردات دولتی احتمالا بین دو شاخه کالاهای مصرفی (برای افزایش انبار کالاهای پایه یا تقویت طرح امنیت غذایی) و کالاهای سرمایهای تقسیم خواهد شد. با توجه به محدودیتهای بخش ریالی بودجه دولت واردات کالای سرمایهای باید بیشتر روی بخشهایی متمرکز باشد که حداقل هزینههای ریالی در داخل را نیاز داشته باشد. ازجمله این موارد میتوانیم به تعمیرات ناوگان هواپیمایی، خرید واگنهای مترو و تکمیل طرحهای توسعه در بخشهایی مثل نفت و گاز و پتروشیمی و برق اشاره کنیم.
۴- ذخیرهسازی ارزهای نفتی
ذخیرهسازی درآمدهای ارزی (در صندوق توسعه ملی، صندوق ذخیره ارزی یا ذخیره به صورت داراییهای خارجی) و نگهداری ارز برای دورههای بعد بخشی از یک سیاست محتمل است. این سیاست هم ذخیره احتیاطی ارز برای دورههای بعدی را ایجاد میکند و هم مصرف دلارها را به زمانهای آتی را که انتظار گشایش تجارت خارجی و واردات فناوری روز و کالای سرمایهای بهرهور، میرود منتقل میکند.
از تحلیل چهار استراتژی اصلی فوق به نظر نمیرسد که شوک ارزی جدید این قابلیت را داشته باشد که ظرفیت مهمی برای توسعه بودجه ریالی عمرانی دولت و در نتیجه ایجاد تحرک مثبت مستقیم در این بخش ایجاد کند. با اینهمه انتخاب سبد بهینهای از چهار مسیر فوق بهگونهای که هم هدف سیاستمدار برای کنترل تورم و کاهش انتظارات تورمی را محقق کند و هم به خروج اقتصاد از رکود کمک کند، نیازمند بحث و گفتوگوی بیشتر بین متخصصان حوزههای مختلف است.
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: