و موقعی که باز این افراد اشعار امام را پیدا میکنند و میخوانند این شگفتزدگی بمراتب بیشتر میگردد، زیرا در این اشعار سخن همه از خرابات و پیر مغان و میو معشوق و از این قبیل است. درست است که همه دیوان و دفتر شعرای پارسیگو انباشته از این اصطلاحات است و هر فردی از علاقهمندان ادبیات کمابیش میداند که مراد از این اصطلاحات مجازی معانی عرفانی و دینی میباشد، مثلا مراد از پیر مغان ـ پیر طریقت، می ـ معرفت الهی، معشوق و محبوب ـ ذات حق، مستی ـ شهود، خال ـ توحید است ولی چون سخن از شعرای قدیم مانند حافظ، مولوی، سعدی و… در میان باشد همیشه بازار این بحث گرم بوده که آیا در همه جا و در همه حال مراد سخنوران همان مقصود عالی است؟ و آیا جایی هم و یا حتی در بیشتر موارد منظور اصلی سراینده همان معنی مادی نیست؟ مشکل اصلی مخالفین این نوع شک و تردید ناآشنایی به تمامی جزئیات روزگار و رفتار این عرفاست و به این دلیل اگرچه خود در این معنی ایمان راسخ دارند، نمیتوانند پاسخ معاندین را به قاطعیت بدهند.
ولی در مورد امام دیگر این نوع شک و تردید مجال ظهور نمییابد و بحث ختم میگردد. حداقل این نکته مسلما ثابت میشود که سخنوری نیز این مجال را داشته که بدون هیچ مراد مادی بر اصل معنوی این اصطلاحات بپردازد و اگر کسی نیز بگوید که این اشعار به تکلف ساخته شده تا همین مقصود که عرض گردید حاصل شود، صمیمیت و صداقت نهفته در کلام امام این نوع شک و تردید را از میان میبرد. مثلا به این غزل توجه فرمایید:
درد خواهم دوا نمیخواهم
غصه خواهم نوا نمیخواهم
عاشقم عاشقم مریض تو ام
زین مرض من شفا نمیخواهم
من جفایت به جان خریدارم
از تو ترک جفا نمیخواهم
از تو جانا جفا وفا باشد
پس دگر من وفا نمیخواهم
تو صفای منی و مروه من
مروه را با صفا نمیخواهم
صوفی از وصل دوست بیخبر است
صوفی بیصفا نمیخواهم
تو دعای منی تو ذکر منی
ذکر و فکر و دعا نمیخواهم
هر طرف رو کنم تویی قبله
قبله قبله نما نمیخواهم
هرکه را بنگری فدای تو است
من فدایم فدا نمیخواهم...
این غزل به این حد از روانی و صافی و سادگی احساسات نمایان میسازد که سراینده هرگز ادعای سخنوری و شاعری ندارد و با اینحال اگر شاعری را پیشه کند هیچچیز کم ندارد.
به این ترتیب امام خودآگاه یا ناخودآگاه از طریق این اشعار در متن و بطن رفتار پارسایانه خود حقیقت اشعار عرفانی را تائید کرد و دامان دفتر و دیوان اسلاف بزرگوار خود را از غبار شک و تردید پاک کرد و از یک ریشه مشترک برخاستن واژههای پارسی و پارسایی را ثابت ساخت.
دوم اینکه امام معظم از این راه به ادبیات پرمایه فارسی ارج گذاشت و با رضایت دادن به تدوین این اشعار اصولا سند اعتبار عالی برای ادبیات در جامعه اسلامی را صادر کرد. این در حالی است که کمتر از شعرای درجه اول در ادبیات فارسی سخنوری را مایه افتخار خود دانستهاند و همیشه روی این نکته تأکید داشتهاند که کلام منظوم برای آنها تنها وسیله بیان اندیشه بوده است. مولانا اقبال که به دلیل بعضی از جزئیات مشترک، امام به اشعار وی توجه داشته است میگوید:
نپنداری که من بیباده مستم
مثال شاعران افسانه بستم
نبینی خیر از آن مرد فرودست
که بر من تهمت شعر و سخن بست
و مسلم است که بیشتر این نوع عذرگوییها در برابر علمای رسمی و دستگاههای سیاسی و وابستگان آن بوده است و با دقت در این نکته میتوان به ارزش بزرگ این عنایت عملی امام خمینی(ره) که خود هم از شمار علمای رسمی و هم رهبر سیاسی بودند، پی برد.
ولی شعر برای امام نقش انتقال اندیشه را هم نداشت، بلکه بیشتر جنبه عاطفی داشته و وسیله گفتوگو با قلب خویش و راز و نیاز با آفریدگار و محبوب ازلی بوده است.
کاتب اشعار امام آقای جلیل رسولی در حاشیه آخرین غزل از دفتر اشعار امام نوشته است: «این صفحه فقط ده ساعت مانده به پیوستن روح مقدس حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی به دست این حقیر قلم شکسته تحریر شد» و آن غزل این است:
غم مخور ایام هجران رو به پایان میرود
این خماری از سر ما میگساران میرود
بلبل اندر شاخسار گل هویدا میشود
زاغ با صد شرمساری از گلستان میرود
محفل از نور رخ او نورافشان میشود
هر چه غیر از ذکر یار از یاد رندان میرود
ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان میرود
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد
روز وصلش میرسد ایام هجران میرود
دکتر رستم وهابنیا - استاد دانشگاه ملی تاجیکستان
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد