برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح پنجشنبه

روزهای سیاه در قاره سبز

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح امروز ایران

برخورد جهادی با مفسدان اقتصادی

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «برخورد جهادی با مفسدان اقتصادی»،«محمود عباس از چه کسی دستور می‌گیرد؟»،«آن‌هایی که نمی‌خواهند توافقی حاصل شود!»،«ریشه نظری سیاه‌نمایی در تنازع بقای نخبگان»،«35 سال دشمنی، 35 سال مقاومت و ایستادگی»،«راز دوم خرداد»،«روحانی تنهای تنهای تنها»،«عراق؛ بیم ها و امیدها پس از انتخابات»،«تصمیمات مخل رقابت»و... که برخی در آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۷۶۷۹۷
برخورد جهادی با مفسدان اقتصادی

کیهان:برخورد جهادی با مفسدان اقتصادی

«برخورد جهادی با مفسدان اقتصادی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می‌خوانید؛اصلاح ساختار و مبارزه با فساد سیستم اداری خواسته مهم مردم در تمامی جوامع و وظیفه مهم و حتمی دولت‌هاست. فرقی هم نمی‌کند که ساختار حاکم از چه نوعی باشد و مرام و مسلک مردمان چه باشد. مهم آن است که در سیستم حاکم بر جامعه، فساد نباشد و مردم تلاش برای ریشه‌کن کردن فساد و کوتاه کردن دست مفسدان از گلوگاه‌های مهم اقتصادی و شریان‌های حیاتی جامعه را در عمل و رفتار مسئولان ببینند و باور کنند که آنها فقط به شعار و وعده بسنده نمی‌کنند.

چند روز قبل که معاون اول رئیس‌جمهور، اعلام کرد دولت یازدهم در مبارزه با فساد شعار نمی‌دهد بلکه عمل می‌کند، بطور طبیعی امید به بهبود اوضاع در دل مردم تقویت شد. این امیدواری به کسانی که دولت یازدهم را برای خدمتگزاری به مردم انتخاب کرده‌ بودند منحصر نیست و هر ایرانی با هر اعتقادی از اینکه دولت مستقر بدنبال مبارزه با فساد است خوشحال و دلگرم می‌شود اما اگر همزمان با این وعده و شعار دلگرم‌کننده، شواهدی حاکی از نفوذ و جولان مفسدان را مشاهده کنند، نه تنها در تحقق وعده مسئولان تردید می‌کنند، بلکه نگران سرمایه‌های مادی و معنوی جامعه می‌شوند که در معرض دستبرد مفسدان قرار گیرد.

یک نمونه از این وضعیت، بحث معوقات بانکی است که دیر زمانی است سبب دغدغه مردم و شعار مسئولان شده است. مردم بارها شنیده‌اند که معوقات بانکی به مرز خطرناکی رسیده است و کسی هم اقدام جدی برای بازستاندن آنها بعمل نمی‌آورد. بانک‌ها عملا اقدام موثری برای استیفای حقوق مردم نمی‌کنند و در نتیجه بدهی‌ بدهکاران روز بروز بیشتر می‌شود. امنیت اقتصادی، امنیت سرمایه‌گذاری و عباراتی از این قبیل عملا دستمایه و بهانه‌ای شده برای حاشیه امن کلان بدهکاران بانکی! نتیجه این روش نامتعارف و غیرقانونی، رشد شتابزده و نگران‌کننده معوقات بانکی است بگونه‌ای که براساس برخی آمارها، حدود یک پنجم نقدینگی در گردش جامعه، اکنون بصورت معوقات بانکی در دست عده‌ای کلان سرمایه‌دار قرار دارد! طرفه آنکه همین آمار هم بصورت صحیح و دقیق اعلام نمی‌شود! در برخی خبرها و گفته‌ها، از صد هزار میلیارد تومان سخن گفته می‌شود! در برخی دیگر از پنجاه هزار میلیارد تومان! این تفاوت شگرف و خیره‌کننده از کجا ناشی می‌شود!؟ آیا اعلام عدد و رقم صحیح و دقیق برای مسئولان سیستم بانکی ناممکن و مشکل است!؟ یا اعلام دقیق آن به دلایلی صلاح نیست!؟ در حالیکه هیچکس نمی‌تواند منکر این موضوع شود که سرمایه بانک‌ها اعم از سرمایه در گردش و معوقات بانکی، سرمایه کشور و سرمایه مردم است، بی‌خبری مردم و دادن اطلاعات ضد و نقیض به آنها چه توجیهی دارد!؟ مردم چگونه شعار دولت، در زمینه مبارزه با مفاسد را باور کنند در حالیکه حتی کسی حاضر نیست صادقانه میزان دقیق دیون بدهکاران را اعلام کند!؟ تازه معلوم نیست اعداد و ارقام متفاوت و مختلفی که اعلام می‌شود، اصل دیون معوقه است یا اصل به اضافه سود بانکی؟ و اگر هر کدام است، آیا در اعلام‌های نوبه‌ای و معمول، سود جدید آن هم محاسبه و اعلام می‌شود؟ وقتی وامی مثل وام ازدواج یا وام کشاورزی و... دارای سود بانکی متعارف و مصوب است و تاخیر در پرداخت سبب جریمه مدیون می‌شود، این پرسش مطرح است که آیا بدهکاران هزار میلیاردی هم جریمه می‌شوند؟ جریمه یک بدهی خرد و هزار میلیارد تومانی در ماه چقدر است و چگونه از بدهکاران مطالبه می‌شود؟

نکته دیگر خود بدهکاران و ترکیب و تعداد آنهاست. اینکه عده‌ای انگشت‌شمار، بخش عظیم ثروت جامعه را در اختیار داشته باشند و علی‌رغم کسب سودهای سرشار ناشی از آن، حتی حاضر نباشند اصل سرمایه مردم را بازگردانند، چه مفهومی دارد؟ اینکه همزمان با تلاش وسیع و عجیب دولت برای انصراف مردم از دریافت مبلغ یارانه، اعلام می‌شود که معادل یارانه یک ماه مردم، در اختیار 25 نفر است، خبر خوشایندی برای سیستم بانکی و نظارتی ماست؟ سال‌ها قبل یکی از مسئولان بلند پایه بانکی در مجلس گفته بود علی‌رغم وجود بدهکاران بزرگ به سیستم بانکی، ترجیح این است که هیچ پرونده‌ای به دستگاه قضایی ارسال و ارجاع نشود! و در مقابل پرسش همراه با تعجب حاضران که پس چگونه می‌خواهید مطالبات و معوقات بانکی را وصول کنید؟ با خونسردی گفته بود، با مهلت دادن به بدهکاران یا بخشش سود یا مشارکت مدیونین، پولمان را وصول می‌کنیم!

اکنون پس از گذشت مدت‌ها از این سخنان عجیب که مخالف صددرصدی قانون است، رشد فزاینده بدهی‌های بانکی خائنانه بودن این نظریه را به خوبی آشکار کرده و نشان داده که جز با قاطعیت در اجرای قانون نمی‌توان امنیت سرمایه‌گذاری و کسب و کار را ایجاد کرد. افزون بر این مماشات تلخ و تاسف‌بار بانک‌ها- که هفته قبل در مصاحبه دادستان کل کشور نیز مورد تاکید و تأیید قرار گرفت- سیستم بانکی، بارها و بارها تسهیلات کلان مالی در اختیار همین بدهکاران قرار داده است! تسهیلاتی که می‌توانست گره‌های ناگشوده مهمی را در مناطق مختلف کشور بگشاید. راستی با یکصدهزار میلیارد تومان، چه کار مهمی در کشور قابل انجام و پیگیری نیست!؟

آیا نمی‌توان آن را سرمایه و دستمایه ارتقاء بهداشت و درمان در مناطق محروم کشور قرار داد؟ آیا نمی‌توان با آن، استانهای مهم و در عین حال محروم را احیاء کرد تا اینگونه شاهد مهاجرت مردم از سر استیصال و درماندگی نباشیم!؟ آیا نمی‌توان با این سرمایه عظیم، به کشاورزی ایران جانی دوباره بخشید و کشورمان را بار دیگر، قطب مهم و صادرکننده محصولات کشاورزی کنیم؟ شکی نیست که بسیاری از مهمترین مشکلات کشور با اختصاص چنین سرمایه‌ای برطرف شده و مردم به عینه طعم عدالت اجتماعی را می‌چشند.

اما متاسفانه نه تنها چنین نمی‌شود، بلکه هر اقدامی برای کوتاه کردن دست این بدهکاران و مدیونان اجتماعی و اقتصادی، از سوی عده‌ای که یا منفعتی در ماجرا دارند یا از درد و رنج محرومان بی‌خبرند با چماق به خطر انداختن امنیت اقتصادی و سرمایه‌گذاری منکوب و سرکوب می‌شود. نتیجه طبیعی این امر تجری و گستاخی بدهکاران است! آنها با این ثروت هنگفت و تکان‌دهنده بر روی هر بازاری که بخواهند تاثیر می‌گذارند. موج درست می‌کنند، شوک و نوسان به بازار وارد می‌کنند و از حاصل آن باز هم فربه‌تر و پروارتر می‌شوند! و تاوان آن را مردم یعنی صاحبان اصلی سرمایه می‌پردازند!

معرفی بدهکاران بزرگ بانکی در این دولت و دولت قبل امری مطلوب است و نخستین قدم حساب می‌شود اما وقتی دادستان کل کشور، صراحتا اعلام می‌کند که نام برخی افراد که بالای هزار میلیارد بدهی دارند در لیست ارسالی دیده نمی‌شود، نباید نگران شد!؟ و نباید اطمینان یافت که این شیوه یعنی معرفی بدهکاران و انتظار شکایت از سوی بانک‌ها، امری ناکافی و حتی ناکارآمد است!؟ وقتی رانت‌ 650 میلیون یورویی پس از مدت‌ها پیگیری یکی از نمایندگان مجلس و نامه‌نگاری‌های وی و مصاحبه و اعلام جزئیات به ناگهان تکذیب می‌شود، باز هم می‌توان منتظر اقدام سیستم بانکی بود؟ تلخ‌تر آنکه باخبر شدیم این رانت- که امروز گفته می‌شود وجه آن پرداخت شده- در اختیار کسی قرار گرفته که خود از بزرگترین بدهکاران سیستم بانکی است! همان کسی که کیهان 2 سال قبل مستندا از نفوذ و سوءاستفاده کلان مالی‌اش خبر داده بود و متاسفانه نه تنها مورد عنایت قرار نگرفت که رانت مورد اشاره را هم بدست آورد و اگر نبود افشاگری و اطلاع‌رسانی نماینده محترم مجلس شورای اسلامی و رسانه‌های حقیقت‌جو، این 650 میلیون یورو نیز از کیسه بیت‌المال رفته بود و به بدهی‌های پیشین او افزوده شده بود!

این همه- که اشاره‌ای گذرا و تلخ به پرونده مفاسد اقتصادی است- نشان می‌دهد که تکلیف قوه قضائیه برای برخورد با موضوع مهم معوقات بانکی بیش از نقش کنونی این نهاد عظیم است و انتظار اعلام و شکایت از سوی بانکها نباید مدعی‌العموم را از نقش و رسالت اصلی‌اش باز دارد. طبیعی است وقتی مدعی‌العموم می‌تواند بعنوان حافظ نظم و امنیت جامعه، کسی را که مرتکب یک جرم ساده و اندک شده مورد تعقیب و مجازات قرار دهد و به حق نیز چنین می‌کند، می‌تواند- و باید- قاطعانه در برابر کسانی که با پررویی و گردن کلفتی دستشان را در کیسه مردم کرده و با ثروت آنها امنیت اقتصادی و اجتماعی و حتی بعضا سیاسی‌اشان را تهدید می‌کنند، برخورد کند یقینا اگر چنین برخوردی از سوی قوه قضائیه با قاطعیت و درایت و بدون تفاوت و تبعیضی انجام شود، در اندک زمانی، آب رفته به جوی بازمی‌گردد و کسی جرات تطاول و درازدستی به مال و ثروت مردم را پیدا نمی‌کند.

جمهوری اسلامی:محمود عباس از چه کسی دستور می‌گیرد؟

«محمود عباس از چه کسی دستور می‌گیرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛اخبار رسیده از فلسطین اشغالی حاکی است "محمود عباس" رئیس حکومت خودگردان فلسطین در اظهاراتی سخیف و در راستای توطئه آتش افروزی برای فتنه میان شیعیان و اهل سنت گفته "شیعیان به دنبال اشغال منطقه هستند و ایران درصدد فتنه در جهان اسلام است." وی در ادامه این اظهارات وقیحانه افزوده است: "شیعیان مدعی هستند که اسرائیل به دنبال تجزیه کشورهای اسلامی است و بزرگترین دشمن به حساب می‌آید، ولی فتنه شیعیان از اسرائیل خطرناکتر است." وی افزوده است: "ما به عنوان یک کشور مسلمان تاکنون موضعی را در این باره اتخاذ نکرده بودیم، زیرا از آرامش در منطقه حمایت کرده و به دنبال تشکیل یک امت واحده در بین کشورهای مسلمان هستیم!"
بدون شک درصورت صحت انتساب این اظهارات به محمود عباس که علیه شیعیان و یکی از اصلی‌ترین حامیان واقعی آرمان فلسطین و پشتیبانان و خط مقاومت علیه رژیم صهیونیستی است، باید آن را مأموریتی جدید که در پی شکست خط سازش به عهده او گذاشته است دانست. در این میان، سؤال مهم‌تر اینست که او برای اجرای این مأموریت و شعله‌ور کردن فتنه علیه جهان اسلام در چنین زمانی، از چه کسی دستور گرفته است؟

برای یافتن پاسخ، کافی است شرایط حساس زمانی و اوضاع خطیر منطقه‌ای مورد بررسی قرار گرفته و جایگاه آقای محمود عباس معروف به "ابومازن، در مسیر تحقق خواسته‌های رژیم صهیونیستی مورد ارزیابی واقع شود.

این اظهارات درست در زمانی مطرح می‌شود که خط سازش در هفته‌های اخیر عملاً به بن‌بست رسیده و ملت مظلوم فلسطین با دست خالی ولی با ا راده‌ای پولادین توانسته خط سازش با دشمن صهیونیستی را کور کرده و قطار حامل سازشکاران را متوقف نماید. از این رو عملاً محمود عباس دیگر نمی‌تواند مدعی نمایندگی ملت فلسطین شود و خود را مسئول مذاکره با رژیم صهیونیستی معرفی نماید، مذاکره‌ای که برای پایمال کردن حقوق ملت فلسطین و لگدکوب نمودن آرمان فلسطین طراحی شده است. بدین ترتیب باید برای محمود عباس مأموریتی جدید و کارکردی نوین تعریف کرد. اظهارات اخیر محمود عباس را باید نشانه مأموریت تازه وی در چارچوب فراهم ساختن هیزم برای آتش فتنه مشترکی دانست که آمریکا، رژیم صهیونیستی و سلفی‌ها در جهان اسلام برافروخته‌اند.

قطعاً این هنر نیست که رژیم خودگردان در زمینه شیعه‌ستیزی فعال شده و همراه با تروریستهای سلفی به پیاده کردن توطئه آمریکا و رژیم صهیونیستی بپردازد، بلکه هنر اینست که همدوش ملت فلسطین و ملت‌های مسلمان در مقابل اهداف پلید و غاصبانه رژیم صهیونیستی ایستادگی کرده و از مقاومت، وحدت و یکپارچگی امت اسلامی در قبال دشمنان حمایت کند. اظهاراتی از این دست هرگز افتخاری برای محمود عباس نخواهد بود. بلکه پرده از مأموریت جدیدی بر می‌دارد که آمریکا و رژیم صهیونیستی در پی بیداری اسلامی و برای منحرف کردن آن، به تروریستهای سلفی واگذار کرده بودند و اکنون با شکست آنان در عرصه سوریه، عراق و لیبی به دنبال هزینه کردن از ملت فلسطین و بارکشی از رهبری خود خوانده حکومت خودگردان هستند.

بدون شک محمود عباس و حامیان او این بار نیز مرتکب خطای فاحش دیگری شده‌اند و نمی‌توانند مسیری را که تروریست‌های تا بن دندان مسلح سلفی که به حمایتهای مالی، سیاسی و نظامی آمریکا، اسرائیل، عربستان، قطر، ترکیه و مصر مستظهر هستند و در پیمودن آن ناکام ماندند، مجدداً احیاء کنند. قطعاً توطئه‌ای که صهیونیستها و دشمنان اسلام به تنهایی قادر به اجرای آن نبوده و سخنانی که آمریکائیها جرأت بر زبان راندن آنرا نداشتند، امروز افرادی همچون ابومازن که تاریخ مصرفشان به پایان رسیده بر زبان جاری می‌کنند که البته در جهان اسلام محلی از اعراب ندارند. طبعاً از افرادی که به پایان خط رسیده‌اند توقعی جز این نیست که پایان حیات سیاسی خود را به آتش کشیده و تیر خلاص را به مغز خود شلیک کنند. آیا براستی از خط سازش و سازشگران، جز این توقعی وجود دارد که بیش از پیش خود را بازیچه و ملعبه دشمنان امت اسلام قرار داده و پرونده سیاه خود را تکمیل‌تر کنند؟!

آیا از فردی که از 20 سال پیش تاکنون بی‌وقفه به صهیونیستها امتیاز داده و خود را به شرکای اصلی جنایات آنها تبدیل کرده‌اند، انتظار دیگری می‌رود؟ کسانی که ننگ فعال کردن روند سازش با صهیونیست‌ها و خیانت به آرمان فلسطین را بر پیشانی خود دارند و نشان داده‌اند که تصمیم دارند تا ابد در زمین صهیونیست‌ها بازی کنند، نمی‌توانند از این مسیر برگردند. طبیعی است که از فرد تاریخ مصرف گذشته‌ای که با پشت کردن به آرمان فلسطین و نادیده گرفتن حقوق ملت مظلوم آن، جمله ننگین و نکبت بار "امنیت اسرائیل، امنیت ماست" را بر زبان جاری کرده، نمی‌توان انتظار دیگری داشت.

اکنون حتی برای دیگرملتهای جهان نیز اثبات شده که محمود عباس و تشکیلات تحت رهبری او، نقش محوری در ادامه سلطه اسرائیل بر فلسطین اشغالی و حملات صهیونیست‌ها به نوار غزه ایفا می‌کنند. علاوه بر این، فساد مالی محمود عباس و اطرافیانش بر کسی پوشیده نیست. محمود عباس، با دارا بودن چند هتل 5 ستاره، سه کارخانه بزرگ در آمریکا و میلیونها دلار دارایی و سکونت دو پسر میلیونرش در آمریکا نمی‌تواند خود را از علامت سؤال‌های متعددی که مردم فلسطین بر روی او گذاشته‌اند خلاص نماید. به همین دلیل است که او تعهد کرده در آخرین روزهای حیات سیاسی خود مأموریت دیگری را انجام دهد و رضایت بیشتر اربابان خود را به دست بیاورد.

سخنان ضد شیعی محمود عباس امروز نه تنها از دید شیعیان بلکه از نگاه مسلمانان اهل سنت نیز به عنوان خیانتی بزرگ و اقدامی مزدورانه در جهت ایجاد اختلاف مورد نظر صهیونیست‌ها میان امت اسلامی تعریف می‌شود که فقط دشمنان اسلام از آن بهره‌برداری می‌کنند. از این رو انتظار می‌رود ملت فلسطین در واکنشی مناسب به اظهارات محمود عباس، وی را بیش از پیش طرد کنند و اجازه ندهند بیش از این آرمان فلسطین را بازیچه خود قرار دهد.

رسالت:ریشه نظری سیاه‌نمایی در تنازع بقای نخبگان

«ریشه نظری سیاه‌نمایی در تنازع بقای نخبگان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی‌حیدری است که در آن می‌خوانید؛قضیه تنازع نخبگان... نخبگان این جامعه، در مناقشات بی‌پایان خود، مردم خویش را ناامید و فرسوده می‌کنند. بدتر آن که در رقابت بی‌پایان آن‌ها، برآمدن نسل جدید نخبگان با دشواری مواجه شده است. با وضع غریبی مواجهیم. در حالی که توقع بود تا نخبگان جامعه، بیش از سایرین، یکدیگر را تحمل کنند و راه رسم سخن گفتن و سخن شنودن را بدانند و مراعات کنند، در برنامه‌های «مناظره» و «زاویه» و «هفت» و «نود» این نخبگان هستند که به جان هم می‌افتند و حتی نقاط قوت یکدیگر را نادیده می‌گیرند تا با سهولت بیشتری یکدیگر را از گردونه رقابت حذف کنند. این کاری است که به آن «سیاه‌نمایی» اطلاق گردید.

در این دشواری، غیر از افراد و خلقیات آنان، آنچه مشکل ایجاد کرده است، ساختار تقسیم کار در این جامعه است که برای حضور این همه نخبه مهیا نبوده است.

رقابت سختی میان نخبگان سیاسی و علمی و سینمایی و ورزشی و... در جریان است، و برنامه‌های تلویزیونی مذکور، تنها نمونه‌ای از این رقابت هستند. رقابت بر سر انواع مشاغل و انواع پست‌های سازمانی، صورت مسئله عمومی‌تر این معضل است.

به نظر می‌رسد که ما با یک پیکره عظیم نخبگان علمی و فنی و تجربی مواجهیم که هر یک خواهان تارک‌نشینی‌اند، و سازمان تقسیم کار اجتماعی در این جامعه برای تقسیم موقعیت‌ها میان این همه نخبه آماده نشده است.
ریشه‌یابی قضی هتورم نخبگان، یک روند جهانی و در عین حال، بی‌سابقه بوده است. منتها جامعۀ ما به موازات این روند جهانی، به دلیل فوران انگیزه‌های انقلابی با شتاب بیشتر، دست‌خوش جهش آموزشی و نخبه‌پروری بوده است.

ناگهان در شهری مانند تهران، تراکمی از نخبگان علمی و فنی و تجربی کنار هم جمع آمده‌اند که شاید به ناچار، و در خلأ ضوابطی که پاسخگوی تنسیق مناسبات این حجم از نخبگان باشد، برای اثبات خود، یا تأمین موقعیت اقتصادی و سیاسی برازنده خویش، اسیر «سیاه‌نمایی» های غیر لازم، با سطح خشونت بالا می‌شوند. رقبایی که برای فتح یک سمت، نقاط قوت یکدیگر را مورد بی‌احترامی قرار می‌دهند و برای اسقاط دیگری، نقاط قوت را هم سیاه می‌نمایانند.
البته این، فقط وضع و حال ما نیست. فستیوالی از جوامع امروز، صحنه رویارویی، خصوصاً رویارویی مشحون از خشونت نمادین نخبگان است.

در یک بیان کلی، ریشه قضیه در آن است که جایگاه‌های اندکی برای نخبگان هست، و خواستاران بسیاری برای هر کرسی مترصدند. در این شرایط، آن چه می‌تواند چنین رقابتی را ختم به خیر کند و از تنازع بقای بی‌رحمانه جلوگیری نماید، تجدید ساختار «تقسیم کار» اجتماعی است. طوری که بتواند روند توسعه جامعه را به سمتی بکشد که جایگاه‌های تازه‌ای برای گروه‌ها و رده‌های پیشرو تدارک ببیند.

رقابت‌های انسانی در قلمروهایی با منابع محدود، به رغم رقابت‌های سایر انواع، می‌تواند وجه مسالمت‌آمیزی به خود بگیرد. انسان‌ها می‌توانند با تقسیم تخصص‌ها و به رسمیت شناختن نقاط قوت یکدیگر، به «تقسیم کار» دست یابند. تقسیم کار یک راه حل انسانی و متمدنانه برای رقابت‌های ویرانگر است؛ و وقتی رقابت‌ها به خشونت گرایش می‌یابد، هنگامی است که جایگزین فرهنگی تنازع بقا تسهیل نمی‌شوند و در این شرایط، شیوه‌های تهاجمی راندن حریف از میدان در جامعه تداول می‌یابد.

برهان
اعضای یک اجتماع، هر قدر به هم همانندتر باشند، رقابت بین آن‌ها شدیدتر است. آنان چون دارای نیازهای همانند هستند و هدف‌های همانندی را دنبال می‌کنند در همه جا رقیب یکدیگرند.

تا زمانی که منابع در دسترس رقبا بیش از نیاز آن‌هاست، می‌توانند در کنار هم به زندگی ادامه دهند؛ اما اگر شمارشان افزایش یابد و این افزایش به حدی باشد که همه نتوانند به اندازه‌ اشتها به منابع کمیاب دست یابند، در این صورت، جنگ آغاز می‌شود، و هر قدر ناکافی بودن منابع، حادتر، جنگ نامبرده سهمگین‌تر خواهد بود.

اما اگر افراد موجود در کنار هم از انواع متفاوتی باشند وضع به کلی فرق می‌کند. از آن جا که شیوه‌ معاش این گونه موجودات با هم فرق دارد، به طور متقابل مزاحم هم نیستند؛ یعنی آن چه منابع یک دسته است، هدف دسته‌ دیگر نیست. پس، فرصت‌های تعارض و برخورد کاهش می‌یابد، و هر قدر این انواع یا اقسام موجودات از هم دورتر باشند میزان این کاهش بیشتر است.

آدمیان نیز تابع همین قانون‌اند. در یک شهر واحد، حرفه‌های متفاوتی می‌تواند وجود داشته باشد، بدون آن که هر کدام از آن‌ها بخواهند به طور متقابل به هم آسیب برسانند، زیرا، موضوع این حرفه‌ها فرق می‌کند. سرباز در جست و جوی افتخارات نظامی است، معلم دنبال مرجعیت اخلاقی، سیاستمدار دنبال قدرت، سرمایه دار دنبال ثروت و دانشمند دنبال آوازه‌ علمی؛ پس، هر کدام از آن‌ها می‌تواند به هدف‌اش برسد، بدون آن که مانع رسیدن دیگران به هدفشان شود. حتی، در مواردی که نقش‌ها تا این حد هم با یکدیگر فرق ندارند چنین است. چشم پزشک، رقیب روان‌شناس نیست، یا کفاش رقیب کلاه دوز، یا بنا رقیب نجار، یا فیزیک‌دان رقیب شیمی‌دان، و مانند این‌ها. این‌ها چون خدمتشان متفاوت است می‌توانند در کنار هم به فعالیت مشغول باشند. ولی، هر چه نقش‌ها به هم نزدیک‌تر شود، نقاط برخورد با هم بیشتر خواهد شد، و در نتیجه، صاحبان این نقش‌ها در شرایطی قرار می‌گیرند که با هم مبارزه کنند.

از آن جا که در چنین موردی، آن‌ها با وسایل متفاوت به دنبال برآوردن نیازهای واحدی هستند، ناچار در صدد بر می‌آیند که در کار هم مداخله کنند و همدیگر را از میان بردارند. هرگز دیده نمی‌شود که دادرس قضائی با سرمایه‌دار صنعتی رقابت کند، ولی، بستنی‌فروش و نوشابه‌فروش چرا، یا کتان باف و ابریشم باف یا شاعر و موسیقی‌دان، اغلب می‌کوشند جای یکدیگر را بگیرند؛ انبوه مهندسان عمران و الکترونیک و اطباء که طی این سال‌ها به وفور فارغ‌التحصیل شده‌اند، و به نقش واحدی می‌پردازند، دیگر تکلیفشان روشن است؛ یعنی، در صورتی که تعدادشان زیاد باشد چاره‌ای ندارند، جز این که به ضرر دیگری به سودی برسند.

پس، اگر این نقش‌های متفاوت را به شکل رشته‌هایی از یک تنه در نظر بگیریم در شاخه‌های خارجی این تنه‌ واحد، مبارزه در حداقل است و هر قدر به داخل و مرکز کانونی آن‌ها نزدیک‌تر شویم، رقابت و مبارزه نیز بیشتر می‌شود. نه تنها در داخل شهر چنین است، بلکه در تمامی پهنه‌ جامعه نیز وضع به همین منوال است. مشاغل و حرفه‌های همانندی که در نقاط متفاوت قرار دارند هر قدر به هم همانندتر باشند بیشتر رقیب هم خواهند بود. مگر این که دشواری‌های ارتباط و حمل و نقل میدان عمل آن‌ها را محدود کند، که این احتمال در دنیای امروز یکسره منتفی است.

رقابت اگر بین افرادی باشد که پراکنده و از وجود هم بی‌خبرند، تنها عامل جدایی بیشتر در بین آنها خواهد شد. اگر این افراد در فضاهای گسترده جهانی یا در محیط شبکه نامحدود و اینترنت به ایفای نقش بپردازند، در پی این رقابت، از هم خواهند گسیخت و نتیجه گسترش رقابت گسیختگی و فروپاشی اجتماعی بیشتر خواهد بود؛ اما اگر حدودی برای قلمرو زندگی آنها وجود داشته باشد که نتوانند از آن خارج شوند، در این صورت، یا می‌کوشند تا دیگری را از سر راه بردارند، یا به یک شیوه انسانی‌تر و مسالمت‌آمیزتر خواهند کوشید تا نحوه‌ وجود خود را تغییر دهند و تعدیل کنند؛ به این شیوه انسانی‌تر اخیر می‌گویند «تقسیم کار اجتماعی» که مستلزم چهارچوب اخلاقی برای تعیین میزان تعدیل فردیت‌هاست. این، یک نحو حکمت عملی لازم برای مشارکت کنندگان حاضر در جامعه است.

«تقسیم کار اجتماعی» چیزی است که ضمن ایجاد تقابل، وحدت هم پدید می‌آورد؛ عاملی است برای هم‌گرایی فعالیت‌هایی که از این راه، از یکدیگر متمایز می‌شوند یعنی، جداشده‌ها را به هم نزدیک می‌کنند. از آنجا که رقابت نمی‌تواند عامل ایجاد این رفق و قرابت باشد، لازم است که قرابت مذکور پیش از رقابت وجود داشته باشد؛ لازم است که افراد درگیر در مبارزه پیش از این کار با هم همبسته باشند و این همبستگی را احساس کنند، یعنی همه عضو یک جامعه باشند.

به همین دلیل، در جایی که این نوع احساس همبستگی بسیار ضعیف است و نمی‌تواند در برابر تأثیر پراکنده ساز رقابت بایستد، رقابت آثار دیگری جز تقسیم بیشتر کار پدید می‌آورد. در سرزمین‌هایی که در آنها، به دلیل تراکم بالای جمعیت، معیشت دشوار است، مردم به جای تخصص یافتن بیشتر، برای همیشه یا به طور موقت از جامعه کنار می‌کشند؛ یعنی به مناطق دیگری مهاجرت می‌کنند یا به گوشه زیست اینترنتی پناه می‌برند.برای آنکه دریابیم که غیر از این نمی‌تواند باشد کافی است توضیحات بالا را در نظر بگیریم و دریابیم که ماهیت «تقسیم کار اجتماعی» چیست.

«تقسیم کار اجتماعی» عبارت است از جدا کردن نقش‌هایی که تا آن لحظه مشترک بوده‌اند. برای آنکه در چنین شرایطی، یک نقش معین بتواند، چنان که تقسیم کار اقتضا می‌کند، به دو نقش دقیقاً مکمل یکدیگر تقسیم شود، ضرورت کامل دارد که دو جزء تخصص‌پذیر، در تمامی مدتی که این نوع جدایی صورت می‌گیرد، در ارتباط دائم با یکدیگر باشند: برای آنکه عناصر نقش بسیط‌تر، به درستی میان نقش‌های تخصصی‌تر تقسیم شوند، نیاز به یک ساز و کار پویای اخلاقی هست. مقصود این است که پیوستگی مادی مردم در جامعه، در صورتی می‌تواند عامل پیدایش پیوندهایی از جنس تقسیم کار شود که پیوندهای معنوی به آنها ضمیمه شوند.

اگر روابطی که در دوره‌ گسترش نخبگی در جامعه شروع به برقرار شدن می‌کنند تابع قاعده‌های منضبط اخلاقی نباشند، اگر اقتدار معتبری در کار نباشد که در کار تعدیل و تنظیم منافع افراد دخالت کند، به نوعی آشوب و بی‌نظمی خواهیم رسید که هیچ گونه نظم و سامان تازه‌ای از دل آن بیرون نمی‌آید. امروز و در دهه دوم قرن بیست و یکم که هم دولت‌ها و حاکمیت قانون رو به ضعف و زوال نهاده و هم انضباط اخلاقی در یک محیط فرار اینترنتی رنگ باخته است، حاصل، شخصیت‌هایی هستند که یا به کلی از جامعه منزوی می‌شوند، یا به نحو بی‌رحمانه‌ای برای اثبات خود به اسقاط دیگران روی می‌آورند (همراه با اقتباس آزاد از امیل دورکیم).

قدس:عراق؛ بیم ها و امیدها پس از انتخابات

«عراق؛ بیم ها و امیدها پس از انتخابات»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر محسن پیرهادی است که در آن می‌خوانید؛بعد از اعلام نتایج انتخابات پارلمانی عراق مشخص شد که سه گروه نزدیک به نوری مالکی، صدر و حکیم توانسته اند در رأس حرم انتخابات قرار گیرند.

این نتایج تقریباً می تواند ترکیب آینده دولت را مشخص کند، بخصوص آنکه برخی از گروه‌ها مانند: ائتلاف المواطن به رهبری سید عمار حکیم رئیس مجلس اعلای اسلامی عراق نیز اعلام کرده است با دور سوم نخست وزیری نوری مالکی مخالف نیست.

اما جدای از اینکه چه کسی دولت آینده عراق را تشکیل خواهد داد، برگزاری انتخابات مجلس این کشور و حضور 36 گروه از 200 تشکل و جریان سیاسی در سه طیف بزرگ قومی مذهبی نشان می دهد، مردم عراق که از خشونت و تروریسم خسته شده اند، به دنبال ایجاد آرامش بااستفاده از یک روند دموکراتیک هستند.

در این میان متأسفانه برخی کشورهای منطقه که به نیابت از غرب در منطقه فعالیت می کنند، می کوشند با کنار زدن گروه های فعال سیاسی و تحریک تروریستها، فضا را برای شکل گیری یک دولت قدرتمند و بدون حاشیه مشوش کنند. این کشورها به دلیل اینکه می دانند نتایج انتخابات در منطقه هیچ گاه به نفع آنها نخواهد بود، همت خود را به کار بسته اند تا از هر راه ممکن فضای آرامش از کشور زخم دیده عراق دور شود، چرا که منافع آنها در یک محیط نا امن و مغشوش تأمین می شود و این در واقع همان خواست کشورهای غربی در منطقه است.

انتخابات عراق اما به روشنی بیانگر خواست مردم برای ایجاد آرامش در این کشور است و به همین دلیل است که با وجود همه تهدیدها، حضور خوبی در انتخابات داشتند.

دولت آینده عراق هم می تواند از این ظرفیت و حمایت مردم استفاده کند، اما باید در نظر داشت که دولت بعدی سوای این که چه کسی ریاست آن را برعهده داشته باشد، با چالشهای جدی مواجه است که مهمترین آنها دخالتهای خارجی و وجود پدیده تروریسم است.

دولت آینده باید بتواند در چارچوب یک توافق نانوشته، ضمن مبارزه جدی با گروه های تروریستی، نسبت به سرکوب جدی آنها اقدام کرده و البته در این راه از فشارهای برخی گروه های داخلی و کشورهای خارجی بکاهد.

مشکل دیگر دولت عراق، کنترل برخی مناطق داخلی مدعی خودمختاری در شرق این کشور است و این درحالی است که مقامهای اقلیم کردستان، فروش نفت این منطقه را بدون اطلاع و کسب اجازه از بغداد، حق خود می‌دانند اما دولت مالکی معتقد است، بر اساس قانون اساسی این کشور، دولت اقلیم کردستان که ریاست آن را مسعود بارزانی بر عهده دارد، حق ندارد به طور مستقل اقدام به فروش نفت کند و پول نفت فروخته شده، باید به خزانه دولت مرکزی برود.

البته نوری مالکی پس از اعلام نتایج رسمی انتخابات پارلمانی عراق در نشستی خبری اعلام کرد که «ما آماده‌ایم تا دستمان را به سوی همه دراز کنیم»، اما او در ادامه تأکید کرده است که به درخواستهای کردها و بقیه جریانهای سیاسی کشور در صورتی که قانون اساسی با آن موافقت کند، فوری پاسخ داده می شود. او در واقع تأکید کرده است که قرار نیست خارج از چارچوب قانون با کردها برخورد کند و قانون هم درباره موضوعاتی مانند فروش نفت کاملاً روشن است، بنابراین باید انتظار داشت که اختلافات بین اقلیم کردستان و دولت مرکزی عراق همچنان باقی بماند.

بخصوص آنکه دولت مالکی چندی پیش به دلیل مذاکرات مستقل دولت اقلیم با برخی شرکتهای نفتی و همین‌طور با دولت ترکیه، بودجه این اقلیم را که بشدت به آن نیازمند است، قطع کرده و باعث ایجاد مشکلات جدی برای آن شده است تا آنجا که حتی حقوق کارمندان این منطقه نیز به دشواری پرداخت می شود.

موضوع بعد در عراق حجم گسترده کمکهای مالی و تسلیحاتی به تروریستها از جانب برخی کشورهای منطقه است. این موضوع باعث شد تا بخشهایی از این کشور تحت نفوذ جدی تروریستهای موسوم به داعش و امثال آن قرار گیرد که همین موضوع به یک چالش جدی برای دولت عراق بدل شده است.

دولت عراق باید بتواند این گروه ها را کنترل و سرکوب کرده واز گسترش آنها جلوگیری کند و این مسأله ای نیست که بسادگی بتوان بر آن فایق آمد، چرا که این گروه ها بشدت پراکنده و نامنظم هستند و به عملیاتی دست می زنند که دارای نقشه خاص نظامی نیست.

در کنار همه این موارد، دولت آینده که احتمالاً یک دولت شیعی خواهد بود، با مشکل اصلاح ساختارهای صنعتی و تولیدی عراق که در جنگهای گذشته تخریب شده اند، مواجه است و لازم است انرژی و هزینه خود را صرف این موارد کند تا اقتصاد ناپایدار عراق را سامان بخشد.

همه این موارد روزهای سختی را پیش روی دولت آینده قرار خواهد داد که عبور از آن قطعاً چندان ساده نخواهد بود، اما اگر دولت بتواند حتی بخشی از آرامش را در فضای سیاسی حاکم کند قطعاً گام مؤثری در روند دمکراتیزه کردن عراق برداشته است .در این صورت به الگویی برای برخی کشورهای منطقه که هنوز با دیکتاتوری و پادشاهی اداره می شوند، بدل می شود و اتفاقاً این مسأله برای این کشورها بسیار سخت و نگران کننده است.

اما دولت عراق برای انجام این کارها با وجود همه مشکلاتی که برشمردیم، از یک پشتوانه عظیم مردمی برخوردار است که سوای اینکه به چه کسی رأی داده اند، با حضور در انتخابات، حل مشکلات کشور را از یک راهکار دموکراتیک خواستار شده اند. آنها قانون گرایی را می پسندند و این همان چیزی است که نوری مالکی پیروز از آن صحبت می کند.

اگر دولت آینده در اختیار نوری مالکی یا گروه نزدیک به او قرار گیرد، قطعاً می تواند حساب ویژه ای روی سرمایه اجتماعی عراق باز کند و با اقدامهای قاطعانه و نرم، راه حل مشکلات کشور را پیدا کند.

سیاست روز: آن‌هایی که نمی‌خواهند توافقی حاصل شود!

«آن‌هایی که نمی‌خواهند توافقی حاصل شود!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛آنهایی که منافعشان در افزایش تنش در موضوع هسته‌ای ایران است. چه سودی می‌برند؟ این افراد و گروه‌ها در هر دو طرف وجود دارند؟ نوع و جنس رفتارهای آنها در هر دو طرف قابل مقایسه است؟ هدف آنها در افزایش تنش‌ها چیست؟ آنها در این جریان سود مادی می‌برند؟ پس نقش آنهایی که اصرار بر به توافق و برقراری رابطه با آمریکا دارند چیست؟

هر از گاهی دیده می‌شود، برخی مسئولان کشور به ویژه در دولت و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای کشورمان سخنانی درباره مخالفان مذاکرات و آنهایی که منافعشان در گرو افزایش تنش‌هاست، گفته می‌شود.

معمولا هم این سخنان با طعنه و دوپهلو است. یعنی روشن و مشخص نیست که روی سخن آنها طرف مقابل است، یا باید آنها را در داخل کشور خودمان جست وجو کرد.

وزیر امور خارجه کشورمان در گفت‌وگو با هفته‌نامه «نیویورکر» در همین زمینه گفته است؛ «ممکن است توافق طاقت‌فرسا باشد، بیش از هر چیز به واسطه این که کسانی نمی‌خواهند توافقی حاصل شود، کسانی که منافعشان را در تقابل و عدم اعتماد بیشتر جست وجو می‌کنند.»

البته این سخن صحیح است. کسانی هستند که منافعشان در افزایش تنش است، اما این که افراد در کدام طرف قرار دارند، مهم است.

افراد، شخصیت‌ها و کشورهای زیادی را می‌توان نام برد که از توافق ایران و ۱+۵ بر سر موضوع هسته‌ای متضرر می‌شوند و از منافع و سودشان کاسته می‌شود. آمریکا با سیاست ایران هراسی در منطقه و جهان، سعی می‌کند علاوه بر یارگیری در دنیا، با فروش سلاح‌های تولیدی خود سود سرشاری را عاید کارخانه‌های تولید سلاح کشورش کند.
مهمترین دلیل این که آمریکا بر سر موضوع ساده‌ای مانند برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران سال‌هاست، همچنان به مذاکره ادامه داده است و نمی‌خواهد به توافق بینجامد، همین است.

توافق ایران و غرب بر سر موضوع هسته‌ای، شاید پایانی باشد بر سوژه ایران هراسی در منطقه و دنیا، اما آنگاه بهانه‌ای برای حضور نظامی در منطقه برای دفاع از همپیمانانش نخواهد بود. هر چند آمریکایی‌ها پس از توافق احتمالی با ایران بر سر مسائل هسته‌ای، بهانه‌ای دیگر می‌تراشند و البته پیش از این هم و قبل از آن که موضوع هسته‌ای حل شود، بهانه‌های خود را آغاز کرده‌اند. موضوع پیشرفت‌های نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران به ویژه در حوزه موشکی از همان دست بهانه‌هایی است که آمریکایی‌ها آن را دستاویز دیگری قرار داده‌اند.

گرچه حضور و بازدید فرمانده کل قوا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از پیشرفت‌های موشکی نیروهای مسلح به ویژه سپاه پاسداران پیام روشن و قاطعی به زیاده‌خواهی‌های آمریکایی‌ها درباره موشک‌های ایران بود. این بازدید که با رضایت ایشان از این پیشرفت‌ها همراه بود، نشان داد که این موضوع به هیچ عنوان قابل مذاکره با دشمن نیست.

اگر بخواهیم از دیگر افراد و گروه‌ها و کشورهایی که نگران به توافق رسیدن ایران و ۱+۵ بر سر موضوع هسته‌ای هستند، سخن بگوییم، رژیم صهیونیستی است. این رژیم همواره مخالف مذاکره و توافق احتمالی بوده است.

چرایی آن هم روشن است. جمهوری اسلامی ایران از صدر تا ذیل، مخالف این رژیم جعلی است. این رژیم، ایران را مانعی بزرگ برای دستیابی به اهداف پلید خود در منطقه می‌داند به همین خاطر هیچگاه مایل نخواهد بود که ایران با غرب و آمریکا به نتیجه‌ای برسد که باهث شود رژیم صهیونیستی خود را از این بابت متضرر بپندارد، برای همین خاطر همواره در روند مذاکرات فشار وارد می‌کند و با کارشکنی‌های خود سعی دارد تا اخلال ایجاد کند.

برخی کشورهای عربی منطقه نیز به خاطر برخی مسائل از جمله نفوذ و تأثیر جمهوری اسلامی ایران درکشورها و مردم منطقه از توافق ایران و آمریکا واهمه دارند. محور قرار گرفتن جمهوری اسلامی ایران در بیداری اسلامی کشورهای منطقه، نقطه‌ نگرانی آنهاست. چراکه وحشت دچار شدن به بیداری اسلامی خواب را از چشمان سران آنها ربوده است.

شاید در این میان روسیه نیز از توافق نهایی ایران و غرب واکنش خوشایندی نداشته باشد. روسیه ظرفیت‌های زیادی برای به توافق رسیدن بر سر موضوع هسته‌ای ایران دارد، اما تاکنون از این ظرفیت‌ها استفاده نکرده است. حتی این کشور هنگامی که پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل رفت، آن را وتو نکرد و به آن رأی مثبت داد.

روسیه در این شرایط آسان‌تر می‌تواند به عنوان یک کشور قدرتمند، با جمهوری اسلامی ایران روابط اقتصادی و سیاسی بیشتری برقرار سازد تا زمانی که ایران و غرب مشکلات خود را حل کنند. آنگاه دیگر جایی برای نقش‌آفرینی روسیه در ایران نخواهد بود و یا در کمترین سطح خود اتفاق خواهد افتاد.

اما در داخل کشور، برخی افراد، شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی هستند که نگران نتایج مذاکرات و دستاوردهای آن هستند. آیا آنها را می‌توان به عنوان کسانی نام نهاد که منافعشان در گرو افزایش تنش و به نتیجه نرسیدن مذاکرات است؟

اگر چنین تحلیل و ادعایی درست باشد، پس در مقابل، این تحلیل را هم باید درست بدانیم که کسانی و افرادی در داخل هستند که منافعشان در گرو برقراری روابط با آمریکا و غرب و توافق نهایی بر سر موضوع هسته‌ای ایران است.

پایان این نوشتار را اینگونه به نقل از رهبر معظم انقلاب می‌نویسم که فرموده‌اند؛ «در دیدگاه آمریکایی‌ها گفت‌وگو به معنای مذاکره برای رسیدن به راه‌حل منطقی نیست. از نظر آمریکایی‌ها گفت‌وگو به معنای وادار کردن طرف مقابل برای قبول حرف آنهاست. بنابراین ما همواره این نوع گفت‌وگو را تحمیلی می‌دانیم و جمهوری اسلامی ایران نیز زیر بار تحمیل نمی‌رود.»

وطن امروز:خدای خرمشهر از پس آزاد کردن حمص هم بر می‌آید،به دشمن چراغ سبز نشان نده!

«خدای خرمشهر از پس آزاد کردن حمص هم بر می‌آید،به دشمن چراغ سبز نشان نده!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن می‌خوانید؛ نه که نام عملیات آزادسازی خونین‌شهر «الی بیت‌المقدس» بود، در آستانه سی و دومین سالگرد این عملیات، روزگار روی خوشش را به «جبهه فراملی مقاومت» نشان داد و این‌بار شهر فوق‌استراتژیک «حمص» از لوث وجود تروریست‌های مورد حمایت آمریکا و اسرائیل پاکسازی شد. اگر دیروز خرمشهر آزاد شد و امروز حمص، ان‌شاءالله فردا نوبت قدس شریف است، که با صهیونیست‌ها کارهای مهمی دارد خون شهدای «الی بیت‌المقدس». اینک اما بیشتر باید از حمص نوشت که واقعه امروز ماست. حمص به عنوان لانه اصلی تروریست‌های آدمکش، بسی دور و دراز می‌نمود آزادسازی‌اش؛ چیزی در حد غیرممکن. چه بسیار که تحلیل می‌کردند؛ «اگر اسد موفق شود همه سوریه را از شر اشرار پاک کند، لاجرم حمص را نخواهد توانست» اما آنچه به معجزه می‌مانست بازهم محقق شد، جبهه مقاومت، حمص را آزاد کرد، بگذار با مدد از خمینی(ره) اینگونه بنویسم که «حمص را خدا آزاد کرد».

بودند البته کسانی که برای اسد، روزشمار سقوط‌آزاد معین کرده بودند. هم آمریکا و اسرائیل، هم تروریست‌های وحشی و هم البته عده‌ای در داخل، همصدا با اشقیا، روز و شب رسما علیه اسد موضع می‌گرفتند و این نماینده سنگر مقاومت را به جرم ایستادگی در برابر وحشی‌ترین تروریست‌ها «دیکتاتور» می‌خواندند! می‌خواهی همصدایان با اسرائیل را بشناسی؟ به مخالفان و موافقان مقاومت نگاه کن! از بس همصدایی کرده‌اند با صهیونیست‌های نجس، بر بعضی‌ها طهارت، فرض‌تر از تحلیل سیاسی است! راه دوری نرویم! تعارف را هم بگذاریم کنار! همین جناب عالیجناب، همزمان با روزی که مقرر شده بود برای حمله آمریکا به سوریه، در یکی از شهرهای شمالی، مع‌الاسف همصدایی با اسرائیل را به اوج رساند، نظام سوریه را متهم به استفاده سلاح‌شیمیایی علیه مردم کرد و چنان موضع گرفت که تو گویی در حال چراغ‌سبز نشان دادن به آمریکاست! فقط هم ایشان نبود.

برگردیم اخبار را مرور کنیم، مکرر به برخی مواضع ضدمقاومت بعضی از همین مردان اعتدال می‌رسیم که چه بی‌رحم، سوریه مظلوم را می‌زدند. بیم از برخوردن به مصوبات شورایعالی امنیت ملی کشور نبود، یکی یکی اسامی‌شان را فهرست می‌کردم! حتی در دولت قبلی هم، بعضی‌ها با آن همه ژست ضداسرائیلی، دست‌آخر در موضوع سوریه مردود شدند. و اما مشخصا حرف حساب آقای رفسنجانی درباره سوریه چه بود؟ هیچ! الا آنکه تروریست‌های آدمکش را «معترضان به اسد» و «مخالفان نظام سوریه» می‌دانست! شگفتا! تکفیری‌هایی که اغلب مال کشورهای دیگر، بعضا برخاسته از خاک اروپا بودند، شده بودند «مخالفان بشار اسد»! سوال اساسی اینجاست؛ «چگونه آدمی در تحلیل مسائل سیاسی به اینجا می‌رسد؟!» به این پرسش، نمی‌توان پاسخ داد، الا آنکه برگردیم و سوابق بعضی‌ها را مرور کنیم.

آقای عالیجناب همان کسی بود که در سال 88، فتنه‌گران آشوبگر ضدقانون، حرامیان عاشورا و برهم‌زنندگان نظم را «جماعتی معترض به نتیجه انتخابات» می‌خواند! این کلا اخلاق سیاسی، بهتر بگویم؛ بی‌اخلاقی سیاسی بعضی‌هاست که «فتنه‌گر وحشی» را «معترض قانونی» بخوانند! و خیال کنند آتش‌زنندگان خیمه عزای امام مظلوم ما، اعتراض به تقلب موهوم دارند، همچنان که گمان می‌کنند تکفیری‌های آدمکش، مخالفان قانونی حکومت سوریه‌اند!

اما واقعا این چه رفتاری است که بعضی‌ها علی‌الدوام، قانون را پای ضدقانون، حق را پای باطل و مقاومت و ایستادگی را پای تروریست‌های اجیرشده حضرت کدخدایی که دیگر نیست، ذبح می‌کنند؟! و به کدام قهقرا کشیده شده‌اند این جماعت که در مصاف جبهه مقاومت و مشتی تروریست حامی غرب، طرف آدمکش‌ها را می‌گیرند؟! این جماعت، خسته از مقاومت و ایستادگی، شاید اینگونه مصلحت خود را در ماجرای سوریه تشخیص دادند که طرف علی‌الظاهر قوی‌تر میدان را بگیرند. اینک اما هم علی‌الظاهر و هم علی‌الباطن، حمص دست اسد است، نه اوباما.

حمص دست مردم سوریه است، نه تروریست‌ها. من خیلی خیلی از آقای رفسنجانی و آن چراغ‌سبز معروف عذر می‌خواهم اما واقعیت آن است که آمریکا در حمله مستقیم به سوریه رسما زایید! روز، بلکه ساعت حمله را معین کرد اما در لحظه آخر از حمله منصرف شد چرا که می‌دانست سوریه عزیز به عنوان سرپل قدس‌شریف، خط‌قرمز پررنگ جمهوری اسلامی است.

اوباما از آنجا که نمی‌خواست متوجه برد موشک‌های جمهوری اسلامی در میدان عمل شود و از آنجا که دوست نداشت تل‌آویو با خاک یکسان شود، بهتر آن دید دست از پا خطا نکند. وقتی آمریکا خود به خوبی می‌داند در چه موقعیت متزلزلی قرار دارد، به هیچ وجه، کاری از چراغ‌سبز بعضی‌ها ساخته نیست! تو حالا هی برو لوگوی روزنامه‌ات را با پرچم تروریست‌های تحت کفالت غرب ست کن! فرقی نمی‌کند فتنه‌88 باشد یا فتنه‌ شام، غلبه از آن ملت‌هاست؛ خواه بعضی‌ها به دشمن، گرا بدهند، خواه ندهند! اگر «گرا‌ دادن‌های سرگشاده» در سال 88 کارگر شد، چراغ‌سبزهایی که مکرر به یانکی‌ها در بحث سوریه نشان دادند نیز کارگر می‌شد! ما البته از کسانی که رحم به آرامش و امنیت ملت خود نکردند، هرگز توقع نداریم رحم به مقاومت ملت سوریه بکنند، لیکن از ایشان می‌خواهیم این همه به وعده‌های الهی بدبین نباشند و توهم نزنند که وعده‌های کدخدا–کدام کدخدا؟!- از وعده‌های خدا، عملیاتی‌تر است!

همان خدایی که خرمشهر را آزاد کرد، حمص را نیز آزاد کرد؛ او همچنان خداست، قدس را نیز آزاد خواهد کرد! خوب است بعضی‌ها اگر هنوز هم چراغ‌سبزی برای‌شان باقی مانده، آن را خرج جبهه حق کنند و بیش از این لگد به عاقبت خود نزنند! مدعیان دروغین اصلاح‌طلبی، فقط امروز نیست که به جای مردم سوریه، طرف تکفیری‌ها را می‌گیرند، روزگاری هم بود که ملت مظلوم افغانستان را می‌خواستند قربانی منافع شوم طالبان کنند و از همین رو، پیشنهاد برقراری رابطه میان نظام جمهوری اسلامی و طالبان را دادند که البته با بی‌محلی معنی‌دار بزرگان روبه‌رو شدند.

من واقعا تعجب می‌کنم از بعضی‌ها که چرا فقط می‌خواهند با دشمن یا دنباله‌هایش به بازی برد– برد برسند؟! یک روز با طالبان، یک روز با خود آمریکا، یک روز هم با تکفیری‌ها؟! آیا «جامعه جهانی» جز این 3 فقره، دار و دسته دیگری ندارد؟! بعضی با آنهمه ادعا، اینگونه شناخته‌اند دنیا را؟! همه اشقیای عالم، دست در دست هم دادند تا از مسیر سقوط اسد، دیگر سوریه، سرپل مقاومت نباشد اما از آنجا که «جامعه‌جهانی» چیزی فراتر از «نظام‌سلطه» است و از آنجا که دست برتر و بالاتر از آن خداست، این روزها سوریه در تدارک یک انتخابات ان‌شاءالله باشکوه است.

دم مقاومت گرم که بازهم با دموکراسی، با صندوق رای، با ادب و متانت، با حضور در صحنه و با مردمسالاری، جواب چراغ‌سبز سرگشاده بعضی‌ها را داد! منتهای مراتب، نه فقط هر تروریستی که اسد از شهر به شهر سوریه بیرون کرد، سیلی‌ای در گوش نظام‌سلطه بود، بلکه هر کدام از آرای ملت سوریه که عن‌قریب به صندوق انتخابات ریخته شود، سیلی‌ای در گوش کسانی است که به جای رای مردم، چشمک به تروریست‌های جلاد زدند! تصورم این است که خداوند، علاوه بر عقبا در همین دنیا نیز بعضی‌ها را عقوبت می‌کند.

مگر آنکه خداوند بخواهد به کیفر آن همه رفتار و گفتار سرگشاده، عاقبت بعضی‌ها را خط‌خطی کند، و الا بعید می‌دانم آدمیزاد، آدمیزاد باشد و در عین حال بخواهد طرف آدمکش‌های خونریز را بگیرد! زیاد که بخواهی با بطالین به بازی برد– برد برسی، خداوند تو را در غم شکست ایشان به دست اسد مقاومت، شریک می‌کند! ما تسلیت عرض می‌کنیم آنهم از نوع سرگشاده، فتح بزرگ حمص را به همه کسانی که 3 سال تمام، اسد را زدند اما به مشتی حرامی بی‌رحم گفتند «مخالف»! ما البته از یاد نمی‌بریم در همین سوم خرداد خودمان هم، چگونه بعضی از این لیبرال‌های پیر پاتال، گرای سینه بچه بسیجی‌ها را به صدام می‌دادند و چگونه بیانیه‌های‌شان سر از رادیوی رژیم بعث درمی‌آورد! ست کردن حلقوم با همان فریادی که دشمن دوست دارد، بسی مسبوق به سابقه است.

ننگ بر جماعت اجنبی پرست! مرگ بر جماعت اجنبی‌پرست! که ما فراموش نمی‌کنیم فتح‌الفتوح مافوق طبیعت سوم خرداد با چه مشقتی به دست آمد. ظهر روز سوم خرداد 61 بچه‌رزمنده‌ها در مسجد جامع خونین‌شهر، چنان به نماز و گریه و توبه و استغاثه و راز و نیاز افتاده بودند کأنه نه از دل یک فتح بزرگ، بلکه از دل یک شکست سنگین بازمی‌گشتند! ایشان ذیل کلاس درس ولایت‌فقیه، پرورش‌یافتگان مکتب «نصر» بودند؛ «اذا جاء نصرالله و الفتح و رایت‌الناس یدخلون فی دین‌الله افواجا فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا». دقیقا بر عکس این هم داشتیم! بعضی‌ها از دل فلان توافق که بیش از پیروزی، بوی شکست می‌داد، همچین مغرورانه «فتح» را مرقوم داشتند که انگار حالا جز دراز کردن زبان دشمن، چه عایدی دیگری ارزانی کشور داشت!! ما من‌باب خیرخواهی، توصیه می‌کنیم بعضی از این دولتمردان خود را به درس گرفتن از رفتار و گفتار مخلصانه و متواضعانه بسیجی‌ها.

آقای ظریف، عاقبت چندی‌پیش، یک حرف هم از «دلاوری» زد! ما توصیه می‌کنیم به ایشان، برای آنکه بهتر و دقیق‌تر متوجه معنای دلاوری شوند، دمی درنگ کنند در روحیات فرمانده دلاور سپاه اسلام، شهید حی و حاضر، سردار قاسم سلیمانی. اگر با دست فرمان بعضی‌ها، زبان دشمن دراز می‌شود، لیکن با دست فرمان مقاومت، دشمن ولو آنکه روز حمله را هم معین کرده باشد، پا پس می‌کشد. از این هم بالاتر، حمص آزاد می‌شود.

درجه آخر، ما به دولتمردان خود توصیه می‌کنیم هنگامی که می‌خواهند با ما از «فتح‌الفتوح» حرف بزنند، سخن از «سوم خرداد» یا «آزادسازی حمص در آستانه سی و دومین سالگرد فتح خرمشهر» برانند، نه «توافق‌ژنو»! نقد انقلابی ما به بعضی‌ها سر جای خود محفوظ اما مادام که سایه خدای سوم خرداد بر سر روزگار بلند است، امیدواری ما بسی بیشتر از دل‌نگرانی ماست. درود و رحمت خداوند بر شهدای عملیات «الی بیت‌المقدس» که خون سرخ‌شان تا یوم‌الله رهایی قدس به شیربچه‌های مقاومت، چراغ‌سبز نشان می‌دهد... جهانی را باید آزاد کند خدا! ما به «قبله اول» 2 رکعت نماز فتح بدهکاریم؛ این خط، این نشان که ان‌شاءالله «حضرت منجی» در راه است... .

جوان:35 سال دشمنی، 35 سال مقاومت و ایستادگی

«35 سال دشمنی، 35 سال مقاومت و ایستادگی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم حسن رشوند است که در آن می‌خوانید؛وقتی رهبر معظم انقلاب در جمع دانش‌آموختگان دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین (ع) در آستانه سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر، از 35 سال دشمنی غرب با ملت ایران سخن گفتند و نتیجه رفتار برآشفته و خشمگین دشمن را حاصل شکست استکبار جهانی از ملت ایران معرفی کردند،‌حوادث این مدت را در ذهن مرور کردیم و دانستیم آنچه معظم‌له بیان فرمودند حاصل یک بررسی عمیق از رفتار دشمن در طول این سال‌ها و سلسله شکست‌ها و مقاومت و ایستادگی ملت ایران بوده است و چه شباهت‌های زیادی میان مقطع کنونی با سال‌های آغازین جنگ تحمیلی و پیروزی‌های منتهی به این سال‌ها وجود دارد. هنوز 19 ماه از پیدایش انقلاب اسلامی سپری نشده بود که جنگی نه در اندازه هجوم یک کشور چند میلیونی، بلکه در مقیاس چند قدرت بزرگ جهانی و دست‌نشاندگان منطقه‌ای شکل گرفت که می‌رفت تا انقلاب نوپای اسلامی ملتی را در نطفه خفه کند.

از همین رو است که همه استراتژیست‌های بزرگ و نامدار جهانی، جنگ تحمیلی را فراتر از تجاوز یک کشور به سرزمین کشور همسایه خود دانسته و حماسه ملت ایران را بزرگ‌ترین حماسه و دفاع در مقابل دشمنی فراتر از عراق قلمداد می‌کنند. با نگاه به تاریخ جنگ‌های ایران، درک چنین واقعه‌ای چندان سخت نیست، زیرا ابعاد دوران دفاع مقدس به مراتب گسترده از جنگ‌هایی بود که حداقل پس از جنگ دوم جهانی تاریخ به خود دیده است. به همین جهت است که بسیاری این پدیده نادر را در رابطه با ایران کاملاً استثنایی می‌دانند. در طول 400 سال گذشته، 25 جنگ تمام‌عیار بین ایران و دولت عثمانی که عراق بخشی از سرزمین آن بود، در جغرافیای سرزمین ایران رخ داده بود ولی هیچ‌گاه نمی‌توان آن درگیری و جنگ‌ها را همسنگ تهاجمی دانست که این بار به ظاهر از سوی یک کشور و در اصل از سوی تمامی قدرت‌های بزرگ جهان و منطقه‌ای هدایت می‌شد.

همه استراتژیست‌های بزرگ معتقدند دفاع ملت ایران از سرزمین خویش در جنگ هشت ساله، اولین جنگ با ارتش‌های کلاسیک نوینی بود که نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران ثابت کردند با اراده متکی به ایمان و انگیزه الهی و با حفظ وحدت و انسجام درونی و همبستگی ملی و نیز با پیروزی بدون اتکا به قدرت‌های خارجی توانستند سرنوشت خویش را برخلاف میل قدرت‌های سلطه‌گر تغییر دهند و اوج این ایستادگی و تبلور اندیشه مقاومت در سوم خرداد 1361 رقم خورد. مقطعی که دشمن شکست تسلیم‌ناپذیری ملت ایران را در تسخیر لانه جاسوسی، حادثه طبس و فرو ریختن هیمنه نظامی و اطلاعاتی خود در ایران و ده‌ها اتفاق دیگر دیده بود و تنها راه را در تحریک و حمایت از یک دشمن ایدئولوژیکی ملت ایران می‌دید تا شاید از رهگذر این اقدام،بتوانند عقده‌های فروخورده و شکست‌های مفتضحانه خویش را ترمیم کنند که این نیز با حماسه سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس محکوم به شکست شد و از آن پس بود که پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه‌های نبرد و پیروزی‌های سیاسی یکی پس از دیگری رخ نمایاند. آنچه در خرمشهر اتفاق افتاد حاصل یک همدلی،‌وحدت و انسجام ملتی بود که آمده بود با انقلاب اسلامی طرحی نو در اندازد و اندیشه مقاومت را به همه ملت‌های جهان تزریق کند که چنین نیز شد.

ملت ایران و جوانان غیور آن با شکستن دژ محکم دشمن در عملیات بیت‌المقدس شعار «ما می‌توانیم» راه تحقق بخشیدند و این شد سرآغاز نمایش همه توانمندی‌ها در عرصه‌های مختلف از جنگ گرفته تا عرصه‌های پیشرفت و توسعه این کشور. ملت و جوانان ایرانی امروز عادات غلط، متکبرانه و مستکبرانه غرب و در رأس آنها امریکا را که عادت کرده بودند زور بگویند تغییر داده است. از همین روست که بنا به فرمایش امام خامنه‌ای عزیز «وقتی می‌بینند یک ملت و یک کشور، در مقابل این عادت زشت می‌ایستد،‌برآشفته می‌شوند... آنچه استکبار جهانی را خشمگین کرده است،‌این است که یک ملت در یک کشور مهم، با یک سابقه تاریخی بسیار غنی،‌با دارا بودن خصوصیات منحصر به فرد، در مقابل عادت زشت سلطه‌گری و سلطه‌پذیری ایستاده‌است».

دستاورد 35 سال ایستادگی و مقاومت ایران را باید در عصبانیت همراه با سراسیمگی دنیای استکبار در مقابل ملت ایران، تأسی همه ملت‌های جهان از این رفتار و عملکرد و لذت بردن از ایستادگی ملت ایران در مقابل نظام سلطه و دیدن نقش جمهوری اسلامی در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی و در نهایت تغییر در هندسه قدرت جهانی دانست و همه این دستاورد‌های بزرگ را باید محصول تلاش جوانانی دانست که با دست خالی در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ایستادند تا معنای جدیدی به واژگان قدرت، اقتدار، پیشرفت و توسعه یک کشور و فراتر از آن نظام جهانی بخشیده شود.

شرایط امروز مشابه شرایط سال‌های 60 و 61 است، اگر آن روز جماعتی با عشق به وطن و صیانت از ارزش‌های معنوی و مادی یک ملت در مقابل دشمن برای آزادی خرمشهر با دست خالی جنگیدند و با مقاومت خویش پیروزی را برای ملت خویش به ارمغان آوردند، امروز اگر چه از لحاظ فناوری‌های نظامی و دستاورد‌های علمی و تکنولوژیکی غیرقابل مقایسه با آن سال‌ها هستیم ولی به کارگیری ادبیات مقاومت و ایستادگی در عرصه‌هایی که محل چالش‌ ما با غرب سلطه‌گر است می‌باشیم و فناوری هسته‌ای و کوتاه نیامدن از حقوق ملت ایران نمونه بارز آن است و بارها نشان داده‌ایم که می‌توانیم غرب مستکبر را با فرهنگ مقاومت و ایستادگی تسلیم خواسته‌های خویش کنیم.

حمایت:فتح ارزش ها پیام همیشگی حماسه 3 خرداد

«فتح ارزش ها پیام همیشگی حماسه 3 خرداد»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمدمهدی موسوی است که در آن می‌خوانید؛ رسم دیرینه روزگار ما آدمیان بر این مدار قرار گرفته که روزها می‌آیند و می‌روند؛ سوم خردادها نیز لاجرم چنین است اما بی‌‌شک در چنین روزی، بیش از هر زمان دیگری، طنین نغمه حاج غلام کویتی‌پور در مداحی ماندگار «ممد نبودی بیینی» زیبایی خاطره‌انگیزی به همراه دارد؛ خاطره‌ای به درازای 32 سال و به وسعت چند نسل. به راستی که نوستالوژی انقلابی فتح خرمشهر را نمی‌توان در حصار زمان و مکان محدود کرد چه آنکه با خون مطهر بهترین انسان‌های قرن معاصر ممزوج شده است.

شهید محمد جهان آرا و بسیاری از همرزمان مقاوم و بی‌ریایش گرچه در روز بزرگ پیروزی، به ظاهر، در میان ما حضور نداشتند تا آزادسازی خونین شهر را جشن بگیرند، اما از آنجا که شهدا زنده‌ترین موجودات هستی به شمار می‌روند، بی‌گمان مشاهده کردند که چگونه خدای خمینی و سربازان خاکی و بی‌ادعای او، شهر عزیزشان را از چنگ حرامیان بعثی، آزاد کرد.بی‌جهت نبود که حضرت روح الله(ره)، فتح خرمشهر را نه فتح خاک که فتح ارزش‌های اسلامی توصیف کرد و آن را نه یک موضوع عادی که موضوعی ما فوق بشریت می‌دانست.چنین اندیشه و رویکردی از آن سبب است که حماسه آزادسازی خرمشهر و اساساً همه توفیقات کوچک و بزرگ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در ذیل عنایات حضرت حق و ادعیه خیر حضرت بقیه‌الله الاعظم(عج) حاصل شده است و البته پس از آن، با همت و اراده پولادین ایرانیان مسلمان.

عظمت و عمق ایمانی که باعث خلق بزرگ‌ترین و زیباترین تابلوهای حماسه و رشادت در سال‌های دفاع مقدس به خصوص در عملیات غرور آفرین بیت‌المقدس شد، چیزی نیست که کسی بخواهد آن را انکار کند؛ با این حال جای این تأسف به شدت وجود دارد که چرا هنوز هم آن گونه که شایسته حماسه‌سازی‌ها و دلاوری‌های این ملت است ارزش‌های مترتب بر دفاع مقدس به ویژه حماسه فتح خرمشهر برای توده‌های مردم، خاصه نسل جدید، به خوبی تبیین نشده است.یکی از کارگردانان شاخص دفاع مقدس دغدغه‌مندانه در جایی می‌گفت: «اگر غربی‌ها حماسه‌های بزرگ دفاع مقدس ما را در تاریخ خود داشتند، شاهکارهای بزرگ هنری و ادبی خلق می‌کردند که فیلم‌هایی مانند «نجات سرباز رایان» و رمان ‌ایی چون «جنگ و صلح» ، پیش آنها بی‌ارزش و کم‌ارزش باشد.در حالی که هویت ملی و اسلامی جامعه ما با تاریخ فداکاری‌ها و ایثارگری‌های مردم در ایام‌الله دفاع مقدس گره خورده است و بی‌شک حماسه سوم خرداد در این میان، بر نقطه اوج این دوران افتخارآمیز قرار گرفته است.

به راستی راز و رمز توفیق در عملیات بیت‌المقدس و دیگر عملیات‌ها و به‌طور کلی استقامتی عزتمندانه در برابر قطب استکبار در همه این سال‌ها مگر توکل بر خدا و نترسیدن از سلاح، تجهیزات و رزمندگان دشمن و تکیه بر نیروی ایمانی و درونی نبود؟اگر این گونه است که هست، چرا از این راز و رمزها الگوگیری نگیریم وقتی می‌دانیم با تکیه بر آنها خواهیم توانست امروز هم در جدال با دنیای کفر و عصیان و نافرمانی خدای متعال، به فتح ارزش‌ها بپردازیم . با کمترین امکانات، بزرگ‌ترین و شگفت‌انگیزترین حماسه‌ها را بیافرینیم.

آفرینش:پارس جنوبی، حسرتی بردل ایران زمین

«پارس جنوبی، حسرتی بردل ایران زمین»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛مختصات جغرافیایی کشورمان سبب شده تا در بسیاری از میادین نفت وگازبا کشورهای قطر، امارات، عربستان وعراق شریک باشیم. فلذا لازم است تا از این ثروت های غیرقابل تمدید نهایت استفاده را برد که متاسفانه ما در حوزه های مشترک وضعیت مطلوبی نداریم.


50 درصد از کل ذخایر گاز ایران در میدان های مشترک با همسایگان قرار دارد که بیشتراین میزان آن با کشور قطر در اشتراک است. بحث در مورد "پارس جنوبی" بزرگترین مخزن گاز دنیاست که بین ایران و قطر مشترک است. اما صفت اصلی این گزاره یعنی " اشتراک" هیچ گاه در عمل مشاهده نشده است. به گونه ای که قطر با جمعیت یک میلیونی و وسعتی کمتر از همین میدان گازی در مقابل شریک 75 میلیونی خود که وسعت کوچکترین استان آن از مساحت کل قطر بیشتر است، توانسته بیشترین سهم را از این حوزه مشترک ببرد و خود را به "ثروتمندترین کشور دنیا " تبدیل کند. در حال حاضر ایران 210 میلیون مترمکعب گاز از این میدان برداشت می کند ولی قطر 360 میلیون متر مکعب! . همچنین قطری ها اعلام کرده اند به زودی با بهره گیری از فناوری های جدید برداشت خود را به 452میلیون متر مکعب خواهند رساند.

چند لحظه در مورد این موضوع تامل کنید...
بحث در مورد رشد اقتصادی، توسعه و پیشرفت های کشور قطر نیست و آنچه در مورد میزان استخراج عنوان شد در مورد منابع نفت و گاز ملی قطر نبود، بحث از ثروت عظیمی است که متعلق به 75 میلیون نفر در حال حاضر، و میلیون ها نفردیگر در آینده (البته اگر چیزی از آن تا چند سال دیگرباقی بماند) می باشد که کشوری یک میلیونی از طریق کاملا قانونی درصدد تصاحب آن می‌باشد و ما همچنان در پی بستن قرارداد و گسترش فازهایی هستیم که معلوم نیست افتتاح آنها به عمر منابع گازی این مخزن قد می دهد یا خیر.

تحریم ها، فرسودگی تجهیزات، عدم سرمایه گذاری های کافی و تخصصی، سوء مدیریت ها در سال‌های گذشته، نفوذ افراد سودجو به مدیرت ها و قراردادهای نفتی، به کارگیری پیمان کاران غیرمتخصص، و... علت این کم کاری ما درمصاف باهمسایگان در حوزه های مشترک می‌باشد.

قطری ها با برنامه ریزی های دقیق و سرمایه گذاری های کلان لحظه ای خود را از پارس جنوبی جدا ندیده اند و تمام توان خود را بر این میدان متمرکز کرده اند. جالب اینجاست که بر اساس نظر کارشناسان شیب این میدان عظیم گازی نیز به سمت قطر بوده و با کاهش حجم گاز در مخزن اصلی، این کشور قطر است که قادر به استحصال گاز خواهد بود.

آیا مورد توجه قرار گرفتن این ثروت عظیم مهم تراست یا دلواپسی‌های سیاسی و مطرح کردن مباحثی حاشیه ای که هیچ سودی برای کشورندارد و حتی باعث هدر رفتن توان و انرژی کشور می‌شود. چشم خود را برروی واقعیت‌ها بسته‌ایم و به سبب اختلافات سیاسی و حزبی غافل مانده‌ایم که در کنارگوش ما همسایگان درحال بهره‌ برداری از ثروت‌هایی هستند که امکان تجدید آنها وجود ندارد. کاهش سهم ایران از این ثروت های ملی باعث افسوس و نگرانی میلیون ها ایرانی شده است. با این روندی که پیش گرفته‌ایم آیندگان در مورد اقدامات ما به عنوان حافظان ثروت های ملی کشور چگونه قضاوت خواهند کرد؟!

شرق:راز دوم خرداد

«راز دوم خرداد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مهدی رحمانیان است که در آن می‌خوانید؛ روزهایی در تقویم هر ملتی وجود دارد که نقطه عطف تاریخ آن ملت به‌شمار می‌آیند. روزهایی که خود مبدا تاریخی می‌شوند. دوم خرداد نیز یکی از این مبادی است که پس از گذشت 17سال از انتخابات ریاست جمهوری هفتم و‌انتخاب سیدمحمد خاتمی در آن روز همچنان محل بحث مخالفان و موافقان است.

اگر راز این اهمیت را در‌انتخابات ریاست‌جمهوری بدانیم قبل و بعد از این تاریخ چند انتخابات مهم از این دست در کشور رخ داده است و اگر انتخاب سیدمحمد خاتمی را علت این برجستگی بدانیم ایشان نیز یکبار دیگر در خرداد چهار سال بعد یعنی سال 1380 با رای بالاتری انتخاب شدند، ‌پس نه انتخابات ریاست جمهوری و نه انتخاب سیدمحمد خاتمی نمی‌تواند سرّ این اهمیت و برجستگی باشد. علت واقعی ماندگاری دوم خرداد76 در حافظه‌ جمعی ایرانیان را باید در این نکته جست‌وجو کرد که این روز، نه پیشتازی یک نامزد بلکه‌پیروزی یک «گفتمان» بود.

گفتمانی که نیاز آن روز تاریخ ایران بود و اینک نیز با تمامی فراز و نشیب‌ها، در زمره راهکارهای برگزیده مردم برای رسیدن به وضعیت مطلوب است. در واقع، برخلاف اغلب انتخابات دیگر که با آمدن رییس‌جمهور جدید، ظهور و با رفتنش، افول می‌کند، حماسه دوم خرداد، پس از وداع خاتمی با قوه‌مجریه، از رونق نیفتاد و به‌دلیل پایگاه مردمی نیرومندی که داشت همچنان تاثیرگذار و بحث‌برانگیز است.

مردم موتور محرک گفتمان اصلاحات هستند و تا زمانی که باور آنان به این راهکار پابرجا بماند؛ دوم خرداد هم با مراسم و بی‌مراسم بزرگداشت، مورد اقبال خواهد بود.

ابتکار:روحانی تنهای تنهای تنها

«روحانی تنهای تنهای تنها»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛دو سال پایانی دوره دوم ریاست جمهوری در ایران همواره با سقوط آزاد منحنی محبوبیت رؤسای جمهور همراه بوده است. نگاهی به منحنی محبوبیت احمدی نژاد در هشت سال ریاست جمهوری اش، در میان هواداران خود، گواه این موضوع است. در این مقاله فرصت پرداختن به چرایی آن نیست؛ ولی روشن است روسا هر چه به پایان دو سال آخر نزدیک می شوند از تعداد یارانشان کاسته می شود و سرعت ریزش همراهان بیش از سرعت رویش اولیه آنان می باشد.

به عبارتی کسانی که در روزهای اولیه ریاست جمهوری احمدی نژاد با سرعت برق خود را در لایه اولیه همراهانش جای دادند و ماراتن نفس گیر نزدیک شدن به وی را استارت زدند، در دو سال آخر معکوس آن عمل کردند و این بار ماراتن فاصله گیری از وی را شروع کردند. زبان مدح و ستایش روزهای اولیه به زبانش نکوهش و سرزنش تغییر یافت. وضع آنچنان شد که احمدی نژاد ماند و مشایی و تنهایی رقت بارش. آنان که از نردبانش بالا رفته بودند در همان بالا ایستادند و جار زدند که راه ما این نبود و ما را با وی نسبتی نیست.

البته تنها شدن احمدی نژاد با خاتمی متفاوت بود. احمدی نژاد نه فقط یاران و همراهان را از دست داد، که از نظر پایگاه اجتماعی نیز دستش خالی شد. او وقتی به پشت سر نگاه کرد، نه یاری در میدان دید و نه یک پایگاه مشخص اجتماعی که حامی اش باشد. تنها یار وفاداری که همچون سایه در کنارش ماند، مشایی بود. سید محمد خاتمی هم در دو سال آخر پایان دوره اش گرفتار سیر نزولی محبوبیت شد و ریزش یاران دامنش را گرفت؛ ولی پایگاه اجتماعی خاتمی ریزش یاران و همراهانش را جبران کرد و عامل ماندگاری و مصونیتش در ساحت سیاست ایران شد.

اکنون روحانی به شکلی دیگر گرفتار تنهایی زود هنگام شده است. هنوز زود است که گفته شود محبوبیت روحانی رو به کاهش است چرا که مردم همچنان امید به تدبیرش دارند و نگاهشان به روزهای آفتابی آینده است. ولی بی شک روحانی از نظر یاران هم گفتمان، تنها مانده است. از جمله دلایل تنهاییش اینکه خود مجبور شده یک تنه وارد صحنه شود و پاسخگوی سیل انتقادات،اعتراضات و فشارهای مهندسی شده باشد.

در میدان رویارویی نفس گیر و در مقابل فشار بی امان گروههای خاص، هیچ صدایی به جز صدای شخص روحانی به گوش نمی رسد. گو اینکه دولت به تمامی در شخص خودش خلاصه شده است. او هم باید پاسخگوی ضعف اجرایی تیم همکاران باشد و هم یک تنه در برابر عهد شکنی غربیها بایستد؛ همزمان نیز باید نگران وضعیت و موقعیت بدنه اجتماعی باشد.

باری، می بایست خود به تنهایی در پشت صحنه در مقابل حملات، سینه سپر کند و بر روی صحنه نیز مدافع سیاست های فرهنگی، اقتصادی، سیاست خارجه وسیاست داخلی دولتش باشد.

این نوع تنهایی، خاصِ روحانی است؛ چرا که یاران خاتمی هر کدام در قامت شخص خاتمی قادر به پیشبرد گفتمان دوم خرداد بودند و فشار وارده توزیع می شد؛ در نتیجه درآن دوره گفتمان اصلاحات در مقابل فشارهای وارده قدرت هماوردی داشت. همراهی دستگاههای مختلف نظام با احمدی نژاد در چهار سال اول نیز موجب شد تا احمدی نژاد گرفتار تنهایی زود هنگام نشود.

اما روحانی نه آن یاران هم قامت را دارد و نه آن همراهی دستگاههای مختلف را. بخش مهمی از دولتمردان کنونی چنان در لاک خود فرو رفته و آن چنان بی رنگ شده اند که هیچ تفاوتی با دولتمردان دولت احمدی نژاد یا رقبای آقای روحانی ندارند. هیچگونه تعصب، غیرت، وموضع گفتمانی در بخش مهمی از دولتمردان فعلی مشاهده نمی شود.

مشی آنان، به بهانه اعتدال، آنچنان است که به آسانی با هر گفتمان و پاد گفتمان دیگری نیز قابل جمع می باشد. گر چه صدای حمایت آقایان هاشمی و خاتمی لاینقطع در دفاع از دولت روحانی تیتر روزنامه ها می شود، ولی بی تفاوتی و بی تعصبی برخی از دولتمردان، تنهایی روحانی را تشدید کرده است.

روحانی یا باید به مانند احمدی نژاد و خاتمی روی صحنه بازیگر باشد و یا باید همچون هاشمی پشت صحنه نقش آفرینی کند. او نمی تواند همزمان پشت صحنه بر سر شعارهایش بماند و آن ها را عملی کند و در عین حال روی صحنه هم ترکش ها را به جان بخرد. همکاران و تیم همراهش باید ضربه گیر روی صحنه باشند. او نبایست به تنهایی تمام اضلاع گفتمانی اش را فریاد بزند.

هرکدام از وزرا، معاونین، استانداران و.... باید ضلعی از گفتمان اعتدال را بر عهده گیرند و به پیش ببرند. اما واقعیت صحنه نشان می دهد که او خود به تنهایی در جایگاه گفتمان سازی و همزمان مهندسی گفتمان و مجری نقش آفرینی می کند. به طور طبیعی این وضع تداومی ندارد، چرا که انرژی وی محدود و هزینه این تنهایی سرسام آور است. بخشی از بی رحمی و بالا گرفتن حملات مخالفین دولت، نتیجه تنها ماندن روحانی است.

به نظر نگارنده درمان این تنهایی در دست خود روحانی است. او باید برای برون رفت از شرایط کنونی، تدبیری بیندیشد و هزینه سرسام آور ادامه راه را نپردازد و این بار را یک تنه بر دوش نکشد. روحانی خوب می داند که هنوز وقت باقی است.

او به درستی آگاه است که مردم صبور هستند و به او به شرط اصلاح مسیر فرصت خواهند داد. مردم همچنان امید به اعتدال و تدبیر دارند و نمی خواهند که نا امید شوند و البته دود نا امیدی مردم نسبت به روحانی به چشم همگان می رود. پس باید گفت آقای روحانی به حرمت امید مردم، کاری متفاوت و راهی امید آفرین و نتیجه بخش پیشه کن.
یا علی .

آرمان:حمایت مجلس از مذاکرات

«حمایت مجلس از مذاکرات»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم عزت‌ا... یوسفیان ‌ملا است که در آن می‌خوانید؛خیلی از هجمه‌هایی که به دولت وارد می‌شود منصفانه نیست بخصوص درباره مذاکرات ژنو. در دیداری که روسای کمیسیون‌ها و هیات رئیسه مجلس درباره اقتصاد مقاومتی با رهبری داشتند؛ ایشان عنوان کردند «خدا کند این مذاکرات به نتیجه برسد.» و این یعنی همه این مذاکرات زیرنظر ایشان است. آمریکا نمی‌خواهد این مذاکرات پا بگیرد ولی می‌خواهد در افکار عمومی جهان اینطور وانمود شود که این پا نگرفتن مذاکرات از جانب ایران است تا در نهایت، ایران هزینه‌اش را بدهد. با این وجود شکی نیست که اکثریت نمایندگان مجلس از مذاکرات دفاع می‌کنند.

آقای باهنر نایب‌رئیس مجلس در یک سخنرانی به همراه نبودن برخی افراد در مجلس با روند مذاکرات اشاره داشتند. البته این مساله جدیدی نیست و درباره بسیاری از مسائل سیاسی دیگر نیز میان نمایندگان ممکن است مخالفت‌هایی وجود داشته باشد و دسته‌ای از نمایندگان در مواردی با گروهی دیگر مخالف باشند. این یک حسن است که همه نمایندگان آن با هم همفکر نباشند و تبادل افکار به بحث پیرامون موضوعات مختلف منجر شود.

از طرفی دیگر مذاکرات هسته‌ای ایران در این سال‌ها فراز و نشیب زیادی را به خود دیده است و دوران متفاوتی را چه از سوی مذاکره‌کنندگان ایرانی و چه از سوی مذاکره‌کنندگان خارجی تجربه کرده و در این میان ممکن است اختلاف نظرهایی هم بین نمایندگان درباره شیوه مذاکرات وجود داشته باشد و برخی نمایندگان مجلس با این شیوه مخالف باشند. با این حال اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس از روند مذاکرات حمایت می‌کنند و مشتاقند از طریق راهکاری مبتنی بر گفت‌وگو و تفاهم مساله هسته‌ای حل و فصل شود.

به هر حال نمایندگان می‌دانند اگر ایران توافقنامه‌ای با طرف غربی به امضا برساند بر اساس قانون اساسی باید این توافق به تصویب نمایندگان مجلس برسد. در اصل71 قانون اساسی آمده است: «عهدنامه‌ها، مقاوله‏نامه‌ها، قراردادها و موافقت‏نامه‌های بین‌المللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد.» به این ترتیب مجلس نیز به دولت اعتماد دارد و اکثریت نمایندگان از روندی که دولت در مذاکرات پیش گرفته راضی و به دنبال به نتیجه رسیدن مذاکرات هستند.

دنیای اقتصاد:تصمیمات مخل رقابت

«تصمیمات مخل رقابت» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن می‌خوانید؛انحصارات یکی از مصادیق مهم شکست بازار است؛ جایی که امکان دسترسی به یک قیمت رقابتی در بازار وجود ندارد و انحصارگر بدون یک منحنی عرضه قادر است با تغییر میزان تولید به سطح قیمت مورد‌نظر خود دست یابد. در این شرایط تولید‌کننده می‌تواند هر قیمتی را بر مصرف‌کننده تحمیل کرده و با کاهش هرچه بیشتر رفاه مصرف‌کننده، سود خود را در سطح حداکثری حفظ کند. به این لحاظ تنظیم انحصارات یکی از مهم‌ترین مسوولیت‌های دولت‌ها است که در شرایط شکست بازار مطرح می‌شود.

اولین گام در راه شکست انحصار، حذف یا کاهش موانع ورود به بازار است. به این لحاظ انحصار ادامه می‌یابد، مگر آنکه رقبای جدیدی قادر باشند با ورود به بازار و افزایش عرضه سطح قیمت‌های قبلی را بشکنند. در مورد صنعت خودرو نیز که در سال‌های اخیر در اختیار دو غول خودروسازی کشور قرار گرفته است، اولین و بهترین راه‌حل، کاهش دیوار تعرفه‌ها و ایجاد امکان رقابت بیشتر در این صنعت است. به دلایل متعدد این راه‌حل ممکن است در کوتاه‌مدت دشوار یا اجرای آن با تبعات مختلف سیاسی و اجتماعی همراه باشد. چنین است که در مورد برخی کالاهای خاص انحصاری مساله قیمت‌گذاری مطرح می‌شود.

متاسفانه در سال‌های اخیر موضوع قیمت‌گذاری از یک موضوع «استثنایی و ویژه» به یک موضوع «عام و فراگیر» تبدیل شده، به گونه‌ای که بسیاری از کالاهای دارای بازار رقابتی را به نام حمایت از مصرف‌کننده یا تولید‌کننده در‌بر‌گرفته است. همین مداخلات قیمتی به ناکارآیی‌ها و ایجاد رانت‌های گسترده در بازار منجر شده و سوابق تاریخی متعدد نشان می‌دهد که قیمت‌گذاری غیر‌تعادلی به ایجاد مازاد تقاضا یا مازاد عرضه در بازار منجر شده است. اگر قیمت‌ها پایین‌تر از سطح تعادلی تعیین شود، به مازاد تقاضا یا ایجاد صف منجر می‌شود که برای یک کالای خاص متقاضیان بالقوه بیشتری نسبت به عرضه واقعی آن شکل گرفته‌ است.

موضوع جیره‌بندی و قیمت‌های چندگانه دولتی و آزاد، برای کالاهای خاص ریشه در همین قیمت‌گذاری کمتر از سطح تعادلی دارد. قیمت‌گذاری بالاتر از سطح تعادلی نیز که معمولا با نام حمایت از تولید‌کننده و بیشتر در بخش کشاورزی انجام‌ می‌شود، به تولید بیش از حد یک کالای خاص و گاه حتی فاسد شدن یا به دور ریختن آنها منجر می‌شود.

شأن نزول تشکیل شورای رقابت، مقابله با عوامل مخل رقابت و تنظیم انحصارات بوده است که متاسفانه در بسیاری از موارد از اهداف ذاتی خود دور شده و بیشتر بر قیمت‌گذاری کالاهای خاص به‌ویژه خودرو متمرکز شده است.
چنین سیاستی نه فقط اقتصاد کشور را به سمت ایجاد فضای رقابتی و کاهش محدودیت‌ها رهنمون نکرده است، بلکه مداخلات این شورا در قیمت‌گذاری، خود عاملی در جهت ایجاد نوسانات بیشتر و سردرگمی مصرف‌کنندگان بوده است.

در‌حالی‌که تاکنون هیچ‌گونه گزارشی از این شورا در‌خصوص حذف انحصارات موجود یا برطرف‌ساختن عوامل متعدد مخل رقابت منتشر نشده است، به نظر می‌رسد این شورا تمرکز خود را بر قیمت‌گذاری خودرو معطوف کرده که با اهداف بنیادی این سازمان فاصله‌ای آشکار دارد. در خصوص قیمت‌گذاری خودرو نیز تاکنون فرمول‌های متفاوتی پیشنهاد شده است که به نظر می‌رسد برخی از اصول بدیهی اقتصاد را نادیده می‌گیرد.

مهم‌ترین ابزار یک انحصارگر در کنترل قیمت‌ها سطح عرضه است. برای مثال اگر شرکت سایپا سطح تولید پراید را به یک میلیون دستگاه در سال افزایش دهد، قیمت این خودرو در بازار تا سطح قابل ملاحظه‌ای کاهش خواهد یافت؛ در‌حالی‌که اگر این خودرو فقط هزار دستگاه در سال تولید شود، قیمت آن می‌تواند تا چند برابر فعلی افزایش یابد.

فارغ از ابهامات تکنیکی متعدد در‌خصوص تعیین قیمت خودرو که در فرمول پیشنهادی شورای رقابت وجود دارد، سوال کلیدی آن است که اساسا شورای رقابت چه ابزار کلیدی برای کنترل روزانه عرضه در بازار خودروهای مختلف در‌اختیار دارد. میزان عرضه یک خودرو در طول سال ممکن است، خواسته یا ناخواسته دستخوش تغییراتی شود و مشخص نیست این عامل مهم در کنترل کدام مرجع قانونی خواهد بود.

عدم توجه به این موضوع مهم به پدیده قیمت‌های دوگانه و گاه چندگانه در بازار منتهی می‌شود. شرایطی که قیمت‌های اعلام‌شده از سوی مراجع رسمی همچون شورای رقابت یا سایر سازمان‌ها با قیمت معاملاتی خودرو در بازار تفاوت‌های چندمیلیونی داشته و به ایجاد رانت‌های بزرگ و همچنین تضییع حقوق مصرف‌کنندگان منجر می‌شود. قیمت یک کالا همواره با عوامل مختلف عرضه و تقاضا دستخوش تغییر می‌شود و مشخص نیست، این شورا چگونه قادر است با ملحوظ کردن همه این عوامل قیمت خودرو را روزانه در بازار تعیین کند.

به‌عنوان یک مصداق عینی می‌توان به فرمول جدید پیشنهادی شورای رقابت اشاره کرد که پیش‌بینی شده است، در صورت اجرا به افزایش قیمت رسمی خودرو منجر شود، در حالی که با افزایش تولید خودرو در ماه‌های اخیر روند قیمت‌ها سیر نزولی گرفته که گاه از آن با نام تخلیه قیمتی در بازار خودرو یاد می‌شود. سابقه سال‌های اخیر در قیمت‌گذاری خودرو از سوی شورای رقابت و عدم تبعیت بازار از قیمت‌های پیشنهادی نشان می‌دهد که اساسا این مداخلات قیمتی به غامض‌تر‌شدن هرچه بیشتر بازار انجامیده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها