جام جم:درس بزرگ پیامبر اسلام
«درس بزرگ پیامبر اسلام»عنوان یرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛دیروز، عید مبعث، روز تجلی اعظم حضرت حق و روز تشرف هستی به رسالت حضرت ختمی مرتبت و نیر اعظم، محمد مصطفی(ص) بود. پیامبری که تنها آغاز کرد اما امروز با روندی روبهافزایش، حدود ٢٥درصد جمعیت جهان یعنی بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان در سراسر گیتی به رسالت او شهادت می دهند و خود را مفتخر به پیروی از آئین او می دانند.
مهم ترین دلیل عظمت و تناوری امروز جهان اسلام به رغم ضعف و کوتاهی اغلب مسلمانان، استحکام نهالی است که پیامبر اسلام طی بیست و سه سال دوران رسالت خود،آنرا غرس و بارور کردند.
یکی از مهم ترین ویژگی های پیامبر در دوران رسالت خود،مبارزه و تداوم آن با تمامی مظاهر شرک و کفر بود؛ چه در دوران سیزده ساله مکه و چه مقطع 10 ساله مدینه.
کافی است بدانیم پیامبر عظیم الشأن اسلام که مظهر رحمت و خلق عظیم بودند در مبارزه با مشرکین و کفار لحظه ای تردید نکردند و در دوران 10 ساله مدینه که حکومت اسلامی مراحل نزج و رشد خود را طی می کرد، متجاوز از هشتاد غزوه (جنگ هایی که با حضور و فرماندهی شخص پیامبر هدایت می شد) و سریه (جنگ هایی که پیامبر در آنها حضور نداشتند و فردی منصوب ایشان جنگ را فرماندهی می کرد) را پشت سر گذاشتند و حداقل در ٩ جنگ شخصا شمشیر زدند.
جنگ هایی برای تحقق اهداف مقدسی نظیر دفاع از کیان اسلام، مقابله با شرارت اشرار، بسترسازی برای گسترش عدالت، ایجاد و گسترش امنیت و مقابله با تجاوز و زیاده خواهی کفار و مشرکین.
در آخرین لحظات عمر مبارک رسول مکرم اسلام نیز سپاه اسلام به فرماندهی اسامه بن زید عازم نبرد شد تا پیامبر یک بار دیگر به مسلمانان این درس را یادآور شود که رحماء بینهم و اشداء علی الکفارباشند و لحظه ای از مبارزه با دشمنان اسلام دست نکشند.
و امروز اگر دنیای اسلام جایگاه حقیقی خود را ندارد به دلیل فراموش کردن این درس بزرگ پیامبر خود است و اگر ایران اسلامی امروز به تنهایی پرچم اسلام ناب را به اهتزاز درآورده است و دنیای استکبار را به چالش کشیده است به دلیل تأسی به پیامبر و احیای درس های فراموش شده ایشان است. درسی که جریانی تلاش می کند آن را درایران نیز به فراموشی بسپارد و ذلت را جایگزین عزت نماید.
البته مبارزه تنها آموزه اسلام عزیز نیست و باید در احیای تعالیم دیگر پیامبر، بویژه اخلاق بیشتر کوشا باشیم هرچند گسترش اخلاق نبوی نیز بدون مبارزه با ضد اخلاق ها و ضد فرهنگ ها دست نیافتنی است!
خراسان:آدرس غلط درباره شکل گیری پدیده مه آفرید
«آدرس غلط درباره شکل گیری پدیده مه آفرید»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسنزاده است که در آن میخوانید؛مه آفرید پس از گذشت ۱۰۲۰ روز از دستگیری و سپری شدن فرآیند زمانبر تحقیقات اولیه، تشکیل پرونده، بازپرسی، برگزاری دادگاه، اعلام محکومیت، تقاضای تجدیدنظر و بررسی مجدد پرونده در دیوان عالی کشور، سرانجام به دار مجازات آویخته شد تا پدیده تاسف بار فساد مالی ۳ هزار میلیارد تومانی با فرجام امیدوارکننده برخورد قاطع با چهره اصلی این فساد پایان پذیرد. فارغ از اثرات سیاسی و اجتماعی مهم این واقعه ضروری است برای آسیب شناسی و جلوگیری از بازتولید موارد مشابه، ریشه های اقتصادی وقوع این فساد بررسی و نسخه های شفابخشی برای درمان آن تجویز شود و البته نگارنده ضروری می داند تعریضی بر تحلیلهای مندرج در برخی نشریات درباره ریشه های این فساد نیز داشته باشد.
زمینه های فساد آفرین تورم
اقتصادهایی که همواره از تورم مزمن رنج می برند، مستعد بروز فساد نیز هستند، چرا که تورم، انگیزه سوداگری را در اقتصاد افزایش می دهد و رشد بخش سوداگری مقدمه شکل گیری کانون های فساد در اقتصاد است. در شرایط تورم فزاینده هرگونه سرمایه گذاری در بخش های مولد به این دلیل که معمولا زود بازده نیستند در برابر سرمایه گذاری هایی که یک شبه در بازارهای مسکن، ارز و طلا و حتی بورس سودهای نجومی کسب می کنند، رنگ می بازند.
در چنین شرایطی تب رقابت سوداگرانه حتی بخشی از فعالان اقتصادی در بخش های تولیدی را نیز فرامی گیرد و این افراد برای کسب سود در شرایط تورم بالا ترجیح می دهند که با لطایف الحیل منابع بانکی کلان را به شکل غیرقانونی به بازی بگیرند که نتیجه آن بروز افرادی چون مه آفرید و پدیده هایی چون معوقات بانکی ۸۰ تا ۱۰۰ هزار تومانی است.
تورم از سوی دیگر با برهم زدن تعادل بازارهای مختلف از جمله بازار پول فضا را برای فساد اقتصادی مهیا می کند. چرا که در شرایط تورم های بالا نظیر تورم حدود ۴۰ درصد سال گذشته از یک سو سپرده گذار با نرخ سود حدود ۲۰ درصد متضرر می شود و از سوی دیگر افزایش نرخ سود سپرده به ارقامی بیش از ۲۰ درصد موجب افزایش نرخ سود تسهیلات و در نتیجه تاثیرات تورمی از ناحیه افزایش هزینه های تولید و رکود بیشتر در بخش های تولید و بازارهایی نظیر بورس می شود، در این میان سیاست گذار در انتخاب بین دو گزینه بد (افزایش نرخ سود بانکی و جلوگیری از فرار منابع از بانک ها) کمتر به سراغ افزایش نرخ سود بانکی می رود. چنان که در ماه های اخیر نیز افزایش نرخ سود بانکی دوام چندانی نیافت و سیاست گذار مجبور به بازنگری در سیاست افزایش نرخ سود شد. این سیر ۲ گزینه ای خود فسادآفرین است و هر کدام انگیزه های نوعی از فساد را ایجاد می کند. نرخ سود کمتر از تورم موجب افزایش تقاضا برای تسهیلات بانکی و مسابقه رانت جویان و فرصت طلبان برای بهره گیری از منابع بانکی ارزان است، اما آیا ظهور مه آفریدها و معوقات فقط با همین پدیده قابل توجیه است و آیا در شرایط تورم بالا به راحتی می توان نسخه افزایش نرخ سود برای کاهش تورم را تجویز کرد، چنان که بخشی از مدافعان اقتصاد بازار آزاد وقوع پدیده معوقات و مه آفرید را بر این اساس تحلیل کرده اند؟!
چشم بستن بر زمینه های نهادهای فساد
این جاست که استدلال هایی از جنس نهادگرایی در برابر مدافعان اقتصاد بازار آزاد مطرح می شود و یادآوری می کند که پدیده مه آفرید تنها به دلیل فرصت رانتی منابع بانکی ارزان تر از نرخ تورم نبود بلکه پدیده مه آفرید و معوقات علاوه بر جذابیت منابع بانکی و فساد ناشی از آن، به دلیل روابط نهادینه شده مبتنی بر سفارشی و زد و بند از یک سو و فقدان نظارت و شفافیت فعالیت های بانکی از سوی دیگر ایجاد شده است. مروری بر مشروح جلسات دادگاه فساد بزرگ ۳ هزار میلیاردی نشان می دهد که چگونه نظام بانکی کشور، برخلاف حتی اقتصادهای مبتنی بر بازار آزاد، با کمترین نظارت ها و ضعیف ترین سیستم های کنترلی مواجه بوده است. به گونه ای که شعبه ای کوچک از یک بانک ماه ها بدون هیچ مانعی اعتبارات اسنادی هزار میلیاردی برای مشتری صادر می کرد.
از طرف دیگر فرصت های داده شده به گروه آریا برای تصاحب برخی شرکت های دولتی و همکاری غیرمعمولی که از سوی برخی عناصر دولتی با این گروه و سرکرده آن مه آفرید امیرخسروی، که با توجه به محکومیت برخی عناصر دولتی در حد معاون وزیر غیرقابل کتمان است نشان می دهد پدیده مه آفرید و مه آفریدها صرفا ناشی از نرخ سود بانکی غیرواقعی و پایین نبوده و نیست بلکه ردپای خصوصی سازی های غیرقانونی و بدون نظارت و یاری گرفتن از عناصر درون دولت و برخی قوای دیگر نیز در بروز این پدیده موثر بوده است.
در هر صورت انتظار می رود پس از اعدام مه آفرید تحلیل ها و تفسیرهای پیرامون شکل گیری این پدیده، منجر به نسخه هایی که با ساده اندیشی راه درمان فساد را آزادسازی اقتصاد می داند، نشود، چرا که در هر اقتصادی به ویژه اقتصاد در حال گذاری نظیر اقتصاد ایران که پدیده هایی نظیر تورم و فقدان تعادل در بازارهایی نظیر پول و ارز همچنان در آن وجود دارد نمی توان به راحتی از افزایش نرخ سود بانکی با هدف حذف رانت منابع بانکی حرف زد و به تبعات سنگین آن توجه نکرد و ظهور پدیده مه آفرید را صرفا به عدم تعادل در این بازارها مربوط دانست اما از زمینه های نهادی فساد، ضعف جدی نظارت در بخش های حساسی نظیر نظام بانکی و رانت هایی که از دل نهادهای دولتی به فرصت طلبان داده می شود، چشم پوشی کرد.
کیهان:مصر، فردای انتخابات
«مصر، فردای انتخابات»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛انتخابات ریاست جمهوری در مصر طی دو روز گذشته برگزار شد تا مردم این کشور در فاصله دو سال، دو بار به پای صندوقهای رای بروند. در انتخابات خرداد 1391، محمد المرسی دقیقاً با 882751 رای افزوده یعنی کمتر از 900 هزار رای بر رقیب اصلی خود «احمد شفیق» چیره شد. در آن موقع مرسی در نهایت نماینده انقلاب مصر و شفیق نماینده رژیم گذشته به حساب میآمدند. پیروزی کمرمق اخوان، خود آغاز یک چالش فراگیر شد و در نهایت او را در نهم تیر ماه 1392 ساقط کرد. اگر چه روی کار آمدن مرسی مرهون نیروهای انقلاب بود ولی واژگونی دولت او در نتیجه تشدید نارضایتی مدنی و جدا شدن بخشهای عظیمی از نیروهای انقلاب بود و البته در این میان ارتش هم بهره خود را برد و با استناد به همین مخالفتها دولت مرسی را برکنار کرد.
هم اینک فرمانده اصلی نظامیان و یکی از اعضای کابینه محمد المرسی یعنی سرلشکر عبدالفتاح السیسی به میدان آمده تا دو سال پس از انتخابات خرداد 91، کفه را برگرداند و همه جمعبندیها نیز از پیروزی او در انتخابات دیروز و پریروز مصر حکایت میکنند اما در این بین نکات قابل ملاحظهای وجود دارند که به بعضی از آنها اشاره میشود:
1- ژنرال سیسی طی یکی دو سال اخیر تلاش زیادی کرد تا «رفیق همه» دیده شود و از این رو با استثنا کردن اخوانیها و سلفیها با همه گروهها و شخصیتها و کشورهای خارجی سطحی از روابط و در واقع داد و ستد به قصد جلب نظر آنان را دنبال کرد. در سطح داخلی سیسی میدانست که «گرایش به اسلام» و الگوهای اسلامی در میان مردم قوی است. از این رو ادبیات مذهبی را برگزید و در سخنرانیها، مصاحبهها و دیدارهای خویش از نمادها و شعارهای اسلامی استفاده میکرد این در حالی است که میدانست تنها رقیب او «حمدین صباحی ناصریست» علاقهای به استفاده از ادبیات مذهبی نخواهد داشت و صادقانه استفاده از ابزار مذهب را کنار خواهد گذاشت و البته از آنجا که از قبل مشهور شده بود که سیسی حافظ کل قرآن است، استفاده از آیات قرآن در مراودات مذهبی او طبیعی جلوه کرد و حال آنکه این یک دستور کاربردی او بود و بسیار هوشمندانه هم انتخاب شده بود.
نکته دیگر این است که سیسی از مدتها قبل و به صورت نمادین از تصاویر «جمال عبدالناصر» استفاده میکرد و ستادهای انتخاباتی او تبلیغ میکردند که سیسی میراثدار واقعی ناصر و احیاکننده مجد «مصر ناصری» خواهد بود. این شعار و تصویر البته برای تودههای مذهبی مصر انتخاب نشد چرا که ناصر در بین نیروهای مذهبی مصر وجاهت نداشته و مظهر سکولاریزم و چپگرایی شناخته میشود. سخن گفتن از ناصر در ستادهای مشیرالسیسی برای آن بود که پایگاه رای رقیب او «حمدین صباحی» را حتی در بین ناصریستها و پانمصریها متزلزل و راه را برای آراء بیشتر وزیر مستعفی دفاع هموار نمایند.
سیسی همراه با این اقدامات به بخشهایی از نیروهای انقلاب مصر و بخصوص طیفهایی از جوانان «جبهه تمرد» نزدیک شد تا در عرصه افکار عمومی مصریان بعنوان نماد رژیم گذشته شناخته نشود این البته دشوارترین بخش کار او به حساب میآمد چرا که اصلیترین نیروهای حامی او را آشکارا طیف اجتماعی حامی رژیم حسنی مبارک تشکیل میدادند. بنابراین در عرصه داخلی تلاش کرد تا از سه ضلع اصلی تحولات مصر یعنی اسلام، انقلاب و تودههای فقیر تا آنجا که میتواند استفاده کند.
در عرصه سیاست خارجی نیز سیسی و دولت او در فاصله 30 ژوئن (9تیر 92) تاکنون سعی کردهاند همه را راضی نگه دارند بعنوان مثال در حالی که ارتش مصر وابستگی عجیبی به آمریکا دارد، سیسی با سفرهایی که به مسکو داشت، سعی کرد علاوه بر ارائه یک وجهه مستقل ازخود روسیه را نیز با خود همراه کند کما اینکه متقابلا روسها اعلام کردند که از ثبات و آرامش مصر حمایت میکنند و در پاسخ به منتقدان میگفتند فضای مناسب آمریکاییها برای سیطره بر مصر هرجومرج است و ما میتوانیم در مصر با ثبات روابط مناسبی با قاهره برقرار نمائیم. نمونه دیگر: سیسی تلاش وسیعی کرد تا روابط مصر و عربستان را توسعه دهد و از این رو هیئتهای مصری و عربستانی طی این یک سال به ریاض و قاهره در حرکت بودند اما با این وجود مواضع مصر و عربستان در این دوره در خصوص سوریه کاملا متفاوت از یکدیگر بود. در حالیکه عربستان از هر جنایتی علیه دولت و مردم سوریه حمایت میکرد اما مصر سیسی روابط مناسبی با دولت دمشق داشت به عبارت دیگر سیسی سعی کرد ایران و عربستان را توامان راضی نگه دارد.
2- حمدین صباحی در این انتخابات شانسی برای پیروزی نداشت چرا که نه در ساختار حکومت و نه در ساختار حزبی جمعیتی مصر دارای جایگاه برجستهای نبود. صباحی در این انتخابات چشم به شکسته شدن قهر اخوانیها و سایر طیفهای اسلامگرا و بخشی از نیروهای جوان جبهه تمرد دوخته بود و گمان میکرد اینها برای آنکه وضع بدتر نشود، سکوت و قهر را شکسته و به سمت او میآیند اما این انتظار و تلاشهای مبتنی بر آن به نتیجه نرسید البته در این میان آمادگیهایی در طیفهای سلفی و جوانان 6 آوریل وجود داشت ولی این دو معتقد بودند بدون اخوان این حمایتها سودی برای صباحی نخواهد داشت. با این وصف صباحی اگرچه با شعار «مبارزه با فساد و تروریزم» وارد میدان گردید اما نتوانست متناسب با آن یک جبهه قوی انتخاباتی را آرایش دهد. در عین حال برخلاف آنچه بعضی از رسانههای عربی تبلیغ کردهاند، حضور حمدین صباحی یک حضور جدی و اثرگذار بود چرا که از یک سو بدون او رژیم ناچار بود به جای انتخابات به برگزاری رفراندم که از قضا در مصر مرسوم هم هست تن دهد که این مشروعیت دولت را با دشواری مواجه میکرد و لذا آنچه طی دو روز گذشته در مصر برگزار شد واقعا یک انتخابات بود هرچند میتوان درباره مشروعیت دولت برگزارکننده به دلیل آنکه از مجرای قانونی روی کار نیامده تردید کرد. از سوی دیگر حضور صباحی سطح مشارکت را تا حد قابل قبولی افزایش داد و کاندیدای ناصریها هم برای پیروزی آمده بودند برای آرایش صحنه انتخابات. اما با این همه صباحی به هر میزان از آراء که دست یافته باشد، پیروز به حساب میآید چرا که او با حضور در انتخابات جایگاه خود را در مصر تثبیت کرد و به یک آلترناتیو ملی تبدیل گردید.
صباحی میداند که رای واقعی ناصریستها در مصر بسیار کم است و در شرایط عادی قادر به ایفای نقش جدی نخواهند بود و ناچارند همواره از طریق ائتلافها وارد عمل شوند. هماینک در این انتخابات صباحی توانست جایگاه خود را از یک «مؤتلف» به یک «آلترناتیو» ارتقا دهد و این برای آینده او کارساز خواهد بود.
3- اخوانالمسلمین در این انتخابات بازی پراشتباهی را ارائه کرد کمااینکه در دوره یک ساله حکومت خود خطاهای زیادی مرتکب شد. اخوانیها باید همه حواس خود را روی شکستن فضای فعلی متمرکز میکردند فضایی که در آن اخوان به گوشه رینگی با چند حریف جا داده شده است. اخوانالمسلمین باید میدانست که شرکت مردم در انتخابات یک پروسه سیاسی است که فعالان اجتماعی از ورود به آن چشمپوشی نمیکنند و با کسانی که به انتخابات روی خوش نشان نمیدهند، دوستی نخواهند داشت. اخوانیها گمان میکردند که در این انتخابات اکثریت حدود 13 میلیون نفری که در خرداد 91 به کاندیدای آنان رای دادند، از شرکت در این انتخابات اجتناب ورزیده و سبب متلاشی شدن مشروعیت رژیم نظامی میشوند.
با وجود آنکه باطل بودن این نظریه حتی برای ناظران خارجی هم آشکار بود، اخوان بر نتیجهبخش بودن آن تاکید میکرد. اما انتخابات برگزار شد و همان کسانی که دو سال پیش به محمد المرسی رای دادند هم به صحنه آمده، بخشی به سیسی و بخشی هم به صباحی رای دادند. اگر اخوانیها در این انتخابات مشارکت کرده بودند میتوانستند بخش زیادی از آراء مرسی را به سمت صباحی سوق دهند البته ممکن بود این اقدام نیز مانع پیروزی سیسی نشود اما در نهایت اخوان و تودههایی که به صباحی رأی داده بودند، یک جبهه مشترک شده و در ادامه از حمایت آنان در مواقع فشار بهرهمند میشدند و این تا حد زیادی دست دولت سیسی را در آینده از افزایش تضییقات علیه اخوانالمسلمین میبست. در واقع میتوان گفت در دوره بیداری اسلامی، استراتژی مردمی، مشارکت و هجوم به صندوقهای رأی است و کسانی که این فراست را ندارند از حامیان بیداری اسلامی هم جا میمانند هرچند در صحنهای مظلوم هم واقع شده باشند. با این وصف همانطور که سیسی هم در ایام تبلیغات انتخاباتی بیان میکرد، دوره سختتری در انتظار اخوانالمسلمین است.
4- مصریها در این دو سال مشکلات عدیده امنیتی داشتند و تعداد کشتههای آنان در این دو سال چند ده برابر شهدای آنان در انقلاب بهمن 89 بود و از این رو به طور طبیعی آنان در پی «چهرهای مصمم» با ابزارهای لازم امنیتی بودند تا بر بحران ناامنیهای موجود غلبه نمایند. این در حالی است که ارتشیها در حوزه اقتصادی نیز طی 30 سال گذشته چهره بالنسبه موفقی را از خود نشان داده بودند از این رو وقتی السیسی شعار «همه علیه فقر و ناامنی» سر میداد، مصریان تا حد زیادی باور کردند. اما در عین حال باید گفت که به احتمال بسیار زیاد، رفتار همهگرایانه سیسی در دوره قبل از ریاست جمهوری با رفتار او در دوره پس از انتخابات تا حد زیادی متفاوت باشد و این شامل دو عرصه داخلی و خارجی میشود. خیلی بعید است که سیسی گروههای داخلی را در حکومت خود به اندازهای که آنان را راضی کند، مشارکت دهد و نیز خیلی بعید است که روابط با عربستان و روسیه به این شکل باقی بماند. روابط مصر و عربستان از این پس به همان سطح روابط این دو کشور در دوره حسنی مبارک خواهد رسید یعنی «نه چندان گرم و موثر» و روابط با روسیه نیز به ضعف خواهد گرائید. درباره رابطه با ایران نیز نمیتوان از سیسی پس از آن که به قدرت رسید، انتظار چندانی داشت.
جمهوری اسلامی:حادثه مهمی در راه است
«حادثه مهمی در راه است»عنوان بخش دوم سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛در قسمت اول این مقاله یادآور شدیم که پیروزی انقلاب اسلامی، معجزه بعثت در عصر جدید بود، معجزهای که قدرتهای جهانی مجهز به سلاحهای اتمی و حکومت تا دندان مسلح محلی نتوانستند در برابر آن مقاومت کنند و مجبور شدند این قدرت جدید، که قدرت دین است، را باور نمایند. این واقعیت را نیز افزودیم که این معجزه معنوی در منطقه و جهان، طوفانی به راه انداخت و راه را برای آزاد شدن ملتها از زنجیر اسارتهای فکری هموار کرد و مسیر تاریخ را که با سرعت به سوی فرو رفتن در ظلمت مطلق به پیش میرفت، تغییر داد. طبیعی بود که این کار بزرگ، حساسیت شدید دشمنان خدا را بر انگیزد و آنان را به تکاپو وادارد. تکاپوئی که هم اکنون برای مقابله با فلسفه بعثت در جریان است و بخشهائی از جهان را درگیر کرده است. این تکاپو، برخلاف ظاهری که دارد، به نفع دشمنان بعثت تمام نخواهد شد بلکه قطعاً زمان را آبستن حادثهای کرده است که به نفع دینداران رقم خواهد خورد.
اکنون به چگونگی حادثه مهمی میپردازیم که در راه است.
از 35 سال پیش، یعنی در روزهای آغازین استقرار نظام جمهوری اسلامی، سران قدرتهای جهان درصدد بر آمدند با این نظام و انقلابی که زمینه ساز شکل گیری آن بود مقابله کنند. این مقابله، دو هدف را دنبال میکرد؛ اول آنکه نظام جمهوری اسلامی شکست بخورد و با سرعت به پایان عمر خود برسد و دوم آنکه اگر هدف اول محقق نشد، لااقل جلوی گسترش آن به سایر کشورها گرفته شود.
برای تحقق هدف اول، شورشهای داخلی ضد انقلاب، ترور شخصیتهای برجسته نظام، حمایت از سازمان تروریستی منافقین، جنگ تحمیلی 8 ساله و فشارهای سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی طراحی و اجرا شد اما به نتیجه نرسید و نظام جمهوری اسلامی توانست از تمام این گردنهها عبور کند و حتی قویتر شود. اینها توطئههای بزرگی بودند که هر نظام حکومتی نوپائی را میتوانستند از پا در آورند ولی نظام جمهوری اسلامی به دلیل برخورداری از رهبری همچون امام که علاوه بر روشن بینی سیاسی از ایمانی قوی به خدا برخوردار بود و همچنین به دلیل برخورداری از پشتوانه مردمی، توانست این توطئهها را خنثی کند و بالنده و سربلند به پیش برود و ریشههای خود را مستحکمتر نماید.
ناکامی دشمنان از دست یابی به هدف اول، آنها را برای تحقق هدف دوم مصمم کرد و آنها برای رسیدن به این هدف سرمایهگذاری فراوانی کردند. تأسیس گروههای متحجری همچون طالبان با هدف متهم ساختن اسلام به ضدیت با کرامت انسانی، طراحی برنامههای اختلاف افکنی میان شیعه و سنی، برنامه ریزی برای اهانت به مقدسات اسلامی، توسل به شیوههای سخیف اسلام هراسی، درگیر ساختن کشورهای اسلامی به مسائل فرعی با هدف تحلیل بردن امکانات و نیروهای مسلمانان و ایجاد حوادث تروریستی در نقاط مختلف جهان و نسبت دادن آن به ایران یا مسلمانان با هدف خشن جلوه دادن اسلام و مخدوش ساختن چهره نظام جمهوری اسلامی نمونههائی از توطئههای دشمنان علیه نظام جمهوری اسلامی با هدف جلوگیری از گسترش نفوذ این نظام و آرمانهای انقلاب اسلامی به خارج از مرزهای ایران بود.
علیرغم تمام این توطئههای سنگین، انقلاب اسلامی به خارج از مرزها راه یافت، نظریه صدور انقلاب محقق شد و در نقاط مختلف جهان آرمانهای مطرح شده توسط امام خمینی بر سر زبانها افتاد، به رسانهها راه یافت و در افکار عمومی مردم جا باز کرد. انقلاب اسلامی در کشورهای عربی جوانه زد، مردم فلسطین در برابر صهیونیستها ایستادند و به همراه حزبالله لبنان محور مقاومت در برابر صهیونیستها و حامیان آنها شدند. همین موج مقاومت بود که منشأ بیداری اسلامی شد و در سالهای پایانی دهه سوم از عمر نظام جمهوری اسلامی به بار نشست و دیکتاتورهای جهان عرب را یکی پس از دیگری به سقوط کشاند.
آنچه امروز در جهان اسلام از خاورمیانه عربی تا شبه قاره هند و آسیای جنوب شرقی و تا آفریقا از درگیری و کشتار و شورش و کودتا جریان دارد، تماماً دست پخت سردمداران قدرتهای غربی است که نقشه خود برای جلوگیری از نقوذ انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای ایران را نیز نقش بر آب میبینند. همانطور که دولتمردان آمریکائی اعتراف کردهاند طالبان و القاعده گروههائی هستند که توسط آمریکا تأسیس شدهاند تا برای مقابله با امواج انقلاب اسلامی از آنها استفاده شود، گروههای تکفیری امروز نیز به سفارش آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی تشکیل شدهاند و به نسخههای نوشته شده توسط سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی آنها عمل میکنند تا افکار عمومی جهان اسلام را از امواج گسترده بیداری اسلامی منصرف کنند و متوجه امور دیگر سازند.
این درگیری که امروز در مصر، لیبی، نیجریه، سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، پاکستان و حتی در مالزی به اشکال مختلف در جریان است، هر چند در هر کشور یک هدف را دنبال میکند، اما وجه مشترک همه آنها مبارزه با اسلام و رسالتی است که پیامبر گرامی اسلام با بعثت برای بشریت به ارمغان آورده است. سردمداران قدرتهای زیاده خواه جهان، هر حرکت انقلابی و ضداستعماری با محتوای اسلامی را علیه منافع سلطه طلبانه خود میدانند و با آن مقابله میکنند. شیوه امروزین مقابله آنها با اسلام، درگیر ساختن مسلمانان با همدیگر، به خود مشغول ساختن مسلمانان در کشورهای اسلامی و خشن جلوه دادن چهره اسلام در افکار عمومی مردم جهان به ویژه در غرب است تا توجیهی باشد برای سرکوب کردن انقلابها و حرکتهای آزادیخواهانه.
خوشبختانه برخلاف برنامه ریزیهای سردمداران غرب و بازیگران منطقهای اجیر شده توسط آنها، معجزه معنوی بعثت همچنان در همه جا به پیش میرود و نه تنها حتی لحظهای دچار وقفه نمیشود بلکه با سرعت بیشتری به راه خود ادامه میدهد. این، معجزه بعثت است که علیرغم آنهمه اسلام هراسی در غرب، باز هم هر روز تعداد مشتاقان گرویدن به اسلام در همان غرب بیشتر میشود. این، معجزه بعثت است که در برابر سنگینترین فشارهای مثلث شوم غرب و ارتجاع عرب و صهیونیسم هر روز قدرت مقاومت اسلامی افزایش مییابد. و این، معجزه بعثت است که علیرغم خیانتهای هر روزه سران اکثر کشورهای اسلامی، ملتهای مسلمان همواره بیدارتر و برای تمسک به اسلام مصممتر میشوند.
این واقعیتها خبر نزدیک بودن حادثه مهمی را بشارت میدهند. در صدر اسلام نیز بعد از به اوج رسیدن فشارها بود که اسلام پیروز شد و در عصر ما نیز بعد از متراکم شدن فشارها بر مسلمانان و حاکم شدن ظلمت و جاهلیت مدرن بود که با اراده الهی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و اسلام توانست بار دیگر تجدید حیات کند. اکنون نیز تمام شواهد و قرائن نشان میدهند قرار است با واقعهای مهم، مسیر تاریخ برخلاف اراده و طراحی سردمداران قدرتهای شیطانی به پیش برود. گوئی این اراده خداست که بعثت باز هم معجزه کند و پردههای ظلم و جهالت مدرن را نیز کنار بزند.
رسالت:چه کسی پاسخگوست؟
«چه کسی پاسخگوست؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در آن میخوانید؛طلیعه انقلاب اسلامی ایران که تقویت فرهنگ و معارف اصیل دینی را در کنار دیگر اصول و شعائر حیاتبخش خود به همراه آورد، از همان روزهای آغازین مورد هجمه استکبارگران خارجی و عناصر تطمیع شدهشان در داخل کشور قرار گرفت. تاریخ پرفراز و نشیب معاصر که افق روشن نهضتی مبتنی بر سیره رسولالله (ص) در دعوت جهانیان به بیداری اسلامی بر تارک آن میدرخشد، توطئهها و دسیسههای خرد و کلان متعددی را تا به امروز شاهد و ناظر بوده که ملت هوشمند به حول و قوه الهی و با هدایتهای امام و رهبری، یکی پس از دیگری از آنها عبور کرده است.
نگاهی از سر تامل به رویدادی که اخیرا با بهرهگیری از عنوان مقدس "فجر"، با صرف هزینه از امکانات عمومی ملتی که در شرایط دشوار اقتصادی و... متین و سربلند رودرروی استکبار و استکبارگران ایستاده است، گویای این مهم است که توطئهها و تحرکات کوتهفکرانه پایان نگرفته، بلکه با ترفندهای دنیای مدرن و تقلا برای نفوذ در نسلهای جدید انقلاب اسلامی نیز توام گردیده است، هر چند تنها نقطه اشتراک اقدام مضحک اخیر که سبکسرانه نیز از آن دفاع میشود، نافرجام ماندن و رو شدن دست عوامل آن برای مردم و مسئولان نظام بویژه دغدغهمندان فرهنگ انقلاب اسلامی است.
صرف نظر از ایرادات فراوانی که اهل فرهنگ و ادب به بخش علمی هشتمین جشنواره شعر فجر وارد دانسته و به تناوب در رسانههای کشور منعکس شده و در این مجال، قصد ورود به آن نیست، میدان دادن به کسانی که با بیتوته در این جشنواره ملی به نیشخند ارزشهای والای انقلاب و ایثارگران بیادعای دفاع مقدس پرداختهاند جای تامل و تاسف بسیار دارد. جالب آن است که در پاسخ به انتقادهای گسترده اهل فرهنگ، رسانهها و مسئولان، به جای عذرخواهی، القابی ناروا و هدفدار نثار منتقدان و دلسوزانی میشود که صداهای آنان از مرکز، شهرها و استانهای کشور به گوش میرسد و متوهم بودن دبیرخانه جشنواره را در برگزاری رویدادی چندصدایی، بر افکار عمومی و آگاهان حوزه فرهنگ آشکار میسازد. کما اینکه اگر چنین میبود، صدای منتقدان خود را شنیده و به تصحیح عملکرد مخرب و دشمنشادکن خود میپرداختند، اما این اتفاق نیفتاد.
از همان آغاز کار، دعوت از چهرههای به زوال آمده خارجنشین که حتی در وادی شعر هم دیگر حرفی برای گفتن ندارند (در کشور خودمان ظرفیتها و سرمایههای بزرگ ادبی کم نداریم) به رویدادی که با مدیریت و هزینهکرد دولت جمهوری اسلامی اداره میشود، زنگ خطر را در به انحراف رفتن این حرکت به صدا درآورد که خوشبختانه با تکذیب رسمی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی که صیانت از فرهنگ و هنر اسلامی و انقلاب را برعهده دارد، این پرونده مشکوک بسته شد.
اما دبیر جشنواره با گفتهها و نوشتههای جهتدار و با نثار القابی ناروا به منتقدان و رسانههای پرسشگر که تنویر افکار عمومی را به عنوان رسالتی مهم مینگرند، تاخته و قصد تحمیل صدای خود را بر همه صداها دارد. این در حالی است که ژستهای دموکراتیک مدعی محترم در چند سال گذشته به کرات از تریبونهای منتسب به نظام شنیده شده است! جشنواره شعر فجر 27 اردیبهشت در فرهنگسرای ارسباران کلید میخورد. کار به جایی میرسد که مدیریت فرهنگسرا از اکران فیلم جشنواره ممانعت میکند. پاسخ دبیرخانه جشنواره به پرسش رسانهها، مطلبی قریب به این مضمون است: "چون فرهنگسرا تحت مدیریت سازمان فرهنگی، هنری شهرداری تهران است، فیلم جشنواره اکران نشد...!"
بعدها اخباری مبنی بر وجود نوعی اعوجاج فکری در فیلم و برخی اظهارنظرهای خاص و... به گوش رسید و معلوم شد چه خبر است.
در همان مراسم یک عضو شورای سیاستگذاری جشنواره پشت تریبون جشنوارهای ملی قرار گرفته و سرود ملی جمهوری اسلامی ایران را با آثار یکی از زنان که فعالیت سیاسی و ضدیت وی با نظام اسلامی بر شهرت ادبیاش غلبه نموده، مقایسه میکند!
کمی که جلوتر میرویم، خبرسازیها و تلاشهایی در جهت پررنگ جلوه دادن جشنوارهای که با ژست چندصدایی قصد دارد مقابل طنین پرشکوه ادبیات و هنر انقلاب اسلامی قد علم کند، بیشتر و بیشتر میشود.
تعدادی از شاعران با درک شرایط و با وجود تمایل برای حضور در جشنوارهای که مکلف به پاسداشت ارزشهای ادبی برآمده از انقلاب و نسلهای جدید ادب و فرهنگ است، به ارتباط خود با دبیرخانه جشنواره پایان میدهند و خبر همکاری خود را در رسانهها تکذیب میکنند.
نهایت بیادبی به الگوهای برگزیده این ملت یعنی جانبازان و ایثارگران در آثاری است که جوایزی را به خود اختصاص میدهند! در پس پرده این جایزه دادنها البته اعتراضاتی نیز هست مبنی بر اینکه تقدیرها نثار شاگردان در "محافل ترانه" شده و... الخ، یا بستگان عوامل جشنواره که جای تاسف دارد. سرانجام با اختتامیه جشنواره، منتقدان از نگاه دبیرخانه جشنواره به عوامل و گماردگانی تشبیه میشوند که موظف به مخالفت هستند! در حالی که دستیابی شخص دبیر به چنین جایگاهی، قطعا بدون زحمت و تلاش همین سرویسهای ادبی در رسانهها که امروز ناسزاهای وی نثارشان میشود، میسر نبوده است.
نکته تاسفانگیزتر اینکه این اقدامات وهنآمیز به ارزشها و الگوهای سربلند ملت ما و همچنین اهانت به منتقدان در حضور شخص وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونان وی در تالار وحدت صورت میگیرد و رسانهها روز بعد به نقل از وزیر ارشاد مینویسند: در این جشنواره، تمام صداها شنیده شد.
باید پرسید کدام صدا؟! و در کدام شرایط؟! آیا موکدات مکرر رهبر معظم انقلاب در پرده برداشتن از اقدامات نظام استکباری که به زور و تزویر آلوده است و تذکرات آگاهان و دلسوزان عرصه فرهنگ باید مورد غفلت و تجاهل قرار گیرد؟
به راستی مسئولان و دلسوزانی نظیر سرلشکر فیروزآبادی که طی سالهای انقلاب و دفاع مقدس، از پس آزمونهای بزرگ برآمدهاند و یا آقای حبیبی دبیر کل حزب موتلفه اسلامی و فرهیخته فرهنگی که از عملکرد نامتعادل و غیرفرهنگی جشنواره شعر فجر انتقاد کردهاند، چه پیامی میتواند داشته باشد؟
آیا صدای ضدارزشهای الهی، ضدرزمندگان دلیر اسلام و نیز صدای حمایت از اهل فتنه را میتوان به رسمیت شناخت و به بهانه مقبولیت چند صدایی آن را(1) ترویج داد. آیا کژ راهه رفتن برخی متصدیان جشنواره برای توجیه رفتار غیرفرهنگی خود و دست به دست شدن حرفها و مطالبی که خوشایند دشمنان این ملت است، راهبرد فرهنگی و حرکت در جهت "اعتدال" فرهنگ است؟ چه کسی پاسخگوست؟!
آیا جولان دادن به نامحرمان با انقلاب و تکریم آنها آن طور که دبیر جشنواره میگوید، نامش میباشد "تمرین مدارا" برای رسیدن به جامعه آرمانی؟!
مراقب باشیم نهادهای تصمیمساز در حوزه فرهنگ، کار را به نااهلان نسپارند، زیرا این ملت به فضل الهی مرعوب شعارهای کاسبکارانه و مغایر با اصول نخواهد شد.
پینوشت:
1- نگاه کنید به گزارش کیهان و جوان از کژراهه جشنواره شعر فجر، شنبه سوم خرداد 93
قدس:اطلاع رسانی، راهکار مدیریت مبارزه با مواد مخدر
اطلاع رسانی، راهکار مدیریت مبارزه با مواد مخدر»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر عبدالرضا عزیزی است که در آن میخوانید؛داستان غم انگیز اعتیاد و مواد مخدر نه تنها در ایران، بلکه در تمام دنیا یکی از مسایل مهم در قرن بیست و یکم به حساب میآید تا آنجا که ارتش سرخ و بمب اتم برای قدرتهای بزرگ نظامی خطری به اندازه اعتیاد و قاچاق مواد مخدر ندارند.
این معضل تنها مخصوص ایران و چند کشور خاص نیست، بلکه تمام دنیا به آن مبتلا هستند و از وجود مواد مخدر طبیعی و صنعتی رنج میبرند. کشورهای مختلف از این منظر ضرر و زیان فراوانی دیدهاند، اما آنچه مهم است اینکه از تجارت مخدرهای مختلف سودهای زیادی نصیب قاچاقچیان این صنف میشود، به طوری که گردش مالی مافیای مواد مخدر 1600 میلیارد دلار در طول یک سال است و سود حاصل از آن نیز بیش از 500 تا 600 میلیارد دلار است. مافیا به واسطه قاچاق مواد مخدر آن چنان قدرتی بدست آوردهاند که به همه ابزارها مجهز شده و قدرتمندان سیاسی جهان اعم از انگلیس، آمریکا و سازمان ملل را نیز خریدهاند. بر همین اساس هزینه مبارزه با مواد مخدر بسیار بیشتر از هزینه و اعتباری است که مافیا برای روی آوردن مردم به اعتیاد خرج میکنند.
به عنوان مثال در سال 1985 فردی 200 میلیون دلار کوکایین وارد آمریکا کرد و از سود حاصل، «دانیل اورتگا» رئیس جمهور منتخب مردم در نیکاراگوئه را ساقط و پس از آن یک دیکتاتور را جایگزین او کرد. همچنین برای مبارزه با غول کمونیسم چین، 30 فروند هواپیمای نظامی آمریکا به خدمت گرفته شد؛ این در حالی است که از این 30 فروند تنها برای حمل مواد مخدر و انتقال به آمریکا استفاده شد.
نکته اینکه قیمت یک کیلو هروئین در مثلث طلایی 1200 دلار است ، در تایلند 6000 دلار و در آمریکا 300 هزار دلار، به طوری که با یک بار قاچاق مواد مخدر، زندگی قاچاقچی دچار تغییرات بسیار زیادی میشود. بنابراین قاچاق مواد مخدر جاذبه های زیادی دارد. به همین دلیل است که بیشتر افرادی که در آمریکا و انگلیس خود را مخالف مواد مخدر میدانند، پشت پرده از بزرگان قاچاق مواد مخدر و حامیان آن به شمار میروند. من در کتاب «پیشگیری از مواد مخدر» پیش بینی کردم که آمریکایی ها به افغانستان خواهند آمد و با راه اندازی جنگ بر این کشور مسلط میشوند و امروز مشاهده میکنیم که کشت مواد مخدر در افغانستان بیشتر از زمان طالبان است. در زمان طالبان، کشت تریاک تنها 83 هزار هکتار بود، اما امروز در مقابل چشمان غرب و سازمان ملل بیش از 200 هزار هکتار زمین در افغانستان زیر کشت مواد مخدر است، به این دلیل مبارزه با مواد مخدر و قاچاق آن دروغی بیش نیست.
آنچه مهم است اینکه خشونت و تهدید راه مناسبی برای مبارزه با مواد مخدر نیست، باید معتادان را بیمار به حساب آورد و برای درمان به بیمارستانهای روانپزشکی ارجاع داد. البته در طول چند سال گذشته نوع نگاه به معتادان تغییرات بسیاری کرده است. خوشبختانه در حال حاضر در کشورمان نسبت به موضوع بیماران مبتلا توجهات بسیاری میشود. به عنوان مثال در زندانها 40 هزارنفر تحت درمان متادون هستند و 70 تا 80 درمانگاه برای درمان بیماران معتاد وجود دارد. برای موفقیت در مبارزه با مواد مخدر، باید اطلاع رسانی و آگاهی کافی نسبت به این موضوع در جامعه رواج پیدا کند. عوارض ناشی از اعتیاد و مشکلات حاصل از این فرآیند باید به نحو مطلوب و شفاف اطلاع داده شود. در حال حاضر ایران موفقیت پیشگیری و درمان اعتیاد از سه تا هفت درصد به 30 تا 40 درصد رسیده است، هرچند که انتظار است تلاشهای بیشتری در این مورد صورت پذیرد.
بتازگی مواد مخدر صنعتی نیز به معضلی مهمتر از مواد مخدر طبیعی تبدیل شده است، چرا که این مواد افراد گرفتار را به مرگ یا دیوانگی میکشانند. طبق قوانین سازمان ملل متحد از سال 2016 قرار است مواد مخدر سبک در اختیار افراد معتاد قرار گیرد، ضمن اینکه نباید کسی برای مواد مخدر اعدام شود. ایران تنها کشور دنیاست که بیشترین هزینه را برای مبارزه با مواد مخدر داشته است، به طوری که در مرزها بشدت این مبارزه در حال انجام است و بیش از 3000 شهید و 16 هزار جانباز برای مبارزه با مواد مخدر وجود دارد و این مهم قابل تقدیر است.
مواد مخدر همچون سپری است که هیچ کشوری به تنهایی نمی تواند با آن مبارزه کند، تمام کشورها باید در جهان دست به دست هم دهند و زیر نظر سازمان ملل در یک اقدام متحد به مبارزه با مواد مخدر بپردازند، شاید بتوانند بر این سپر غلبه کنند. البته در وضعیتی که منافع نجیب زادگان انگلیسی و بانکداران آمریکایی به خطر میافتد و سیاست در دست آنهاست کار مبارزه سخت است، ضمن اینکه در ظاهر مطرح میشود که مبارزه میکنند، اما پشت پرده دروغ میگویند و در عمل چیز دیگری است مثل مباحث حقوق بشری که دم از آن میزنند، اما بدترین اعمال ضد بشری را انجام میدهند. به هر روی باید برای مبارزه هزینه کرد؛ آگاهی و اطلاع رسانی کرد، چرا که اگر مردم بدانند وقتی این سیم گداخته را در چشم میکنند، کور خواهند شد و اگر از عواقب اعتیاد مطلع شوند، هرگز چنین نمیکنند.
عده کثیری به علت ناآگاهی، در دسترس و فراوان بودن مواد مخدر و همسایگی افغانستان و پاکستان با ایران از این مواد استفاده میکنند. به نظر میرسد برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر باید مقداری آینده نگر و به روزتر باشیم ، باید کارکردها و راهکارهای علمی را مدنظر قرار دهیم . مواد مخدر هرگز در جهان از بین نخواهد رفت ، عده کثیری به آن نیاز دارند و ما باید این معضل را مدیریت کنیم، چرا که مبارزه سنگین و فیزیکی نتیجه ای ندارد، البته این مهم برای مبارزه با قاچاقچی ها صدق نمی کند، آگاهی و اطلاع رسانی تنها برای خانواده های درگیر این معضل است.
کل تریاک افغانستان 5000 تن است و هرگز نمی توان با کاشت تریاک مقابله کرد، چرا که برای مصارف پزشکی با مجوز این کاشت انجام میشود، اما در عین حال عدهای نیز آن را قاچاق میکنند، بنابراین باید پذیرفت که تریاک باید باشد و در کنار آن نیز حتماً قاچاق خواهد بود.
در حال حاضر نیز در ستاد مبارزه با مواد مخدر کل کشور، جلسات منظمی هر دو هفته یک بار با حضور وزیر کشور برای موضوع کاهش آسیبهای مواد مخدر تشکیل میشود و این نشان از اهتمام جدی دولت و بخصوص شخص وزیر کشور نسبت به این موضوع است.
سیاست روز:تئوریزهکنندگان سازش و تسلیم
«تئوریزهکنندگان سازش و تسلیم»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری استکه در آن میخوانید؛در حالی که بسیاری از کشورهای دنیا و مردم جهان به خود آمدهاند و در مقابل آمریکا قیام کرده و اعتراضات خود را نشان میدهند، در کنار این ایستادگی و مقاومت مقابل زورگویی همچون آمریکا، همواره جریانی با نام خط سازش وجود داشته است.
این جریان تلاش داشته تا خود را مقابل ایستادگی ملتها و حتی برخی دولتها قرار دهد و راهحل مشکلات جهان را سازش با آمریکا معرفی کند.
این جریان، مقاومت و مخالفت با سیاستهای سلطهطلبانه آمریکا را ناموفق میداند، به همین خاطر تن دادن به خواستههای کاخ سفید که خود را ابرقدرت و همهکاره دنیا میپندارد، راهکاری است که جریان سازش طلب در پی آن است.
کشورهای اسلامی بیشتر مبتلا به جریان سازشکارانه هستند. سران این کشورها که خود را به خواستهها و سیاستهای آمریکا فروختهاند، گرچه به ظاهر از یک حاشیه امنیتی برخوردار گشتهاند و به حکومتهای پادشاهی و مادامالعمر خود ادامه میدهند، اما با آغاز خیزشهای اسلامی این حاشیه امنیتی برای آنها لرزان شده و زنگ خطر سرنگونی سران سازشکار به صدا درآمده است.
آمریکا برای این که بتواند از ادامه خیزشهای اسلامی مردم کشورهای مسلمان جلوگیری کند، جریان سازشخواهان و سازشطلبان را بیشتر مورد حمایت قرار داده تا بتواند روندی که آغاز شده مهار کند.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان خواستگاه و الگویی برای دیگر ملل اسلامی مطرح است، اکنون به عنوان کشور و ملتی که ۳۵ سال است، آمریکا را با چالشهای جدی مواجه کرده، مورد توجه ویژه سران کاخ سفید قرار دارد.
آمریکاییها به خوبی میدانند که مهار جمهوری اسلامی ایران و به سازش کشاندن مسئولان و مردم آن میتواند کلید حل همه مشکلاتی باشد که اکنون در منطقه به وجود آمده است.
سازشناپذیری جمهوری اسلامی ایران از یک سو و استمرار سیاست مبارزه با جبهه استکبار که سردمدار و رهبری آن را آمریکا در جهان برعهده دارد از سوی دیگر، باعث شده است، آمریکا اکنون سیاست گفتوگو با ایران را در پیش بگیرد.
گفتوگوهای هستهای که میان ایران و ۱+۵ در حال انجام است، به گمان آمریکاییها سیاستی است برای مهار جمهوری اسلامی ایران و استقرار خط سازش و فعال کردن این جریان در داخل کشور.
نمونههایی از این جریان سازش در کشور دیده شده است که نشان میدهد این خط برای تئوریزه کردن آن دست به اقداماتی زده است.
از جمله در جریان مراسم ۱۳ آبان مقابل لانه جاسوسی آمریکا، حذف شعار مرگ بر آمریکا، کوتاه آمدن در مقابل معرفی نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل و مخالفت آمریکا با حمید ابوطالبی و ... که همه این تلاشها نشان میدهد جریان سازش در میان برخی افراد و گروههای سیاسی کشور پیگیری میشود.
رهبر معظم انقلاب در دیداری که نمایندگان مجلس شورای اسلامی با ایشان داشتند، نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند و فرمودند؛ «کسانی که میخواهند، سازش و تسلیم در برابر زورگویان را ترویج و نظام اسلامی را متهم به جنگطلبی کنند، در واقع مرتکب خیانت میشوند.»
ایشان علاوه بر این سخن، تاکید کردند که «تفکر استمرار مبارزه» باید همچون تفکر گستردهای بر تمام امور و شئون کشور حاکم باشد و باید خود را در مقابل جبهه استکبار قوی کرد و محکم ایستاد.
جریان سازشکار برای خود نمونه و مثالهایی را هم میآورد و براساس آن، تفکر خود را غالب بر تفکر ایستادگی میپندارد. آنها کشوری همچون ژاپن را مثال میزنند که پس از جنگ و جنایاتی که آمریکاییها در آن کشور انجام دادند، سازش دولت و مردم آن کشور با آمریکا، اکنون باعث شده است، ژاپن از پیشرفت و رفاه بالایی برخوردار باشد.
اما مردم همین کشوری که شهردار شهر «ناگو» درباره آمریکا میگوید، «ژاپن به بچه حرف گوش کن آمریکا تبدیل شده است و ما نفعی از اتحاد با آمریکا نمیبریم» اکنون لب به اعتراض دخالتها و حضور نظامیان آمریکایی در خاک خودشان گشودهاند و این روند با افزایش اعتراضات مردم این کشور که سالها تحت سلطه و سیطره آمریکاست، باعث یک چالش و نگرانی جدی برای آمریکاییهایی در شرق آسیا خواهد شد.
مبارزه با جبهه استکبار اکنون وارد فاز حساس و سرنوشتسازی شده است.به همین خاطر جبهه مقاومت و ایستادگی نیازمند تقویت است.
به فرموده رهبر انقلاب، «این مبارزه هنگامی به پایان خواهد رسید که جامعه بشری بتواند خود را از شر جبهه استکبار و در رأس آن آمریکا که پنجههای خود را بر جسم و روح و فکر بشریت گسترانیده است، رهایی دهد که این کار نیز نیازمند مبارزهای دشوار و طولانی و گامهای بلند خواهد بود.»
اکنون که رهبر انقلاب تئوریزهکنندگان سازش و تسلیم را خائن دانستهاند باید با این افراد و گروهها چه رفتار و برخوردی کرد؟ آیا باید فضا برای اقدامات آنها باز باشد؟!
وطن امروز:زلزله ملیگرایان در اروپای بینوایان
«زلزله ملیگرایان در اروپای بینوایان»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است که در آن میخوانید؛ پاییز 1849، هنوز مدرنیته سربالایی نفسگیر نیمه اول قرن نوزدهم را به پایان نبرده بود که اروپای رمیده از انقلاب صنعتی و تنیده در امواج انقلابهای اجتماعی، سومین کنفرانس صلح را پس از لندن و بروکسل در پاریس منعقد کرد. پشت تریبون کنفرانس پاریس بود که خالق شاهکار «بینوایان» متاثر از 2 انقلاب بزرگ در دو سوی اقیانوس اطلس - انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب ایالات متحده علیه بریتانیا- پیشنهادی تاریخی را با همقارهایها در میان گذاشت: ایالات متحده اروپا! وحشت از آتش جنگهای بیانتها میان اشراف جاهطلب روسیه، پروس، بریتانیا و حتی نوادگان ناپلئون در فرانسه پس از انقلاب، پیرمرد نوعدوست را به فکر اتحادی صلحطلبانه میان ملل متخاصم اروپایی انداخته بود، ملتهایی که نمیدانستند چهارنعل به سوی چهار جنگ خونین تاریخ بشر در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میروند البته هوگو که قلب یک پیشگام حقوق بشر را داشت، سری هم داشت که هنوز هوای امپراتوری اروپای واحد را داشت که ناپلئون بناپارت وعده داده بود. نباید فراموش کرد که کنفرانس صلح پاریس کمتر از یک سال پس از انقلاب دوم فرانسه (انقلاب فوریه 1848) برگزار میشد که جمهوری دوم و بلافاصله بازگشت امپراتوری توسط ناپلئون سوم را در پی داشت.
پاریس مبدأ صدور انقلاب به سراسر اروپا بود اما همزمان پاریسیها، حتی هوگوی خوشقلب و بینوایان مورد علاقهاش، خود را در پایتخت امپراتوری آینده براساس ارزشهای فرانسوی نوین آن زمان تجسم میکردند. در همان کنفرانس صلح، پس از ویکتور هوگو، «ویلیام ولس براون» ادیب و تاریخدان دورگه آفریقایی-آمریکایی از ایالت کنتاکی پشت تریبون رفت و نخستین بیانیه بینالمللی در رد بردهداری را قرائت کرد و میدانیم که او و دوستان آنگلوساکسونش خیلی زودتر به رویایشان دست یافتند تا نویسنده سرشناس فرانسوی که رویایش،یک قرن و نیم برای تشکیل نخستین پارلمان فراملیتی اروپایی خاک خورد.
آن زمان امپراتوری فرانسه زیرپای هوگو، حکم امپراتوری امروز آمریکا زیر پای سلف دورگه ویلیام براون در کاخ سفید؛ باراک اوباما را داشت. بزرگترین مرجع قدرت کره خاکی اما بدون ثبات و آیندهای تضمین شده. ایده ایالات متحده اروپا فقط از صلحطلبی نشأت نمیگرفت که نشانه جاهطلبی هم بود، مشابه جاهطلبی بیپایان ایالات متحده امروز. اروپا ظاهرا متحد شد اما غافل از اینکه اتحادیه اروپا نه مطالبه اصلی ملتهای مختلف اروپایی که ایده امپراتوریخواهان غرب است برای تحمیل ارزشها و سیستم خود به سایرین. اما یک امپراتوری بدون امپراتور و بدون متولی به چه کار میآید؟ حقیقتا چه کسی مسؤولیت رهبری این اتحادیه و دروغهای بیپایان سیاستمداران دستنشانده و بیبنیهاش مبنی بر آینده بهتر شهروندان غرب و شرق اروپا را برعهده دارد؟ ضامن سند چشمانداز اتحادیه اروپا کدام فرد،حزب یا جریان است؟
اینها پرسشهایی بود که ذهن دستکم یکچهارم رایدهندگان فرانسوی انتخابات پارلمانی اروپا و کمی بیش از این را در میان رایدهندگان بریتانیایی به خود مشغول کرده بود اما متاسفانه رسانههای ما هم با ادعای حاکمان فعلی اتحادیه اروپا همنوا شدهاند که گرایش یافتن مردم فرانسه به حزب بشدت ملیگرای جبههملی، یا انگلیسیها به حزب ضد اروپای استقلال (یوکیپ) و اقبال دیگر جریانهای دستراستی و چپی و ملیگرای افراطی صرفا به خاطر نارضایتی مردم اروپا از وضعیت کار و معیشت ناشی از بحران اقتصادی بوده است حال آنکه این بحران، کاتالیزور قیام بخشی از اروپا که بخش بسیار مهمی از آن نیز هست، علیه اتحادیه اروپا بوده است نه برانگیزاننده آن.
سیاستمداران حاکم اروپا مدعی هستند که اگر مشارکت عمومی در انتخابات پارلمانی 2014 اروپا بیشتر بود، به زعم ایشان افراطیها چنین توفیقی کسب نمیکردند اما به این نکته اشاره نمیکنند که اصلا چرا مشارکت در اتحادیهای چنین نوپا که قاعدتا هنوز نباید شور دهه نخست تشکیل خود را از دست داده باشد، اینقدر پایین (میانگین 43 درصد) است. در برخی کشورها درصد مشارکت بینوایانی که تا یک دهه پیش رویای اروپایی داشتند به زحمت به 20 درصد واجدین شرایط میرسد (مثلا اسلواکی 13 درصد) پس این اکثریت بینوایان خاموش و ناراضی بودهاند که راه را برای زلزله ملیگرایان در اروپا گشودهاند. نفی امپراتوری پر مدعا و سلطهگر اما بیمسؤولیت اروپایی بیش از آنکه مسالهای معیشتی باشد، جنبه هویتی دارد. مارین لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه و پیروز انتخابات در کشوری که مبدأ تشکیل اتحادیه اروپا بوده است، میگوید: «مردم ما فقط نوعی از سیاستی را میطلبند که در آن سیاستمدارانش فرانسوی و برای فرانسه باشند.
مردم ما دیگر نمیخواهند فردی خارج از فرانسه برایشان قانون وضع کند». منظور او مشخصا فقدان رهبران مسؤولیتپذیر در اروپاست تا جای امپراتوری که دیگر مرده است را پر کنند. رهبرانی که اگر شخصیت محکم و با اراده ولادیمیر پوتین را ندارند لااقل شبیه میتران و هلموت کهل، از نسل سپری شده سیاستمداران باشند، نه مثل فرانسوا اولاند، رئیسجمهور کوتوله فرانسه، حتی کوتولهتر از سارکوزی که در نخستین واکنش به پیروزی جبهه ملی در پارلمان اروپا، مثل یک بچه حسودی میکند و اتحادیه را از اعتبار میاندازد و میگوید اتحادیه اروپا باید «جایی که نیاز نیست» نقش خود را کمرنگ کند یا به زبان بیزبانی: دیگی که برای من نجوشد کله سگ در آن بجوشد!
جوان:دروغی بزرگ و خیانتی نابخشودنی
«دروغی بزرگ و خیانتی نابخشودنی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛دشمن، دشمن است و از او توقع و انتظاری جز دشمنی نیست. دشمن برای رسیدن به اهدافش دروغ میگوید و نسبتهای ناروا میدهد. دشمن برای پیشبرد مقاصدش، حیله و نیرنگ به کار بسته و عوامفریبی میکند. امریکاییها به دلیل دشمنی با ملت ایران، برای موجه نشان دادن فشارها و تهدیداتشان علیه جمهوری اسلامی، ایران را به تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای متهم میکنند. آنان جمهوری اسلامی را به حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر متهم میسازند. دولتمردان امریکا برای فریب افکار عمومی، به دروغ جمهوری اسلامی را در مقابل جامعه جهانی معرفی کرده و با استفاده از قدرت رسانهای خود، ایران را تهدید صلح، ثبات و امنیت جهان معرفی میکنند! اگر امریکاییها و رسانههای استکباری و صهیونیستی، دهها دروغ بزرگ و کوچک دیگر همانند دروغهای مذکور بگویند، هیچ جای تعجب ندارد؛ زیرا آنها دشمن ملت ایران بوده و از جمله نشانههای دشمنی آنان، همین دروغهایی است که میگویند.
آنچه جای تعجب دارد و انسان را به تحیر وا میدارد، دروغهایی است که برخی در داخل کشور میگویند؛ آن هم دروغهایی که از جنس و در تراز دروغ دشمنان است. دشمنان تلاش میکنند به طرق مختلف، جمهوری اسلامی را، جنگطلب و عامل تهدید امنیت منطقه و جهان معرفی کنند. غربیها، باید پروژه ایرانهراسی را در منطقه راهبردی غرب آسیا دنبال کنند تا بتوانند از طریق فروش سلاحهای از رده خارج و انبار شده خود، میلیاردها دلار پول را از جیب کشورهای عربی منطقه خارج کنند. اما اگر کسانی در داخل کشور، جمهوری اسلامی را به جنگ طلبی متهم کنند، نام کار آنان را چه میتوان گذاشت. اینان به استناد چه شواهد، قرائن، اسناد و مدارکی اینچنین جمهوری اسلامی را به جنگطلبی متهم میسازند؟
آیا تلاش نظام اسلامی و مسئولان عالی کشور برای افزایش اقتدار ملی و ارتقای بنیه دفاعی ایران، نشان و دلیلی برای جنگطلب بودن جمهوری اسلامی است؟
آیا شعار مقاومت و ایستادگی در برابر استکبار به معنای جنگطلبی است؟ آیا میتوان گفت اگر نظامی در برابر تهدیدات دشمنانش، سیاست مقابله به مثل و پاسخ دادن قاطع و کوبنده را اتخاذ نماید، آن نظام و مسئولانش جنگطلب هستند؟ آیا پاسخ صریح و قاطع فرماندهان نظامی کشور به تهدیدات نظامی دشمن را میتوان به جنگطلبی تفسیر کرد؟ متأسفانه در منطق بیمبنای عدهای در داخل کشور، پاسخ تمامی این سؤالات مثبت است. هستند کسانی که شعار ایستادگی در برابر دشمنان در راستای حفظ استقلال و عزت ملی را، افراطگرایی، خشونتگرایی و جنگ طلبی میدانند! هستند کسانی که تلاش برای تقویت بنیه دفاعی کشور و افزایش آمادگیهای رزمی برای رساندن ایران به موقعیت قدرت بازدارندگی نظامی را به تحریک دشمن و نوعی جنگ طلبی تفسیر میکنند! اینان چه کسانی هستند و متعلق به چه جریان و گروه سیاسی میباشند؟
این افراد همان کسانی هستند که در طول سالیان گذشته و به ویژه در دوره موسوم به اصلاحات، به جای تأکید بر نظریه «بازدارندگی نظامی»، بر نظریه «بازدارندگی سیاسی» تأکید داشته و بر همین اساس، تلاش نیروهای مسلح برای تقویت قدرت دفاعی کشور و مواضع صریح و قاطع فرماندهان نظامی در قبال تهدیدات دشمنان را بر نمیتابیده و این نوع مواضع را عامل تحریک دشمن دانسته و از آن به عنوان رویکردی جنگطلبانه یاد میکردند؟
برای شناخت بهتر این افراد، میتوان به سؤالکنندگان در مجلس ششم از جانشین وقت فرمانده کل سپاه در مورد اظهاراتش، که پاسخی صریح و قاطع به تهدیدات نظامی امریکا بود، رجوع کرد. نمایندگان سؤال کننده از سردار ذوالقدر چه کسانی بودند و متعلق به کدام حزب و گروه سیاسی بودند؟ آنان ماهیتی روشن دارند. آنان همان کسانی هستند که در جبهه فتنهگران سال 1388 فعال بودند و اینک، فضا را برای فعال شدن دوباره مناسب ارزیابی میکنند.
این جماعت نه تنها هیچ تعصبی نسبت به استقلال کشور و عزت ملی و اعتلای ایران ندارند، بلکه دستیابی به هرآنچه خوبی و ارزش میپندارند را در گرو همراه شدن با نظام سلطه و کنار آمدن با امریکا میدانند! بدیهی است که این افراد و گروهها،برای هموار کردن مسیر تحقق آرزوهای سراب گونه خویش، معتقدین به ایستادگی و مقاومت در برابر زیادهخواهیها، زورگوییها و باجخواهیهای امریکا و متحدینش را، افراطگرا و جنگطلب معرفی کنند و در نهایت این دروغ بزرگ را به نظام نسبت دهند.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، اهداف این گروه و نوع عملشان را اینگونه معرفی فرمودند: «اینهایی که برای تئوریزه کردن سازش و تسلیم و اطاعت در مقابل زورگویان، نظام را متهم میکنند به جنگ طلبی یا به تئوریزه کردن جنگ، دارند خیانت میکنند، دروغ میگویند. نه، نظام نظام اسلامی است، نظام شرف است، نظام احترام به کرامت بشر است، نظام سلامت است؛ والصلح خیر.»
حمایت:خردورزیِ، باطلالسحر شیعههراسی و ایرانهراسی
«خردورزیِ، باطلالسحر شیعههراسی و ایرانهراسی»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم سید محمدمهدی موسوی است که در آن میخوانید؛ مقام معظم رهبری، همزمان با عید بزرگ مبعث، در سخنانی در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، با تاکید بر اینکه یکی از اهداف اصلی ایجاد اختلاف میان مسلمانان و ترویج شیعههراسی و ایرانهراسی، سرپوش گذاشتن جبهه استکبار بر مشکلات خود و حفاظت از رژیم غاصب صهیونیستی است، تصریح کردند: «امروز دشمنان به مقابله علنی با اسلام روی آوردهاند و مهمترین وسیله آنها، ایجاد اختلافهای عقیدتی و جنگ شیعه و سنی است که اگر نیروی خرد و اندیشه بهکارگرفته شود، میتوان دست دشمن و انگیزههای او را دید و در مسیر اهداف بدخواهان اسلام قرار نگرفت.»
اشاره هوشمندانه رهبر فرزانه انقلاب به راهبرد کلیدی دشمن مبنی بر «شیعههراسی» و «ایرانهراسی» در واقع تقارن و همپوشانی بسیاری با مقوله «اسلامهراسی» دارد. بی شک امروز اصلیترین مشکل قطب استکبار، نه روسیه دوباره قدرت گرفته است، نه چین مدعی ابرقدرتی و نه کشورها و نظامهای سوسیالیستی و غیرلیبرالی؛ بلکه همان طور که برجستهترین اندیشمندان غربی و آمریکایی بارها به صراحت بیان کردهاند، اسلام ناب محمدی(ص) مشکل اصلی آنهاست؛ اسلامی سازشناپذیر با ظلم و فسادِ طاغوت که امام امت(ره) در قرن اخیر که بسیاری آن را «قرن مرگ و خاموشی معنویت و دین» تلقی میکردند، پیامآور آن و منادی بیداریِ وجدانهای بشری در مسیر نیل به آزادیِ حقیقی بود. زمانی مراد سیاست مداران و استراتژیستهای غربی از مقوله اسلامهراسی، محکومسازی کلیت اسلام و تاریخ مسلمانان به عنوان موضوعی افراطی و نیز انکار اکثریت میانهروی مسلمان به عنوان مشکل جدی جهان بود، اما اهداف و طرحهای امروز دشمنان حاکی از آن است که اسلامهراسی با شیعههراسی و ایرانهراسی، تا حدود زیادی یکی شده است.
همین چند سال پیش بود که رسانه های متعلق به شیوخ عرب منطقه همآوا با رسانههای حمایتشده از سوی صهیونیستها، بحث «هلال شیعی» را دوباره به راه انداختند تا ابزاری برای ایجاد هراس در میان افکار عمومی ملتهای مسلمان منطقه باشد. آنان به صورت علنی سیاستهای شیعه هراسی و ایران هراسی را پِی میگیرند و با پیچیدهترین و ظریفترین شیوههای ممکن، بر طبل تفرقه مذهبی و طایفهای در جهان اسلام میکوبند تا شاید از این رهگذر به مقصود خود دست یابند.
البته ناگفته پیداست که یکی از اهداف مهم سیاست رسانهای ایرانهراسی از سوی غرب و آمریکا، فروش تسلیحات نظامی به کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و بحرانسازی و ایجاد فضای بدبینی در این منطقه فوقالعاده استراتژیک است.
جالب این استکه آنها در همین زمینه، دروغ بزرگی را نیز مطرح میکنند مبنی بر اینکه نه فقط ملتهای منطقه جنوب غرب آسیا بلکه افکار عمومی کل جهان (!) مخالف با نظام اسلامی است و حال آنکه به فضل الهی، محبوبیت نظامِ مظلوم اما مقتدر ما روز به روز در میان ملتهای جهان رو به افزایش است و به همان نسبت بر شدت نفرت ملتهای آزادیخواه و مستقل دنیا از آمریکا و غرب و به ویژه رژیم صهیونیستی افزوده میشود.
نکته پایانی اینکه همان گونه که رهبری فرمودند، راه مقابله با چنین ترفندهایی از سوی نظام سلطه تاکید بیشتر و کیفیتر بر لزوم توجه به اصل دشمنشناسی در پرتو تقویت بصیرت و خردورزی عالمانه در جهان اسلام است که باهمین هدف، تلاش رسانه های کشورهای اسلامی مبنی بر توجه به مبانی اصیل اسلامی به منظور پرهیز از اختلافات مذهبی، قومی، نژادی، قبیلهای و مرزی، کاری به غایت ضروری به شمار میرود
آفرینش:نیاز به ثبات، ضمن به روزرسانی در سیستم آموزشی
«نیاز به ثبات، ضمن به روزرسانی در سیستم آموزشی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛مساله تغییر و تحولات در سیستم آموزشی ما چیز جدیدی نیست. داستانی دنبالهدار و بسیار قدیمی است که همچنان نیز شاهدش هستیم. گذشته از این که هر سیستم و سازمانی برای کارآمدتر بودن، نیازمند به روزرسانی مداوم و عقب نماندن از قافله تغییرات است و در حقیقت، تغییر و تنوع از نشانههای یک سازمان پویا و رو به پیشرفت است، اما تغییرات مداوم آن هم از نوع ریشهای، که در طی آن، مکانیزم قبلی به کلی حذف شده یا دچار دگرگونیهای اساسی و عمیق میشود، نه تنها نشانه رشد و پیشرفت نمیتواند باشد بلکه این عدم ثبات، میتواند خود عاملی برای سست و ضعیف ماندن آن سیستم نیز بشود.
در همین رابطه، هر چند وقتی شاهد هستیم که به درست یا غلط، انگشت اشارهی تغییر و تحولات بنیادی، به سوی قسمتی از بدنه آموزشی کشور نشانه میرود. مکانیزمها و روندهای انتخاب شدهی سابق، درگیر حذف یا اصلاح میشوند و شیوههای دیگری جایگزین آنها میشود. این تغیر در بدنه آموزشی تنها به یک مقطع یا برهه خاص، اختصاص ندارد و دانشآموز دبستانی دیروز که امروز پا به مقطع دانشگاه و سطوح بالای تحصیلات تکمیلی گذاشته است، همچنان خود را با این تغییر رویهها شانه به شانه میبیند. همان طور که اشاره شد نفس تغییر و تحول به خودی خود بد نیست بلکه یک حسن و از نشانههای پیشرفت نیز به شمار میرود اما با توجه به فراوانی تغییرات، باید گفت ای کاش زمانی فرا میرسید که دستاندرکاران عرصه آموزش، به گونه همهجانبه و با سنجیدن همه زوایا و اثرات مثبت و منفی، تصمیماتی پایدارتر برای این حوزه و نوع ادامه آن اتخاذ میکردند تا فارغالتحصیلان نظام آموزشی، کمی هم طعم ثبات در سیستم آموزش را میچشیدند. برای مثال آزمون دکترا و داوطلبان آن در سالیان اخیر، شاهد تغییرو تحولات گسترده و بنیادیای در این رابطه بودهاند و با وجود این، هنوز هم تصمیمگیریها درمورد چگونگی برگزاری این آزمون، و مواردی همچون میزان سهم مصاحبه و سوابق تحصیلی و پژوهشی و تاثیر نمره آزمون کتبی، به نتیجه قطعی و پایداری منتج نشده است.
در این میان، دانشجویان، فارغالتحصیلان و داوطلبانی که همواره باید شاهد مسایل این چنینی و تغییراتی با ابعاد وسیع باشند، بدون شک آرامش موجود در سیستمی را که با داشتن رویهای کماکان ثابت، اما قوی، پیوسته در حال به روز شدن و به وجود آوردن تغییرات نو و جزئی مفید در خود است، را نخواهند داشت. درحقیقت سیستم آموزشی با توجه به اهمیتی فوقالعاده و غیرقابل چشمپوشیای که در بدنه هر جامعهای دارد، نیازمند راهکارهای اصولی که امید ثبات در آنها میرود، از سوی آشنایان به مقوله آموزش و کارشناسان آموزشی است.
شرق:بازگشت به ریل توافق؟
«بازگشت به ریل توافق؟» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حمیدرضا آصفی است که در آن میخوانید؛پیش از دور آتی مذاکرات ایران با کشورهای «1+5» یا به تعبیر اروپاییها «3+3»، دیدار غیررسمی و البته بهنوعی غیرمنتظره وزیرخارجه کشورمان با مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، نظر بسیاری از ناظران و محافل دیپلماتیک و رسانهای جهان را به خود جلب کرد. اگرچه ظاهرا؛ قرار نبود این جلسه رسانهای شود اما بازتاب خبری این رخداد، اهمیت اقدام مناسب مذاکرهکننده ارشد کشورمان را دوچندان ساخت.
این گفتوگوها از این جهت قابل توجه است که آخرین دور مذاکرات در «وین» با پیشرفت محسوسی مواجه نشد و برخی در داخل و خارج، شتابزده، مذاکرات را «شکستخورده» قلمداد کردند. آخرین دور مذاکرات با چالش ناشی از اختلاف دیدگاه طرفین مواجه شد اما یک نتیجه مثبت داشت و آن، توافق برای دیدارهای کارشناسی پیش از دور آتی مذاکرات در 26خرداد بود. شاید طرفین گمان نمیکردند در مذاکرات اخیر با دشواریهایی مواجه شوند و از اینرو؛ مذاکرات کارشناسی را پیشبینی نکرده بودند. دو دور مذاکره طولانی در «استانبول»، بیش از هر چیز، نشانه تمایل طرفین برای پیشرفت و حرکت به جلوست.
روشن است فرصتها همیشه به دست نمیآیند و البته بهسادگی از دست میروند. این نکتهای است که طرفهای مقابل ایران ظاهرا اهمیت آن را دریافتهاند. ایران با شفافیت و صداقت در این راه قدم گذاشته است و با علم و آگاهی نسبت به این نکته که توسعه، پیشرفت و حل مشکلات در درون کشور است، با جدیت درصدد ایجاد روابط متوازن و محترمانه بینالمللی است و این نکتهای است که طرف مقابل نباید دچار سوءتفاهم یا توهم شود. در چندماه گذشته مذاکرات همراه با فرود و فراز و به شکل قابل قبولی رو به جلو بوده است.
این روند باید همچنان حفظ شود. انتظار میرود دور آتی مذاکرات کارشناسی بهتر از گذشته بتواند بر روی مفاهیم کلی و اصول مورد توافق، تبادلنظر و تفاهم کند؛ در این حالت است که میتوان احتمال داد مذاکرات آتی وزیر خارجه ایران و طرفهای مقابل همراه با پیشرفت و موفقیت باشد. مشکل کنونی از آنجا ناشی میشود که دو طرف مذاکرهکننده، دنبال آن هستند که «حداقل» امتیاز را بدهند و «حداکثر» امتیاز را کسب کنند و تلاقی این موضع مشترک؛ دستیابی طرفین به توافق را دشوار میسازد.
در چنین شرایطی دیدار روزهای اخیر اشتون و ظریف اقدامی بسیار به موقع و مناسب است که مطابق عرف دیپلماسی جهان، اگر مانعی غیرمترقبه ایجاد نشود؛ مذاکره حضوری ظریف و «اشتون»، میتواند بسترساز بازگرداندن مذاکرات به ریل «توافق» باشد. آنچه اکنون باید مورد توجه محافل داخلی قرار گیرد حمایت از ابتکار عملهای تیم مذاکرهکننده هستهای، اجتناب از پیشداوری و بهادادن به تحلیلهای رسانههای غیرموثق خارجی و البته بیان نقطه نظرات خیرخواهانه در جهت تامین حداکثری منافع ملی است و چنانچه طرف مقابل با انتخابی ساده، حقوق قانونی ایران را بهرسمیت بشناسد و به آن احترام بگذارد یک معامله دو سر سود در دسترس است.
مردم سالاری:متن شدنِ حاشیه در مجلس نهم
«متن شدنِ حاشیه در مجلس نهم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم داریوش قنبری است که در آن میخوانید؛مجلس نهم در شرایطی امروز سومین سال فعالیتش را شروع میکند که با نگاهی به آنچه در این 2 سال در بهارستان اتفاق افتاده است، باید گفت که قانونگذاران با رویکرد نامناسبی که از خود نشان دادهاند، حاشیه را به متن تبدیل کردهاند و به همین دلیل مشخص، کارنامهای تالم برانگیز دارند.
نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در شرایطی 7 خرداد سال 91 شروع به کار کرد که نسبت به مجالس هفتم و هشتم ترکیبی اصولگراتر به خود میدید و به همین دلیل آنها به جای تنازع با اصلاح طلبان، به طور دائم به درگیریهای درون جناحی دامن میزنند. به طوریکه متاسفانه وظایف مهمی چون قانون گرایی و نظارت زیر سایه اختلافهایی که بین اصولگرایان معتدل و اصولگرایان افراطی به محاق رفته است و کمتر شاهدیم که دغدغههای جدی مردم توسط منتخبینشان در قوه مقننه جدی گرفته شود. در شرایطی که آنها اکثریت صندلیهای سبز بهارستان را به خود اختصاص دادهاند، شاهد این هستیم که درگیریهایی تمام نشدنی با هم دارند؛ افراد معتدلتر، خواهان اثبات منطق خود به افراطیون هستند و افراطیها نیز عادت دارند تا نسبت به تحرکات جناحی و هزینه ساز اصرار کنند. انگار نه انگار که به آنها رای داده شده است تا در مجلس که به حق خانه ملت خوانده میشود، در راستای کاهش مشکلات ملت قدم بردارند. چ
همچنین اشاره به این نکته ضروری است که بعد از انتخابات سال 92 که منجر به پیروزی ائتلاف اصلاحات و اعتدالیون شد، بعضی از افراطیون مجلسِ اصولگرای که تهدیدِ از دست دادن مجلس دهم را با تمام وجود احساس کرده است، انتقام گیری از طیف برندهِ انتخابات ریاست جمهوری را به عنوان اصلی مهم دنبال میکند و دقیقا به همین دلیل تاکید میشود که آقایان به کل فراموش کردهاند که وظیفه نظارتی و قانونگذاری خود را پیگیری کنند. البته گروه افراطی ساکن در بهارستان به بهانه حق نظارت تقریبا روزانه سوالها و انتقادهایی بیمورد را نسبت به وزیران دولت دارد، سوالها و انتقاداتی که به طور ملموس ریشه در بازیهای سیاسی دارد، چرا که آنها مصالح جریانی و سیاسی خود را همیشه نسبت به منافع ملی در اولویت میدانند و اینطور است که به خود اجازه هر تحرکِ هزینه سازی را میدهند. آن هم در شرایطی که کشور به دلیل سوء مدیریت و ماجراهایی که در طول هشت سال تصمیم گیری اصولگرایان مشاهده شد، وضعیت خطیری را در حال تجربه کردن است و محدودیتهای متعددی آرامش و اطمینان خاطر اقشار مختلف مردم را تحت تاثیر خود قرار دادهاند.
شرح این شرایط نشانگر این است که کشور و البته نظام برای تحقق اهداف تعیین شده به مجلسی از جنس دیگر احتیاج دارد تا قوه مقننه به معنای واقعی کلمه بازویی قوی برای نظام باشد و در راستای خدمت به مردم تاثیرگذاری لازم را از خود بروز بدهد. پیش بینی این است که در صورت مشاهده فضای رقابتی، مردم همانطور که در 24 خرداد سال گذشته به افراطیون و تندروها «نه» گفتند، در انتخابات مجلس دهم هم رفتاری اینچنینی داشته باشند تا بلکه دو فرایند مهم قانونگذاری و نظارت به طور صحیحی در راستای اعتلای جامعه خودنمایی کند.
ابتکار:کدام بهشت، کدام جهنم؟
«کدام بهشت، کدام جهنم؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که در آن میخوانید؛دین، به عنوان بخش لاینفکی از فرهنگ ایرانی، اگر تا به امروز زنده و پابرجای مانده به علت نهادینه شدن آن در قلب مردم و لایههای درونی جامعه است، نه خط و نشانهای دولتهای حاکم که از بیش از 2500 سال پیش تاکنون بر سریر پادشاهی ایران نشستهاند.
چه بسا بسیار پادشاهانی که سعی داشتهاند برای تقویت بنیانهای حکومتی خود دین را از جامعه ایرانی بزدایند اما آمال و آرزوهایشان هیچ وقت به سرانجام نرسیده است.
دین و به ویژه دین اسلام که با بعثت نبی اکرم (ص) منادی رهایی در جهان بشریت بوده است، از ابتدای ورودش به ایران با همراهی فرهنگ غنی ایرانی در جغرافیای فرهنگی ایران به عنوان الگوی زندگی ایرانیان تعریف و تبیین شده است.
همچنان که گفته شد عجین شدن دین با فرهنگ زندگی ایرانی چنان مستحکم بوده که نه حمله مغول آن دو را از همدیگر تفکیک کرده و نه کشف حجاب رضا خانی.
تا این که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ و دیانتی که در بطن جامعه ایرانی در طی سالهای بسیار پرورش یافته بود بر مسند راهبری جامعه تکیه زد و شکاف روزافزون و تاریخی موجود در دوگانه مردم و حکومت، روندی کاهشی به خود گرفت.سخنان اخیر حسن روحانی، رییس جمهوری، مبنی بر این که نمیتوان مردم را با زور به بهشت فرستاد و حواشی و پاسخهایی که برخی از چهرههای مذهبی به آن دادند با این مقدمه قابل تحلیل است.
مصادیق جمله دکتر روحانی و جملات منتقدان آنها در قبال اجبار در به بهشت فرستادن چیست؟ درواقع رییس جمهور با این بیان خویش به چه موضوع یا رفتاری واکنش نشان داده است و منتقدان وی از این گفتههای وی چه برداشتی دارند؟
نکته قابل توجه این است که بدانیم نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظامی برآمده از دل ارزشهای اسلامی و ایرانی خود قائل به این امر مهم و خطیر است که هیچ کسی را نمیتوان به زور به بهشت فرستاد یا جهنمی کرد و حتی سید احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، نیز در واکنش به سخنان روحانی خود بر این امر تاکید کرد که «نمیخواهیم کسی را به زور به بهشت بفرستیم.»
اما نکته مهم در این میان آن است بدانیم مصادیقی که برای این بهشت یا جهنم برشمرده میشود بیش از آن که جنبه معرفتی و اعتقادی داشته باشد، مبتنی بر ظواهر است.
در واقع در واکنشها به این سخنان روحانی، چیزی که بیان میشود ناظر به روابط دختران و پسران جوان، حجاب دختران و زنان، برگزاری کنسرتهای موسیقی و... است. جالب این که به نظر نمیرسد این قبیل امور، خصلت تعیین کنندگی در ورود افراد به بهشت یا جهنم داشته باشند.
از این نظر باید توجه داشت که در یک مملکت اسلامی کرامت و آزادی انسان، ارزش بسیار مهم و غیرقابل انکاری دارد و به هیچ نحو و در هیچ شرایطی نباید از رعایت آن غفلت ورزید، بنابراین ضمن حفظ اصول متعارف اسلامی در جامعه باید به این امر مهم و خطیر نیز توجه جدی داشت که نباید به نام دفاع از ارزشهای اسلامی کرامت انسانی را زیر سئوال برد.
سوی دیگر موضوع آن است که به جای توجه به ظواهر و اصلاح نما، بیش از پیش به درونیات توجه کنیم. زیرا ظواهر را هرکسی – مسلمان و غیرمسلمان- میتوانند رعایت کنند اما ریا بورزند. بهتر است بیش از هر چیزی بر حجاب درونی افراد تاکید کنیم زیرا آنچه هم اکنون جامعه ما گرفتار آن است دروغگویی، فساد اقتصادی، بی اخلاقی سیاسی، زدوبندهای اقتصادی و... است.
همانگونه که پیش از این گفته شد مردم ایران مردمی هستند که دین خود را از گذرگاه چنگیزها و رضاخانها و... به سلامت به امروز رسانده و در بهمن 57 ثمره مقاومتهای خود را جهانی کردهاند. بنابراین نیازی نیست هر روز نگران خال و ابروی این مردم باشیم که 1400 سال در برزخهای پرخطر تاریخ، بیش از جانشان از ایمانشان محافظت کردهاند و نباید به نام دفاع از دینی که سربازان اصلی محافظت از آن، خود مردم بودهاند، در زندگیشان دست ببریم و کرامت انسانیشان را به مخاطره بیندازیم.
در واقع بهشتی که کلید آن ایمان به خداوند و اصول مقدس اسلام، تقوا، صداقت، تعهد، خوشرویی، اعتماد متقابل، برابری و همافزایی و... باشد، موعود ماست، نه بهشتی که تنها یک در برای ورود دارد و آن حفظ ظواهر است. همانطور که رهبر انقلاب نیز روز گذشته تأکید کردند نیاز امروز ما اندیشه و تفکر اسلامی است.
در واقع اگر همه ما ایمان راستین داشتهباشیم و تقوا پیشه کنیم، نیاز به گشتهایی نداریم که به زور ظواهر را نگاه دارند؛ به قول مولانا چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
آرمان:پایان عصر تندروی
«پایان عصر تندروی»عنوان یادداشت روز وزنامه آرمان به قلم علی شکوریراد است که در آن میخوانید؛رسانههای مخالف دولت از بیاعتمادی مردم به دولت میگویند در حالی که به اعتماد مردم در 24خرداد توجهی ندارند. اعتماد مردم به روحانی در خرداد92 و با رایهایی که در صندوق رای ریختند، نشان داده شد و این به معنای پایان تندروی تفسیر شد. به عقیده بسیاری از فعالین سیاسی دوره تندروی به سر آمده و اکنون فصل دیگری با نام عقلانیت و اعتدال آغاز شده است و اکنون اعتماد مردم را باید در این زاویه از حیات سیاسی جامعه جست. تمامی کسانی که منتقد دولت هستند و معتقدند اعتماد مردم به دولت از دست رفته باید منتظر انتخابات مجلس آینده باشند.
بیشک انتخابات آینده مجلس محک و نشانگر خوبی برای درک از میزان اعتماد مردم به دولت خواهد بود. همچنین تاکنون نشانی از اینکه مردم به دولت بیاعتماد شدهاند وجود نداشته است اما ظاهرا اصحاب تندرو به ناامید کردن مردم از دولت امیدوارند. اکنون اخباری مبنی بر این که صدا و سیما قصد دارد تا به شکل جدی تقاضای ۱۱۱ نمایندهای که خواستار برگزاری مناظره هستهای شدهاند را مورد بررسی قرار دهد.
مناظره در موضوعات مختلف مانند عملکرد 8ساله احمدینژاد، وضعیت اقتصادی، پروندههای فساد مالی و میزان درآمدی که دولت گذشته داشته، در صورتی که به صورت آزاد برگزار شود قطعا مثبت خواهد بود اما درباره بحث هستهای موضوع متفاوت است. بحث هستهای مباحث فنی و محرمانه فراوانی دارد. نکته بسیار مهمی که طیف منتقد مذاکرات و تیم سیاست خارجه دولت روحانی باید متوجه آن باشند این است تمامی تصمیماتی که برای مذاکرات هستهای اتخاذ میشود با مشورت و صلاحدید مقامات بالای کشوری است.
زمانی که افراد خواستار مناظره در این رابطه هستند در واقع میخواهند با نظر بسیاری از مقامات روبهرو شوند و آن را به نقد بکشند. این شیوه و نحوه برخورد قطعا نشانگر تندروی در قضاوت است. حال باید از فعالان سیاسی پرسید از تندرویهای گذشته چه سودی بردهاند که اکنون بر عملکرد اشتباه خود پای میفشارند. به نظر میرسد تندروها به پایان راه رسیدهاند که اکنون به دستاویزی دیگر متوسل شدهاند.
دنیای اقتصاد:امکانپذیری خروج از رکود
«امکانپذیری خروج از رکود»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر احمد مجتهد است که در آن میخوانید؛آیا در سال 93 رشد اقتصادی ایران مثبت میشود؟ این سوالی است که جواب آن چندان آسان نیست. به طور بالقوه ایران دارای این امکان است که به رشد مثبتی در سال 93 دست یابد، اما به چه میزان؟ جواب آن از نظر اقتصاددانان یکسان نیست.
شکی نیست با توجه به شرایط امروزی در ایران، خوشبینی زیادی نسبت به مدیریت اقتصادی دولت در مقایسه با سالهای قبل وجود دارد. مدیریت ضعیف و عدم اعتقاد دولت قبلی به نقش اقتصاد و اقتصاددانان و توجه بیش از اندازه به روشهای عامه پسند توزیع درآمد و علاوه بر آن بدبینی مردم نسبت به آینده تحت شرایط عدم ثبات سیاسی، اقتصادی و تشدید تحریمهای بینالمللی به نابسامانیها دامن زده بود. در شرایط فعلی که دولت با برنامه منطقی و اقتصادی صحیح در رابطه با مبارزه با تــورم، فساد، بهبود روابط بینالمللی و استفاده از مدیران متخصص و با تجربه، فعالیتهای خود را آغاز کرده است، زمینه مساعدی را برای فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران داخلی و خارجی فراهم کرده است و در نتیجه مردم و سرمایهگذاران به شرایط اقتصادی کشور خوش بین شدهاند.
ذخایر ارزی ایران که در حال حاضر مبلغ قابل توجهی است در صورت رفع تحریمهای بینالمللی پشتوانه خوبی برای اجرای طرحهای توسعه اقتصادی در کشور خواهد بود. با توجه به امکانات نسبی خوب زیربنایی کشور در زمینه انرژی، مخابرات، حملونقل و بنادر ایران میتواند به سرعت با بهرهبرداری صحیح از این منابع و استفاده از آن ظرفیتهای تولیدی در بخش صنایع و کشاورزی رشد اقتصادی را افزایش دهد که به تبع آن کاهش تورم و افزایش اشتغال حاصل خواهد شد.
با توجه به منفی بودن یا رشد ناچیز بهرهوری در گذشته میتوان با استفاده از تکنولوژیهای جدید و به روز کردن دانش فنی زمینه را برای افزایش بهرهوری بیشتر در کشور فراهم کرد.
به علت مشکلات تحریم در سالهای گذشته ورود تکنولوژیهای جدید کند شده و این امر منجر به بهرهوری پایین در اقتصاد کشور شده است.
وجــود نیروهای جوان و تحصیلکرده بیکار اجازه میدهد، رشد اقتصادی با کمترین هزینه تورمی صورت گیرد. وجود همه عوامل فوق هرچند به صورت بالقوه امکان رشد اقتصادی را فراهم میکند، ولی تحقق آن مشروط به درنظر گرفتن روشهای صحیح اقتصادی و سیاستهای پولی و مالی صحیح است. به نظر میرسد که ساماندهی طرحهای پرهزینه گذشته از جمله هدفمندی یارانهها، مسکن مهر و هزاران پروژه ناتمام از اولویت بالایی برخوردار است.
برخورد محافظهکارانه دولت در رابطه با این پروژهها و ادامه بیتوجهی به آنها میتواند به اقتصاد کشور آسیب برساند و رسیدن به اهداف اقتصادی را ناموفق سازد.
تاخیر در اجرای تعدادی از پروژههای توسعه زیربنایی مثل گاز، نفت، پتروشیمی، پالایشگاهها، نیروگاهها، فولاد، راه آهن و مخابرات که به علت عـدم تامین اعتبارات به موقع متوقف یا با کندی همراه بوده، موجب شده است که بسیاری از سرمایهگذاریها در زمینه فعالیتهای صنعتی به انتظار دسترسی به برق و گاز معطل بمانند. ضروری است که دولت برای این نوع پروژهها اولویت بالایی در تامین اعتبار چه از منابع داخلی یا خارجی قائل شود تا زمینه برای رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال فراهم شود. در همین رابطه با بهبود فضای کسبوکار، ثبات اقتصادی و ایجاد تسهیلات مالی برای سرمایهگذاران، امکان دستیابی به رشد مثبت اقتصادی به ویژه با توسعه صنعت گردشگری در کوتاهمدت میسر میشود.
با توجه به نکات فوق، دستیابی به رشد مثبت ممکن و نرخ رشد 2 تا 3 درصدی و حتی بیشتر نیز امکانپذیر است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد