امروز رضا سوخته سرایی و محمد رضا طالقانی عزادار ترین های کشتی هستند . سوخته سرایی و سلیمانی مثل دوقلوی های سنگین وزنی بودند که همیشه می خندیند . وای از روزی که طالقانی هم به جمع شان اضافه می شد
کد خبر: ۶۷۶۰۳۸
و اما سلیمانی ...

شایعه اش را مجید انصاری نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی سر زبان ها انداخت که امام خمینی بعد از مدال طلای فوق العاده با ارزش او در مسابقات جهانی 1989 مارتینی سوئیس ، فرموده اند: این مدال طلا و غلبه کشتی گیر ایرانی بر حریفان شرق و غرب جهان در بحبوحه جنگ از ارزش متفاوتی برخوردار بود. اما بعد ها بهروز یاری قهرمان کرجی کشتی ایران در یک برنامه تلویزیونی اثبات کرد که این مدال طلا بعد از رحلت حضرت امام به چنگ آمد و گفته های انصاری را تکذیب کرد.

علیرضا سلیمانی کربلایی 15 بهمن سال 1336 در محله سلیمانیه نزدیک امام زاده حسن و بلورسازی متولد شد . هیکل درشت اش او را از دیگر بچه ها متمایز کرد. حتی وقتی پدرش دستش را گرفت و به مدرسه برد تا در کلاس اول ثبت نام کند ناظم مدرسه گفت: برای کلاس های سوم و چهارم جا نداریم . پدرش لبخندی زد و گفت: در کلاس اول ثبت نامش کنید! دلش می خواست فوتبالیست شود اما چاره ای نبود هیکل بزرگ باعث می شد همه هم کلاسی ها بخواهند یک بار هم که شده با او کشتی بگیرند .

مدالی که هیچ وقت تکرار نخواهد شد

مدالی که سلیمانی گرفت یک مدال خاص بود او در 33 سالگی برای دومین بار فرصت حضور در مسابقات جهانی پیدا کرد. آن موقع جنگ بود و تمرکز دولت روی رساندن قوای بیشتر به جبه ها. پشتیبانی از رزمندگان مهمتر بود تا اعزام تیم های ورزشی به مسابقات ورزشی و تا از 60 فیلتر دولتی و غیر دولتی نمی گذشت و مطمئن نمی شدند کسی را به تورنمنتی اعزام نمی کردند . آن سال ها روی نام سلیمانی هم چند باری به دلایل مختلف که شرح آن ضروری نیست خط قرمز کشیده شد تا این که او بعد از کلی اما و اگر به سوئیس رفت. مارتینتی میزبان مسابقات جهانی بود . بوریس باومگارتنر آمریکایی کوه چربی بود که 2 طلا و نقره المپیک را در کارنامه داشت و انبوهی مدال دیگر .... باوم گارتنر کاری به جنگ نداشت خوب تمرین می کرد خوب می خورد و در همه تورنمنت ها هم کشتی می گرفت حاشیه ای نداشت و خیالش هم راحت بود اما سلیمانی ....

از شرق دنیا هم یک غول دیگر به مارتینی آمده بود . اصلان خادارتسف فقید که 3 طلای فوق سنگین جهان را در کارنامه داشت . او هم در تمام عمر حرفه اش مدال برنز نگرفته بود اما در مارتینی سوئیس پسر سنگین وزن کشتی ایران یک برنز جلوی نامش نوشت .

کمی به عقب برگردیم در جام تختی ساری کشتی اش به خاطر در رفتن انگشتش در جدال با حریف بلغاری نیمه کاره ماند. فکرش را هم نمی کرد که با آن انگشت و تمرینات نامظم بتواند مدال طلای مسابقات قهرمانی آسیا را از اورویی ژاپن بگیرد اما همه این اتفات افتاد خودش می گفت: « 40 روز مانده به رقابت های جهانی برادران محبی و سید عباسی به خانه ام آمدند و مرا به اردو بردند و من فقط با 40 روز تمرین به سوئیس رفتم ولی آنقدر انگیزه داشتم که ناآمادگی مرا پوشش می داد. من می خواستم ثابت کنم که در حق من ظلم شده است و دنبال فرصتی می گشتم تا به همه ثابت کنم که چه فرصتی از من گرفته شد که در المپیک شرکت نکردم.»

علیرضا سلیمانی همان پهلوان صاحب زنگ زور خانه، همان که حالا گوشه ای از سردخانه های کرج به خواب عمیقی فرو رفته آن سال در مارتینی سوئیس با کفش های پاره و کهنه تا فینال پیش رفت. قبل از فینال کفش های باومگارتنر آمریکایی را قرض گرفت و با کفشهای همین کشتی گیر به مصاف خودش رفت. روزنامه های سوئیسی بعد از آن پیروزی تیتر زده بودند، علی شیطان بزرگ را شکست داد.

عزادارتر از سوخته ؟

می خواهم شهادت بدهم که امروز رضا سوخته سرایی و محمد رضا طالقانی عزادار ترین های کشتی هستند . سوخته سرایی و سلیمانی مثل دوقلوی های سنگین وزنی بودند که همیشه می خندیند . وای از روزی که طالقانی هم به جمع شان اضافه می شد آن وقت بود که شوخی ها و خاطره هایی که تعریف می کردند هر سه نفر را از فرط خنده زمین گیر می کرد. رفاقت سلیمانی و سوخته عجیب بود. هم رقابت بود هم رفاقت. اتفاقا پارسال هم هر دو نفر با هم در بیمارستان بستری شدند یکی برای دیابت و قند و دیگری برای عمل قلب . سلیمانی درباره دوستی اش با سوخته می گفت: «من و سوخته سرایی داستان هایی باهم داشتیم. الآن هم خیلی باهم دوستیم. من هم او را دوست دارم و می دانم که او هم خیلی مرا دوست دارد اما همه این دوست داشتن ها باعث نمی شود که این خاطره ها را از او نگویم. یک بار من و او باهم کشتی می گرفتیم. کشتی حالت متعادلی داشت و هر دو بدمان نمی آید که کشتی مساوی تمام شود سوخته هم وقتی سر شاخ می شدیم، کنار گوشم می گفت: علیرضا! همین طور خوبه! نه تو امتیاز بگیر نه من. من هم که صاف و ساده بودم مثل یک بچه حرف شنو، به گفته او عمل می کردم فقط 30 ثانیه به پایان کشتی باقی مانده بود که یک دفعه دیدم، سوخته یورش آورد و زیر یک خم مرا گرفت فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه است و او قصد دارد در این 30 ثانیه پایانی یک امتیاز بگیرد و کشتی را ببرد. خونم به جوش آمد و خودم را جمع و جور کردم و با خیمه ای سنگین روی سرش هوار شدم. سوخته هر چه زور زد، نتوانست از خیمه جان سالم به در ببرد وقتی زنگ پایان مبارزه به صدا درآمد از فشار خیمه، تلوتلو خوران به بیرون تشک رفت. خلاصه کنم که آن کشتی صفر بر صفر تمام شد اما من متوجه شدم نباید به حرف سوخته اعتماد کنم.»

راست می گفت سلیمانی که به او فرصت ندادند چند شاگرد تربیت کند . شاید حسودی می کرد به نانیف و بامگارتنر و حتی خادارتسف ! چون هر وقت که سایت فدراسیون کشتی آمریکا را باز می کرد عکس های تبلغاتی از کلاس تمرین کشتی باومگارتنر را می دید و غبطه می خورد: «من به مردم ایران با همه وجودم بدهکارم و دوست دارم دین خودم را به این مردم ادا کنم. ایران 22 سال روی من سرمایه گذاری کرد تا من بتوانم قهرمان جهان شوم. آیا قهرمان جهان شدم که بروم در خانه ام بخوابم و یا باغچه آب بدهم؟ آیا وقتی دولت روی دانشجویان سرمایه گذاری می کند و آنها مدرک عالی می گیرند، رهایشان می کند؟ آیا نمی خواهد، نتیجه آن سرمایه گذاری را با استفاده از دانش و تجربیات آنها بگیرد؟ صد در صد این طور است، اما نمی دانم چرا در ورزش این گونه برخورد نمی شود و نمی دانم چرا امکاناتی در اختیار من و امثال من نمی گذارند تا دین خود را ادا کنیم. پول بیت المال خرج من شده است. من تجربه به دست آورده ام و قهرمان شده ام و حالا باید زمینه ای فراهم باشد تا آن تجربه و دانستنی ها را در اختیار جوان های امروزی بگذارم. حدود 18 سال است که من با دنیای قهرمانی خداحافظی کردم و اگر امکانات و زمینه ای فراهم بود، من باید هر سال 100 جوان را تحویل کشتی ایران می دادم. بروید ببینید آیا در آمریکا و روسیه و ترکیه هم با قهرمانان جهان خود این طور برخورد می کنند؟ بامگارتنر کلاس کشتی نوجوانان و جوانان دارد و سنگین وزن ها را تمرین می دهد. سسلان اندیف هم تمرین می دهد و همین نانیف که با من کشتی گرفت شاگرد او بود ولی اینجا، هیچکس به من فرصت نمی دهد و یا از من خواسته نمی شود که بیایم و گوشه ای از کار را بگیرم.»

خانواده بزرگ ورزش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
علی
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
۰
۰
چه حیف كه ما در زنده بودن این عزیزان سراغی ازایشان نمیگیریم تا وقتی
كه از دنیا میروند تازه میفهمیم كه چه گوهری از دست داده ایم
روح این پهلوان مظلوم شاد این اسطوره اخلاق.
بخوانید فاتحه و صلوات
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها