همراه با مومنی و رضا امیرخانی و روحالله رضوی به کنار قبری میرسیم که تعدادی عزادار گردش جمع شدهاند.
قیافههایشان نشان از آن دارد که همه عضو یک خانواده بوده و پدری را از دست دادهاند. قبرها بدون سنگ قبر و بدون عکسهای بزرگ و تشریفات رایجی است که در ایران خودمان داشتهایم و دیده ایم. قبرها شبیه باغچه کوچکی است که در آن هر کس نهالی یا گلی کاشته است.
پسر هفت، هشت سالهای بوته شمشادی را در خاک فرو میکند. زنی بشدت میگرید و ما در کنار چند پسربچه و دختربچه خرد و نوجوان ایستادهایم.
رضا شروع میکند از شهید و مقامش سخن گفتن و ناگهان همان پسر بچه هفت، هشت ساله بهسخن میآید و به عربی میگوید: او پدر من بود.
رضا دست نوازشی به سرش میکشد و او را میبوسد. پسرک مغرورانه صبر میکند و گریهاش را فرو میخورد؛ اما مادرش همچنان میگرید.
نام شهید را بر تکه آهنی نوشتهاند: الشهید البطل قیس اسماعیل و انگار همین چند روز پیش مسافر بهشت شده است.
تاریخ شهادتش 3/4/2014 است. خبرنگارها و فیلمبردارها کنارمان میآیند و این اندوه را گزارش میکنند.
بعد متوجه میشویم این شهید یک کارمند ساده بوده که در قالب نیروهای مردمی به جنگ متجاوزان به وطنش رفته و مظلومانه شهید شده است. خواهران زن شهید در کنارش ایستادهاند و آنها هم چشمانشان بارانی است.
انگار زن منتظر کسی است که بیاید و سر بر شانهاش بگذارد. از همراهان ما خانم رجایی خود را به کنار زن میرساند و ناگهان هر دو بیصدا در درون میشکنند. حس میکنم که این کودکان و زنان شهید همان خانواده بزرگ شهیدانند و انگار نه انگار که ملیت ما و آنها فرق میکند.
ما هر دو زخم خورده یک دشمن هستیم. کمی آن سوتر باز شهیدی دیگر و باز فرزندانی معصوم و خرد که لبخند را از لبانشان دزدیدهاند.
زنی عکس کوچک شوهرش را که بر قبرش گذاشته با دست پاک کرده و نوازشش میکند. عکس کوچک 4×6 تنها سیمای معصوم آن مرد را در ذهنمان ترسیم میکند. حس میکنم شهید دارد در قاب بزرگ آسمان، زن و فرزند و مهمانان تازهاش را که ما باشیم نگاه میکند. براستی جرم این زنان و فرزندان بیگناه چیست؟ این شهید هم حتی سنگ قبری ندارد.
تعداد بچههای شهدا کم نیستند. یاد ماشینکها و عروسکهایی میافتیم که با خود از ایران آوردهایم. چند کارتن ماشینک در عقب ماشینمان هست. با عجله به سراغ ماشینکهایی میرویم که اهدایی مردم ایران است و با پولهای شخصی بعضی خیرین خریداری شده است.
کمی بعد لبخندی بر گوشه لبان بچههای شهید مینشیند. از آنها دور میشویم و آنها برای ما دست تکان میدهند و چرخ ماشینکهایشان را میچرخانند. خدا کند چرخ روزگارشان هم بچرخد.
دکتر علیرضا قزوه - شاعر
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد