دوباره بحث فوتبال داغ میشود. بچهها دنبال تلویزیونی میگردند که بازیهای آخر لیگ فوتبال ایران را ببینند.
امروز تکلیف قهرمان لیگ مشخص میشود. رضا امیرخانی قول داده اگر پرسپولیس قهرمان شود به همه شام بدهد. بعضی از بچهها قرمزند و بعضی آبی.
من هم که مطابق معمول طرفدار تیم گچ خراسان هستم که نمیدانم الان در لیگ دسته چندم بازی میکند. عصر متوجه میشویم فولاد قهرمان شده و شام مان آجر میشود.
از جلوی پارک سوار ماشینها میشویم و میرویم به کلیسایی در داخل محله شلوغ شهر. نام کلیسای ارامنه سیده العذرا است.
کلیسایی قدیمی است با حیاطی جمع و جور و بنایی دوطبقه با ستونهای بزرگ سنگی. در داخل حیاط جای سوزن انداختن نیست. میپرسم چرا ما را به اینجا آوردهاند؟ میگویند 160 نفر از مردان و زنان و کودکان جنگ زده و آواره شهر کسَب در شمال لاذقیه و هم مرز ترکیه را به اینجا آورده و اسکان دادهاند.
زنان در طبقه بالا و مردان در طبقه پایین. وارد سالنی شدیم که پر بود از تشکهای کنار هم پهن شده و ساکها و کارتنهایی که بخشی از ضروریات اولیه زندگیشان بود و بالای سرشان چیده بودند. چند پیرمرد فرتوت در گوشهای دراز کشیده بودند.
مردی که رنگ چهرهاش گواهی میداد حال خوشی ندارد، خود را در گوشهای جمع و جور میکند. یک پیرمرد با تکهای کارتن محدوده زندگی خود را مشخص کرده است. جایی به اندازه خوابیدن یک نفر و کمی بزرگتر از یک قبر.
از چهرهاش میشود خواند که آدم متشخصی بوده است و یحتمل دارای زندگی مرفه. جنگ خیلی راحت غرور آدمها را میشکند. در گوشهای از سالن چند جعبه پرتقال و مقداری نان قرار داشت. به سمت سالن اصلی کلیسا میرویم. همه مشغول اجرای مراسم هستند.
اول پدر مسیحی دعا میخواند و بعد از دیگر روحانیون میخواهد که آنها هم دعا کنند. تا به حال دعا خواندن مسیحی و مسلمان علوی و سنی و شیعه را در کنار هم ندیده بودم. آن هم در داخل یک کلیسا. آمدیم بیرون کلیسا، روبهرویش یک ساندویچی فلافل بود.
سطلهای پر از مایه فلافل که بدجوری رنگش پریده بود در داخل یخچال روی هم تلنبار شده بود. گرسنگی حسابی فشار آورده بود اما ترسم از آن بود که ساندویچش را بخوریم و درجا بمیریم. در داخل کوچه بیرون کلیسا دوباره پدر اسمیت و سلومون بساط مشتزنیشان را راه انداخته بودند و کلی بچههای محله را دور خود جمع کرده بودند. مراسم شان که تمام شد نمیدانم چه طور شد که یک دفعه سلومون را مثل یک وزنه بلند کردم روی دوشم و یکی دو باری چرخاندم. سلومون هم از خوشحالی صورتم را غرق بوسه کرد.
دکتر علیرضا قزوه - شاعر
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد