جزئیات قتل خواهرزاده بازیکن سابق استقلال

مادر مقتول: برای دستگیری قاتلان دخترم لحظه‌شماری می‌کنم

گفت‌و‌گو با جوان برادر​کش

نامش مهرداد است و سی سال دارد. یک‌سال است به اتهام قتل برادرش در زندان به سر می‌برد و دو هفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری ‌استان تهران به پرونده او رسیدگی شد. مهرداد توانسته رضایت مادرش را جلب کند و فقط به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه می‌شود. او جزئیات قتل برادرش و چرایی آن را توضیح می‌دهد.
کد خبر: ۶۷۳۷۲۱
گفت‌و‌گو با جوان برادر​کش
یک‌سال است در زندان به سر می‌بری. اتهام قتل برادرت را قبول داری؟

خیلی اتفاقی او را کشتم. اصلا قصدم این نبود باعث مرگش شوم. می‌خواستم او را زخمی کنم.

اما گزارش پزشکی قانونی چیز دیگری می‌گوید و به نظر می‌رسد تو با کینه برادرت را کشتی.

نسبت به او کینه‌ای نداشتم. با این‌که برادرم خیلی ما را اذیت می‌کرد، اما هیچ ‌وقت به کشتن او فکر نمی‌کردم.

پزشکی قانونی اعلام کرده گلوی او را با چاقو بریده‌ای. در این باره چه جوابی داری؟

فقط می‌خواستم او را از خودم دور کنم.

اصلا چرا باهم درگیر شدید، از قبل اختلاف داشتید یا دعوا ناگهانی پیش آمد؟

برادرم مرتب مادرم را کتک می‌زد. دیگر خسته‌ شده ‌بودم. آن‌قدر اذیت کرده ‌بود که دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم و می‌خواستم جلویش را بگیرم تا دست از این کارها بردارد، اما او دست‌بردار نبود. هم مادرم را کتک می‌زد و هم مرا.

به چه دلیل این کار را می‌کرد؟

بشدت عصبی بود و همیشه پرخاشگری می‌کرد. از وقتی یادم می‌آید، همین کار را می‌کرد. هم پدرم را کتک می‌زد و هم مادرم را اذیت می‌کرد. نمی‌شد جلوی او را گرفت.

چرا پدر و مادرت جلوی او را نمی‌گرفتند؟

زورشان نمی‌رسید. واقعا نمی‌شد کاری کرد. چند سالی که ایران نبود، مادرم واقعا از دستش راحت شده‌ بود. پدرم هم فوت شده‌ بود.

چرا برادرت برگشت؟

وقتی برای کار به ژاپن رفت باز هم دست از کارهای زشتش برنداشت. آنجا هم دعوا می‌کرد. سابقه مواد هم داشت. به همین دلیل چند سالی زندان بود. وقتی هم آزاد شد او را به ایران بازگرداندند.

برادرت در ژاپن شغلی نداشت؟

به ما می‌گفت خرید و فروش می‌کند و برای خودش کاری دارد، اما بعدها فهمیدیم در کار خرید و فروش مواد است و به همین دلیل بازداشت شده‌ است.

وقتی برادرت برگشت، می‌توانست خانه‌ای جدا داشته ‌باشد. چرا با شما زندگی می‌کرد، آن هم در شرایطی که نمی‌توانستید باهم کنار بیایید؟

در خانه ما مادر و خواهرم کارهایش را انجام می‌دادند. هزینه خورد و خوراک نداشت. اجاره خانه هم نمی‌داد. نمی‌خواست برای خودش هزینه تراشی کند. به همین دلیل با ما زندگی می‌کرد. ضمن این‌که هرکاری می‌خواست می‌کرد و مادرم هم از ترس جانش نمی‌توانست به او چیزی بگوید.

چرا مادرت از او شکایت نمی‌کرد؟

می‌ترسید، چون اوضاع بدتر می‌شد. مادرم نمی‌توانست در برابر او مقاومت کند. فقط من بودم که جلویش را می‌گرفتم. بار آخر هم حین دعوا آن اتفاق افتاد.

با دیگران هم دعوا می‌کرد؟

برادرم همیشه در حال دعوا بود. به همین دلیل مادرم همه چاقوهایی را که در خانه بود، جمع و پنهان کرده ‌بود. آن روز اگر برادرم روی من چاقو نمی‌کشید، من هم با شیشه به او حمله نمی‌کردم.

مگر نگفتی مادرت چاقوها را جمع کرده‌ بود. پس چطور برادرت چاقو کشید؟

چاقویی که دست برادرم بود، کارد میوه‌خوری بود. به هر حال مادرم مجبور بود کارد میوه‌خوری را دم‌دست بگذارد. وقتی برادرم با چاقو به من حمله کرد و من چیزی پیدا نکردم تا با آن از خودم دفاع کنم، مجبور شدم لیوان را بشکنم و با ته‌لیوان به برادرم حمله کنم. البته نه به قصد کشتن او، فقط برای دفاع از خودم این کار را کردم.

درگیری مادر و برادرت در روز حادثه به چه دلیل بود؟

ساعت حدود هشت صبح بود و من خوابیده ‌بودم که یکباره با صدای گریه و شیون مادرم بیدار شدم. گریه در خانه ما چیز طبیعی بود. نترسیدم، اما خیلی عصبی شدم. صدای فریادهای برادرم را شنیدم و فهمیدم باز هم او با مادرم دعوا می‌کند. اول جلو رفتم تا مادرم را از زیر لگدهای او بیرون بکشم. خواستم دعوا را حل و فصل کنم. گفتم هرچقدر زدی بس‌ است، برو اما ول کن نبود و فحاشی می‌کرد و به مادرم می‌گفت باید باتری ماشین را بدهی. بنده خدا مادرم اصلا نمی‌دانست باتری ماشین او کجاست. دوباره به سمت مادرم رفت و او را هل داد. اگر به دادش نرسیده‌ بودم مادرم مرده‌ بود. به برادرم سیلی زدم و او را پرت کردم. عصبانی شد و این بار به سمت من حمله کرد. چاقو را پرت کرد و کتکم زد. من هم از خودم دفاع کردم.

مادرت از همان ابتدای تشکیل پرونده اعلام کرده ‌و گفته بود شکایتی ندارد، چرا؟

هیچ‌کس به اندازه او نمی‌داند من چقدر در این قتل بی‌تقصیر هستم. من مادرم را خیلی دوست داشتم. بعد از مرگ پدرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفتم. یک خواهر مجرد هم داشتم. کار می‌کردم تا آنها سختی نکشند. تا زمانی هم که برادرم از خارج برنگشته‌ بود، مشکلی نداشتیم و با هم راحت زندگی می‌کردیم به محض این‌که آمد دوباره آرامش ما را به هم زد. دیگر نمی‌شد کاری کرد. آن روز هم داشتم از مادرم دفاع می‌کردم. برادرم هیچ وقت با من کاری نداشت چون می‌دانست خانواده به من نیاز دارد. رفتارهای خیلی زشتی با مادرم کرده ‌بود. مثلا این‌که مادرم را چندبار از پله‌ها به پایین پرت کرده‌ بود. خدا را شکر مادرم زنده ماند، اما هنوز هم با این‌که مدت‌ها از آن ماجرا می‌گذرد، کمر مادرم درد دارد و دچار مشکلاتی شده‌ است.

خودت هم اهل دعوا بودی؟

نه، اصلا هم دلم نمی‌خواست با کسی دعوا کنم. حتی یک سابقه هم ندارم. اهالی محل هم مرا می‌شناختند و می‌دانستند چطور آدمی هستم. همه می‌دانستند برادرم چقدر شرور است. مادرم هم قبول دارد که من او را از روی عمد نکشتم.

در این مدت که به جرم قتل برادرت در زندان بودی، آیا به گذشته و روزهایی که باهم بودید فکر کردی؟

من یک برادر بیشتر نداشتم. او فرزند بزرگ پدر و مادرم بود و خیلی بین آنها محبوب بود تا زمانی که رفتارهای زشتش را شروع کرد. البته برادرم همیشه با من خوب بود. او واقعا کنارم بود و مرا دوست داشت، اما با بقیه اعضای خانواده خوب نبود تا زمانی که به خارج رفت و برگشت. من و برادرم هیچ وقت با هم درگیر نشده ‌بودیم و در این مدت هم من سعی می‌کردم برادرم را آرام کنم و واسطه شوم تا کمتر با دیگران دعوا کند، اما بار آخر دیگر نشد. او حق نداشت مادرمان را کتک بزند و اذیت کند.

حالا که برادرت فوت شده و تو هم در زندان هستی، هزینه زندگی خانواده‌ات را چه کسی تامین می‌کند؟

برادرم وقتی هم زنده بود کاری نمی‌کرد. فقط من خرجی می‌دادم. حالا برای خانواده‌ام خیلی سخت شده‌ است. کمی پس‌انداز داشتم که آن را به مادرم دادم. حالا خواهرم کار می‌کند، اما درآمدش واقعا کفاف زندگی‌شان را هم نمی‌دهد.

خانواده‌هایی هستند که مشکلی شبیه مشکل شما را دارند. با توجه به این‌که تجربه تلخی در این خصوص داری، چه توصیه‌ای به آنها داری؟

من خیلی تلاش کردم خودم را وارد درگیری‌هایی که در خانواده بود، نکنم و می‌خواستم آرامش برقرار کنم، اما نشد. پیشنهاد اولم این است که برای حل مشکلی که در خانه وجود دارد، فکری کنند. مثلا پیش دکتر بروند. من هم اگر می‌دانستم چه اتفاقی می‌افتد و برادرم به دست من کشته می‌شود، یک جوری جلوی این اتفاق را می‌گرفتم.

از وقتی برادرم مرده، خیلی سختی می‌کشم و عذاب وجدان دارم. با این که همه می‌دانند مقصر او بود، اما مگر می‌شود برادرم را که مثل عضوی از بدنم بود فراموش کنم. بدترین کار ممکن قتل است و آدمی که کسی را می‌کشد، خودش بیشتر از اولیای‌دم عذاب می‌کشد.

من هم بیشتر از مادرم در عذاب هستم. گاهی فکر می‌کنم اگر مادر و خواهرم را برمی‌داشتم و شبانه از آن خانه می‌رفتم، شاید حالا راحت‌تر زندگی می‌کردم. البته سعی می‌کنم با دعا خواندن، خودم را آرام کنم و برای روح برادرم هم فاتحه می‌فرستم و برایش نماز می‌خوانم، اما غم درونم کم نمی‌شود.

مریم عفتی

شما چه فکر می‌کنید؟

شما چه فکر می‌کنید؟ برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید درباره این پرونده چه فکر می‌کنید؟ مهرداد باید چه رفتاری در برابر برادرش پیش می‌گرفت تا چنین اتفاقی نیفتد؟/ ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها