![پیروزیهای سریالی مردم فلسطین](/files/fa/news/1403/11/13/1397289_982.jpg)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
با این وصف تنها پنج تن از محصلان ایرانی توسط عباسمیرزا به فرانسه اعزام شدند تا علوم و فنون روز را فرا بگیرند. میرزارضای طبیب، عبدالرسول خان مهندس و میرزارضا مهندس کسانی بودند که بعد از مراجعت فرهنگی و به هنگام گشایش دارالفنون به عنوان دستیار استادان اتریشی مشغول به کار شدند. کاظم پسر نقاشباشی به همراه حاجیبابا افشار در سال 1811 به لندن رفت و چون در رشته نقاشی استعداد داشت مشغول فراگیری این هنر شد اما پس از 18 ماه به خاطر بیماری سل درگذشت اما حاجیبابا با ورود به آکسفورد درس طب را فرا گرفت و پس از بازگشت به ایران با دکتر کورمیک انگلیسی که طبیب ولیعهد بود، همکاری می کرد. گروه دومی که از ایران برای تحصیل روانه خارج شدند، 5 نفر بودند؛ میرزا صالح شیرازی پسر حاجی باقرخان کازرونی، میرزا سیدجعفر پسر میرزا تقی وزیر تبریز، میرزا محمدجعفر، میرزارضا سلطان توپخانه و استاد محمدعلی چخماق ساز. اینان نیز با فراگیری علوم به کشور بازگشتند و عباسمیرزا آنان را مناسب تحصیلشان به کار گماشت. باید به این نکته توجه داشت که خاستگاه اولیه نخستین محصلان فرنگ رفته قجرزادگان و خانزادگانی بودند که با حمایتهای دربار روانه اروپا شده و از موهبت تحصیل علوم جید برخوردار شدند. اگرچه از وجود این افراد پس از بازگشت به میهن در تصدی پستهای مهم اقتصادی و سیاسی، استفاده چندانی نشد، اما بسیاری از ایشان پیشگام یا دنبالهرو نهضت مشروطه بودند. بخشی از این فرنگ برگشتگان بعدها مجموعه مشاهدات خود از غرب را در قالب خاطرات یا سفرنامه منتشر کردند. به گفته عبدالهادی حائری در کتاب «نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران» از میان نوشتههای افرادی که از ماموریت غرب بازگشتند و نوشتههای آنان بر جامعه ایران آن روزگار کارگر افتاد میتوان به «حیرتنامه» میرزا ابوالحسنخان ایلچی، «دلیلالسفرا» میرزا محمدهادی علوی، «روزنامه سفر» خسرو میرزا، «سفرنامه» رضا قلی میرزا، «روزنامهسفر» میرزا حسینخان آجودانباشی، «مخزن الوقایع» میرزا فرخخان امینالملک، «روزنامه سفر ناصرالدینشاه به فرنگ»، «روزنامه فرنگ» و «سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگ( »سفر سوم)، «تحفهالعالم» عبداللطیف شوشتری، «سفرنامه» و «سیاحتنامه» سلطان الواعظین در هند، «مرآت الاحوال» آقا احمد کرمانشاهی اشاره کرد. تاسیس دارالفنون و حضور معلمان اروپایی باعث شد که برخی از علوم غربی در این مرکز آموزشی تدریس شود و چون اکثر آثار به زبان غیرفارسی بود اولین نسل مترجم ایرانی در دارالفنون تربیت شدند. ترجمه آثار تاریخی فرانسه، روسیه و انگلیس از عمدهترین اقدامات این مترجمان بود. بیش از این دوران نیز نهضت ترجمه در ایران پای گرفته بود. کتب علمی متعددی در زمان عباسمیرزا ترجمه شده بودند. اما به طور کلی نهضت ترجمه در این دوره مورد توجه قرار گرفت. نهضت ترجمه در دوران ضعف سیاسی و عقبماندگی نظامی و اقتصادی ایران رخ داد و با نوعی احساس خودباختگی در گفتگوی تمدنی همراه بود. باب هرگونه نقد یا حتی تردید، در عناصر فرهنگ غرب بسته شد. مترجمین و در پی آنها خوانندگان آثار غرب، معیاری برای ارزشگذاری و اولویتبندی یا گزینش آثار نداشتند. از اینرو، آثار فرهنگی و هنری غرب، ترجمه و فارغ از ارزیابی درجه صحت و اعتبار آنها منتقل شد. ترجمهها شتابزده و با زبان التقاطی و ناخالص فارسی صورت گرفت و در تبدیل زبان معنوی فارسی به زبان عامیانه و مختلط روزنامهنگاری، تأثیر داشت، از سوی دیگر، آثار ترجمه شده بهگونهای بود که سیر آنها از منطق خاصی برخوردار نبود. کتابهای علمی و کتابهای معتبر، در کنار کتابهای نامعتبر و رمانهای دست دوم، از اولویت یکسانی برای ترجمه بهرهمند بودند. از اینرو، برخلاف نهضت ترجمه اول (خلافت عباسی) که موجب ترقی فلسفه یونانی را در حیثیت فلسفه اسلامی شد و دانشهای بیگانه را در بستر اندیشه اسلامی رشد و بلوغ بخشید، نهضت ترجمه دوم در خوشبینانهترین نگاه، به اخذ سطحی و ناگزیر فرهنگ جدید، فارغ از تامل در مبانی، مقتضیات و پیامدهای آن انجامید. این امر سبب شد تا نتایج سرشاری که فرهنگ جدید غرب داشت، هرگز در فضای فکری ایران پدیدار نشد. در این دوره بدون اینکه مفاهیمی که در ادبیات این دوران بیش از هر چیز تکرار میشد، مفاهیمی همچون «وطن« »آزادی« »قانون» «فرهنگ نو و تعلیم و تربیت جدید« »تمجید از علوم جدید« »برابری زنان و مردان« »نقادی اصول اخلاقی کهن» و «مبارزه با خرافات مذهبی» بود. به این ترتیب تحت تأثیر عوامل فوق میتوان به 4 گروه از نخبگان در زمان مشروطه اشاره کرد. گروه اول را میتوان نخبگان تجددطلب نامید که بیش از هر گروه دیگری از دموکراسی سیاسی اروپایی متاثر بود. دگرگونیهای فرهنگی این دوران تحت تاثیر نگرش ایشان به صورت زیر نمایان میشود: ترقی و تربیت ملت از طریق ایجاد مدارس جدید و رایگان و نشر علوم عقلی و تجربی. ترقی و گسترش روزنامهنگاری به طوری که میتوان پیدایش افکار عمومی در ایران را به تلاش این گروه نسبت داد. اصلاح وضع حکومت و تأسیس دولت منظم بر پایه قوانین بینالمللی پیشرفته و جدایی حوزه دین از سیاست. به نظر میرسد در دیدگاه این عده «اخذ تمدن غربی» در چارچوب اصلاحات سیاسی امکانپذیر است و در واقع توجه اندکی بر پایهریزی و تحقق بنیانهای علمی تمدن غرب دارند. گروه دیگر را میتوان اعتدالگرایان نامید که پیش از هر گروه دیگری مروج اندیشههای اسلامی بودند و خواهان برقرار کردن پلی میان دموکراسی سیاسی غربی و اصول شریعت اسلامی بودند. در انتقاد به گروه اول معتقدند که حواس ایشان فقط معطوف به اخذ تمدن غربی است، در حالی که شخص متمدن قانونخواه نمیتواند بیعقیده باشد. همچنین به نظر ایشان شعارهای حقوق سیاسی اخذ شده از غرب که از سوی گروه تجددطلب تبلیغ میشود را میتوان در اصول شریعت اسلامی نیز یافت. گروه سوم نخبگان این دوره را میتوان گروه آرمانگرای اسلامی نامید. نگرش این عده با اصل اولیه اتحاد جهانی مسلمین مطرح میشود که در ضمن مخالف هر نوع استثمار و مروج اصل تساوی میان انسانهاست. این عده همچنین نسبت به اخذ بنیانهای تمدن جدید، دید مثبتی دارند. اما باید توجه داشت که نهضت پان اسلامیزم با طرح شعار اتحاد جهان مسلمین در واقع با مقابله با هر نوع ملیگرایی قرار میگرفت و دعوی ایشان مبنی بر اتحاد مسلمین بر علیه نظام استعماری با توجه به شرایط تاریخی بسیار آرمانی و غیرواقعی مینمود. گروه آخر یعنی نخبگان سنتگرا در واقع گروه قدرتمند و بانفوذی است که اساسا با هر نوع نوسازی مخالف است و با هر نوع فلسفه، مبتنی بر دموکراسی معارضه دارد. دانش جدید از سوی سنتگرایان خرد میشود زیرا معتقدات سنتی مردم را به خطر میاندازد و در منطق احکام شرعی، چون و چرا میآورد که این خود مایهی آشوب است. بنابراین از نقطه نظر این عده هر آنچه غربی است اعم از دانش جدید، آزادیخواهی، نظام مساوات طلب، مردود است. اگر کسی تصور کند که شرایط زمانه باعث تغییر برخی از مواد قانون الهی یا مکمل آن است، از عقاید اسلامی خارج است. جریان سکولار حاصل تلاش گروه اول بود که در آثار خودخواهان خذ بدون تصرف فرهنگ و تمدن غرب بودند. حرکت دیگری که در ایران شکل گرفت، حضور عناصر تبشیری بود. برخی از مسیونرهای مذهبی به منظور تبلیغ مسیحیت وارد ایران شد و به محض ورود با فراهم آوردن شرایط و امکانات لازم اقدام به تاسیس مدرسه کردند. میسیون لازاری فرانسه در سال 1840 مدرسهای را در تبریز افتتاح کرد. این میسیون مذهبی در طول حدود 80 سال با همکاری و مشارکت گروههای خیریه 76 مدرسه پسرانه و دخترانه در شهرهای مختلف ایران دائر کرد. میسیون پرسبیتری آمریکایی، انجمن تبشیری انگلیس، کالج یادمان استیوارد، مدارس اتحاد فرانسه، مدرسه فنی آلمان و مدرسه بازرگانی روسها نیز ازجمله این مدارس بودند. همه این مدارس جدید به مثابه دریچهای به دنیای دیگر، ایرانیان را با مظاهر فرهنگ و تمدن جدید آشنا میکردند.پس از آشنایی با افکار جدید و عکسالعملهای آن، همزمان با زمامداری میرزا حسین خان سپهسالار دورهای تازه شروع شد که اهمیت آن، آماده کردن زمینه برای نهضت مشروطیتبود. سالهای80 1870/95 1285 ق. به دوره اصلاحات معروف شد و در آن سالها برای نخستین بار مسائلی چون جدایی دولت از مذهب طرح شد. برخی از روشنفکران بویژه ملکم خان از سالها پیش مساله تجدد را مطرح کرده بودند و آشکارا از اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی سخن میگفتند. در این دوران، گروهی از نویسندگان ایرانی که بیشترشان در خارج از مملکت میزیستند، آثاری به چاپ رساندند که در ایران دستبه دست میگشت. اینها که به عقبماندگی ایران، اوضاع اروپا و اندیشه غربی آشنا بودند، در زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی فلسفی، کتاب و رساله و مقاله نوشتند و یا آثار خارجیان را ترجمه کردند؛ آخوندزاده، طالبوف، مراغهای، ملکم خان، سید جمالالدین، مستشار الدوله و... از جمله این افراد هستند. مجموعه تلاشها و کوششهای روشنگرانه و تجددخواهانه ایرانیان نخستینبار در سحرگاه مشروطیت به بار نشست. هر چند قانونخواهی و مشروطیت گام مهمی در جهت خروج از عقبماندگی به شمار میآمد و زمینه فکری هم تا اندازهای و البته نه به طور کامل و کافی، فراهم شده بود اما شتابزدگی، خردگریزی، توجه نداشتن به خصوصیات معنوی، فکری و عاطفی مردم، فرصتطلبی و ضعف در وجه اندیشگی، نهضت مشروطیت سرانجام خوشی نیافت. چالش میان سنت و تجدد و مناقشههایی که در پیآن پدید آمد این نکته را روشن نمود که روشنفکران ایرانی نتوانستهاند جامعه را برای حرکت به سوی تجدد آماده سازند و بیتوجه به ساختار قدرت و استبداد، لایههای مختلف اجتماعی و متن جامعه با غفلت از توسعه فرهنگی، تعلیم و تربیت و پرداختن به کارهای روبنایی، جامعه را با تزریق شور و هیجان به مسیری با مقصدی نامعلوم هدایت نمودند و این خود جای بسی اندیشیدن دارد. برای جریان نوسازیmodernization در عصر رضاشاهی سرنوشت عجیبی رقم خورد، از یک سو پیشرفتهایی در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و... صورت پذیرفت و از سوی دیگر استبداد رضاشاهی سد محکمی را در برابر آزادی بیان، اندیشهورزی، نشریات آزاد و... ایجاد نمود، نمونهای از یک توسعه ناقص و نوسازی منهای توسعه فرهنگی. همچنین در دوره پهلوی دوم نیز با تغییراتی همین سیر نادرست دنبال گشت و تا آنجا پیش رفت که اعتراض و نارضایتی گسترده مردم را برانگیخت. فتاح غلامی |
|
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران در گفتگوی تفصیلی با جام جم آنلاین مطرح کرد