در این هوای اردیبهشتی خواندن غزل آن هم از دیوان امام راحل (ره) لطف دو چندانی دارد، آن هم این غزل که مطلع (آغاز) و مقطع (پایان) قریب و غریبی دارد:
من خواستار جام می از دست دلبرم
این راز با که گویم و این غم کجا برم؟
...
پیرم، ولی به گوشه چشمی جوان شوم
لطفی، که از سراچه آفاق بگذرم
پنجشنبه شب داشتم دیوانی از اشعار امام را که بتازگی هدیه گرفتهام و نسخهای انصافا نفیس هم محسوب میشود، میخواندم که رسیدم به این غزل و آن را چندبار مرور کردم و این بیت پایانی که بسیاری از ما آن را شنیدهایم و عجیب لطفی دارد خواندنش.
شب گذشت و سپیده آدینه از راه رسید، سپیدهای که با خبر خاموشی یکی از بزرگان موسیقی همراه بود؛ محمدرضا لطفی کسی که بیتردید باید او را «قافله سالار» تار ایران نام نهاد آخرین زخمه را بر زندگی زد و برای همیشه مضرابش آرام گرفت و دیگر کسی «چهره به چهره» «نوا»ی «راست پنجگاهی» اینچنین جاودانه را از او نخواهد شنید.
وقتی خبر «پرواز عشق» محمدرضا لطفی را با پیامک یکی از دوستان متوجه شدم، ناخودآگاه به سمت کتابخانه رفتم دوباره دیوان امام را برداشتم و آن بیت پایانی و این مصراع را مرور کردم:
لطفی، که از سراچه آفاق بگذرم...
عبور از این سراچه و رسیدن به سپیده بیتردید اتفاقی است که برای همه ما ناگزیر خواهد بود، همانطور که لطفی در شصت و هشت سالگی از سراچه آفاق گذشت و حالا ما میمانیم و یادگارهایش که سرشار از خاطرات شیرین و گاه غمگیناند، خاطراتی از ابوعطا و بیات ترک تا شور و دشتی.
بامداد محمدی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد