جانشین فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان؛

قاتل نوجوان ۱۲ ساله در زاهدان دستگیر شد

رسوایی قاتل در صحنه جرم

یکی از خاطراتی که هرگز از یادم نمی‌رود مربوط به شبی زمستانی است که کشیک بودم. آن شب در دفتر کارم داخل دادسرا نشسته بودم که زنگ تلفن به صدا درآمد. وقتی گوشی را برداشتم، مردی خودش را مامور کلانتری 161 ابوذر معرفی و قتل زنی سالمند را گزارش کرد.
کد خبر: ۶۶۶۴۸۱
رسوایی قاتل در صحنه جرم

بعد از گرفتن نشانی دقیق محل، دفتر کارم را ترک کردم و راهی محل حادثه شدم که خانه‌ای قدیمی و دو طبقه در خیابان ابوذر بود. طبقه اول دو اتاق داشت. وضع اتاق‌ها به هم ریخته بود و جسد زن سالخورده ـ در حالی که پارچه‌ای دور گردنش پیچیده بود ـ در اتاق خواب، کنار رختخواب‌های به هم ریخته، رها شده بود. گوشه اتاق هم شوهر مقتول ـ که پیرمردی هشتاد ساله بود ـ در حالی که دست و پایش بشدت می‌لرزید، در خودش فرورفته بود. او داشت با ترس به جسد زنش نگاه می‌کرد. کنار پیرمرد چند سیم مفتول نازک رها شده بود. مامور پلیس می‌گفت مرد همسایه حادثه را به آنها گزارش کرده است. بنابراین از آن مرد خواستم ماجرا را برایم توضیح دهد. او گفت لحظاتی قبل در حال عبور از کوچه بودم که صدای فریاد پیرمرد را شنیدم در حالی که درخواست کمک می‌کرد. وقتی وارد خانه شدم، ماجرا را فهمیدم و به پلیس خبر دادم.

بعد از شنیدن حرف‌های همسایه، از پیرمرد خواستم درباره ماجرا توضیح دهد. او ابتدا نمی‌خواست در این باره حرف بزند، اما از آنجا که اظهارات او در این مرحله کمک زیادی به حل ماجرا می‌کرد، با فن خاصی سر حرف را با او باز کردم. پیرمرد با جملاتی بریده گفت، ساعتی قبل زنگ خانه‌شان را زدند. همسرش جلوی در خانه رفت و زمانی که در را باز کرد، دو مرد نقابدار وارد خانه شدند. پیرمرد ادعا کرد مردان نقابدار، همسرش را به داخل اتاق کشاندند و با سیم مفتول دهانش را بستند و با تهدید از او خواستند پول و طلاهایی را که در خانه دارند، به آنها بدهند. وقتی همسرش در برابر آنها مقاومت کرد، وی را کشتند.

پیرمرد ادعا کرد مردان نقابدار قبل از ترک خانه دست و پای او را هم بستند، اما او توانست خودش را نجات بدهد و درخواست کمک کند.

بعد از شنیدن حرف‌های پیرمرد، محل حادثه را بررسی کردم. زیر تختخواب دیگچه‌ای مسی پیدا کردم که پر از دسته‌های اسکناس بود. زیر اسکناس‌ها هم مقدار زیادی طلاهای مقتول را پیدا کردم. همین سرنخ می‌توانست دروغ‌های پیرمرد را مشخص کند. او ادعا کرد مردان نقابدار خانه را گشته و بدون پیدا کردن پول و طلا، آنجا را ترک کرده‌اند.

پیدا شدن پول و طلاها چند نکته اساسی را مطرح می‌کرد. اگر مردان نقابدار وارد خانه شده باشند پیرزن هنگام مواجهه با آنها باید فریاد کشیده باشد. با توجه به شلوغی محلی که حادثه در آن اتفاق افتاده، حتما رهگذران یا همسایه‌ها صدایش را می‌شنیدند و به او کمک می‌کردند. بررسی‌های محلی هم نشان داد هیچ کس حضور مردان غریبه را در محل مشاهده نکرده است. بنابراین حضور مردان نقابدار اساسا ماجرایی ساختگی بود که پیرمرد آن را برای پنهان کردن واقعیت، مطرح کرده بود.

از سوی دیگر، وضع جسمانی پیرمرد نسبت به همسرش تفاوت زیادی داشت. مرد سالخورده خیلی ضعیف‌تر از همسرش بود. بنابراین فکر کردم برای قتل همسرش، باید انگیزه‌ای قوی داشته باشد.

برای روشن شدن ماجرا از پیرمرد خواستم حادثه را آن گونه که اتفاق افتاده، برایم بازسازی کند. برای جلب اعتماد او وانمود کردم حرف‌هایش را باور کرده‌ام. او هم با اعتماد به نفس شروع به تعریف ماجرا کرد. وقتی گفت با تلاش زیادی توانست سیم‌های مفتولی را از دست‌هایش باز کند، خواستم جای سیم‌ها را به من نشان دهد. وقتی دست‌هایش را مقابلم گرفت هیچ جای سیمی وجود نداشت. با شرایطی که او برایم تعریف کرده بود، حتما آثاری از آنچه ادعا می‌کرد، مشاهده می‌کردم، اما پیرمرد خیلی زود دستش رو شد. بنابراین پیرمرد را بازداشت کردم و دستور دادم جسد به پزشکی قانونی منتقل شود.

فردای آن روز در دفتر کارم داخل دادسرا نشسته بودم که مامور بدرقه وارد شد و گفت پیرمرد را برای ادامه تحقیقات همراه آورده است. وقتی پیرمرد مقابلم نشست، دست‌هایش را در هم قفل کرد. او داشت گریه می‌کرد. اصلا منتظر سوال من نماند و در همان حالتی که نشسته بود، گفت: «من و همسرم مستمری‌بگیر دولت بودیم. من همه حقوقم را در اختیار همسرم قرار می‌دادم. او زن خسیسی بود و زمانی که به پول احتیاج پیدا می‌کردم، به من پول نمی‌داد. به همین دلیل همیشه با هم اختلاف داشتیم. او آنقدر مشاجره راه می‌انداخت که من تسلیم می‌شدم. شب حادثه هم بر سر همان موضوع با هم درگیر شدیم. وقتی عصبانی شدم، کنترل خودم را از دست دادم. همان لحظه پارچه گلداری دم دستم آمد و آن را دور گردنش پیچیدم و فشار دادم. او مقاومت کرد و دستم را گاز گرفت، اما آنقدر فشار دادم تا خفه شد. بعد از حادثه بود که از کارم پشیمان شدم. ساعتی را بالای سر جسد نشستم و با او حرف زدم، اما پشیمانی فایده‌ای نداشت و او دیگر فوت شده بود. دیگر کاری از دست کسی برنمی‌آمد. برای حفظ آبرویم سناریوی مردان نقابدار را مطرح کردم تا کسی به من مشکوک نشود و به زندان نیفتم، اما خیلی زود دستم رو شد.»

به این ترتیب معمای قتل آن زن حل شد و پرونده روال قانونی خودش را طی کرد./ ضمیمه تپش

newsQrCode
برچسب ها: قاتل جرم
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
اجتهاد زنان سیره عُقلاست

درگفت‌وگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کرده‌ایم

اجتهاد زنان سیره عُقلاست

نیازمندی ها