
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
راسل در سال 1980 و زمانی که پسربچهای کم سن و سال بود، توسط یک افسر پلیس مورد تعرض قرار گرفت. در آن سالها باوجود شکایتهای متعدد علیه پلیس خاطی، همکارانش از بازداشت او
سر باز زدند. مارین جنکینز، مادر راسل در طول 25 سال سعی کرد این افسر خطاکار پلیس را پای میز محاکمه بکشاند. او حالا برای اولین بار از تلاشهایش در این خصوص صحبت کرده است.
مارین جنکینز، زمانی که 46 سال داشت، یک همسر و مادر معمولی بود. در آن زمان تصمیم گرفت به ازدواج شوربختانهاش پایان دهد. وی سپس 3000 مایل را در دریای آتلانتیک به تنهایی با کشتی کوچکش سفر کرد و به شهرت زیادی دست یافت.
او یک ملوان تازه کار بود و دوستان و خانوادهاش بارها هشدار داده بودند این کار او را خواهد کشت، اما مارین تسلیم نشد. او درباره این تصمیم بزرگ بعدها کتابی نوشت، اما هیچکس نمیدانست پشت این تصمیم بزرگ و شجاعانه چه ماجراهایی نهفته است.
واقعیت تلخی که مارین تاکنون پنهان نگه داشته بود، تجاوز جنسی به فرزندش است. شخصی که به پسر مارین تجاوز کرده بود، یک افسر پلیس شناخته شده و قابل احترام بود، به همین دلیل همکارانش از بازداشت او سر باز زدند و این موضوع باعث شد پسر نوجوان مارین رنج بسیاری را متحمل و دچار افسردگی شدید شود. بالاخره نوامبر سال گذشته، دنی برایانت، افسر سابق در شصت و پنج سالگی بازداشت شد. او به راسل، پسر مارین و چهار پسر نوجوان دیگر تجاوز کرده بود و به همین اتهام به تحمل شش سال و نیم حبس محکوم شد.
این حکم نتیجه تلاشهای بیوقفه راسل و مادرش بود. آنها باعث شدند سایر قربانیان نیز مصرانه از پلیس بخواهند عدالت را به اجرا در بیاورد. بعد از محاکمه، راسل که اکنون 45 سال دارد، شجاعانه نام اصلی خود را برای رسانهها فاش کرد و حاضر به مصاحبه با خبرنگاران شد.
در این حین خبرنگار دیلیمیل با راسل آشنا شد و مرد میانسال گفت خبرنگار باید با مادر او مصاحبه کند چرا که پشت همه این ماجراها، اقدامات شجاعانه و مصرانه مادرش قرار دارد: «بدون مادرم این کار ممکن نبود. او زخمهای من و خودش را درمان کرد. او زنی قوی و مستقل است. او یک ملوان تنهای اقیانوس است.»
مارین اکنون 68 سال دارد و با همسر دومش در سواحل شرقی انگلیس زندگی میکند. گرم و مهربان است و با لبخند مادرانهای که درد و رنجهای بسیاری را پشت آن پنهان کرده، میگوید: «ملوانی در اقیانوس از زندگیای که داشتم، خیلی راحتتر بود.»
مارین سال 1990 پس از جدا شدن از همسرش، از شوهر فعلیاش پاول خواست برایش یک قایق بسازد. بعد از دو سال که ساخته شدن قایق طول کشید، سفر ماجراجویانه مارین آغاز شد. بعد از رسیدن او به آمریکا، آنها در سال 2001 با یکدیگر ازدواج کردند.
مارین خیلی زود پس از اولین ازدواجش در بیست سالگی متوجه شد اشتباه کرده است، اما صاحب دو فرزند بود و مادر بودن را دوست داشت. زندگی او از بیرون خوب به نظر میرسید. با کمک شوهرش کسب و کار موفقی را راهاندازی کرده بود و خوشبخت به نظر میرسید اما در واقع بسیار غمگین بود.
او اکنون حوادث تلخی را بازگو میکند که از کتابش حذف کرده است: «دو پسر دارم که به هر دو نزدیک هستم و خیلی دوستشان دارم، اما خصوصیات اخلاقی آنها خیلی با هم متفاوت بود. پسربزرگم دانشمند است و از همان ابتدا تحصیل را جدی گرفت. دانشآموز موفقی بود و حالا هم در کارش موفق است. پسر دیگرم که یک سال و نیم از برادرش کوچکتر است، حساس و هنرمند است. او هم در مدرسه موفق بود تا اینکه ماجراهایی پیش آمد. بعدها متوجه شدم از 13 سالگی به مدت دو سال توسط یک افسر پلیس مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگرفت.»
مارین میگوید بزرگترین خواسته یک مادر، حفاظت از فرزندانش است و وقتی در این راه شکست بخورد، دنیا برایش به آخر میرسد. در شهر آنها یک افسر شناخته شده و معتبر پلیس، باشگاه ورزشهای دریایی تاسیس کرده بود. نوجوانان زیادی از جمله راسل در باشگاه او ثبت نام کرده بودند، اما همه چیز خیلی زود شکل فاجعه به خود گرفت.
مثل بسیاری از کودکان قربانی، راسل هم به کسی چیزی نگفت. راسل بعدها گفته بود: «همه به آن افسر اطمینان داشتند. هیچ کس حرف مرا باور نمیکرد.»
راسل بعد از مدتی به مادرش گفت نمیخواهد به باشگاه برود، اما مارین او را تشویق کرد این راه را ادامه بدهد؛ چراکه پسرش ابتدا به باشگاه علاقهمند بود.
مارین میگوید: «هنوز هم احساس گناه میکنم که او را در معرض خطر قرار دادم. هرگز فکرش را هم نمیکردم که یک افسر پلیس چنین جسارتی به خود بدهد. او خودش یک پدر بود. من همیشه میترسیدم پسرم سرما بخورد یا در دریا به خطر بیفتد اما هرگز فکر نمیکردم خطر تجاوز او را تهدید کند.»
چندی بعد راسل باشگاه را رها کرد. او علائم شدید افسردگی داشت و دیگر درسهایش را نمیخواند. راسل سال 1988 زمانی که نوزده ساله بود، سرانجام رازش را به مادر گفت. مارین میگوید: «او بسیار شجاع بود. او پسر دیگری را پیدا کرده بود که افسر خطاکار به او هم تجاوزکرده بود.
پسرم فهمیده بود حالا ممکن است حرفش را باور کنند. او گفت میخواهد این مورد را گزارش دهد تا از بچههای دیگر محافظت کند. من به خاطر او بسیار ناراحت بودم؛ اما شجاعتش را تحسین میکردم.»
راسل همراه مادرش به مرکز پلیس رفت، اما همکاران پلیس خاطی، حرفهای آنها را باور نکردند. یکی از افسران آن زمان به مارین گفت: «راسل پسر جذابی است. حتما خودش کاری کرده است.» بعدها خانواده راسل نامهای دریافت کردند مبنی بر اینکه مدارک کافی علیه مظنون وجود ندارد.
پس از آن مارین شروع به پیدا کردن قربانیان کرد و به تنهایی تحقیقات را ادامه داد. یک روز یک افسر پلیس بدون دعوت به خانه آنها آمد و تهدیدشان کرد. مارین توضیح میدهد: «آن مامور گفت ما درباره راسل تحقیق میکنیم و هر مدرکی علیه او پیدا کنیم، در روزنامه چاپ میکنیم.»
راسل ترسید و عقبنشینی کرد. پلیس با سه شاکی دیگر هم همین برخورد را داشت. پس از آن راسل شروع به مصرف مواد مخدر کرد و چند ماهی را در یک بیمارستان روانی بستری شد. مارین میگوید: «به من میگفتند او تا آخر عمر آنجا خواهد ماند، اما من پزشک خوبی پیدا کردم و درمان را ادامه دادم و زمانی که او حالش بهبود یافت، از بیمارستان مرخص شد.»
در سال 1993 روزنامههای محلی خبری چاپ کردند مبنی بر اینکه افسر خاطی تعلیق شده است. مارین دوباره فعالیتش را شروع کرد و افسر خاطی در چهل و چهار سالگی پیش از موعد بازنشست شد و دوباره یک کمپانی ورزشی تاسیس کرد و همین کار مارین را سرشار از خشم و رنج کرد.
او در این مقطع تصمیم گرفت اقیانوسنوردی کند: «به این نتیجه رسیدم اگر به سختیها اجازه دهی زندگی ات را نابود کند، دیگر هیچ چیز برای زندگی کردن باقی نخواهد ماند. این زمانی بود که تصمیم گرفتم اقیانوسنوردی را شروع کنم. راسل هم در سفرهای کوتاه همراه من بود. دریانوردی به او هم کمک کرد.»
بعد از طلاقی تلخ، مارین دار و ندارش را فروخت تا یک قایق بسازد. او میگوید: «تازه دریانوردی را یاد گرفته بودم و همه فکر میکردند شکست میخورم.»
پاول همسر دوم مارین، کمک بزرگی برای او بود. این زن میگوید: «او بهترین مربی دریانوردی دنیاست. قایقم را ساخت و برای سفر آمادهام کرد. اما هرگز مرا از رفتن بازنداشت. حتی تا بعد از اتمام سفرم به من نگفت مرا دوست دارد. او هرگز به بالهای من دست نزد و اجازه داد پرواز کنم.»
مارین ادامه میدهد: «چند سال بعد وضع راسل پایدار شد. او در یک رابطه خوب بود و میدانست هر وقت به من احتیاج داشته باشد، با اولین پرواز به سمت او خواهم رفت.»
راسل سال 2011 دوباره به پلیس مراجعه کرد، اما این بار هم همان پاسخ را شنید: «مدارک کافی نیست.» همان سال پدرخواندهاش پاول، از رادیو شنید پلیس انگلیس به دنبال کشف پروندههای سوءاستفاده از کودکان است و از مطلعان میخواهد با پلیس تماس بگیرند. به این ترتیب راسل دوباره مراجعه کرد. سال 2013 دادگاه دیگری برای برایانت پلیس خاطی تشکیل و او به جرم سوءاستفاده جنسی از پنج کودک در دهههای 60 تا 80 به حبس محکوم و پس از یک ربع قرن، عدالت اجرا شد.
راسل که به نماد مبارزه تبدیل شده است، به زندگی مادرش اشاره میکند؛ به جنگی که او با سیستم قضایی انگلیس و اقیانوس داشت و هر دو را برد و میگوید: «او فقط مادر من نیست. او قهرمان من است.»/ ضمیمه تپش
مترجم: سارا لقایی
منبع: دیلی میل
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: