به یاد دارم آن روز جمعه بود و من بازپرس کشیک بودم. وقتی وارد اتاقم در دادسرای امور جنایی شدم، تلفن زنگ خورد. گوشی را که برداشتم، آن سوی خط مردی خودش را مامور کلانتری جوادیه تهرانپارس معرفی کرد. او گفت جسد دختر جوانی را در یکی از خیابانهای اتحاد در شرق تهران کشف کردهاند. او از من خواست بسرعت در محل حاضر شوم. من هم بلافاصله عازم محل شدم و همزمان از ماموران بررسی صحنه جرم و تشخیص هویت و پزشکی قانونی هم خواستم هر چه زودتر خودشان را به آنجا برسانند. وقتی به محل رسیدم، جسد دختر جوانی را دیدم که دست و پایش با بند مانتویی بسته و کنار خیابان رها شده بود. پس از بررسی جسد، متوجه کبودیهای گردن او شدم و فهمیدم دختر جوان در مکان دیگری به قتل رسیده و بعد جسد به این خیابان منتقل شده است. از طرفی ماموران مدرک شناسایی از مقتول کشف نکردند تا هویتش مشخص شود. محل کشف جسد، کارخانهای بزرگ بود و مطمئن شدم قاتل با توجه به خلوت بودن محل، تصمیم گرفته با رها کردن آن، از شر جسد خلاص شود.
دستور دادم برای مشخص شدن علت اصلی مرگ و شناسایی هویت وی، جسد به پزشکی قانونی فرستاده شود. بعد از آن برای یافتن سرنخ، اطراف محل کشف را بررسی کردم. در همان مسیر متوجه دوربین مداربستهای شدم که متعلق به یک کارخانه بود. همین مدرک میتوانست تحقیقات را خیلی زود به نتیجه برساند. از اینکه بررسی این دوربین سرنخی از قاتل یا قاتلان به من میداد خوشحال بودم. بلافاصله سراغ آن رفتم، اما وقتی نگهبان کارخانه گفت چند روزی است دوربین خراب است، شوکه شدم. چند ساعت در محل تحقیق و تمام جوانب را بررسی کردم اما هیچ سرنخی از قاتل نیافتم. به همین دلیل امیدوار بودم بعد از شناسایی هویت مقتول، سرنخی از این ماجرا به دست بیاورم. به این فکر میکردم چطور ممکن است قاتل هیچ اشتباهی نکند و از خود سرنخی برجای نگذارد. حتی ابتدا به نگهبان کارخانه مظنون شده و از او بازجویی کردم اما متوجه شدم او بیگناه است.چند روز از زمان کشف جسد گذشته و هنوز هویت مقتول شناسایی نشده بود. گزارشهای پلیس را بررسی کردم و متوجه شدم کسی درباره ناپدید شدن جسدی با این مشخصات، اعلام مفقودی نکرده است. بعد از آن خبر کشف جسد را در اختیار چند رسانه قرار دادم تا شاید کسی درباره دختر جوان سرنخی در اختیار ما بگذارد. همین اتفاق افتاد و متوجه شدم مدیر ساختمانی حوالی فرجام بعد از خواندن مشخصات مقتول در روزنامه، به کلانتری محل مراجعه کرده و گفته یکی از ساکنان ساختمان به نام میلاد را هنگام انتقال جسمی مشکوک به داخل خودرویش دیده است. این مرد گفت: برای انجام کاری به پارکینگ رفتم و دیدم میلاد خودروی لیفانش را کنار آسانسور پارک کرده و در حال جابهجا کردن جسم بزرگی داخل صندوق عقب ماشین است. وقتی خبر کشف جسد یک دختر را در روزنامه خواندم، احتمال دادم او مرتکب قتل شده باشد. همین سرنخ کافی بود تا دستور بدهم میلاد بازداشت شود. وقتی از او بازجویی کردم، خیلی خونسرد بود. گفت بهدلیل اختلاف با مدیر ساختمان، او قصد دارد با این شکایت از وی انتقام بگیرد.
بعد از آن، میلاد پس از مواجهه حضوری با مدیر ساختمان نیز حرفهای اولیهاش را تکرار کرد و گفت شب حادثه همراه خانوادهاش بوده است. همان جا دستور بازداشت میلاد را دادم و مامور به دستانش دستبند زد. نکتهای که او نمیدانست، این بود که بعد از بررسی خودرویش چند تار مو از مقتول پیدا کردم. در حالی که متهم ادعای بیگناهی داشت، او را به بازداشتگاه فرستادم و برای تحقیق از خانوادهاش راهی محل شدم. همسرش گفت آن شب به خانه پدرش رفته بود. بعد هم بند مانتویی را که با آن دست و پای مقتول بسته شده بود، به او نشان دادم و معلوم شد بند مانتو متعلق به اوست.
پازلهای پرونده در حال کامل شدن بود. دستور دادم متهم را از بازداشتگاه به دفترم منتقل کنند. او وقتی با مدارک من مواجه شد، دیگر چارهای جز اقرار نداشت. او گفت: شب حادثه همسرم را به خانه پدرش بردم و به خانه برگشتم. در راه بازگشت، این دختر را کنار خیابان سوار کردم و برای برقرار کردن رابطه به خانهام بردم. او اول خواست مقداری شیشه مصرف کند. من هم داشتم تلویزیون نگاه میکردم که ناگهان متوجه شدم با طناب قصد دارد مرا خفه کند. احتمال دادم سارق است و میخواهد از خانهام سرقت کند. در همان درگیری گردنش را فشار دادم که فوت شد./ ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد