احمد، نابغه هوانیروز بود

وقتی تیم آتش و گروه پروازی احمد، با هلیکوپتر های شکاری به منطقه برگشتند، غوغایی را در منطقه دیدند. ستونی که هیچ کس حریف شان نمی شد و می خواستند به قلب ایران بزنند، زمینگیر شده و این ضربه را از خوش فکری احمد خورده بود.
کد خبر: ۶۵۹۶۹۲
احمد، نابغه هوانیروز بود

وقتی در کرمانشاه بودیم، حراست منطقه وسیعی از شمال غرب کشور که از پایگاه کرمانشاه شروع می شد و تا آبدانان ایلام ادامه داشت، به عهده پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود.

حراست منطقه سرپل ذهاب برعهده سهیلیان و شیرودی و از منطقه سرپل ذهاب تا مهران برعهده احمد کشوری بود. احمد کشوری، تیم‌هایی تشکیل داده بود به نام «بکاو و بکش» یعنی بگرد و دشمن را پیدا کن و او را بکش.

در یکی از مأموریت‌های روزهای نخست جنگ، برای عقب راندن دشمن که حد فاصل قصر شیرین تا سرپل ذهاب را جلوآمده بودند، وارد منطقه شدیم. دشمن با ستون بسیار عظیمی که شامل ادوات زرهی، خودرویی و پرسنلی بود، به طول دو کیلومتر در جاده به راحتی در حال حرکت بود. آن‌ها از قصر شیرین وارد خاک‌مان شده بودند و به سمت سرپل ذهاب در مسیر مشخصی پیشروی می‌کردند.

عشایر منطقه، اطلاعاتی را درباره این جابه جایی به ما دادند. وقتی به منطقه رسیدیم، احمد گفت: «نباید ساکت باشیم. هر طور شده باید جلوی پیشروی آن‌ها را بگیریم.» با سه هلیکوپتر کبرا و یک هلیکوپتر ترابری از قرارگاه به سمت منطقه پرواز کردیم، در حالی که هیچ آشنایی با منطقه نداشتیم و نمی‌دانستیم باید از کدام محور، وارد منطقه شویم و تا نزدیکی‌های ستون دشمن پیش رفتیم و از پهلو با ستون آن‌ها مواجه شدیم.

وحشت کردیم که چرا تا این حد، جلو آمده‌اند. کسی جلودارشان نبود. هنگام روبرو شدن با آن‌ها فکر کردیم در اطراف ستون، تیم‌های گشت گذاشته‌اند. چون وقتی ستون بخواهد در منطقه ناشناسی حرکت کند، تیم گشت در اطراف می‌گذارند که از جایی ضربه نخورند. تا 700 متری ستون جلو رفتیم و شناسایی کامل را انجام دادیم.

احمد در یک لحظه به عنوان لیدر (راهنما) تیم گفت: «اول و آخر ستون را بزنید که مشکوک بشوند و همهمه‌ای بین آن‌ها بیفتد و وقتی سرشان شلوغ شد، روی آن‌ها آتش اجرا می‌کنیم.»

«هلیکوپتر خلبان سراوانی به موشک تاو مجهز بود. ایشان اول و آخر ستون را مورد هدف موشک‌های خود قرار داد. ستون نظامی دشمن، سنکوب کرد و هر چه مهمات داشتیم، روی سر ستون ریختیم.» وقتی این تصمیم را گرفت که دشمن را در محاصره بگیرند و به سر و ته ستون دشمن آسیب بزند، همه فهمیدند که فقط با این شیوه، می‌توانند آن همه نیروی دشمن را نابود کنند.

هلیکوپتر کبرا مانور می‌داد، حمله می‌کرد و بر سر دشمن، آتش می‌ریخت و تیراندازهای دشمن، سرگردان مانده بودند که این چه شبیخونی است که از هوانیروز خورده‌اند! وقتی تیم آتش و گروه پروازی احمد، با هلیکوپترهای شکاری به منطقه برگشتند، غوغایی را در منطقه دیدند. ستونی که هیچ‌کس حریف‌شان نمی‌شد و می‌خواستند به قلب ایران بزنند، زمینگیر شده و این ضربه را از خوش‌فکری احمد خورده بود. نیروهای دشمن پس از این شکست مجبور شدند تا اطراف نفت‌شهر عقب‌نشینی کنند و از مرز خارج شوند.(دفاع مقدس)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها