مثال میزنم. کلمه «رند» در ابتدای تاریخ مکتوبات فارسی، معنایی در حدود «بی سر و پا» و «اوباش هرزهگرد کوچه و خیابان» را افاده میکرد.
لابد داستان حسنک وزیر را در تاریخ بیهقی یادمان هست. حسنک را به جرم «قرمطی» بودن باید هم «رجم» کنند یعنی سنگ بزنند، هم بر دار بکشند.
مردم که در کران مصلای بلخ پای چوبه دار گرد آمده بودند، میدانستند تهمتی بیش نیست و قضیه از تسویهحساب سلطان با وزیر پدرش آب میخورد؛ در نتیجه هیچکس دست به سنگ نبرد، ولی لازم بود که ظاهر کار حفظ شود، پس متصدیان اجرای حکم، «مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند». میبینیم که اینجا رند معنی بالا را میدهد.
بعدها در غزلیات قلندرانه شاعرانی از قبیل سنایی و عطار، رند در همین معنی استخدام میشود برای تجسم و ملموس کردن آن حس یاس و اضطراری که شاعر عارف در مواجهه با پیچیدگیهای لایه بر لایه و تو در توی «نفس» به آن دچارست یا برای القای این پیام که هیچ یک از راههای رسمی و شناخته شده برای رستگاری، اعتبار قطعی ندارد و تنها و تنها خداست که میتواند ما را از خودمان نجات دهد. مثلا عطار میفرماید:
تا کی ز ردّ و قبول دُردی بیار که من
مست ملامتی ام رند قلندری ام
چنان که میبینیم در بافت شعرهای قلندرانه، رند دقیقا بهسبب افاده همان معنای بی سر و پا به کار شاعر میآید تا خود را ملامت کند.
این بود تا آن که حافظ از راه رسید و کاری با کلمه رند کرد که پس از او «رند» بار معنایی مثبت در زبان فارسی پیدا کرد البته حافظ در همه ابیاتش رند را یکسان استخدام نکرده است، ولی در مجموع، رند حافظ شخصیت آرمانی اوست.
حال این که آرمان حافظ و انسان آرمانی از نظر او چیست و کیست، تفاسیر متفاوت است، ولی همه در این نکته متفقند که رند حافظ از نظر خود حافظ در مقام کمال انسانیت است.
یکی از مواردی که در روزگار ما شعر یک شاعر یک نماد جدید به فرهنگ ما اضافه کرد، شعر آقای احمد عزیزی درباره حضرت فاطمه زهرا – سلام الله علیها- بوده است.
برخی از گلها در زبان فارسی نماد است مثلا گل لاله نماد شهادت بوده است و سابقهاش به خیلی قدیم بازمیگردد. مثلا حافظ فرموده است:
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان که اند این همه خونینکفنان؟
گل محمدی برای قصهای که پیدایش آن را به معراج حضرت پیامبر – صلی الله علیه و آله- میرساند، نمادی از خلق و خوی آن حضرت است و تا همین روزگار این وجه نمادین ادامه داشته است. مثل آن ترانه معروف که مرحوم فرهاد مهراد خوانده است: بوی گل محمدی لای کتاب
گل نیلوفر را سهراب سپهری در ادبیات معاصر ما به شبکه نمادهای عرفانی اضافه کرد و متاثر بود از جایگاه نیلوفر بهعنوان نمادی از وصول/بازگشت به حقیقت جهان در مکاتب عرفانی شرق آسیا: کار ما شاید این است/که میان گل نیلوفر و قرن/پی آواز حقیقت بدویم.
احمد عزیزی با این شعر که ابیاتی از آن را نقل میکنم، یاس را تبدیل کرد به نمادی برای عصمت آسمانی و سرمدی یعنی حضرت فاطمه – سلام الله علیها- امیدوارم و از خدا میخواهم که به حق همین ایام عزیز فاطمیه و در آغاز سالینو به همه بیماران از جمله احمد عزیزی شفا عنایت کند:
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشکیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
زهیر توکلی - شاعر و روزنامهنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد