سیاست روز : حذف رنگ بنفش از مدادرنگیها
حمید ناراضیزاده از حصارک کرج: میخواستم مراتب اعتراض خود را به مواضع وزارت امور خارجه اعلام کنم. واقعا با چه توجیهی "کاترین اشتون" را به ایران راه دادهاید که با خیال راحت و آسوده به دربند و توچال و دیزین برود و بستنی بخورد؟ اصلا چرا اجازه ندادند با "ننجون" که یک چهره مردمیاست و مواضع شفافی دارد ملاقات کند و در عوض رفته با چند نفر که مواضع شان اشکال دارد، دیدار و گفتگو کرده است؟ حالا اگر مواضع ما خدشهدار بشود چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
رحیم اسفندیاری از مشاآباد: میخواستم از طریق این روزنامه اعلام کنم که از سرنوشت هواپیمای گمشده خطوط هوایی مالزی خبر دارم. در ضمن هرگونه ارتباط خود را با موجوداتی از قبیل جن و انس و ارواح خبیثه و موجودات ماورایی تکذیب میکنم و اعلام میکنم با جریانات انحرافی هیچ رابطهای ندارم.
همایون خجسته دل از تهران : میخواستم بدانم چرا باید اینقدر به مسئولان خدوم ظلم بشود؟ دیروز یک بسته مداد رنگی برای پسرم خریدم که رنگهای سبز و قرمز دارد اما رنگ بنفش ندارد. میخواستم بدانم آیا بعضیها هنوز فکر میکنند که مبارزات انتخاباتی همچنان ادامه دارد؟ آیا "بنفش" رنگ سال نیست؟ آیا ما باید حماسهآفرینی کنیم و آنوقت یک عده از خدا بیخبر رنگهای بنفش مدادرنگیها را به شکل مذبوحانهای حذف کنند؟ آیا این کارخوبی است؟ آیا باید با احساسات ما ملت همیشه در صحنه اینطوری بازی بشود؟
کیهان : مورچه (گفت و شنود)
گفت: سایتهای ضدانقلاب و حامیان فتنه از کاترین اشتون به خاطر ملاقات با برخی از عوامل فتنه تشکر کردهاند.
گفتم: برای چه تشکر کردهاند؟
گفت: تشکر کردهاند که خانم اشتون در این ملاقات، حرفهای آنها را شنیده است.
گفتم: اصل این حرفها را خود آمریکا و انگلیس و اسرائیل به سران فتنه دیکته کردهاند، بنابراین شنیدن دوباره همان حرفها آنهم از زبان پادوهای دَمدستی برایشان چه اهمیتی داشته است؟!
گفت: پس چرا خانم اشتون اصرار به ملاقات با آنها داشته است؟!
گفتم: قصد داشته برای اتحادیه اروپا این حرکت خود را فاکتور کند!
گفت: این فسقلیهای عوام را بگو که بعد از این ملاقات چقدر برای خودشان تشتک نوشابه پراندهاند!
گفتم: روباهی از غرش شیر پا به فرار گذاشته بود، مورچه بهش گفت؛ خوف نکن! بیا پشت من قایم شو!
شرق : هواپیما گم شد که چهچیزی پیدا نشود؟
به نظر ما ماجرای گمشدن هواپیمای مالزی یک دسیسه برای گمراهکردن افکارعمومی از گمشدن یک چیز دیگر است. یعنی با گمکردن یک هواپیما به آن بزرگی -که بعدا معلوم خواهد شد آمریکا یا روسیه پشت یک کوه یا لای یک تکه ابر قایمش کردهاند - میخواهند گمشدن یک شخصیت به این بزرگی تحتالشعاع قرار بگیرد.
تکتک مردم ایران به ما نامه نوشتهاند (چرا اینطوری نگاه میکنید؟ چطور تکتک مردم قبلتر به آقای احمدینژاد میتوانستند نامه بنویسند، ولی الان که به ما رسید نمیشود؟ یعنی به ما اطمینان ندارید و به آقای احمدینژاد اطمینان داشتید؟) خلاصه مردم نامه نوشتند و ابراز نگرانی کردند که شخصیت مردمی و محبوب محمود احمدینژاد کجاست؟
آگهی
یک محمود احمدینژاد با مشخصات محمود احمدینژاد قبل از انتخابات 92 از جلو دوربین بیرون رفته و تا حالا دیده نشده. از یابنده تقاضای خاصی نمیشود.
اما محمود احمدینژاد کجاست؟
دانشمندان معتقدند وقتی پهلوان اسفندیار رحیممشایی نتوانست وارد گود انتخابات شود و حقش را پهلوان محمد غرضی خورد، احمدینژاد بهعنوان سرمربی خیلی شاکی شد و رفت در افق ناپدید شد.
جریان هواپیما چی بود؟
گفته میشود یکی از نمایندگان مخالف احمدینژاد برای اینکه کسی دنبال احمدینژاد نگردد هواپیمای مالزی را قایم کرده تا توجه مردم را به هواپیما جلب و از احمدینژاد سلب کنند.
اما احمدینژاد کجاست؟
زنگ زدیم دانشگاه ایرانیان و گفتیم گوشی را بدهند به آقای احمدینژاد: «سلام. حالا که اسفندیار اینا توی انتخابات ریاستجمهوری قبول نشدند در کل دارید چهکار میکنید؟»
احمدینژاد: داریم میخوانیم برای مجلس.
ما: چرا حضور شما در رسانهها کمرنگ شده؟
احمدینژاد: تقصیر ظریف است. قرار نبود از بین مسوولان کسی عضو فیسبوک بشود. چرا شد؟ بفرما. نصف مخاطبهای من را پراند.
ما: کی به عرصه برمیگردید؟
احمدینژاد: امیدوارم دم انتخابات با پوسترهای جدید برگردم. چندتا هم عکس خودگرفت دارم آماده میکنم که مخاطبان را جذب کنم.
قدس : مش غضنفر و سرقت تجهیزات ریلی
از وَختی جِنسا ایقذَر گیرون رِفته که حوقوقُم کِفافِ خرجِ زندگیم رِ نِمِده، مَجبورُم یَکسِره اِضاف کار کُنُمُ اَزی ماموریتایِ کاری بیگیرُم بُرُم، ...
بَلکُم یَک حقِّ ماموریتی بِزِم بِدَنُ جولو عیالُ بِچّه هام شرمنده نَرُم. یَکماه پیشایَم واز یَک ماموریتی بِزِم دادن که بایِست با قِطار از مِشَد مِرفتُم به سرخس. وِسطایِ راه که رسیدِم ناسَن قِطارِ زد رو ترمزُ وِسط بیابون نِگَر داشت. اولِش فِکِر کِردُم بِرِیِ نِمازی دست به آبی چیزی نِگَر دِشته ولی وَختی یَک نیمساعتی گذشتُ صِدایِ مردم دَرآمدُ هَمّه پیِده رِفتَن بیبینَن چیکار رِفته، دیدُم او یَرِگه رارَنده قِطاره آمَدُ گفتِگ بایِست باقی راه رِ پیِده بِرِم. هَمّه واچُرتیدَنُ گفتن بِرِیچی؟ مَگِر قِطار پَنچِل رِفته؟ گفتِگ نه چَرخاش سالِمه مُنتاهاش ریلی نیستِگ که قِطار روش راه بِره. مو گفتُم مَگِر ریلا پا دِرَن که وَخِزَن بِرَن؟ گفتِگ ریلا پا نِدِرَن ولی دزدا هَم دست دِرَنُ هَم پا. مِثکه واز دیشب دزدا آمدَن اینجه هَم یَک تیکّه از ریلا رِ کِندنُ بُردن، هَم یَک عالَم میلگردُ فِنَرُ تِراوِرسُ وَصله اتصالُ اَزیجور چیزا.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم کی مِخه جولویِ پیشرفتِ ای دزدا رِ بیگیره بِرِیکه یَک زِمانی فِقط پولُ طِلا مُدُزدیدَن ولی الان آهنُ ریلِ قِطارَم وَرمِدِرَن مُبُرَن، چارروز دِگه یَم به تُنبونُ کُوشِ پایِ مردمَم تو خیابون رَحُم نِمُکُنَنُ بُزور از پاشا دَرمیِرَن مُبُرَن بِرِیِ خودِشا!
تهران امروز : پیش آمدهایی که در پیش فروش آپارتمان پیش میاد
اگر قصد خرید یا فروشِ پیشِ پیش آپارتمان دارید، به پیشآمدهایی که در این قضیه پیش می آید، پیشاپیش توجه فرمایید. از قدیم گفته اند پیشگیری بهتر از درمان است. چه پیش در پیشی شد. پیشامدهای عمده در پیش خرید مسکن به قرار پیش است:
- هنگام تحویل مسکن می بینید که متراژ مسکن بیشتر یا کمتر از مقدار تعیین شده در قرارداد است؛ در این جور مواقع میتوانید چند کار بکنید:
اول: به متراژ جدید قانع باشید و از آن لذت ببرید. از قدیم گفته اند: مرا کیفیت عرض تو کافی است/ قناعت گر به متراژی بسازد. البته در بعضی نسخه های قدیمی آمده است: خریداران به متراژی بسازند، که از آن جایی که اعتبار نسخه برای ما مسلم نشد، به همان نسخه های معتبر قناعت می کنیم.
دوم: اگر خریدار هستید، می توانید بگویید اگر می توانی بیا متراژ اضافه ات را بردار ببر، متراژ زیادی بیخ ریش صاحبش. اگر متراژ کم بود، می توانید قدری دیوار را بتراشید و به متراژ بیافزایید، شاید در این میان قسمت شد و کاشکی این دیوار خراب شد و دستای هم را گرفتید و با همسایه وصلتی هم صورت گرفت. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
اگر فروشنده هستید، این کاسه، آن کاسه کنید. یعنی متراژ زیاد یک ساختمان را به ساختمانی که متراژ کم آورده بدهید. دیگر اینکه این متراژ در آپارتمان یک نفر دیگر است مشکل خودشان است. مثلا فرد می تواند هر روز بیاید به نیم مترش که در آپارتمان دویست متری فرد دیگر است سر بزند. آن وقت فرد مقابل هم می تواند بخواند: به متراژ کمت کردی هزاران رخنه در خونه م.
سوم: متراژ دست خداست، پیمانکار وسیله است.
- مصالحی که استفاده کرده اند، بر خلاف چیزی بوده، که در قرارداد آمده است:
از قدیم گفته اند دو چیز باعث خانه خرابی است: بساز بنداز خوب، مصالح بد. مصالح خوبِ داخل قرارداد مانند مهریه است، کی داده، کی گرفته؟ ولی موقع طلاق، ببخشید، تحویل ساختمان تازه معلوم می شود که خانه از پای بست ویران است. از ما گفتن بود. مصالح ساختمانتون رو موقع ساخت سفت بچسبید، که فردا پیمانکار تو شور ابوعطا نخونه. از همه این حرف ها گذشته در و پنجره ساختمان خیلی مهم نیست، مهم این است که یک سقفی بالای سرتان باشد، که گفته اند: که با این در اگر در بند در مانند، درمانند.
- دو طرف بر سر مبلغ خاصی توافق می کنند، بعد حین ساخت تورم بالا می زند و سازنده در عمل به تعهداتش ناتوان می شود و درخواست مبلغ بیشتر می کند:
از قدیم گفته اند: ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا. تورم این روزها مثل شتری شده که در هر خونه ای یکی دوتاش خوابیده. حالا شانس آورده ایم که خوابیده، اگر بیدار شود، چه می کند؟ سازنده محترم هم باید به مرگ بگیرد تا خریدار به تب راضی شود. یعنی قبل از ساخت با تورم صد و پنجاه درصد حساب کند تا موقع تحویل تورم پنجاه درصدی را بتواند رفع و رجوع کند، تا این همه دردسر هم پیش نیاید.
- سازنده محترم یک آپارتمان را به چند نفر می فروشد:
این را هم می گویند تورم خریدار. در این وضعیتی که خریدار زیاد شده، فروشنده محترم هم که حساس، نمی تواند دل کسی را بشکند، مجبور می شود به کسی نه نگوید. قصدش خیر است، حالا این وسط چند نفر با هم صاحب یک خانه می شوند. مهم این است که صاحب خانه شده اند. حالا میتوانند به میل و سلیقه خودشان طرح زوج و فرد اجرا کنند.
- سازنده، آپارتمان را به موقع تحویل نمی دهد:
این شاید به این خاطر است که خریدار، فروشنده را به موقع تحویل نگرفته و جواب سلامش را نداده یا عزت و احترامی که فروشنده انتظار داشته به او نگذاشته، حالا طبیعی است که آپارتمانش را هم به موقع تحویل نگیرد. از قدیم هم گفته اند: بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که ناگه در تحویل آپارتمان نمانیم.
حمایت : همه جای جنگل سرای من است!
تحقیقات میدانی حقیر و مستندات تاریخی نشان می دهد ظاهراً یک عده در این مملکت کار و کاسبی درست و حسابی ندارند و هر روز صبح که از خواب بیدار می شوند، عصاره بابونه به رویتان قبل از اینکه صورتشان را بشویند، به یک موضوع بند می کنند و تا چند وقت همه را از کار و زندگی می اندازند. یک روز فساد، تبانی، رشوه و فرار مالیاتی در فوتبال را علم می کنند.
حالا گیریم 600 فوتبالیست هم مشکل مالیاتی داشته باشند، آیا باید این موضوع پیش پا افتاده را بیست و سی رسانه ای کند؟ روز دیگر از کیفیت پائین خودرو های غول های خودرو سازی کشور می گویند و خدمات انحصار طلبانه ببخشید منحصر به فرد آین شرکت ها را زیر سوال می برند؛ یک روز صحبت از آلوده بودن برنج و پیاز و سیب زمینی و گوجه به میان می آورند و قس علی هذا... الان هم گیر سه پیچ داده اند به ماجرای شکار و حیات وحش و یوز پلنگ و ... تا جایی که چندین شکار چی در کامیاران سلاح های خود را شکستند و با طبیعت آشتی کردند.
البته این حرکت ها در مسیر رو به رشد شکار در کشور هیچ تاثیری ندارد و بحمد الله آنقدر شکار چی مجاز و غیر مجازداریم که حالا حالا ها پرچم بالاست. اسناد محکم و متقن در این خصوص...
اسماعیل مهاجر مدیرکل حفاظت محیط زیست گلستان در خصوص تعداد شکارچیان مجاز و مجوز های صادر شده در استان گلستان گفت: تاکنون برای 25 هزار متقاضی(!)، مجوز حمل سلاح شکاری اعم از گلوله زنی، ساچمه زنی و اسلحه خفیف از سوی مبادی ذیربط صادر شده اما از این تعداد، هشت هزار نفر پروانه صید و شکار گرفته اند. ( به نقل از خبر گزاری فارس)
ملاحظه فرمودید. یعنی در استان کوچکی مثل گلستان بیش از تعداد نفرات یک لشکر( هر لشکر از 10 تا 20 هزار سرباز تشکیل می شود) سلاح مجاز وجود دارد! بنابراین هجمه وارد کردن به این ورزش پرطرفدار چندان معنا نخواهد داشت. یارانه که نیست مردم مثل نخبگان و المپیکی ها فی الفور انصراف بدهند و از گرفتن یارانه صرف نظر کنند. خدا وکیلی چه ورزشی می شناسید که از شکار مفرح تر و هیجان انگیز تر باشد؟ تصور بفرمائید صبح یک روز مه آلود، اسلحه به همراه مقادیر معتنابهی فشنگ، گردو، عسل، چای کیسه ای و از این خوراکی هایی که شب و روز صدا و سیما تبلیغ می کند را در کوله پشتی خود می گذارید و به همراه دوستان عزیزتر از جان به جنگل های اطراف می روید.
چند ساعتی در جنگل می چرخید و بعد از شکار کردن تعداد زیادی پرنده، خرگوش، جوجه تیغی و چندین جک و جانور بی دفاع، یک خرس قهوه ای ماده را که از قضا چند توله شیر خوار دارد، شکار می کنید. بعد وقتی توله خرس ها برای شیر خوردن روی جنازه مادر می روند، آنها را با لگد به اطراف پرت می کنید و کلی تفریح می کنید و می خندید.
از این لحظه ها و صحنه ها با موبایل فیلم تهیه می کنید تا در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید. در ضمن اگر محیط بانان به شما گیر دادند، می توانید با چاقو و تبر از پشت به آنها حمله کنید و فرار کنید!
تازه این کل ماجرا نیست چرا که بعد از اینکه کمی پیرتر شدید و اولین تیرتان به خطا رفت می توانید سبیل های خود را پت و پهن کنید و در صدا و سیما به عنوان کارشناس حیات وحش و یک طرفدار دو آتشه محیط زیست افاضات کنید و دیگران را از شکار منع کنید!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد