گفت‌وگو با هادی مرزبان، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون

سال‌ها نزد مردم شازده «امیرکبیر» بودم

هادی مرزبان، بازیگر و کارگردان، فارغ‌التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.این هنرمند از سال 1345 به شکل رسمی وارد عرصه تئاتر شد و فعالیت خود را در سینما از دهه 60 آغاز کرد. مرزبان صرف نظر از بازی و کارگردانی در عرصه تئاتر و فعالیت‌ در سینما، در سریال‌هایی چون شاه شکار، امیرکبیر و وزیر مختار (سعید نیکپور)، ما می‌توانیم (مجتبی یاسینی)، مرغ‌حق (حسین مختاری)، روشن‌تر از خاموشی و پهلوانان نمی‌میرند (ساخته حسن فتحی)، تنهاترین سردار (مهدی فخیم‌زاده) و... نیز حضور داشته است. آنچه در پی می‌آید حاصل گفت‌وگوی ما با این بازیگر پیشکسوت درباره خاطرات و فعالیت‌های وی در تلویزیون است.
کد خبر: ۶۵۰۹۸۳

مخاطبان، شما را به عنوان بازیگر سریال‌های تاریخی می‌شناسند. تمرکز بر فعالیت در این حیطه میل شخصی‌تان بوده یا پیشنهادها شما را به این سمت سوق داده است؟

این مسأله چند دلیل داشته است؛ اول این که من بازیگری بوده‌ام که از همان ابتدای ورود به این عرصه، تمایل داشته‌ام در کارهای سنگین و فاخر حضور داشته باشم. در عین حال، متن و کارگردانی یک اثر برایم اولویت دارد و همیشه سعی می‌کنم کارهایی را که به من پیشنهاد می‌شود، از جهات مختلف مورد تامل قرار دهم. بویژه این که همیشه فیلمنامه برایم از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. با این دیدگاه، از نظرم سریال‌های تاریخی که در آنها ایفای نقش کرده‌ام، دارای مولفه‌های ارزشمندی بودند و همین مسأله مرا برای حضور در این آثار ترغیب ‌کرد.

خود شما از میان این سریال‌ها کدام را بیشتر دوست دارید؟

پهلوانان نمی‌میرند و وزیر مختار را ازهمه بیشتر دوست دارم. البته همان‌طور که اشاره کردم، دیگر سریال‌ها هم از هر نظر خوب و موفقیت‌آمیز بوده‌اند، اما شخصا به این دو سریال تعلق خاطر بیشتری دارم. حتی نقشی که من در سریال «امیرکبیر» بازی کردم، توانست بخوبی جای خود را میان مخاطبان باز کند، به طوری که تا سال‌ها مردم مرا به عنوان شازده امیرکبیر می‌شناختند، اما بازهم از بین تمام این سریال‌ها، وزیرمختار و پهلوانان نمی‌میرند با گذشت این سال‌ها هنوز برایم جذابیت‌های خاص خودش را دارد.

اگر بخواهید مقایسه‌ای میان سریال‌های تاریخی که در دهه‌های گذشته ساخته می‌شد و سریال‌هایی که امروز با این محوریت ساخته می‌شود ارائه کنید، چه می‌گویید؟

یکی از مهم‌ترین وجوه افتراقی که دراین میان به چشم می‌خورد، این است که فیلمنامه‌ها از انسجام بیشتری برخوردار بوده‌اند. در سال‌های گذشته می‌دیدیم اگر کارگردانی سراغ یک متن تاریخی می‌رود چقدر خوب می‌تواند آن را در قالب سریال به مخاطبان ارائه کند، اما امروز برخی آثار که در قالب تاریخی از تلویزیون پخش می‌شود، گرته‌برداری‌های ضعیفی از متون تاریخی هستند که نمی‌توانند مخاطب را به آن شکلی که باید به سمت خود جذب کنند. حتی گاهی در سال‌های اخیر دیده می‌شود بازیگرانی که در سریال‌های تاریخی حضور می‌یابند، همان بازیگرانی هستند که در دهه‌های گذشته در سریال‌های خوبی از این دست بازی کرده بودند، اما وقتی امروز که به بازی آنها در کارهای جدید تاریخی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم انگارچیزی در این میان کم است یا به بیان ساده‌تر، گویی آن حس و حال خوبی که در سریال‌های تاریخی دهه‌های گذشته وجود داشت و در بازی بازیگران تأثیرگذار بود، امروز کمرنگ شده است. بنابراین در تکمیل صحبت‌هایم و در پاسخ به پرسش شما باید بگویم برای ساخت سریال‌های منسجم و پرکشش تاریخی، سواد کارگردان و فیلمنامه‌نویس و همین‌طور استعداد ذاتی آنها حائز اهمیت است و می‌توان گفت در درجه نخست اهمیت قرار دارد. سال‌ها باید بگذرد تا دوباره هنرمندی مثل علی حاتمی پدید بیاید و «هزاردستان» را خلق کند. اگرچه امروز می‌بینیم برخی خودشان را با او مقایسه می‌کنند یا سال‌ها طول می‌کشد تا دوباره کارگردانی مثل سعید نیکپور بیاید و سریالی نظیر امیرکبیر یا شاه شکار بسازد. اینها سریال‌هایی بوده‌اند که اطمینان دارم اگر همین الان هم از تلویزیون پخش شوند، می‌توانند مخاطبان زیادی را به خود جلب کنند. رمز موفقیت سریال‌هایی ازاین دست هم همین است. یعنی تاریخ مصرفی ندارند و تا سال‌ها در خاطره و ذهن مردم ماندگارند.

تصور می‌کنم برای تقویت بن مایه سریال‌های تاریخی، کارگردانان و دست‌اندرکاران این آثار باید تلاش بیشتری به خرج دهند.

دقیقا. ضمن این که باید به این نکته توجه کنیم که ساده پسندی در حیطه تولید سریال‌های تلویزیونی می‌تواند به یک آفت بدل شود. باید ساده‌ پسندی کنار گذاشته شود و به جای آن برای ساخت سریال‌های تاریخی، تعمق و مطالعه بیشتری در پیش گرفته شود. من در سال‌های اخیر باوجود علاقه‌ای که به تلویزیون دارم، اما پیشنهاد مطلوب و راضی‌کننده‌ای دریافت نکرده‌ام که بتوانم در تلویزیون بازی کنم، زیرا فیلمنامه‌ها با کیفیت و خوب نیستند و طبعا من و امثال من به عنوان بازیگرانی که سال‌هاست عمر و جوانی‌مان را صرف خدمت به هنر و مردم جامعه کرده‌ایم، نمی‌توانیم در هر کاری بازی کنیم. به خاطر دارم 25 سال پیش در یک سریال کمدی بازی کردم که اتفاقا خودم از حضور در این سریال راضی بودم، ولی در همان سال‌ها، نامه‌های زیادی از برخی استان‌های کشور دریافت کردم که نوشته بودند ما از شما انتظار داریم دراین کارها بازی نکنید. می‌خواهم بگویم بازیگر همیشه به واسطه فعالیت هنریش در معرض قضاوت و دید مردم است و باید خیلی مراقب باشد در چه کاری حضور پیدا می‌کند. مردم ما باشعورترین و فهیم‌ترین مخاطبان هستند و قطعا باید به سلیقه و نظر آنها احترام گذاشت. دست‌کم من همیشه این طور بوده‌ام. روی این اصل معتقدم باید خوراک خوب به این مخاطبان داده شود تا آنها از پای تلویزیون راضی بلند شوند.

راهکاری که در این زمینه ارائه می‌کنید، چیست؟

تلویزیون بر ارتقای فرهنگ مردم تاثیر زیادی دارد و این حرکت باید از رسانه‌ای مثل تلویزیون شروع شود. باید ساخت سریال‌های فاخر تلویزیونی جدی گرفته شود، زیرا جای چنین سریال‌هایی در تلویزیون به معنی واقعی، خالی است. هم اکنون ما در شرایط حساسی قرار داریم، زیرا با تهاجم رسانه‌های آن سوی آب مواجه هستیم و اگر خوراک خوب به مخاطب ارائه نشود او به سراغ سریال‌های سطح پایین و مملو از بدآموزی ماهواره می‌رود.

از این بحث که بگذریم بهترین خاطره‌ای که از حضور در سریال‌های تلویزیونی در ذهن شما مانده است، چیست؟

معمولا بازیگری هستم که در یک برهه زمانی بازی در دو کار را انجام نمی‌دهم، ولی وقتی مشغول بازی در سریال «تنهاترین سردار» به کارگردانی مهدی فخیم‌زاده بودم و باید آخرین سکانس این سریال را در علی‌آباد قم می‌گرفتیم، در همان حال قرار بود در اولین سکانس پهلوانان نمی‌میرند هم حاضر باشم و برای فیلمبرداری به نائین بروم. یعنی قرار بود 8 شب در نائین باشم و 6 صبح فردای آن روز سر کار فخیم‌زاده حاضر شوم! شب به نائین رفتم و اولین سکانس پهلوانان نمی‌میرند را بازی کردم و با ماشین خودم به قم برگشتم تا سرکار تنهاترین سردار که قرار بود صبح زود شروع شود، حاضر باشم. ساعت 3 و 30 دقیقه صبح به قم رسیدم. وقتی در ماشین بودم فکر می‌کردم جاده روشن است، ولی وقتی از ماشین پیاده شدم دیدم بیابان در تاریکی مطلق است. این را هم اضافه کنم سر راه به توصیه دوستان، چوبی را همراهم آوردم! ناگهان دیدم 20، 30 سگ به من حمله کردند و دورم جمع شدند. من بشدت ترسیده بودم. روی زمین نشسته بودم و فقط چوب را دور سرم می‌چرخاندم تا بتوانم آنها را از خودم دور کنم. خلاصه با چوب به عده‌ای از سگ‌ها حمله کردم و چندتایی‌شان را پراکنده کردم و به هر دشواری که بود، خود را تا سر جاده کشاندم و تا 6 و 30 دقیقه صبح وسط اتوبان ایستاده بودم. سگ‌ها پراکنده شده بودند که آفتاب زد و اتوبوسی که سرویس سریال بود از دور نزدیک شد و دیدم همکارانم با خنده می‌گفتند وسط اتوبان چه می‌کنی و...! این یکی از خاطرات شیرین مخاطرات آن سال‌هاست که در ذهن من مانده بود.

آزاده صالحی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها