خراسان:لازمه ایستادن ایران در بین 10 اقتصاد اول دنیا
«لازمه ایستادن ایران در بین 10 اقتصاد اول دنیا»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم جعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛رئیس جمهور ایران که یکی از میهمانان و سخنرانان اصلی اجلاس امسال مجمع جهانی اقتصاد در داووس سوئیس به حساب می آمد در فرازی از سخنان خویش جمله ای کلیدی ابراز داشتند که "اقتصاد ایران، بنیه و ظرفیت آن را دارد تا ظرف سه دهه آینده در زمره ده اقتصاد اول دنیا قرار گیرد." ایشان در ادامه توضیح دادند "این هدفی است که در کلانِ برنامه ریزی اجتماعی، اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی در پی آن بوده، و برای تحقق آن، قصد جدی دارم که همه پی ریزی های لازم در مدتی که مسئولیت دولت را برعهده دارم، انجام، و همه موانع سیاسی و اقتصادیِ عمده را مهار و مرتفع نمایم."
دکتر روحانی اقتصاد ایران را در کنار اقتصادهای نوظهور قرار داده و چنین گفتند: "روشن تر بگویم، من اقتصادِ ایران را نزدیک ترین، همگون ترین، و با ظرفیت ترین اقتصاد به اقتصادهای موفقِ نوظهور می بینم، و آینده را همراه و در کنار آنها، ترسیم می کنم."
همان طور که رئیس جمهور محترم به درستی اشاره کردند ایران استحقاق و قابلیت آن را دارد که در بین 10 قدرت اقتصادی جهان جای گیرد. اما مهم داشتن عزم جدی و برنامه و نقشه راه و تعهد به اجرای آن است. با تصویب سند چشم انداز 20 ساله قرار بر این بود به سمت عمل به آن حرکت کنیم و در صورت تحقق و تداوم نرخ رشد اقتصادی 8 درصدی، به راحتی می توانستیم قدرت اول منطقه شویم و سپس در افق 20 ساله دوم در بین 10 اقتصاد اول جهان جای گیریم. اما متاسفانه دولت پیشین در هشت سال مسئولیت، هدف گذاری ها را تغییر داده و با سیاست های پوپولیستی، اقتصاد و تولید ملی را رنجور کرد.
بی مناسبت نیست به وضعیت کشور همسایه ترکیه نگاهی بیندازیم که اصلی ترین رقیب ایران در منطقه غرب آسیا است. این کشور نیز برای افق سال 2023 خود به مناسبت یکصدمین سال تاسیس جمهوری ترکیه به دست آتاتورک، همین هدف را تعیین کرده است یعنی دهمین اقتصاد بزرگ جهان شود. برای رسیدن به این هدف، تولید ناخالص داخلی ترکیه که در سال 2014 از یک تریلیون دلار رد می شود باید در سال 2023 به 2 تریلیون دلار برسد و بدین منظور نیاز به حفظ نرخ رشد اقتصادی سالانه 7 درصدی دارد.
ترکیه برای تبدیل شدن به قدرت دهم جهانی، اهداف بخش های متعدد دیگری را مشخص کرده است مثل: رساندن حجم صادرات به 500 میلیون دلار، تبدیل شدن به پنجمین مقصد اصلی گردشگری جهان با سالی 50 میلیون بازدیدکننده خارجی، بودن یکی از 10 بندر بزرگ جهان در ترکیه و ...
ترکیه هم اکنون رتبه هفدهمین اقتصاد جهان را دارد و در ده سال گذشته یکی از موتورهای رشد اقتصاد جهان بود رشد اقتصادی که در برخی سالها به 11 درصد هم رسید.
البته ترکیه همیشه این گونه نبوده است به طوری که در سال های 2000 و 2001 گرفتار بحران مالی، نرخ تورم سه رقمی و بخش بانکداری ورشکسته بود. در سال 2001 رشد اقتصادی آن به منفی 6 درصد سقوط کرد. اما با به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه، ورق برگشت. دولت جدید بی درنگ شروع به اصلاح ساختار اقتصادی و کاهش نرخ تورم و تثبیت ارزش لیره نسبت به سایر ارزها کرد تا اعتماد سرمایه گذاران به ثبات اقتصادی جلب شده و صادرات جهش کند. ترکیه در فاصله تنها ده سال با تمرکز بر مزیت های خود توانست به یک بازیگر مهم در صحنه اقتصاد جهان تبدیل شود. پیدایش طبقه کارآفرین از مناطق مرکزی ترکیه (معروف به ببرهای آناتولی) در صنایع منسوجات، لوازم منزل، ساختمان، آهن و فولاد و شیمیایی، یک طبقه متوسط چشمگیر به وجود آورد که برای توسعه اقتصادی ضروری است.
پس چه خوب است از تجربه ملت هایی که رشد بالا داشته اند درس بگیریم. خوشبختانه کمیسیون رشد بانک جهانی در گزارش سال 2008 با بررسی تجربه چهل سال رشد اقتصادی در کشورهای با رشد 7 درصد و بالاتر نشان داد همه آنها در این عوامل اشتراک داشته اند: ثبات اقتصاد کلان و منابع مالی پایدار دولت؛ نرخ بالای پس انداز و سرمایه گذاری؛ تخصیص منابع بر اساس قیمت های بازاری؛ اقتصاد باز صادرات محور، دانش و ظرفیت پاسخگویی به تقاضای جهانی و سرانجام از همه مهمتر رهبری و حکمرانی سالم که متعهد به رشد اقتصادی بالا باشد و نظام اداری توانمند و بدون فساد داشته باشد.
باید توجه داشت تمام پیشرفت های علمی و اختراعاتی که می کنیم در نهایت امر باید در شاخص رشد تولید ناخالص داخلی جلوه گر شود. متاسفانه رشد اقتصادی ایران، نه رشد درون زا و متکی بر توانمندی های داخلی، بلکه متکی بر فروش نفت بوده است. جهش قیمت نفت در هشت سال گذشته، دست دولت احمدی نژاد را در ایجاد رفاه موقتی برای مردم باز گذاشت که به محض تشدید تحریم و کاهش درآمد نفتی آن رفاه هم رنگ باخت.
افزایش رشد اقتصادی و پایداری آن در گرو بهره وری نیروی کار و تحول تکنولوژیک است و تنها وسیله رسیدن به آن هدف، آموزش و پژوهش جهت افزایش کارآیی و سطح مهارت افراد است. توجه به تحقیق و توسعه و افزایش سهم آن از 0.5 درصد کنونی به 2 یا 3 درصد باید در دستور کار دولت قرار گیرد.
با مسیر طی شده در هشت سال گذشته، رشد اقتصادی در حد دو تا سه درصد بیشتر نخواهد بود که اگر رشد جمعیت را هم از آن کم کنید رشد سرانه ناچیزتر خواهد شد. چنین عملکردی باعث خواهد شد ایران از رتبه 17 یا هجدهمین اقتصاد بزرگ جهان به رتبه های بالای بیست سقوط کند و کشورهایی مثل ترکیه، عربستان و حتی امارات و مصر جای ایران را بگیرند. این هشداری است که اگر دیر بجنبیم و سرگرم دعواها و منازعات داخلی شویم به تدریج در صحنه جهانی به حاشیه رانده خواهیم شد. جدای از این، کشور ما در مقطع کنونی با نسل جدید و انبوه جوانانی روبرو است که پر از امید و آرزو بوده و همواره خود را با سایر کشورها مقایسه کرده و توقع دستیابی به سطح رفاه و امکانات آنها را دارند. کم رشدی اقتصاد و عدم تامین نیازهای این نسل پرتکاپو باعث سرخوردگی آنها شده و این فرصت جمعیتی را هم به تهدید تبدیل می سازد.
کیهان:دیکته دشمن را ترجمه نکنید!
«دیکته دشمن را ترجمه نکنید!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛«آیا اهمیت برخورداری کشورمان از دانش و فناوری هستهای در حدو اندازهای هست که با هزینههای آن نظیر تحریمهای اقتصادی برابری کند؟ و مگر فعالیت هستهای در پیشرفت و توسعه و زندگی مردم چه نقش برجستهای دارد که بهای سنگین آن قابل پذیرش باشد»؟!
«آیا اهمیت برخورداری کشورمان از دانش و فناوری هستهای در حدو اندازهای هست که با هزینههای آن نظیر تحریمهای اقتصادی برابری کند؟ و مگر فعالیت هستهای در پیشرفت و توسعه و زندگی مردم چه نقش برجستهای دارد که بهای سنگین آن قابل پذیرش باشد»؟!
این پرسش اگرچه تاکنون بیپاسخ نبوده و نمانده است ولی از آنجا که این روزها و همزمان با مذاکرات ایران و 5+1 بار دیگر و در سطح گستردهتری از سوی رسانههای بیرونی و برخی از جریانات داخلی مطرح شده و به آن دامن زده میشود؛ اشارهای - هر چند گذرا- به نکاتی در این باره ضروری به نظر میرسد و ابتدا باید گفت؛ این تصور که تحریمهای اقتصادی آمریکا و متحدانش به خاطر فعالیت هستهای کشورمان است، امروزه به اندازهای رنگ باخته که به یک شوخی بیمزه شبیه است و در این باره پیش از این، مستندات فراوانی داشتهایم که نیازی به تکرار آن نیست و نگاه این نوشته از زاویه دیگری است؛
1- دانش هستهای و فناوری آن یکی از حلقههای تعیینکننده در زنجیره علوم و تکنولوژی است که با بسیاری از شاخههای دیگر علوم رابطه علت و معلولی دارد، تا آنجا که حذف این حلقه از زنجیره علم و محرومیت از دانش هستهای میتواند خط توسعه علوم و تکنولوژی را بهطور جدی مختل کرده و در مواردی متوقف کند. از سوی دیگر و دقیقا به همین علت، دانش هستهای دهها شاخه علمی و تکنولوژیک دیگر را در بستر خود تولید و یا گسترش میدهد، نظیر استحصال منیزیوم و زیرکونیم (شیمی صنعتی)، ساخت سانتریفیوژهای پیشرفته (مکانیک)، پیشرفت مثالزدنی در بهرهگیری از اشعه لیزر (فیزیک نور)، ساخت آلیاژ مقاوم در برابر چرخش چند ده هزار دور در دقیقه سانتریفیوژها (متالوژی) و دهها دستاورد علمی و تکنولوژیک دیگر که دانش و فناوری هستهای کشورمان علیرغم تحریمها و فشارهای فراوان بیرونی در پی داشته است و شرح آن به درازا میکشد.
بنابراین، کسانی که توقف برنامه هستهای را توصیه میکنند- صرفنظر از نیت و انگیزه واقعی آنها- دست کشیدن از پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک را پیشنهاد میکنند و برای کشورمان نسخه عقبماندگی میپیچند!
2- تولید برق و انرژی اگرچه یکی از بااهمیتترین دستاوردهای دانش و تکنولوژی هستهای است- که به آن خواهیم پرداخت- ولی کاربرد دانشهستهای محدود به تولید انرژی نیست و این فناوری، کاربردهای فراوان دیگری نیز دارد که برای پی بردن به آن کافی است به انبوه سایتها و خروجی اعلام شده مراکز علمی که به آسانی در دسترس همگان است، نیمنگاهی انداخته شود. کسانی که توقف برنامه هستهای کشورمان را توصیه میکنند، اگر کمترین مایهای از غیرت دینی و ملی و دلسوزی برای مردم این مرز و بوم داشته باشند به یقین با مشاهده فهرست طولانی کاربرد دانش هستهای در عرصههای مختلف علمی، صنعتی و اقتصادی، از توصیه ارتجاعی خود شرمنده میشوند و البته آنان که خود را به خواب زدهاند، حساب جداگانهای دارند!
در محدوده این نوشته به چند نمونه از کاربردهای دانش هستهای که فقط اندکی از بسیارهاست اشاره میشود، نظیر؛ تهیه و تولید کیتهای رادیودارویی برای مراکز پزشکی هستهای، تهیه و تولید رادیوداروهای ویژه به منظور تشخیص انواع بیماریهای تیروئید و درمان آنها، تولید داروهای ضروری برای تشخیص بیماریهای هورمونی و درمان و ترمیم آسیبهای هورمونی. کاربرد در تشخیص تومورهای سرطانی، رفعگرفتگیهای وریدی، تصویربرداری و تشخیص بیماریهای قلبی، عفونتها، التهابهای مفصلی، آمبولیها و دهها کاربرد شناخته شده دیگر در عرصه پزشکی.
دانش هستهای در عرصه دامپزشکی نیز کاربردهای فراوانی دارد که تغذیه، بهداشت و ایمنسازی محصولات دامی، اصلاح نژاد دامها و... ازجمله آنهاست.
از تکنیکهای هستهای برای کشف سفرهها و منابع آب زیرزمینی، تشخیص محدوده آن، هدایت آبهای سطحی و زیرزمینی، کنترل ایمنی سدها، کشف نشتهای احتمالی سدها، پی بردن به آسیبهای رانشیزمین، شیرین کردن آبهای شور و... استفاده میشود.
دانش هستهای در صنایع غذایی و کشاورزی نیز کاربردهای ویژه و منحصر به فردی دارد که مقابله با ویروسهای گیاهی، مبارزه با آلودگیهای میکروبی، جلوگیری از فساد مواد غذایی، کنترل حمله حشرات به محصولات کشاورزی، تنظیم زمان رسیدن محصولات، افزایش جهشی برخی محصولات نظیر گندم، برنج و پنبه و... فقط چند نمونه از این کاربردهاست.
دانش و تکنولوژی هستهای کاربردهای فراوان دیگری نیز در سایر حوزههای علمی و فنی و اقتصادی دارد که حتی ارائه فهرست آن نیز بیرون از محدوده این نوشته است.
3- و اما، یکی از بااهمیتترین و کارسازترین موارد استفاده صلحآمیز از دانش و تکنولوژی هستهای، تولید برق با بهرهگیری از نیروگاههای اتمی و تولید سوخت آن به دو روش، غنیسازی اورانیوم از طریق دستگاههای سانتریفیوژ و یا «لیزر» است. این بخش از کاربرد دانش هستهای است که امروزه در کشورمان بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. آمریکا و متحدانش از بیرون و افراد اندک و کمشماری از درون برای وادار کردن ایران اسلامی به انصراف از فعالیت هستهای روی همین بخش از کاربرد دانش اتمی تمرکز کرده و توقف فعالیت هستهای و بهرهگیری از منابع انرژی جایگزین- عمدتا فسیلی- را توصیه میکنند. در این باره گفتنی است که؛
4- نیاز سالانه کشورمان به برق نزدیک به 8 هزار مگاوات است برای تولید این میزان برق 220 میلیون بشکه نفت خام مصرف میشود و براساس برآورد مراکز علمی، مصرف 220 میلیون بشکه نفت خام بیش از هزار تن گاز مسمومکننده و خطرناک «دی اکسید کربن» تولید میکند، نزدیک به 170تن ذرات معلق در هوا، بیش از 140 تن گوگرد و 55 تن اکسید نیتروژن را در محیط زیست پراکنده میسازد. این همه در حالی است که نیروگاه اتمی هیچیک از آلودگیهای مورد اشاره را ندارد و با توجه به قیمت نفت و گاز، استفاده از نیروگاه اتمی برای تولید برق مورد نیاز کشور، سالانه نزدیک به 6 میلیارد دلار صرفهجویی در پی خواهد داشت.
5- توصیه میکنند که به جای نیروگاه اتمی میتوانیم از سوخت فسیلی، یعنی نفت و گاز برای تولید برق استفاده کنیم این پیشنهاد در حالی است که؛
الف: ذخایر نفت و گاز کشور به سرعت رو به کاهش است، که مصرف کلان و پرشتاب داخلی از یکسو و صدور نفت و گاز برای تامین نیازهای مالی از سوی دیگر به جان ذخایر فسیلی افتادهاند و نقطه پایان این ذخایر ارزشمند و گرانبها را نزدیک و نزدیکتر میکنند.
ب: اکنون زمانی را در نظر آورید- حداکثر 3 تا 4 نسل دیگر- که ذخایر فسیلی کشور تمام شده است. آیا تصور فاجعه بزرگی که به یقین نسلهای آینده با آن روبرو خواهند شد، وحشتآفرین و دردآور نیست؟! در آن حالت مردم این مرز و بوم اسلامی اولا؛ هیچ ذخیره فسیلی برای فروش و تامین هزینههای جاری کشورشان در اختیار ندارند، تأمین هزینههای عمرانی و پیشرفت و توسعه که جای خود دارد!
ثانیا: از سوخت لازم برای ادامه فعالیت نیروگاههای تولید برق محروم هستند. و برای تأمین سوخت نیروگاهها باید دست نیاز به سوی کشورهای دیگر دراز کنند و بدیهی است که وقتی خزانه کشور از درآمدهای نفتی خالی باشد قدرت خرید سوخت و یا خرید انرژی از سایر کشورها را نیز نخواهند داشت... و این، یعنی فرو رفتن در خاموشی، توقف فعالیت در تمامی مراکز تولیدی و صنعتی و زمینههایی که به انرژی برق نیاز دارند.
این واقعیات تلخ و دهها نمونه مشابه دیگر فقط با یک حسابسرانگشتی و مراجعهای- هر چند گذرا- به داشتهها و یافتههای انکارناپذیر علمی قابل درک است و از نوع تحلیلهای مندرآوردی و آبکی برخی از مدعیان سیاستورزی نیست که در پستوهای حزبی و جناحی ساخته و پرداخته شده باشد و...
حالا باید از کسانی که به کمدانی! و یا به فریب «عکس مار» میکشند و دانسته یا ندانسته، دیکته آمریکاییها درباره توقف فعالیت هستهای را بهبهانه تحریمها به فارسی ترجمه میکنند، پرسید، کدام یک از واقعیتهای تلخ و فاجعهآفرین مورد اشاره را میتوانید انکار کنید؟! و با استناد به کدام تحقیق و بررسی و یا گزاره علمی برای نسلهای بعدی این مرز وبوم نسخه فاجعه میپیچید؟! البته که مقاومت با سختی همراه است ولی اگر این سختی بهای یک متاع گرانقدر و یا برای پیشگیری از یک فاجعه وحشتناک باشد، بدیهی است که نه فقط ناگوار نیست بلکه با میل و رغبت، خریدنی و پذیرفتنی نیز هست.
6- برخی از مدعیان که از یکسو پیآمد فاجعهبار پایان ذخایر فسیلی برای چند نسل آینده را قابل انکار نمیدانند و از سوی دیگر - به هر علت و با هر انگیزهای - توقف فعالیت هستهای کشورمان را توصیه میکنند، از انرژیهای دیگر نظیر انرژی خورشیدی، انرژی بادی و یا آبی به عنوان جایگزین انرژی فسیلی یاد میکنند! که این توصیهها قبل از آن که کارساز باشد، از شدت ناپختگی، خندهدار است، چرا که؛ انرژی خورشیدی هنوز قابلیت صنعتی شدن و تولید انبوه را ندارد. تولید انرژی از آب با توجه به این که کشورمان از جمله کشورهای خشک و کمآب است، ناممکن بوده و هرگز نمیتواند جوابگوی نیاز کشور پهناوری نظیر ایران اسلامی باشد. برخی از کشورهای اروپایی مانند آلمان که مدعیان به آن استناد میکنند، از جمله کشورهای پرآب هستند و در بسیاری از شهرهای خود، از رودخانههای بزرگی نظیر اروندرود برخوردارند و تولید انرژی از باد اولا؛ پرهزینه و ثانیا؛ کم بازده است و ثالثا- مهمتر از همه - کشورمان بادخیز نیست.
و اما، ممکن است گفته شود که بعد از پایان ذخایر فسیلی میتوانیم به سراغ تولید انرژی هستهای برویم! که باید گفت؛ فرایند تولید انرژی هستهای، دستکم 20 سال زمان میبرد.
7- و در پایان یادداشت پیشروی، حق آن است که به بخشی از بیانات حکیمانه و گرهگشای حضرت آقا دراینباره اشاره کنیم؛
«ملت ایران نیز مانند کشورهای مختلف درصدد است انرژی مورد نیاز خود را از نیروگاه هستهای تأمین کند، چرا که در غیر این صورت از قافله علم باز هم عقب خواهد ماند. بنابراین تلاش برای دستیابی به فناوری هستهای و دیگر فناوریهایی که ایران را به اوج قله علم نزدیک کند امری واجب و وظیفهای ملی است و ملت و دولت ایران برخلاف خواست خائنینی که اهداف آمریکا را دنبال میکنند با پایداری در برابر فشارهای مراکز سلطه جهانی، این هدف اساسی را دنبال خواهد کرد... نفت سرمایهای تمام شدنی است که مشکلات زیستمحیطی را نیز به همراه میآورد، ضمن آنکه میتوان آن را به فرآوردههای بسیار ارزشمندتر تبدیل کرد. بنابراین با چه منطقی ملت ایران، به استفاده نامحدود از نفت ادامه دهد و از انرژی هستهای صرفنظر کند؟... دشمنان این ملت در واقع منتظرند نفت ایران تمام شود و ملت دست نیاز به سمت آنان دراز کند و محتاج آنها شود، اما ایران این مسئله را نمیپذیرد و با تکیه بر حرکت علمی ارزشمند جوانانش روزبهروز به پیش خواهد رفت.»
جمهوری اسلامی:آمریکا باز هم در سوریه ناکام خواهد شد
«آمریکا باز هم در سوریه ناکام خواهد شد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛یک روزنامه نگار عرب در تحلیلی که از شکست مذاکرات ژنو 2 نوشته، عذرخواهی "اخضر ابراهیمی" نماینده سازمان ملل در بحران سوریه را به منزله "صدور گواهی فوت کنفرانس ژنو" دانسته است.
به نظر میرسد این روزنامهنگار عرب، از ابتدا با خوشبینی به مذاکرات ژنو نگاه میکرده و لذا اکنون به چنین نتیجهای رسیده است. اگر وی به واقعیت این مذاکرات و نیتهائی که برگزار کنندگان آن داشتند توجه میکرد، هرگز به آن خوشبین نبود و قبل از برگزاری، آن را شکست خورده اعلام میکرد و در مقاله خود مینوشت: برگزار کنندگان کنفرانس ژنو 2 درصدد صادر کردن شناسنامه برای مردهای به نام کنفرانس ژنو هستند.
شکست قطعی کنفرانس ژنو 2 را بسیاری از سیاستمداران مستقل و اهالی واقع بین رسانه، قبل از آغاز آن پیشبینی کرده بودند. علت ناکامی این مذاکرات، برخلاف اظهارنظر همین روزنامه نگار عرب و بعضی تحلیل گران دیگر، اختلاف نظر میان طرفین سوری مذاکره (دولتیها و مخالفین دولت) نبود. زیرا گردانندگان این مذاکرات، که پشت پرده هم نبودند و کاملاً آشکار عمل میکردند، اهدافی داشتند که با واقعیتهای موجود در سوریه هیچ تناسبی نداشت و به همین دلیل اصولاً چنین مذاکرهای نمیتوانست به نتیجه برسد.
نگاهی اجمالی به عملکرد گردانندگان مذاکرات ژنو 2 و آنچه در صحنه سوریه در جریان است به روشنی نشان میدهد از چنین مذاکراتی غیر از شکست نتیجهای نمیشد انتظار داشت. عمدهترین نکات مربوط به این موارد را میتوان اینگونه توضیح داد:
1 - آمریکا و دولتهای اروپائی همراه با واشنگتن در ایجاد بحران سوریه، همزمان با تبلیغات و تحرکات وسیع برای برگزاری مذاکرات ژنو 2 تمام تلاششان را در جهت ارسال سلاح برای تروریستها و مخالفان دولت سوریه بکار بردند و به توصیههای مربوط به خودداری از کمکهای تسلیحاتی به تروریستها در آستانه مذاکرات اعتنائی نکردند. هدف از این اقدام، ساقط کردن دولت سوریه به هر قیمت بود نه حرکت به سوی برقرار ساختن صلح. حامیان غربی تروریستهای سوریه میخواستند در ژنو، شکست خود در سوریه را جبران کنند و با تصویب قطعنامهای که حاوی تشکیل دولتی انتقالی منهای اسد باشد به هدفی که سه سال است در پی آن هستند ولی نتوانستهاند به آن دست یابند برسند.
2 - با اینکه جمع بندی دبیرکل سازمان ملل این بود که حضور جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات ژنو 2 مفید و مؤثر است و بر همین اساس از ایران برای اعزام هیأتی جهت حضور در آن دعوت رسمی به عمل آورد، وزیر خارجه آمریکا او را وادار کرد این دعوت را پس بگیرد. هنگامی که بان کیمون، دعوت خود از ایران را پس گرفت، از یکطرف رسوائی بزرگی برای خود وی و سازمان ملل پدید آمد و از طرف دیگر پرده از چهره ریاکار آمریکا، که علیرغم طرفداری از مذاکرات، درصدد به کرسی نشاندن مقاصد شوم خود در ژنو بود، کنار رفت. این اقدام، یکی از اشتباهات استراتژیک آمریکا بود که برای درک واقعی نیت برگزار کنندگان غربی مذاکرات ژنو 2 کمکی بزرگ و سندی ماندگار در تاریخ است.
3 - مهرههای منطقهای آمریکا، که سه سال است دلارهای نفتی متعلق به مردم عربستان و قطر را به جیب تروریستها و به شکم زرادخانههای غربی سرازیر میکنند و مسئولین اتحادیه عرب، مفتیان بیخدا، رسانهداران وابسته و دلالهای سیاسی بینالمللی را میخرند تا علیه سوریه بگویند و بنویسند و فتوا بدهند و طرح تهیه کنند، تنها راه جبران شکست خود را در مذاکرات ژنو 2 جستجو میکردند. آنها تلاش کردند از ژنو قطعنامهای به دست بیاورند که از آن بوی پایان یافتن عمر دولت سوریه به مشام برسد، ولی موفق نشدند. آنها مذاکره را برای حل بحران نمیخواستند بلکه درصدد بودند بحران را به نفع خود به پایان ببرند و چنین چیزی شدنی نبود.
4 - صحنه نبرد در سوریه، مدتی است که به نفع دولت و ارتش و به زیان مخالفان به ویژه تروریستها و حامیان منطقهای و بینالمللی آنها رقم میخورد. پیروزیهای ارتش سوریه، دلایلی دارد که در این مقاله مجالی برای تشریح آنها وجود ندارد ولی این ارتش بامقاومتی که در برابر فشارها، تطمیعها و تهدیدها درطول سه سال گذشته نشان داده، ثابت کرده است که به دولت وفادار است و این پیروزیها به همین دلیل ادامه خواهد داشت. طبعاً دولت سوریه با در اختیار داشتن این اهرم، نباید امتیاز بدهد.
5 - مردم سوریه نیز عامل مهمی برای اعتماد به نفس دولت سوریه هستند. این، یک ادعای دولتی یا تبلیغاتی نیست که حتی بعد از سه سال جنگ و تخریب و فشار و آوارگی و انواع و اقسام سختیها، اکثریت مردم سوریه با دولت هستند. این واقعیتی است که در هفتههای اخیر، حامیان غربی تروریستها به زبان آوردهاند و گفتهاند اگر انتخابات آزاد برگزار شود بشار اسد پیروز انتخابات خواهد بود. دولتی که از این پشتوانه برخوردار است، چرا امتیاز بدهد؟
6 - در طرف مقابل، جنگ و گریزی که مدتی است میان تروریستهای سوریه در جریان است و جبهه النصره و داعش چنان به جان همدیگر افتادهاند که تاکنون چند هزار نفر از طرفین کشته شدهاند، سراب بودن امیدهای حامیان منطقهای و غربی آنها را به اثبات رسانده است. علاوه بر این، ارتش باصطلاح آزاد سوریه نیز نفسهای آخر را میکشد و مخالفان سیاسی نیز چند پاره شدهاند. در چنین وضعیتی، انتظاری غیر از شکست نمیتوان برای هر مذاکرهای که هدفی غیر از کوتاه کردن دست تروریستها و حل واقعی بحران داشته باشد تصور کرد.
زمزمه جدیدی که این روزها از واشنگتن به گوش میرسد، احتمال مداخله نظامی مستقیم آمریکا در سوریه است. پاسخ مقامات روسی به این زمزمهها به نظر میرسد واقعی و جدی است، زیرا روسها نمیخواهند کلاهی که آمریکا در لیبی و مصر و تونس و یمن بر سر آنها گذاشته در سوریه نیز بگذارد. سلاحهای جدیدی که عربستان تحت عنوان "سرنوشت ساز" قصد دارد به سوریه بفرستد نیز کاری از پیش نخواهند برد.
سخنان اخیر سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان که تأکید کرد تهدیدهای آمریکا و رژیم صهیونیستی اختصاص به سوریه ندارد و شامل لبنان هم میشود و مقاومت مصمم است این تهدیدها را به شکست بکشاند، نیز واقعی و جدی است. بنابر این، هر چند ممکن است توطئه جدیدی برای سوریه و لبنان تدارک دیده شده باشد، اما نباید تردید کرد که اینبار نیز سیاست آمریکا در سوریه شکست خواهد خورد و حامیان تروریسم بار دیگر در سوریه ناکام خواهند شد.
رسالت:اتاق گریم آمریکاییها کجاست؟
«اتاق گریم آمریکاییها کجاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛یک جریان خزنده که تتمه فتنه سال 88 هستند در حال گریم آمریکاییها در داخلند تا خصومت و خشونت آنها علیه ملت و کشور لاپوشانی شود. ملت ما با هوشمندی طی سه دهه گذشته بازسازی سلطه آمریکا در ایران را با مقاومت و بصیرت به هم زدند و در اشکال جنگ نرم و جنگ سرد و جنگ گرم، شکستشان دادند. اکنون آمریکاییها با آرایش جدید و با ادبیات جدید برگشتهاند و مشغول باز تولید فتنههای گذشته هستند.آمریکاییها قبل از بازگشت، در اتاق گریم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، خود را به شکل مضحکی بزک کردهاند. اگر دقت در نوع آرایش آنها نداشته باشیم ممکن است از یک سوراخ چند بار گزیده شویم. مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان از این توطئه رونمایی کردند و فرمودند: "برخی تلاش میکنند چهره آمریکاییها را بزک کنند و زشتیها و خشونتها و وحشتآفرینیها را از این چهره بزدایند و دولت آمریکا را دولتی علاقهمند به مردم ایران و انسان دوست معرفی کنند اما تلاش اینها به نتیجه نمیرسد." (1)
سید مسعود علوی
یک جریان خزنده که تتمه فتنه سال 88 هستند در حال گریم آمریکاییها در داخلند تا خصومت و خشونت آنها علیه ملت و کشور لاپوشانی شود.
ملت ما با هوشمندی طی سه دهه گذشته بازسازی سلطه آمریکا در ایران را با مقاومت و بصیرت به هم زدند و در اشکال جنگ نرم و جنگ سرد و جنگ گرم، شکستشان دادند.
اکنون آمریکاییها با آرایش جدید و با ادبیات جدید برگشتهاند و مشغول باز تولید فتنههای گذشته هستند.آمریکاییها قبل از بازگشت، در اتاق گریم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، خود را به شکل مضحکی بزک کردهاند. اگر دقت در نوع آرایش آنها نداشته باشیم ممکن است از یک سوراخ چند بار گزیده شویم. مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان از این توطئه رونمایی کردند و فرمودند: "برخی تلاش میکنند چهره آمریکاییها را بزک کنند و زشتیها و خشونتها و وحشتآفرینیها را از این چهره بزدایند و دولت آمریکا را دولتی علاقهمند به مردم ایران و انسان دوست معرفی کنند اما تلاش اینها به نتیجه نمیرسد." (1)
باید دید آمریکاییها اکنون در کدام اتاق گریم مشغول بزک کردن خود هستند؟ با کمی دقت در حجم کار رسانهای که اکنون در فضای کشور در جریان است معلوم میشود اولین اتاق گریم آمریکاییها برخی از همین روزنامههای داخل است. آنها سعی میکنند جنایات آمریکا در ایران را به وادی فراموشی ببرند و حتی خیانتها و جنایات رژیم صهیونیستی به عنوان فرزند نامشروع آمریکا در منطقه را با تردستی در رسانهها از یادها بزدایند تا جایی که سخن از به رسمیت شناختن رژیم منحوس اسرائیل غاصب را به زبان میآورند.اکنون آمریکاییها در عراق و افغانستان و سوریه و لبنان به کمک تکفیریهای تروریست، حمام خون راه انداختهاند. در حال حاضر آمریکاییها با هزاران کشته و مجروح، یک دولت قانونی در مصر را به زیر کشاندهاند و در کشورهای اسلامی که موج بیداری اسلامی، استبدادهای خونخوار را به زیر کشاند، از طریق عناصر خود و دستگیریهای وسیع و نقض حقوق بشر، استبداد جدیدی را بازسازی میکنند.
آمریکاییها بیسر و صدا نسلهای جدیدی از بمبهای هستهای را آزمایش وزرادخانه اتمی خود را تجهیز میکنند. غارت منابع زیرزمینی و روزمینی کشورها بویژه کشورهای اسلامی بیش از پیش در دستور کار غرب و بخصوص آمریکاییهاست.
کارنامه خیانت آمریکا در ایران، منطقه و جهان، در برخی رسانههای داخلی برای بزک کردن آمریکاییها سانسور میشود و در عوض، نظام اسلامی به موازات این بزک کردن، متهم به نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم میشود. اینها مسائل سادهای نیست. همین گریم در فضای مجازی با دست بازتری صورت میگیرد. این فضای آلوده را باید به امواج ماهوارهای بیش از سه هزار کانال تلویزیونی که اکثرا فارسی زبان هستند اضافه کنیم. مساحت اتاق گریم را میتوان در همین وسعت مورد شناسایی قرار داد.دولت "تدبیر و امید" برای رصد کردن توطئههای آمریکا در حوزه رسانه مشغول چه کاری است؟ اخباری که از این غفلت و بیخبری و حتی هم صدایی میرسد، تاسفبار است.
اکنون خط رسانهای مکتوب و مجازی اهل فتنه بازسازی شده است. حساسیت دستگاه قضائی و نهادهای نظارتی دولت به شدت کاهش یافته است. برخی اهل فتنه در مصادر امور اجرایی و بویژه سیاسی و فرهنگی قرار گرفتهاند. این جریان دنبال یک سر میگردد. سر آنها در حصر است. لذا فشار دولت آمریکا مبنی بر رهایی از حصر، مثل دم خروس، وابستگی این جریان به دشمن را مینمایاند. متاسفانه در داخل، عدهای همین خط را دنبال میکنند. مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان خطر مداخله آمریکاییها در امور داخلی ایران در حمایت از اهل فتنه را یادآور شدند و از آن به عنوان "حمایت وقاحتآمیز" یاد کردند. رئیس جمهور محترم به عنوان رئیس شورای امنیت ملی باید به این بانگ بیدار باش رهبری توجه کند و جلوی باز تولید فتنه توسط آمریکاییها و عوامل آنها در داخل را بگیرد. شورای امنیت ملی باید در مورد اتاقهای گریم آمریکاییها در داخل فکری بکند. اگر از این امر غفلت کند، مردم خودشان درباره برهم زدن این اتاقها اقدام خواهند کرد.
پینوشت:
1- روزنامه رسالت، سهشنبه 29 بهمن 92
قدس:کنفرانس مجالس اسلامی در حساس ترین شرایط تاریخی دنیای اسلام
«کنفرانس مجالس اسلامی در حساس ترین شرایط تاریخی دنیای اسلام»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم صادق مهدی شکیبایی است که در آن میخوانید؛نهمین دوره اجلاس بینالمجالس کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی (oic) در حالی به میزبانی کشورمان در تهران برگزار شد که دنیای اسلام اگرچه این روزها با مشکلات عدیده ای روبروست،اما به لحاظ تولید قدرت، خواه انسانی، خواه اقتصادی و خواه سیاسی و فرهنگی در بهترین وضعیت خود طی یکصد سال اخیر قرار دارد. امری که دشمنان جهان اسلام را به واکنشی غیر معقولانه واداشته است. این وضعیت چیزی غیر از تبلیغاتی است که در غرب علیه اسلام می کنند و بنا دارند با این گونه اخبار، در بین مسلمانان تولید یأس و ناامیدی کنند.
اساساً هجمه های فرهنگی و تزریق بحرانهای طایفهای و مذهبی در درون جهان اسلام که این روزها بیش از هر زمان دیگری شاهد آن هستیم، مصداقی است بر این مهم که دنیای اسلام به سمت شکوفایی و تولید قدرت گام برمی دارد، امری که دشمنان را به تکاپو انداخته است.
پررنگ شدن پدیده تکفیر که چون «خوره» برپیکره جهان اسلام افتاده، حاصل تکاپویی است که دشمنان جهان اسلام با هدف توقف روند حرکت رو به جلوی دنیای اسلام خلق کرده اند. این موقعیت بی بدیل نتیجه به هم پیوستگی اضلاع سه گانه وقوع بیداری اسلامی ، قدرت یابی محور مقاومت و سقوط جایگاه رژیم اشغالگر قدس طی چند سال اخیر است. حرکتی که بدون شک ماشین جنگی غرب قاعدتاً توانایی توقف آن را نداشته، بنابراین سناریوی افراطی گری مذهبی یا نزاعهای طایفه ای برای آن طراحی شده است.
تکفیریها که مصداق عینی خشونت مذهبی هستند، با هدف فرسایش توانمندیهای کشورهای اسلامی و تضعیف مقاومت و تحقق اهداف رژیم صهیونیستی در سوریه، لبنان ، عراق و یمن دست بکار شده اند تا شاید ناتوانی دشمنان اسلام را در یک رویارویی نظامی جبران کنند.
در کنفرانس بین المجالس تهران اما حدود 30 رئیس مجلس و 50 هیأت پارلمانی از کشورهای اسلامی حضور دارند. ترکیب حاضران در این اجلاس ترکیبی از جنس قانونگذاران و نمایندگان ملتهای بیش از 57 کشور اسلامی است. آنچه ملتهای اسلامی از اجلاس تهران انتظار دارند، این است که با درک توانایی ها و ظرفیتهای سیاسی، علمی ، اقتصادی ، نظامی و امنیتی موجود در جهان اسلام با تصویب قوانین و هماهنگی های پارلمانی به تهدیدات امنیتی و فرهنگی بیش از یک میلیاردو نیم مسلمان پاسخی درخور دهند.
بدیهی است در شرایط کنونی، نوک حمله تهدیدات بیگانگان علیه توانمندیهای جهان اسلام متوجه کشور عربی- اسلامی سوریه است. آنچه این روزها ملت سوریه از آن رنج می برد، تهدیدات نظامی و فیزیکی غرب علیه این کشور نیست – چه اینکه آمریکا وادار شد از گزینه نظامی علیه سوریه عقب نشینی کند- بلکه تهدید کنونی سوریه را گروهها و جریانهایی تشکیل می دهند که با نقاب دین، علیه ملت این کشور دست به سلاح برده اند، گروههایی که غیر از خود، همه ادیان را تکفیر می کنند و نام «دولت اسلامی» را برخود می نهند.
برخلاف آنچه غرب تبلیغ می کند دنیای اسلام در حالت تدافعی قرار ندارد، بلکه برعکس، با توجه به اینکه بسیاری از کشورهای اسلامی در موقعیت بسیار بی نظیری از حیث سیاسی و اقتصادی وحتی جغرافیایی واقع شدهاند، در وضعیتی هستند که می توانند در شرایط حساس این روزها، بیش از پیش برجایگاه رفیع جهان اسلام بیفزایند. وظیفه مشخص قانونگذاران اسلامی تلاش برای تصویب قوانینی است که برحلقه مفقوده جهان اسلام، یعنی وحدت میان مذاهب تأکید کند. افراطی گری مذهبی را نه تنها محکوم که مجال رشد ندهد.
حرکت در این مسیر توسط سران مجالس کشورهای اسلامی جایگاه عزتمندی را به امت اسلامی عطا خواهد کرد و ضمن آنکه به توسعه و پیشرفت ملل اسلامی کمک می کنند، در یکی از حساس ترین شرایط تاریخی، موفقیت و سربلندی را در مقابله با دشمنان رقم خواهند زد.
سیاست روز:اقتصاد مقاومتی به جای جراحی اقتصادی
«اقتصاد مقاومتی به جای جراحی اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛قرار بود قانون هدفمندی یارانهها در مدت زمان ۵ سال اجرا شود و در پی آن علاوه بر این که اوضاع اقتصادی کشور سر و سامان یابد، وضعیت اقتصادی مردم هم بهتر شود.
۳ سال از ۵ سال زمان اجرای این قانون گذشته است. در مدت زمان ۳ سال گذشته، اجرای قانون هدفمندی یارانهها چه دستاوردی داشته است؟ تاثیر اجرای آن در اقتصاد و معیشت مردم چه بوده است؟
آیا این قانون را باید شکست خورده پنداشت؟ میتوان قانون هدفمندی یارانهها را اجرا نکرد؟ با توجه به این که در کشورمان قوانین اقتصادی از جمله اصل ۴۴ قانون اساسی و برنامههای توسعه اقتصادی کشور و همچنین چشمانداز ۲۰ ساله وجود داشته است، اجرای قانون هدفمندی هم در کنار آنها که البته همچنان آن قوانین مغفول واقع شده است، احساس نیاز میشد؟
از ابتدا بسیاری از کارشناسان اقتصادی و صاحبنظران در این حوزه اعتقاد داشتند که اجرای ناقص این طرح، به ثمر نخواهد رسید چون زیرساختهای لازم را ندارد. قرار بر این بود که با اجرای قانون هدفمندی یارانهها در مصرف سوخت از هر نوع آن، صرفهجویی مناسبی شود. این اتفاق نیفتاد. چون زیرساختهای آن آماده نبود. خودروها همچنان پرمصرف، لوازم خانگی پرمصرف، کارخانهها فرسوده و بهینهسازی نشده و ... همه و همه آشکار میساخت که با این اوصاف، این قانون به ثمر مطلوب نخواهد رسید.
اکنون هم دولت یازدهم با شرایطی که وجود دارد، به خانه نخست بازگشته، یعنی طرح تحول اقتصادی که قرار بود جراحی بزرگ در کالبد اقتصاد بیمار کشور انجام شود، باید تحمل یک جراحی دیگر را داشته باشد.
اما آیا این اقتصاد بیمار تاب تحمل این عمل جراحی را خواهد داشت؟
قانون هدفمندی یارانهها اکنون با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. با توجه به شرایط کنونی، نیازمند اقدامی دیگر در این زمینه هستیم. هر چقدر که دولت به اجرای این قانون اصرار بورزد، فقیر، فقیرتر میشود و غنی پولش از پارو بالا خواهد رفت. خانوادههایی که نتوانند خود را با شرایط هماهنگ کنند، وضعیت نامناسبی پیدا خواهند کرد. تعداد این خانوارها هم کم نیستند و شاید درصد بالایی از اقشار جامعه را تشکیل بدهند.
گرچه این قانون پس از آن که مجلس آن را تا پایان خرداد مسکوت گذاشت تا دولت برنامهای جامع و اصلاحی برای آن ارائه دهد اما به خاطر ایراد قانونی شورای نگهبان، از آغاز سال ۹۳ اجرا خواهد شد، اما بهترین کار ممکن این است که همه جوانب و تبعات آن در جامعه به صورت دقیق بررسی شود.
اگر اجرای فاز دوم هدفمندی که در واقع بازگشت به خانه اول برای اجرای قانون یارانههاست، به نتیجه مطلوب نرسد و حاصل آن منفی باشد، آنگاه برای این اقتصاد چه میتوان کرد.
مدتهاست که اقتصاد مقاومتی در جامعه و در میان کارشناسان حوزه اقتصاد مطرح است و مبدع آن مقام معظم رهبری است. مجمع تشخیص مصلحت نظام کلیات اقتصاد مقاومتی را به تصویب رسانده و به رهبر معظم انقلاب ارائه داده است تا ایشان پس از بررسی نهایی آن را ابلاغ کنند.
«اقتصاد مقاومتی» میتواند به عنوان یک برنامه اقتصادی جامع و کامل به داد اقتصاد کشور برسد. میتوان اندکی صبر کرد تا اقتصاد مقاومتی ابلاغ شود و دولت براساس آن عمل کند و در صورت اجرای آن تحولات اقتصادی قطعا بروز خواهد کرد. قانون هدفمندی یارانهها عجولانه و بدون این که زمینههای آن آماده باشد اجرا شد، اکنون هم همینگونه است. اجرای آن زیان بیشتری را به کشور وارد میسازد.
تهران امروز:ویژگیهای این دور از مذاکرات ژنو
«ویژگیهای این دور از مذاکرات ژنو»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن بهشتیپور است که در آن میخوانید؛با آغاز دورنهایی گفتوگوهای هستهای بین ایران و گروه 5+1 و رضایت اولیهای که طرفین مذاکرهکننده اعلام کردند، این سوال مطرح است که آیا مذاکرات به همین راحتی پیش خواهد رفت؟
برای پاسخ به این سوال باید اشاره کرد که این دور از مذاکرات چند ویژگی و خصلت مهم دارد که نباید از آنها غافل بود. اولین ویژگی سخت و طولانی بودن مذاکرات است چراکه استراتژی دو طرف برمبنای راهبرد برد- برد تنظیم شده است و همین امر میتواند منجر به سختتر و طولانیتر شدن مذاکرات شود.
در مذاکرات قبلی ایران و گروه 5+1 در کلیات به توافق رسیدند و به همین دلیل دستیابی به یک توافق اولیه آسان و قابل وصول بود. اما در این دور از مذاکرات قرار است جزئیات مورد بحث و بررسی قرار گیرند که این امر خود به خود به سختتر شدن مذاکرات میانجامد. همچنین سختتر شدن مذاکرات از سوی دیگر به طولانیتر شدن مذاکرات نیز منجر میشود، بهطوری که حتی سیدعباس عراقچی عضو ارشد مذاکرهکننده هستهای کشورمان اعلام کرد که ممکن است این دور از مذاکرات به مدت یکسال به طول بینجامد.
بحث زمان پایان یافتن تحریمها و زمانبندی برای لغو آنها و اینکه چگونه تحریمهایی که خارج از قطعنامه سازمان ملل تصویب شدند باید لغو شوند از مهمترین محورهای این دور از مذاکرات است که طرفین بر سر آن باید به گفتوگو بنشینند. همچنین بحثهایی که گروه 5+1 در رابطه با کنترل، نظارت و محدودیتسازی مطرح میکنند همچون بحث غنیسازی در فردو، رآکتور اراک و... نیز از دیگر محورهایی است که مورد بحث قرار میگیرند و مجموعه این عوامل از جمله مهمترین دلایلی هستند که منجر به دشوارتر شدن و طولانیتر شدن مذاکرات میشود.
بهترین دستاورد این است که مذاکرات هستهای به نتیجه نهایی برسد اما اگر این دور از مذاکرات به نتیجه نرسد ملت ایران چیزی از دست نمیدهد زیرا ایران مجموعه اقدامات لازم را جهت اعتمادسازی انجام داده و این طرف مقابل است که باید حسننیت و رویکرد مثبت خود را نسبت به پیشبرد مذاکرات نشان دهد. در این دور از مذاکرات طرف غربی و بهویژه آمریکاییها باید از زیادهخواهی دست بردارند. زیرا زیادهخواهیها موجب میشوند که بهانه دست کسانی بیفتد که از ابتدا مخالف روند مذاکرات بودند. نمونه این امر رژیم صهیونیستی است که مقامات آن از هیچگونه کوششی جهت به سرانجام نرسیدن مذاکرات فروگذاری نکردند و با لابیهای گوناگون سعی کردند بر روند انجام مذاکرات و دستیابی به توافق تاثیر بگذارند.
در این مذاکرات آنچه که مدنظر ماست و جزو منافع ملی ما در بحث هستهای محسوب میشود ادامه غنیسازی اورانیوم در داخل کشور و حفظ دستاوردهای 10سال گذشته است که از اهمیت حیاتی برخوردارند و نباید از آنها غافل شویم. اگر توافقی به دست آید نباید مخدوشکننده دستاوردهای ملت ایران باشد بلکه باید بازتابدهنده این کوششها و مجاهدتها باشد.
وطن امروز:کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل!
«کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطم امروز به قم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ روز دوشنبه اغلب روزنامهها که در میانشان 2 تا هم زنجیرهای پیدا میشد، از قول نخستوزیر رژیم جعلی اسرائیل و در آستانه دور جدید مذاکرات هستهای نوشتند: «ایران تا همین جای توافق ژنو هم، بیآنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته. بخش مهمی از تحریمهای ایران لغو شده و...».
یک بار دیگر به جملات نتانیاهو دقت کنید؛
- ایران در توافق هستهای، چیز خاصی از دست نداده.
- ایران در توافق هستهای، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته.
- بخش مهمی از تحریمهای ایران لغو شده.
این جملات برای شما آشنا نیست؟! آیا عینا همین جملات، توسط بعضیها در این چند وقت اخیر، مکرر نقل نشده؟! این جملات، آیا تکرار همان سخنان معدودی از دوستان دیپلمات ما نیست؟! و آیا جز این است که اصلاحطلبان و زنجیرهایها، دقیقا از همین جملات درباره توافق ژنو استفاده میکنند؟!
طرفه حکایت اینجاست؛ با وجود این همه تشابه تامل برانگیز، بعضیها در یک دروغ بزرگ و یک بیاخلاقی نابخشودنی، منتقدان توافق ژنو را همصدا با سران رژیم غاصب قدس معرفی میکنند. این در حالی است که اگر تشابهات ظاهری در واکنش به توافق ژنو، ملاک یکی شدن صدا با سران اسرائیل باشد، پای جماعت خوشبین به دشمن بیادب و بددهان ملت، گیر است.
اولا؛ رئیس رژیم جعلی اسرائیل یعنی به عبارتی رئیس و پیشکسوت نتانیاهو، شیمون پرز، بارها و بارها روی خوش به توافق نشان داده. علت هم کاملا واضح است. اصولا هر آنچه دایره دستیابی ایران و ایرانی را به حق خود تنگتر کند باعث خشنودی اسرائیل است. مگر ممکن است ما دُر غلتان هستهای را با چند تا آب نبات صدقهای معاوضه کنیم و اسرائیل بدش بیاید؟!
ثانیا؛ منتقدان توافق ژنو اگر از منظر حق و حقوق ملت ایران، توافق را لازمالنقد میدانند، لیکن نتانیاهو از منظر شکمسیریناپذیری نظام سلطه که هرگز به کم قانع نیست، این توافق را بد میشمرد. این 2 اگر فقط یک عبارت 2 کلمهای «توافق بد» در کلامشان مشترک است اما در تشریح آنچه بد بودن توافق میخوانندش، فاصلهای بس بعید و دور با هم دارند. فلذا همصدایی اصلکاری با صهیونیستها، اتفاقا از آنِ کسانی است که در داخل، توافق را خوب و عالی فرض کردهاند. چه نتانیاهو که به توافق ژنو میتازد و چه بعضیها که به آن مینازند، هر 2 بر این باورند؛ «ایران، بیآنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته. بخش مهمی از تحریمهای ایران لغو شده و...» بنابراین تشابه در محتوا و همصدایی در متن، مربوط به نتانیاهو است که توافق را بد میداند با عدهای که در داخل، توافق ژنو را توافقی خوب میشمرند.
این هر دو برای تشریح بد یا خوب بودن توافق ژنو، عینا و دقیقا به جملاتی شبیه هم استناد میکنند. من در اینجا، مثالی که قبلا هم زده بودم، تکرار میکنم. در یک مسابقه فوتبال، هواداران تیم «الف» و طرفداران تیم «ب» هر دو با شعار «حمله، حمله» از تیمهایشان «گل زدن» میخواهند. این تشابه ظاهری، دست بر قضا، اوج افتراق این دو گروه تماشاگر را میرساند، چرا که یکی پیروزی تیم «الف» را جستوجو میکند و دیگری برد تیم «ب» را. این وسط، همصدای با رقیب، آن طرفدار نادان تیم «الف» است که بازیکنان «الف» را با شعارهای خود، دعوت به وا دادن، گل خوردن و باختن کند! در عالم سیاست هم همین است. بعضیها دشمن را بزک میکنند تا دوست را به امتیاز بیشتر دادن وادارند. و صدالبته چنین امر ناصواب و ناثوابی، فقط همصدایی با دشمن نیست، بلکه همراهی و همدلی با خصم نیز هست! بگذریم که آحاد مردم، به این گزاره مشترک یعنی «ایران تا همین جای توافق ژنو هم، بیآنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غربگرفته.
بخش مهمی از تحریمهای ایران لغو شده و...» روز 22 بهمن پاسخ محکمی دادند، صرفنظر از اینکه گوینده که باشد و کجا؟! خواه نتانیاهو بگوید؛ «توافق به نفع ایران بوده»، خواه بعضیها. ملت در 22 بهمن با شعارهای خود نشان داد با این نظر، اصلا موافقتی ندارد.
من خود به نیکی میدانم که متهم کردن بیربط گروههای سیاسی مخالف به همصدایی با اسرائیل، از مصادیق بیتقوایی در کار سیاسی است؛ عمل غیرپرهیزکارانهای که مکرر و متاسفانه بعضا از ناحیه دوستان دیپلمات، صادر شده است. صدالبته این را نیز عقیده دارم که همصدا خواندنِ همصدایان با اسرائیل، نه بیتقوایی سیاسی که مصداق شفافیت در امر اطلاعرسانی است. سال 88 شعار «نه غزه، نه لبنان...» همصدایی با اسرائیل بود. بیقانونی علیه 40 میلیون رای ملت، منجمله رای اکثریت، همصدایی با اسرائیل بود. تهمت تقلب به نظام 300 هزار شهید جمهوری اسلامی زدن، همصدایی با اسرائیل بود. «تقلب، اسم رمز آشوب»، همصدایی با اسرائیل بود. فتنه علیه راه و رای ملت، همصدایی با اسرائیل بود. پول مالیات مردم آمریکا را گرفتن و کار کردن برای دولت آمریکا جهت براندازی انقلاب اسلامی، همصدایی با اسرائیل بود. حذف «اسلام» از شعار «استقلال، آزادی...»، همصدایی با اسرائیل بود. آتش زدن عکس امام، همصدایی با اسرائیل بود.
اهانت به ساحت قدسی یومالعیار عاشورا، همصدایی با اسرائیل بود. هلهله و سوت و کف در جوار خیمه عزای این ملت، همصدایی با اسرائیل بود... و عاقبت، چیزهای زیادی بود که نتانیاهو را بر آن داشت تا از سران بدبخت فتنه به عنوان «دوستان خوب خود» یاد کند! کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل، جماعتی را میشناسیم که رسما 40 میلیون رای ملت را و آرمانهای خمینی بتشکن را به رژیم غاصب قدس فروختند و عامدانه یا از روی غفلت، بدل به ستون پنجم اسرائیل شدند. معالاسف علیه این تندروی در خباثت و افراط در دنائت، لام تا کام صدایی از میانهروهای معتدلی چون آقای ناطق و بعضی روحانیهای دیگر درنیامد، تا معلوم شود شعر «اعتدال» حتی نزد سرایندگانش نیز اندک ارج و قربی ندارد! در سیاست، افههایی هست که هرگز به بعضیها نمیآید!
انقلابیها را تندرو نخوانند، منتقدان را «بیسواد» ننامند، «آشتیملی» پیشکش! «آشتیملی» یومالله 22 بهمن 92 وارد سی و ششمین سال حیات خود شد! نیست که بعضیها به ملت و ساخت درونی کشور، اعتماد ندارند، نیست که فالوده به جای تودههای نازنین ملت، با فتنهگران متمول میخورند، یادشان رفته 35 سال از عمر «آشتیملی» این دیار میگذرد. همه نوع تندروی دیده بودیم، الا تندروی در افه میانهروی! نان بزرگان خوردن و سنگ بازرگان به سینه زدن! دم از اخلاق زدن و متهم کردن منتقدان توافق سست ژنو به همصدایی با اسرائیل! کیست همصدا با اسرائیل؟! چند روز پیش نتانیاهو، خیلی واضح بیان کرد که «ما نه حق غنیسازی را برای ایران به رسمیت میشناسیم، نه چرخیدن هیچ سانتریفیوژی را». یعنی «هستهای بیهستهای». و اما این سخن نتانیاهو، شما خواننده عزیز را یاد چه میاندازد؟! براستی، چه جماعتی در داخل، همراه و همرأی با دشمن و بدتر از همصدایی، بر بیخود بودن دانش هستهای تاکید دارند؟! «هستهای اصلا چه فایدهای دارد؟!»، «کشوری که نفت و گاز دارد، هستهای میخواهد چکار؟!»، «ما اصلا هستهای نداشته باشیم، چه میشود؟!» و... آیا تمنای گروهی هر چند قلیل از جماعت موسوم به اصلاحطلب نیست؟! و آیا جز این است که این عده بزدل و زبون، برای اهداف دشمن صهیونیستی، مشغول ایفای نقش سرباز هستند؟! و همان حرف، نیت و مراد او را عینا با همان ادبیات او، دنبال میکنند؟! از همه اینها گذشته، کلام زشت «ما اسرائیل را به رسمیت میشناسیم»، از کدام اردوگاه بیرون آمد؟! منتقدان توافق ژنو یا چاپلوسان دیپلماسی صدقهای؟!
***
ما آن جماعتی هستیم که از حاج احمد متوسلیان و شهید طهرانیمقدم، خط میگیریم. ما همصدا با موشک شهاب 3 هستیم.
ما همصدا با صدای رگبار اسلحه شهید اصغر وصالی هستیم. ما همصدا با قدس شریفیم نه غاصب آن. ما همصدا با خون شهدای «الیبیتالمقدس»ایم نه سازشکارانی مثل بازرگان که هر چه بود -حتی اگر بنده خدا هم بود- بر خلاف خمینی و چمران، «سرباز خدا» نبود. ما همصدا با تنها چمران موجود، یعنی «چمران ولیفقیه» هستیم که زندگی در آمریکا را به نفع جنگ با صهیونیستها بدرود گفت، که با همه عارف بودنش، آنجا که پای جنگ درمیان بود، سیلی به گوش زندگی و صلح و صفا زد، که گفت: «وقتی شیپور جنگ، نواخته شود، مرد از نامرد، شناخته میشود»، که خمینی از بازرگان، بسیجیان از ملیمذهبیها، بچهرزمندهها از سازشکاران، انقلابیها از خیر سرشان میانهروها، شهدای هستهای از همصدایان با اسرائیل و ملت غیور ایران از بعضی صاحبان تزویر. آری! اسرائیل، همان رژیم جلاد و بیقاعده و قانونی که طولانیترین گروگانگیری تاریخ در پرونده اوست و سرنوشت نامعلوم حاج احمد متوسلیان ما، بخشی از جنایت اوست، هنوز هم دقیقا عین آمریکا، برای سران فتنه دل میسوزاند.
خط را اگر از خمینی و خامنهای بگیری با آزادی قدس همصدا میشوی، اما خط سیاسی را اگر به جای بزرگان که «سرباز خدا» هستند، از بازرگانِپشیمان بگیری، به خود که بیایی میبینی بسیار بدتر از بازرگان، بدل شدهای به «دوستان خوب نتانیاهو». زمانی که شیپور جنگ نواخته میشود، همین 22 بهمنِ سی و پنجم نشان داد ملت ایران، «ملت موقت» نیست. باشد که دولتها، سرمشق استقامت را از مقاومت ملت بگیرند نه «دولت موقت».
نیک اگر بنگری، دولت موقت، یکی هم در همصدایی با اسرائیل بود که انقلاب دوم شهیدان وزوایی و ورامینی علیه شیطان بزرگ را برنتافت. خداوند البته رحمت کند مهندس بازرگان را. آن مرحوم اینقدر صداقت داشت که از یک جا به بعد، دیگر نان امام و انقلاب را نخورد. حقا که بازرگان از یک جایی به بعد، دیگر نان بزرگان را نخورد! در شگفتم از بعضیها که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز میخورند! و تازه متوجه شدهاند آن مرحوم، اهل نماز و روزه هم بود! خدا میداند انقلاب، چقدر لطمه خورده از جماعتی که نان را به نرخ روز میخورند! 88 ساکت بودند و حالا برای ما ناطق شدهاند! چند جمله بالاتر نوشتم؛ «در سیاست، افههایی هست که هرگز به بعضیها نمیآید!» اگر نماز و روزه، بعضیها را یاد بازرگان میاندازد، مرا یاد بزرگان میاندازد، یاد خمینی، یاد سرباز خدا، یاد چمران، یاد علمالهدی. اگر دین، بعضیها را یاد بازرگان میاندازد، مرا یاد آخرین نماز زینالدین میاندازد، یاد برادران دستواره، یاد بچهبسیجیها، یاد رد قناسه بر پیشانی آن شهید روستایی، هنگام تشهد در نماز... یا بهتر بگویم؛ هنگام شهادت در خانقاه بازیدراز.
مردم سالاری:توسعهیافتگیهای مادی و غیرمادی
«توسعهیافتگیهای مادی و غیرمادی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم ساتلاری به قلم ضیاء مصباح است که در آن میخوانید؛دنیس سیمونو سخنگوی سابق وزارت امور خارجه فرانسه که اخیراً با هیات اقتصادی فرانسوی به تهران آمد در المانیتور مینویسد: آنچه شما را پس از ورود به تهران به حیرت وا میدارد غربی بودن این شهر است، به رغم اینکه این کشور تحمل هشت سال جنگ و سپس تحریمهای اقتصادی را داشته اما کاملاً پیشرفته است. خطوط ارتباطی در همه جا وجود دارد، سران کشور همگی در بهترین دانشگاههای آمریکا و اروپا تحصیل کردهاند و به زبان انگلیسی مسلط میباشند. در حوزه نفت و گاز تجهیزات آمریکایی و در دفاتر تمامی شرکتهای ایرانی نرمافزارها و سختافزارهای آمریکایی به صورت انبوه دیده میشود و ...
این نگاه با فرض صحت (که به نظر میتواند عجولانه باشد) به طور طبیعی نیاز جوامع امروز را به تکنولوژی و امکانات مناسب زندگانی که درصد بالایی ساخت و پرداخت کشورهای پیشرفته است نشان میدهد و این وسایل لازمه انجام امور روزمره زندگی جوامع بوده و هیچ کشوری نمیتواند بدون آنها امورات خود را سامان دهد. در اینجا مناسب است اشاره شود که در مبحث دولت الکترونیک در یک فصل از قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب سال 86 که آزمایشی بودن آن تمدید شده است و در همین رابطه وضع شده - ماده 37 آن میگوید : دستگاههای اجرایی موظف شدهاند به منظور بهبود کیفیت و کمیت خدمات به مردم اقدامات زیر را انجام دهند:
1ـ اطلاعرسانی الکترونیکی در خصوص شیوه ارائه خدمات همراه با زمانبندی انجام آن و مدارکی که متقاضی باید ارائه نماید.
2ـ ارائه فرمهای مورد نیاز جهت انجام خدمات از طریق ابزار و رسانههای الکترونیکی.
3ـ ارائه خدمات به شهروندان به صورت الکترونیکی و حذف لزوم مراجعه حضوری مردم به دستگاههای اجرایی برای دریافت خدمات. (چگونگی اجرای این بند از قانون بعد از شش سال، مطلبی دیگر لازم دارد)
در ماده 83 این قانون آمده است که:
هرساله بایستی براساس شاخصهای بینالمللی جایگاه و میزان پیشرفت کشور در مقایسه با سایر کشورهای جهان تعیین و نتایج آن در تدوین راهبردهای برنامههای توسعه به کار گرفته شود و ...
آیا این شرایط ایجاد و امکانات به کار گرفته شده و تشریحی که سخنگوی فرانسوی از شرایط ظاهری تهران به دست داده است با عمق جامعه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی مطابقت دارد؟
چنانچه قدری انصاف توأم با صراحت و نگاه به درون داشته باشیم، از نحوه برخورد مردم با یکدیگر که نمونه بارز آن دعواهای مطرح در کلانتریها و دادگاههاست و یا نحوه رانندگی و سلامت روانی جامعه و ... قابل قبول میباشد. در صورت عدم مشاهده الفبای زندگی متمدنانه در جامعه، به ریشهیابی حالتها و نارسائیها که برآمده از فقر مادی، تأمین حداقلهای بهداشتی، تغذیه، امنیت و... میباشد پی میبریم.
آیا جامعه در شرایط فعلی از حداقل این امکانات برخوردار است تا رفتار صحیحی را در امور اجتماعی از خود نشان دهد و آیا مجموعه سیاستهای فرهنگی توانسته است این حداقلهای رفتاری را فراهم سازد؟ ... چنانچه پاسخ مثبت نیست، تنها راه حل و درمان این است که : دولت تدبیر و امید از هر لحاظ اختیارات کامل را داشته باشد و واقعا احساس کند که در پیشرفت امور او در پی برنامهریزیها ، نهادهای مختلف مزاحم او نیستند، در غیر این صورت آش و کاسه همان است.
بالاخره اینکه خستگی روحی و روانی و به حاشیه رفتن مدارا و گفتگو و همه گیر شدن ستیز و توسعه بیماری ویرانگری اجتماعی و... دردی است که بر جامعه ایرانی متاسفانه مستولی شده و باور بفرمایید سر را بیشتر از این همچون کبک نمیتوان در برف فرو کرد ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
آفرینش:چارچوب مذاکرات را بهم نزنید!
«چارچوب مذاکرات را بهم نزنید!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛مذاکرات هستهای ایران وارد اولین گام در مرحله توافق نهایی شده که حساس ترین مذاکرات دیپلماتیک برای ما و جهان تلقی میگردد. یک ماه از توافق اولیه ایران و 1+5 می گذرد و مقامات غربی و آژانس بر اجرای کامل تعهدات ایران اقرار داشتهاند. هرچند که آمریکا دراین فاصله به ادامه کارشکنیهای خود در تحریم برخی افراد و شرکتهای ایرانی مبادرت ورزید، اما ایران بر تعهدات خود و قراری که گذاشته پایبند بوده است.
اما این نقض عهد ازسوی غرب و پایبندی ایران به مفاد توافق ژنو، دستمایهای برای برخی گروههای داخلی شده تا بیش از پیش بر نحوه مذاکرات و عملکرد تیم مذاکره کننده بتازند. این اعتراضات برخلاف آنچه که مقامات عالی رتبه ایران درحمایت از عملکرد وزارت خارجه عنوان کردهاند، ادامه دارد. گله گذاریهایی که نمونه عینی آن را در جامعه آمریکا نیز شاهدیم. برخی در داخل ایران معتقدند که ما به ازای چند میلیارد دلار خود را در مقابل غرب خلع امتیاز کردهایم، در آمریکا نیز گروهی معتقدند غرب بدون هیچ گونه دستاوردی ایران را از انزوای تحریمها خارج ساخته و جانی دوباره بخشیده است!.
اما نکته بسیار مهم دیگر پرداختن بر شانتاژهای تبلیغاتی غرب از سوی برخی افراد در داخل میباشد. درچند وقت اخیر برخی مقامات آمریکایی درمورد مسائلی چون حقوق بشر و فعالیتهای موشکی ایران مطالبی را مطرح کردند و متاسفانه این موارد به عنوان خوراک برای گروههای داخل ایران مورد استفاده قرار گرفت. به طوری که ادعاهایی همچون برملا شدن بخشهای محرمانه توافق ژنو و خودباختگی مذاکره کنندگان نسبت به منافع ملی، مطرح گردید.
این درحالی است که بارها از سوی تیم مذاکره کننده تاکید شده که چارچوب مذاکرات با غرب صرفاً برسر مسئله هستهای بوده و این در دستور کار توافقات اولیه معاهده ژنو مطرح شده و مسائلی همچون فعالیتهای نظامی و حقوق بشر مورد بحث نیست. ازسوی دیگر باید به این نکته اشاره کنیم که مذاکرات از سوی طرف ایرانی صرفاً برپایه منطق و منافع ملی صورت خواهد گرفت، درغیراین صورت هرگونه توافقی از سوی ملت و رهبرایران پذیرفته نخواهد بود. اینجاست که چرایی هزینه آفرینیها از سوی برخی افراد نامرتبط با مسئله هستهای مطرح میگردد؟!.
امری بدیهی است که مذاکرات هستهای کشورمان دارای خط قرمزهایی میباشد که مستقیماً با منافع ملی درارتباط است و نمیتوان ازآنها چشم پوشید. اما فرض محال که محال نیست؛ اگر احیاناً در روند مذاکرات طرف غربی کارشکنی و مسیر اصلی مذاکرات را تغییرداد، ایران چیزی از دست نمیدهد و میتواند فوراً به مسیر قبلی بازگردد. تاسیسات هستهای ایران برسرجایش باقی است، آبشارهای سانتریفیوژ جمع نمیشوند، راکتورهای آب سنگین و سبک تا ابد تعلیق نخواهند شد و به طور کلی اساس تلاش ایران بر این است که تمام این فعالیتها بدون دغدغه و اشکال تراشی پیگیری و ابهام زدایی شود.
درست است که غرب همواره زیاده خواهی کرده و ما را از حق طبیعی و مسلم خود بازمیدارند، درست است که پولهای خود ما را به ما هدیه میدهند و منافع خود را بر حقوق ما ارجح میدانند، اما این را مورد توجه قرار دهیم که غرب با تمام این کارشکنیها نمی تواند برای ما تصمیم بگیرد! پس نگرانیها از بابت چیست؟!
اگر ایران درمقابل نقض عهدهای غرب در توافق ژنو سعه صدر نشان داده، به این علت است که ما اصل را برحسن نیت در مذاکرات گذاشتهایم و این دلیلی برضعف رویکرد ما در مواجه با غرب نیست. نکته دیگر اینکه درحال حاضر خواسته یا ناخواسته ما در وضعیت اقتصادی مناسبی قرار نداریم و این برای ما بسیار مهم است که بتوانیم مذاکرات به سرانجام برسانیم و بر دیوار تحریمها و فشارها ترک ایجاد کنیم. پس باید با تومأنینه بیشتری روند مذاکرات را برپایه عقل و منطق پیش ببریم.
تمام مباحث یاد شده خطاب به کسانی است که دایه مهربان تر از مادر هستند و خود را مدافع اصلی حقوق به اصطلاح برباد رفته ملت میدانند. این افراد توجه کنند که سیاست جمهوری اسلامی برمحور شخص و گروه خاصی قرار ندارد، لذا هرجا که منافع ملت به خطر بیفتد این پتانسیل و درایت درنظام وجود دارد که مانع از تضییع منافع ملی گردد. پس بیهوده چارچوب مذاکرات را برهم نزنید و امید مردم را نسبت به آینده کشور خدشه دار نکنید.
شرق:موج انسانی در شبکه اجتماعی
«موج انسانی در شبکه اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم عبدالله ناصری است که در آن میخوانید؛
تحلیل واکنش گسترده در شبکههای اجتماعی، پیرامون ماجرای غیرانسانی گروگانگیری پنجمرزبان کشورمان، نیازمند درنظرداشتن دو نکته است؛ «نخست اینکه عرصه فعالیت فضای مجازی دارای تفاوتهایی ماهوی است چراکه پذیرا و استقبالکننده از آرای متنوع جامعه است و این موضوع سبب تمایل گسترده به استفاده از آن شده است. دوم اینکه مباحث اخلاقی وجدانی نباید قاعدههای متعارف سیاسی را به خود ببیند. درواقع فارغ از هر نوع وابستگی سیاسی و تشکیلاتی، وجدان سالم نسبت به وقایع، عکسالعمل و اظهارنظرها، واکنش نشان میدهد. موضوع گروگانگیری نیروهای مرزی ما اگرچه به «بهانه»ای صورت گرفته که باید از منظر و در مجال دیگری به آن پرداخت، اما عملی ضدبشری، غیرمتمدنانه و ضدانسانی بهشمار میرود و هر انسان باوجدانی در هر نقطهای از جهان از آن متاثر خواهد شد.
جوانان اصلاحطلب و دانشجویان و فعالان فرهنگی حاضر در کمپین آزادی مرزبانان اگرچه از برخی محدودیتها رنج بردهاند اما همواره ثابت کردهاند در بزنگاهها و حساسیتهای ملی و وجدانی، کارکرد موثری دارند اگرچه فهم آن، برای برخی دشوار باشد، مثلا فعالیتهای انتخاباتی پیش از 24 خرداد که با همت و تلاش جوانان در سراسر کشور، برای گذر کشور از تنگناها انجام شد. آنان در کنار آحاد جامعه که بعضا بدون وابستگی تشکیلاتی از نامزدی که تصور میکردند برای صلح با جهان و توسعه ایران مفید خواهد بود، صحنههای زیبا خلق کردند. جریانات سیاسی، چه آن موقع و چه امروز فکر نمیکرد این موج فراگیر و عمومی در جامعه اصلاحطلب و گروههای مختلف جامعه ایجاد شود.
امروز هم در شبکههای اجتماعی، بسیاری از ایرانیان نوعی وجدانعمومی را پدید آوردهاند که در سراسر دنیا نیز همدردی مردم کشورهای دیگر را در پی داشته و این معجزه فضای مجازی است که بهدلیل سهولت ارتباطات و زبان مشترک، ویژگیهای مشترک انسانی را بهتر نشان میدهد.
جملهای را بارها شنیدهایم و هنوز هم در تعریف برخی فلاسفه دیده میشود که «انسان، حیوان ناطق است» اما ابوحیان توحیدی، انسان را «موجود ایثارگر» تعریف کرده نه «ناطق» و همدلیهایی از این دست است که مرز بین انسان و غیرانسان را بنا میکند.
موج ایجادشده در فضای مجازی که با حضور شخصیتهایی چون سیدمحمد خاتمی، حسن روحانی، محمدرضا عارف و بسیاری دیگر از شخصیتهای ملی، ابعاد گستردهتری نیز یافته سبب شد تا کمکاری صداوسیما در چند روز اول، نادیده گرفته شود. این رسانه و برخی دیگر از رسانههای مکتوب و مجازی متعلق به جریانات تندرو اگرچه پیش از این، مدافع اصلی محدودیت در استفاده از شبکههای اجتماعی به دلیل امکان آگاهیبخشی سیاسی هستند اما در موضوع کمپین آزادی مرزبانان ما، بهدلیل موضوعیت مساله و البته فراگیری این کمپین، ناچار به اشاره به آن شدهاند. البته برخی از آنان هم تحلیلهایی عجیب درمورد این حرکت خودجوش و مردمی ارایه کردهاند که البته دارای اهمیت نیست.
درمورد سکوت ابتدایی صداوسیما علت این بود که شاید تحلیلی نسبت به قضیه نداشتند. این پدیده که رخ داد بنا به ادعای گروگانگیران، به سبب مسالهای مذهبی و فرقهای است که در سخنان یک فرد مشخص، وجود داشته است و احتمالا به این دلیل، صداوسیما نسبت به آن دچار انفعال شده بود اما موج اجتماعی حاضر در شبکههای اجتماعی، این رسانه را نیز ناگزیر از همراهی کرد.
ابتکار: قفل رابطه و کلید روحانی
«قفل رابطه و کلید روحانی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛با نگاهی به قفل رابطه 35 ساله ایران و آمریکا، به خوبی در مییابیم که در این سالها تلاش وافری از هر دو طرف به منظور باز کردن این قفل صورت گرفته است. ولی این تلاشها هر بار به دلایلی کار ساز نبود. در میانه دهه 60 ریگان به منظور نجات گروگانهای آمریکا در لبنان با فرستادن مشاور ارشد خود به ایران تلاش کرد تا شاید بتواند با باز کردن قفل رابطه، زمینه آزاد سازی دیپلمات هایش را فراهم آورد. اما این کلید کارساز نشد و با افشای آن بزرگترین رسوایی سیاسی دولت آمریکا رقم خورد. در این سو تلاشهای مرد پر قدرت ایران، آیت الله هاشمی رفسنجانی، در نیمه اول دهه 70 نیز نتوانست این قفل را بگشاید.
مطابق خاطرات آقای هاشمی، وی در اواخر حیات حضرت امام ( ره )، با نامه نگاری به ایشان، به دنبال کسب تکلیف در خصوص چگونگی رابطه با آمریکا بوده است. به رغم کاریزمایی که هاشمی داشت و تلاشهایی که به خرج داد، گشایشی رخ نداد و قانون تحریم شرکتها معروف به داماتو علیه ایران نیز تصویب گردید. با تغییر دولت در ایران و فضای جدید بر آمده از پیروزی دوم خردادیها و موج مثبتی که در صحنه جهانی به وجود آمد، امید به گشایش بیشترشد. فضای مثبت ایجاد شده بارها کلید را تا آستانه بازگشایی قفل برد، ولی هر بار با یک اتفاق پیش بینی نشده متوقف گردید. در همان زمان بود که وزیر خارجه دولت بیل کلینتون، یعنی خانم آلبرایت، طی یک سخنرانی به نقش آمریکا در کودتای سیاه 28 مرداد اعتراف کرد و از مردم ایران عذر خواست.
در آن شرایط گمان عمومی این بود که عذر خواهی آلبرایت آبی بر آتش روابط دو کشور است و زمینه بازگشایی قفل را فراهم آورده است و یا طرح گفت و گوی تمدنهای سید محمد خاتمی آنچنان موج مثبتی را برانگیخت که همگان را به آب کردن یخ روابط امیدوار ساخت. ولی در نهایت این اقدامات هم به جایی نرسید و گره همچنان ناگشوده ماند. با حاکمیت اصولگرایان و مشروعیتشان در حاکمیت امید به توانمندی آنها برای حل موضوعات مهم کشور فراگیر شد، ولی مواضع بی شمار احمدی نژاد و ادبیات خاص اش به سرعت این امیدواری را به یأس تبدیل نمود و بحران روابط را به اوج رساند.
بحث پرونده هسته ای بر این بحران سایه انداخت و آن را هر چه بیشتر بغرنج کرد و زنگهای قفل رابطه متراکم تر شد. با روی کار آمدن باراک اوباما، و با توجه به تفاوت نگاهش با بوش، یک بار دیگر نگاهها به رابطه مسدود ایران و آمریکا دوخته شد. رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا در ابتدا تلاش کرد با اعتراف به نقش مخرب تاریخی آمریکا در ایران، چهره ای موجه در نزد ایرانیان پیدا کند، ولی زنجیر تحریمهای یک طرفه علیه کشورمان این امیدواریها را به سراب تبدیل نمود. حالا با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید همه نگاهها به کلید حسن روحانی دوخته شده است.
در طول استقرار شش ماهه دولت یازدهم، تمام انرژی و وزن این دولت بر سیاست خارجه، به بهانه پرونده هسته ای، ولی با نیم نگاهی به قفل رابطه ایران و آمریکا متمرکز بوده است. گامهای مهمی در همین مدت برداشته شد. مذاکره مستقیم وزیر خارجه ایران و آمریکا، مکالمه تلفنی روحانی و اوباما و ملاقاتهای پی در پی دیپلماتهای دو کشور، امید به کارآمدی کلید روحانی را، برای باز کردن قفل 35 ساله، بیشتر کرده است.چ
اما در همین مدت کوتاه این امید افت و خیز بسیار داشته است؛ زمانی بسیار پر رنگ میشود و وقتی دیگر، با یک سخن و موضع گیری، به مرز یأس میرسد؛ ولی تلاشها همچنان ادامه دارد. در این رابطه، توجه به چند واقعیت مهم است: 1- ایران و آمریکا با وجود داشتن اختلافات زیاد، منافع مشترک بسیاری نیز دارند. این منافع مشترک در مواردی هر دوکشور را چونان مسافرین یک قایق نموده است. هر دو کشور منافع مشترکی در مبارزه با تروریسم دارند.
تفکر سلفی و اسلام افراطی، که از سوی دولت سعودی ترویج و تکثیر میشود، برای منافع هر دو کشور، به مراتب از بمب اتم خطرناک تر است؛ انسداد رابطه، و سوء استفاده از آن، باعث گسترش روز افزون تکفیریها در قالب جیشهای رنگارنگ و متنوعی مانند داعش، القاعده و... شده است. 2- غول چین بر حیات خلوتِ این روابطِ قفل شده چنگ انداخته و با تکیه بر قدرت نظامی و اقتصادی در اقصی نقاط جهان در حال توسعه و پیشروی است.
بیش از یک هزار و پانصد میلیارد دلار ذخایر ارزی و سرعت نرخ رشد چین، این کشور را مهار ناپذیر ساخته است. این در حالی است که وجه مشترک ایران و آمریکا این است که هر دو دارای دین توحیدی هستند و معنویت خواهی وجه مشترک فرهنگ دو ملت آن به حساب میآید. ولی در جهان چینی شده هیچ بهره و رنگی از دین و معنویت وجود ندارد. 3- محبوبیت روز افزون پوتین به همراه تفکرات جاه طلبانه اش موجب سر بر آوردن روسیه ای قدرتمند شده است. 4- ایران تنها گزینه مهار قدرتهای شرقی است. با توجه به این واقعیتها کارشناسان به توانمندی کلید روحانی در بازگشایی این قفل امیدوار شده اند و حسرتمندانه به روزهای آینده چشم دوخته اند؛ در نهایت اگر این قفل با کلید روحانی باز نشود، معلوم نیست فرصتی برای امتحان کلید دیگری فراهم آید.
دنیای اقتصاد:تجویز فدرال رزروی برای کاهش نقدینگی ایران
«تجویز فدرال رزروی برای کاهش نقدینگی ایران»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حامد قدوسی است که در آن میخوانید؛بانک مرکزی در هفته جاری «اوراق مشارکت» با بهره ۲۳ درصد را منتشر کرده است. هدف از عرضه این اوراق کنترل نقدینگی اعلام شده است؛ ولی آیا اوراق مشارکت با تعریف مشخص و محدودکنندهای که قانون برای این نوع اوراق دارد، میتواند در نقش ابزار پولی و مشخصا با ماموریت کاهش جدی نقدینگی عمل کند؟
در سادهترین سطح تحلیل اوراق منتشرشده از سوی بانک مرکزی تنها وقتی روی نقدینگی (و نهایتا سطح قیمتها) تاثیر دارد که به نحوی پایه پولی (ماده خام نظام پولی) یا ظرفیت خلق اعتبارات توسط نظام بانکی (محصول نهایی عرضه پول) را تغییر دهد. سوال مبهم در جامعه ایران این است که اوراق مشارکت پروژهای چگونه میتوانند چنین کارکردی داشته باشند؟
یکی از معدود مکانیسمهای قابل تصور برای کنترل نقدینگی از این مسیر این است که اوراق مشارکت مستقیما توسط بانکهای تجاری خریداری شده و ذخایر بانکی به جای حضور در چرخه فزاینده پولی و خلق اعتبارات نزد خزانه بانک مرکزی مسدود شود. اتفاقی که شبیه آن پس از سال ۲۰۰۸ در آمریکا بهوقوع پیوسته است. با تصمیم فدرال رزرو برای پرداخت بهره روی سپردههای بانکها انگیزه بانکها برای سپردهگذاری منابع خود نزد بانک مرکزی - فرای ذخایر الزامی قانونی - بالا رفته و در نتیجه اعتبارات ایجاد شده توسط نظام بانکی کم شده است؛ ولی به نظر نمیرسد در وضعیتی که اقتصاد ایران در رکود است و تسهیل دسترسی بنگاهها به منابع مالی برای سیاستگذار اهمیت بالایی دارد، چنین خروجی مد نظر یا محتمل باشد. ضمن اینکه طبق تعریف عایدی ناشی از انتشار اوراق باید وارد چرخه پروژهها شود و نمیتواند در خزانه بانک مرکزی مسدود شود.
حالت متصور دوم خرید اوراق توسط سرمایهگذاران فردی است. طبق قانون منابع تامین شده از محل انتشار اوراق مشارکت بانک مرکزی باید نهایتا در یک پروژه فیزیکی یا مالی سرمایهگذاری شود. هر چند مقداری نقدینگی در مرحله اول انتشار اوراق جذب میشود، ولی عین این نقدینگی دوباره از طریق پرداخت به عوامل تولید در پروژهها به جامعه بازمیگردد. به این ترتیب اگر از اثر بیرونراندن (Crowing Out) بین بازار اوراق مشارکت و سپردههای بانکی صرفنظر کنیم، نهایتا تغییر خاصی در پایه پولی رخ نمیدهد و بانک مرکزی صرفا نقش یک واسطه بین پروژههای بزرگ و سرمایهگذاران (عمدتا خرد) را ایفا میکند.
این فرآیند بسیار شبیه به فرآیند تامین سرمایه از مسیر اوراق قرضی (Bonds) برای شرکتهای تجاری توسط بانکهای سرمایهگذاری (Investment Banks) است و بانک مرکزی عملا در نقش پذیرهنویس برای پروژههای دولتی ظاهر شده و البته از اعتبار خود برای تضمین ریسک اعتباری اوراق هم هزینه میکند. سرمایهگذاران به واسطه اعتبار و تضمینهای بانک مرکزی نگران ریسک اعتباری سبد پروژههای متصل به اوراق مشارکت نیستند و به سبب تضمینهای قانونی احتمال بالایی میدهند که اصل و فرع پول خود را دریافت خواهند کرد. در این بین سوال مهمی که باقی است رابطه بین بازده تضمینشده این اوراق و بازده محقق شده پروژههایی است که سرمایه ناشی از انتشار اوراق مشارکت در آنها سرمایهگذاری خواهد شد.
بازده پروژههای فیزیکی امری تصادفی است و هیچ تضمینی نیست که بازده ۲۳ درصدی آنها محقق شود. تجربه ایران نشان میدهد که حتی در پروژههای بسیار مطمئنی - مثل آزادراههای بین شهرهای مهم - هم نهایتا بازده پروژه با بازده مورد انتظار تطبیق نداشته و بانک سرمایهگذار در این بین زیان دیده است. ما دقیقا نمیدانیم که مدیریت ریسک عدم تطابق (Mis-match) بین این دو رقم چگونه مدیریت میشود و اگر نتایج پروژهها ضعیفتر از بهره ۲۳ درصدی تضمینی باشد، این شکاف از محل چه منابعی تامین خواهد شد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد