یکی از ویژگیهای خسروی در اجرا، صراحتش است و همین مساله باعث شده برنامههای او چالشی شود و به مخاطب اطلاعات خوب و مفیدی ارائه کند. خسروی معتقد است احترامگذاشتن، کمهزینهترین رفتار اجتماعی است و مجری ملزم است به مهمان و مخاطبان برنامه احترام بگذارد.
آیا تاکنون پیش آمده اجرای برنامه حساسی را به عهده داشته، اما دیر به استودیو رسیده باشید؟
بله. پیش آمده است! آن هم حدود 25 دقیقه دیر به برنامه رسیدم. این اتفاق در برنامه «ارتباط نزدیک» شبکه چهار رخ داد. ماشینم خراب شد. آن زمان اتومبیل «آر دی» داشتم. سعادتآباد بودم که ماشینم سه بار خاموش کرد و دفعه آخر یک ربع طول کشید تا روشن شد و همین مساله باعث شد با تاخیر به برنامه برسم. فکر میکنم آن روز پراضطرابترین روز زندگیام بود.
البته یک بار هم زمانی که در مشهد بودم در نوروز با تاخیر به برنامه رسیدم. اطراف حرم امام رضا(ع) مامور راهنمایی و رانندگی مانع حرکت اتومبیلم شد و من برایش توضیح دادم، اما فایدهای نداشت. البته یک دقیقه به شروع برنامه مانده بود که به استودیو رسیدم. به هر حال این اتفاق گاهی ناخواسته پیش میآید.
وقتی دیر به برنامه میرسید، اولین چیزی که به مخاطبان میگویید چیست؟
برای بینندگان درباره تاخیرم توضیح میدهم، چون معتقدم بیننده باید از اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد باخبر باشد. توضیح مجری در این مواقع به حس انس و الفت میان او و مخاطبان منجر میشود و رابطه صمیمانهتری بین مجری و مخاطبان برقرار میشود. البته هر کس روش خودش را دارد و من هم این طور دوست دارم.
شما جزو آن دسته از مجریان هستید که با صراحت با مخاطب صحبت میکنید. آیا تاکنون این صراحت بیان برای شما مشکلی به وجود آورده است؟
بله، مشکلاتی پیش آمده است. گاهی مورد عتاب، تذکر، توبیخ، تشویق و تقدیر قرار گرفتهام. طبیعی است هر چه شما آشکارتر رفتار کنید، واکنشها هم نسبت به شما آشکارتر خواهد بود. به نظرم این نوع اجرا مشکلی به وجود نمیآورد.
بعد از توبیخ شدن پشیمان نشدید ای کاش این صراحت را نداشتید؟
نه، چون توبیخها آنقدر شدید و غیرمنطقی نبوده که باعث شود روش کارم را تغییر دهم و صراحتم را در اجرا کنار بگذارم. همه ما که در رسانه کار میکنیم یک مجموعه هستیم و هر فردی در این مجموعه ماموریتی به عهده دارد. بنابراین سعی میکنیم به تفاهم برسیم. همه این توافقات و تفاهمات را نمیتوان قبل از برنامه ایجاد کرد. برخی مواقع دچار مشکل میشویم. وقتی هم سوءتفاهم پیش میآید، توضیح میدهیم و مساله تمام میشود.
شما این صراحت را حتی با مدیران صدا و سیما هم دارید و خیلی راحت حرفهایتان را در برنامه میزنید؟
این منش آقای ضرغامی است. ایشان به دفعات این مساله را تاکید کردند که یک نیشتر به خودمان بزنیم، یک جوالدوز به دیگران. ایشان معمولا این شیوه را میپسندند، اما باید تاکید کنم اصل بر احترام و استناد است. احترام گذاشتن، کمهزینهترین رفتار اجتماعی و تعاملی ماست. شما برای احترام گذاشتن به دیگران لازم نیست هزینهای پرداخت کنید. فقط کافی است محترمانه حرفتان را بزنید تا آدمها برانگیخته و عصبانی نشوند. اگر با احترام رفتار شود، میتوان خیلی حرفها را زد به شرط آن که مستند و محترمانه باشد.
ولی این نظر وجود دارد خط قرمزها در اجرا برای آقای خسروی وجود ندارد؟
به نظرم نسبت فرصت دادن به مجری و اهالی رسانه به رفتار خود مجری بستگی دارد. اگر این فرصت به همه مجریان داده نمیشود، تقصیر یا کمکاری از طرف مدیران نیست. آنها بین مجریان تبعیض نمیگذارند فقط توانایی و حد و حدود هر مجری را در نظر میگیرند و به همان میزان به او اجازه و فرصت کار میدهند.
ما گاهی از شیوههایی برای بیان موضوعات استفاده میکنیم که جایی برای دفاع نمیگذارد. سازمان هم مجموعهای از فرآیند کلی در کشور است. بنابراین میزانی برای حمایت و بیمه کردن آدمها وجود دارد. اگر از مرزی بگذرد، دیگر نمیتوان کاری انجام داد.
اعتقاد دارم خط قرمز در مرحله اول مردم هستند. مردم میگویند ما این را میخواهیم یا نمیخواهیم، ولی این طور نیست که برای بنده ممیزی وجود ندارد. اتفاقا ممیزیها کاملا برایم وجود دارد.
کار اجرا حساس و پربازخورد است. با توجه به این که شما سالها تجربه اجرا در تلویزیون، رادیو و همایشها را دارید، فکر میکنید وقتی برنامهای را اجرا میکنید، چند میلیون مخاطب دارید؟
ما معمولا میگوییم مخاطبان میلیونی، اما صادقانه اقرار کنم درکی از نسبت بینندگان ندارم و زیاد هم تصور و تجسم نمیکنم. مثل این میماند که شما در ارتفاعی ایستادهاید و دائم به پایین نگاه میکنید. این به پایین نگاهکردن باعث هول و هراس میشود. درک انبوه جمعیت مخاطبان به نسبت دانش، تحصیلات، اعتبار اجتماعی و نظیر آنها، آدم را میترساند. گاهی باید از این ناآگاهی استفاده کرد و برای ایجاد ارتباط با مردم و حاضر شدن پیش مردم اعتماد به نفس داشت و به اصطلاح هول نکند.
یعنی شما بعد از گذشت این همه سال کار در اجرا باز هم نگران هستید؟
بله، خیلی شدید! چند شب پیش بود که داشتم با خانواده آقای توکلی در برنامه صحبت میکردم. برنامه تمام نشده بود که من از برخی دوستان سیاسی پیامک دریافت کردم که در رد و تائید حرفهایمان در برنامه بود. این واکنشها وجود دارد و گاهی هم شدید میشود.
من معمولا هر برنامه را سه بار اجرا میکنم؛ یک بار قبل از برنامه اجرایم را در ذهن مرور میکنم. یک بار در حین برنامه و یک بار بعد از برنامه اجرایم را تحلیل میکنم تا ببینم چه گفتهام.
اشاره به واکنشهای مردم کردید. وقتی جلوی مسئولان مینشینید تا با آنها گفتوگو کنید چه بازتابهایی از سوی مردم دریافت میکنید؟
مردم به واسطه این که خودشان دسترسی به مدیران ارشد و مدیران کشوری ندارند، انتظار دارند ادبیات مجری به ادبیات خودشان نزدیک باشد. همچنین مردم در گفتوگو با خودشان دوست دارند آنها را همچون وزیر محترم بشمارید، اما در گفتوگو با وزیر دوست دارند مانند مردم عادی با آنها رفتار شود و به شکل عامیانه با آنها صحبت شود. این یک توقع نانوشتهای است که احساسات عمومی آن را شکل داده است.
در حاکمیت اسلامی، ما معتقدیم همه یک پیکر واحد هستیم، اما باید قبول کرد وزیر مسئولیتاش بیشتر است. بنابراین مجری باید در زمان گفتوگو با مسئولان، هم احترام آنها را نگه دارد و هم به خواسته مردم توجه کند، اما در هیچ شرایطی نباید احترام مهمان برنامه مخدوش شود. صراحت مجری و گرفتن پاسخهای مستند از مسئولان در یک برنامه تلویزیونی باعث میشود مردم به رسانه اعتماد کنند. مجری باید ادبیات و بیانش را به ادبیات عموم مردم نزدیک کرده و فرمایشی صحبت نکند.
البته با ادبیات محافظهکارانه هم نمیتوان یک برنامه چالشی را اداره و به پاسخهای مناسب دست پیدا کرد. برایتان مثالی میزنم؛ هزار وعدهای که درباره سبد کالا به مردم داده شد به دلشان نشست یا عذرخواهی آقای رئیسجمهور از مردم به خاطر مشکلات پیش آمده؟ بدون تردید این فروتنی است که به دل مینشیند. این فروتنی از نزد کسی که صاحب قدرت است در مردم ایجاد الفت میکند. اینها بدیهیترین چیزهایی است که باید در گفتوگوهایمان رعایت کنیم.
اشاره کردید هر چه ادبیات مجری با ادبیات مردم نزدیک باشد، صمیمیت بیشتر میشود. با توجه به این که هر قشری در جامعه ادبیات خاص خودشان را دارند، شما با ادبیات کدام یک از اقشار جامعه صحبت میکنید؟
من معتقدم در این باره چند سطح وجود دارد؛ یک سطح، ادبیات دیوانی است که شامل ادبیات قانونگذاران، سیاسیون، دیپلماتها و مدیران اجرایی است که گاهی به هم شباهت پیدا میکند و گاهی هم متفاوت هستند. سطح دیگر، ادبیات کلاسیک در رسانه است که در گویندگی و اجرا استفاده میشود، اما نباید باعث تفاخر مجری شود، بلکه این ادبیات باعث میشود بیان مجری با بیان مردم معمولی متفاوت شود. سطح دیگر، ادبیات شفاهی عمومی است که شامل زبان محاورهای رایج است. الزاما زبان محاورهای رایج، زبان مردم تهران نیست، چون برخی مجریان تربیت شده شهرهای مختلف هستند و با خودشان ادبیاتی را به رسانه میآورند که فراتر از لهجه است که این هم به جای خودش محترم است.
سطح دیگر، ادبیات کوچه و بازار است که در اجراهای نیمهنمایشی از آن کمک میگیریم. معتقدم یک مجری همه اینها را باید رعایت کند و میانگینی از اینها را در زمان اجرا به نمایش بگذارد. گاه گفتوگوها دوسویه است؛ یعنی من با شما حرف میزنم و شما هم با من حرف میزنید. گاه یکسویه است؛ یعنی شما پاسخی نمیشنوید، ولی با حالتی حرف میزنید که گویی کسی مقابل شماست و شما باید به پرسشهای او پاسخ بدهید، اینها سطوح مختلف اجراست. یک مجری باید بتواند از همه این بیان و ادبیات در اجرایش استفاده کند.
مردمی بودن صرفا در شکل بیان نیست، بلکه در محتوای بیان، مقصود، نیت و هدفگذاری مجری است. خیلی از بزرگان هستند که ممکن است خیلی فاخر و متفاوت حرف بزنند، اما محتوای حرفهایشان تامین منافع مردم است. پس صحبتهای آنها مردمی است.
یکی از ویژگیهای شما در اجرا این است که کارهای عجیب و غریب نمیکنید، اما برخی مجریان در برنامه سعی میکنند خودشان را بیشتر نشان بدهند و همین مساله باعث میشود محتوا زیر سایه برود. شما در این باره چه نظری دارید؟
این مساله به دلیل سن و سال است. من هم این دورهها را پشتسر گذاشتهام. من هم دورهای صدایم را در گلویم میانداختم یا صدایم را کلفت میکردم. لباسی که زمان اجرا میپوشیدم برایم خیلی مهم بود. زمانی که کچل نشده بودم، اصلاح مو برایم خیلی مهم بود! همه اینها برایم اهمیت داشت، اما به تدریج اینها اهمیتشان برایم کم شد و بیشتر به امتیازات درونی خودم متمرکز شدم؛ امتیازاتی مانند ارتباط صمیمی، صداقت و صراحت با مردم.
بنابراین بخشی از این مساله به سن و سال مجری برمیگردد، چون متاسفانه ما در حوزه مجریگری در رسانه ملی تعریف مشخصی نداریم. ما کارگردان هنری، بازیگردان و... داریم، ولی مجریگردان نداریم. مجریگردانی شاخهای است که باید به تدریج به آن توجه شود. در واقع، مجریگردان فصل مشترک میان سردبیر، تهیهکننده، کارگردان هنری و مجری است.
مجریگردان الزاما خودش مجری نیست، اما ادبیات شفاهی تلویزیون را میشناسد. درباره میزانسن، گریم و نور اطلاعات دارد. او میتواند به مجری بگوید مثلا در این بخش از دکور برنامه را چگونه اجرا کند. مجریگردان به مجری کمک میکند با تسلط بیشتر کارش را انجام دهد.
اگر مجریگردان متبحر داشته باشیم، اندازه جسارت مجری را در برنامه تعیین میکند. مثلا به مجری میگوید در کدام بخشها باید احتیاط کند، اما اکنون که مجریگردان نداریم من معمولا این سوال را قبل از شروع برنامه از مهمانان میپرسم مهمترین مطلبی که باید از شما بپرسم و نباید بپرسم، چیست؟
این کار به نوعی تبانی نیست؟
نه، به هیچ وجه تبانی نیست. مهمان برنامه بنا به دعوت ما به برنامه آمده تا نظرات خود را عرضه کند. بنابراین مورد قضاوت مردم قرار میگیرد. من که کار خودم را را انجام میدهم و سوالات را میپرسم، اما کار مهمان برنامه خطیرتر و سختتر است. به عنوان مثال، مهمان برنامه میگوید لطفا درباره مطلقه بودن من حرف نزنید یا درباره ازدواج دوم من چیزی نگویید. من هم در این باره از آنها چیزی نمیپرسم.
فقط درباره مسائل شخصی از مهمانان برنامه چیزی نمیپرسید یا شامل مسائل کاری هم میشود؟
الزاما مربوط به مسائل شخصی نمیشود. ممکن است مهمان برنامه به من بگوید اگر درباره اقتصاد از من این سوال را بپرسید، مجبور میشوم درباره فلان موضوع هم حرف بزنم و شما نمیتوانید به این موضوع بپردازید، بنابراین من هم این مساله را در برنامه مطرح نمیکنم.
ولی ممکن است همین سوالی که شما از مهمان برنامه نمیپرسید، سوال مخاطب باشد؟
شاید سوال مخاطب باشد، اما ممکن است ماموریت برنامه ما نباشد. برنامه ما خانوادهمحور است. ماموریت برنامه ما سیاست نیست. مسائل سیاسی را باید در برنامه مربوط به خودش طرح و بررسی کرد. ضمن این که یک اصل وجود دارد و آن هم این که طرح پرسش بیجواب غیرمعقول است، مگر آن که بخواهید بیپاسخ بودن، نبودن پاسخ در این موقعیت یا نبودن پاسخ نزد این فرد را به بیننده گوشزد کنید که این یک رفتار تاکتیکی است، ولی معمول این است سوالی را که جواب ندارد، نپرسید. مثل این میماند که شما از معلم ریاضی بپرسید وقتی این عنصر را با یک عنصر دیگر ترکیب کنید، چه میشود؟
طبیعی است از معلم ریاضی نمیتوان پرسش شیمی پرسید، ولی مهمان برنامه بحثش فرق میکند. مردم علاقهمند هستند درباره معضلات جامعه با مهمان برنامه صحبت شود. یعنی به نظر شما مردم حق ندارند درباره همه چیز بدانند؟
اگر قرار باشد در همه برنامههای تلویزیون پرسشهای مشابه و همه جور سوالی پرسیده شود به جای این که نظم به وجود بیاید باعث اغتشاش و بیسر و سامانی در برنامههای صدا و سیما میشود. برنامه پایش در حوزه اقتصاد، برنامه ثریا در دفاع از منافع ملی، برنامه مناظره در واکاوی مسائل و برنامه زندهباد زندگی در حوزه خانواده است و هر یک از این برنامهها باید در نقد و بررسی مسائل تعریف شده صریح باشد.
اگر بخواهیم بیپروا درباره همه چیز صحبت کنیم، به یک برنامه غرغرو و نقنقو تبدیل میشویم. شرایط نقد هم باید سامان خاص خودش را داشته باشد. اگر هر فردی خطاب به فرد دیگری هر چه میخواهد بگوید، نتیجه آن فقط بینظمی میشود.
شما در این سالها اجرای برنامههای متنوعی را به عهده داشتهاید. به نظرتان آیا باید حوزه فعالیت مجریان را تقسیمبندی کرد؟
من اعتقادی به این که اجراها کارشناسی شود، ندارم. به نظرم برنامهها باید کارشناسی شود و مجریان باید از نحوه اجرای خود و بازخوردهای برنامه مطلع شوند. اجرا و گفتوگو یک تخصص است. حال اگر ما این حوزه را به اندازه محتوا و موضوع برنامه کوچک کنیم، فقط دست و بال مجری را میبندیم. موضوع میتواند تخصصی باشد، اما اگر مجری و گفتوگوکننده درباره موضوع اطلاعات کافی داشته باشد، میتواند برنامه را اداره کند. البته اطلاعات و مطلع بودن مجری نباید به اندازه کارشناس برنامه باشد، چون در آن صورت لازم نیست کارشناس هم در برنامه حضور داشته باشد، چون در این صورت مجری میتواند به عنوان کارشناس هم در برنامه حضور داشته باشد.
اگر مجری در گفتوگو صاحب تخصص شود، مثل یک فرد پژوهشگر خواهد بود که به کنکاش میپردازد. بنابراین نمیتوان گفت اگر آقای درستکار برنامه «این شبها» را اجرا میکند، دیگر نمیتواند برنامه تهران 20 را اجرا کند یا اگر آقای سلوکی برنامه تهران 20 را اجرا میکند، دیگر نمیتواند برنامه سین مثل سریال را اجرا کند یا به این معنا نیست اگر خسروی، برنامه روز از نو را اجرا کرد، دیگر نمیتواند برنامه خانوادهمحور را اجرا کند. این مرزبندی فقط دست و بالمان را میبندد.
با توجه به این که برنامههای مختلف با موضوعات گوناگون را اجرا کردهاید آیا تاکنون پیش آمده برنامهای را اجرا کنید که موضوع آن را دوست نداشتهاید؟
به هیچ وجه علاقهای به اجرای برنامههای ورزشی ندارم، چون عموما خیلی زرد است و به نظرم گاهی تا مرز هیجان کاذب پیش میرود و پیامدهای مفید و عمومیاش کم میشود و دیگر این که علاقهمند به اجرای برنامههای علمی نیستم، چون در این حوزه اطلاعات کافی ندارم. به همین دلیل هیچ وقت چنین برنامههایی را اجرا نکردهام.
شما در حال حاضر اجرای برنامه زندهباد زندگی را به عهده دارید. در این برنامه مهمانان مختلفی دعوت میکنید. به نظرتان این برنامه چه تاثیری بر مخاطبان گذاشته است؟
طرح برنامه زندهباد زندگی، پیشنهاد آقای دارابی است. ایشان برای تحقق اهداف رسانه برنامههایی را تعریف و طراحی کردند. برنامه پایش در حوزه اقتصاد، اطلاعات لازم را به مردم میدهد و برنامه زندهباد زندگی در حوزه خانواده.
تعبیر خود ایشان این است که زندهباد زندگی پادگان معاونت سیما در حوزه خانواده است. پس مشخص است که ما در اندازه یک نام و طرح نیستیم، بلکه کاملا تجلی یک راهبرد هستیم. نکته دوم این است که آیا این فقط یک برنامه است؟ نه این طور نیست، چون به موازات آن شبکه دو به عنوان شبکه خانواده تعریف شده و گروه خانواده هم در آن راهاندازی شده است.
حال وجه تمایز زندهباد زندگی با دیگر برنامهها در چیست؟ تا این مقطع برنامههای خانوادگی وزن بیشترشان خانهداری بوده و نه خانوادهداری. برنامه زندهباد زندگی سراغ خانوادهداری رفته است. این که چرا راهبرد معاونت سیماست؟ به این دلیل که مبتنی بر منویات رهبری است. چرا زندهباد زندگی این طور عمل میکند؟ چون اولویت آن مسائل خانوادگی است و این که خانواده معاصر ایرانی را تعریف کند. ما برای رسیدن به این تعریف تحقیق و پژوهش میکنیم.
برنامه زندهباد زندگی با چند شعار شروع کرد؛ تقدم خانوادهداری بر خانهداری، معرفی خانواده معیار، معرفی شاخصههای خانواده مدبر، تجلی خانوادههای بزرگ ایرانی که این بزرگ بودن شامل کمیت و کیفیت است، خانوادههایی که کثرت جمعیت دارند، نه الزاما در یک خانواده، بلکه در یک تبار و خویشاوندی، خانوادههایی که بزرگی مرتبت دارند، بررسی نقش خانواده از جمله پدربزرگ، مادربزرگ، عمو، عمه و... .
گاه برای این نقشها گروه ایجاد کردهایم. مثل گروه نوجوانان، گروه خانواده و... البته برخی از آنها را هم فراموش کردهایم، ازجمله بحث خواهری و برادری را... ما به جای این که در جستجوی خانواده خوشبخت باشیم به دنبال حس رضایت هستیم. به نظر میآید خوشبخت جعل کلمه رضایت و حس رضایت است.
در واقع ما به جای این که خانوادههای خوشبخت را معرفی کنیم، خانوادههای راضی را معرفی میکنیم و نسبت رضایت مردم را در زندگی نشان میدهیم. چیزی که متاسفانه به دلیل بدیهی بودن مغفول مانده است، خود زندگی است. زمانی که دعواهای دولت دهم با مجلس در تابستان 90 بر سر مسائل مختلف ازجمله هدفمندی یارانهها، اوج تحریمها و... پیش آمد ما با خود گفتیم در چنین شرایطی که افکار عمومی به دلیل درگیریها، مذاکرات و مجادلات سیاسی و اقتصادی پریشان است، ما اگر بخواهیم درباره زندگی صحبت کنیم، باید به شکلی باشد که خریدار داشته باشد.
بنابراین سعی کردیم روح امیدبخشی را به واسطه برنامه به مردم منتقل کنیم. به همین دلیل نشان برنامه هم کاملا فرحبخش است. آدمها در این برنامه کاملا خندان هستند، چون روح امیدبخش مبتنی بر راهبرد سازمان را نشان میدهیم. برای ما خانواده مهم است. تا به حال در هیچ برنامهای در تاریخ تلویزیون ایران تا این میزان خانواده به برنامه دعوت نشده است. برنامههای ماه عسل، باز هم زندگی و نظیر اینها در این باره مشابهت دارند، اما تفاوت برنامه ما با برنامه ماه عسل این است که برنامه زندهباد زندگی تداوم دارد، اما ماه عسل سالی یک ماه پخش میشود.
تا به امروز 250 خانواده که هر کدام امتیاز ویژهای داشتهاند به برنامه زندهباد زندگی آمدهاند. از طبقه مرفه، دانشگاهی و... نبودهاند بلکه از همه طبقات جامعه در این برنامه حاضر شدهاند و این بزرگترین امتیاز مردمی برنامه زندهباد زندگی است .ما همیشه به دنبال آدمهای خوب نیستیم، بلکه خانوادههایی آوردیم که سرپرست خانواده توانسته اعتیاد را ترک کند یا خانوادهای که سه نفر از آنها ایدز داشتند. مجموعه اینها سمت نادیدهای از زندگی است که آن را در مقابل چشمان مردم قرار میدهیم.
با توجه به تاکیدی که در حال حاضر بر «خانواده کامل» شده است، شما فکر میکنید برنامه زندهباد زندگی به عنوان یک برنامه خانوادهمحور تا چه میزان میتواند نقشه درست مسیر زندگی را به خانوادهها معرفی کند؟
چه واژه جالبی! خانواده کامل. به جای خانواده پرجمعیت از کلمه خانواده کامل استفاده کردید. به نظرم معادل خوبی است و ما هم میتوانیم در برنامه از آن استفاده کنیم. خانواده کامل به لحاظ کمی و کیفی جایگزین بهتری برای کلمه خانواده پرجمعیت است.
در ارتباط با پرسش شما هم باید بگویم اگر ماجرای ازدواج امری طبیعی باشد، آن چنان که متاثر از برخی نیازهای بیولوژیک باشد، متاسفانه برخی افراد خردمندانه به ازدواج تن نمیدهند یا برخی شتابزده عمل کرده و خیلی هیجانزده و احساسی ازدواج میکنند. به همین دلیل کارشناسان به مشاوره قبل از ازدواج تاکید میکنند و میگویند اگر ما این حوزه را غنی کنیم، ازدواجها خردمندانه اتفاق میافتد. در این صورت مسیر زندگی درست طی میشود.
باید قبول کرد آن چنان که ازدواج را میتوان ترویج کرد، اما فرزندآوری را نمیتوان بدون برنامه ترویج کرد و از مردم خواست که زاد و ولد را زیاد کنند. چون فرزندآوری مسئولیت خطیری را برای خانواده به وجود میآورد. باید خرد و آگاهی جامعه را نسبت به فرزندآوری و افزایش توان فرزندپروری اتقا داد و بقیه را خود جامعه انجام میدهد. در واقع خانواده کامل، موید اقتضای خانوادهای است که از حیث کمی و کیفی به کمال نسبی رسیده است.
ما سعی میکنیم هر دو را در برنامه جستجو کنیم. در بخش خانواده سالم به موضوع ژنتیک میپردازیم، زیرا معتقدیم جمعیت باید جوان شود، نه این که فزونی یابد؛ بلکه جوان و سالم باشد. خانواده ملی ما باید توانمند باشد. اگر درباره این موضوعات در برنامه صحبت کنیم، تصمیمات هیجانی کم میشود. به نظر من نیازی نیست به مردم بگوییم بچهدار شوید، کافی است به مردم بگوییم که چرا شما بچهدار نشدهاید؟ چون بچهدار شدن امر بسیار بدیهی است، ولی بچهدار نشدن امری بعید و نادر است که این روزها رایج شده است. البته طبق آخرین آمار رشد سه درصدی جمعیت را داریم. امیدوارم بتوانیم شاهد رشد خانوادههای جوان و سالم باشیم.
چقدر سعی میکنید در برنامه سبک درست زندگی ایرانی ـ اسلامی، تکریم به افراد خانواده، دورهمنشینی و... را آموزش دهید؟
ماجرای سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی که در بیانات رهبر معظم انقلاب هم بر آن تاکید شده این است که فاصله میان مصادیق زندگی در حوزه عرفی و ارزشهای ترویجی و تبلیغی را کم کنیم. در واقع آن گونه که فکر میکنیم، زندگی کنیم؛ نه این که زندگی کنیم و بعد طور دیگری فکر کنیم.
به نظر میآید ما اگرچه میزانهای روشنی برای سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی داریم، اما باید هنوز درباره آن صحبت کنیم. هماکنون برخی معتقدند که لازم نیست سبک زندگی ما ایرانی باشد و زندگی اسلامی کفایت میکند و برعکس بعضی فکر میکنند زندگی ما باید کاملا ایرانی باشد، اما به نظر من، ما ایرانیها به سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی نیاز داریم، اما باید در این باره کنکاش شود، باید با کارشناسان صحبت کنیم تا راه درست را پیدا و به مردم ارائه کنیم. هنوز شورای عالی انقلاب اسلامی نتایج نهایی مطالعات خودش را در این باره اعلام نکرده است، اما تناسب این دو باید در زندگی رعایت شود.
با توجه به اینکه برنامه زندهباد زندگی پر مخاطب است، شما تا چه میزان از ایدههای مردم در برنامه استفاده میکنید؟
مردم مایل هستند مثل روال معمول برنامههای تلویزیونی به سمت ستارهها برویم، اما ما واقعا راهبردمان این نیست. از سوی دیگر با کمال تاسف ستارههای ما کمتر علاقهمند هستند که همراه خانوادههایشان در یک برنامه حاضر شوند. برخی مدیران، سیاسیون و روحانیون هم این طور هستند. شاید ایراد به آنها برنمیگردد، بلکه ایراد به رسانه برمیگردد که ذاتش عرضه و تجلی است و خانواده ایرانی ـ اسلامی میل مستوری دارد.
بنابراین از آنجا که این مساله جزو راهبرد ما نبوده، نتوانستیم به این خواسته مردم تن بدهیم، ولی گاهی این کار را کردیم و برخی هنرمندان که وجه خانوادگی قالب دارند، در برنامه حاضر شدند. مردم تمایل داشتند که ما روستاها را بیشتر نشان بدهیم. بنابراین بخش اعظم مستندهای گزارشی برنامه از روستاها و نقاط دیگر ایران تهیه شده و کمترین اتکا به تهران است. گرچه کار پرهزینه و پرزحمتی است، اما این کار را انجام میدهیم.
معتقدیم روستاییان درست دیده نشدهاند. یکی از چیزهایی که باعث کاهش آمار مهاجرت به شهرهای بزرگ و افزایش مهاجرت معکوس میشود، دیدن روستاهای کنونی است. تصور ما از روستا گاه منازل طاق قوسی و کاهگلی با گاو، گوسفند و... است که این باور غلط است، چون روستاها تغییرات زیادی کردهاند. برخی روستاها شکل اقماری، بعضی زراعی و صنعتی و... هستند.
هر چه از زندگی روستا بیشتر نشان بدهیم، موجب تناسب در موقعیت جغرافیایی میشود و نسبت پراکندگی جمعیت به تعادل میرسد. مردم مایل هستند به مباحث مشاوره در حوزه روابط جنسی بپردازیم که تاکنون نتوانستیم به این موضوع بپردازیم. اگر برنامه تداوم داشته باشد، این کار را خواهیم کرد. همچنین مردم علاقهمند هستند که بحث روانشناسی و تربیتی در برنامه ادامه پیدا کند، اما ما مایل نیستیم مثل برنامههای مشاورهای که رایج هم هست این کار را انجام دهیم. صحیح نمیدانیم که استودیوی برنامه تلویزیونی را به میز مذاکره روانکاوانه تغییر وضعیت بدهیم.
ما معتقدیم باید هدفمند در ساختار نیمهآموزشی مبتنی بر مصداقهای زندگی بگوییم که چه شرایطی داریم. در مقطعی با مشارکت سازمان فرهنگی هنری شهرداری کار خوبی به عنوان زندگی آموختنی است، انجام دادیم که مردم بینهایت رضایت داشتند. ما باور اشتباهی داریم که فکر میکنیم مردم حتما برنامههای هیجانزده، دراماتیک و نمایشی را میپسندند. در حالی که استقبال مردم از برنامههای گفتوگومحور خیلی زیاد است. امروز مردم بیش از هر چیز در جستجوی حرفهای خوب درباره مسائل خودمانی و آشنا هستند.
حال که بحث خانواده مطرح شد، آیا شما هم علاقهمند هستید همراه خانوادهتان در برنامه حاضر شوید و درباره زندگی شخصیتان صحبت کنید؟
من درباره زندگی شخصیام در برنامه حرف میزنم، چون زن و بچه دارم؛ اما این وابسته به رای من نیست و وابسته به رای کسانی است که در گفتوگو شرکت میکنند. خانواده من هم مثل عموم خانوادههای دیگر رغبتی به شرکت و حضور در تلویزیون ندارند.
چرا؟
دلیلش قضاوت شدن است. ما در جامعه عادت داریم آدمها را قضاوت میکنیم و حضوری و غیابی این کار را انجام میدهیم. بنابراین عرضه شدن به این معناست که مورد قضاوت قرار میگیرید. البته اگر یک بار از این توالی عبور کنید، دیگر اهمیتش را از دست میدهد.
دوست دارید این فرصت برایتان فراهم شود که با رئیسجمهور گفتوگو کنید؟
پیش از این مایل هستم، اول نسبت به موضوع گفتوگو مطلع شوم و بعد اگر فضای صمیمانهای باشد این کار را انجام بدهم، ولی نمیپسندم که پرسشگر مستمعی باشم. ترجیح نمیدهم که فقط گوینده پرسشها باشم. بهتر است پرسشگر باشم. پرسشگر کسی است که قدرت تحلیل و واکاوی دارد و به عنوان تحلیلگر پذیرفته میشود.
به نظرتان حق گفتوگو باید از آن صدا و سیما باشد یا رئیسجمهور؟
معتقدم آنچه حق و حقوق قانونی صدا و سیماست، جایی برای اظهارنظر ندارد؛ ولی این برنامه نظیر دیگر برنامههای تلویزیونی باید همه ارکان همچون کارگردان، سردبیر، تهیهکننده و ناظر حضور داشته باشد. البته این سوال مطرح میشود که چرا گفتوگو با آقای رئیسجمهور باید متمایز اتفاق بیفتد.
یعنی معتقدید که نباید متمایز باشد؟
این همه برنامه تلویزیونی است که قاعده معمول خودشان را دارند. چنانچه بپذیریم وجه تمایز ایشان را به اعتبار آرای مردم، میتوان برای ایشان یک برنامه تلویزیونی متمایز تولید کرد، اما وجه تلویزیونی و صدا و سیمایی بودن به مفهوم محترم شمردن سامانه رسانه ملی است که رسانهای برای همه ملت ایران است.
میراث مادر برای پسر
محمدجعفر خسروی از مجریان شناخته شده تلویزیون و رادیو، خوب حرف زدنش را میراث مادرش میداند که خوب حرف میزند و حرفهای خوب زیادی برای گفتن دارد. گرچه مادرش این روزها به دلیل فلج فکی به دشواری میتواند صحبت کند.
خسروی خودش را بیشتر آدم شفاهی میداند. وقتی که کلاس سوم دبستان بود، تصمیم میگیرد یک روز به صورت متوالی حرف بزند، بیآن که ساکت شود و وقفه در حرف زدنش بیفتد. به همین دلیل به اتاق پذیرایی خانه میرود و پشتسر هم شروع به زدن حرفهای بیربط میکند و حالت سخنرانی و خطابه را به خودش میگیرد. همان لحظه برادرش در کمال ناباوری در اتاق را باز میکند و محمدجعفر را میبیند که مشغول حرف زدن با خودش است. همین علاقهمندی باعث شد او به سراغ تقلید صدا، دوبلاژ، گفتوگو و گویندگی برود و این حرفه را تا به امروز ادامه بدهد.
خسروی هم مثل هر فرد دیگری عصبانی میشود، اما زمانی این عصبانیت اوج میگیرد که طرف مقابل میزان قدرت تشخیص و تحلیل مردم و او را نادیده بگیرد و با طفره رفتن و پرهیز از صداقت و صراحت ارتباط برقرار کند. این مساله او را بشدت رنجیده میکند، چون معتقد است مردم ایران خیلی هوشمند هستند و نمیتوان آنها را اغفال کرد و شعور و آگاهیشان را محترم نشمارد.
فاطمه عودباشی / گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد