خراسان:آیا زمان کنار گذاشتن خوش بینی غیرواقع بینانه نشده است؟
«آیا زمان کنار گذاشتن خوش بینی غیرواقع بینانه نشده است؟»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛واقع بینی ایجاب می کند آقای روحانی خوش بینی غیرمبتنی بر واقعیت های خود را نسبت به نتیجه بخش بودن توافق نامه ژنو مبنی بر به تفاهمی جامع رسیدن با آمریکا تعدیل کنند و براساس واقعیت های غیرقابل کتمان موجود این احتمال را بدهند که ممکن است مذاکرات به نتیجه نرسد و به همین دلیل در کنار ادامه دیپلماسی فعال برای به نتیجه رساندن توافقنامه، دولت را برای بعد از شکست احتمالی مذاکرات آماده کنند.
درستی یا نادرستی اظهارات 2روز پیش آقای روحانی درنوع مواجهه با منتقدان توافق نامه ژنو را موضوع اصلی نمی دانم آنچه از اظهارات ایشان توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد ادامه خوشبینی تعدیل نشده آقای روحانی نسبت به آینده توافقنامه ژنو بود که میتوان آن را باعث نگرانی دانست.
واقعیت غیرقابل کتمانی که حتی افراد غیرمتخصص نیز امروز آن را به خوبی درک کرده اند این مسئله است که آمریکایی ها از روز بعد از توافقنامه ژنو تا امروز (علاوه بر لحن بعضا تحقیرآمیزشان) به صورتی مکرر اصرار برموضوعاتی کرده اند که بارها توسط آقای روحانی و ظریف خط قرمز ایران اعلام شده است. آخرین بار این موارد مربوط می شود به اظهارات «شرمن» مسئول تیم مذاکره کننده آمریکا در روز سهشنبه هنگامی که در جایگاه رسمی پاسخگویی به کمیته روابط خارجی سنا قرار گرفت. تصریح دوباره وی بر ضرورت تعطیلی تاسیسات فردو و اراک جزو همان خط قرمزهای اعلام شده می باشد و تاکیدش براینکه ما توافقنامه ژنو را توافقنامه ایده آلی نمی دانیم و دلیل اینکه آن را امضا کردیم فقط این بوده است که بتوانیم جلوی فعالیت های هسته ای ایران را هم زمان که مذاکره می کنیم بگیریم، حاکی از نگاهی است که در آن بوی حسن نیت نمی آید او حتی از ضرورت ورود به بحث موشک های بالستیک ایران که اصولا موضوع مذاکرات ژنو نبوده است و زیاده خواهی سیاسی محسوب می شود نیز سخن گفت.
مسئولان ایرانی در پاسخ به این قبیل اظهارات اولا تاکید بر نادرست بودن روایت آمریکایی ها از توافقنامه کرده اند و ثانیا آن مواضع را گفته هایی برای مصرف داخلی دانسته اند. منطق عقلانی و حداقل اصول سیاست ورزی و مصالح ملی حکم می کند در "موارد مبهم" ما روایت مسئولان خود را بپذیریم، اما نمی توانیم براین امر بدیهی بی توجهی کنیم که وقتی مسئولان آمریکایی با افکارعمومی خود سخن می گویند یا در مواقعی که در جلسات کنگره به صورتی رسمی دربرابر چشم میلیون ها بیننده داخلی و خارجی موضعی را می گیرند، حتی اگر "بخواهند"، "نمی توانند" نقطه مقابل این مواضع رسمی و علنی که آن را مکرر تکرارکرده اند، عمل کنند لذا این جمله که این اظهارات کاربرد داخلی برای آمریکایی ها دارد نمی تواند پاسخگوی نگرانی ها از روایت آمریکاییها از توافقنامه ژنو باشد.
با این وصف همانطور که 3روز بعد از توافقنامه با تحلیلی از محتوای توافقنامه در یادداشتی ذکر کردم، همچنان براین باورم که این سند گرچه خلاف تبلیغات روزهای اول دولت از نظرحقوقی توافقنامه ای خوب نیست ولی از نظر سیاسی می تواند توافقنامه ای خوب باشد و به همین دلیل می توان همچنان از امضای توافقنامه دفاع کرد مشروط به آنکه از فرصت سیاسی پیش آمده استفاده بهینه کرد اما به نظر می رسد با توجه به ادامه روندی که دولت در دیپلماسی پیش گرفته است باید نسبت به آینده ابراز نگرانی کرد چرا که اظهارات آقای روحانی و رفتار تیم مذاکره کننده هسته ای نشان دهنده این امر است که دولت براساس خوشبینی تمام عیاری که به ادامه این روند دارد تمام تمرکز خود را تنها بر به تفاهم رسیدن با 1+5 گذاشته است. سوال اصلی این است که آیا این همه مواضع صریح و علنی مقامات آمریکایی که امکان عقب نشینی از آنها برای دولتمردان آن کشور اگر نگوییم ناممکن است در خوشبینانه ترین حالت بسیارسخت است، نباید احتمال به نتیجه نرسیدن مذاکرات را تقویت کند به گونه ای که برای بعد از شکست احتمالی در مذاکرات از امروز برنامه ریزی و اقدام و خود را از لحاظ اقتصادی و دیپلماسی آماده کنیم؟
ما نمی گوییم دولت مطابق "بدبینی" که نویسنده این سطور و عده ای دیگر از ابتدا داشته اند اقدامات خود را طراحی کند چه که حتی ما هم به رغم بدبینی جدی خود تلاش برای مذاکره و تفاهم را امری مفید دانسته و می دانیم اما آیا زمان آن نرسیده است که آقای روحانی در نگاه خوشبینانه زایدالوصف خود که غیرمنطبق با واقعیت های شفاف موجود است بازنگری کنند؟
بنا نداریم با اشاره به جریحه دارشدن غرور ملی که این روزها از تحقیرهای آمریکایی در مردم مشاهده می شود، فضای عقلانی تصمیم گیری را احساسی کنیم اما ضروری به نظر می رسد دولت را به این عقلانیت واقع بینانه تشویق کنیم که خوش بین ترین تحلیلگران داخلی و خارجی احتمال موفقیت مذاکرات را حداکثر 50 درصد می دانند برهمین مبنا آمریکایی ها همانطور که بارها اعلام کرده اند برای بعد از شکست احتمالی مذاکرات برنامه مدونی دارند و براساس همان برنامه هم اکنون در حال اقدام هستند (کافی است به گزارش معاون وزیرخزانه داری آمریکا به کنگره مراجعه کنید) اما آیا دربرابرآن ها ما جز اصرار بر راهگشا دانستن چندمیلیون دلاری که آمریکایی ها از اموال خودمان به صورت قسطی و صدقه گونه به اقتصاد روزمره ما تزریق کرده اند و غیر از امید بستن به خریدهای روزمره و بررسی در حد سبک و سنگین کردن بازار ایران توسط شرکت های اروپایی برنامه دیگری داریم؟
به نظر می رسد دولت باید با واقع بینی، همچنان که به دیپلماسی با 1+5 تا زمانی که آن ها بازی را به هم نزده اند، ادامه دهد، اولا با تمرکز براقتصاد درون زا و مدیریت جهادی پشتوانه ای قوی برای دیپلماسی ایجاد کند و ثانیا از فرصت استفاده کرده و با دیپلماسی فعال، کشورهای "غیرمتخاصم" و "موثر" از جمله کشورهای «اروپای دوم» را با حقایق صلح آمیزبودن فعالیت های هسته ای ایران آشنا کند و زمینه شکستن یا حداقل دور زدن تحریم های اروپایی را فراهم کند.
آقای روحانی نباید این تردید را به خود راه دهند که اگر در تغییر جهت گیری تیم اقتصادی خود از نگاه به خارج به اقتصادی درونزا دچار تعلل شوند و برای دستگاه سیاست خارجی دولت همچنان بر استراتژی تک راهبردی "تفاهم با 1+5" پافشاری و در دستورکار قرار دادن راهبردهای دیگر تاخیر کنند، ممکن است دیگر نتوانند به وعده های انتخاباتی خود عمل کنند.
کیهان: مقایسه کنید این دو راه را
«مقایسه کنید این دو راه را»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم جعفر بلوری است که در آن میخوانید؛
1- یکی از دوستان خبرنگار تعریف میکرد، در جریان دیداری که اخیرا با رهبر انقلاب داشت، حضرت آقا درباره شهید حسن باقری و این که آن شهید بزرگوار چگونه ناممکنها را ممکن میکرد فرموده بودند:
شهید حسن باقری خبرنگار سادهای بود که حدود یک سال پس از ورود به جبهههای جنگ، از یک سرباز «عادی»، تبدیل شد به یک «استراتژیست زبده جنگی». با نقشه و برنامه این شهید بزرگوار بود که خرمشهر آزاد شد. این که یک جوان بیتجربه اما معتقد و مومن، چطور ظرف یک سال به یک فرمانده بزرگ و موفق جنگی تبدیل میشود، قطعا برای عدهای نه باورکردنی است نه قابل فهم. اما ما در طول جنگ، دهها و صدها مورد از این نشدنیها را شدنی کردیم. طبیعی است که این گونه وقایع را نمیشود با «محاسبات علمی» و «منطق جاری» دنیای امروز به کنکاش نشست مگر اینکه همچون حسن باقریها، به مسائل نگاه و «کن فیکون» کرد. باقری نشان داد با اعتقاد عملی به «ما میتوانیم» در کنار «ایمان» به وعدههای الهی است که میشود بسیاری از مشکلات را حل و نشدنیها را شدنی کرد. (نقل به مضمون)
2- آغاز حکومت حسنی مبارک با -یکی دو سال اختلاف- همزمان شد با وقوع انقلاب اسلامی ایران. حکومت نظامی مصر در طول 30 سال حاکمیت مبارک، «کاملا» مورد «حمایت» آمریکا بود و حکومت مردمی ایران اسلامی هم «کاملا» تحت «فشار» آمریکا. ایالات متحده در این 30 سال نه تنها از مصر حمایت میکرد بلکه به نوشته «سیانان مانی» به این کشور حقوق میداد و در مقابل، علیه جمهوری اسلامی وارد شده و میلیاردها دلار از اموال و داراییهای مردم این کشور را بلوکه میکرد. جنگ 8 ساله تحمیلی، تحریمهای بیسابقه، تلاش برای کودتا، فتنه 88، ترور دانشمندان و نخبگان و... که جای خود را دارد.
احتمالا حاکمان وقت مصر با محاسبات علمی و عقلی خود به این نتیجه رسیده بودند که بدون نزدیکی به آمریکا و داشتن حمایتهای این کشور قدرتمند، قادر به ادامه حیات نخواهند بود و احتمالا نتایج همین محاسبات عقلی! نشان میداد «نباید» در مقابل چنین قدرتی ایستاد ولو به قیمت از دست رفتن استقلال و حیثیت و پرستیژ و...
شاید حسنی مبارک مانند برخی در کشور خودمان عقلگرایی را مساوی میدانست با نزدیکی و اعتماد به دشمن و سپس به این نتیجه میرسید که بدون آمریکا و تنشزدایی با این کشور قلدر و «مستکبر» راه به جایی نخواهد برد؛ و این که تنها در صورت اراده این کشور، مصر با آن پیشینه تمدنی و ظرفیتهای عظیم انسانی به جایگاه مطلوب خود خواهد رسید. غافل از این که نزدیکی به استکبار «عین» بیعقلی و استکبارستیزی عین عقل و از آموزههای اسلامی است. به تعبیر رهبر انقلاب، استکبارستیزی نه یک شعار بلکه «یک واژه قرآنی است» و «ریشه اساسی استکبار نیز در خودبرتربینی و همه چیز را فرع بر خود دانستن است». (دیدار با فرماندهان بسیج 29 آبانماه 92). این که چگونه نزدیکی به دشمنی که «ریشه» اساسی تفکرات آن خودبرتربینی است و «همه چیز» را تاکید میشود «همه چیز و همه کس» را فرع بر خود میداند، عقلگرایی تفسیر میکنند، سوالی است که خود باید پاسخ آن را بدهند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران با استناد به همین دستورات قرآنی است که طی سی و چند سال گذشته به مقابله با استکبار پرداخته و طبیعی است هزینه آن را هم داده است؛ اما نباید از دستاوردهای بینظیر آن هم غافل شد.
مقایسهای کنید شرایط امروز مصر و ایران را؛ شرایط امروز ایران با بسیاری از متحدین عربی آمریکا در منطقه را. مگر نه اینکه یکی از مهمترین دلایل شکست نشست مهم و سرنوشتساز ژنو2 غیبت ایران در آن بود؟
نتایج نشست ویژه کمیته امنیت ملی مجلس نمایندگان آمریکا در خصوص نفوذ فزاینده ایران در نیمکره غربی که چند ماه پیش و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری ایران منتشر شد نشان میدهد قدرت و نفوذ ایران در نیمکره غربی نگرانیهای «جدی» استراتژیستهای این کشور را به همراه داشته است؟ این قدرت کی و چگونه حاصل شده؟ جز با مقابله با استکبار؟ این دستاوردها حسادتبرانگیز است یا پالسهایی که متاسفانه از روی کرنش و ضعف از این سو به آن سو ارسال میشود؟
توان رشکبرانگیز هستهای ایران- که صد افسوس این روزها عدهای در داخل حتی با حرارتتر از دشمن علیه آن موضع میگیرند- دستاورد دیگری است حاصل از «عقلانی» اندیشیدن. همین توان هستهای است که غرب را با آن همه دبدبه و کبکبه و تکبر به تکاپو انداخته طوری که به نوشته روزنامه تایمز اسرائیل در 29 ژانویه 2014، اوباما حل این معضل را برای خود یک «پیروزی بزرگ» و به نوشته روزنامه انگلیسی گاردین در 24 نوامبر 2013، حل آن را یک «پیروزی تاریخی» برای غرب میداند.
3- واقعیت این است که حسنی مبارک هم درست طبق محاسباتی که امروز عدهای در داخل و در لفافه «عقل»، «علم» «دیپلماسی فعال» و... پیش برده و بر آرمانهای انقلاب حمله میکنند، به استکبار نزدیک شد و مرسی نیز کما بیش به همان راه رفت و امروز هم هزینه همین محاسبات غیرعقلانی را میدهد. همین روزها است که خبر ریاست جمهوری ژنرال عبدالفتاح السیسی، مجری کودتای نظامی علیه تنها دولت قانونی مصر منتشر شود تا حاصل اعتماد محمد مرسی به آمریکا را نیز به چشم ببینیم!
4- بحث بر سر استفاده یا به تعبیر بهتر «سوء استفاده» از ابزار «عقلگرایی» است که برخی رسانههای خاص با پرچم کردن آن ارتباط با آمریکا را توجیه میکنند. ظاهرا استفاده از این ابزار همزمان با روی کار آمدن دولت جدید «مد» شده. «شاید» جلوهگری و جذابیت استفاده «ابزاری» از این واژه، مرهون برخی اقدامات نسنجیده و غیرکارشناسی چند ماه آخر دولت آقای احمدینژاد باشد. چند ماه که شاهد سوء مدیریت باشی و هزینههای سنگین آن را پرداخت کنی، دو مسئله کاربرد پیدا میکند. یکی انگشت گذاشتن روی «نقاط ضعف دیگران» و دیگری متمرکز شدن روی نقاطی که مردم از آنها بیشترین لطمه را خوردهاند! یعنی اقتصاد. اما باید توجه داشت که خواندن انشاء در زنگ حساب شاید چند ماهی «جواب» دهد اما نتیجه ادامه این بازی میشود داستان سبد کالا.
چه میدانیم... شاید عدهای فراموش کرده باشند سخنان امام راحلمان را که میفرمود: «کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!... اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم. (صحیفه امام، ج21، ص69)
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛این روزها در سی و پنجمین دهه فجر انقلاب اسلامی، مردم ایران خود را برای برپایی بزرگترین مانور مردمی و نمایش اقتدار نظام در روز 22 بهمن آماده میکنند. هر چند که سالهاست از روزهای فجرآفرین بهمن 57 فاصله گرفتهایم و بعضیها ممکن است آن نعمت بزرگ رحمانی و یکرنگیهای وحدت آفرینی را که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند فراموش کرده باشند ولی باید دانست که انقلابی ماندن نظام، منوط به احیای همان خصلتها و روحیههای ایثارگرانه و همدلیهای برادرانه است و امروز نیز بیش از پیش با همه اختلاف نظرهایی که ممکن است در سطوح مختلف وجود داشته باشد، برای پاسخگویی به توطئههایی که دشمنان انقلاب متوجه این سرزمین کردهاند، همه با هم، یکدل و یکزبان، فصل همدلی را مرور کنیم و مشتهای گره کرده را به سوی دشمن واحد نشانه بگیریم و بر تداوم انقلاب تاکید کرده و به جهانیان اعلام نمائیم که هرگز بر سراستقلال و آزادگی خود معامله نخواهیم کرد و در برابر زیادهخواهی غرب کوتاه نخواهیم آمد.
این روزها و در پی توافق هستهای ایران و گروه 1+5، تهران به مرکز توجهات کشورها و سفر هیاتهای کارشناسی و اقتصادی خارجی برای مذاکره و توسعه روابط با جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. به واقع رفع بخشهایی از تحریمهای اقتصادی کشورمان از سوی غرب، از یکسو باعث نقشآفرینی جمهوری اسلامی ایران در سطح تعاملات منطقهای و جهانی شده و از سوی دیگر اهمیت اقتصادی و جذابیتهای تجاری ایران را به رخ جهانیان کشیده است.
اینکه این روزها تهران شاهد سفر هیاتهای سیاسی، تجاری و اقتصادی از کشورهای مختلف و صاحبان صنایع است، نویدبخش عصر تازهای از روابط تجاری کشورمان با دنیاست که از سال گذشته با تشدید تحریمهای ناعادلانه، شاهد کاهش بیشتر آن بودیم ولی با روی کار آمدن دولت جدید و در پیش گرفتن رویکرد اعتدالی در مناسبات بینالمللی به دلیل پیگیری حقوق و منافع ملی با رعایت متانت و تدبیر، شاهد بستری مناسب برای تنش زدایی و مراودات اقتصادی با دنیا هستیم.
سرانجام در هفته جاری وعده توزیع سبد کالایی دولت یازدهم محقق شد ولی ایکاش با چنین تبعات و کاستیهایی صورت نمیگرفت. واقعیت اینست همانگونه که برخی کارشناسان با توجه به این نحوه توزیع پرمسأله مقادیری ناچیز از کالاهای ضروری بین اقشار محدود حدس میزدند، این حرکت دولت تدبیر و امید نیز حرکتی ناپخته و کارشناسی نشده، از سنخ حرکتهای پوپولیستی دولت نهم و دهم بود که برای جلب رضایت کوتاه مردم طراحی شده است. به هر حال این حرکت با توجه به عدم امکان استمرار آن در آینده و شناسایی غیردقیق افراد تحت پوشش با واکنشهایی روبرو شده و اعتراضایی را برانگیخته که انتظار میرود دولت نسبت به ساماندهی و رفع مشکلات، چارهاندیشی مناسب را انجام دهد.
این هفته با ورود موج جدیدی از هوای سرد، بارش برف که مدتها مردم کشور برای نزول آن لحظه شماری میکردند، آغاز شد و مناطق وسیعی از کشور زیر پوشش برف قرار گرفت. بارش رحمت الهی اگرچه در ابتدا موجب خوشحالی مردم استانهای مختلف را فراهم کرد ولی به علت عدم آمادگی و ناهماهنگی بخشهای اجرایی باعث بروز مشکلاتی شد و روزهای سخت و دشواری را برای مردم ایجاد کرد. متأسفانه بسته شدن راههای مواصلاتی، قطع آب، برق و گاز معضلات بسیاری را در استانهای شمالی رقم زد به نحوی که خدمات رسانی عادی مختل گردیدو رئیسجمهور مجبور شد دستور ویژهای را برای کمک رسانی به مردم صادر کند. ایجاد چنین وضعیتی در کشور بار دیگر این سؤال را مطرح میکند که آیا بروز این همه مشکل به خاطر وقوع برف، طبیعی است؟ ستاد مدیریت بحران، در کجای این حادثه ایستاده است؟ مشکل از برف است یا بیبرنامگی برای مقابله با بحرانهای طبیعی و یا از بیتدبیری مسئولان؟
پاسخ هرچه هست، نتیجه آن فرو رفتن مردم در مشکلات طاقت فرسایی است که همه ساله باید شاهد تکرار آن باشند. قطعاً بسیاری از کشورهای دیگر جهان مانند کشور ما با چنین پدیدههایی درگیر هستند، اما اتکای آنان به تجربیات گذشته و سازماندهی امور و مدیریت توانمند، مانع از آن میشود که در مقابل حوادث زانو زده و تسلیم شرایط شوند.
این هفته در صحنه بین المللی، تحولات بحرین، افغانستان و سوریه را به دلیل اهمیت رویدادها در این کشورها مورد بررسی قرار میدهیم. در بحرین، رژیم آل خلیفه در ادامه سیاستهای سرکوبگرانه، "شورای علمای شیعه" را منحل اعلام کرد تا به زعم خود، انسجام معترضین را برهم بزند و روند مبارزه آزادیخواهانه و عدالتطلبانه ملت بحرین را مختل کند. رژیم بحرین همچنین قانون تشدید مجازات معترضین را که به تصویب مجلس فرمایشی رسیده بود تایید کرد تا نیروهای دولتی برای قلع و قمع مبارزین و مردم معترض با دست بازتر عمل نمایند. از جمله مواردی که در قانون جدید آمده این است که کسانی که به شخص شاه توهین نمایند به هفت سال زندان محکوم خواهند شد، درحالی که مجازات قبلی تنها چند روز زندان بود.
مبارزات مردم بحرین علیه حکومت خودکامه و فاسد آل خلیفه وارد سومین سال شده است. در این مدت، حکومت منامه که تنها نماینده اقلیت کوچکی در این کشور میباشد برای حفظ قدرت، به هر جنایت و اقدام ضدانسانی دست زده است. از شکنجه وحشیانه زندانیان سیاسی تا کشتار معترضان با انواع سلاحهای اهدایی غرب و حمله به منازل مردم، از جمله اقدامات رژیم برای خاموش کردن ندای حق طلبانه و سرکوب جنبش مسالمتآمیز مردم بحرین بوده و تصمیمات اخیر رژیم بحرین نیز در راستای سیاستهای گذشته است. با اینحال وحشت و انفعال در رفتار سردمداران رژیم بحرین کاملاً مشهود است. مردم بحرین با پایداری شجاعانه، پس از گذشت سه سال همچنان در صحنه مبارزه هستند و همین موضوع تاییدی بر شکست تمامی تدابیر رژیم است و پیروزی انقلاب بحرین را در آینده نه چندان دور نوید میدهد.
این هفته، حامد کرزای رئیسجمهور افغانستان لحن خود علیه آمریکا را تندتر کرد تا چنین وانمود کند که او دیگر سرسپردگی به واشنگتن ندارد و یک سیاستمدار مستقل و وطن دوست است. کرزای که از چندی قبل با پیش گرفتن لحن منتقدانه علیه آمریکا، عصبانیت دولتمردان آن کشور را باعث گردیده، این هفته نیز گفت که حضور آمریکاییها در افغانستان خیری برای افغانستان نداشته است. کرزای حتی برای اینکه ثابت کند دیگر نوکر و وابسته آمریکاییها نیست گفت که هفت ماه است با اوباما حرف نزده است!
واقعیت این است که کرزای درصدد است فضا را برای توجیه حضور خود، در دوره بعد از خروج آمریکاییها مساعد سازد. بدیهی است که کرزای با حمایت آمریکا قدرت گرفت و ادامه حکومت وی نیز با پشتیبانی آمریکاییها میسر بوده است. بیم کرزای از آن است که پس از خروج بخش عمدهای از نیروهای آمریکایی، کفه قدرت به نفع مخالفان حکومت وی سنگین شود و معلوم نیست در آن صورت سرنوشت وی چگونه خواهد بود. از اینرو حامد کرزای تلاش میکند با ژستهای ضد آمریکایی، به گونهای با مخالفان رژیم خود به ویژه طالبان به مصالحه برسد تا همچنان نفوذ خود را در افغانستان حفظ کند، مخالفت کرزای با توافق امنیتی واشنگتن - کابل نیز در همین راستا قابل بررسی است.
این هفته، تحولات سوریه تحت الشعاع اجلاس ژنو 2 قرار داشت که با وجود تلاشهای گسترده بانیان آن نشست، به ویژه آمریکا، نتیجهای از آن حاصل نشد و تنها دستاورد آن اجلاس این بود که طرفین موافقت کردند دومین دور اجلاس را نیز برگزار کنند. آمریکا متحدین غربی و عربیاش به شدت تلاش کردند تا محور مذاکرات ژنو 2 را "تشکیل دولت انتقالی" قرار دهند. توجیه آنها نیز این بود که لزوم تشکیل دولت انتقالی، در ژنو 1 لحاظ شده و ژنو 2 باید این بند را به اجرا برساند. با اینحال مواضع سرسخت و قاطع حکومت سوریه در اجلاس ژنو، این ترفند را خنثی کرد. حکومت سوریه صریحاً اعلام کرد لزومی نمیبیند تسلیم این خواسته غیرمنطقی، یعنی کنار رفتن بشار اسد از حکومت شود بلکه این مردم سوریه هستند که صلاحیت تعیین تکلیف بشار اسد و حکومت سوریه را دارند.
همزمان، رئیس یک سازمان اطلاعاتی آمریکا اذعان کرد که جایگاه بشار اسد از گذشته قویتر شده است "جیمز کلاپر" تاکید کرد بشار اسد، به خصوص پس از قضیه توافق امحای تسلیحات شیمیایی، جایگاه مستحکمتری پیدا کرده است و میتواند همچنان در قدرت باقی بماند.
رسالت:روحیه انقلابی و تکلیف ما
«روحیه انقلابی و تکلیف ما»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
قضیه
هر چند "از یک دید وسیعتر..."، کشور ما از زمان فتوای مهم تحریم تنباکو، که آغاز ورود پر توان مرجعیت دینی به عرصه سیاست، و به تبع، ایجاد تحرک دینی ویژه در کالبد تمدن ما بود، تا کنون روند متزاید رو به پیشرفتی داشته است، و هر چند که پس از وقوع انقلاب، به رغم همه دشواریها و مضیقهها، روند رو به پیشرفت ما غیر قابل انکار بوده است، اما امسال، سالگرد انقلاب اسلامی، به همت دولتمردان عالیمقام و نخبگان سیاسی کمتحرک، شور و حال انقلابی همیشگی را ندارد.
لحن نه چندان عزتمند سیاست خارجی ما، ابراز ناتوانی رئیس جمهور کشور در مقابل اصحاب رسانه آمریکایی در قلب نیویورک از خزانه خالی، در کنار بی تدبیری توزیع سبد کالا، یا ناتوانی محرز دولت در واکنش مناسب به امواج سرما که عملاً با ناکارآمدی همراه شده است، عزل متجاوز از 2600 مدیر تازه نفس جوان که در سختترین شرایط هشتاد و هشت پشت انقلاب را خالی نکردند، و به کار گماری مدیرانی که نه تنها دیگر از طراوت جوانی و انقلابی در ایشان اثری نیست، بلکه در شرایط سخت هشتاد و هشت، یا پشت انقلاب را خالی کردند، یا بیپرده به روی انقلاب قداره کشیدند،...
همه اینها ... همه و همه، شباهت دولت ما را به سیاست یک ملت انقلابی زایل میکند، و به تبع، حس شور و حال انقلابی را در این سالگرد انقلاب، از کشور میگیرد. گاه، به نظر میرسد که تنها چیزی که دولت ما را هنوز شبیه دولت انقلابی نگه داشته است، دیدار رئیس جمهور با جانبازان باشد، شاید که تأثیر خود را بر روحیه سیاستگذاران بگذارد. خدا این جانبازان و ایثارگران را از ما نگیرد، که هنوز هم منشأ برکتاند. ولی فقط همین نما برای یک دولت انقلابی کافیست؟
امسال، سالگرد انقلاب، حال و هوای همیشگی را ندارد. باید فکری کرد...؛ باید امیدوارانه فکری کرد. ملتی که خدا دارد، بنبست ندارد. در این یادداشت، اول "از یک دید وسیعتر..."، به موضوع خواهیم نگریست، و سپس، تزهایی را برای برون رفت از این وضع و حال غیر انقلابی مطرح خواهیم نمود...
از یک دید وسیعتر...
از اول انقلاب تا امروز، که سی و پنج سال میگذرد، در حوادث گوناگون، حوادثی که بعضی از آنها، میتوانست یک ملت را، یک نظام را از جا بکند، میتوانست یک کشور را دچار دریای طوفانیای بکند که ندانند چه میکنند و چه باید بکنند (همین طور که میبینیم در بعضی از کشورهای همسایهیمان) برای این کشور پیش آمد؛ اما، این کشتی استوار که متکی به ایمانهای مردم، به اراده مردم، به دل نورانی مردم به ذکر خدا بود، در این طوفانهای گوناگون، اندک اضطرابی پیدا نکرد. این، نشانه رحمت الهی است؛ این، نشانه تفضلات خداوند به ملت مؤمن است.
با وجود این همه عوامل انحراف، بحمد الله ملت ما مؤمنند، خدا دوستند، دینشناسند، به معنویت علاقهمندند. امروز جوانها در دنیایی که مادیگری بر آن حاکم است، غرق در حیرت و آشفتگیاند؛ دوری از معنویت آنها را دچار آشگفتی کرده است؛ نمیدانند چه بکنند؛ متفکرانشان هم ماندهاند؛ و بعضی از آنها فهمیدهاند که راه اصلاح کارهایشان مراجعه به معنویت است. ولی چه جور میتوانند معنویت از دست رفته را، معنویتی را که دو قرن است در کشورهای غربی دائماً با وسائل گوناگون کوبیده شده است، برگردانند؟ کار آسانی نیست؛ اما، ملت ما این جور نیست. ملت ما در این مجرای عظیم معنویت حرکت کرد، با معنویت توانست یک انقلابِ با این عظمت را به پیروزی برساند، با معنویت توانست در این دنیای مادی یک نظام اسلامی را که متکی به معنویت است، برافرازد، پایههای آن را محکم کند و آن را در مقابل، تهاجمها و طوفانهای گوناگون حفظ کند.
ملت ما یک جنگ هشت ساله تحمیلی را با تکیه به همین معنویت توانست با سرافرازی و پیروزی طی کند. امروز هم جوانهای ما اکثراً جوانهای مؤمن و معنوی هستند. حتّی آن کسانی که به ظاهر گرایش معنوی در سیمای آنها نیست، انسان در مواقع حساس میبیند دلهایشان متوجه خداست. بارها من عرض کردهام که در این شبهای قدر، در این روزهای اعتکاف، در این مراسم نماز عید فطر، چه افرادی، چه اشخاصی که انسان گمان نمیکند، دلهایشان را متوجه خدا میکنند.
مشمول تفضلات الهی شدن یک مسئله است، حفظ تفضلات و رحمت الهی یک مسئله دیگر. مبادا به خودمان مغرور شویم؛ مبادا وقتی دست کمک پروردگار را در شمایل جانبازان میبینیم، بگوییم: "ما که مورد توجه پروردگار هستیم" و از وظایفمان غفلت کنیم؛ مبادا یاد خدا از دلها برود. باید جوانها، این دلهای پاک را، این دلهای نورانی را، این دلهای نرم را مغتنم بشمرند؛ آنها را با یاد پروردگار سیراب کنند؛ آنها را از ذکر خدا لبریز کنید، که خدای متعال توجهاتش را و رحمتش را بر این ملت مستدام خواهد کرد (برداشت از آیت الله سید علی حسینی خامنهای، مقام معظم رهبری).
دقیقاً چه باید کرد؟
گام اول: گروه "نخبگان غیردولتی"، که امروز با اخراج توأم با بی مهری بیش از 2600 مدیر دولتی جوان، به یک پیکره بزرگ که نه، به یک توده "عظیم" تبدیل شدهاند، امروز باید متشکل شوند، و احساس مسئولیت انقلابی کنند. آنها وظیفه دارند.
برای استمرار مشمول تفضلات الهی شدن، ابتدا احساس مسؤولیت انقلابی لازم است. باید، همه، حس اضطرار و نیاز جدی داشته باشند به چیزی که عامل اصلی پیشرفت و مقاومت ما طی سی و پنج سال اخیر بوده است. گروه "نخبگان غیردولتی"، باید حرکت به سمت "روحیه انقلابی" را برای حیات خود و اجتماع مهم بدانند. تک تک نخبگان، بدون آن که تکلیف را به گردن دیگری بیندازند، باید در حیطه عملکرد خود، تهدیدات بالقوه را شناسایی کنند، و سناریوهایی بسازند که نشان دهد در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد. آنها باید از هر فرصتی، برای بیان ضرورت "روحیه انقلابی" استفاده کنند. با مردم، گفتگو کنند، و دلایلی قانع کننده برای تغییر بیاورند. نهایتاً از همفکری با مردم، برای تقویت روحیه انقلابی کمک بگیرند.
گام دوم: در گام دوم، و پس از بر آمدن یک حس واقعی اضطرار تغییر، باید ائتلافی قدرتمند تشکیل دهند. این موضوع، نیاز به رهبری قوی و حمایت افراد کلیدی اجتماع دارد. برای راهبری تغییر به سمت "روحیه انقلابی"، نیاز به اتحاد نیرومند از افراد با نفوذ اجتماع، چه اجتماع عینی، و چه اجتماع شبکهای هست. این افراد، باید با ارتباط های منطقی و عقیدتی و عاطفی به هم پیوند یابند و پیوند آنها مدام تقویت شود.
گام سوم: برای ایجاد و تحکیم ائتلاف میان نخبگان، و در نهایت سازماندهی یک اتاق فرمان برای تغییر، خلق یک چشمانداز آینده، نقش کلیدی دارد. همه نخبگان باید به سهم خود، تصویر یک چشمانداز آینده منطقی و قابل درک و به یادماندنی از تغییر را برای مردم بسازند، و مسیرهای رسیدن به آن را معلوم نمایند. به لحاظ عملیاتی، نخبگان غیر دولتی، باید ارزشهایی که برای ایجاد تغییر ضروری هستند، تعیین کنند؛ برای رسیدن به این چشمانداز، استراتژی تعریف کنند؛ و برای رسیدن به این چشمانداز استراتژیک، ممارست و تشریک مساعی نمایند.
گام چهارم: نخبگان، باید از طریق چشمانداز تغییر، با افراد ارتباط برقرار کنند. نهایتاً، آن چشمانداز و استراتژیای مؤثر واقع میشود که در جملات کوتاهی میان مردم رد و بدل شود، و هر یک از مردم بتوانند در چند دقیقه آن را توصیف کنند. نخبگان انقلابی باید از هر فرصتی برای صحبت با مردم در مورد چشمانداز آینده انقلاب استفاده کنند، و به طور آشکار و بیپرده به مردم نشان دهند که دغدغههای آنها چگونه با تغییر پاسخ داده میشود. یک نکته دیگر این است که برای حفظ انقلاب و روحیه انقلابی، نخبه برج عاج نشین به درد نمیخورد؛ بلکه باید تغییر را راهبری کرد و گام به گام و در هر مقطع، مسیر را برای مردم انقلابی معلوم نمود.
گام پنجم: در مرحله بعد، نخبگان انقلابی باید موانع را از سر راه بردارند. اتاق فرمان نخبگان انقلابی، در استمرار خط خود، پس از ارائه چشمانداز و استراتژی و تبیین آن برای مردم، ساختار اجتماعی را رصد میکنند، و از این که همه لایههای اجتماع، همراه آنها خواهند بود، اطمینان حاصل میکنند. باید بخشی از مردم که هنوز چشم امید به این گفتمان غیرانقلابی دارند را بررسی و نیازهای آنها را شناسایی کرد، تا راه حل کامل روحیه انقلابی برای آن مشکلات ارائه شود.
گام ششم: نخبگان با روحیه انقلابی، در ادامه خط تغییر، باید پیروزیهای کوتاه مدت و میان مدت به دست آورند، طوری که به واسطه آن، انگیزه مردم برای استمرار خط انقلاب تحکیم شود. نخبگان انقلابی، باید به اجتماع خود طعم خوب حاصل از روحیه انقلابی را در سراسر مسیر بچشانند. تا به این ترتیب، مدام افراد جدیدی به سازمان اصولگرایانه تغییر اضافه شود و بر سرعت بازگشت کشور به خط انقلاب افزوده شود. بدین ترتیب است که روحیه انقلابی، بیش از پیش، به بخش ثابتی از فرهنگ جدید ما تبدیل میشود، و برکات بلندمدت خود را هر چه بیشتر به جای خواهد گذاشت.
تهران امروز:ادامه سیاست چماق و هویج
«ادامه سیاست چماق و هویج»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛تازهترین سخنان وندی شرمن، نماینده آمریکا در مذاکرات هستهای با ایران نشان میدهد که واشنگتن برنامهای وسیع را برای مواجهه با ایران در دور نهایی مذاکرات هستهای تدارک دیده و درصدد است هر چه بیشتر اهرمهای فشار علیه ایران تهیه کند. وندی شرمن به مسائل مختلفی از فعالیتهای هستهای ایران و مسائل حقوق بشر و حتی توزیع سبدکالایی در ایران اشاره کرده که نشاندهنده کنجکاوی عمیقی است که آمریکاییها درباره تحولات ایران در دستور کار خود قرار دادهاند. در این راستا مشخص است که تیم مذاکرهکننده هستهای ایران غیر از موضوع هستهای برنامه دیگری را در دستور کار خود ندارد و آنچه که در قالب توافق ژنو نیز شکل گرفته تا مرحله نهایی آن که هنوز عملی نشده است،مربوط به موضوعات هستهای است و قرار نیست موضوع دیگری در آن مورد بحث وبررسی قرار گیرد.
به نظر میرسد چند عامل باعث شده است که وندی شرمن معاون وزیرخارجه آمریکا اظهارات تندی را در جلسه استماع مجلس سنای این کشور علیه ایران بیان کند.یکی از این دلایل سیاست همیشگی چماق و هویج است که براساس آن آمریکاییها تلاش میکنند سیاست خارجی خود در قبال ایران را بهگونهای تدوین کنند که بتوانند بر اساس آن به مرگ بگیرند که ایران به تب راضی شود.
نکته دیگر موضوع تحریمهای ایران است که آمریکا تلاش میکند آن را به اهرمی پایدار تبدیل کند تا اگر در دورهای به این نتیجه رسیدند که از این اهرم درباره موضوعات هستهای نمیتوانند استفاده کنند و آژانس بینالمللی انرژی اتمی حکم داد که دربرنامه هستهای ایران ایرادی وجود ندارد،آنها بتوانند از بهانههای دیگری شبیه حقوق بشر برای اعمال این تحریمها استفاده کنند. نکتهای که باید بدان توجه داشت این است که ایران در قبال سیاستهای آمریکا باید واکنشی مبنی بر آمادگی داشته باشد یعنی این موضوعات ایران را از مسیر خارج نکند و از سوی دیگر بتواند باعث شود ایران آمادگی لازم را در شرایط پیچیدهتر در قبال آمریکا به دست آورد.
یکی دیگر از دلایل رفتار شرمن این است که چون آمریکاییها نتوانستهاند در منطقه خاورمیانه سیاستهای خود را اجرا کنند تلاش میکنند هر جا که بتوانند به ایران ضربه بزنند،آنچه وندی شرمن درباره سبدکالا مطرح کرد ابزاری برای تحقیر مردم ایران بود.کاری که دولت حسن روحانی در این باره باید انجام دهد،استفاده از تجریه 16 سال گذشته است که براساس آن نباید از شمشیر عریان در قبال آمریکا استفاده کند ضمن اینکه نباید از ژست تمام لبخند در این زمینه استفاده کند،ایران باید بتواند از شمشیر در غلاف استفاده کند که نشان دهنده قدرت ایران است و این شمشیر هیچگاه نباید از کمر سیاستمداران ما باز شود.در واقع ایران در عین حال که بنابر موقعیت از سیاست لبخند دیپلماتیک بهره میبرد باید بر اساس یک سیاست گامبهگام استفاده کند.
باید در نظر داشت،رفتاری که آمریکاییها نشان دادهاند، در ادامه موضعگیریهایی است که تا به حال داشتهاند.ولی در نهایت آنچه بر مذاکرات اثر خواهد گذاشت خودش را در توافقها نشان خواهد داد.آمریکاییها در مقام و موقعیت و قدرتی نیستند که بتوانند اظهارات شرمن را عملی کنند و اگر زمانی بخواهند تن به عملی کردن چنین مواردی بدهند نتیجهای جز شکست به دست نخواهند آورد.
قدس:نوآوری در سنت
«نوآوری در سنت»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم آرش شفاعی است که در آن میخوانید؛ شاعران عصر مشروطه همواره در نوشتهها و سرودههایشان از انقلاب ادبی سخن گفتهاند. در سرودههای این گروه از شاعران که تحت تأثیر انقلابهای قرن هفده تا نوزده در جهان بودهاند، ...
میان انقلاب به معنای دگرگونی سیاسی و اجتماعی و انقلاب در وجه هنری و ادبی آن پیوستگی اندامواری وجود دارد.
شاید همزمانی بسیاری از تحولات سیاسی و فرهنگی در جهان غرب که همزمان با تغییر چهره سیاسی کشورها، به تغییر آرایش هنری و ادبی آنها منجر میشد، شاعران ایرانی را به این فکر انداخته بود که نمیتوان نظام استبدادی را به مشروطه سلطنتی بدل کرد، اما همراستا با این انقلاب، در ادبیات انقلاب نکرد.
شاعران آن روزگار فهمیده بودند که نمیتوانند بسیاری از حرفها و نیازهای روز را در قالب شعرهایشان به مخاطبان بیان کنند، اما فکر میکردند برای رفع این مشکل باید دست به تغییرات ماهوی در ادبیات بزنند و صورت و سیرت آن را دگرگون کنند، اما نمیدانستند این کار چگونه ممکن است.
وقتی نیما به میان آمد و حرفهای تازه بیان کرد، اتفاقاً همانهایی که از لزوم انقلاب ادبی سخن میگفتند در برابر او موضع گرفتند و به تمسخرش پرداختند و سعی کردند امکان رسیدن پیامش را به گوش مخاطبان از او بگیرند.
مشکل اصلی در این بود که معتقدان به انقلاب ادبی، خود دچار جمود فکری و ذوقی شده بودند و چنان در سنتها مانده بودند که ناخودآگاه دشمن هرگونه نوآوری شده بودند. ضمن اینکه نیما از همان ابتدا گرانیگاههای فکری آنها را هدف قرار داد و به آنها نشان داد که مشکلشان در شعر چیست.
نیما چه گفت
درباره تأثیر نیما بر شاعران دوران خود و حتی پس از خود بسیار نوشتهاند و نوشتهایم. قصد در اینجا توضیح فنی درباره کار نیما نیست. نکته مهم در این میان این است که نیما به شاعران نشان داد آن چیزی را برزبان برانند که حرف خود آنهاست. او منتقد این مسأله بود که چرا همه شاعران در طول دورههای تاریخی از یک منظر و با یک چشم دنیا را تماشا کردهاند.
حرف اصلی نیما درباره قالبهای شعری یا وزن شعر نبود، اگرچه بسیاری همین بخش از پیشنهادهای او را فهمیدند و به همین دلیل هم به او حمله کردند.
حرف نیما روشن بود او میگفت یک شاعر با پیشینه و روحیات و زیستگاه مشخص باید با شاعری دیگر که از این لحاظ با او متفاوت است، فرق داشته باشد. او میگفت یک شاعر شمالی وقتی به طبیعت نگاه میکند باید چیزی متفاوت از یک شاعر کویر نشین ببیند و توصیف کند، در حالیکه تا آن زمان وصف طبیعت در شعر ما محدود به همان تفاوت میان گل و ریاحین و غزلسرایی بلبل برای گل بود.
حرف اصلی نیما این بود که شاعران به جای محدود کردن خود در توصیف کلیات و آه و ناله کردنهای تکراری، درباره زندگی امروز و دغدغههای انسان امروز حرف بزنند. سعی کنند فاصلهای که میان خود و دنیای پیرامونشان ایجاد کردهاند از بین ببرند و در یک کلام «خودشان باشند».
سالها پس از مشروطه و حوادث منجر به استقرار نظام استبدادی پهلوی، باردیگر در اواخر قرن بیستم زمزمههای یک انقلاب در ایران پدیدار شد. بازهم چون دوران مشروطه که گروهی از اهل ادب منتظر یک انقلاب ادبی بودند تا ادبیات انقلابی را کامل کند، همه به تکاپو افتاده بودند، اما اتفاقی که در جریان انقلاب اسلامی افتاد، کمی شگفت آور بود.
با وجود این که بسیاری از شاعران در سالهای منتهی به دهه پنجاه در حیطه شعر نیمایی و شعر بیوزن به تجربههای درخشان و گاه بسیار آوانگاردی دست پیدا کرده بودند و شعر ما موجهای ناب، حجم و مانند آن را یکی پس از دیگری تجربه میکرد؛ در حالیکه شاعران به تواناییهای فرمی تازهای دست یافته بودند، انقلاب نسلی از شاعران را به عرصه آورد که در قالبهای سنتی و کلاسیک تجربه میکردند و شعرهایشان از جریان آوانگارد روز فاصله داشت.
آیا این کار یک نوع عقبگرد محسوب میشد؟ آیا شاعران انقلابی از دست یافتن به مرزهای تازه در فرم عاجز بودند که مجبور به بازگشت به غزل و مثنوی و رباعی شدند؟
پاسخ در اینجاست که شاعران پیش از انقلاب یعنی از نیما تا اواخر دهه پنجاه، مخاطبان خود را در بین طبقه روشنفکران و نخبگان میجستند.آنها به بازیهای زبانی و فرمی دچار شده بودند و هر روز در این عرصه اتفاقی تازه میافتاد، اما شاعران انقلابی به جامعه در کلیت آن بخصوص بخش سنتی و مذهبی آن نظر داشتند. خاستگاه بسیاری از این شاعران از این طبقه بود و آنان میدانستند که مخاطبانشان عمدتاً از بخش سنتی اجتماع است و برای همین بود که شاعران انقلاب تلفیق میان آموزههای نیما و قالبهای آشنا برای مردم سنتی ایجاد کردند.
انقلاب باعث تجدید حیات قالبهای سنتی شعر فارسی شد، اما ماهیت آنها را تغییر داد. غزل پس از نیما با غزل قبل از نیما متفاوت بود و شاعران انقلابی نیز با گوش جان سپردن به درسهای نیما، این درسها را در قالبهای سنتی جاری کردند و به این ترتیب نه تنها این قالبها از انزوا خارج شد و صدای شعر انقلاب را راحت تر به گوش مخاطبانش رساند بلکه درسهای نیما را به گوش مخاطبانی رساند که به دلیل علاقه به قالبهای سنتی به ضرورتهای شعر امروز پی نبرده بودند.
وطن امروز:خدمت بیمنت سرهنگها
«خدمت بیمنت سرهنگها»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ اگر بولدوزر خشن مثلا باسوادها کاری جز اهانت به اقشار مختلف ملت ندارد، زنده باد بولدوزر مهربان، مردمی و دلسوز سرهنگها و سربازها که برف را از پیش پای مردم میروبد، بیآنکه کار داشته باشد به مصداق رأیشان در انتخابات. زنده باد جوانان بسیجی امامزاده باصفای شیرود که کار خود را رها کردند و 3 روز تمام به برفزدههای تنکابن، آذوقه دادند، بیآنکه سؤال از ایمانشان کنند یا اینکه بپرسند از میزان سوادشان! ادب مرد اگر به ز دولت اوست، در دولت آن سرهنگ ارتشی است که 3 شب تمام در «واجارگاه» و «رحیم آباد» تا آنجا که در توان داشت، قصور دولتیها را جبران کرد اما مگر بند میآمد بارش برف؟! دولت واقعی این ملت، همان کسانیاند که مخلصانه برایشان کار مضاعف، جهادی، غیرتعریف شده، خارج از ساعت اداری و بسیجیوار انجام میدهند، نه کسانی که وظایف اصلکاری را رها کرده، علیه اصحاب نقد، درشتگویی میکنند.
دولت، به میز و دفتر و دستک و خدم و حشم نیست، به عزم و اراده آن راننده دیپلمهای است که رفته سپاه تا اگر جنگ شد، با دشمن این ملت بجنگد! دولت، هم وزارت نیرو دارد، هم وزارت راه اما وقتی با گذشت 5 روز از برف و بوران فراوان، تازه آقایان وزرا یاد وظایفشان افتادهاند، باید هم وزارت نیرو را در بازوی آن سرهنگ ارتشی مشاهده کرد که برق بلد است، ادب بلد است، غیرت بلد است، حضور در صحنه بلد است، مردمی بودن بلد است و وزارت راه را در ایمان آن سپاهی که 3 شب خانه نرفت و ماند در خیابان، بلکه از حجم مشکلات بکاهد. جخت بلا بعد از چند روز، آفتاب زودتر از پشت ابرها سر درآورد تا بعضی وزرا!
تو وقتی صدقهای باشد دیپلماسیات، بار جنگ را آوار میکنی روی دوش سرهنگها و وقتی باز هم صدقهای باشد اقتصادت، بار برف را آوار میکنی روی دوش این و آن، این بار نه در جنگ، که در زندگی! بوسه باید زد همت بسیج را، ارتش را، سپاه را که به جای ریاست بر جمهور، سربازی میکنند برای جمهور و خدمت میکنند به برف زدهها، بیآنکه بپرسند؛ «تویی که داری آذوقه میگیری، اول بگو در انتخابات، رای دادهای یا نه؟! و به که؟! و چرا؟! و اول بگذار، یک گلایهای از تو بکنم، بعد نانت دهم؛ چرا از ما خصوصی حمایت میکنی؟! » حقا که چه کلاس درسی گذاشتند سربازان جمهور برای بعضیها. اصلش سواد یعنی فهم و بهکارگیری همین مسائل، و الا «سواد» در لغت یعنی «سیاهی».
جوان:راهبرد تحقیر ملی پس از تعلیق
«راهبرد تحقیر ملی پس از تعلیق»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم غلامرضا صادقیان است که در آن میخوانید؛«وندی شرمن» معاون وزیر خارجه امریکا از روز گذشته بر گرانیگاه تفکر و تمرکز نیروهای انقلاب فشار میآورد.
«وندی شرمن» معاون وزیر خارجه امریکا از روز گذشته بر گرانیگاه تفکر و تمرکز نیروهای انقلاب فشار میآورد. او یکباره به یک «نام» بدل شد، نامی فراتر از «اوباما و کری». او مأموریت یافت تا تحقیر ملی ایرانیان را در «ابعاد وسیع» آغاز کند. سخنان او از یک زاویه تفاوتی آشکار با همه آن تحقیر و توهینهایی داشت که پس از توافق هستهای در ژستهای تریبونی اوباما و کری دیده بودیم. شرمن آن مقدار از شرم را که کاخ سفید رعایت میکرد، بر زمین گذاشت و با سرک کشیدن در لایههای درونی جامعه ایران و صفهای تدبیر سبد کالا، بر طبل رسوایی و تحقیر غرور ملی تمدن ایران کوبید.
اما حقیقتاً این وندی شرمن نیست که به پرنده غرور ایرانیان تیر میافکند. آنچه را که او امروز به آن مأموریت یافته است، بیشتر منتقدان منصف توافق هستهای ژنو - نخوانید کمسوادها! - صادقانه پیش بینی میکردند و حالا احساس میکنند که تیرهای شرمن در کمان کسانی نشسته است که حتی یک پیشبینی ساده از« میزان اعتماد به امریکا» را بر نمیتابیدند و به جای موضع گیریهای عزتمند و صریح در برابر تحقیرهای امریکایی، به سخنانی مبهم و غیر قابل اتکا و قابل تکذیب – نظیر آنچه که در گفت و گوی اخیر ظریف با شبکه سوئیسی در موضوع رسمیت اسرائیل دیدیم- یا تخریب و توهین به منتقدان هستهای و کم سوادخواندن آنها در سخنان رئیسجمهور، بسنده شده است.
امروز رئیسجمهور و تیم مذاکرهکننده هستهای در برابر چالش جدیدی با امریکا قرار گرفتهاند که این چالش اتفاقاً در نظرات منتقدان مثلاً کم سواد(! ) منعکس شده بود؛ ظریف و روحانی هر روز که از خواب پا میشوند – مطابق همان پیشبینیها – به یکباره با تریبونهای متعددی مواجه میشوند که در امریکا وظیفه «تحقیر ملی ایرانیان» را با رصد اتفاقات و اختلافات درون ایران برعهده گرفتهاند. کاری که در دولت ما تریبونی برای مقابله به مثل ندارد و فقط هر از گاهی پس از تذکر فراوان رسانهها و شخصیتهای سیاسی، به شکلی که نه سیخ بسوزد و نه کباب به برخی سخنگوها یا معاونان واگذار میشود و به راحتی از پاسخ در همان «سطح گوینده» و «سطح کلام» عبور میکنند.
در حالی که سخنان چند پهلوی ظریف در برابر شبکههای جهانی، چنگی به دل نیروهای انقلاب نمیزند و بچههای انقلاب خوشبینانه آن را سهو ظریف یا قلب آن رسانه میپندارند و انتظار تکذیب آن را میکشند، آیا سخنان او در دیدارهای خصوصی مکرر با کری و شرکای اروپایی امریکا میتواند مانعی برای «راهبرد» تحقیر مردم ایران باشد؟!
امروز از شرمن میشنویم که « ایران برای ادامه یک برنامه هستهای صلحآمیز، به داشتن تأسیسات غنیسازی زیر زمینی و به شدت محافظت شده همچون فردو و به یک رآکتور آب سنگین در اراک نیازی ندارد» و خبرها حاکی است کری در دیدارهای اخیرش حداقل زمان رسیدن به توافق نهایی را 20 سال اعلام و تأکید کرده که حتی در آن زمان هم تحریمها ممکن است ادامه داشته باشد. در برابر این سخنان اما از معاون وزیر خارجه و سخنگوی تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان در گفت و گو با یک سایت داخلی میشنویم که «یکی از کارهای سخت ما تعیین طول دوره راهحل جامع یا گام نهایی خواهد بود. کار سخت دیگر ما در گام نهایی موضوع اراک است. ما دنبال حفظ آب سنگین اراک به عنوان یک دستاورد ملی هستیم. »
سخن گفتن عراقچی از «سخت بودن حفظ آب سنگین اراک و تعیین زمان توافق نهایی مذاکرات» به نوعی ادامه همان حرفهای شرمن و کری است! شرمن میگوید «ایران به آب سنگین نیازی ندارد» و عراقچی میگوید «حفظ آب سنگین دشوار است» کری میگوید: «زودتر از 20 سال نه» و عراقچی میگوید «تعیین طول دوره سخت است». این یعنی اینکه ما کار دشواری و بسیار زمانبری را دنبال میکنیم که ممکن است توفیقی هم در آن نداشته باشیم. اگرچه عراقچی روز گذشته در گفتوگوهای دیگری کمی این نگاه آسانگیر خود را تعدیل میکند و میگوید: « ایران هرگز رآکتور آب سنگین اراک را رها نمیکند و حاضر است نگرانیهای پیرامون آن را رفع کند» اما او خود خوب میداند که هیچکدام از این حرفها لحن یک دیپلمات انقلابی را ندارد و بهانهای هم در میان نیست که گفته شود اکنون در زمان توافق و اجرای آن هستیم و باید از سخنان تنشزا خودداری شود، زیرا طرف امریکایی چنین رویکردی ندارد و لذا باید هر سخنی از کاخ سفید را پاسخی درخور آن داد.
شرمن در همین سخنرانی سنا که اصرار داریم آن را یک نمونه مشخص شروع « راهبرد تحقیر ملی ایرانیان پس از تعلیق هسته ای» بدانیم، میگوید: « در دیدار روز 8 فوریه نمایندگان آژانس و ایران بحث ابعاد نظامی احتمالی و موضوع پارچین هم مطرح میشود. من از ایران میخواهم که در شش ماه آینده و در حالی که مذاکرات در جریان است، به این موضوع بپردازد.» این خانم موضوع را به موشکهای ایران هم میکشاند و میگوید: « بحث موشکهای بالستیک ایران هم از مواردی است که باید در توافق نهایی به آن پرداخته شود».
شرمن پا را فراتر از این میگذارد و به سبد کالا هم سری میکشد و توزیع سبد کالا در ایران را اولاً صدقه امریکا به مردم ایران توصیف میکند و پس از آن با تحقیر رئیسجمهور ایران میگوید که روحانی به قولش درباره اینکه صدقه امریکا را در جای دیگری – احتمالاً نظامی ! – خرج نکند، عمل کرده است: « شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهدهای غذا به مردم فقیر در جامعه داد که به نوعی نشاندهنده این است که کاهش هدفمند و محدود تحریمها تاثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته است، همانطور که روحانی قول داده بود که این پول صرف اهداف دیگر نشود».
در برابر این تحقیرها حتی همان واکنش منفعلانه را از دولت محترم ندیدیم و اگرچه ظریف محترمانه پاسخ داد که «خانم شرمن واقعیتها را مرور کند» اما بار اصلی پاسخ به شرمن بر دوش مجلس افتاد که بیانیهای علیه ورود شرمن به موضوع سبد کالا صادر کرد.
به هر حال دولت اعتدال و تیم هستهای بهتر است خود را برای مقابله با راهبرد جدید امریکاییها آماده کنند. با این تریبونهای منفعل و شکسته نمیتوان رویکردی انقلابی با تحقیرهای امریکا داشت. بهترین پیشنهاد به دولت آن است که فرض کند تحریمهای غرب در حد فعلی و غنیسازی ما نیز در همین حد باقی بماند. از اینجا به بعد باید کار اداره کشور بر مبنای اقتصاد مقاومتی و تکیه بر راهکارهای درونی باشد.
نظرسنجیهای متعدد تاکنون ثابت کرده است که مردم ایران به رغم راضی بودن نسبی از تیم هستهای، غنیسازی و انرژی هستهای را بخشی از غرور ملی خود میدانند و حاضر نیستند بر سر آن بیشاز این معامله کنند. چنین ملتی، قطعاً هوشیاری کافی را هم دارد که بداند برای رسیدن به این مقصود باید هزینه آن را بپردازد.
چرا دولت به مردم خود تکیه نمیکند و از آنان نمیخواهد که برای ایستادگی در برابر هجوم دشمن به دستاوردهای گرانقدر هستهای وارد میدان کارزار مقاومت اقتصادی شوند.
اگر رئیس جمهور چندین بار به جای تحقیر و تخریب منتقدان توافق هستهای، در سخنانی شفاف و محکم - با همان محکمی تخریب منتقدان - از مردم بخواهد که همراه او به عرصه مقاومت اقتصادی وارد شوند و پای این حق خود بایستند، آن وقت برای وندی شرمنها جز آنکه در آیینه حسرت به سیمای عجوزه شکست خورده خود بنگرند، فعل دیگری باقی نمیماند.
مردم سالاری:تغییر نگاه جامعه جهانی به ایران
«تغییر نگاه جامعه جهانی به ایران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حجت الاسلام و المسلمین سید رضا اکرمی است که در آن میخوانید؛ پیامبر اسلام هیچگاه بنا نداشت که با زور شمشیر، قدرت خود را توسعه دهد و برای تبلیغ اسلام براساس ارزشهایی که به خاطر آنها مبعوث شده بود عمل میکرد. رسول اکرم پس از استقرار حکومت اسلامی برای زمامداران آن دوران نامه نوشت و آنها را به اسلام، صلح و همزیستی مسالمتآمیز دعوت کرد. امام حسن نیز برای حفظ اسلام، صلح با معاویه را شروطی پذیرفت.پس در سیره پیامبر و ائمه در کنار جنگ، صلح هم وجود داشته است.
در کشور ما اکنون میثاقی به نام قانون اساسی و رهبری وجود دارد که باید همه امور براساس این دو معیار و میثاق انجام شود. در حوزه سیاست خارجی، کشور ما براساس اصول عزت، حکمت و مصلحت با هر دولتی که منافع و احترام متقابل را رعایت کند رابطه و تعامل خواهد داشت. البته در این بین یک استثنا به نام رژیم صهیونیستی وجود دارد که ما نمیتوانیم موجودیت این رژیم را بپذیریم زیرا این موجودیت براساس ظلم و غصب ایجاد شده است.
رییسجمهور در شش ماه گذشته در روابط دیپلماتیک خود با سایر کشورها چه در مراسم تحلیف در مجلس شورای اسلامی که با حضور نزدیک به شصت کشور برگزار شد و چه در مجمع عمومی سازمان ملل، اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای در بیشکک قزاقستان، مجمع جهانی اقتصاد و چه در مذاکرات هستهای، قانونی، دنیاپسند، اخلاق مدار و با انصاف عمل کرده که براساس این عملکرد رئیسجمهور نگاه دنیا به ایران تغییر کرده است.به گونه ای که امروز دیگر دشمنان نمیتوانند اقدام به ایرانهراسی کنند و مساله دستیابی ایران به سلاح هسته ای را مطرح کنند. در این بین ایران هم با اعتمادسازی نقش موثری در ایجاد این تغییر داشته است. با اینکه غنیسازی بیست درصد حق ماست اما حاضر شدهایم که غنیسازی را تا پنج درصد کاهش دهیم و همچنین اجازه دادهایم که بازرسان سازمان انرژی اتمی از مراکز هستهای کشورمان بازدید کنند.
دشمنان میخواستند بوسیله تحریمها ایران را در نظام بینالملل منزوی کنند اما با تحرکات دیپلماسی دولت، تحریمها ترک برداشته است به گونهای که اکنون یک هیات 140 نفره از فرانسه در قالب هیات صنعتی برای همکاری اقتصادی به ایران آمدند.
در این بین عده ای هم به سیاست خارجی دولت انتقاد دارند. انتقاد حق قانونی و انسانی است که با هدف بررسی و اصلاح امور انجام میشود و به معنای اعتراض و تخطئه نیست. به تعبیر رهبری، ما به آمریکا اعتماد نداریم اما در مذاکرات هستهای ما تنها با آمریکا ارتباط نداریم بلکه با شش کشور در حال مذاکره هستیم.این عده این دغدغه را دارند که با توجه به اینکه مذاکرات هستهای محرمانه است، نکند بر مسایل دیگری توافق انجام شود که وزیر امور خارجه در پاسخ به آنها گفته است که نسخه توافقنامه در دفتر رییس مجلس وجود دارد که منتقدان میتوانند آن را مطالعه کنند. ما باید به هیات مذاکره کننده خود اعتماد کنیم و به آنها بدبین نباشیم و در واقع ما نباید به حرفهای مقامات غربی اعتماد کنیم و هوشیار باشیم که در مقابل صداقت ما، دشمن تزویر و توطئه نکند. البته دراین میان عدهای اطلاعات کاملی از روند مذاکرات ندارند و البته هم نان عدهای در دعوا و جنجال است پس آنها بهانهگیری میکنند.
در پایان باید این نکته را مورد توجه قرار دهیم که مذاکرات هستهای زیر نظر رهبری انجام میشود و رهبری هم تیم مذاکره کننده هستهای را فرزندان نظام نامیده است.
ابتکار: دستخوش آقای رئیس جمهور!
«دستخوش آقای رئیس جمهور!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛حسن روحانی روز سه شنبه، بهمن، در یک سخنرانی در جمع رؤسای دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ایران، ضمن ابراز نظرات خود پیرامون موقعیت و نقش دانشگاهیان در بررسی مسایل کشور، از آنان به خاطر خودداری از اظهارنظر صریح در مورد توافقنامه هستهای ژنو گله کرد. آقای روحانی از دانشگاهیان خواست تا به نقد مسایل مختلف بپردازند و در مورد مذاکرات ژنو گفت”حداقل، این توافق اولین گشایش برای اظهار نظر دانشگاه و دانشجویان بود.» وی با اشاره تلویحی به جریان افراطی منتقد این توافقنامه، گفت:”آیا فقط عدهای معدود کم سواد که از بخشهای خاصی تغذیه میشوند باید حرف بزنند اما بزرگان، دانشگاهیان و اساتید ما سکوت کنند؟ چرا فریاد نمیزنید، چرا وارد میدان نمیشوید؟» وی همچنین خطاب به اقتدار گرایان، گفت”شما چکاره هستید که خود را متولی همهچیز میدانید؟ با یک شعار و چهره و قیافه، آدم متولی میشود؟»
بیش از 6 ماه است که مخالفان دولت سنگین ترین و در عین حال غیر منصافانه ترین برخوردها را در حق آن روا داشته اند و پاسخ دولت به ویژه رئیس جمهور بدانها جز شکیبایی و دعوت به آشتی چیز دیگری نبوده است.
روحانی حتی سعی کرد به خاطر مصالح ملی تا حد زیادی در برخی عرصهها به جریان تندرو امتیاز نیز بدهد و به خواستههای حداقلی خود بسنده کند، تا شاید این گروه دست از لجاجت و بهانه جوییهای خود بردارد، که البته موفق نبود و سرانجام کاسه صبر شیخ اعتدال در مقابل کار شکنیها و زیاده خواهیهای جریان افراط لبریز شد و سخنان صریح وی دلگرمی خاصی را برای یارانش به ارمغان آورد. اکنون عقبه مردمی روحانی از این که رئیس جمهور به عنوان جلودار اصلاحات دست به مرز بندی آشکاری با اقتدار گرایان زده است شاد و مسرور است. پس از ماهها رعایت ادب و متانت از سوی روحانی و عدم رعایت حداقلها از سوی جریان افراط، که دل بسیاری از همراهان مردمی دولت تدبیر و امید را به سختی فشرد، این موضع گیری از سوی رئیس جمهورآبی سرد بود بر جگرهای سوخته یاران واقعی اعتدال. مسلماً سخنان قاطعانه روحانی امید را بیش از پیش در دل پشتیبانان مردمیش زنده کرد چرا که بار دیگر او را فردی مصمم و قابل اتکا در پیگیری مطالبات جامعه و شکستن تابوهای موجود دیدند.واکنشهایی که از سوی جریان اقتدارگرا و از زبان افراد و رسانه هایشان به سخنان روحانی ابراز شده نشان میدهد که مخاطبان اصلی رئیس دولت یازدهم پیام را گرفته اند.
کسانی که در شادی مردم علم عزا بر افراشتند و رهایی ملت از چنگ تحریمها و حفظ منافع ملی را تسلیت گفتند، اکنون آشفته و گیج از لفظ «کم سواد» در سخنان رئیس جمهور ایراد میگیرند. البته ما نیز مانند کیهان نشینان به این کلمه معترضیم. چرا که تقابل این گروه با حق حاکمیت مردم در کل و مخالفت با رفع تحریمها به طور خاص، نه از سر کم سوادی که به خاطر کمبود و نقصان در درآمدهای باد آورده نفتی و زلزله در پست و مقام ایشان است. آنها هر قدر کم سواد باشند ولی در راه تأمین منافع شخصی و جناحی خود باهوش و مکارند. آنان به خوبی میدانند که با وجود پیروزی روحانی در عرصه دیپلماسی، که نتیجه آن رفع تحریمها و بهبود اقتصاد کلان و همچنین گشایش در امور معیشتی مردم خواهد بود، دیگر همچون هشت سال گذشته امکانی برای تصرف مناصب نخواهند داشت. آنها با زیرکی در یافته اند که جز در سایه تحریمها و بی انضباطی دولت، رسیدن به در آمدهای افسانه ای محال خواهد بود. آقای رئیس جمهور! اینان اگر با شادی ما عزادار نشوند و بر نظم وانضباط دولت شما خرده نگیرند کم سوادند.
جریان افراط پس از حدود دو ماه و ده روز که از امضای موافقتنامه ژنو میگذرد، دولت را بی محابا زیر آتشبار شدید خود قرار داده است. مهمترین دستاورد موافقتنامه ژنو برای اقتصاد ایران این است که جلوی سختتر شدن تحریمها علیه ایران را گرفت؛ به خصوص بر اساس طرحهایی که کنگره آمریکا آماده کرده بود و میتوانست صادرات نفتی کشور را به حدود سیصد هزار بشکه در روز یا حتی کمتر کاهش بدهد و کارشناسان کشور هم به این نتیجه رسیده بودند که به مدد نفت جایگزین عربستان و کشورِ دوست، عراق(!)، این امر کاملاً امکانپذیر است.
اگر کمی به عقب بر گردیم و صحبتهای محمود احمدینژاد و همکاران نزدیکش را در رابطه با تحریمهای اقتصادی از نو بخوانیم، ابعاد فاجعهای را که آنها از سر جهل یا تعصب برای مردم ایران تدارک دیدند بهتر درک میکنیم.
اینکه کسانی بر سر هولوکاست یا مدیریت جهانی، پرونده هستهای و در پی آن سر نوشت هم میهنان خود را چنین سبکسرانه به بازی بگیرند، تاریخ نگاران آتی را در شگفتی فرو خواهد برد. اینها همان کسانی بودند که میگفتند اگر صدور نفت ایران به بازارهای جهانی قطع شود، بهای هر بشکه طلای سیاه به بالای سیصد دلار یا بیشتر میرسد و اقتصاد جهانی فرو میریزد. بعدها وقتی صادرات روزانه نفت ایران از دو میلیون و دویست هزار بشکه به هفتصد تا هشتصد هزار بشکه سقوط کرد و آب از آب تکان نخورد، نبوغ آنها در مدیریت کشور آشکار شد! در چنین شرایطی بود که آنها بالاخره فهمیدند حتی قطع کامل صادرات نفتی ایران هم خطری برای اقتصاد جهانی به وجود نخواهد آورد، به خصوص که رقیبان حریصی مثل عربستان سعودی و عراق و روسیه با بیصبری منتظر بودند تا بر بقایای بازاری که ایران هنوز در دست داشت، چنگ بیندازند. اگر تحریمها ادامه مییافت و باقیمانده صادرات نفتی ایران هم قطع میشد، قیمت دلار در ایران چقدر میشد؛ پنج هزار تومان، شش هزار تومان یا ده هزار تومان؟ و یا نرخ تورم چه مرزهای تازهای را میشکست؛ صد در صد، دویست؟ یا حتی بالاتر؟ مطمئناً بدون این توافق، تهیه بودجه برای سال غیر ممکن میشد.
توافق هسته ای ژنو که حاصل تعامل تیم ظریف و یارانش با جهان است، هدفی را دنبال نمیکند جز نجات کشور از یکی از نامطلوب ترین دورههای تاریخی اش. این توافق هرچه که باشد جلوی مصیبتهای بیشتر را گرفت و از این حیث اگر مورد توجه قرار بگیرد، متنی است که امضا کنندگان ایرانی آن، با توجه به وضعیت موجود کشور، از این بهترش را نمیتوانستند به دست بیاورند. افراطیون پاسخ نمیدهند وقتی که احمدی نژاد تمام برگهای برنده را سوزاند و ایران را تا سطح هفت و نیم ملیون تن گندم محتاج دیگران نمود چگونه میتوان به پیروزی یک طرفه در مقابل قدرتهای غربی امید داشت. مگر حاصل جمع تلاشهای دولت همسو با جریان اقتدار گرا که مدعی دیپلماسی تهاجمی بود چیزی جز انهدام اقتصاد و سیاست خارجی کشور بود؟ آیا نسخههای دیگراحمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم قادر بودند مردم را از زیر بار فشار تحریمها بیرون آورند ؟
آفرینش:استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی؛ نیازمند فرهنگسازی یا ارتقای امکانات؟
«استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی؛ نیازمند فرهنگسازی یا ارتقای امکانات؟»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛مقوله بار ترافیکی شهرهای بزرگ که یکی از پیامدهای آن، آلودگی بیشتر هوا بوده و به علاوه، در کنار آثار روحی و روانی که برای شهروندان به همراه میآورد، به طور مستقیم و غیرمستقیم بر همه بخشهای جامعه و عملکرد آنها نیز تاثیر میگذارد مسالهای است که از مدتها قبل، موجب تبلیغات گسترده رسانهای برای تشویق افراد به عدم استفاده از خودروی شخصی تا حد امکان، و استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی گردیده است.
در روزهای اخیر، گاهی در فضای رسانهای، این مساله مطرح شده است که با وجود تبلیغات فراوان، خودروها نقش چندانی در ایجاد آلودگی هوا ندارند و راهحل اصلی برای گشودن گره از مساله آلودگی هوا را باید در نظارت و تصمیمگیری درمورد آلایندههای اصلی هوا و درواقع، صنایع آلاینده جستوجو نمود. اما به هر حال این مساله که خودروها نیز در ایجاد و تشدید آلودگی هوا، به نوبه خود سهمی دارند قابل انکار نیست.
صرفنظر از مساله آلودگی هوا، همان گونه که اشاره شد، بار ترافیکی سنگین، خود به تنهایی نیز ایجاد و تشدیدکننده مشکلات و معضلات فراوانی در سطح شهرها است که ازجمله آنها تاثیرگذاری بر روی سلامت روان و پیامدهای ناشی از آن، اتلاف بخش عظیمی از زمان افراد درون ترافیکهای سنگین و طاقتفرسا، تاثیرات روحی و جسمی مستقیم این مساله در زندگیهای خانوادگی، محیطهای آموزشی، اجتماعی و کاری، و.... را با خود به همراه دارد.
اما با وجود این، به نظر میرسد تبلیغات رسانهای و تاکید و تشویقها مبنی بر عدم استفاده از وسایل نقلیه شخصی در سطح شهرهای بزرگ، تاکنون نتایج مثبت چندانی را در بر نداشته است و برعکس، تردد وسایل نقلیه شخصی و تکسرنشین نه تنها سیر نزولی نیافته بلکه امری رو به افزایش نیز بوده است.
به عنوان یکی از دلایل دخیل و بسیار موثر در این راستا، باید از وجود ضعف و نقص در بدنه سیستم حمل و نقل عمومی یاد کرد که نتوانسته نظر صاحبان و دارندگان وسایل نقلیه شخصی را به استفاده از امکانات خود، جلب کند.
با وجود ارتقای وضعیت حمل و نقل شهری، باید اعتراف کرد وضعیت فعلی حمل و نقل عمومی، هنوز به گونهای نیست که بتواند در انتخاب استفاده از خودروی شخصی و یا سیستم حمل و نقل عمومی، برنده شده و از سوی شهروندان برگزیده شود.
در واقع نمیتوان از افراد دارای خودروی شخصی، این انتظار را داشت که خودروی شخصی خود را در منزل گذاشته و صفهای طولانی و انبوه از جمعیت اتوبوسهای درونشهری، اتوبوسهای فرسوده و فاقد هر گونه امکانات، تنشها و فشارهای ناشی از ازدحام جمعیت که تنشهای روحی را نیز در ادامه با خود به همراه دارد که نمونه بارز آن در مشاجرهها و تنشهای کلامی رو به ازدیاد و هر روزهی مسافران قابل مشاهده است، سیستم حمل و نقل عمومی که عرضه آن در مقابل تقاضا و درحقیقت میزان امکانات آن ب نسبت مسافران، بسیار کم و ناکافی است، و... را برگزیند.
واضح است که وجود مشکلات اینچنینی انگیزه و میلی را در افراد ایجاد نخواهد کرد تا آنها را به استفاده از حمل و نقل عمومی سوق دهد. در چنین شرایطی شهروندان ترجیح میدهند به جای درگیر شدن با مشکلات ناشی از حمل و نقل عمومی، از خودروی شخصی خود که به عقیده آنان از مشکلات وتنشهای کمتری برخوردار است استفاده کنند.
بدیهی است تا زمانی که این نقص در سیستم حمل و نقل عمومی وجود داشته باشد، سعی در فرهنگسازی برای جایگزین نمودن امکانات حمل و نقل عمومی به جای خودروهای شخصی، چندان راه به جایی نخواهد برد.
آرمان: مگر روحانی چه گفت؟
«مگر روحانی چه گفت؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر غلامعباس توسلی است که در آن میخوانید؛دانشگاهیان نخبگان جامعه محسوب میشوند؛ بنابراین اظهارنظر و نقد آنها همیشه مثمرثمر و مفید واقع میشود. به یک معنا میتوان گفت قشر نخبه و تحصیلکرده جامعه همیشه میتوانند جامعه را در عرصههای مختلف یاری برسانند.
رئیسجمهور در اظهارات خود دانشگاهیان و نخبگان جامعه را به یاری طلبید؛ حال آنکه برخی از نمایندگان مجلس با سوءتعبیر و برداشتهای سیاسی سعی کردند اظهارات رئیسجمهور را سیاسی جلوه داده و از طریق برداشتهای جناحی خود ایشان و دولت تدبیر و امید را تحت فشار قراردهند. در جواب این مدعیان باید گفت در همه جای دنیا این دانشگاهیان و نخبگان هستند که پیشتاز محسوب میشوند و دولتها در کشورهای توسعهیافته برای یافتن راهحل دست به دامان نخبگان دانشگاهی میشوند.
اکنون که کشور به واسطه بیتدبیریهای 8سال گذشته دچار مشکلاتی شده است؛ رئیسجمهور دست به دامان تحصیلکردگان و انسانهای ممتاز جامعه شده است تا بتواند بخشی از آلام مردم ایران در سالهای اخیر را بکاهد؛ آلامی که به واسطه بیتدبیری و عدم توجه به توصیه کارشناسان و دانشگاهیان بر مردم وارد شد.
آگاهان بهتر میدانند که بخشی از مجلس با عدم نظارت و تفحص درست بر اقدامات غیرکارشناسی دولت گذشته به نوعی صحه میگذاشت. منتقدان امروز دکتر روحانی کسانی هستند که روزگاری نخبگان و دانشگاهیان را از نظر دادن و نقد منصفانه بازمیداشتند تا اینکه وضعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور اینطور شده که میبینید. اکنون هم آنان از این نگران نیستند که رئیسجمهور، منتقدان غیرمنصف خود را کمسواد خطاب کرده است؛ مخالفان دولت ایشان نگران این هستند که مبادا شایستگان بر مسند امور بنشینند و عرصه بر آنان تنگ شود.
دولت یازدهم امروز از منتقدان و حسودان در عذاب است که هیچگاه در نقدهای خود از نظر کارشناسان و دانشگاهیان استفاده نکردند؛ توافق ژنو یکی از مواردی است که دولت یازدهم به خاطر آن تحت فشار منتقدانی است که وضعیت موجود کشور را به درستی درک نمیکنند. آقای روحانی از آنجا که رئیسجمهوری برآمده از طبقه نخبگان و انتخاب اصلی دانشگاهیان بوده است مانند وکلای خود انتقاد و دخالت دانشگاهیان را در امور مملکت مشروع میداند و از آنان میخواهد که اظهارنظر کنند.
از سالهای ابتدای انقلاب مبارزان اصلی این راه که دانشگاهیان و طبقه نخبه بودند همیشه از دخالتهای بیجا و بدون قاعده انسانهایی رنج بردند که خود را همیشه محق دخالت در امور کشور میدانستند؛ وقتی تاریخ سی و چند سال اخیر مرور شود همگان اعتراف خواهند کرد که دکتر روحانی امروز ازچه مینالد؟ امروز هم کشور بیشترین آسیب را از جاهلان و تندروهایی میخورد که راه تقابل به جای تعامل را با جهان برگزیدهاند.
دنیای اقتصاد:تامین مالی حملونقل عمومی بهمثابه بخشی از هدفمندی
«تامین مالی حملونقل عمومی بهمثابه بخشی از هدفمندی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترحسین عبده تبریزی است که ر آن میخوانید؛1- از شروع طرح هدفمندکردن یارانهها، بحث پرداخت سهمی از درآمد حاصل از افزایش قیمت انرژی به کسبوکارها و تولید مطرح بوده است. هر چند چنین پرداختی هرگز صورت نگرفت، اما بهنظر میرسد سنت طرح موضوع آنچنان قوی بود که کارشناسان و پژوهشگرانی که روی مرحله دوم طرح کار میکنند، خود را متعهد به تخصیص بخشی از درآمد به کسبوکارها میدانند.
امری که در بودجه 93 نیز لحاظ شد و 10 هزار میلیارد تومان به آن اختصاص یافت. به دلایل متعدد و از جمله به این دلیل که کسبوکارها امکان انتقال هزینههای اضافی به مصرفکنندگان را دارند، بهنظر نمیرسد چنین تخصیصی ضرورت دارد.
2- در سه دهه گذشته، برنامههای متعددی در قالب حمایتهای بودجهای و غیربودجهای از کسبوکارها و صاحبان آنها صورت گرفته است. مرور برخی از آنها میتواند بیانگر آن باشد که سیاستهای یادشده هرگز موفق نبوده است. در دهه 1360، بسیاری از صنایع از دولت دلار 7 تومانی گرفتند. آیا آنها تولیدات خود را با لحاظ این نرخ پایین به بازار عرضه کردند؟ پاسخ منفی است. در سالهای پس از جنگ تحمیلی، زمانی که نرخ برابری بازار بالاتر رفته بود، بسیاری از صنایع داخلی برای ادامه حیات خود از دولت به نرخ 40 تومان دلار دریافت کردند. این نرخ تقریبا یکسوم قیمت بازار در اواخر دهه 1360 بود. طی دو سال گذشته نیز بعد از سقوط ارزش ریال، بسیاری از صنایع دلار را به نرخ 1200 تومان و بعدها 2600 تومان از دولت دریافت کردند؛ درحالیکه نرخ دلار در بازار بین 3000 تا 4000 تومان بود. آیا این یارانهها به مصرفکننده منتقل شد؟ واقعیت آن است که یارانهها در قالب نظام چند نرخی ارز، هرگز به جیب مصرفکننده نهایی نرفت و همواره گرفتار جریانهای فساد و رانت شد.
3- هرگاه شکاف بین دو منحنی در نمودار پیوست که تفاوت بین نرخ رسمی و نرخ آزاد دلار را نشان میدهد افزایش یافته، نتیجهای جز افزایش نابرابری بیشتر در اقتصاد به همراه نداشته است.
تجربه دو سال اخیر در خاطر همه ما هست. ارقام تورم ماههای اخیر بیانگر کاهش قیمت خردهفروشی در صنعت مواد غذایی است، هر چند اینکه قیمت پایه مواد غذایی از دلار 1200 به دلار 2600 افزایش یافت؛ این به آن معنا است که صنعت مواد غذایی قبلا محصولات خود را با نرخهای آزاد دلار انطباق داده و با آن قیمتها کالا به مصرفکنندگان میفروخته است. پس تجربه میگوید هرگاه یارانه به طرف عرضه بازار ارائه شده، مزایای آن هرگز به طرف تقاضا نرسیده و رقابت میان کسبوکارها شدت نگرفته است.
4- واقعیت آن است که اگر امروز تصمیم به توزیع یارانه سهم صنعت بگیریم، ابزار اجرایی مناسبی نداریم که یارانهها را بهدرستی بین آنها تقسیم کنیم و دوباره به تله فساد و رانت گرفتار نشویم. اگر کسبوکارها از دولت میخواهند که فضای بازار آزاد را برای آنها فراهم کند، نمیتوانند خود بهطور گسترده متقاضی دریافت یارانه باشند یا از دولت تضمین و ضمانتنامه بخواهند.
5- از طرف دیگر، اگر در تهران یا کلانشهرهای کشور زندگی میکنید، حتما شاهد هستید که محلهها، باغها و خانههای قدیمی یکی پس از دیگری به بهانه توسعه شهری به آسمانخراشها تبدیل میشوند. گذشته از این، حملونقل داخلی کلانشهرها هم توسعه متوازن ندارد. هنوز طرح مترو چهلوچند ساله تهران به اتمام نرسیده و بهرغم افزایش روزافزون اتوبانها، پلها و جادهها و تلاش شهرداری در حوزه عمرانی، همه ما روزانه ساعتها از وقت خود را در ترافیک میگذرانیم. همین امروز نیز در خبرها بود که بودجه شهر تهران 15.000 میلیارد تومان پیشبینی شده است؛ یعنی تقریبا دو برابر کل عملکرد بودجه عمرانی کشور در سالجاری. سوال آن است که شهرداریهای کلانشهرها برای تامین چنین بودجههای عظیمی از کجا منابع مییابند؟ شهرداریها به جز فروش تراکم چه راه دیگری برای تامین منابع مورد نیاز توسعه شهری دارند؟ آیا فروش تراکم (در مواردی فروش قانون)، در بلندمدت منافع کل شهر را تضمین میکند؟ آیا اصولا هنوز تبدیل کاربری و افزایش تراکم چنین ظرفیتهای ریالی دارد؟
6- از طرف دیگر توسعه بسیاری از صنایع معدنی به علت فقدان زیرساختهای حملونقل بینشهری محدود شده است. بسیاری از صنایع واگنسازی، تولید کشنده و پیمانکاریهای مرتبط با ریل و جاده نیز با ظرفیتهای پایین تولید میکنند. حملونقل درونشهری و بین شهری شامل افزایش خطوط مترو، راهآهن بین شهری و راههای جادهای و همچنین نگاهداری کیفیت جادههای درون و بینشهری، سالانه به میلیاردها تومان بودجه نیازمند است. این منابع از کجا باید تامین شود؟ بودجه عمومی دولت ظرفیت حمایت از توسعه و ارتقای کیفیت جادههای درونشهری و بینشهری و نیز حملونقل عمومی درون و بینشهری را ندارد. چه باید کرد؟ واقعیت آن است که بخش عمده تامین مالی زیرساختهای حملونقل درونشهری و بینشهری در کشورهای توسعهیافته، از محل مالیات بر سوخت (fuel tax) تامین میشود. در بررسی بدیلهای مختلف تامین مالی راه و حملونقل، هیچ بدیلی مناسبتر از مالیات بر سوخت بهنظر نمیرسد؛ روشی که آمریکا، چین و بخش اعظم اروپا از آن مسیر راهها و ناوگان حملونقل عمومی خود را ساختهاند.
7- پیشنهاد مشخص آن است که جهت پرهیز از اخذ مالیات سوخت جداگانه برای حملونقل و راهها، وجوه مورد نیاز مربوطه در طرح هدفمندی یارانهها گنجانده شود و از عواید حاصله، منابع لازم برای تامین مالی شهرداریها و دولت برای توسعه و نگاهداری راههای محلی و بینشهری و نیز ناوگان حملونقل درونشهری و بینشهری فراهم شود. توسعه زیرساختهای حملونقل میتواند بستر رونق بسیاری از صنایع اصلی کشور از جمله خودروسازی و معادن و فلزات را فراهم کند. توسعه و بهبود راههای بین شهری و درونشهری و گسترش حملونقل عمومی، هزینههای تولید را کاهش میدهد. این بهمعنای پرداخت به همه صنایع و کسبوکارهای کشور است. بهاینمنظور میتوان صندوق توسعه و بهبود راهها و حملونقل عمومی را تحتنظر وزرای کابینه تشکیل داد و از عواید حاصل از اجرای طرح هدفمندی، منابع لازم را به آن تخصیص داد. این منابع پایدار در هر سال با تصمیم دولت بین شهرداریها و وزارت راه و شهرسازی توزیع میشود و چون امکان پیشبینی جریان آتی آنها وجود دارد، پروژههای عمرانی شهرداریها و وزارت راه و شهرسازی در حوزه راه و حملونقل در مقیاسی گسترده فعال میشوند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد