خراسان:سبد کالا طرحی مناسب با خطاهایی که باید اصلاح شود
سبد کالا طرحی مناسب با خطاهایی که باید اصلاح شود»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛قبل از هرچیز روشن کنم من نه در زمان آقای احمدینژاد هدیه های رئیس جمهور و سهام عدالت مربوط به خبرنگاران را گرفته ام و نه اکنون متقاضی سبد کالا هستم چرا که معتقد بوده و هستم افراد دیگری برای این امور نسبت به من در اولویت می باشند. این را نوشتم تا بتوانم از اصل طرح کمک غیرنقدی به قشرهای ضعیف جامعه حمایت کنم و البته نگرانی ام را از تصمیمات غیرکارشناسی و نحوه اجرای پرغلط این طرح اعلام کنم چرا که این اشکالات ممکن است باعث شود این طرح خوب ناکارآمد جلوه کند.
واقعیت این است که بخشی از جامعه در شرایط اقتصادی سختی قرار دارند. به گونه ای که حتی در تامین معیشت روزانه خود دچار مشکلات عدیده هستند بدیهی است که حل مشکل معیشتی اولین وظیفه یک دولت است لذا کمک به این طیف از جامعه از وظایف ضروری دولت محسوب می شود. اگر این کمک به شکل نقدی صورت گیرد با سه مشکل روبهرو می شود اول اینکه بخشی از این خانواده ها به دلایل متنوعی ممکن است دریافتی نقدی را در موضوعاتی غیر از قوت زندگی هزینه کنند که این مسئله باعث می شود بخشی از هدف طرح که بالا بردن سطح سلامت جامعه است تامین نشود ثانیا پرداخت نقدی می تواند تورم زا شود و هدف گذاری اصلی طرح را تحت الشعاع قرار دهد و ثالثا پرداخت نقدی ممکن است تبدیل به مطالبه ای دائمی از دولت شود و دولت شاید همیشه نتواند یا به مصلحت نباشد از عهده پاسخ به این مطالبه برآید با این وصف درنظر گرفتن ارزاق عمومی برای قشرهای پایین جامعه می تواند از یک طرف این نقایص را نداشته باشد و از طرف دیگر کمکی مهم به معیشت طبقه های پایین جامعه بکند.
نوع واکنش مردم از زمانی که صحبت از چنین طرحی شده است حتی آنانی که زبان به انتقاد از دیده نشدن خود در طرح کرده اند به روشنی گواه ضرورت چنین طرح هایی است. همچنان که نباید با تبلیغاتی و پوپولیستی خواندن، بسیاری طرح های دولت قبل زیر سوال برده شود، نباید به دلیل نقص هایی که بر سیاستگذاران یا اجرای طرح سبد کالا وجود دارد برکلیت این نگاه خط بطلان کشید.
در عین حال نمی توان از اجرای غلط و از آن مهمتر غیرکارشناسی بودن سیاست گذاری مرحله اول آن ابراز تعجب نکرد. ادعای دولت یازدهم تاکید بر نگاهی کارشناسی در تصمیم گیری ها است و ویژگی های حاکم بر اعضای کابینه به گونه ای است که ممکن است بتوان این احتمال را داد که به دلیل مسن بودن کابینه، چابکی دولت کم باشد اما تصور اولیه این است که در دولت یازدهم این حسن وجود دارد که تصمیمات گرفته شده از پختگی خوبی برخوردار است برخی تصمیمات دقیق و کارشناسی شده دولت در آغاز نیز مانند مصوبات 35 بندی حمایت از تولید نشان از همین مسئله می داد اما اشتباهات فاحشی که در سیاست گذاری طرح سبد کالا بهعنوان مسئله بسیار مهم و فراگیر وجود دارد حاکی از خبرهای خوبی در این زمینه نیست.
اگر در شناسایی دهک های پایین یا نیازمندان اشتباهاتی وجود داشت آن را به دلیل نبود اطلاعات دقیق برای شروع کار قابل توجیه می دانستیم اما آن هنگام که نقایص مهمی در سیاست گذاری ها مشاهده می شود نمی توانیم توجیه منطقی پیدا کنیم. مشخص نیست که چگونه یکی دو روز مانده به آغاز توزیع سبد کالا تازه تصمیم گیران به یاد این مسئله می افتند که باید برای کارگران مشمول دریافت سبد کالا شرط سقف پانصد هزارتومان دریافتی بگذارند یعنی آیا تا این حد در محاسبات اشتباه کرده اند که باید ناگهان چند میلیون نفر را از شمولیت طرح حذف کنند؟ آیا از آغاز این اطلاعات بدیهی وجود نداشت؟ از آن مهمتر با چه منطق کارشناسی در تخصیص سبد کالا نگاهمان صنفی است و نه متناسب با سطح اقتصادی افراد؟ چگونه می شود فردی به این دلیل که کارمند است حتی اگر چند میلیون تومان حقوق دریافت کند مشمول طرح شود اما کارگری که با کمی اضافه کاری ، چون دریافتی اش از 500 هزارتومان فراتر می رود باید از این کمک که به آن به شدت نیازمند است محروم شود؟ بهعنوان مثالی دیگر چرا باید برخی اقشار و صنوف فارغ از میزان دریافتی شان مشمول طرح شوند؟ مشخصا می بینم در بین همکارانم که یکی چون خبرنگار است مشمول طرح است اما دیگری که از سطح اقتصادی پایین تری از نفراول قرار دارد از دایره طرح خارج شده است. با توجه به اینکه اطلاعات مربوط به حقوق و دریافتی کارمندان و کارگران تحت پوشش تامین اجتماعی و دیگر صنوفی که در طرح اولیه قراردارند، وجود دارد آیا به جای طبقه بندی صنفی بهتر نبود از میان همین قشرهای کارمندی، کارگری و...که اطلاعاتشان در دسترس است متناسب با میزان دریافتی افراد طبقه بندی صورت می گرفت و هرکس که جزو گروه پایین تر قرار می گرفت مشمول طرح می شد و در غیراین صورت چه کارگر و چه کارمند و... از دایره طرح خارج می شد؟
مجدد تاکید می کنم اگر این اشتباهات فقط ناشی از نبود اطلاعات دقیق و نحوه اجرا در عمل بود تا این حد برغیرکارشناسی بودن تصمیم اولیه اصرار نمی ورزیدم و مشکلات را ناشی از ضعف های اجرایی می دانستم که برای هر کارگسترده ای طبیعی است و به مرور برطرف می شود اما وقتی اشتباهاتی در سیاست گذاری طرح وجود دارد آن هم تا این حد بزرگ که هرفرد عادی می تواند نادرست بودن آن را تشخیص دهد نمی توان برای تیم باتجربه دولت یازدهم ابراز تعجب نکرد.
البته خوشبختانه اظهارات وزیرکار که در ساعات پایانی شب گذشته منتشر شد نشان از اصلاح سیاست های تعیین شده می دهد، این "تدبیر" کمی دیرهنگام باعث ایجاد "امید" در مردم می شود که این طرح مناسب، هم ادامه پیدا می کند و هم با رفع شدن نقص هایش در حوزه سیاست گذاری و اجرا با احساس عدالت بیشتر همراه خواهد شد.
کیهان:ما میتوانیم از این گویاتر؟!
«ما میتوانیم از این گویاتر؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛ از سال 1945 که جنگ جهانی دوم به سر آمد تا سال 2014 میلادی، 69 سال فاصله است. اگر این 7 دهه را به دو مقطع تقسیم کنیم، بیتردید در سیمای تحولات مقطع دوم، میل به دور شدن هرچه بیشتر از ژئوپلتیک قدرت در مقطع اول را مشاهده خواهیم کرد. اگرچه پایان جنگ جهانی دوم، اعلام ابرقدرتی آمریکا و شوروی و تشکیل دو قطب بزرگ قدرت بود، اما از اواخر دهه 80 میلادی آثار ضعف در بلوک شرق ظاهر شد و در طلیعه دهه پایانی هزاره دوم (سال 1991) با فروپاشی شوروی، دولت آمریکا کدخدایی خود را بر جهان اعلام کرد. در حقیقت میل استیلا و استکبار آمریکا علیالدوام میل به بسط و توسعه بیشتر داشت. اما طلوع آفتاب انقلاب اسلامی ایران در میانه این 69 سال سپری شده (1357ه..ش- 1979م) باعث دگرگونی و انقلاب استراتژیک در نقشه تحولات شد.
تفاوت چندانی نمیکند تحلیلگر، طرفدار انقلاب اسلامی باشد یا مخالف آن و یا بیطرفی پیشه کند. در هر سه احتمال، واقعیت انقلاب اسلامی و قدرتمندی و اثرگذاری و تغییرآفرینی آن چنان بزرگ است که قابل انکار نباشد. اصل وقوع پیروز این انقلاب به نام دین، یک اتفاق قالبشکن است. در روزگاری که کمونیستهای بلوک شرق میگفتند دین افیون رخوتانگیز تودههاست، بلوک غرب ادعا میکرد دوره دین به مثابه خرافه و افسانه سپری شده و قباله روزگار جدید را باید به نام لیبرال دموکراسی زد. بلوک شرق مدعی بود تنها راه مبارزه با امپریالیسم، کمونیسم است و دین مخدری بیش نیست؛ و از آن سو، جبهه سرمایهداری و لیبرال- دموکراسی ادعای بزرگتری را پیش میکشید مبنی بر اینکه اساسا دوره انقلاب سپری شده و دیگران حداکثر باید به این قبله اومانیستی اقتدا کنند تا شاید بازتاب بخشی از پیشرفتهای غرب جدید در آینه زندگی آنها بتابد و جزو کشورهای «در حال توسعه» شوند. سرنوشت دین چه میشد؟ میگفتند دین مربوط به دوره ماقبل علم و دانش و تجربه است و اکنون در هاضمه قوی لیبرال- دموکراسی و سکولاریسم هضم و جذب خواهد شد. انقلاب اسلامی در همین دوره کُریخوانی دو جبهه بزرگ قدرت، فضای قبضه شده جهان سیاست را شکافت و طرحی نو درانداخت.
انقلاب کبیر اسلامی درست از بطن ژاندارمری آمریکا در قلب غرب آسیا (خاورمیانه) به دنیا آمد. شاه ژاندارم گماشته غرب در این منطقه بود و انقلاب اسلامی، شاخ شاه را که شکست، اصالتا شاخ آمریکا را شکست اما نه اینکه، کمترین تکیهای به بلوک شرق و ایدئولوژی آن داشته باشد. حالا تئوریهای گونهگون انقلاب در آکادمیهای واشنگتن و نیویورک و لندن و پاریس و مسکو به هم ریخته بود. پسلرزههای این زلزله بزرگ، کم از اصل این «قدرت لرزه» و «سیاست لرزه» نداشت. اشغالگران فلسطین تا سال 1982 میلادی که جنوب لبنان را اشغال کردند، روی نوار پیروزی در جنگهای 1948، 1956، 1967 و 1973 حرکت کرده بودند اما ریشهای که انقلاب اسلامی در جنوب لبنان دواند، خبر از شکستن شیشه عمر اسرائیل میداد چه آن که ماندگاری این رژیم صرفا به القای اسطوره شکستناپذیری بود و این اسطوره، متاثر از پژواک انقلاب اسلامی در سال 2000 و 2005 (عقبنشینی از جنوب لبنان و غزه) و سالهای 2006، 2008 و 2012 (جنگ علیه حزبالله و حماس) شکست. اما فراتر از همه این قالبشکنیهای خیرهکننده، آن دفاع 8 ساله انقلاب نوپای ایران در مقابل حمله ارتش رژیم صدام- به نیابت از غرب و با حمایت موثر شرق-قرار دارد که «قدرت غلبه بر چالشهای ویرانگر» را به عنوان «امر واقع»، به همه تحلیلها و ادعاها تحمیل کرد. انقلاب ایران برای دومین و چندمین بار، ناظران منصف و بیطرف را برای این شعار راهبردی به شهادت گرفت که «ما میتوانیم».
طیف کممایه و بیانصاف از مدعیان روشنفکری به تقلید از ایدئولوگهای لیبرالیسم و کمونیسم میگفتند و هنوز هم میگویند ما منطق اعجازگری و معجزه را نمیفهمیم؛ البته تبصره و استثنا قائل میشدند- هرچند راست نمیگفتند- مبنی بر اینکه «مگر قابل مشاهده و تجربه باشد و زیر تیغ جراحی یا میکروسکوپ بیاید». ما تبار اینان را میشناسیم که در برابر هر پیامبر عظیمالشأنی (صلواتالله علیهم اجمعین) معجزه خواستند اما چون به چشم دیدند، باز لجاجت و انکار کردند و رسولان حق را متهم به جادوگری و کاهنی و شاعری و دیوانگی کردند. «فماذا بعد الحق الا الضلال. پس از حق- و رویگردانی و سرپیچی از آن- چیست جز گمراهی و ضلالت؟». گفت الفضل ما شهدت به الاعداء. آنها که کریم سنجابی را میشناسند، میدانند که در روزگار صدارت دکتر مصدق، وزارت کرده بود و مقارن انقلاب دبیرکل جبهه ملی بود. او پیش از بختیار، گزینه نخستوزیری در رژیم شاه بود اما توافق حاصل نشد. سنجابی پس از پیروزی انقلاب در دولت موقت به مدت 2 ماه وزیر خارجه شد و به آمریکا گرایش داشت. بعدها گروههای اپوزیسیون به وی اعتراض کردند. اعتراض را وبسایت گویانیوز در تاریخ 19 بهمن 1390 این گونه روایت کرده است: «پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام کنونی، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بود؟ سنجابی در جواب این سوال با پوزخندی جواب میدهد که «ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود کشاند...». گویا نیوز ادامه میدهد «این اگرچه واقعیتی است تلخ اما باید قبول داشت که مهمترین شاخص اعتنا به تاثیرگذاری یک گروه سیاسی، داشتن حمایت مردمی است. بیتعارف، هیچ یک از گروههای اپوزیسیون تاکنون دارای چنین کاریزمایی نبودند آنقدر که حتی در تجمیع طرفداران خود در خارج از کشور لنگ میزنند».
روایت دیگر مربوط به فرخ نگهدار رئیس گروهک فدائیان خلق است که در فتنه سال 1388، در حلقه لندن فعال بود و با شبکه دولتی بیبیسی همکاری میکند. وی 15 بهمن 1390 در مصاحبه با وبسایت میهن میگوید «من از سالهای 41 و 42 شاهد مواضع آقای خمینی بودم و در 10 سال بعد فهمیدم آیتالله خمینی یکی از شخصیتهایی است که در کشور نفوذ فوقالعاده دارد و تکیه او بر مردم و به خصوص تودههای تهیدست کشور است و برای این که امر خود را پیش ببرد، اتکایی به خارج ندارد... این نگاه [ادعا] که او در فضای سیاسی کشور ناشناخته بود، بیشتر ناشی از نگاه افراد متجدد است نه واقعیت. من به خاطر دارم در سال 1349 در دهات اطراف کاشان همراه با دوستم احمد اشرف سفر میکردیم و میدیدیم در خانه روستاییان آنجا عکس آقای خمینی بر دیوار بود و سخنش اعتبار داشت. اعتبار او یکی به خاطر ستیز با نیروهایی بود که فعالان سیاسی و قشرهای عادی جامعه آن را مطامع سلطهجویانه میدیدند و خصوصیت دیگر، تکیه بر ارزشهای دینی بود. سخن ایشان در ذهن و دل جامعه ایرانی بیشتر رسوخ میکرد به نسبت حرفها و نشانههایی که ما با خود حمل میکردیم. مثلا ما داس و چکش را به خیابان میبردیم و آنها پرچم امامحسین[ع] را به صحنه میآوردند. من کاملا عنوان «امام» را انتظار داشتم و برایم دور از ذهن نبود. آیتالله خمینی برای همه ایرانیان کسی بود که سد بزرگ شکستناپذیر شاه را شکست و این قدرت، تلألویی را ساخت که چشمها را به سوی او خیره میکرد. این روانشناسی ایجاب میکرد برای ایشان نامی مثل رهبر، پیشوا یا امام انتخاب شود».
همه هنر امام خمینی(ره) این بود که به تأسی از اسوه بزرگ الهی - پیامبر اعظم(ص)- بندگی حق و سرنسپردن به باطل و طاغوتها را با موفقیت به محک آزمون گذاشت. امام قدم به قدم، راهبرد «ما میتوانیم» را به اجرا گذاشت و از یک ملت تحقیر شده که ناتوانیاش را با ناتوانی در ساختن لولهنگ و آفتابه به رخ میکشیدند، ملتی دارای اراده و جسارت و خطرپذیر و مجاهد ساخت. این معجزه احیاگری در مقیاس احیای یک ملت را میشود زیر ذرهبین مطالعات اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی گذاشت. نفس 35 سالگی انقلاب، بیش از هر استدلال و استنتاج دیگری دلیل بر این ادعاست که این انقلاب قدرت غلبه بر چالشهای بزرگ را دارد، همچنان که برخلاف مسیر تاریخ 200 سال اخیر ایران، از عهده یک جنگ بنیانافکن برآمد. و چنان که در این 35 سال، چالشهای مهیبی چون تجزیهطلبی و آشوبگری گروهکهای مستظهر به بیگانگان، ترور شخصیتهای تراز اول و تحریمهای 3 دههای را مهار و مدیریت کرده است. وابستگی 50 درصدی به بنزین، تجربه نزدیک ماست که باعث شد دشمنان ما همین نقطه ضعف را گروگان بگیرند و تحریم فروش بنزین به ایران را در دستور کار قرار دهند. آیا جز این است که با همه اما و اگرها از عهده تولید بنزین در داخل برآمدیم؟ مدتی بعد همان دشمنان بدذات، نیاز ما به سوخت اتمی 20 درصد رآکتور تهران را - که درمان 800 هزار بیمار صعبالعلاج منوط به آن و تولید رادیو دارو بود- فرصت مناسبی برای از پا انداختن ملت ایران یافتند؛ با این فرض که این بار بیتردید ملت ایران زانو میزند. رحمت واسعه حق نثار روح دانشمند گمنام و مجاهد شهید دکتر شهریاری باد که کمر شیطان بزرگ را شکست و گزینه سوخت 20 درصد را روی میز گذاشت. «ما میتوانیم» از این گویاتر؟!
جبهه دشمنانی که در این 35 سال به تواتر از انقلاب اسلامی ایران سیلی خوردهاند و طنین بلند این سیلی در جهان پیچیده، در برابر استقامت همراه پیشرفت چه میتوانند بکنند جز آن که ریشهها و پایهها را هدف بگیرند. یکی از آن ارکان، همین منطق محاسبه شده، واقعی و کارساز «ما میتوانیم» است. محور مهم تهاجم امروز دشمن، تلقین گزاره «شما نمیتوانید» با ادبیات بومی شده «ما نمیتوانیم»! و از زبان برخی مدعیان روشنفکری و سیاستمداری در داخل است. ناتوی فرهنگی و کارگزاران ایرانی آن برآنند که با شعبده بر سر واقعیت، ملت و حاکمیت ایران را وادار به تجدید نظر در محاسبات و منطق خود کنند. درباره چند و چون پروژه «ما نمیتوانیم!» باید در مجالی دیگر نوشت.
جمهوری اسلامی:پوست خربزه سبد کالائی زیر پای دولت
«پوست خربزه "سبد کالائی" زیر پای دولت»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛علاقمندان دولت یازدهم و دغدغهمندان نسبت به نظام و کشور این روزها آرزو میکنند آقای روحانی به جای جمله معروفش در مناظرههای انتخاباتی که "من سرهنگ نیستم" میگفت "من، پوپولیست نیستم."
واقعیت این است که اصل تصمیم دولت یازدهم مبنی بر توزیع مقداری ناچیز از مایحتاج اولیه بین اقشار خاصی از مردم که نام "سبد کالایی" بر روی آن گذاشته شد برای اهل دقت وتحلیل کافی بود تا بفهمند یا اگر میدانستند مطمئنتر شوند که دولت موسوم به تدبیر و امید نیز در پوپولیسم و شعارگرایی چندان از اسلاف خود در دولتهای نهم و دهم متفاوت و متمایز نیست.
این تصمیم نادرست و عجولانه که مانند تمامی تصمیماتی از این دست با توجیهاتی از جنس کمک به اقشار محروم اتخاذ شد، در مرحله اجرا نیز پردهای دیگر از ناپختگی دولتمردان را در آشکار ساختن سازوکارهای لازم برای آن وعده بزرگ را بالا زد تا مشخص شود اصرار بر جلب رضایت کوتاه مدت مردم یکی از معمولترین عادتها و تاکیدات دولتها است حتی اگر این دولتها، عناوین تدبیر و امید را یدک بکشند.
واقعیت این است که دولت آقای روحانی در مورد توزیع سبد کالایی از دو جهت دچار اشتباهات فاحشی شد؛ نخست اصل اتخاذ این تصمیم و دوم شیوه اجرای آن.
کارشناسان بسیاری در بدو طرح موضوع توزیع سبد کالایی، این اقدام را تکرار اشتباه دولت قبل در مورد توزیع یارانه نقدی ارزیابی کردند.
این درست است که این سبد آثار تورمی به دنبال نخواهد داشت و مانند توزیع پول آن هم از منابع نادرست، پایه پولی، نقدینگی و تورم را افزایش نمیدهد اما به چند دلیل مشکلاتی مشابه مشکلات توزیع یارانه نقدی دارد.
از جمله اینکه به علت نبود آمار و اطلاعات دقیق از دریافت کنندگان بالفعل و بالقوه این سبد فهرست دریافت کنندگان به شدت غیردقیق، پراشتباه و ناقص است. نکته عجیب این است که با وجود سابقه سه ساله توزیع یارانه نقدی، هنوز آمار روشنی از تعداد دریافت کنندگان یارانه در سطح خردتری از استانها وجود ندارد و مشخص نیست در هر شهرستان یا بخش و روستایی از کشور، چند نفر یارانه نقدی دریافت میکنند. به همین خاطر نیز مشخص نبود و نیست در هر منطقه کوچکتر از واحد استان به چند نفر سبد کالایی تعلق خواهد گرفت.
نکته مهم دیگر فقدان استاندارد یا همان غربال افراد برای دریافت سبد کالایی است. به نظر میرسد دولت یازدهم برای تعیین مشمولان دریافت این سبد به شدت دچار خطا در هدفگیری شده است چرا که قرار گرفتن نام تمام کارمندان دولت و حذف کارگران با حقوق بالای 500 هزار تومان از فهرست دریافت کنندگان سبد کالایی، خطای فاحشی در تعیین گروه هدف دولت بابت توزیع این سبد است؛ با توجه به اینکه حداقل پایه حقوق قانون کار در سال جاری حدود 490 هزار تومان است قطعاً بسیاری از کارگرانی که تنها چند هزار تومان از 500 هزار تومان بیشتر حقوق میگیرند ولی به شدت نیازمند دریافت این سبد هستند از فهرست جا ماندهاند ولی کارمندان فراوانی که دریافتی آنان به مراتب بیشتر از کارگران است، این سبد را دریافت میکنند!
گذشته از این، در میان افراد با شرایط مشابه یکدیگر نیز شاهد وحدت رویه نیستیم به گونهای که در یک بنگاه یا اداره و... افرادی با حقوقهای فلان مقدار سبد کالایی را دریافت کردهاند و افراد دیگری با همان میزان حقوق مشمول دریافت نشدهاند! این گذشته از مواردی است که در سازمانها و... مدیران و معاونان که کارمند دولت هستند مشمول دریافت شناخته شدند ولی کارکنان شرکتی که مشمول قانون کار هستند، سبد دریافت نمیکنند و موارد مشابه فراوانی که این روزها همه ما سراغ داریم.
جنبه دیگر اشتباه دولت نیز به شیوه اجرا از نظر زیرساختهای فنی باز میگردد. اخبار و شنیدهها طی این مدت از ضعف شدید شرکتهای انتخاب شده برای اجرای عملیات فنی توزیع سبد کالایی حکایت دارند. مشخص نیست شرکت انتخاب شده برای اجرای بخش فنی این طرح که مسئولیت برقراری ارتباط میان سامانههای اطلاعاتی حاوی اسامی سرپرستان خانوار و فروشگاههای توزیعکننده و پایانههای فروش را برعهده دارد بر چه مبنایی انتخاب شده است خصوصاً اینکه به گفته فعالان این حوزه، اجرای چنین طرح بزرگی نیازمند برخورداری از زیرساختهای فنی بسیاری است که متأسفانه شرکت انتخاب شده، فاقد این امکانات است؛ شرکتی که مشخص نیست براساس چه معیارهایی انتخاب شده و درآمدی چند ده میلیارد تومانی از این رهگذر کسب میکند!
نشانه وجود این ضعف را نیز گذشته از اظهارات غیررسمی مسئولان و کارشناسان درگیر این طرح میتوان در تأخیرهای مکرر زمان توزیع، اختلال شبکه بانکی در بدو اجرای طرح، از کار افتادن سامانه پیامکی اولیه پس از افزایش تعداد استعلامات و... مشاهده کرد.
با توجه به مجموع این موارد بیراه نیست اگر بگوئیم، توزیع سبد کالایی یکی از بزرگترین اشتباهات دولت یازدهم در چند ماه فعالیتش میباشد. دولت، خود را ناگزیر کرده است توزیع این سبد را ادامه دهد همانگونه که نه تنها دولت قبلی با وجود کسری شدید منابع ناگزیر از ادامه پرداخت این یارانه بود بلکه دولت یازدهم نیز هنوز حتی جسارت تعدیل و تصحیح فهرست یارانهبگیران را پیدا نکرده است و احتمالاً پیدا نخواهد کرد. حال با توزیع سبد کالایی داستان یارانههای نقدی به گونهای دیگر تکرار میشود در حالی که هدفمندی و جامعه هدف این سبد به شدت زیر سئوال است.
پرسش جالب اینجاست که دولت یازدهم چرا به چنین راهی پا گذاشت؟ آن هم در حالی که جامعه و افکار عمومی اصلاً چنین انتظاری از دولت نداشت تا دولت بخواهد در پاسخ به آن توقع چنین اقدامی را آن هم اینقدر عجولانه انجام دهد ولی اکنون چنین توقعی پدید آمده است! این هشدار را روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود پس از گزارش 100 روزه رئیسجمهور داد ولی متأسفانه مورد توجه قرار نگرفت.
به این ترتیب چندان بدبینانه نخواهد بود اگر نسبت به نیت پیشنهاددهندگان اجرای این طرح به دولت خوشبین نباشیم کما اینکه از سوی دیگر باید به تدبیر دولتمردان شک کرد چرا که با هر متر و معیاری که بسنجیم، سبد کالایی پوست خربزه بزرگی است که زیر پای دولت تدبیر و امید گذاشته شده است.
با این مورد نمیتوان کاری کرد جز اینکه تجربهای شود برای آنکه رئیسجمهور روحانی بار دیگر پای خود را روی چنین پوست خربزههائی نگذارد.
رسالت:تکلیف ما و گزینه نظامی
«تکلیف ما و گزینه نظامی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛نهضت امام خمینی (ره) در آستانه پنجاه سالگی است. پنجاه سال پیش مردی در تاریخ ایران طلوع کرد که نقش او در نوع خود در تاریخ جهان کم نظیر است.
او پرچم استقلال و آزادی ایران را به تنهایی به دوش کشید بیآنکه واهمهای از قدرتها داشته باشد. پیش از او نیز دو نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت را ملت ایران پشت سر گذاشته بود که هر کدام در کمتر از یکسال به بیراهه رفت و به شکست انجامید. اما امام خمینی (ره) توانست در کمتر از 15 سال تلاش، مرارت و سختی، زندان و تبعید، نهضت را به ثمر برساند. امروز ما در حال برگزاری جشن
35 سالگی پیروزی انقلاب هستیم.
ملت بیدار ایران نیم قرن است به ندای هل من ناصر رهبری پاک خود لبیک گفته است و طی سه دهه گذشته از هیچ کوششی جهت همراهی رهبری نهضت، کوتاهی نکرده است.
دشمنان اسلام و ایران تهمت ارتجاع سیاه به او زدند و گفتند "آخوندها میخواهند ایران را به عقب برگردانند" و چالش دروغین"سنت و مدرنیته" را پیش کشیدند. گفتند علم و دین با هم جمع نمیشوند، آخوندها میخواهند ما را در عصر فضا مجبور کنند با اسب و الاغ مسافرت کنیم.امروز به برکت حاکمیت "عدل" و "علم"، دانشمندان این مرز و بوم در فناوریهای نوین آنچنان پیشرفت کرده اند که حیرت جهانیان را برانگیختهاند. امروز در نانو تکنولوژی، انرژی هستهای، پزشکی و در سطوح علوم انسانی و تجربی شاهد پیشرفتهای محیرالعقول هستیم.
لذا همانها که انقلاب را متهم به ضدیت با علم و مخالفت با مظاهر مثبت مدرنیسم میکردند با تهدید و تحریم بر روی ملت ایران خنجر کشیدند و دانشمندان کشور را به تیغ ترور سپردند. از همه عجیبتر آنکه آنها اکنون به راهبرد پلمب کردن پیشرفتهای علمی ایران روی آوردهاند.تبهکاران جهانی علیه ملت جنگ داخلی و جنگ تحمیلی راه انداختند تا شاید مانع پیشرفت کشور شوند. ملت از این دو عقبه به سلامت عبور کرد. آنها به جنگ نرم و تهاجم فرهنگی روی آوردند. علما، مراجع و نخبگان بر این دو هم غلبه یافتند و با مهار آن انقلاب را چون گوهری گرانبها پاس داشتند. اما دشمن از پای ننشست و بیپروا سخن از گزینه نظامی به میان آورد.
گزینه نظامی چیست؟ این پیام که هراز چندی مقامات سیاسی و نظامی آمریکا به آن تفوه میکنند چیست؟ تا چه حد باید آن را جدی گرفت؟
واقعیت این است که "گزینه"ای در کار نیست. اگر هم هست چند "بوزینه" هستند که هر از چندی شکلک در میآورند تا عدهای خام، ضعیف و فاقد بنیه انقلابی در میان مسئولان ما را بترسانند.
ملت ایران هیچ گاه از این تهدیدها نهراسیده و به مسیر حرکت خود ادامه میدهد. امروز میلیونها جوان در ایران در آرزوی آن هستند تا پنجه در پنجه تفنگداران آمریکایی در زمین، هوا و دریا بیندازند و انتقام خون شهدای جنگ تحمیلی، شهدای ترور و شهدای جنگ نرم را بگیرند. امروز توان ارتش، سپاه و بسیج مردمی به حدی است که این طور نیست که دشمنان در یک روز از غرب و جنوب، هزاران کیلومتر از خاک ایران را در نوردند و 8 سال یک جنگ را بر ملت تحمیل کنند. امروز ما میدانیم نقطه ضعف دشمن کجاست و نقطه قوت خودمان چیست. حداقل در جنگ 33 روزه یک آزمایش کوتاه و مختصر انجام دادیم و نتیجه آن را هم دیدیم.
همین روزها بود که امام (ره) در میان هلهله و شادی و فریادهای انقلابی ملت ایران پس از 15 سال تبعید وارد کشور شد. او دولت تشکیل داد و به دهان دولت نحیف و رنجور تتمه 2500سال استبداد زد و ظرف ده روز آن را ساقط کرد. در این 10 روز گزینه نظامی طرفداران استبداد و آمریکا روی میز بود اما با یک فرمان امام (ره) به باد فنا رفت. قرار بود توفان به پا کنند اما با یک نسیم الهی و انقلابی آن توفان محو شد.
ملت ما طی 35 سال گذشته مار گزیده شدهاند، نباید به دشمنان اجازه دهیم حتی به فکر این بیفتند که ما را از ریسمان سیاه و سفید بترسانند.
بزودی دور دوم گفتگوهای ایران با 1+5 آغاز خواهد شد. باید دقت کرد و کاستیهای دور اول را جبران کرد. نباید به دشمن اجازه دهیم تفسیرهای خارج از متن توافقنامه را به متن سوار کند. نباید به آنها اجازه دهیم حکم پلمب کردن پیشرفتهای علمی و دستیابی به فناوریهای نوین در ایران امروز را با تکیه بر یک منطق قرون وسطایی بر ما تحمیل کنند.
متن توافق به ما این اجازه را میدهد هر جا که تشخیص دادیم آنها بر سبیل فریب و نیرنگ حرکت میکنند به این بازی خاتمه و مسیر درست گذشته را ادامه دهیم.
ملت ایران توقف پیشرفتهای علمی و محروم شدن از فناوریهای نوین را تحت هیچ شرایطی برنمیتابد. ملت ایران خود را آماده میکند تا در 22 بهمن امسال یک پیام قاطع به اشرار جهانی بدهد و حساب خود را با آنها صاف کند.
سیاست روز:آیا اینگونه اشتیاق! در شان ملت ایران است؟
«آیا اینگونه اشتیاق! در شان ملت ایران است؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛نباید از یاد ببریم و فراموش کنیم که از آن زمان تاکنون، زمان زیادی هم نگذشته است. داستان ما، مال چند صدسال پیش نیست. سری بچرخانیم میتوانیم، خیلی زود، آن را دوباره مرور کنیم. مقطعی از تاریخ ایران اسلامی است که ۸ سال طول کشید. و از زمان پایان آن تنها ۲۵ سال گذشته است.
آی مردم! آی مسئولان! نگذارید از یاد برود، که اگر برود، روحمان میرود، معنویتمان به یغما میرود. عشقمان از یاد میرود. هنوز دیر نشده است. باز هم میتوان به آن دوران بازگشت. عزت و شأن زیادی داشتیم در آن زمان. آن دوران را بدون جنگ هم میتوانیم داشته باشیم.
یادتان هست که؟! بچههای شما در همان دوران دفاع مقدس، همان جنگی که تحمیلمان کردند و زخممان زدند؛ یادتان هست؟
ما که ذرهای کوچک و ناچیز از آن دوران هستیم، یادمان هست که مردم خوبمان چگونه ابراهیمگونه، اسماعیلهایشان را به قربانگاه عشق میفرستادند، از زیر قرآن ردشان میکردند و آب پشت پا میریختند به پایشان. کولههایشان را با نان و خرما و کنسروی پر میکردند تا آذوقه راهشان باشد و توشه سنگرهایشان. آنجا هم که میرسیدیم باز هم از سفرههای خود از شکم خود میزدند و برایمان هدیه میفرستادند تا مبادا بچههایشان، رزمندگانشان، دلاورانشان گرسنه بمانند.
آی مردم! یادتان هست؟ همین خود شما بودید که برایمان میفرستادید آن کمپوت و کنسرو را، آن بیسکویت و نان را، و بر روی کاغذی مینوشتید؛ «هدیه ای کوچک برای دلاوری بزرگ، ما را ببخشید که بیشتر از این نداریم. نوش جانتان!؟»
همان زمان ما هم میدانستیم که شما هم در مضیقهاید، کم دارید، تحریم است و فشار اقتصادی. خورد و خوراکتان، معیشتتان کم شده است. با کوپن اموراتتان را میگذراندید. به اندازهای که دور سفره کوچکتان بنشینید واز همان اندک هم بزنید برای ما! دلتان بزرگ بود. به بزرگی خورشید و عشق، معرفتتان شرمندهمان میکرد. عزت نفستان، مناعت طبعتان ما را دلگرمی میداد به ادامه راه، راهی که سرافرازی را برای شما مردم خوب و دوست داشتنی آرزو میکرد.
فرزندان شما هم در آن کوران جنگ و دفاع، از ناموس و دین و آیین، شرمشان میآمد آن هبههای شما را، آن دسترنج ارزشمند را نوش جان کنند، که شما میگفتید نوش جانتان!
بچههای شما همانها را هم تقسیم میکردند بین خود، نمیخوردند و نگه میداشتند برای روز مبادا. در برابر دوربین هم که قرار میگرفتند، میگفتند به لطف مردم خوبمان همه چیز هست. مردم نگران نباشید ما وضعمان خوب است، خوب میخوریم، نگران نباشید. اما شما خوب میدانستید که بچههایتان دروغ مصلحتی میگفتند، باز هم برایمان میفرستادید، آن آجیلها در بستههای کوچک یادتان هست برایمان میفرستادید؟
چند دانه پسته، بادام، نقل و نخودچی. یادش به خیر! مرباهای خوشمزهتان که دست پخت مادرهای مهربان این دیار عاشق پرور بود، چه صفایی داشت.
چقدر زود گذشت. حیف! ناگهان چه شد که اینگونه شد؟! چرا؟ اصلاً از خودمان پرسیدهایم یا میپرسیم چرا؟
آن اوضاع وخیمتر بود یا الان؟!
یادتان بیاید آن هنگام که سکه میفروختند بانکها در دولت پیشین و خیلیها از صبح خیلی زود از ساعت ۲ یا ۳ صبح میآمدند و صف میکشیدند تا چند سکه بخرند و پشیزی سود ببرند. یادتان هست؟ صحنههای زیبایی نبود صفهای طولانی خریدن سکه! بود؟
کرامت را فدای سکه کردند برخی آدمها، شاید بعداً تلنگری به خود زده باشند که این چه کاری بود که کردیم، شاید هم نه!
مگر دنیا چقدر ارزش دارد که کرامت انسانی، عزت نفس در گرو آن سکه برود؟!
امیر مؤمنان، مولای متقیان، میفرمایند؛ «آبروی تو جامد است و با سوال و درخواست، قطره قطره میریزد. بنگر که قطرات آبرو را پیش چه کسی میریزی!»
روز گذشته هم، روز خوبی نبود. صفهای طولانی برای گرفتن سبدی که کالاهایش، شاید، کرامت را به حراج گذاشت.
خودمان هم مقصریم، اصلاً همه تقصیر داریم. از من گرفته تا بقیه مردم! تغییر دادیم طبع مردم را، طبع نازک و لطیف مردم عوض شد آن هنگام که به همه چیز دنیایی نگاه کردیم.
مسئولان هم مقصرند. مدیر شدهاند برای این که کشور را اداره کنند. راهنمایی کنند. تدبیر کنند که مردم مشکل نداشته باشند. نه این که مشکلی بر مشکلات آنان آوار شود.مسئولان هم باید کرامت را ارزش ایرانی را حفظ کنند. عزت نفس را بازگردانند.
مردم که نخواسته بودند این سبد کالای عزتمندانه را، خواسته بودند؟ دولت هدیهای داد، و ای کاش راه بهتری برای این هدیه مییافت، تا مردم کرامتشان حفظ شود.
صفهای طولانی برای گرفتن آن «سبد» راهی نبود برای حمایت از نیازمند واقعی، که پلی بود که بگذریم از آبروی خویش.
انشاءالله نیت خیر است. اما مردم به خود آییم و به دوران عزت و اقتدار دفاع مقدس باز گردیم. کم میخوردیم، اما عزت داشتیم.
تهران امروز:شأن مردم رعایت شد؟
«شأن مردم رعایت شد؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم ایرج ندیمی است که در آن میخوانید؛اختصاص دادن سبد کالایی ایده خوبی بود که متاسفانه با بیتدبیری به یک مشکل تبدیل شد. دولت در اجرای طرحی که خودش مبدع آن بود بی سلیقگی به خرج داده و در حال حاضر شاهد اعتراضهای گسترده مردم در اکثر نقاط کشور هستیم. اگر واقعا قرار بود عده کمی مشمول دریافت این سبد کالایی باشند این همه تبلیغات و سر و صدا لازم نداشت. مردم در حال حاضر در مورد این موضوع توجیه نیستند. با توجه به سوابق گذشته از جمله پرداخت یارانه نقدی و عیدی های دولت گذشته تصور بخش عظیمی از مردم این است که این سبد کالایی به آنها تعلق خواهد گرفت. وقتی از طرف دولت هم توضیحات قانع کننده در مورد نحوه انتخاب افراد مشمول داده نشده است گروهای مختلف مردمی حق دارند بپرسند که چرا مشمول دریافت این سبد نیستند.
دولت اعلام کرده به افرادی با درآمد زیر 500 هزار تومان این سبد تعلق می گیرد. اولا مبنای انتخاب این رقم چیست؟ آیا این رقم خط فقر است؟ و مسئله مهم تر کسانی که کلا درآمدی ندارند و آمارشان هم جایی ثبت نشده تکلیف شان چیست؟ این سبد کالایی البته مشکلات دیگری هم دارد. ما شاهد هستیم که کالاهای خارجی به جای کالاهای تولید داخل در این سبد جا گرفته است. باید برای نمایندگان و مردم توضیح داده شود علت این انتخاب چیست؟
آیا ما نباید از تولید داخل حمایت کنیم؟ به سرانجام رساندن این ایده خوب نیازمند تدبیر است اما متاسفانه مشاهده میکنیم دولت تدبیر و امید در این موضوع با بی تدبیری عمل کرده و همین باعث اعتراضهای بجا و بحق مردم شده است. این موضوع بسیار مهم است و ممکن است حتی باعث ایجاد یک گسست در میان جامعه شود. باید طوری عمل میشد که به انتظارات ایجاد شده پاسخ داده شود و اگر هم امکان پاسخگویی به انتظارات را نداشتند باید مردم را قانع میکردند.در حال حاضر متاسفانه مردم سر در گم هستند. بازنشستگان به صفهای طولانی رفته اند و دست خالی بازگشتهاند؛ این موضوع جای تامل دارد. ضمن اینکه در این مسئله اساسا به شأن مردم توجه نشده است.
به هر حال اقشار مختلف در جامعه ما با هم در ارتباط هستند. اتفاقاتی که در برخی فروشگاهها افتاده و برخی برخوردهای صورت گرفته با مردم رنجآور است. دولت باید در سریع ترین زمان این نقایص را رفع کند. بههر حال مدیران دولت، تازه در سمت های شان قرار گرفتهاند و این اشتباهات هم قابل جبران است اما به شرطی که ارادهای برای جبران آن وجود داشته باشد. در کنار همه مسائل مورد بحث در توزیع این سبد باید مسائل جامعه شناختی و توجه به حفظ شأن مردم هم در نظر گرفته شود در غیر این صورت ممکن است این مسئله تولید نارضایتی پنهانی کند که به صورتهای مختلف در آینده خود را نشان دهد.
وطن امروز:ایران و مسأله برچیدن
«ایران و مسأله برچیدن»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛اظهارات مقامهای ایرانی در دو هفته گذشته درباره آنچه آمریکاییها «مسأله برچیدن» (Dismantle) میخوانند، امیدوارکننده بوده است. چند هفته پس از آنکه مقامهای آمریکایی بویژه جان کری، وزیر خارجه این کشور مکررا از واژه برچیدن برای توصیف برنامه آینده خود در قبال تاسیسات غنیسازی ایران استفاده کردند، هم رئیسجمهور روحانی و هم وزیر امور خارجه به این موضوع واکنش نشان دادند. روحانی و ظریف هر دو در حاشیه اجلاس داووس تاکید کردند: هیچ سانتریفیوژی در ایران برچیده نخواهد شد. این جمله با چنان قاطعیت و بدون هرگونه استثناگذاری بیان شد که منابع غربی بلافاصله از آن نتیجه گرفتند که اگر ایران در موضع خود جدی باشد، احتمال دستیابی به توافق نهایی بسیار کاهش مییابد. اگرچه هنوز مذاکرات درباره توافق نهایی آغاز نشده و این موضوع طبعا اصلیترین مسالهای است که در آن مذاکرات درباره آن بحث خواهد شد اما چند نکته مهم وجود دارد که همین حالا باید بر آنها تاکید کرد.
1- نخستین مساله این است که وقتی آمریکاییها درباره برچیدن بخشهایی از برنامه هستهای ایران سخن میگویند به محتوای توافق درباره گام نهایی با ایران نظر دارند اما متقابلا وقتی مقامهای ایرانی درباره «برچیده نشدن حتی یک سانتریفیوژ» حرف میزنند، مقصودشان تعهدات ایران در گام نخست است. در گام نخست، روشن است که چیزی برچیده نمیشود. آمریکاییها هم در هدفگذاریهای خود گفتهاند در گام اول به دنبال عدم گسترش (Halt)و به عقب بازگرداندن (Roll back) بخشهایی از برنامه ایران هستند و هدفگذاری برچیدن مربوط به گام نهایی است. بنابراین مقامهای ایرانی باید موضع خود را شفاف کنند، وقتی میگویند چیزی برچیده نمیشود، اگر مقصودشان در گام اول است (که هماکنون در حال اجراست) این موضوعی بدیهی و البته فاقد ارزش است اما اگر منظورشان در گام نهایی است، آن وقت میتوان امیدوار بود و رئیسجمهور و وزیر امور خارجه را تحسین کرد.
2- در ادبیات مقامهای آمریکایی این موضوع کاملا شفاف است که برچیدن شامل 3 درخواست اصلی است:
یکم- برچیدن تعداد زیادی از ماشینهای سانتریفیوژ در نطنز
دوم- برچیدن کامل تأسیسات فردو
سوم- برچیدن رآکتور آب سنگین اراک
جان کری هفته گذشته به روشنی گفته است عقیده دارد ایران نیازی به تاسیسات غنیسازی در دل کوه (اشاره به فردو) یا رآکتور آب سنگین ندارد. بنابراین وقتی آمریکاییها درباره برچیدن حرف میزنند مساله بسیار فراتر از تعداد سانتریفیوژهاست.
3- اگر به متن برنامه اقدام مشترک توافق شده در ژنو مراجعه کنیم، متاسفانه مبانی برچیدن بخشهایی از برنامه کاملا در آن دیده شده است. دولت در این توافق پذیرفته است در گام نهایی برنامه غنیسازی ایران باید از حیث مکان (تجمیع کل برنامه در نطنز)، گستره (تعداد ماشینها)، ظرفیت (نوع ماشینها و سرعت غنیسازی)، ذخیره مواد (حتی 5 درصد) و اندازه (درصد غنیسازی) محدود شود. علاوه براین، تیم مذاکرهکننده پذیرفته است برنامه غنیسازی باید منطبق بر نیازهای عملی ایران و به طور دوطرفه تعریف شود. همه این موارد، نامهای مستعار برچیدن است. وقتی قرار است برنامه غنیسازی از 7 جنبه محدود شود، یعنی برنامه غنیسازی که در گام نهایی تعریف خواهد شد محدودتر از برنامه فعلی است و این معنایی جز این ندارد که تیم مذاکرهکننده پذیرفته بخشهایی از برنامه فعلی باید برچیده شود. ضمن اینکه میدانیم آمریکاییها تحریمهای اصلی نفت و بانک را برای گام نهایی نگه داشتهاند و همین خود قرینهای است که نشان میدهد از دید آنها درخواستها در گام نهایی بسیار بلندپروازانهتر از گام اول خواهد بود. اگر بنا باشد برای اظهارات روحانی و ظریف ارزشی قائل باشیم، این امر زمانی منطقی است که سخنان آنها درباره «برچیده نشدن حتی یک سانتریفیوژ» به این معنا باشد که ایران تصمیم گرفته در مذاکراتی که از 29 بهمن آغاز میشود روی تصحیح اشتباهات برنامه اقدام مشترک توافقشده در 3 آذر تمرکز کند و آن بخشهایی از این توافق را که خواستار محدود شدن برنامه ایران در گام نهایی میشود، نپذیرد. اگر چنین باشد تیم مذاکرهکننده یک گام به جلو برداشته و باید آن را تحسین کرد.
اما اگر تیم ایرانی به توافق ژنو پایبند بماند، آن وقت متاسفانه باید گفت این حرفها همه مصرف رسانهای دارد و در نهایت بخشهای مهمی از برنامه ایران برچیده خواهد شد.
4- دولت آمریکا اکنون باید حس کند هدفگذاری برچیدن بخشهایی از برنامه غنیسازی ایران و همچنین برچیدن رآکتور آب سنگین اراک، دست یافتنی نیست. برای تحقق این هدف 2 اتفاق باید بیفتد:
نخست، ایران باید تاکید کند کل برنامه غنیسازی و رآکتور آب سنگین فعلیاش منطبق بر نیازهای عملی است که برای خود تعریف کرده و به بهانه
عدم نیاز عملی نمیتوان هیچ بخشی از آن را برچید. اگر مذاکرهکنندگان ایرانی واقعا درصدد منتفی کردن ایده برچیدن باشند، استدلالهای قدرتمندی در این باره در اختیار دارند.
دوم، ایران باید مساله شفافیت را جایگزین هر نوع تقاضا برای برچیدن کند. چه نگرانی غرب ساخت یک سلاح واقعی در ایران باشد و چه غربیها نگران باشند که ایران به نقطه گریز غیرقابل شناسایی برسد، راه حل منطقی این است که روی افزایش شفافیت برنامه هستهای ایران متمرکز شوند. وقتی این برنامه در نهایت شفافیت انجام شود دیگر گریز هستهای معنا نخواهد داشت. با وجود ابزاری به نام شفافیت، اگر آمریکاییها همچنان روی برچیدن سانتریفیوژها و رآکتور اراک اصرار کنند باید نتیجه گرفت که هدف آنها نه مطمئن شدن از ماهیت برنامه ایران، بلکه تحقیر ایران است. این نقطهای است که میتوان مذاکرات را در آن متوقف کرد. در آن صورت، توافقی انجام نخواهد شد اما جهان خواهد دید که ایران هیچ مشکلی با مطمئن کردن جامعه جهانی از ماهیت برنامه خود نداشته و تنها در مقابل اراده آمریکا برای تحقیر خود ایستاده است. در این صورت بسیار بعید است که رژیم تحریمها به شکلی که اکنون موجود است برقرار بماند و کشورهای جهان انگیزهای برای اجرای آن داشته باشند.
حمایت:احیای تمدن دینی استراتژی مهم امام(ره)
«احیای تمدن دینی استراتژی مهم امام(ره)»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی عسکری است که در آن میخوانید؛با نگاهی به حرکت انقلاب اسلامی ایران و مقایسه آن با دیگر انقلابهای بزرگ دنیا ویژگیهایی را شاهد هستیم که از خصیصههای انقلاب اسلامی ایران است. به غیر از اسلامی و مردمی بودن انقلاب اسلامی ایران به عنوان دو خصوصیت انکارناپذیر و اثرگذار، رهبری امام خمینی(ره) به عنوان مؤسس و بانی اصلی این انقلاب ویژگی تعیینکننده دیگری است که عامل مهم ظهور و پیروزی این انقلاب محسوب میشود.پیش از نهضت امام (ره) هم مردم در ایران حضور داشتند و هم اسلام به عنوان یک مکتب فکری در میان آنان رواج داشت، با این حال در عرصههای اجتماعی و سیاسی آب از آب تکان نمیخورد. بر همین اساس در واپسین روزهای منتهی به ورود امام(ره) به میهن، مجله بینالمللی العالم تیتر زد: «هوالذی اعجز الغرب و حیر الشرق و شغل العالم» او کسی است که با ورودش به ایران غرب را عاجز کرد شرق را متحیر و عالم را به خود و افکار بلندش مشغول ساخت.
این چهره بینظیر تاریخ معاصر جهان توانست با بهرهگیری از اسلام و مردم مسلمان الگوی مردمسالاری دینی را با تاکید بر جمهوری اسلامی بلندآوازه سازد؛ جمهوری به عنوان قالب و شکل حکومت و اسلامی به عنوان محتوی و شرط اصلی و مطالبه به حق ملت دینی و شهید پرور ایران اسلامی. امام خمینی (ره) با اعتقاد به رأی اثرگذار و خواست همگانی مردم فرمود: میزان رأی ملت است و مواظبت کرد تا در همه مراحل ساختار جمهوری اسلامی و نظامسازی در قالب قانون اساسی حاکمیت در ایران متکی به دین و اعتقاد و خواست اکثریت مردم باشد و البته حقوق اقلیتها نیز محترم شمرده شود.
امام(ره) هرگز نگاه حداقلی به مبارزات یعنی تنها سقوط طاغوت و شاه نداشت و هدف مهم او احیای ارزشها و احیای تمدن دینی با کمک و یاری مردم بود. به همین دلیل است که در مکتب فکری امام راحل که در قانون اساسی ایران تجلی پیدا کرده آمده است: حکومت از دیدگاه اسلام برخواسته از موضع طبقاتی و سلطهگری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی همکیش و همفکر است که به خود سازمان میدهد تا روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی، حرکت به «سوی الله» بگشاید. ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آیندههای فکری بیگانه خود را پاک نمود و به مواضع فکری و جهان بینی اصیل اسلامی بازگشت و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا کند.
بر این اساس، بانگاه در فرایند تحقق اهداف امام راحل به آسانی اهداف مقدماتی و هدف عالی و استراتژیک ایشان را میتوان شاهد بود. مرحله اول از اهداف امام(ره) انقلاب بود که در روز 22 بهمن 1357 با نفی طاغوت به پیروزی رسید.
مرحله دوم آن نظامسازی مبتنی بر مردمسالاری دینی بود که تاکنون محقق شد و به عنوان یک نظام مدیریتی نوین در عصر کنونی در دنیا و منطقه مطرح است. مرحله بعدی تمدنسازی و ارائه یک الگوی فکری جامع به مردم دنیا و منطقه در نوع فراگیر و جهانشمول آن است. امام(ره) گامهای اول این استراتژی بزرگ را در دوران حیات پربرکتشان برداشتند. اکنون نیز نخبگان و فرهیختگان مسلمان باید برای تحقق این استراتژی امام(ره) بیش از گذشته تلاش کنند و از آن غافل نباشند. تحقق چنین هدف بلند و جهانی به تولید فکر و نظریهپردازی نیازمند است.
آفرینش:گسترش بی اعتمادی در فضای کسب وکار
«گسترش بی اعتمادی در فضای کسب وکار»عنوان سرمقاله روزناکه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که ر آن میخوانید؛تمام امید مردم و دغدغه امروزدولت، خروج از رکود اقتصادی و رونق تولید میباشد. رکودی که طولانی شدن آن موجب تضعیف بنیه و پتانسیلهای تجاری کشور گردیده است و مسولان درصددند با مدیریت جدید و اتخاذ سازکارهایی همچون جذب سرمایه خارجی و مشارکتهای داخلی، آن را سامان دهند.
مهمترین آسیبی که درطی چند سال گذشته برپیکره اقتصاد وارد شده، بحث بی اعتمادی درفضای کسب و کار میباشد.
البته این عارضه یک شبه به وجود نیامده، اما جبران آن شاید مدتها طول بکشد. امروز اقتصاد و بازار ما شاهد سیل عظیمی از چکهای برگشتی است که صاحبان آن یا تولیدکنندگان ورشکسته هستند و یا فعلان اقتصادی که گرفتارنوسان شدید ارزی شدند و کم آوردند، ویا کلاه بردارانی که در رکود بازار به دنبال کسب سودهای کلان بودهاند و...، اما وجه تشابه تمام این اقشارباهم، رواج بی اعتمادی در فضای اقتصادی کشور میباشد.
دادوستد چکهای برگشتی در جامعه، تاثیر منفی در انگیزه سرمایهگذار و باعث به خطر افتادن امنیت سرمایهگذاری میشود، چراکه احساس میکنند برخورد قضایی و قانونی با افرادی که چک بیمحل میکشند، نمیشود و ضمانتی برای وجه سرمایه آن وجود نخواهد داشت.
براساس آمار بانک مرکزی رشد چکهای برگشتی از سال 87 تا 1390 سیری صعودی به خود گرفته است و به بالاترین حدخود از ابتدای انقلاب رسیده و نرخ 12.8درصد (یعنی ازهر100 برگ چک نزدیک به 13 برگ برگشت میخورد) رانشان میدهد. این درحالی است دراین مدت از تعداد چکهای مبادله شده برای تجارت کاسته شده است!.
متاسفانه درحال حاضر اقتصاد ایران از ثبات پولی و مالی لازم بر خوردار نیست و اگر از صدور چک های بی پشتوانه جلوگیری نشود بی نظمی در اقتصاد مشکل سازخواهد شد. متاسفانه دراین زمینه ضعف های قانون چک و بی مسئولیتی بانکها در اعطای دسته چک به افراد ناصلاح، باعث اختلال در فضای کسب و کارشده است.
هیچ تولیدکننده و بازرگانی پیدا نمیشود که خواهان بدحساب شدن در بازار باشد، بلکه تنگناهای اقتصادی مانع پرداخت بهموقع معوقات آنها میشود. وقتی رکود اقتصادی در یک کشور حکمفرما باشد، کسانی که کالای خود را با چک خریداری کردهاند، توان فروش کالا را ندارند و به این ترتیب چکهایشان پاس نمیشود.همچنین بازار غیررسمی وامها، یکی دیگر از عوامل افزایش چکهای برگشتی میباشد.
بانکها به جز آن 500 نفر نورچشمیهایی که نیمی از تسهیلات کل کشور را به اختصاص داده اند، بهطور معمول به افرادی که اعتبار ندارند، وام نمیدهد، زیرا در آن صورت چکهای برگشتی به مطالبات معوق بانکها تبدیل میشود. بر این اساس، این افراد بهسراغ بازارهای زیرزمینی وام و نزولخوران میروند و باید هزینههای بهره بالا را پرداخت کنند که به هیچ وجه توان بازپرداخت آن را ندارند، بنابراین چک آنها برگشت میخورد.
کسادی بازار در مدت اخیر باعث رد و بدل چکهای مدتدار در کشور شده و این در حالی است که صدور چک مدتدار تنها در اقتصاد ایران رایج است و در اقتصادهای پیشرفته این مساله به هیچ وجه مرسوم نیست. براساس قانون باید چک مطابق روز صادر شود، اما بهدلیل کسادی بازار، افراد به امید اینکه در آینده با تجارت خود سود بهدست میآورند، چک در مقابل کالا میدهند و کالا را اعتباری میخرند.
اما پس از مدتی نمیتوانند کالاها را بفروشند که این مساله منجر به برگشت خوردن چکهای آنها میشود.
بازهم تکرار مکررات است که از مسولان بخواهیم فکری به حال قانون چک و سازوکاری اصولی برای استفاده صحیح از این ابزار اقتصادی درنظر گیرند. برای ساماندهی کارکردهای چک می توان برخی کشورها که دارای قوانین موفقی در زمینه ساماندهی چک بوده اند، را الگو قرار داد و قانون چک کشور را بازنگری کرد.
شرق:امر اجتنابناپذیر
«امر اجتنابناپذیر»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدهاشمیرفسنجانی است که در آن میخوانید؛برای ارایه تحلیلی درست از انقلاب، میبایست کمی قبلتر، آغاز جدی فرآیند پیروزی ملت و سقوط شاه را مورد بررسی قرار داد و سپس، به این مساله برسیم که «چرا شاه رفت» و دیدگاه او نسبت به روحانیت و حوزه و همچنین جریانات دانشجویی چه بود؟ برای پاسخ به سوال فوق، توجه به عملکرد شاه و شرایط و ساختار نظام حکومتی که او پس از کودتای 28مرداد برای خود تعریف کرده بود، ضروری است. بر اساس قانوناساسی مشروطه، شاه یک مقام تشریفاتی بود و مقام مسوول اجرایی بهشمار نمیرفت.
به همین دلیل از شهریور20 که او جانشین پدرش شد تا 1330 و 31، این دولتها بودند که مسوولیت اداره کشور را داشتند و دخالت شاه در مسایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور کمتر دیده شد. شاه هم مثل همه شاهان مشروطه، روالی داشت و اگر ضرورت پیدا میکرد گاهی دولتها را عوض میکرد یا درباره یک وزیر مشخص نظر میداد اما پس از کودتای 28مرداد، رفتار شاه تغییر کرد. در این میان علاوه بر عوامل داخلی باید به یک نکته مهم توجه شود که معمولا مغفول واقع میشود.
بعد از کودتا، «حامی خارجی» شاه تغییر کرد. تا آن زمان دولت انگلیس در ایران دولت اصلی استعمارگر بود و در بسیاری موارد دخالت میکرد. اما کودتای 28مرداد با طراحی انگلیس و اجرای آمریکا در ایران پیاده شد. پس از آن، سازمان سیا از شاه یک سوال پرسید: «اینکه میخواهی سلطنت کنی یا حکومت» و پاسخ شاه این است که من میخواهم حکومت کنم! بر این اساس یک طراحی جدید برای ساختار حاکمیت پیشنهاد میشود.
سازمان جاسوسی آمریکا، دو سازمان را به شاه پیشنهاد میدهد که یکی سازمان اطلاعات و امنیت برای موضوعات داخلی و دستگاهی دیگر هم شبیه سازمان سیا برای مباحث خارجی، در واقع الگویی شبیه آمریکا که افبیآی مسوول مسایل داخلی است و سیا مسوول مسایل خارجی. شاه تنها یک سازمان را میپذیرد و به این وسیله ساواک با تایید مجلس شورای ملی - فرمایشی، تاسیس میشود. ساواک چند اداره داشت که مسوول روحانیت، احزاب، اصناف، روشنفکران و مسایل خارجی بودند. از اینجا شاه وارد حکومت شد و تصمیمسازانی هم در پشتپرده فعال بودند که در واقع ساواک، یکی از آنها بود و شاه مجری پیشنهادات این سازمان. اگرچه ظاهر ساواک، نهادی امنیتی - پلیسی بود اما مسایل سیاسی، استراتژیها و سیاستهای کلان را هم با هماهنگی سازمان سیا و اسراییل طراحی میکرد. سفارتخانههای آمریکا و در مواردی هم انگلیس، از دیگر تصمیمسازان بودند.
سفارت آمریکا مرکز فرماندهی نه تنها ایران بلکه خاورمیانه بود و بسیاری از کشورهای منطقه را از آنجا اداره میکرد. بههرحال وقتی رییس یک کشور تصمیم به «حکومت فردی» میگیرد، نیازی به دولت و مجلس احساس نمیشود. تصمیمات مجلس با دربار و شاه هماهنگ یا به سفارش آنها انجام میشد و وضع دولت هم که کاملا مشخص بود. آنها به معنای واقعی کلمه، فرمایشی بودند. نه انتخابات، مردمی و سالم بود و نه کارکرد و عملکرد آنها. دادگستری هم تابع همین مسایل بود. همه چیز به شخص شاه آن هم از کانال ساواک منتهی میشد.
حاکمیت شاه، محصول چنین وضعیتی است. در کنار اینها، جهش قیمت نفت و درآمد افسانهای آن با حدود ششمیلیون بشکه تولید نفت روزانه، نهتنها به رونق نینجامید که رکود را تشدید کرد. با کارهایی که در انقلاب سفید شاه انجام شده بود، روستاها تخلیه و اهالی آن در حومه شهرها ساکن شده بودند و بهعنوان کارگر صنایع مونتاژ، فعالیت میکردند. پول نفت سبب فساد جدی در هیات حاکمه و رقابت بین مجلس و دولت بر سر به دستآوردن آن شد.
در سال 54 یا 55 «سولیوان» سفیر وقت آمریکا، گزارشی به وزارت خارجه داد که بعد از انقلاب منتشر شد و امروز در اسناد وجود دارد. در آنجا وضعیت نیروهای مبارز علیه شاه به شکل جالبی تشریح شده است. میگوید شاه که در بین مردم محبوبیتی ندارد و به زور اسلحه و ارتش و ماندگار شده است. حتی در نظام حکومتی ایران هم به وی اعتقادی وجود ندارد. در محافل خصوصی برخی دولتمردان، علیه شخص شاه اعتراضاتی میشود.
گویا اردشیر زاهدی وزیر خارجه بوده است. میگوید حتی وقتی زاهدی به وزارت خارجه آمریکا میآید چقدر به هیات حاکمه ایران اعتراض دارد. در بین مبارزان، گروههایی مانند چپ و حزب توده و ملیون، پایگاه قوی در کشور ندارند به جز [آیتالله] خمینی که پایگاه قوی در کشور دارد اما هیچ ابزاری در اختیار ندارد تا بتواند از آن استفاده کند و خطری برای حکومت ایجاد کند. نگارنده 114 روز از 117 روزی که امام در نوفل لوشاتو در پاریس ساکن بودند را در خدمت ایشان بود.
افراد زیادی میآمدند و پیشنهادات زیادی به ایشان میشد. حتی شخصیتهای مبارز و روحانی برای امام پیشنهاد داشتند که شاه بماند و اصلاحاتی در ساختار انجام شود. مثلا فرح بهعنوان نایبالسلطنه تعیین شود و شورای سلطنت تشکیل شود که امام به هیچوجه نپذیرفتند. موافقان این نوع ایدهها بر این باور بودند که ایران و مبارزان آن در مشروطه و ملیشدن صنعت نفت و... همیشه بر استبداد پیروز شدهاند اما غلبه بر استعمار، اتفاق نیفتاده که دلیل آن نفوذ کشورهایی نظیر آمریکا در تاروپود ایران بود. به هر تقدیر، پیروزی انقلاب با ایستادگی امام و خواست مردم نشان داد، دفاع از این ایده با توجه به نوع مواجهه شاه با مسایل در بیش از دودهه از دوران زمامداری وی، امری اجتنابناپذیر بود.
مردم سالاری:مذاکرات هستهای و برقراری آرامش در جامعه
«مذاکرات هستهای و برقراری آرامش در جامعه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سید فاضل موسوی است که در آن میخوانید؛روحانی به دلیل شناخت عمیق و منطقی که از کشور دارد، در مسایل بینالملل بویژه در پرونده هستهای به صورت کارشناسی عمل میکند. واقعیت این است که میراث مسالهداری به نام پرونده هستهای به دولت تدبیر و امید به ارث رسیده است، پرونده تا کنون هزینه زیادی را برای کشور در برداشته است البته تلاشهای آقای روحانی و ظریف برای حل این پرونده قابل ستایش است و باید آن را به فال نیک گرفت.
پس از اینکه وی با کمک جریان سیاسی ریشه دار در کشور موفق شد در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی برسد، براساس تحلیلی واقع بینانه و با استراتژی کارشناسانه و دقیق وارد مذاکرات شد. روحانی متوجه شد که سیاستهای قبلی فشارهای زیادی را بر مردم وارد میکند. دولت چون دیپلماسی خود را با اجازه نهاد مربوط در نظام انجام میدهد، با فراغ بال وبدون توجه به فشارهای وارده مسیر خود را دنبال میکند.
در این مسیر دولت با فشارهای زیادی از جانب عدهای مواجه است اما چون به روش و عمل خود ایمان و باور دارد، بدون توجه به این فشارها در حال پیگیری مذاکرات است به گونهای که محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان گفته که وی مسیر خود را با همین شیوه طی میکند حتی اگر از سوی نمایندگان مجلس استیضاح شود.
در این بین مردم هم به دولتی که در 24 خرداد با رای خود به روی کار آوردند، باور دارند و از روحانی و تیم مذاکره کننده هستهای حمایت میکنند و نظرسنجیها هم نشان میدهد که هشتاد درصد از مردم موافق پیگیری مذاکرات هستهای هستند. اگر آزاد شدن بخشی از اموال بلوکه شده کشور و رفع برخی تحریمها را نادیده بگیریم، حداقل نتیجهای که مذاکرات هستهای برای کشورمان دربرداشته است این بوده که اکنون شاهد برقراری آرامش در حوزههای مختلف هستیم. معتقدم اگر عدهای در کشور جار و جنجال نکنند، روحانی با مدیریت خود این مذاکرات را به نفع کشور به نتیجه میرساند.
اکنون با روی کار آمدن دولت یازدهم و تغییر سیاستها و خط مشیهای کشور، منافع عدهای به خطر افتاده است پس آنها برای جبران به دنبال ایجاد تنش در کشور هستند. باید بدانیم در شرایط آرام و با ثبات، کسانی که سالم ،خردمند و پرکار هستند سود میکنند اما در بحران و جنجال فقط فرصت طلبها در بخشهای مختلف سود کرده و رشد میکنند.
فرصت طلبها با ایجاد تنش در کشور به دنبال این هستند آنچه را که در سالهای پیش بدست آوردهاند را از دست ندهند اما مردم رشد کردهاند و با حمایت خود از دولت یازدهم اجازه نمیدهند که این عده به اهداف خود برسند ومنافع ملی را فدای منافع شخصی خود کنند. باید توجه کنیم که ثبات و آرامش در کشور به نفع همگان خواهد بود. پس هر کس که به کشور علاقمند است باید تلاش کند تا در جامعه آرامش برقرار شود.دولت هم با ایجاد همدلی در کشور، استفاده از نظرات کارشناسی و محور قرار دادن مصلحت کشور میتواند پرونده هستهای را به نفع کشورمان خاتمه دهد البته دولت باید مراقب سنگاندازی فرصت طلبان باشد.
ابتکار:اعتیاد دات ناکام!
«اعتیاد دات ناکام!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن میخوانید؛گاهی در معرکه بازارِ سیاست، همچون این روزها، پدیدههای اجتماعی در اثرِ آمد و شدِ ریش سفیدانِ دهکده ی جهانی و هیأتهای دیپلماتیک به ایران و یا تمرکز بر مسایلِ خارجی همچون بحران سوریه و میلیتاریزه شدنِ دوباره ی مصر و...، به حاشیه رانده میشوند. با این همه، در هر کوی و کوچه و بر هر بازار و برزن، در رتبه بندی مسائلِ مبتلابهِ مردم و دغدغههای عملی آنان اولویت با امورِ دیگری است.
یکی از پدیدههای هولناکی که در صورت بندی آسیبهای اجتماعی در رأس و صدرِ همه قرار میگیرد، اعتیاد است. چه بسیار جوانانِ بدفرجامِ این سرزمین که با «حقه» ی اعتیاد به چاهِ ویلِ زندگی افتادند و همه چیزشان دود شد و به هوا رفت. اعتیاد به مخدرات (به ویژه نوع صنعتی اش) را میتوان با ادبیاتِ «فروید» از «ناخرسندیهای تمدن» برشمرد. در کنارِ آلودگی هوا، ترافیک و تراکمِ سرگیجه آورِ ماشین و آدم و سیمان، ولنگاری عریان، اپیدمی تملق و...، یکی از چشم اندازهای اعصاب خردکنِ پایتخت، منظره ی معتادانی است که یا همچون جستجوگرانِ طلا به دنبالِ لقمه ای نان سر در سطلهای آشغال دارند، و یا با خونسردی، مهارت و اعتماد به نفس، در پی سکه و اسکناسی با سیم و سیخ! به جانِ صندوقهای صدقاتِ «کمیت امداد امام خمینی» افتاده اند. این «کارِ» دوم در ملأ عام و خاص و با ظرافتی ویژه توسطِ معتادان انجام میگیرد. جالب اینجاست که میزانِ حساسیتِ رهگذران و مغازه داران در مقابلِ تخلیه ی صندوقهای صدقات چیزی است کمتر از صفر! بدین معنا که مردم نه تنها مانع از انجامِ این «کار» نمیشوند، بلکه فراتر از همراهی توأم با سکوتِ آنان، در مواردی حتّا با معتادان همکاری هم میکنند.
بگذریم که معتادان خود نیز کمترین هراس یا حیایی از انجامِ این «کار» ندارند. (یحتمل این پدیده میتواند دستمایه ی تحلیلِ روان شناسان، جامعه شناسان و جرم شناسان نیز قرار گیرد.) تقریباً شبانه روزی نیست که این مناظر را نتوان در معابر پایتخت دید. احتمالاً اگر این برادرانِ معتاد! همین میزان تلاش و تقلا را برای «کار» دیگری به خرج میدادند سرنوشت بهتری میداشتند. عجیب است که دست و روی این گروه از معتادان کاملاً «سیاه» است. لابد برای بی نام و نشان ماندن یا به تبعِ عدم رعایتِ بهداشتِ فردی و یا به هر علتِ دیگری. هر چه هست اما، به غایت مشمئزکننده است.
چشم اندازِ غریبی است: تن و جانی خسته از اعتیاد و آماجِ مخدرات؛ سطلهایی که نقطه ی اتکا و امید معتادان برای زنده ماندن تا اطلاعِ ثانوی اند؛ صندوقهایی که آشکارا به تاراج میروند؛ عابرانی که بی تفاوت از کنار این دو میگذرند؛ و ما اکثریتی که در برابرِ این سه تابلوی هراسناک، چشممان از حدقه درنمی آید. بدین ترتیب، آن سطل و صندوقها و این بی تفاوتی و انفعال را میتوان نشانه ای از کرامتِ لگدمال شده ی انسانِ مدرنِ ایرانی دانست.
یحتمل اگر کمیته ی امداد، مثلاً به جای دفترِ برچیده شده و مأموریتِ پایان یافته در «جمهوری آذربایجان»، شعبه ای برای کمک به معتادان خیابانی و ساماندهی آنان دایر کند، تعدادِ معتادانی که صندوقهای گشوده دستِ آن را چپاول میکنند، کمتر خواهد شد. معتادانی که بنابر آمارِ اخیرِ وزیرِ کشور 63 درصد آنان متأهل اند.
دنیای اقتصاد:افزایش قیمت حاملهای انرژی؛ انتخاب یا ضرورت؟
«افزایش قیمت حاملهای انرژی؛ انتخاب یا ضرورت؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم تیمور رحمانی است که در آن میخوانید؛قانون اول اقتصاد: «منابع کمیاب است، نیازها نامحدود است و انتخاب از میان نیازها اجتنابناپذیر است. این انتخاب به معنی تقبل هزینه است.»
علم اقتصاد در زندگی مادی بشر دارای قانون اول و ازلی و ابدی فوق است که اگر کسی بدون پذیرش آن راجع به موضوعات اقتصادی اظهار نظر، تحلیل و توصیه کند، از اساس تحلیل و اظهار نظر او باطل است و به قول تینبرگن داستان میگوید. در واقع، قانون فوق است که مبنای تمامی تحلیلهای بهینهیابی در تصمیمگیری اقتصادی چه در سطح فرد، چه در سطح بنگاه و چه در سطح کل اقتصاد است. گرچه تمام تصمیمات اقتصادی که در واقعیت گرفته میشود، الزاما بهینه نیست؛ اما بهطور معمول افراد و بنگاههای خصوصی در چارچوب محدویتهای فرا روی خود سعی میکنند، بهترین تصمیم را برای منافع خصوصی خود اتخاذ کنند. اما دشواری کار در جایی است که برای بخش عمومی تصمیمگیری میشود و قرار است، یک بدنه تصمیمگیری که در دنیای امروز قوای سهگانه هستند، تصمیماتی را اتخاذ کنند که منافع و هزینههای آن برای عموم افراد جامعه است و نه صرفا تصمیمگیران. ازجمله موضوعاتی که در تصمیمگیری بخش عمومی در حال حاضر مطرح است، موضوع افزایش یا به بیان صحیحتر «تصحیح قیمت حاملهای انرژی» است. این افزایش یا تصحیح قیمت، در حال حاضر یک انتخاب و در نهایت یک ضرورت است. همانطور که در علم ترمودینامیک، انرژی از بین نمیرود، بلکه از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند، در اقتصاد هم انتخاب و تقبل هزینه از بین نمیرود، بلکه صرفا شکل آن تغییر میکند. اگر منابع نامحدود بود و نیازهای بشر محدود، در دنیای ایدهآلی به سر میبردیم که شاهد این همه درد و رنج محرومان و این همه فقر و تنگدستی و عوارض آن نبودیم و طبیعتا ناچار به انتخاب و تقبل هزینهها و تلخیهای آن نیز نبودیم. اگر منابع نامحدود بود، میتوانستیم احتیاجات بشری را به وفور و بسیار ارزان برای عموم مهیا کنیم و شاهد رنج کشیدن انسانها از بابت عدم تامین نیازهایشان نباشیم. اما این فقط وضعیت ایدهآلی است که مارکسیستها و پیروان تغییر شکل یافته آنها وعده تحقق آن را میدادند و هر جا در راستای تحقق این وعده تلاش کردند بر درد و رنج بشر افزودند؛ چرا که وعده تحقق چیزی را میدادند که با قوانین خلقت در تعارض بوده و هست. در شرایطی که چند برابر شدن سطح عمومی قیمتها در طول زمان سبب شده است که قیمت حقیقی حاملهای انرژی کاهش یابد و بهطور نسبی بسیار ارزان شوند؛ اگر تصمیمگیری این باشد که قیمت این حاملها افزایش پیدا نکند، از تحمیل این هزینه بر شهروندان صرفنظر کردهایم؛ اما در واقع هزینههای دیگری را بر اجتماع تحمیل کردهایم.
به عنوان نمونه، اگر تصمیم این باشد که قیمت بنزین افزایش پیدا نکند، ظاهرا از تحمیل قیمت و هزینه بالاتر خرید بنزین بر شهروندان جلوگیری شده است، اما در عوض این تصمیمگیری سبب تحمیل هزینههایی به شکل عرضه بنزین با کیفیت پایینتر و آلودگی هوا، استفاده بیش از حد از اتومبیل و ترافیک و باز هم آلودگی بیشتر، تشویق استفاده از اتومبیلهای پرمصرف و اتلاف منابع حاصل از آن، کاهش منابع مالی دولت برای اجرای طرحهای عمرانی بهدلیل تامین یارانه بنزین، کاهش مخارج زیربنایی بهداشت و درمان، آموزش، امنیت و مواردی از این دست بر شهروندان میشود که به ناچار باید هزینههای گزاف آن را در آینده بپذیریم.
با توصیه اخلاقی نمیتوان مطمئن شد که اگر قیمت برق، بنزین، آب و غیره از طریق اعطای انواع یارانهها پایین نگهداشته شود، شهروندان در مصرف آنها صرفهجویی میکنند. توصیه اخلاقی و درخواست برای کم مصرف کردن به صورت داوطلبانه، فقط در شرایط استثنایی و کوتاهمدتی مانند شرایط جنگی آن هم تا حدی موثر است، نه در شرایط معمول. تنها عاملی که مصرفکنندگان را وادار میکند در مصرف عقلانی رفتار کنند، پرداخت بهای نسبتا تعادلی بابت چیزی است که مصرف میکنند. دولت تنها در شرایطی ناچار است برای تولید کالایی کل هزینه تولید آن را بپردازد، یا برای آن یارانه کامل پرداخت کند که آن کالا یک «کالای عمومی خالص» باشد و مطالبه قیمت بابت آن چندان آسان نباشد. یک مثال تقریبی برای چنین کالایی میتواند «امنیت عمومی» باشد، هرچند حتی بخشی از امنیت عمومی نیز قابل تامین مالی کم و بیش مستقیم از شهروندان است. اما کالایی مثل بنزین را به هیچ وجه نمیتوان کالای عمومی محسوب کرد و اتفاقا مصرف آن دارای پیامد جانبی منفی است. بنابراین نهتنها مصرف بنزین نیازمند یارانه نیست، بلکه لازم است بر قیمت آن مالیات نیز وضع شود.
پایین نگهداشتن قیمت حاملهای انرژی با عدالت اجتماعی نیز ناسازگار است. اگر یک فرد مرفه روزانه فقط 5 لیتر بنزین و آن هم با قیمت آزاد مصرف کند، در طول 4 روز یارانهای بیش از کل یارانه نقدی یک فرد فقیر و فاقد اتومبیل در طول ماه کسب میکند. اگر یک فرد فقیر با استفاده از اتومبیل مسافرکشی کرده و روزانه 15 لیتر بنزین آن هم به قیمت آزاد مصرف کند، فقط در طول یک روز یارانهای بیش از کل یارانه نقدی یک فرد فقیر دیگر در طول ماه کسب میکند که فاقد اتومبیل است. این موضوع روشن میکند که چگونه حتی در میان افراد یک طبقه اجتماعی نیز، غیر تعادلی بودن و یارانه دادن به کالایی سبب برخورداری نابرابر از یارانهها و در نتیجه بیعدالتی میشود. در مورد سایر حاملهای انرژی نیز داستانی کم و بیش مشابه گرچه با شدت کمتر برقرار است. این بی عدالتی در استفاده از یارانه، خود هزینه دیگری است که با تصمیمگیری مبتنی بر پایین نگهداشتن قیمت حاملهای انرژی، بر اجتماع تحمیل میشود.
اینکه قیمت کدام حامل انرژی و به چه میزان در چه دوره زمانی باید افزایش پیدا کند، البته یک موضوع کارشناسی است و جای بحث آن در روزنامه نیست. در حالت کلی، اگر نگرانی به خاطر «فشار بر اقشار متوسط و کمدرآمد» باشد، طبیعتا درصد افزایش قیمت گروهی از کالاهای مشمول یارانه باید کمتر باشد که بخش بیشتری از یارانه در آنها بهطور خودکار به اقشار با درآمد کم و متوسط تعلق میگیرد. به عنوان مثال، بخش بیشتری از یارانه اعطایی به نان به اقشار کم درآمد و فقیر میرسد و افزایش قیمت آن سبب فشار بیشتری بر اقشار کمدرآمد میشود و ممکن است، لازم باشد در فازهای اول تصحیح یارانهها قیمت آنها کمتر افزایش داده شود. اما این نیز در نهایت یک سیاست موقتی است و اجتنابناپذیر است که قیمت کالاهای مشمول یارانه و از جمله حاملهای انرژی، به تدریج تصحیح شود و پس از آنکه تصحیح شد، سالانه با نرخ تورم تعدیل شود. البته این موضوع انکار ناکارآیی در تولید و عرضه حاملهای انرژی به ویژه در بخش دولتی نیست که میتواند، به بالا بودن قیمت تمام شده آنها منجر شود.
اما این واقعیت کنونی اقتصاد ایران است و یک شبه و یکساله هم قابل برطرف شدن نیست. اتفاقا بخش زیادی از این ناکارآیی ناشی از تصمیمگیری جامعه برای واگذاری تولید و عرضه ارزان حاملهای انرژی و سایر کالاها و خدمات عمومی به دولت است و اصرار بر تعلق یارانه به آنها که ظرفیت تولید همراه با کارآیی آنها را متناسب با نیاز رو به گسترش، افزایش نداده است. اما اقتصاد خواندهای که حتی با مشقات تولید کالای سادهای مانند کبریت هم آشنایی ندارد، نمیتواند با ادعاهای عامهپسندانه اظهار کند که باید کالاها و خدمات و از جمله حاملهای انرژی، به صورت ارزان به دست مردم برسد. اینکه چگونه کارآیی تولید و عرضه حاملهای انرژی افزایش یابد تا با حذف هزینههای غیرضروری، این کالاها بهطور نسبی ارزان به دست مردم برسد، البته از اولویتهای سیاستگذاری است؛ اما نتایج آن در کوتاهمدت ظاهر نخواهد شد، تا بر اساس آن از افزایش قیمت حاملهای انرژی در حال حاضر خودداری شود، گرچه حتی با کارآمدترین روش ممکن هم قیمت حاملهای انرژی بالاتر از آن چیزی خواهد بود که در حال حاضر است.
بنابراین، افزایش قیمت حاملهای انرژی طی یک فرآیند چند مرحلهای، انتخابی است که اگر از انجام آن خودداری شود، هزینه مستقیم بالا رفتن قیمت آنها به شهروندان تحمیل نمیشود؛ اما هزینههای بسیار دیگری بر همان شهروندان به ناچار باید تحمیل شود و البته در نهایت منابع هدر رفته در دادن یارانه به حاملهای انرژی ظرفیت تولید و عرضه آنها را آنچنان در تنگنا قرار میدهد که افزایش قیمت آنها اجتنابناپذیر خواهد شد. تصمیمگیری در اقتصاد هزینه دارد و این هزینه قابل اجتناب نیست و تنها شکل آن تغییر میکند. تقبل هزینه مستقیم افزایش قیمت حاملهای انرژی در مجموع کم هزینهترین تصمیمگیری است. راجع به قیمت حاملهای انرژی نمیتوان با مناظره و مراجعه به افکار عمومی تصمیمگیری کرد. بدون تردید، در یک رای گیری مستقیم از شهروندان راجع به اینکه آیا قیمت حاملهای انرژی افزایش یابد، پاسخ منفی دریافت خواهد شد. اما آرای عمومی در تصمیمگیری راجع به تصمیمات اقتصادی بخش عمومی الزاما تصمیم بهینه را نتیجه نمیدهد و این موضوع برای دانشجویان بخش عمومی موضوع شناخته شدهای است. افزایش و تصحیح قیمت حاملهای انرژی موضوعی ملی و فراحزبی است و منافع ملی آن را اجتنابناپذیر میکند. به همین دلیل، تلاش برای تبدیل آن به یک موضوع نزاع حزبی و گروهی، در نهایت منافع ملی را دچار خسران میکند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد
به عنوان یك شهروند از مسئولان میخواهم و می گویم كه بس است این همه حقارت. جلوی این همه ریخت و پاشها و رانت خواری ها و كلاهبرداری های هزار میلیارد تومنی را بگیرید خواه نا خواه حق ملت به آنها می رسد. ضمنا بنده به هیچ عنوان نمی خواهم از دولت آقای احمدی نژاد حمایت كرده و به دولت آقای روحانی ایراد بگیرم ولی یادمان نرفته كه در دولت قبلی یكبار از این كارها شد همین آقایونی كه متولی این طرح هستند و هر روز جلوی رسانه ها پز می دهند، رسوا كردند رئیس دولت وقت رو.